آیه اولوالامر چگونه بر امامت امامان دوازده‌گانه دلالت می‌کند؟ (پرسش)

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
آیه اولوالامر چگونه بر امامت امامان دوازده‌گانه دلالت می‌کند؟
موضوع اصلیبانک جامع پرسش و پاسخ امامت
مدخل بالاترولایت امر در قرآن - نصب الهی امام در قرآن
مدخل اصلیآیه اولی الامر
تعداد پاسخ۱ پاسخ

آیه اولی‌الامر چگونه بر امامت امامان دوازده‌گانه دلالت می‌‌کند؟ یکی از پرسش‌های مرتبط به بحث امامت است که می‌توان با عبارت‌های متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤال‌های مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی امامت مراجعه شود.

پاسخ نخست

فتح‌الله نجارزادگان

حجت الاسلام و المسلمین دکتر فتح‌الله نجارزادگان در کتاب «بررسی تطبیقی تفسیر آیات ولایت» در این‌باره گفته‌ است:

«در این آیه، اطاعت از خدا و رسول واجب شمرده شده است. اطاعت از خدا که بالذات صاحب فرمان و صاحب همه امور و شؤون است، عمل به آموزه‌های قرآن می‌باشد و اطاعت از رسول (ص) در بیان جزئیات احکام و تفسیر آیات نیز (به نحوی) همان اطاعت از خدا خواهد بود؛ پس اطاعت ایشان در منصب رهبری و حاکمیت جامعه و داوری بین مردم و نیز اطاعت در احکامی است که از جانب خدا به پیامبر اکرم (ص) تفویض شده است[۱]. روشن است اطاعت حضرت که هم‌اکنون در قید حیات نیستند، عمل به سنت ایشان می‌باشد؛ سنتی که صحت آن احراز شده است. خداوند در این آیه، امر به اطاعت از خود را با تعبیر ﴿أَطِيعُوا و پس از آن، امر به اطاعت از اولی الامر را با عطف بر اطاعت از رسول تنها با یک تعبیر ﴿أَطِيعُوا (اطاعت کنید) بدون آنکه آن را تکرار کند، آورده است؛ از این‌رو، ابعاد، شرایط و آثاری که قرآن برای اطاعت از رسول برشمرده، برای اطاعت از اولی الامر نیز مطرح است. با بررسی اطاعت از رسول خدا در قرآن به این موارد بر می‌خوریم:

  1. اطاعت از رسول خدا، اطاعت از خداست. قرآن می‌فرماید: ﴿مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ[۲].
  2. یکی از اهداف رسالت پیامبران اطاعت از آنان است. قرآن می‌فرماید: ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا لِيُطَاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ...[۳].
  3. اطاعت از رسول خدا (ص) در قرآن بر خلاف اطاعت‌های دیگر، مطلق و بدون هیچ قید و شرطی است. قرآن هر جا سخن از اطاعت از رسول دارد، آن را به طور مطلق بیان کرده است، حتی قرآن اطاعت ظاهری بدون همراهی دل را از پیامبر کافی نمی‌داند، بلکه تسلیم قلبی در برابر حکم پیامبر را شرط ایمان قرار داده، می‌فرماید: ﴿فَلَا وَرَبِّكَ لَا يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لَا يَجِدُوا فِي أَنْفُسِهِمْ حَرَجًا مِمَّا قَضَيْتَ وَيُسَلِّمُوا تَسْلِيمًا[۴].

قرآن در برابر اطلاق اطاعت از خدا و رسول، اطاعت‌های دیگر را مشروط کرده است؛ برای نمونه، در قرآن اطاعت از پدر و مادر، مشروط به دعوت به توحید و عدم شرک‌ورزی است[۵]. بنابراین، قرآن کریم مؤمنان را به اطاعت بی‌چون و چرای از خدا و رسولش فرا می‌خواند و تسلیم آنان به این اطاعت را نشانه ایمان می‌شناسد[۶] و مؤمنان را از سرپیچی از این اطاعت برحذر می‌دارد[۷] و بر این اطاعت آثاری فراوان نوید می‌دهد، مانند «پاداش نیکو»[۸]، «ورود به بهشت»[۹]، «رستگاری بزرگ»[۱۰]، «برخورداری از رحمت خدا»[۱۱] و آثاری دیگر که در آیاتی متعدد گوشزد کرده است. آیه مورد بحث اطاعت از اولی الامر را هم‌ردیف اطاعت از رسول خدا (ص) به طور مطلق و بدون قید و شرط قرار داده است و همان‌گونه که در هیچ آیه یا اثری، اطاعت از رسول خدا (ص) به قیدی مقید نشده[۱۲]، اطاعت از اولی الامر نیز همین گونه است؛ از این‌رو، باید تمام این امور یاد شده، برای اطاعت از اولی الامر نیز جاری باشد؛ یعنی اطاعت از او اطاعت از خدا قلمداد شود و با اطاعت از او در امتداد اطاعت از رسول، اهداف رسالت تحقق یابد؛ زیرا جامعه مؤمنان باید از سرپیچی از این اطاعت برحذر باشند تا به آثار و برکات یاد شده در اطاعت از خدا و رسول دست یابند. چنین اطاعتی جز با مقام عصمت اولی الامر سازگار نیست؛ اگر اولی الامر معصوم نباشند، نمی‌توان به اطلاق اطاعت آنان ملتزم شد و شرایط و آثار اطاعت از خدا و رسولش را در مورد آنان جاری کرد؛ بنابراین، اولی الامر تنها معصومان خواهند بود و دیگران در این امر سهمی نخواهند داشت. اطاعت آنان در زمان حضور مانند اطاعت از رسول خدا (ص) در زمان حضورشان است و در زمان وفات یا غیبت همانند زمان وفات رسول خداست که لازم است از سیره و سنت آنان اطاعت شود. اما زمانی که معصوم کسی را به کاری نصب می‌کند، اطاعت از این شخص منصوب، منوط به عدم معصیت است. مانند نصب مالک اشتر به طور خاص یا نصب فقها به طور عام؛ در این موارد نیز، اطاعت از والیان منصوب، در واقع اطاعت از اولی الامر خواهد بود.

شیوه‌ای که قرآن در ادامه آیه مورد بحث در حل نزاع‌های جامعه مؤمنان ارایه می‌دهد نیز شاهدی است بر اینکه اولی الامر منحصر در معصومان‌اند. قرآن می‌فرماید: ﴿... فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا * أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ يَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُوا بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ وَمَا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ يُرِيدُونَ أَنْ يَتَحَاكَمُوا إِلَى الطَّاغُوتِ وَقَدْ أُمِرُوا أَنْ يَكْفُرُوا بِهِ وَيُرِيدُ الشَّيْطَانُ أَنْ يُضِلَّهُمْ ضَلَالًا بَعِيدًا[۱۳] اینکه قرآن خطاب به مؤمنان می‌فرماید: ﴿... فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ... اگر با یکدیگر نزاع داشتید، این نزاعی است که از حد پرسش و جستجو فراتر است و در بین افراد جامعه می‌باشد، نه درباره نزاع مؤمنان با اولی الامر؛ زیرا اطاعت از اولی الامر واجب است و جایی برای نزاع با آنان نیست؛ چه اینکه این تنازع در میان خود اولی الامر با یکدیگر نیست؛ زیرا با وجوب اطاعت از آنان ناسازگار است؛ تنازعی که لابد یکی از دو طرف آنان بر باطل خواهد بود[۱۴].

قرآن با هدف حل نزاع‌ها، مؤمنان را از ارجاع به غیر باز می‌دارد و دستور می‌دهد مشکل نزاع را که ریشه برانداز است[۱۵]، با ارجاع به کتاب خدا و رسول او برطرف کنند و به غیر آنها روی نیاورند که سر از پیروی از طاغوت در می‌آورد و به نفاق می‌انجامد؛ از این‌رو، باید کسانی در مصدر امور و حل نزاع‌ها قرار گیرند که نه تنها به کتاب خدا و سنت رسول او از دیگران آگاه‌تر بوده، بلکه فهمشان از آموزه‌های قرآن و سنت، معصومانه و آمیخته با وَهم و اشتباه نباشد تا پیروی‌شان عین پیروی از خدا و رسولش باشد و به حق انجامد؛ همان‌گونه که قرآن به آن دستور داده و فرموده است: ﴿أَفَمَنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لَا يَهِدِّي إِلَّا أَنْ يُهْدَى فَمَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ[۱۶]. این نوع پیروی با اوصاف یاد شده تنها در انحصار معصومان از عترت رسول خداست که در حدیث ثقلین[۱۷] هم‌ردیف کتاب خدا قرار دارند و پیش از دیگران از ناحیه خداوند بدون واسطه هدایت یافته‌اند. امیرمؤمنان امام علی (ع) نیز در برخورد با خوارج که حکمیت را منکر شدند، فرمود: «مردان را حاکم قرار ندادیم، بلکه قرآن را حاکم گردانیدیم و این قرآن خطی است نوشته شده میان دو پاره جلد که به زبان سخن نمی‌گوید و ناچار برای آن سخن‌گویی لازم است و مردان‌اند که از آن سخن می‌گویند و چون اهل شام ما را خواندند تا قرآن را بین خود حاکم قرار دهیم، از کتاب خدا روی‌گردان نشدیم و پذیرفتیم. خداوند سبحان می‌فرماید: ﴿فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ.... «رجوع به خدا این است که طبق کتاب او حکم کنیم و رجوع به رسول آن است که سنت او را گرفته، پیروی کنیم».

سپس امام می‌فرماید: «فَإِذَا حُكِمَ بِالصِّدْقِ فِي كِتَابِ اللَّهِ فَنَحْنُ أَحَقُّ النَّاسِ بِهِ وَ إِنْ حُكِمَ بِسُنَّةِ رَسُولِ اللَّهِ (ص) فَنَحْنُ أَوْلَاهُمْ بِهِ»؛ «اگر از روی راستی طبق کتاب خدا داوری شود، ما از دیگر مردمان بدان سزاوارتریم و اگر به سنت رسول خدا (ص) گردن نهند، ما بدان أولی‌تریم»[۱۸]. حاصل آنکه در اندیشه شیعی، مرجعیت دینی اولی الامر از حاکمیت سیاسی آنان جدا نیست. آنان هم در بعد تفسیر و تشریح آموزه‌های دین و هم در بعد حاکمیت سیاسی و قضایی و رفع اختلاف‌ها باید معصوم باشند تا سیره و سنتشان بر طبق کتاب خدا و سنت پیامبر اکرم (ص) صورت پذیرد و اطاعتشان به طور مطلق قبول افتد، وگرنه اگر قرآن به اطاعت مطلق اولی الامر دستور دهد، ولی امکان خطای اولی الامر (به ویژه خطای عمد) در کار باشد، به گونه‌ای که حلال خدا و رسول او حرام و حرام او حلال گردد، در این صورت جامعه مؤمنان سر از شرک در می‌آورد و مشمول حکم اهل کتاب خواهد شد که قرآن درباره آنان می‌فرماید: ﴿اتَّخَذُوا أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ...[۱۹]. شکی نیست که اهل کتاب در برابر دانشمندان و راهبان خود سجده نمی‌کنند و یا برای آنان نماز و روزه یا سایر عبادت‌ها را انجام نمی‌دهند، ولی از آنجا که خود را بدون قید و شرط در اختیار آنان قرار داده و حتی احکامی را که برخلاف حکم خداست، عمل می‌کنند، قرآن از این پیروی غیر مشروع و نامعقول به «عبادت» تعبیر کرده است. این معنا در احادیث معصومان نیز نقل شده است؛ مانند این حدیث از امام باقر و امام صادق (ع) که می‌فرماید: «به خدا سوگند آنان [یهود و نصاری] برای پیشوایان خود روزه و نماز به جا نیاوردند، ولی پیشوایانشان حرامی را برای آنان حلال و حلالی را حرام می‌نمودند و آنان نیز پیروی می‌کردند؛ از این‌رو، [قرآن می‌فرماید:] آنان را بدون آنکه بدانند، پرستش می‌کردند»[۲۰].

بنابراین، اولی الامر باید معصوم باشد تا جامعه از این آسیب‌ها مصون مانده، به مقصد واقعی خود برسد. این معصومان کسی جز اهل بیت پیامبر خدا (ص) نیستند؛ همان‌گونه که روایاتی متعدد آنان را با نام یا با اوصاف معرفی کرده است»[۲۱].

پانویس

  1. مانند تحریم تمام مُسکرات از جانب رسول خدا (ص) که در حدیث صحیح السند از امام صادق (ع) بدین‌گونه نقل شده است: «حَرَّمَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ الْخَمْرَ بِعَيْنِهَا وَ حَرَّمَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) الْمُسْكِرَ مِنْ كُلِ شَرَابٍ فَأَجَازَ اللَّهُ لَهُ ذَلِكَ...»؛ (ر.ک: کلینی، الکافی، ج۱، ص۳۶۶-۲۶۷).
  2. «هر که از پیامبر فرمانبرداری کند بی‌گمان از خداوند فرمان برده است و هر که رو گرداند (بگو بگرداند) ما تو را مراقب آنان نفرستاده‌ایم» سوره نساء، آیه ۸۰.
  3. «و ما هیچ پیامبری را نفرستادیم مگر برای آنکه به اذن خداوند از او فرمانبرداری کنند و اگر آنان هنگامی که به خویش ستم روا داشتند نزد تو می‌آمدند و از خداوند آمرزش می‌خواستند و پیامبر برای آنان آمرزش می‌خواست خداوند را توبه‌پذیر بخشاینده می‌یافتند» سوره نساء، آیه ۶۴.
  4. «پس نه، به پروردگارت سوگند که ایمان نمی‌آورند تا در آنچه میانشان ستیز رخ داده است تو را داور کنند سپس از آن داوری که کرده‌ای در خود دلتنگی نیابند و یکسره (بدان) تن در دهند» سوره نساء، آیه ۶۵.
  5. ﴿متن عنکبوت، ۸.
  6. ﴿متن نور، ۵۱.
  7. ﴿متن انفال، ۲۰ و محمد، ۳۳.
  8. ﴿متن فتح، ۱۶.
  9. ﴿متن نساء، ۱۳.
  10. ﴿متن احزاب، ۷۱.
  11. ﴿متن نور، ۵۶.
  12. بلکه اساساً اطاعت رسول خدا (ص) به قبد عدم معصیت لغو و بلکه قبیح است و هیچ کس هم ملتزم به آن نیست. بر اساس دیدگاه اشاعره نیز، که منکر حسن و قبح عقلی می‌باشند، شناخت معصیت از طاعت در این مورد امکان‌پذیر نیست. چون خود رسول خدا معلِّم و مبیِّن آیین دین هستند و هر چه می‌گویند و انجام می‌دهند حسن است.
  13. «ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید و اگر به خداوند و روز بازپسین ایمان دارید، چون در چیزی با هم به ستیز برخاستید آن را به خداوند و پیامبر بازبرید که این بهتر و بازگشت آن نیکوتر است * آیا به آن کسان ننگریسته‌ای که گمان می‌برند به آنچه به سوی تو و آنچه پیش از تو فرو فرستاده شده است ایمان دارند (اما) بر آنند که داوری (های خود را) نزد طاغوت برند با آنکه به آنان فرمان داده شده است که به آن کفر ورزند و شیطان سر آن دارد که آنان را به گمراهی ژرفی درافکند» سوره نساء، آیه ۵۹-۶۰.
  14. ر.ک: کلینی، کافی، ج۱، ص۲۷۶، ح۱؛ تفسیر العیاشی، ج۱، ص۴۰۴، ح۱۵۴ و ص۴۱۴، ح۱۷۹.
  15. مانند این آیه شریفه که می‌فرماید: ﴿...وَلَا تَنَازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَتَذْهَبَ رِيحُكُمْ... «... و در هم نیفتید که سست شوید و شکوهتان از میان برود.».. سوره انفال، آیه ۴۶.
  16. «بگو آیا از شریکانتان کسی هست که به سوی «حق» رهنمون باشد؟ بگو خداوند به «حق» رهنماست؛ آیا آنکه به حقّ رهنمون می‌گردد سزاوارتر است که پیروی شود یا آنکه راه نمی‌یابد مگر آنکه راه برده شود؟ پس چه بر سرتان آمده است؟ چگونه داوری می‌کنید؟» سوره یونس، آیه ۳۵.
  17. درباره اسناد و دلالت این حدیث ر.ک: جلد اول تفسیر تطبیقی بحث «حجیت سیره اهل بیت در تفسیر».
  18. نهج البلاغه، خطبه ۱۲۵، و نیز ر.ک: شیخ مفید، الارشاد، ص۱۴۴.
  19. «آنان دانشوران دینی و راهبان خود را به جای خداوند پروردگاران خویش برگزیده‌اند.».. سوره توبه، آیه ۳۱.
  20. حویزی، نورالثقلین، ج۲، ص۲۰۹.
  21. نجارزادگان، فتح‌الله، بررسی تطبیقی تفسیر آیات ولایت ص ۷۵.