اضلال در کلام اسلامی
مقدمه
از آنجا که در آیاتی از قرآن کریم اضلال به خداوند نسبت داده شده است، و با توجه به این که اضلال به معنای گمراه ساختن فعل ناروایی است مفسران و متکلمان اسلامی را بر آن داشته است که در این باره به پژوهش بپردازند. آنان در این خصوص آراء گوناگونی اظهار کردهاند که در مجموع به دو دیدگاه منکران حسن و قبح عقلی (اشاعره) و طرفداران حسن و قبح عقلی (عدلیه: امامیه و معتزله) باز میگردد. پیش از آنکه به نقل و بررسی این دو دیدگاه بپردازیم، لازم است معانی یا کاربردهای ضلالت و اضلال را در لغت و اصطلاح بیان نماییم.
اضلال در کتابهای لغت در معانی زیر به کار رفته است:
هلاک کردن، عذاب نمودن، گمراه ساختن، حکم به گمراهی کسی نمودن و او را گمراه نامیدن، به شک و تردید انداختن، امر را مشتبه کردن، ضایع کردن، باطل کردن [۱].
اشاعره اضلال از ناحیه خداوند سبحان را بر معنای اصطلاحی و از ناحیه شیطان و اصنام را بر معنای مجازی حمل کردهاند. [۲]. آنان معتقدند خداوند ضلالت و گمراهی را در قلب کافرین خلق کرده [۳] و آنها را از گرایش به ایمان باز میدارد. [۴]
منشأ این عقیده یکی، تفسیر اشاعره از توحید در خالقیت، و اعتقاد به مسئله خلق افعال است. [۵] و دیگری استناد به ظواهر برخی از آیات قرآن کریم است. [۶].
وحال آن که:
- اگر اوصاف هدایت و ضلالت در قلوب مؤمنان و کافران مخلوق مستقیم خداوند باشد، در این صورت مدح و ثواب برای مؤمنان و مذمّت و عقاب نسبت به کافران بی معنا خواهد بود. چنان که آیات بی شماری که به اطاعت پروردگار امر مینماید و از نافرمانی او نهی میکند، و آیاتی که به ارشاد و راهنمایی گمراهان دعوت مینماید و امثال آن لغو و عبث خواهد بود. [۷].
- خلق ضلالت در عبد و تکلیف او به ایمان، جمع ضدین و سفاهت و ظلم است. همچنین انزال کتب و ارسال رسل لغو است. [۸].
- خداوند متعال شیطان و سایر کسانی که بندگان را گمراه میکنند مذمّت نموده و به استعاذه از آن دستور میدهد، با این حال، چگونه خود، بندگان را گمراه مینماید؟! [۹].
- اضلال به این معنا قبیح است، و خداوند از فعل قبیح منزّه است. [۱۰].
- اگر صدور انواع قبایح، اضلال، معاصی و دروغ از خداوند جایز باشد، بنابراین خداونددروغ گو را نیز تصدیق مینماید، در این صورت استدلال بر صداقت پیامبران الهی و حقانیّت شرایع آسمانی غیر ممکن خواهد بود. [۱۱].
- غرض خداوند متعال از ارسال رسل قطع حجت و بهانهگیری بندگان است. ﴿رُسُلًا مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَكَانَ اللَّهُ عَزِيزًا حَكِيمًا﴾[۱۲] ولی با این فرض جعل ضلالت کدام حجت بزرگتر از این حجت، و کدام عذر بزرگتر از این عذر که عبد به پروردگارش بگوید: تو عالم را گمراه کردی، و شرور و قبایح را در خلق ایجاد کردی؟! [۱۳].
- لازمه این قول، تکذیب بسیاری از آیات محکم الهی است، که اضلال بندگان را صریحاً به ابلیس و اولیای کفر نسبت میدهد؛ چنان که این قول با آیاتی که خداوند هدایت بندگان را برعهده آنان گذاشته است منافات دارد. ﴿إِنَّ عَلَيْنَا لَلْهُدَى﴾[۱۴]
- به اعتراف مخالف، تکلیف صحیح نیست مگر این که همراه با بیان باشد، و حال آنکه اضلال، تلبیس و پوشاندن امر است، و این ضد بیان است. [۱۵]
- اضلال به این معنا را کسی مرتکب میشود که از اعمال قدرت و غلبه عاجز باشد، مثل شیطان و مانند آن و حال آنکه نسبت عجز به خداوند جایز نیست. [۱۶]
بعضی در دفاع از اشاعره گفتهاند:
- غرض اشاعره از خلق ضلالت، ایجاد وسوسه در قلوب است. به اعتقاد آنان خداوند وسوسه کننده حقیقی است. [۱۷] جواب: ایجاد وسوسه در قلب قبیح است، و خداوند از فعل قبیح منزه است؛ به خصوص که خود باری تعالی بندگان را دستور فرموده که از شرّ وسوسه شیطان به او پناهنده شوند: ﴿قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ مَلِكِ النَّاسِ إِلَهِ النَّاسِ مِن شَرِّ الْوَسْوَاسِ الْخَنَّاسِ الَّذِي يُوَسْوِسُ فِي صُدُورِ النَّاسِ مِنَ الْجِنَّةِ وَالنَّاسِ ﴾[۱۸]
- تکلیف عمومی به ایمان با شقاوت أزلیّه که برای بعضی ثابت است منافات ندارد [۱۹] جواب: از صریح بسیاری از آیات قرآن کریم استفاده میشود که هیچ کس بر شقاوت ازلیه خلق نشده است، بلکه سعادت و شقاوت هر کس به دست خود اوست. ﴿كُلُّ نَفْسٍ بِمَا كَسَبَتْ رَهِينَةٌ﴾[۲۰]، ﴿أَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسَانِ إِلَّا مَا سَعَى﴾[۲۱]، ﴿إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرًا وَإِمَّا كَفُورًا﴾[۲۲].
- فایده انزال کتب وارسال رسل بالذات متوجه اهل ایمان است، وبالعرض به مطرودین، زیرا باعث اعراض بیشتر آنان میشود[۲۳] جواب: غرض الهی از ارسال رسل و انزال کتب اتمام حجّت بر جمیع مردم است نه خصوص مؤمنان. ﴿لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ﴾[۲۴]، بنابراین اعراض مطرودین از آیات الهی به خاطر سوء اختیار آنان است نه چیز دیگر.
- آیات وارده در تأیید قول اشاعره کمتر از آیات مخالف نیست، مثل آیه شریفه: ﴿وَأَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَى عِلْمٍ﴾[۲۵] و آیه شریفه: ﴿فَمَنْ يَهْدِي مَنْ أَضَلَّ اللَّهُ﴾[۲۶] و امثال آن[۲۷] جواب: وقتی ظاهر آیهای با نصّ آیات دیگر و یا با براهین محکم عقلی تنافی داشت، قطعاً ظاهر آیه از حجّت ساقط شده و بر معنای معقول حمل میشود، چنان که در آیات تشبیه و تجسیم مثل آیه شریفه: ﴿يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ﴾[۲۸] و امثال آن، این چنین است، از این رو، متکلمان عدلیه، آیات اضلال الهی را بر معانی دیگری حمل کردهاند.
- انجام یک فعل گاهی از جانب شخصی قبیح و از جانب دیگری نیکو است؛ مثلاً آزار رساندن یا کشتن مؤمنان از ناحیه خداوند نیکو، و از جانب دیگران زشت است، زیرا ذات الهی از اغراض فاسده پیراسته است، و فعل او خیر محض است. پس میشود اضلال از ناحیه خداوند نیکو و از ناحیه شیطان زشت باشد. [۲۹] جواب: اضلال به معنای مورد بحث از مفاهیمی است که دارای قبح ذاتی است، مانند قبح ظلم، و اگر چیزی دارای قبح ذاتی بود، از هر کس صادر شود، بر قبح خود باقی است، بر خلاف آزار رساندن مؤمن که حُسن و قبح آن وابسته به غرض فاعل است، مانند ضرب یتیم که میشود برای تأدیب باشد که حَسَن است و یا به خاطر غرض فاسدی باشد، که قبیح است.
با توجه به وضوح بطلان قول اشاعره، متکلمان عدلیه آیات پیرامون اضلال الهی را بر وجوه دیگری حمل نمودهاند:
- مقصود از اضلال الهی، عذاب و کیفر او در روز قیامت است. ﴿إِنَّ الْمُجْرِمِينَ فِي ضَلَالٍ وَسُعُرٍ﴾[۳۰][۳۱]، به دلیل این که، ضلالت مجرمان در قیامت نمیتواند غیر از عذاب باشد، چون آخرت دار تکلیف نیست [۳۲] و این عذاب بعد از اتمام حجّت است ﴿وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيُضِلَّ قَوْمًا بَعْدَ إِذْ هَدَاهُمْ حَتَّى يُبَيِّنَ لَهُمْ مَا يَتَّقُونَ﴾[۳۳][۳۴]
- اضلال الهی به معنای گمراه نامیدن ظالمین، و حکم به ضلالت آنهاست. [۳۵]
- به معنای به خود واگذاردن عبد، و رها نمودن او به حال خود است. وقتی گفته میشود: "أفْسَدَ فلان ابنه"، فلانی فرزندش را فاسد کرد، یعنی به تربیت فرزندش اقدام نکرد. [۳۶]
- اضلال الهی به معنای گمراه کردن از مسیر بهشت است. [۳۷]، زیرا آنچه آیه بر آن دلالت دارد اصل اضلال است، اما اضلال از چه چیزی نامعین است، پس حمل میشود بر طریق بهشت. [۳۸]. علاوه بر این مفسّرین هدایت را در آیه شریفه ﴿فَإِذَا لَقِيتُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا فَضَرْبَ الرِّقَابِ حَتَّى إِذَا أَثْخَنْتُمُوهُمْ فَشُدُّوا الْوَثَاقَ فَإِمَّا مَنًّا بَعْدُ وَإِمَّا فِدَاءً حَتَّى تَضَعَ الْحَرْبُ أَوْزَارَهَا ذَلِكَ وَلَوْ يَشَاءُ اللَّهُ لَانْتَصَرَ مِنْهُمْ وَلَكِنْ لِيَبْلُوَ بَعْضَكُمْ بِبَعْضٍ وَالَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَلَنْ يُضِلَّ أَعْمَالَهُمْ سَيَهْدِيهِمْ وَيُصْلِحُ بَالَهُمْ﴾[۳۹] حمل کردهاند بر راههای بهشت، چون هدایت بعد از مرگ جز این معنا ندارد، و ضلالت در مقابل هدایت است، پس مقصود اضلال از طریق بهشت است [۴۰].
- اضلال به معنای لازم استعمال شده است نه متعدی، یعنی یافتن، و معنای اضلال اللّه تعالی لهم این است که خداوند آنها را گمراه یافت. [۴۱] چنان که در حدیث آمده است: "یعنی آنها را گمراه یافت"[۴۲]
- به معنای باطل کردن و معدوم ساختن است، مثل آیه شریفه: ﴿الَّذِينَ كَفَرُوا وَصَدُّوا عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ أَضَلَّ أَعْمَالَهُمْ﴾[۴۳] یعنی باطل و نابود کرد اعمال آنان را. [۴۴]. چنان که وقتی مرده را در قبرش گذاشته و روی آن را میپوشند، گفته میشود:"أضلَّ الْقَومُ مَیّتَهُمْ". در قرآن نیز از قول کافران میفرماید: ﴿أَإِذَا ضَلَلْنَا فِي الْأَرْضِ﴾[۴۵][۴۶]
- اضلال الهی به معنای آزمایش یا تشدید آن به وسیله انزال آیه متشابه یا فعل متشابه است. و انسان گمراه کسی است که مقصود از متشابه را درک نکرده و به ظاهر آن تمسک نماید. [۴۷]. به بیان دیگر، اضلال الهی به معنای گمراه شدن اختیاری انسان به خاطر امری که خداوند قرار داده است، بدون این که آن امر تأثیری در گمراه کردن داشته باشد. چنان که در آیه شریفه: ﴿رَبِّ إِنَّهُنَّ أَضْلَلْنَ كَثِيرًا مِنَ النَّاسِ﴾[۴۸]، اضلال به بتها نسبت داده شده است، و حال آنکه بتها، چوب و سنگهای بدون شعور و ارادهاند و آیات امثال آن. [۴۹]. پس جایز است نسبت اضلال به خداوند به این اعتبار که آیات مشتمل بر امتحان، سبب گمراهی کافران شده است. [۵۰].
- با توجه به این که وجود عبد و تمامی قوای ظاهری و باطنی او از ناحیه خداوند است، پس هنگامی که بنده کاری را انجام میدهد، به خداوند متعال نیز به عنوان علّت بعیده نسبت داده میشود. [۵۱].
- از آنجا که قدرت خداوند محیط به افعال عباد بوده، و اگر بخواهد میتواند مانع فعل عبد شود، بنابراین وقتی عبد ضلالت را انتخاب میکند و خداوند مانع او نمیشود گویا خداوند او را گمراه کرده است. [۵۲]
- شهوات نفسانیه از اموری است که عبد را به گمراهی سوق میدهد، و چون این غرایز را خداوند متعال در او نهاده است، لذا گمراهی عبد به خداوند نسبت داده میشود. [۵۳]
- اضلال الهی به معنای جعل اختیار در انسان است، به این معنا که خداوند راه طاعت و بندگی که نتیجه آن سعادت است و راه معصیت که نتیجه آن شقاوت است را به او شناسانده، و او را در انتخاب هر کدام آزاد گذاشته است. پس هر کس راه معصیت را پیش گیرد و گمراهی را برگزیند، خداوند هم گمراهی جدید به او پاداش میدهد، و هر کس هدایت را برگزیند، هدایت جدید پاداش میدهد.
بنابراین مقصود از اضلال و هدایت الهی در آیه شریفه ﴿يُضِلُّ مَنْ يَشَاءُ وَيَهْدِي مَنْ يَشَاءُ﴾[۵۴] و امثال آن اضلال و هدایت بر سبیل مجازات است، نه ضلالت و هدایت ابتدایی، زیرا هدایت فطری در همه انسانها موجود است. [۵۵].
توضیح این که: هدایت ابتداء از ناحیه خداوند متعال آغاز شده و عبد پذیرنده آن است. و آن گاه خداوند بر آن هدایت، هدایت جدید پاداش میدهد. ﴿وَالَّذِينَ اهْتَدَوْا زَادَهُمْ هُدًى﴾[۵۶] اما ضلالت ابتدائاً از عبد با سوء اختیار خود آغاز میشود. چنان که فرمود: (وَمِنْهُمْ مَنْ حَقَّت عَلَیْهِ الضَّلالَة) (نحل: ۳۶) و خداوند بر این ضلالت اختیاری، ضلالت جدید کیفر میدهد. و این اضلال تنها در حق کسانی است که اهل ظلم، فسق، کفر و یا تکذیب و امثال آن بوده اند: ﴿وَيُضِلُّ اللَّهُ الظَّالِمِينَ﴾[۵۷] و ﴿وَمَا يُضِلُّ بِهِ إِلَّا الْفَاسِقِينَ﴾[۵۸] و ﴿إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَظَلَمُوا﴾[۵۹] و ﴿فَلَمَّا زَاغُوا أَزَاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ﴾[۶۰][۶۱]
نکته قابل توجه این که: اضلال به معنای فوق، در واقع به معنای رها گذاشتن عبد بر همان طریق ضلالت، و قطع کردن رحمت و سلب توفیق از او، و محروم نمودن او از مسیر هدایت است. [۶۲] زیرا ضلالت همان عدم ملکه هدایت و امری عدمی است. [۶۳]
نکته: آیاتی که امر هدایت را مختصّ خداوند متعال میشمارد بسیار است، اما لازمه انحصاری بودن این نیست که هدایت امری اضطراری بوده و عبد هیچ گونه نقشی در آن ندارد. بلکه هدایت امری اختیاری است، البته با اختیاری بودن مقدمه آن، یعنی احسان کردن و تلاش نمودن، ﴿وَالَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا وَإِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِينَ﴾[۶۴][۶۵]
جمعبندی آیات اضلال الهی
در قرآن کریم، سی و دو آیه اضلال را به خداوند متعال اسناد داده است، که این آیات چند قسماند:
- آیاتی که متضمن نسبت اضلال به خداوند بوده، بدون این که متعلّق آن را بیان نماید، مثل آیه شریفه: ﴿وَمَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍ﴾[۶۶]
- آیاتی که متعلّق اضلال را من یشاء معرفی مینماید، ولی مقصود از من یشاء را مشخص نکرده است، مثل آیه شریفه ﴿كَذَلِكَ يُضِلُّ اللَّهُ مَنْ يَشَاءُ وَيَهْدِي مَنْ يَشَاءُ﴾[۶۷]
- آیاتی که متعلق اضلال الهی را کسانی معرفی مینماید که خود ابتدائاً کفر را اختیار کردهاند، مثل: ﴿كَذَلِكَ يُضِلُّ اللَّهُ الْكَافِرِينَ﴾[۶۸].
- آیاتی که اضلال الهی را منحصر در فاسقین و امثال آن مینماید، مثل آیه: ﴿وَمَا يُضِلُّ بِهِ إِلَّا الْفَاسِقِينَ﴾[۶۹]
بنابراین از مجموع آیات مربوط به اضلال الهی نتیجه گرفته میشود که اضلال الهی تنها شامل افرادی میشود که خود با سوء اختیار کفر، ظلم، فسق و امثال آن را اختیار کردهاند و هیچ دلالتی بر اضلال سایرین ندارد ﴿إِنَّ اللَّهَ لَا يَظْلِمُ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ﴾[۷۰] و اضلال این قبیل افراد هم به این معنا است که از آنها سلب توفیق نموده و آنها را به حال خود وامی گذارد، که البته این سلب توفیق و خذلان نیز جز بازتاب اعمال خود آنان نیست. ﴿ثُمَّ كَانَ عَاقِبَةَ الَّذِينَ أَسَاءُوا السُّوأَى أَنْ كَذَّبُوا بِآيَاتِ اللَّهِ وَكَانُوا بِهَا يَسْتَهْزِئُونَ﴾[۷۱][۷۲].
اضلال شیطانی
در قرآن کریم، اضلال بندگان به شیطان، فرعون، سامری، اصنام و اولیاء کفر نیز اسناد داده شده است، از قبیل آیات شریفه: ﴿وَيُرِيدُ الشَّيْطَانُ أَنْ يُضِلَّهُمْ ضَلَالًا بَعِيدًا﴾[۷۳] و ﴿وَأَضَلَّ فِرْعَوْنُ قَوْمَهُ﴾[۷۴] و ﴿أَضَلَّهُمُ السَّامِرِيُّ﴾[۷۵] و ﴿إِنَّا أَطَعْنَا سَادَتَنَا وَكُبَرَاءَنَا فَأَضَلُّونَا السَّبِيلَ﴾[۷۶] این قبیل آیات از مصادیق اضلال قبیح و به معنای ایجاد فساد و فریب و مکر، [۷۷] و دعوت به باطل، ﴿وَمَا كَانَ لِيَ عَلَيْكُمْ مِنْ سُلْطَانٍ إِلَّا أَنْ دَعَوْتُكُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِي﴾[۷۸][۷۹]، وایجاد وسوسه در قلب، ﴿ وَزَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ أَعْمَالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِيلِ ﴾[۸۰] شیطان اعمالشان را در نظرشان جلوه داد، و آنها را از راه بازداشت. [۸۱]، و تلبیس و تغلیط و تشکیک و غیر آن از اموری که به ظلم و ستم منجر میشود، میباشد. [۸۲] و خداوند مرتکبین آن را وعده عذاب شدید داده است: ﴿إِنَّ الَّذِينَ يَضِلُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ﴾[۸۳] و مردمان را از تبعیّت این گروه نهی فرموده است: ﴿أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يَا بَنِي آدَمَ أَنْ لَا تَعْبُدُوا الشَّيْطَانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ﴾[۸۴]، ﴿وَأَنِ اعْبُدُونِي هَذَا صِرَاطٌ مُسْتَقِيمٌ﴾[۸۵]، ﴿وَلَقَدْ أَضَلَّ مِنْكُمْ جِبِلًّا كَثِيرًا أَفَلَمْ تَكُونُوا تَعْقِلُونَ﴾[۸۶][۸۷].
منابع
پانویس
- ↑ لسان العرب، ج۱۱، ص۳۹۲ـ ۳۹۵؛ تاج العروس، ج۷، ص۴۱۱ـ ۴۱۳؛ الصحاح، ج۵، ص۱۷۴۸؛ الفروق اللغویة، ص۳۹۳.
- ↑ شرح فقه الأکبر، ص ۲۲۱.
- ↑ التمهید فی أصول الدین، ص ۸۳؛ اصول الدین، ص ۱۴۰؛ کتاب اصول الدین، ص ۱۹۱.
- ↑ تفسیر کبیر، ج۲، ص ۱۳۸؛ ابکار الأفکار، ج۱، ص ۶۲۹.
- ↑ کتاب اصول الدین، ص ۱۹۰ـ ۱۹۱؛ حق الیقین، ص ۷۸؛ شرح فقه الأکبر، ص ۲۲۱.
- ↑ التمهید، ص ۸۳.
- ↑ احقاق الحق، ج۱، ص ۲۹۵.
- ↑ بحارالأنوار، ج۵، ص ۱۶۹؛ احقاق الحقّ، ص ۳۱۱.
- ↑ نور الأفهام فی علم الکلام، ج۱، ص ۲۵۸.
- ↑ کشف المراد، ص ۳۱۷؛ نور الأفهام فی علم الکلام، ج۱، ص ۲۵۸.
- ↑ منهاج الکرامة فی معرفة الإمامة، ص ۴۱.
- ↑ «پیامبرانی نویدبخش و هشدار دهنده تا پس از این پیامبران برای مردم بر خداوند حجتی نباشد و خداوند پیروزمندی فرزانه است» سوره نساء، آیه ۱۶۵.
- ↑ نهج الحق وکشف الصدق، ص ۱۴۰.
- ↑ «بیگمان آنچه بر ما مقرّر است رهنمود است» سوره لیل، آیه ۱۲.
- ↑ شرح احقاق الحق، ج۱، ص ۲۹۷.
- ↑ شرح احقاق الحق، ج۱، ص ۲۹۷.
- ↑ تفسیر القرآن، ج۲، ص ۲۱۹).
- ↑ «بگو: به پروردگار آدمیان پناه میبرم. فرمانفرمای آدمیان، خدای آدمیان، از شرّ آن وسوسهگر واپسگریز، که در دلهای آدمیان وسوسه میافکند، از پریان و آدمیان» سوره ناس، آیه ۱-۶.
- ↑ تفسیر القرآن، ج۲، ص ۲۱۷).
- ↑ «هر کس در گرو کاری است که انجام داده است» سوره مدثر، آیه ۳۸.
- ↑ «و اینکه آدمی را چیزی جز آنچه (برای آن) کوشیده است نخواهد بود» سوره نجم، آیه ۳۹.
- ↑ «ما به او راه را نشان دادهایم خواه سپاسگزار باشد یا ناسپاس» سوره انسان، آیه ۳.
- ↑ تفسیر القرآن، ج۲، ص ۲۱۷.
- ↑ «پیامبرانی نویدبخش و هشدار دهنده تا پس از این پیامبران برای مردم بر خداوند حجتی نباشد و خداوند پیروزمندی فرزانه است» سوره نساء، آیه ۱۶۵.
- ↑ «خداوند او را از روی آگاهی به حال وی در گمراهی واگذاشته» سوره جاثیه، آیه ۲۳.
- ↑ «خداوند بیراه گذارد چه کسی رهنمون خواهد شد؟ و آنان را یاوری نیست» سوره روم، آیه ۲۹.
- ↑ تفسیر القرآن، ج۲، ص ۲۲۴.
- ↑ «دست خداوند بالای دستهای آنان است» سوره فتح، آیه ۱۰.
- ↑ تفسیر القرآن، ج۲، ص ۲۲۴).
- ↑ «بیگمان گناهکاران در گمراهی و سرگشتگیاند؛» سوره قمر، آیه ۴۷.
- ↑ التوحید، ص ۲۱۴؛ کشف المراد، ص ۳۱۷؛ بحار الأنوار، ج۵، ص ۱۷۰؛ التحفة العسجدیة، ص ۴۹.
- ↑ رسائل الشریف المرتضی، ص ۲۲۶.
- ↑ «و خداوند بر آن نیست که گروهی را پس از راهنمایی گمراه گذارد تا برای آنها روشن گرداند از چه پرهیز کنند؛ به راستی خداوند به هر چیزی داناست» سوره توبه، آیه ۱۱۵.
- ↑ رسائل الشریف المرتضی، ص ۲۲۶.
- ↑ التحفة العسجدیه، ص ۴۹، اصول الدین، ص ۱۴۰؛ بحارالأنوار، ج۵، ص ۱۷۰.
- ↑ التفسیر الکبیر، ج۲، ص ۱۴۲؛ بحار الأنوار، ج۵، ص ۱۷۰و ایمان ابوطالب، ص ۱۲۸).
- ↑ بحارالأنوار، ج۵، ص ۱۷۰.
- ↑ ابکار الأفکار، ج۱، ص۶۲۳.
- ↑ «پس هرگاه با کافران (حربی) روبهرو شدید (آنان را) گردن بزنید تا چون آنها را از توان انداختید اسیر بگیرید و از آن پس یا منّت بگذارید (و آزادشان کنید) و یا سربها بگیرید تا جنگ، به پایان آید، (فرمان خداوند) چنین است و اگر خدا میخواست از آنان انتقام میگرفت لیک (نگرفت) تا شما را به یکدیگر بیازماید و آنان که در راه خداوند کشته شدند هرگز (خداوند) کارهایشان را بیراه نمیسازد به زودی آنان را راهنمایی میکند و حالشان را نیکو میگرداند» سوره محمد، آیه ۴-۵.
- ↑ بحارالأنوار، ج۵، ص ۱۷۰.
- ↑ التفسیر الکبیر، ج۲، ص ۱۴۲و تفسیر القرآن، ج۲، ص ۲۲۶.
- ↑ «إنّ النبي أتی قَوْمَهُ فَأضَلّهم»، لسان العرب، ج۱۱، ص ۳۹۲.
- ↑ «(خداوند) کردارهای کسانی را که کفر ورزیدند و (مردم را) از راه خداوند باز داشتند بیراه گرداند» سوره محمد، آیه ۱.
- ↑ التوحید، ص ۲۱۵و کشف المراد، ص ۳۱۷.
- ↑ «و گفتند: آیا چون در (زیر) زمین ناپدید گشتیم» سوره سجده، آیه ۱۰.
- ↑ التوحید، ص ۲۱۵و کشف المراد، ص ۳۱۷.
- ↑ التفسیر الکبیر، ج۲، ص ۱۴۰؛ بحارالأنوار، ج۵، ص ۱۷۰و شرح احقاق الحق، ج۱، ص ۲۹۵.
- ↑ «پروردگارا! به راستی آنان بسیاری از مردم را گمراه کردهاند» سوره ابراهیم، آیه ۳۶.
- ↑ التفسیر الکبیر، ج۲، ص ۱۴۰.
- ↑ تفسیر القرآن، ج۲، ص ۲۲۴ و بحار الأنوار، ج۵، ص ۱۷۰.
- ↑ شرح احقاق الحق، ج۱، ص ۲۹۵.
- ↑ شرح احقاق الحق، ج۱، ص ۲۹۵.
- ↑ شرح احقاق الحق، ج۱، ص ۲۹۵.
- ↑ «هر که را بخواهد بیراه وا مینهد و هر که را بخواهد راهنمایی میکند» سوره نحل، آیه ۹۳.
- ↑ تفسیر المیزان، ج۱۲، ص ۳۳۶ و ج۱۳، ص ۲۴۴ـ ۲۴۵.
- ↑ «و (خداوند) بر رهیافتگی آنان که رهیافتهاند میافزاید» سوره محمد، آیه ۱۷.
- ↑ «خداوند ستمگران را بیراه میگذارد» سوره ابراهیم، آیه ۲۷.
- ↑ «جز نافرمانان را با آن بیراه نمیگرداند» سوره بقره، آیه ۲۶.
- ↑ «خداوند بر آن نبوده است که کافران و ستمبارگان را ببخشاید و یا راهی به آنان بنماید؛» سوره نساء، آیه ۱۶۸.
- ↑ «خدا دلهایشان را بگردانید و خداوند قوم نافرمان را راهنمایی نمیکند» سوره صف، آیه ۵.
- ↑ تفسیر المیزان، ج۱۳، ص ۵۳ و ص ۲۴۳.
- ↑ تفسیر المیزان، ج۱۳، ص ۵۴ـ ۵۵.
- ↑ تفسیر المیزان، ج۱۲، ص ۲۴۴
- ↑ «و راههای خویش را به آنان که در (راه) ما بکوشند مینماییم و بیگمان خداوند با نیکوکاران است» سوره عنکبوت، آیه ۶۹.
- ↑ تفسیر المیزان، ج۱۲، ص ۲۴۳
- ↑ «آیا آنکه بر آنچه هر کس کرده است، چیرگی دارد؛ (چون کسی است که چنین نیست)؟» سوره رعد، آیه ۳۳.
- ↑ «خداوند هر که را بخواهد در گمراهی وا مینهد و هر که را بخواهد راهنمایی میکند» سوره مدثر، آیه ۳۱.
- ↑ «خداوند کافران را در گمراهی وا مینهد» سوره غافر، آیه ۷۴.
- ↑ «خداوند جز نافرمانان را با آن بیراه نمیگرداند» سوره بقره، آیه ۲۶.
- ↑ «خداوند همسنگ ذرّهای ستم نمیورزد» سوره نساء، آیه ۴۰.
- ↑ «سپس سرانجام آنان که بدی کردند بدی بود، برای آنکه آیات خداوند را دروغ شمردند و آن را به ریشخند میگرفتند» سوره روم، آیه ۱۰.
- ↑ روم: ۱۰؛ شرح احقاق الحق، ج۱، ص ۴۰۶.
- ↑ «شیطان سر آن دارد که آنان را به گمراهی ژرفی درافکند» سوره نساء، آیه ۶۰.
- ↑ «و فرعون قومش را به گمراهی برد و به راه نیاورد» سوره طه، آیه ۷۹.
- ↑ «سامری آنان را گمراه کرد» سوره طه، آیه ۸۵.
- ↑ «و میگویند: پروردگارا! ما از سرکردگان و بزرگانمان فرمان بردیم و آنان ما را از راه به در بردند» سوره احزاب، آیه ۶۷.
- ↑ رسائل الشریف مرتضی، ص ۲۲۷.
- ↑ «و مرا بر شما هیچ چیرگی نبود جز اینکه شما را فرا خواندم و شما پذیرفتید» سوره ابراهیم، آیه ۲۲.
- ↑ تفسیر کبیر، ج۲، ص ۱۳۸.
- ↑ «شیطان کارهایشان را برای آنان آراسته و از راه (درست) آنان را باز داشته است» سوره نمل، آیه ۲۴.
- ↑ تفسیر القرآن، ج۷۲ ص ۲۱۸.
- ↑ بحارالأنوار، ج۵، ص ۱۷۱.
- ↑ «به راستی آن کسان که از راه خداوند گمراه گردند، چون روز حساب را فراموش کردهاند، عذابی سخت خواهند داشت» سوره ص، آیه ۲۶.
- ↑ «ای فرزندان آدم! آیا به شما سفارش نکردم که شیطان را نپرستید که او دشمن آشکار شماست؟» سوره یس، آیه ۶۰.
- ↑ «و اینکه مرا بپرستید که این راهی است راست؟» سوره یس، آیه ۶۱.
- ↑ «و به راستی گروهی فراوان از شما را بیراه کرد پس آیا خرد نمیورزیدید؟» سوره یس، آیه ۶۲.
- ↑ رضایی، غلام رضا، مقاله «اضلال الهی»، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص ۳۱۳.