اصحاب الجنه

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
(تغییرمسیر از اصحاب الجنة)

مقدمه

داستان باغ بلازده در آیات إِنَّا بَلَوْنَاهُمْ كَمَا بَلَوْنَا أَصْحَابَ الْجَنَّةِ إِذْ أَقْسَمُوا لَيَصْرِمُنَّهَا مُصْبِحِينَ وَلا يَسْتَثْنُونَ فَطَافَ عَلَيْهَا طَائِفٌ مِّن رَّبِّكَ وَهُمْ نَائِمُونَ فَأَصْبَحَتْ كَالصَّرِيمِ فَتَنَادَوا مُصْبِحِينَ أَنِ اغْدُوا عَلَى حَرْثِكُمْ إِن كُنتُمْ صَارِمِينَ فَانطَلَقُوا وَهُمْ يَتَخَافَتُونَ أَن لّا يَدْخُلَنَّهَا الْيَوْمَ عَلَيْكُم مِّسْكِينٌ وَغَدَوْا عَلَى حَرْدٍ قَادِرِينَ فَلَمَّا رَأَوْهَا قَالُوا إِنَّا لَضَالُّونَ بَلْ نَحْنُ مَحْرُومُونَ قَالَ أَوْسَطُهُمْ أَلَمْ أَقُل لَّكُمْ لَوْلا تُسَبِّحُونَ قَالُوا سُبْحَانَ رَبِّنَا إِنَّا كُنَّا ظَالِمِينَ فَأَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْضٍ يَتَلاوَمُونَ قَالُوا يَا وَيْلَنَا إِنَّا كُنَّا طَاغِينَ عَسَى رَبُّنَا أَن يُبْدِلَنَا خَيْرًا مِّنْهَا إِنَّا إِلَى رَبِّنَا رَاغِبُونَ كَذَلِكَ الْعَذَابُ وَلَعَذَابُ الآخِرَةِ أَكْبَرُ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ [۱] آمده است. قرآن در گزارش خود از این حادثه، همانند دیگر روایتهای داستانی خود، بدون اشاره به زمان، مکان، پیشینه باغ و دیگر جزئیات آن، با دقتی اعجازین، صحنه‌های مؤثر در داستان را برای ابلاغ پیام توحیدی و تربیتی، گلچین کرده و بخشهای دیگر را وانهاده است. محور اصلی داستان، حکایت ارباب تنعمی است که در پی کفران نعمت و طغیان، آن را از دست داده، متنبه و نادم گشته‌اند: إِنَّا بَلَوْنَاهُمْ كَمَا بَلَوْنَا أَصْحَابَ الْجَنَّةِ إِذْ أَقْسَمُوا لَيَصْرِمُنَّهَا مُصْبِحِينَ وَلا يَسْتَثْنُونَ فَطَافَ عَلَيْهَا طَائِفٌ مِّن رَّبِّكَ وَهُمْ نَائِمُونَ فَأَصْبَحَتْ كَالصَّرِيمِ فَتَنَادَوا مُصْبِحِينَ أَنِ اغْدُوا عَلَى حَرْثِكُمْ إِن كُنتُمْ صَارِمِينَ فَانطَلَقُوا وَهُمْ يَتَخَافَتُونَ أَن لّا يَدْخُلَنَّهَا الْيَوْمَ عَلَيْكُم مِّسْكِينٌ وَغَدَوْا عَلَى حَرْدٍ قَادِرِينَ فَلَمَّا رَأَوْهَا قَالُوا إِنَّا لَضَالُّونَ بَلْ نَحْنُ مَحْرُومُونَ قَالَ أَوْسَطُهُمْ أَلَمْ أَقُل لَّكُمْ لَوْلا تُسَبِّحُونَ قَالُوا سُبْحَانَ رَبِّنَا إِنَّا كُنَّا ظَالِمِينَ فَأَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْضٍ يَتَلاوَمُونَ قَالُوا يَا وَيْلَنَا إِنَّا كُنَّا طَاغِينَ عَسَى رَبُّنَا أَن يُبْدِلَنَا خَيْرًا مِّنْهَا إِنَّا إِلَى رَبِّنَا رَاغِبُونَ كَذَلِكَ الْعَذَابُ وَلَعَذَابُ الآخِرَةِ أَكْبَرُ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ [۲] برخی مفسران، این حادثه را به زمانی اندک پس از عروج عیسی (ع) و پیش از انتشار مسیحیت مربوط دانسته‌اند. [۳] از روایت‌های مفسران برمی‌آید که این باغ، بسیار سرسبز،[۴] پر ثمر،[۵] موسوم به "صروان"[۶] یا "ضروان"[۷] یا "رضوان"[۸] و بنابر مشهور در دو فرسخی شهر صنعای یمن بوده است. [۹] در ابتدا، پیرمردی مؤمن [۱۰] و نیکوکار [۱۱] از اهل کتاب [۱۲] آن را در اختیار داشته و به شکرانه این نعمت، هنگام برداشت محصول، نیازمندان را خبر می‌کرده است. [۱۳] آنان طبق عادت هر ساله، در باغ گرد هم می‌آمدند [۱۴] و پیرمرد نیکوکار به مقدار نیاز خود و خانواده‌اش از محصول و میوه‌ها برداشته، مازاد آن را برای مستمندان می‌گذاشت. [۱۵] برخی مفسران می‌گویند: وی عایدات باغ را به سه بخش: هزینه‌های باغ، سهم فقیران و قوت سالیانه خود و خانواده‌اش قسمت می‌کرد. [۱۶] بسیاری از ایتام، بیوه زنان و درماندگان از محصول این باغ بهره می‌بردند [۱۷] و او هرگز از ورود آنان به باغ، و خوردن و بردن میوه‌ها جلوگیری نمی‌کرد، [۱۸] ازاین‌رو خداوند نیز باغ او را برکت می‌داد؛[۱۹] اما فرزندان او از سرآزمندی و طمع، پدر را از این کار باز می‌داشتند. [۲۰] پس از مرگ پیرمرد، پسران وی وارث باغ شدند. آن سال به‌گونه‌ای بی سابقه، میوه و محصول فراوانی به بار آمده بود. صاحبان جدید باغ با دیدن فراوانی میوه‌ها [۲۱] دچار غرور و طغیان شده و آز و طمع بر آنان چیره گشت. [۲۲] یکی از آنان گفت: پدرمان به سبب کهولت سن، عقل خود را از دست داده بود. ما به علت کثرت زن و فرزند، خود به محصول و میوه‌های این باغ نیازمندتریم [۲۳]. وی پیشنهاد کرد که دیگر به نیازمندان چیزی ندهند تا با برداشت محصولی بیشتر، هر ساله بر ثروت خود بیفزایند. [۲۴] یکی با سخن و دیگری با سکوت خود وی را تأیید کردند؛[۲۵] اما برادری که عاقل‌تر و صالح‌تر از دیگران بود، ناراحت شده، خداترسی، پایبندی به سیره و سنّت نیکوی پدر،[۲۶] زیانکار و محروم شدن از برکات باغ[۲۷] و انتقام خدا از گنهکاران را به آنان گوشزد کرد و اینکه پیش از دچار آمدن به کیفر الهی، از نیت نادرست خویش دست برداشته، ضمن طلب آمرزش،[۲۸] شکر نعمت باغ را با رعایت حقوق نیازمندان به جای آورند؛[۲۹] اما برادران، سخت برآشفته شده و به شدت او را مضروب و ناگزیر از همراهی کردند. [۳۰] آنها ابتدا، نیازمندان را که در موسم برداشت محصول و طبق عادت هر ساله به سراغ باغ آمده بودند با این بهانه که هنوز هنگام برداشت نرسیده است، متفرق کرده [۳۱] و سرانجام در یکی از روزها هم قسم شدند که حتما در یک صبح زود، پیش از بیدار شدن مستمندان به سراغ باغ رفته، با چیدن همه میوه‌ها، چیزی برای نیازمندان نگذارند: إِنَّا بَلَوْنَاهُمْ كَمَا بَلَوْنَا أَصْحَابَ الْجَنَّةِ إِذْ أَقْسَمُوا لَيَصْرِمُنَّهَا مُصْبِحِينَ وَلَا يَسْتَثْنُونَ[۳۲] بیشتر مفسران، مراد از "عدم استثناء" را نگفتن «ان شاء اللّٰه» که نوعی تسبیح و تنزیه است، دانسته و گفته‌اند: آنان چنان مغرور بودند که با تکیه و اطمینان بر توانمندی و اراده خویش و دیگر اسباب ظاهری و غفلت از مشیت الهی، و سببیت خدا (توحید افعالی) سوگند یاد کردند که حتما همه میوه‌ها را بچینند [۳۳] و حتی خود را از گفتن «ان شاء اللّٰه» نیز بی‌نیاز دیدند و این نوعی شرک به خداوند است؛ اما اگر می‌گفتند: "لَنَصْرمنّها إنشاء اللّه" که مشروط کردن اراده خویش به خواست خداوند است، گناهی بر آنان نبود، ازاین‌رو پس از دیدن باغ بلازده گفتند: سُبْحَانَ رَبِّنَا و همه کارها تنها با مشیت و تدبیر او انجام می‌پذیرد. [۳۴] برخی این معنا را به مشهور مفسران نسبت داده‌اند؛[۳۵] اما گروهی دیگر آن را به معنای جدا نکردن سهم مسکینان گرفته‌اند. [۳۶] این معنا چنان‌که برخی مفسران نیز گفته‌اند به سبب تناسب با اصل داستان درست‌تر به نظر می‌رسد و اگر معنای نخست مراد بود، باید "لم یستثنوا " گفته می‌شد. [۳۷] صاحبان باغ با این قصد و قرار قطعی به خانه‌های خود رفته و خوابیدند تا صبح زود برنامه خود را عملی سازند، غافل از آنکه خداوند برای مجازات آنان و باطل کردن کید و مکرشان، تدبیری دیگر کرده است. فَطَافَ عَلَيْهَا طَائِفٌ مِّن رَّبِّكَ وَهُمْ نَائِمُونَ فَأَصْبَحَتْ كَالصَّرِيمِ فَتَنَادَوا مُصْبِحِينَ أَنِ اغْدُوا عَلَى حَرْثِكُمْ إِن كُنتُمْ صَارِمِينَ فَانطَلَقُوا وَهُمْ يَتَخَافَتُونَ أَن لّا يَدْخُلَنَّهَا الْيَوْمَ عَلَيْكُم مِّسْكِينٌ وَغَدَوْا عَلَى حَرْدٍ قَادِرِينَ[۳۸] شب هنگام که همه آنان در خواب بودند، خداوند به سبب ناسپاسی [۳۹] و تصمیم قطعی آنان بر منع حقوق مستمندان [۴۰] و عذاب فراگیری [۴۱] (آتشی انبوه و صاعقه‌ای عظیم) [۴۲] از آسمان فرو فرستاد و سراپای باغ [۴۳] (گیاهان، میوه‌ها، شاخ و برگ و تنه درختان) در آتش بلا سوخت و سیاه شد،[۴۴] به‌گونه‌ای که از آن باغ سرسبز و پرثمر، جز مشتی زغال و خاکستر سیاه بر جای نماند: فَطَافَ عَلَيْهَا طَائِفٌ مِنْ رَبِّكَ وَهُمْ نَائِمُونَ[۴۵]، فَأَصْبَحَتْ كَالصَّرِيمِ[۴۶][۴۷] ابن عباس "طائف" را به معنای آتش [۴۸] و برخی به معنای حادثه ناگهانی گرفته‌اند [۴۹] و همه مفسران با استناد به موارد کاربرد طائف برآن‌اند که عذاب، به هنگام شب نازل شده است. [۵۰] با توجه به معنای "طاف" که به معنای حرکت بر گرد شی‌ء است، [۵۱] عبارت فَطَافَ عَلَيْهَا فراگیر بودن عذاب را می‌رساند که شاید بدین سبب بوده است که آنان بر اثر محروم کردن مستمندان از سهم ناچیزشان باید همه سرمایه و منافع آن را از دست می‌دادند تا دریابند که مالک اصلی خداست و نباید تنها بر اساس خواست خود و به هر شکلی که می‌خواهند در نعمت‌های الهی تصرف کنند. عبارت مِّن رَّبِّكَ ضمن تصریح بر الهی بودن عذاب، هرگونه شائبه‌ای مبنی بر نابودی باغ بر اثر حوادث صرفاً طبیعی را صریحاً نفی می‌کند.

مفسران كَالصَّرِيمِ را به معنای "شب سیاه و قیرگون"، "خاکستر" و "سنگ سیاه" گرفته‌اند که باغ پس از نزول عذاب، در سیاه شدن به آنها تشبیه شده است. برخی نیز آن را منطقه بی آب و علف معروفی نزدیک شهر صنعای یمن دانسته‌اند که باغ بلازده همانند آن شده بود. [۵۲] بالاخره زمخشری آن را برگرفته از "صَرْم" (= قطع) و صریم را درختی می‌داند که میوه‌هایش چیده شده است. به نظر وی باغ پس از نزول عذاب به بوستانی می‌ماند که همه میوه‌هایش را چیده‌اند [۵۳]. صاحبان باغ، بی‌خبر از آمدن بلا،[۵۴] صبح زود از خواب برخاسته، یکدیگر را صدا زدند که اگر قصد چیدن میوه‌ها را دارید، تا دیر نشده به سوی باغ و کشتزار خویش بشتابید: فَتَنَادَوْا مُصْبِحِينَ[۵۵]، أَنِ اغْدُوا عَلَى حَرْثِكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صَارِمِينَ[۵۶] آنان برای جلوگیری از آگاهی و ورود نیازمندان به باغ، شتابان و دور از چشم دیگران، حرکت کرده،[۵۷] در بین راه نیز آهسته [۵۸] به یکدیگر تأکید می‌کردند که مراقب با خبر شدن فقیران و ورود آنان به باغ بوده، آن روز به هیچ وجه احدی از آنها را به باغ راه ندهند: فَانْطَلَقُوا وَهُمْ يَتَخَافَتُونَ[۵۹]، أَنْ لَا يَدْخُلَنَّهَا الْيَوْمَ عَلَيْكُمْ مِسْكِينٌ[۶۰][۶۱] آنان با تصمیم جدی مبنی بر ممانعت از ورود مستمندان،[۶۲] چیدن همه میوه‌ها [۶۳] و با تصور اینکه می‌توانند چنین کاری را انجام دهند به طرف باغ رفتند: وَغَدَوْا عَلَى حَرْدٍ قَادِرِينَ[۶۴]؛ اما آنجا که رسیدند، دیدند همه درختان و میوه‌ها سوخته و هیچ اثری از آن همه سرسبزی بر جای نمانده است: فَلَمَّا رَأَوْهَا قَالُوا إِنَّا لَضَالُّونَ[۶۵]، بَلْ نَحْنُ مَحْرُومُونَ[۶۶][۶۷] براساس تفسیر ابن‌عباس و قتاده که مورد پذیرش بیشتر مفسران نیز هست، لَضَالُّونَ به این معناست که آنان ابتدا باغ خود را نشناخته و گمان کردند که راه را گم کرده‌اند؛[۶۸] اما پس از تأمل، دریافتند که آنجا همان باغ آنهاست،[۶۹] ازاین‌رو گفتند: بَلْ نَحْنُ مَحْرُومُونَ؛ راه را گم نکرده‌ایم، بلکه به سبب نیت و تصمیم ناپسند خویش گرفتار بلا شده [۷۰] و خود به جای مستمندان از همه چیز (اصل باغ، عایدات و پاداش صدقات) محروم گشته‌ایم؛[۷۱] اما برخی مفسران در معنای لَضَالُّونَ گفته‌اند که آنها با دیدن باغ از خواب غفلت بیدار شده و دریافتند که به سبب نیت و اقدام نادرست خویش افزون بر گم کردن راه هدایت: إِنَّا لَضَالُّونَ از نعمت باغ نیز محروم گشته‌اند؛[۷۲] ولی معنای نخست با سیاق داستان سازگارتر است، زیرا دست کم با توجه به مخالفت و نصایح یکی از برادران، و نیز موّحد بودن آنان ـ که از آیات بعدی و قراین دیگر بر می‌آید ـ آنان از نادرستی کار خویش آگاه بوده‌اند، ازاین‌رو اعتراف به آن، وجه چندانی ندارد، افزون بر آن، جمله بَلْ نَحْنُ مَحْرُومُونَ[۷۳] برای اضراب از جمله إِنَّا لَضَالُّونَ است و این با معنای نخست، تناسب کاملی دارد.

با دریافت حقیقت، برادری که عاقل‌تر [۷۴] و بهتر [۷۵] از همه بود به آنان گفت: آیا به شما نگفتم که به یاد خدا بوده، طلب آمرزش کنید و با محروم ساختن مستمندان، کفران نعمت نکنید؟[۷۶] امّا شما گوش نداده، بر تصمیم ناروای خویش پای فشردید: قَالَ أَوْسَطُهُمْ أَلَمْ أَقُلْ لَكُمْ لَوْلَا تُسَبِّحُونَ[۷۷] گروهی که استثنا را به معنای گفتن "إن شاءاللّه" گرفته‌اند، در اینجا نیز مراد از تسبیح را گفتن "إن‌شاءاللّه" و استثنا دانسته‌اند. [۷۸] آنها با تأیید سخنان برادر خویش، پذیرفتند که منع حقوق مستمندان، و غفلت از یاد خدا، باعث نابودی باغ شده و بر خود و دیگران ستم کرده‌اند و گرنه خداوند منزه از آن است که با این کار بر آنان ستم روا دارد: قَالُوا سُبْحَانَ رَبِّنَا إِنَّا كُنَّا ظَالِمِينَ[۷۹][۸۰] آنان ضمن استغفار [۸۱] همدیگر را سرزنش کرده و گناه را به گردن یکدیگر می‌انداختند: فَأَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْضٍ يَتَلَاوَمُونَ[۸۲]، زیرا هر یک، حتی برادر عاقل‌تر که سرانجام از موضع بر حق خویش دست برداشته، با آنان همراه شد، به نوعی مقصر بودند. [۸۳] آنان با حسرت و تأسف شدید، پذیرفتند که بر خلاف پدر خویش، شکر نعمت‌های خدا را به جا نیاورده و او رانافرمانی کرده‌اند: قَالُوا يَا وَيْلَنَا إِنَّا كُنَّا طَاغِينَ[۸۴][۸۵] مفسرانی که استثنا را به معنای گفتن "إن شاءاللّه" گرفته‌اند، در اینجا هم "طغیان" را به معنای نگفتن "إن شاءاللّه" و منع حقوق مستمندان دانسته‌اند. [۸۶] برادران پس از بیداری و اعتراف به گناه رو به درگاه خدا کرده و گفتند: امیدواریم که پروردگارمان گناهان ما را آمرزیده و به جای این باغ، بوستانی بهتر از آن را بر ما ارزانی کند، چرا که ما به سوی او روی آورده و حل این مشکل را از او می‌خواهیم: عَسَى رَبُّنَا أَنْ يُبْدِلَنَا خَيْرًا مِنْهَا إِنَّا إِلَى رَبِّنَا رَاغِبُونَ[۸۷]؛ اما آیا به راستی نادم از کردار خویش بر آن شدند که اگر دوباره مشمول نعمت الهی شدند، شکر آن را به جای آورند یا اینکه همانند بسیاری از مردمان به هنگام گرفتار آمدن در عذاب، موقتاً بیدار شده، و پس از رهایی، دیگر بار راه و کار ناصواب خود را پیشه کردند؟ وَإِذَا مَسَّكُمُ الضُّرُّ فِي الْبَحْرِ ضَلَّ مَنْ تَدْعُونَ إِلَّا إِيَّاهُ فَلَمَّا نَجَّاكُمْ إِلَى الْبَرِّ أَعْرَضْتُمْ وَكَانَ الْإِنْسَانُ كَفُورًا[۸۸] سخن مفسران در این باره یکسان نیست؛ برخی بر اساس لحن آیه بعد احتمال می‌دهند که توبه آنان به سبب فقدان شرایط پذیرفته نشد؛[۸۹] اما بیشتر آنها بر این باورند که آنان این سخنان را از سر اخلاص و توبه گفتند. [۹۰] بنا به روایتی از عبدالله بن مسعود نیز خداوند توبه آنان را پذیرفت و باغی بهتر از آن بوستان سوخته به آنان داد. برخی ادعا کرده‌اند که آن باغ و خوشه‌های بسیار درشت انگور آن را دیده‌اند. [۹۱] خداوند در پایان، برای به دست دادن ضابطه‌ای کلی و تهدید مشرکان مکه می‌فرماید: كَذَلِكَ الْعَذَابُ وَلَعَذَابُ الْآخِرَةِ أَكْبَرُ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ[۹۲]؛ کسانی که از ثروت انبوه، فرزند زیاد و دیگر بهره‌های دنیوی، برخوردارند و دچار استغنا و استکبار شده، طغیان و تعدی می‌کنند، به عذابی همانند عذاب أَصْحَابُ الْجَنَّةِ گرفتار می‌شوند و همه دارایی خود را از دست می‌دهند. اما عذاب اخروی که در انتظار چنین کسانی است، بزرگ‌تر و سخت‌تر است، زیرا بازتاب قهر الهی است و هیچ چیزی تاب تحمل آن را ندارد و بر خلاف عذاب دنیوی، جاودانی است و با مرگ نیز نمی‌توان از آن رهایی جست؛ همچنین عذاب اخروی بگونه‌ای است که پشیمانی پس از آن سودی ندارد و به جای اموال و اولاد، سراسر وجود خود آدمی را فرا می‌گیرد و اگر مشرکان از این آگاه بودند، هرگز از سر استغنا و استکبار، تعدی و طغیان نمی‌کردند[۹۳].[۹۴]

اصحاب الجنة

قرآن داستانی را دربارۀ عده‌ای از ثروتمندان پیشین که دارای باغ خرم و سرسبزی بودند، و سرانجام بر اثر خیره سری نابود شدند ذکر می‌کند، داستانی که به نظر می‌رسد در آن عصر در میان مردم معروف بوده، و به همین دلیل به آن استشهاد شده است. در اینکه باغ کجا بوده؟ در سرزمین یمن در نزدیکی شهر بزرگ صنعاء؟ یا در سرزمین حبشه؟ یا در میان بنی‌اسرائیل در سرزمین شام؟ و یا طائف؟ گفتگو است ولی مشهور همان یمن است. ماجرا چنین بود که این باغ در اختیار پیرمرد مؤمنی قرار داشت، او به قدر نیاز از آن بر می‌گرفت، و بقیه را به مستحقان و نیازمندان می‌داد، اما هنگامی که چشم از دنیا پوشید، فرزندانش گفتند: ما خود به محصول این باغ سزاوارتریم،؛ چراکه عیال و فرزندان ما بسیارند، و ما نمی‌توانیم مانند پدرمان عمل کنیم! و به این ترتیب تصمیم گرفتند تمام مستمندان را که هر ساله از آن بهره می‌گرفتند محروم سازند، و سرنوشت آنها همان شد که هم اکنون می‌خوانیم: قرآن می‌گوید: «ما آنها را آزمودیم، آن زمان که سوگند یاد کردند که میوه‌های باغ را صبحگاهان و دور از چشم مستمندان بچینند. و هیچ از آن استثنا نکنند»[۹۵] و برای مستمندان چیزی فرو نگذارند. این تصمیم آنها نشان می‌دهد که این کار ناشی از نیاز نبود، بلکه ناشی از بخل و ضعف ایمان آنها بود؛ زیرا انسان هرقدر هم نیازمند باشد می‌تواند کمی از محصول یک باغ پر درآمد را به نیازمندان اختصاص دهد. سپس در ادامه این سخن می‌افزاید: «به هنگام شب، در آن موقع که همه آنها در خواب بودند عذاب و بلایی فراگیر از ناحیۀ پروردگارت بر تمام باغ فرود آمد در حالی که همه در خواب بودند»[۹۶]. آتشی سوزان و صاعقه‌ای مرگبار چنان بر آن مسلط شد که «آن باغ خرم و سرسبز همچون شب سیاه و ظلمانی گردید»[۹۷] و جز مشتی خاکستر از آن باقی نماند. آنچنان این بلای آسمانی که ظاهراً صاعقه عظیمی بوده است در این باغستان فرود آمد که تمام آن را یکجا آتش زد، و چیزی جز مشتی زغال و خاکستر سیاه از آن باقی نماند، و صاعقه‌ها هرگاه به چیزی بزنند همین گونه خواهد بود.

به هر حال صاحبان باغ به گمان اینکه درخت‌های پربارشان آماده برای چیدن میوه است «در آغاز صبح یکدیگر را صدا زدند». و گفتند: «به سوی کشتزار و باغستان خود حرکت کنید، اگر می‌خواهید میوه‌های خود را بچینید!»[۹۸]. به این ترتیب «آنها به سوی باغشان حرکت کردند در حالی که آهسته با هم سخن می‌گفتند که مواظب باشید امروز حتی یک فقیر وارد بر شما نشود!»[۹۹]. و چنان آهسته سخن می‌گفتند که صدای آنها به گوش کسی نرسد، مبادا مسکینی خبردار شود، و برای خوشه‌چینی یا گرفتن مختصری میوه برای سیر کردن شکم خود، به سراغ آنها برود! چنین به نظر می‌رسد که به خاطر سابقۀ اعمال نیک پدر، جمعی از فقرا همه سال در انتظار چنین ایامی بودند که میوه‌چینی باغ شروع شود و بهره‌ای عائد آنها گردد، و لذا این فرزندان بخیل و ناخلف چنان مخفیانه حرکت کردند که هیچکس احتمال ندهد چنان روزی فرا رسیده، و هنگامی فقرا باخبر شوند که کار از کار گذشته باشد. و به این ترتیب «آنها صبحگاهان تصمیم داشتند که با قدرت از مستمندان جلوگیری کنند»[۱۰۰].[۱۰۱]

سرانجام دردناک صاحبان باغ سرسبز

صاحبان باغ به این امید که محصول فراوان خود را بچینند، و دور از نظر مستمندان جمع‌آوری کنند، و همه را در انحصار خویش گیرند، و حتی یک فقیر بر سر این خوان نعمت گستردۀ الهی ننشیند، صبحگاهان به راه افتادند اما بی‌خبر از اینکه صاعقه‌ای مرگبار شب هنگام درست در موقعی که آنها در خواب بوده‌اند باغ را تبدیل به یک مشت خاکستر کرده است. قرآن می‌گوید: «هنگامی که آنها باغ خود را دیدند چنان اوضاع به هم ریخته بود که گفتند این باغ ما نیست، ما راه را گم کرده‌ایم!» سپس افزودند: «بلکه ما محرومان واقعی هستیم»[۱۰۲]. می‌خواستیم مستمندان و نیازمندان را محروم کنیم اما خودمان از همه بیشتر محروم شدیم، هم محروم از درآمد مادی، و هم برکات معنوی که از طریق انفاق در راه خدا و به نیازمندان به دست می‌آید. «در این میان یکی از آنها که از همه عاقل‌تر بود گفت: آیا به شما نگفتم چرا تسبیح خدا نمی‌گویید»[۱۰۳]: نگفتم خدا را به عظمت یاد کنید، و از مخالفت او بپرهیزید، شکر نعمت او را بجا آورید، و نیازمندان را از اموال خود بهره‌مند سازید؟ ولی شما گوش نکردید، و به روزگار سیاه افتادید! از اینجا استفاده می‌شود که در میان آنها فرد مؤمنی بود که آنها را از بخل و حرص نهی می‌کرد، و چون در اقلیت بود کسی گوش به حرفش نمی‌داد، اما پس از این حادثۀ دردناک، زبان او گشوده شد، و منطقش تیزتر و برنده‌تر گشت، و آنها را زیر رگبار ملامت و سرزنش گرفت. آنها نیز لحظه‌ای بیدار شدند و به گناه خود اعتراف کردند، و «گفتند منزه است پروردگار ما، مسلماً ما ظالم و ستمگر بودیم»[۱۰۴] هم بر خویشتن ستم کردیم و هم بر دیگران.

ولی مطلب به اینجا خاتمه نیافت «آنها رو به هم کردند و شروع به ملامت و سرزنش یکدیگر نمودند»[۱۰۵]. و احتمالاً هر کدام در عین اعتراف به خطای خویش گناه اصلی را به دوش دیگری می‌انداخت، و او را شدیداً سرزنش می‌کرد که تو عامل اصلی بدبختی ما شدی؟ وگرنه ما اینقدر هم از خدا و عدالت بیگانه نبودیم! سپس هنگامی که به عمق بدبختی خود آگاه شدند فریادشان بلند شد و «گفتند: وای بر ما که طغیانگر بودیم!»[۱۰۶]. سرانجام آنها بعد از این بیداری و هشیاری و اعتراف به گناه و بازگشت به سوی خدا، رو به درگاه او آوردند، و گفتند: «امید است پروردگارمان گناهان ما را ببخشد، و باغستان بهتر از این باغ بجای آن در اختیار ما بگذارد.؛ چراکه ما به سوی او روی آورده‌ایم، و به ذات پاکش دل بسته‌ایم، و حل این مشکل را نیز از قدرت بی‌پایان او می‌طلبیم»[۱۰۷]. آیا به راستی این گروه از کار خود پشیمان شدند، و در برنامه خویش تجدید نظر کردند، و تصمیم قاطع گرفتند که اگر در آینده مشمول نعمت الهی شوند حق شکر آن را ادا کنند؟ و یا مانند بسیاری از ظالمان که وقتی گرفتار طوفان عذاب می‌شوند موقتاً بیدار می‌گردند اما همین که طوفان فرو نشست باز همان برنامه‌ها تکرار می‌گردد؟ در این زمینه گفتگو است، آنچه از لحن آیه بعد احتمالاً استفاده می‌شود این است که توبه آنها به خاطر اینکه شرایطش جمع نبود پذیرفته نشد، ولی در بعضی از روایات می‌خوانیم که آنها از روی خلوص نیت توبه کردند، و خداوند توبۀ آنها را قبول کرد، و باغی بهتر به آنها عنایت فرمود که مخصوصاً درختان انگور پربار با خوشه‌های بسیار بزرگ داشت. قرآن در پایان به عنوان یک نتیجه‌گیری کلی و درس همگانی می‌فرماید: «عذاب خداوند اینگونه است، و عذاب آخرت از آن هم بزرگ‌تر است اگر می‌دانستند»[۱۰۸].[۱۰۹]

هدف از حکایت داستان

منابع

پانویس

  1. «ما آنان را آزمودیم چنان که آن باغداران را آزمودیم هنگامی که سوگند خوردند پگاهان (میوه‌های) آن را خواهند چید و نگفتند: «اگر خداوند بخواهد.» آنگاه، بلایی از سوی پروردگارت بدان رسید و آنان در خواب بودند. و چون (باغی) سوخته، سیاه گردید. و بامدادان یکدیگر را فرا خواندند، که اگر میوه‌چین هستید، سپیده‌دمان به کشتزارتان درآیید! و به راه افتادند در حالی که با هم پوشیده سخن می‌گفتند؛ که: نباید امروز بینوایی در آن، بر شما وارد گردد. و سپیده‌دمان با توان بازداشتن (بینوایان از ورود به باغ) رفتند. و چون آن (باغ سوخته) را دیدند گفتند: ما بی‌گمان بیراه آمده‌ایم. (نه،) بلکه، بی‌بهره مانده‌ایم. برترینشان گفت: آیا به شما نگفتم که چرا (خداوند را) به پاکی نمی‌ستایید (- انشاء الله نمی‌گویید)؟ گفتند: پاکا که پروردگار ماست! بی‌گمان ما ستمکاره بوده‌ایم. آنگاه سرزنش‌کنان به یکدیگر روی آوردند؛ گفتند: وای بر ما! بی‌گمان ما سرکش بوده‌ایم. امید است پروردگارمان بهتر از آن را برای ما جایگزین کند که ما به سوی پروردگارمان گراینده‌ایم. آن عذاب بدین‌گونه بود و اگر می‌دانستند عذاب جهان واپسین به راستی بزرگ‌تر است.» سوره قلم، آیه ۱۷-۳۳.
  2. «ما آنان را آزمودیم چنان که آن باغداران را آزمودیم هنگامی که سوگند خوردند پگاهان (میوه‌های) آن را خواهند چید و نگفتند: «اگر خداوند بخواهد.» آنگاه، بلایی از سوی پروردگارت بدان رسید و آنان در خواب بودند. و چون (باغی) سوخته، سیاه گردید. و بامدادان یکدیگر را فرا خواندند، که اگر میوه‌چین هستید، سپیده‌دمان به کشتزارتان درآیید! و به راه افتادند در حالی که با هم پوشیده سخن می‌گفتند؛ که: نباید امروز بینوایی در آن، بر شما وارد گردد. و سپیده‌دمان با توان بازداشتن (بینوایان از ورود به باغ) رفتند. و چون آن (باغ سوخته) را دیدند گفتند: ما بی‌گمان بیراه آمده‌ایم. (نه،) بلکه، بی‌بهره مانده‌ایم. برترینشان گفت: آیا به شما نگفتم که چرا (خداوند را) به پاکی نمی‌ستایید (- انشاء الله نمی‌گویید)؟ گفتند: پاکا که پروردگار ماست! بی‌گمان ما ستمکاره بوده‌ایم. آنگاه سرزنش‌کنان به یکدیگر روی آوردند؛ گفتند: وای بر ما! بی‌گمان ما سرکش بوده‌ایم. امید است پروردگارمان بهتر از آن را برای ما جایگزین کند که ما به سوی پروردگارمان گراینده‌ایم. آن عذاب بدین‌گونه بود و اگر می‌دانستند عذاب جهان واپسین به راستی بزرگ‌تر است.» سوره قلم، آیه ۱۷-۳۳.
  3. التعریف و الاعلام، ص ۳۴۳؛ تفسیر قرطبی، ج ۱۸، ص ۱۵۶؛ التحریر و التنویر، ج ۲۹، ص ۸۰.
  4. کشف الاسرار، ج ۱۰، ص ۱۹۴؛ نمونه، ج ۲۴، ص ۳۹۳.
  5. تفسیر ابن‌کثیر، ج ۴، ص ۴۳۳؛ قصص الرحمن، ج ۴، ص ۶۴۹.
  6. مجمع‌البیان، ج ۹، ص ۵۰۵.
  7. روض‌ الجنان، ج ۱۹، ص ۳۵۵.
  8. تفسیر قمی، ج ۲، ص ۴۰۱.
  9. کشف الاسرار، ج ۱۰، ص ۱۹۴؛ اللباب، ج ۱۹، ص ۲۸۵؛ نمونه، ج ۲۴، ص ۳۹۳.
  10. روض‌الجنان، ج۱۹، ص۳۵۵؛ نمونه، ج۲۴،ص۳۹۴.
  11. کشف‌الاسرار، ج ۱۰، ص ۱۹۳؛ تفسیر قرطبی، ج ۱۸، ص ۱۵۶.
  12. التبیان، ج ۱۰، ص ۷۹؛ تفسیر ابن‌کثیر، ج ۴، ص ۴۳۴.
  13. تفسیر ابی‌السعود، ج ۹، ص ۱۴.
  14. قصص الرحمن، ج ۴، ص ۶۵۰.
  15. جامع‌البیان، مج ۱۴، ج ۲۹، ص ۳۷؛ التبیان، ج ۱۰، ص ۷۹؛ مجمع‌البیان، ج ۹، ص ۵۰۵.
  16. کشف الاسرار، ج ۱۰، ص ۱۹۲.
  17. تفسیر قرطبی، ج ۱۸، ص ۱۵۷؛ التحریروالتنویر، ج ۲۹، ص ۸۰.
  18. تفسیر قرطبی، ج ۱۸، ص ۱۵۶.
  19. روض‌الجنان، ج ۱۹، ص ۳۵۵.
  20. جامع‌البیان، مج ۱۴، ج ۲۹، ص ۳۷؛ الدرالمنثور، ج ۸، ص ۲۵۰.
  21. تفسیر قمی، ج ۲، ص ۳۹۹ ـ ۴۰۰.
  22. قصص الرحمن، ج ۴، ص ۶۵۰.
  23. الکشاف، ج ۴، ص ۵۹۰؛ مجمع‌البیان، ج ۹، ص ۵۰۵.
  24. تفسیر قمی، ج۲، ص۴۰۰؛ المیزان، ج۱۹، ص ۳۷۸.
  25. حاشیه شیخ زاده، ج ۸، ص ۲۹۹؛ تفسیر ابی‌السعود، ج ۹، ص ۱۶.
  26. کشف‌الاسرار، ج ۱۰، ص ۱۹۲؛ المیزان، ج ۱۹، ص ۳۷۸.
  27. کشف‌الاسرار، ج ۱۰، ص ۱۹۲.
  28. الکشاف، ج ۴، ص ۵۹۱؛ تفسیر مراغی، ج ۲، ص ۳۴.
  29. مجمع‌البیان، ج ۹، ص ۵۰۶؛ تفسیر مراغی، ج ۲، ص ۳۴.
  30. تفسیر قمی، ج ۲، ص ۴۰۰؛ المیزان، ج ۱۹، ص ۳۷۸.
  31. روض‌الجنان، ج ۱۹، ص ۳۵۶.
  32. «ما آنان را آزمودیم چنان که آن باغداران را آزمودیم هنگامی که سوگند خوردند پگاهان (میوه‌های) آن را خواهند چید و نگفتند: «اگر خداوند بخواهد» سوره قلم، آیه ۱۷-۱۸.
  33. جامع‌البیان، مج ۱۴، ج ۲۹، ص ۳۶؛ التبیان، ج ۱۰، ص ۷۹؛ مجمع‌البیان، ج ۹، ص ۵۰۵.
  34. المیزان، ج ۱۹، ص ۳۷۴؛ المنیر، ج ۲۹، ص ۵۹.
  35. التفسیرالکبیر، ج۳۰، ص ۸۸؛ المنیر، ج ۲۹، ص ۵۹.
  36. اللباب، ج ۱۹، ص ۲۸۶؛ التحریروالتنویر، ج ۲۹، ص ۸۱؛ نمونه، ج ۲۴، ص ۳۹۴.
  37. نمونه، ج ۲۴، ص ۳۹۵.
  38. «آنگاه، بلایی از سوی پروردگارت بدان رسید و آنان در خواب بودند و چون (باغی) سوخته، سیاه گردید. و بامدادان یکدیگر را فرا خواندند، که اگر میوه‌چین هستید، سپیده‌دمان به کشتزارتان درآیید! و به راه افتادند در حالی که با هم پوشیده سخن می‌گفتند؛ که: نباید امروز بینوایی در آن، بر شما وارد گردد. و سپیده‌دمان با توان بازداشتن (بینوایان از ورود به باغ) رفتند» سوره قلم، آیه ۱۹-۲۵.
  39. التحریر والتنویر، ج ۲۹، ص ۸۲.
  40. تفسیر قرطبی، ج۱۸، ص۱۵۶؛ المنیر، ج۲۹، ص ۶۵.
  41. مجمع‌البیان، ج ۹، ص ۵۰۵؛ المیزان، ج ۱۹، ص ۳۷۴.
  42. کشف‌الاسرار، ج ۱۰، ص ۱۹۳؛ مجمع‌البیان، ج ۹، ص ۵۰۵؛ تفسیر مراغی، ج ۲، ص ۳۴.
  43. مجمع‌البیان، ج ۹، ص ۵۰۵.
  44. جامع‌البیان، مج ۱۴، ج ۲۹، ص ۳۸؛ مجمع‌البیان، ج ۹، ص ۵۰۵؛ تفسیر قرطبی، ج ۱۸، ص ۱۵۷.
  45. «آنگاه، بلایی از سوی پروردگارت بدان رسید و آنان در خواب بودند» سوره قلم، آیه ۱۹.
  46. «و چون (باغی) سوخته، سیاه گردید» سوره قلم، آیه ۲۰.
  47. کشف‌الاسرار، ج ۱۰، ص ۱۹۳؛ نمونه، ج ۲۴، ص ۳۹۹.
  48. مجمع‌البیان، ج ۹، ص ۵۰۵.
  49. التبیان، ج ۱۰، ص ۸۰.
  50. معانی القرآن، ج ۳، ص ۱۷۵؛ جامع‌البیان، مج ۱۴، ج ۲۹، ص ۳۷؛ التبیان، ج ۱۰، ص ۸۰.
  51. التحقیق، ج ۷، ص ۱۴۲.
  52. جامع‌البیان، مج ۱۴، ج ۲۹، ص ۳۸؛ التبیان، ج ۱۰، ص ۸۰.
  53. الکشاف، ج ۴، ص ۵۹۰.
  54. کشف‌الاسرار، ج ۱۰، ص ۱۹۳.
  55. «و بامدادان یکدیگر را فرا خواندند،» سوره قلم، آیه ۲۱.
  56. «که اگر میوه‌چین هستید، سپیده‌دمان به کشتزارتان درآیید!» سوره قلم، آیه ۲۲.
  57. تفسیر قرطبی، مج ۹، ج ۱۸، ص ۱۵۸؛ قصص الرحمن، ج ۴، ص ۶۵۱.
  58. روض‌الجنان، ج ۱۹، ص ۳۵۷ ـ ۳۵۸.
  59. «و به راه افتادند در حالی که با هم پوشیده سخن می‌گفتند؛» سوره قلم، آیه ۲۳.
  60. «که: نباید امروز بینوایی در آن، بر شما وارد گردد» سوره قلم، آیه ۲۴.
  61. المیزان، ج ۱۹، ص ۳۷۴.
  62. جامع‌البیان، مج ۱۴، ج ۲۹، ص ۳۹.
  63. الکشاف، ج ۴، ص ۵۹۰؛ المیزان، ج ۱۹، ص ۳۷۴.
  64. «و سپیده‌دمان با توان بازداشتن (بینوایان از ورود به باغ) رفتند» سوره قلم، آیه ۲۵.
  65. «و چون آن (باغ سوخته) را دیدند گفتند: ما بی‌گمان بیراه آمده‌ایم» سوره قلم، آیه ۲۶.
  66. «بلکه سخت بی‌بهره‌ایم» سوره واقعه، آیه ۶۷.
  67. تفسیر ابن‌کثیر، ج ۴، ص ۴۳۳.
  68. جامع‌البیان، مج ۱۴، ج ۲۹، ص ۴۱؛ الکشاف، ج ۴، ص ۵۹۱؛ مجمع‌البیان، ج ۹، ص ۵۰۶.
  69. روض‌الجنان، ج ۱۹، ص ۳۵۹.
  70. تفسیرقرطبی، مج ۹، ج ۱۸، ص ۱۵۹.
  71. جامع‌البیان، مج ۱۴، ج ۲۹، ص ۴۱؛ تفسیر ابن‌کثیر، ج ۴، ص ۴۳۳؛ تفسیر ابی‌السعود، ج ۹، ص ۱۶.
  72. التبیان، ج ۱۰، ص ۸۲؛ المیزان، ج ۱۹، ص ۳۷۴.
  73. «بلکه سخت بی‌بهره‌ایم» سوره واقعه، آیه ۶۷.
  74. تفسیر قمی، ج ۲، ص ۴۰۰؛ کشف‌الاسرار، ج ۱۰، ص ۱۹۴.
  75. المیزان، ج ۱۹، ص ۳۷۸.
  76. مجمع‌البیان، ج ۹، ص ۵۰۶؛ تفسیر مراغی، ج ۲۹، ص ۳۷.
  77. «برترینشان گفت: آیا به شما نگفتم که چرا (خداوند را) به پاکی نمی‌ستایید (- انشاء الله نمی‌گویید)؟» سوره قلم، آیه ۲۸.
  78. جامع‌البیان، مج ۱۴، ج ۲۹، ص ۴۳؛ التبیان، ج ۱۰، ص ۸۳؛ مجمع‌البیان، ج ۹، ص ۵۰۶.
  79. «گفتند: پاکا که پروردگار ماست! بی‌گمان ما ستمکاره بوده‌ایم» سوره قلم، آیه ۲۹.
  80. جامع‌البیان، مج ۱۴، ج ۲۹، ص ۴۲؛ التبیان، ج ۱۰، ص ۸۳.
  81. تفسیر قرطبی، ج ۱۸، ص ۱۵۹.
  82. «آنگاه سرزنش‌کنان به یکدیگر روی آوردند؛» سوره قلم، آیه ۳۰.
  83. حاشیه شیخ زاده، ج ۸، ص ۲۹۹؛ تفسیر ابی‌السعود، ج ۹، ص ۱۶؛ قصص الرحمن، ج ۴، ص ۶۵۴.
  84. «گفتند: وای بر ما! بی‌گمان ما سرکش بوده‌ایم» سوره قلم، آیه ۳۱.
  85. تفسیر قرطبی، ج ۱۸، ص ۱۵۹.
  86. جامع‌البیان، مج ۱۴، ج ۲۹، ص ۴۳؛ تفسیر قرطبی، ج ۱۸، ص ۱۵۹.
  87. «امید است پروردگارمان بهتر از آن را برای ما جایگزین کند که ما به سوی پروردگارمان گراینده‌ایم» سوره قلم، آیه ۳۲.
  88. «و چون در دریا گزند به شما رسد آنان که (اکنون به پرستش) می‌خوانید ناپدید می‌شوند جز خداوند اما چون شما را تا خشکی رساند رو می‌گردانید و آدمی، ناسپاس است» سوره اسراء، آیه ۶۷.
  89. نمونه، ج ۲۴، ص ۴۰۳.
  90. حاشیه شیخ زاده، ج ۸، ص ۲۹۸؛ تفسیر ابی‌السعود، ج ۹، ص ۱۶.
  91. روض‌الجنان، ج ۱۹، ص ۳۶۰؛ مجمع‌البیان، ج ۹، ص ۵۰۷.
  92. «آن عذاب بدین‌گونه بود و اگر می‌دانستند عذاب جهان واپسین به راستی بزرگ‌تر است» سوره قلم، آیه ۳۳.
  93. مجمع البیان، ج ۱۰، ص ۹۰؛ تفسیرابی السعود، ج ۱۷، ص ۷۵۶؛ المیزان، ج ۱۹، ص ۳۷۶.
  94. اسدی، علی، مقاله «اصحاب‌ الجنه»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۳، ص 391.
  95. سوره قلم، آیه ۱۷ و ۱۸.
  96. سوره قلم، آیه ۱۹.
  97. سوره قلم، آیه ۲۰.
  98. سوره قلم، آیه ۲۱ و ۲۲.
  99. سوره قلم، آیه ۲۳ و ۲۴.
  100. سوره قلم، آیه ۲۵.
  101. مکارم شیرازی، ناصر، قصه‌های قرآن ص ۵۰۳.
  102. سوره قلم، آیه ۲۶ و ۲۷.
  103. سوره قلم، آیه ۲۸.
  104. سوره قلم، آیه ۲۹.
  105. سوره قلم، آیه ۳۰.
  106. سوره قلم، آیه ۳۱.
  107. سوره قلم، آیه ۳۲.
  108. سوره قلم، آیه ۳۳.
  109. مکارم شیرازی، ناصر، قصه‌های قرآن ص ۵۰۵.