اقرار در فقه اسلامی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

مقدمه

اقرار کننده (مُقِرّ) یا ابتدا، نزد حاکم شرع اقرار می‏‌کند و یا در پاسخ مدّعی. در هر دو صورت، اقرار امری مشروع و دارای آثاری بسیار است [۱] که در این جا به مباحث کلّی آن اشاره می‏‌شود:

ارکان

صیغه

هر لفظی که بیانگر حقّی ثابت بر ضرر خود یا نفی آن از عهده دیگری برای خود باشد اقرار است، مانند اینکه فردی بگوید: بر عهده من یا نزد من یا در ذمّه من برای تو حقّی است یا بر عهده فلانی برای من حقّی نیست. [۲] در شخص ناتوان از سخن گفتن، مانند لال، اشاره جایگزین لفظ می‏‌شود. [۳] صیغه باید در مفهوم اقرار، ظهور عرفی داشته باشد و اقرار با وجود احتمال اراده غیر آن ـ در صورتی که احتمال نزد عرف مخلّ ظهور کلام در اقرار باشد ـ صحیح و نافذ نیست. [۴]

شرط نیست که مُقِرّ در ابتدا اقرار کند بلکه اگر پاسخ او نیز مفید اقرار باشد، کافی است، مانند آنکه شخصی از دیگری بپرسد: آیا بر عهده تو برای من هزار تومان است؟ و او در پاسخ بگوید: "آری" یا "آن را پرداخت کردم". این دو پاسخ، اقرار به اصل ثبوت حق است؛ هرچند در دومی ادّعای سقوط حقّ از ذمّه‏اش را دارد که باید آن را اثبات کند. [۵]

تنجیز در اقرار شرط است. از این رو، معلّق کردن اقرار به چیزی مانند آمدن فلانی یا اراده خود یا دیگری صحیح نیست، [۶] امّا اجل قرار دادن برای چیزی که بدان اقرار می‏‌کند موجب بطلان اقرار نمی‌شود، مانند اینکه بگوید: "بر گردن من برای فلانی، هزار تومان است، زمانی که اول ماه فرا رسد". برخی بین تقدّم شرط و تأخّر آن تفصیل داده و در صورت مقدّم کردن شرط، اقرار را باطل دانسته‏‌اند. نیز برخی بین اصل حق و اجل تفصیل داده و گفته‏‌اند: اصل حق با این نوع اقرار ثابت می‏‌شود، لکن اجل با آن ثابت نمی‌‏گردد. [۷]

به کار بردن استثنا در اقرار صحیح است و آن بر دو قسم است:

  1. استثنا از اثبات که بر نفی دلالت می‏‌کند، مانند اینکه بگوید: "بر عهده من برای فلانی ده درهم جز یک درهم است" که اقرار به نُه درهم است.
  2. استثنا از نفی که مفید اثبات است، مانند اینکه بگوید: "نزد من برای او چیزی جز درهمی نیست" که اقرار به یک درهم است. [۸] استثنا به شرطی صحیح است که بعد از آن چیزی هرچند اندک باقی‏بماند [۹].

اگر کسی به چیزی اقرار نماید، سپس مثل آن را بر آن عطف کند، باید هر دو را بپردازد، مانند اینکه بگوید: "برعهده من برای او یک درهم است و یک درهم" که باید دو درهم پرداخت کند. [۱۰] نیز اگر شخصی به چیزی اقرار کند، سپس با "بَلْ (بلکه)" یا "لکنگ از آن برگردد، پذیرفته نیست و باید پیش و پس "بل" یا "لکن" را بپردازد، مانند اینکه بگوید: "برعهده من برای او یک من گندم است، بلکه یک من جو است" که باید یک من گندم و یک من جو بدهد. در این فرض، اگر هر دو مطلق باشند و یکی بیش از دیگری باشد، اقرار کننده باید بیشتر را بپردازد، مانند اینکه بگوید: "برعهده من برای او یک من است، بلکه دو من است" که باید دو من بپردازد. [۱۱] اگر شخص پس از اقرار چیزی بگوید که با اقرار منافات دارد، به آن توجّه نمی‏‌شود و اقرار نافذ است، مانند اینکه بگوید: "بر عهده من برای او ده درهم است، نه، بلکه نُه درهم است" که باید ده درهم بپردازد. [۱۲]

مُقِرّ

در مُقِرّ (اقرار کننده) بلوغ، عقل، حریّت و اختیار شرط است. [۱۳] از این رو، اقرار نابالغ، دیوانه، مست، خواب، بیهوش، برده و مجبور و مانند آنها صحیح نیست. [۱۴] کسی که به دلیل سفاهت محجور شده، اقرارش به مال پذیرفته نیست، امّا اقرار وی به غیر مال، مانند طلاق پذیرفته است. [۱۵] اقرار مُفَلَّس به دین یا عین مالی صحیح است. در نفوذ آن نسبت به مال موجودِ مفلَّس که متعلّق حق سایر طلبکاران است، اختلاف می‏‌باشد. بنابر قول به نفوذ در اقرار به دین، مُقَرّله با دیگر طلبکاران در مال مفلَّس شریک می‏‌شود، و در اقرار به عین، همان عین به او داده می‏‌شود. [۱۶]

مُقَرٌّلَه

در مُقَرٌّلَه (کسی که به نفع او اقرار شده) اهلیّت و استحقاق مالک شدن شرط است. از این رو، اقرار برای حیوان و مانند آن صحیح نیست. [۱۷] نیز شرط است که مُقَرّله شایستگی مالک شدن مُقَرّبه را داشته باشد. بنابراین، اقرار به شراب یا خوک برای مسلمان صحیح نیست؛ زیرا وی از نظر شرع مالک آن نمی‏‌شود. [۱۸] اقرار برای جنین در رحم صحیح است و پس از زنده به دنیا آمدن، آنچه را که برای او اقرار شده است، مالک می‏‌شود. [۱۹] برخی بین ذکر سبب ملک، مانند ارث یا وصیّت و عدم ذکر آن تفصیل داده و تنها درصورت اول اقرار را صحیح دانسته‏اند. [۲۰]

مُقَرٌ بِه

مُقَرٌّ بِه (حقّ مورد اقرار) یا حق اللّه است و یا حق النّاس. در قسم دوم شرط است که از چیزهایی باشد که مُقَرّله در صورت راستگو بودن مُقِرّ، بتواند او را به دادن آن وادار کند ـ خواه دین باشد یا عین خارجی و یا حق، مانند حقّ خیار و شفعه ـ وگرنه، اقرار نافذ نیست، مانند اقرار به قیمت شراب یا خوک برای مسلمان [۲۱] که مقَرّله نمی‏تواند مقِرّ را به پرداخت مُقَرّبه وادار کند.

اگر مُقَرّبه حق النّاس باشد، یک بار اقرار کافی است، امّا در مواردی که مقرّبه حق اللّه‏ است جز در ارتداد و محاربه[۲۲] و نیز تعزیرات [۲۳] که در کافی بودن یک بار یا لزوم دو بار اقرار اختلاف است. در سایر حدود، مانند زنا، [۲۴] لواط [۲۵] و سرقت [۲۶] تعدّدِ اقرار در ثبوت مُقَرّبه شرط است.

اقرار به چیز مبهم، مانند اینکه بگوید: "بر عهده من مالی برای او است" صحیح است، امّا حاکم، مُقِرّ را به تفسیر آن وادار می‏‌کند و در صورت خودداری، به قول مشهور، زندانی می‏‌شود. [۲۷] نسب با اقرارثابت می‏‌گردد که به آن استلحاق گفته می‏‌شود [۲۸]. اقرار عاقل بالغ به بردگیِ خود در صورتی که به حریّت مشهور نباشد، نسبش نیز معلوم نباشد، پذیرفته است. [۲۹] اگر مرد و زنی به همسری یکدیگر اقرار کنند، به زوجیّت آن دو حکم می‏‌شود و از هم ارث می‏‌برند. [۳۰] اقرار به رضاع نیز پذیرفته است، مانند اینکه بگوید: "این زن خواهر رضاعی من است" که در صورت امکان وقوع آن، ازدواج مُقِرّ با او حرام است[۳۱].[۳۲]

منابع

پانویس

  1. جواهر الکلام، ج۳، ص:۳۵.
  2. جواهر الکلام، ج۳، ص:۵-۸.
  3. جواهر الکلام، ج۴۱، ص:۲۸۳.
  4. جواهر الکلام، ج۶، ص:۳۴۳
  5. جواهر الکلام، ج۳۵، ص:۷۹ ـ ۸۰
  6. جواهر الکلام، ج۸، ص:۷۹ ـ ۸۰
  7. جواهر الکلام، ج۸، ۲۵ ـ ۳۰
  8. جواهر الکلام، ج۸، ۸۵ ـ ۸۸
  9. جواهر الکلام، ج۸، ص:۸۷
  10. جواهر الکلام، ج۸، ص:۱۴
  11. جواهر الکلام، ج۸، ص:۲۱ ـ ۲۲
  12. مهذب الاحکام، ج۲۱، ص:۲۴۴
  13. جواهر الکلام، ج۳۵، ص:۱۰۳
  14. جواهر الکلام، ج۳۵، ص:۱۰۳ ـ ۱۰۷
  15. جواهر الکلام، ج۳۵، ص:۱۰۵ ـ ۱۰۷
  16. جواهر الکلام، ج۲۵، ص:۲۸۷ ـ ۲۸۹ و ج۳۵، ص:۱۱۶
  17. جواهر الکلام، ج۳۵، ص:۱۲۰
  18. مهذب الاحکام، ج۲۱، ص:۲۳۵
  19. جواهر الکلام، ج۳۵، ص:۱۲۲ ـ ۱۲۴
  20. ایضاح الفوائد، ج۲، ص:۴۳۳ ـ ۴۳۴
  21. منهاج الصالحین (خویی)، ج۲، ص:۱۹۶
  22. جواهر الکلام، ج۴۱، ص:۵۷۱؛ مهذب الاحکام، ج۲۸، ص:۱۲۳ و ۱۴۲
  23. جواهر الکلام، ج۴۱، ص:۴۴۷؛ فقه الصادق، ج۲۵، ص:۵۴۷ ـ ۵۴۸
  24. جواهر الکلام، ج۴۱، ص:۲۷۹
  25. جواهر الکلام، ج۴۱، ص:۳۷۶
  26. جواهر الکلام، ج۴۱، ص:۵۲۱
  27. جواهر الکلام، ج۳۵، ص:۳۲ ـ ۳۳
  28. جواهر الکلام، ج۳۵، ص:۱۵۳
  29. جواهر الکلام، ج۲۴، ص:۱۴۹
  30. جواهر الکلام، ج۲۹، ص:۱۵۲
  31. جواهر الکلام، ج۲۹، ص:۳۳۶
  32. هاشمی شاهرودی، سید محمود، فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت ج۱، صفحه ۶۴۸-۶۵۱.