آیه اهلالذکر چگونه نصب الهی امام را اثبات میکند؟ (پرسش)
آیه اهلالذکر چگونه نصب الهی امام را اثبات میکند؟ | |
---|---|
موضوع اصلی | بانک جامع پرسش و پاسخ امامت |
مدخل اصلی | اثبات نصب الهی امام |
تعداد پاسخ | ۱ پاسخ |
آیه اهلالذکر چگونه نصب الهی امام را اثبات میکند؟ یکی از پرسشهای مرتبط به بحث امامت است که میتوان با عبارتهای متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤالهای مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی امامت مراجعه شود.
پاسخ نخست
آقایان محمد تقی فیاضبخش و دکتر فرید محسنی در کتاب «ولایت و امامت از منظر عقل و نقل» در اینباره گفتهاند:
«﴿وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ إِلَّا رِجَالًا نُوحِي إِلَيْهِمْ فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ﴾[۱]. در این آیه شریفه، خداوند بعد از بیان قاعده کلی ارسال انبیاء (ع) جهت تبیین شرایع، به اصل عقلایی "رجوع جاهل به عالم" اشاره مینماید. آیه شریفه میفرماید که اگر شما از عوالم غیب و آینده خودتان در قیامت و بهشت یا دوزخ خبر ندارید، عقل حکم میکند که به عالمان در این امور مراجعه کنید. سپس در ادامه، به معرفی این عالمان پرداخته و آنها را به عنوان "اهل الذکر" معرفی مینماید؛ با این توضیح که اهل ذکر کسانی هستند که میتوانند شریعت الهی و معارف و احکام او را، آن چنان که مطابق واقع است و مرضیّ رضای الهی است، تبیین نمایند. بدیهی است که این گروه عالمان دین که بیان آنان بیان پروردگار است، تنها میتوانند شخصیتهای معصومی باشند که علم وعصمت آنان از سوی پروردگار تأیید شده است. چنین خصوصیتی در امّت خاتم، تنها در رسول اکرم (ص) و امامان معصوم (ع) بعد از نبی مکرم اسلام (ص) تجلّی یافته است.
استدلال در این آیه، بر محور اصل عقلایی "ضرورت رجوع جاهل به عالم" است؛ با این تفاوت که چون در سیاق آیات قبل، سخن از غفلت انسان و نسیان ذکر الهی است و انبیاء الهی (ع) مذکّر انسان در معارف فطری او هستند، از آن اصل عقلی، به "وجوب مراجعه به اهل ذکر" تعبیر شده است. طبعاً لازمه این امر، وجود ویژگیهایی خاص در اهل ذکر است که آنان را فراتر از انسانهای معمولی قرار داده است.
- اصل عقلایی رجوع جاهل به عالم: چنان چه انسان بر جهل خویش آگاه باشد، عقلاً لازم است که خود را از ورطه جهل نجات داده و به ساحل علم و آگاهی برساند. چون اونمی تواند همه مطالب را با تلاش فردی به دست آورد، لازم است که به اشخاص عالم مراجعه نموده وکسب علم نماید.
چنین جهلی اگر تنها در امور دنیوی باشد، قبح عقلی دارد. از منظر عقلا، عدم رجوع به عالم و باقی ماندن در ورطه جهل قبیح است و خطرات دنیوی خاص خود را دارد. هر مقدار که تبعات چنین جهلی خطرناکتر باشد، ضرورت رجوع به عالم و تبعیّت از دستورات او لازمتر است. مثلاً اگر کسی بیمار شود و به واسطه عدم رجوع به پزشک دچار آسیبهای مختصرگردد، عقلای جامعه او را سرزنش میکنند؛ اما اگر کودکی دچار بیماری خطرناکی شود که جان او را تهدید میکند و والدین به واسطه عدم رجوع به پزشک فرزند خردسالشان را از دست بدهند، حتی اگر به شدت هم پشیمان شوند و تأسف و عذرخواهی فراوان نمایند، هیچ کس خطای آنان را نمیبخشد و مسؤلیت مرگ کودک را مستقیماً متوجه آنان میداند؛ تا به آنجا که اگر گفته شود فلان شخص به واسطه جهلش موجب هلاکت فرزندش گردید، سخنی به گزاف نیست.
اگر قباحت عدم مراجعه به عالم در امور دنیوی، که حداکثر ضرر آن از دست رفتن عمر چند ده ساله دنیوی است، تا به این حد روشن است، بدیهی است که باقی ماندن در جهل و عدم مراجعه به عالم در امور دینی، به مراتب قبیحتر است و ضرورت رجوع به عالم و تبعیت از دستورات او عقلاً واجب تر؛ چراکه خطر جهل به آنها، مساوی با هلاکت ابدی وعذابی است که هرگز قابل قیاس با خطرات و مهالک دنیوی نیست.
- اتمام حجّت با انسان: با توجه به قاعده "قبح عقاب بلابیان"، خداوند حکیم حجت را با ارسال رسل و انزال کتب بر انسان تمام کرده است. خداوند به بیانهای گوناگون متذکر گردیده که او حجتهای خود را در میان مردم قرار داده تا بتوانند سؤالات خود را مطرح نموده و از جهل رهایی یابند. آیه مورد بحث و آیاتی دیگر از جمله ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا قَبْلَكَ إِلَّا رِجَالًا نُوحِي إِلَيْهِمْ فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ﴾[۲]، اشاره به اصل عقلایی رجوع جاهل به عالم مینماید. میدانیم که در امور دنیوی، نیازی به ارشاد به این اصل عقلانی نیست؛ زیرا همه انسانها خطرات گرفتار شدن در چنین جهلی را به خوبی درک میکنند. ولی در امور معنوی و عقبات بعد از مرگ، خطر در افتادن به ورطه جهل برای همه روشن نیست و لذا خداوند در ابتدای آیه، به اصل اتمام حجت برای همه اقوام و ملتهای گذشته اشاره مینماید؛ همانطور که در آیه ۱۵ سوره اسراء فرمود: ﴿مَنِ اهْتَدَى فَإِنَّمَا يَهْتَدِي لِنَفْسِهِ وَمَنْ ضَلَّ فَإِنَّمَا يَضِلُّ عَلَيْهَا وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى وَمَا كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولًا﴾[۳].
خداوند در این آیه نیز به خصوصیات حجج الهی (ع) اشاره میفرماید که آنان مردانی بودند صاحب وحی و مرتبط با عالم غیب و مخاطب به خطابات الهی: ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ إِلَّا رِجَالًا نُوحِي إِلَيْهِمْ﴾. بدیهی است که در چنین سیاقی، خطاب به همه انسانها بفرماید: "پس چرا به حکم عقل که در همه امور دنیوی جاری میکنید و آنچه را نمیدانید از اهلش سؤال میکنید (تا مبادا خللی به جریان زندگی دنیویتان وارد شود)، در امور اخروی نیز عمل نمیکنید و به این اصل گردن نمینهید و از آگاهان به عالم غیب درباره آینده خود و راز و رمز خوشبختی یا بدبختی در آن عالم -که موطن اصلی شما است- سؤال نمیکنید؟!" لذا میفرماید: ﴿فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ﴾.
- تعلیل ضرورت رجوع به اهل الذکر در آیه: مقدم آمدن جواب شرط بر جمله شرطیّه در آیه مورد بحث، اولاً تأکید بر سؤال از اهل ذکر است؛ یعنی فقط و فقط آنانند که میتوانند شما را از جهل و نگرانی نسبت به آینده خودتان در قیامت نجات دهند. ثانیاً، جمله شرط در مقام تعلیل برای جزای شرط است؛ به این ترتیب که: إِنْ كُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ... فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ. یعنی جهل و نادانی شما، خود به حکم عقل دلیلی است بر اینکه از اهل ذکر و دانایان به علم الهی -که دائماً ذاکر حقاند- از راه و رسم متذکر شدن و نحوه رسیدن به مقام ذکر سؤال کنید. از آنجا که همه انسانها، جز اولیای معصوم الهی (ع)، نسبت به عالم غیب جاهل هستند، پس رجوع همه انسانها در همه ادوار و زمانها به اهل ذکر، واجب عقلی و در نتیجه شرعی است و عدم رجوع به آنها، برابر با افتادن به ورطه غفلت از ذکر و در نتیجه، کفر و شرک به حق و هلاکت ابدی است: ﴿وَمَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنْكًا وَنَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَعْمَى﴾[۴]
- شکل منطقی برهان در اثبات عصمت و نیز ضرورت دائمی وجود حجت خدا را طی قیاسات استثنائی زیر بیان مینماییم؛ به این ترتیب که:
- ضرورت علم و عصمت و اهتداء به هدایت الهیِ اهل ذکر: برهان بر این مطلب را چنان که در طیّ بیان ملازمات استدلال اشاره شد، با حدّ وسط قرار دادن آیه شریفه ﴿قُلْ إِنَّ اللَّهَ لَا يَأْمُرُ بِالْفَحْشَاءِ أَتَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ﴾[۵] بیان مینماییم و میگوییم: اگر اهل ذکر غیرمعصوم باشد (ناآگاه به عالم غیب و غیرمهتدی به هدایت الهی و جاهل به حقیقت قرآن)، آن گاه خداوند با امر به رجوع به آنان، امر به گناه نموده است (امت را به مرجعی که حجّت الهی نیست و احتمال گناه در او میرود و یا جاهل به دین است ارجاع داده و امر به اطاعت از او نموده است)؛ و لکن خداوند هرگز امر به گناه نمیکند. با نفی تالی، مقدّم نیز منتفی است و ضد آن ثابت میشود؛ یعنی اهل ذکر باید معصوم به عصمت الهی باشند. نتیجه آنکه: اهل ذکر در آیه، امام معصوم است که مانند رسول خدا (ص) عالم به حقیقت دین و عوالم غیب و قرآن و نیز معصوم به عصمت الهی است و در نتیجه، حجت خدا بر روی زمین است.
- ضرورت دوام حضور امام در همه دوران: حد وسط در این بخش، اصل عقلی وجوب رجوع دائمی جاهل به عالم است و مراد از عالم در این استدلال، اهل الذکر به تعبیر آیه شریفه میباشد؛ یعنی کسانی که تنها حجج الهی در بیان احکام الهی و یا اخبار از عوالم غیب هستند. فتاوای علماء غیرمعصوم یا ظنّی است و یا اگر عقلی و یقینآور است، در کلیاتی است که عقل میتواند اظهارنظر نماید. در جزئیات مسائل عالم غیب، از قبیل مسائل مربوط به عالم برزخ و قیامت و صراط و میزان و حشر و بهشت و دوزخ و امور دیگر در این مقام، محتاج بیان معصوم هستیم. البته حکم دوران غیبت که امت اضطراراً به امام زمان خود دسترسی ندارد، بنابر روایات وارده و یا قاعده انسداد، بیان علمای جامع شرایط به عنوان اصل ثانوی حجت است؛ در حالی که استدلال کنونی در این آیه، بنابر اصل اوّلی و اثبات امامت عامّه در قرآن است. به این ترتیب میگوییم: اگر جاهل عقلاً باید پیوسته در احکامی که نمیداند به عالم رجوع نماید، پس امت باید دائماً در فهم قرآن و احکام الهی و مسائل عالم غیب به اهل الذکر مراجعه نماید؛ چنان که عکس جمله شرطیه در آیه شریفه نیز اشاره به همین بیان دارد: إِنْ كُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ. اکنون با اثبات مقدّم، تالی نیز ثابت میگردد و میگوییم: ولکن عقل حکم قطعی در رجوع پیوسته جاهل به عالم مینماید؛ پس نتیجه میگیریم که امّت دائماً باید به امام خود، یعنی "اهل الذکر" مراجعه نماید.
ناگفته نماند که بنا بر این بیان در تبیین آیه شریفه، مسائل فراوان دیگری پیرامون مسئله امامت، از قبیل ضرورت تشکیل حکومت دینی به رهبری امام معصوم و ضرورت اطاعت امت از حضرتش در اداره حکومت و امتثال فرامین آنان در امور اجتماعی و مسائل دیگری از این قبیل قابل اثبات است که خارج از بحث فعلی ما است»[۶]
پانویس
- ↑ «و ما پیش از تو جز مردانی را که به آنها وحی میکردیم نفرستادیم؛ اگر نمیدانید از اهل ذکر (آگاهان) بپرسید» سوره نحل، آیه ۴۳.
- ↑ «و ما پیش از تو جز مردانی را که به آنها وحی میکردیم نفرستادیم؛ اگر نمیدانید از اهل ذکر (آگاهان) بپرسید» سوره انبیاء، آیه ۷.
- ↑ «هر کس رهیاب شود تنها به سود خود راه یافته و هر کس گمراه شود تنها به زیان خود گمراه گردیده است و هیچ باربرداری بار (گناه) دیگری را بر دوش نخواهد گرفت و ما تا پیامبری برنینگیزیم (کسی را) عذاب نمیکنیم» سوره اسراء، آیه ۱۵.
- ↑ «و هر که از یادکرد من روی برتابد بیگمان او را زیستنی تنگ خواهد بود و روز رستخیز وی را نابینا بر خواهیم انگیخت» سوره طه، آیه ۱۲۴.
- ↑ «بگو: بیگمان خداوند به کار زشت فرمان نمیدهد؛ آیا درباره خداوند چیزی میگویید که نمیدانید؟» سوره اعراف، آیه ۲۸.
- ↑ فیاضبخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۶ ص ۱۵۱-۱۷۱.