بحث:امام حسن مجتبی در کلام اسلامی
مقدمه
- نام مبارکش حسن و فرزند حضرت علی بن ابیطالب(ع) است. چهارمین تن از چهارده معصوم(ع) است. جد مادریاش، پیامبر اسلام(ص) و مادرش فاطمه(س) دختر گرامی پیامبر اسلام است. بنابر قول مشهور به روز ۱۵ رمضان سال سوم هجری در مدینه به دنیا آمد. از لقبهای او است: تقی، زکی، سبط، سید و مجتبی. کنیه مبارکش ابومحمد است و نام حسن را پیامبر برایش برگزید و خود در گوش او اذان گفت و برایش عقیقه کرد[۱].
فضائل و مناقب
- از فضیلتهای والای او، عشق و محبت ژرف و شگفت پیامبر بدو است. پیامبر دربارهاش فرمود: "حسن از من است و من از اویم. خداوند دوست دارد کسی را که او را دوست بدارد"[۲]. پیامبر تنها در گفتار خویش از منزلت والای او پرده برنداشت، بلکه از همان روزگار کودکیاش با او چنان رفتار میکرد که همگان درمییافتند مقامی ویژه نزد رسول خدا دارد. گاه او را بر شانههای خویش مینشاند و گاه در نماز و سجده بود، حضرت حسن بن علی(ع) بر پشت مبارکش مینشست و پیامبر او را از این کار باز نمیداشت. گاه پیامبر در پیش چشم مردم از فراز منبر فرود میآمد و حسن و حسین(ع) را به آغوش میگرفت و با آنان مهربانی و نرمی میکرد. این رفتار پیامبر در خاطر مسلمانان ماند و سالها بعد اثر خویش را نمایاند؛ هنگامی که برخی مسلمانان سخنان پیامبر را درباه حسنین فراموش کرده بودند؛ اما رفتار آن حضرت را با ایشان به خاطر داشتند[۳]. نقل کردهاند که آن امام همام بسیار بزرگمنش بود و زیباروی، خردمند، بردبار، اهل گذشت، نیکوکار، پرهیزگار، پرهیبت، با حشمت و با وقار. پانزده بار پیاده به حج رفت و دوبار هر چه داشت، به فقیران داد و سه بار مال خویش را با خدا قسمت کرد و نیمی را به بینوایان بخشید[۴][۵].
- هشت ساله بود که جد گرامیاش از دنیا رفت. در آن سی سال که پدرش، امام علی(ع)، خانهنشینی اختیار کرد و مدتی که حکومت مسلمانان را در دست گرفت، یاور و غمخوار او بود. در روزگار سه خلیفه نخست، به زبان از حق دفاع کرد، از غصب خلافت سخن گفت، در ماجرای فدک گواهی داد، با ابوذر- هنگام تبعید- همدردی کرد و چون خانه خلیفه سوم به محاصره درآمد، به فرمان پدر ارجمندش، به نگهبانی از خانه برخاست. در روزگار زمامداری امام علی(ع) نیز یار او بود، مردم را برای نبرد با گردن کشان بسیج میکرد، با توجیه سیاسی مردم کوشش تبلیغی دشمن را بیاثر میساخت و در جنگها با پاکبازی و بیباکی امام علی(ع) را یاری میکرد[۶].
امامت
- امام حسن(ع) پس از شهادت امام علی(ع) در ۲۱ رمضان سال ۴۰ هجری، امامت و خلافت را به دست گرفت. هر چند خلافت آن امام چند ماه بیشتر طول نکشید، هشت سال منصب امامت را بر عهده داشت.مقام امامت حضرت حسن بن علی(ع) از طرق متعدد ثابت شده است؛ از جمله تصریح پیامبر اسلام(ص) و حضرت علی(ع). پیامبر(ص) بر امامت او تصریح کرده و فرموده است که پس از علی(ع)، حسن(ع) وصی و جانشین من است[۷][۸].
- احادیث دیگری همانند حدیث کساء، ثقلین و سفینه در این باره از پیامبر(ص) نقل شدهاند. قرآن در آیاتی همچون آیه تطهیر[۹] و مباهله[۱۰] بر این حقیقت اشارت برده است. امیر مؤمنان علی(ع) نیز هنگام شهادت در حضور خانواده خویش و بزرگان شیعه، کتاب و سلاح خود را به او سپرد و فرمود که حسن(ع) وصی من است[۱۱][۱۲].
صلح امام حسن(ع)
- از مهمترین حوادث زندگی مبارک امام حسن(ع) صلح او با معاویه است. از آن رو که برخی کسان دلایل تن دادن امام(ع) به صلح با معاویه را ندانستهاند، بر آن خرده گرفتهاند. برای راه یافتن به دلایل صلح امام حسن(ع)، بررسی دو موضوع ضروری مینماید: نخست شرایط نابسامان اجتماعی آن روزگار که امام(ع) را به صلح واداشت[۱۳] و دیگر، مقام والای امامت و اینکه شخص امام با دانش آسمانی خویش همواره بهترین راه را بر میگزیند و از این رو، اطاعت از او بیچون و چرا واجب است[۱۴]:
- جامعه روزگار امام حسن(ع) به دلیل جنگهای فراوان و کشمکشهای سیاسی بسیار، در کمند اضطرابها و نابسامانیها گرفتار آمده بود و این امر، خلافت امام حسن(ع) را با وضعیتی پیچیده و دشوار رو به رو ساخته بود. از مشکلات بزرگ، وجود دستهها و احزاب پرشمار در کوفه بود؛ همانند امویان، خوارج، مذبذبین فرصتطلب و سربازان نافرمان. دسیسههای معاویه- که از هیچ گونه قانون اخلاقی و انسانی پیروی نمیکرد- مشکلی دیگر بود[۱۵] مشکل سوم، کمی یاران امام و همراه نبودن مردم و خیانت و دنیاپرستی برخی سران لشکر بود. از این رو، امام برای حفظ اسلام چارهای جز صلح ندید. رهاورد صلح امام حسن(ع) عبارت بودند از:
- امام معصوم(ع) از دانش الهی بهرهمند است و آنچه میکند، به فرمان خداوند است و از این رو، سرپیچی از فرمان او روا نیست و مؤمنین میباید بیچون و چرا از امام معصوم(ع) پیروی کنند. شیعیان با چنین ایمانی به امام معصوم(ع) برآناند که صلح امام حسن(ع) را مصلحت و منفعتهایی بسیار مهم بوده است و راه نیافتن خِرَد ما به این مصلحت و منفعتها به معنای ناصواب بودن تدبیر امام(ع) نیست. پیامبر اسلام(ص) میفرماید: "حسن و حسین اماماند چه بنشینند و چه قیام کنند"[۱۷]. شیعیان با الهام از چنین روایاتی، مطیع بیچون و چرای امام معصوماند چه همانند حضرت حسن بن علی(ع) راه صلح را مصلحت زمان خویش بداند و چه همانند حضرت حسین بن علی(ع) برخیزد و راهی دیگر را مصلحت بشمارد[۱۸].
- وانگهی، از روایات بر میآید که تنها راه درست در روزگار امام حسن(ع) صلح بوده است؛ از آن جمله است روایتی از همان امام که میفرماید: "به خدا سوگند اگر من با معاویه میجنگیدم، مردم مرا تسلیم او میکردند... به خدا سوگند، آنچه من کردم، برای شیعیان بهتر است از هر آنچه خورشید بر آن میتابد و غروب میکند. آیا نمیدانید که من امام شمایم و فرمانبرداریام بر شما فریضه است؟ آیا نشنیدهاید که پیامبر خدا مرا یکی از دو سالار جوانان بهشتی دانسته است؟ پس شک مکنید که من برای مصلحت امت و پاسداشت خون آنان به صلح تن دادم"[۱۹][۲۰].
شهادت
- چون مدتی بر صلح امام حسن(ع) گذشت، معاویه دریافت که مفاد صلحنامه به زیان او است و از این رو، در پی قتل امام برآمد و سر انجام جعده- همسر امام- را فریب داد و به قتل شوهر برانگیخت. جعده به امام زهر خورانید و بدینسان امام حسن مجتبی(ع) به روز ۲۸ صفر سال ۵۰ﻫ. در چهل و هشت سالگی به شهادت رسید و در قبرستان بقیع مدینه به خاک سپرده شد[۲۱].
پانویس
- ↑ فرهنگ شیعه، ص 98.
- ↑ بحار الانوار، ۴۳/ ۶۶ و ۳۰۶.
- ↑ اعیان الشیعة، ۱/ ۵۶۴.
- ↑ سیر اعلام النبلاء، ۳/ ۲۵۳ و ۲۶۷.
- ↑ فرهنگ شیعه، ص 99.
- ↑ فرهنگ شیعه، ص 99.
- ↑ ینابیع الموده، ۱۳۶.
- ↑ فرهنگ شیعه، ص 99.
- ↑ ﴿ وَقَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَلا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّةِ الأُولَى وَأَقِمْنَ الصَّلاةَ وَآتِينَ الزَّكَاةَ وَأَطِعْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا ﴾؛ سوره احزاب، آیه ۳۳.
- ↑ ﴿فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِن بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءنَا وَنِسَاءكُمْ وَأَنفُسَنَا وأَنفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَل لَّعْنَةَ اللَّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ﴾؛ سوره آل عمران، آیه ۶۱.
- ↑ اعلام الوری، ۲۰۹- ۲۰۶.
- ↑ فرهنگ شیعه، ص 100.
- ↑ پیشوایان ما، ۱۱۷- ۱۰۵.
- ↑ فرهنگ شیعه، ص 100.
- ↑ مصنفات شیخ مفید، ۱۱/ ۲/ ۱۹- ۱۶.
- ↑ فرهنگ شیعه، ص 100.
- ↑ تفسیر نور الثقلین، ۶/ ۵۸.
- ↑ فرهنگ شیعه، ص 101.
- ↑ بحارالانوار، ۴۴/ ۱۹، ۲۱ و ۵۶.
- ↑ فرهنگ شیعه، ص 101.
- ↑ فرهنگ شیعه، ص 101.