بحث:بِر (نیکی)

Page contents not supported in other languages.
از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نضرة النعيم ج۳

  • البر
  • البر لغة
  • البر اصطلاحا
  • مسمى البر وعلاقته بالإيمان
  • أنواع البر
  • وجوه استعمال البر في القرآن الكريم
  • الآيات الواردة في «البر»
  • البر بمعنى الطاعة وفعل الخيرات
  • البر بمعنى صلة الرحم
  • البر بمعنى تصديق اليمين
  • البر من صفات المولى - عز وجل -
  • البر من صفات الملائكة
  • ما أعده الله لمن اتصف بالبر
  • الأحاديث الواردة في (البر)
  • الأحاديث الواردة في (البر) معنى
  • من الآثار وأقوال العلماء والمفسرين الواردة في (البر)
  • ومن أقوال الشعراء في البر
  • من فوائد (البر)


بِرّ در لغت

  • واژه "بِرّ"، در اصل، مصدر و اسم مصدر[۱] از ریشه "برر" به معنای خیر و نیکی است، چنان که ابن منظور، از یکی از واژه‌شناسان روایت کرده که می‌گوید: علما در تفسیر بِرّ، اختلاف نظر دارند. برخی گفته‌اند که بِرّ، به معنای صلاح است و دیگری، آن را خیر معنا کرده و گفته که: من، تفسیری جامع‌تر از خیر برای آن نمی‌شناسم؛ چرا که شامل همه آنچه که گفته‌اند، می‌شود.[۲].
  • همچنین زمخشری می‌گوید:"بِرّ، نامی است برای خیر و هر کار پسندیده"[۳]. به عقیده برخی از لغت‌شناسان، هر چند جامع‌ترین معنای "برّ"، "خیر" است، لکن این دو واژه، مترادف نیستند؛ زیرا "برّ"، خیری است که با قصد و توجّه همراه باشد، ولی در خیر، "قصد" شرط نیست؛ بلکه گاهی با "سهو" همراه است.[۴] از این رو، خیر معنایی عام دارد. امّا کلمه "بَرّ"، بر وزن "فَعْل"، صفت مشبّهه و اصل آن به معنای "اتّساع" و گستردگی است. از این رو، برخی از واژه‌شناسان، "بَرّ (فضای باز بیابان)" و "بِرّ" را از یک ریشه دانسته‌اند. مرحوم طَبرِسی، در این‌باره می‌گوید: برّ، به معنای شفقت و احسان کردن، مصدر است. و اصل آن، از گستردگی و وسعت است و از همین ریشه است بَرّ، در برابر بحر.[۵].
  • راغب اصفهانی نیز می‌گوید: بَرّ، در برابر بحر (دریا) است. به خاطر گستردگی ای که از آن تصوّر می‌رود، بِرّ از آن مشتق شده است؛ یعنی وسعت در کار خیر. این، گاهی به خدا نسبت داده می‌شود، مثل إِنَّهُ هُوَ الْبَرُّ الرَّحِیمُ؛[۶] گاهی هم به بنده، گفته می‌شود. "بَرَّ العَبدُ رَبَّهُ"؛[۷] پس، از خدا ثواب، و از بنده، طاعت است.[۸] بنابراین، مفهوم "بِرّ" و "بَرّ"، از نظر لغت، شامل همه نیکی‌ها می‌گردند. گفتنی است که فعل این ریشه، در برخی زبان‌های هم ریشه عربی، مانند: آشوری و عِبری، به معنای نیکوکار شدن، راستگو شدن، و برگزیده شدن، سابقه کاربرد دارد.[۹]
  • واژه "ابرار" - به گفته راغب - جمع "بارّ" (اسم فاعل از بِرّ)[۱۰] و به گفته برخی مفسّران[۱۱] و بسیاری از لغویان[۱۲]، جمع "بَرّ" (بر وزن صَعْب، صفت مشبهه از بِرّ) است؛ امّا بیش‌تر مفسّران، آن را جمع "بَرّ" و "بارّ" هر دو یاد کرده‌اند[۱۳]. واژه "بِرّ"[۱۴] با مشتقّاتش، در مجموع بیست بار در قرآن (ابرار شش بار، بَرّ سه بار، بِرّ هشت بار و بَرَرَة یک بار) به کار رفته است[۱۵]
  • بِرّ به "گستردگی خیر و معروف" معنا شده است[۱۶]. برخی لغویان نیز این واژه را برگرفته از بَرّ یعنی بیابان (مقابل بَحْر) می‌دانند و چون در بَرّ وسعت لحاظ شده، بِرّ را نیز به "توسّع در کار‌ نیک" معنامی‌کنند[۱۷]. برخی این سخن را تکلّف‌آمیز دانسته و گفته‌اند: بِرّ با بَرّ که کلمه‌ای‌ جامد و به معنای خشکی است، هیچ پیوندی ندارد؛ بلکه در حکمِ مشترک لفظی است[۱۸]. برخی برآنند که مفهوم محوری واژه بِرّ "نیکو‌بودن کار در برابر غیر" است و این معنا، با‌توجّه به اختلاف اشخاص، موضوعات و موارد، تفاوت دارد؛ چنان که بِرّ خدا درباره بندگان، لطف و احسان به آنان و در گذشتن از لغزش‌هایشان است و بِرّ بنده در پیش‌گاه خدا، پیروی و عمل به وظایف بندگی است. بِرّ پدر به فرزندان، تربیت و تأمین آنان و برآوردن نیازهایشان و بِرّ فرزند به پدر؛ خدمت، خضوع و رحمت است، و بِرّ در سخن گفتن، راست‌گویی، و در عبادت، منطبق بودن آن با شرایط ویژه عبادت است. وی اطلاق "بَرّ" بر قطعه‌های زمین و "بُرّ" بر گندم را نیز از همین باب می‌داند[۱۹]. برخی نیز جامع‌ترین معنای بِرّ را خیر دانسته‌اند[۲۰]؛ با این که این دو واژه مترادف نیستند؛ زیرا بِرّ، خیری است که با "قصد" و "توجّه" توأم باشد؛ ولی در خیر، "قصد" شرط نیست؛ بلکه گاهی با "سهو" همراه است؛ از این‌رو "خیر" معنایی عام‌دارد[۲۱][۲۲]

بِرّ، در قرآن و حدیث

  1. معیار نیکی و بدی: قرآن، در آیات متعدّدی، مردم را به مطلق «برّ»، «خیر» و «معروف» و «احسان»، دعوت می‌نماید، نظیر این آیات: وَتَعَاوَنُواْ عَلَى الْبَرِّ وَالتَّقْوَى وَلاَ تَعَاوَنُواْ عَلَى الإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ[۲۳] وَلْتَكُن مِّنكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنكَرِ وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ[۲۴] إِنَّ اللَّهَلَو لَم یَنهَ اللّهُ سُبحانَهُ عَن مَحارِمِهِ لَوَجَبَ أن یَجتَنِبَهَا العاقِلُ. يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالإِحْسَانِ[۲۵] احادیث اسلامی نیز، مکرّر و به پیروی از قرآن، مسلمانان را به مطلقِ نیکی ترغیب کرده‌اند، و این، بدان معناست که عقل سالم و فطرت پاک انسان، قادر به تشخیص حسن و قبح اشیا، و نیکی و بدی آنهاست. به سخن دیگر، از نظر قرآن و حدیث، معیار نیکی و بدی، تشخیص عقل و فطرت سالم است. از این رو، شماری از روایات، تصریح می‌کنند که قلب، داور نیکی و بدی در انجام دادن کارهاست، چنان که از پیامبر خدا(ص) نقل شده که فرمود: نیکی، آن است که دل با آن آرام گیرد و قلب با آن اطمینان یابد؛ و گناه، آن است که جان به آن آرام نشود و قلب با آن اطمینان نیابد، هر چند فتوادهندگانْ تو را بر خلاف آنچه احساس می‌کنی، فتوا دهند[۲۶] این سخن، بدین معناست که فطرت پاک انسان، نه تنها می‌تواند "برّ" و "خیر" را تشخیص دهد؛ بلکه از انجام دادن آن، احساس شادی و آرامش می‌کند و بر عکس، از انجام دادن کار بد، احساس ناراحتی و ناآرامی می‌نماید. بر این اساس، در موارد شُبهه، آرامش دل، نسبت به انجام دادن کاری، نشانه خوبی آن است، و بی‌قراری دل، نِشانه بدی آن شمرده شده است.
  2. رأی مردم در برابر داوری وجدان: نکته قابل توجه دیگر، این که در ذیل روایت یاد شده و برخی روایات دیگر، تأکید شده که رأی مردم در برابر داوری وجدان انسان، بی ارزش است چنان که جمله: "و إِن أَفتاك المُفْتُون‏"[۲۷] در حدیث یاد شده اشاره به این معناست که وجدان انسانی، درستی و خوبیِ کارها را تشخیص می‌دهد و آن را تصدیق می‌کند و بدان، سکون و آرامش می‌یابد، همچنان که وجدان، کار بد و نادرست را نیز تشخیص می‌دهد و حتّی اگر دیگران، کاری را خوب و پسندیده بشمارند و بر آن پای بفشارند، دل و جان انسان، بدان آرامش نمی‌یابد و به نوعی از آن، احساس شکّ و تشویشِ خاطر می‌کند. البتّه باید توجّه داشت که این درک و شعور فطری، تعبّدیات شرعی محض را شامل نمی‌شود.
  3. پیوند دین و خِرد: مطلب مهم دیگری که با توجه به معیار نیکی و بدی از نگاه قرآن و حدیث، می‌توان بدان دست یافت، پیوند دین و خِرد، و انطباق احکام نورانی اسلام با منطق فطرت و عقل، و نیازهای واقعی انسان است. این معنا، در شماری از روایات ـ که معیار یاد شده در پاسخ به تبیین انواع مُحلَّلات و محرّمات[۲۸] یا نیکی‌ها و گناهان آمده ـ [۲۹] وضوح بیشتری دارد. همچنین، این روایات ـ که از امام علی(ع) نقل شده ـ، پیوند دین و عقل را تأیید می‌کنند: "او تو را جز به خوبی، امر نکرده و جز از بدی، نهی نکرده است"[۳۰]، "اگر خداوند از حرام‌هایش نهی هم نکرده بود، بر خردمند واجب بود که از آنها، کناره‌گیری کند"[۳۱] البته با اندکی تأمّل، روشن می‌شود که عقل و فطرت، به دلیل عدم احاطه به همه مصالح و مفاسد، از تشخیص همه مصادیق نیکی و بدی، ناتوان‌اند و همین معنا، فلسفه نیاز بشر به وحی است که در آینده، توضیح لازم در این زمینه، خواهد آمد[۳۲]
  4. میزان تقرّب به مبدأ نیکی‌ها: خداوند متعال، مبدأ همه نیکی‌ها و نیکوکارِ مطلق است و به همین جهت، «بَرّ» و «بارّ» نامیده شده است و میزان تقرّب و نزدیکی به او، نیکوکاری است. از این رو، فرشتگان و انبیای الهی و اوصیای آنان، در صدر نیکوکاران قرار دارند، و پیروان انبیا نیز به اندازه نیکوکاری، به بارگاه رُبوبی راه می‌یابند و بدین سان، روایات اسلامی با تعبیرهای گوناگون، ملازمتِ فرشتگان، پیشوایان دین و مؤمنان با نیکوکاری را بیان کرده[۳۳] و مردم را به نیکی و نیکوکاری، دعوت نموده اند[۳۴]
  5. ارزشمندترینِ نیکوکاری‌ها: هر چند مطلقِ نیکوکاری از منظر عقل و دین، پسندیده است؛ لکن ارزش نیکی به دیگران، یکسان نیست؛ بلکه به مقتضای عقل و شرع، شُماری از مردم، اولویت دارند. لذا در متون اسلامی، نیکی به پدر و مادر، خویشاوندان، نیکان، آزادگان، نیازمندان، یتیمان، دوستان پدر و اهل قبور، مورد تأکید قرار گرفته است. همچنین، نیکی متقابل نسبت به کسی که به انسان نیکی کرده، توصیه شده است.
  6. راه رسیدن به جایگاه ابرار: نخستین گام در راه رسیدن به مقام ابرار، تأمّل در ارزش نیکوکاری[۳۵] و نقش آن در زندگی دنیوی و اُخروی[۳۶] است و در گام‌های بعدی، تلاش برای متّصف شدن به صفاتی که زمینه نیکوکاری را در انسان، فراهم می‌سازد (مانند صداقت[۳۷] و مجاهدت)، برای نزدیک شدن به قلّه‌های بلندی که پیشوایان نیکوکار به اوج آنها دست یافته اند، ضروری است. در کنار تلاش، استعانت جُستن از مبدأ نیکی‌ها نیز نقش مهمّی در یافتن توفیق برای پیمودن این راه دارد.[۳۸]
  7. نشانه رسیدن به جایگاه ابرار: دستیابی به ویژگی‌های اعتقادی، اخلاقی و عملی ای که در آیه ۱۷۷ از سوره بقره آمده‌اند، نشانه رسیدن به نخستین مرتبه از مراتب «ابرار» است و هر چه این ویژگی‌ها در انسان، عمیق‌تر و قوی‌تر شوند، به مراتب والاتری از جایگاه ابرار، دست می‌یابد. بنابراین، آنچه در فصل هفتم درباره ویژگی‌های ابرار خواهد آمد، در واقع، تبیین ویژگی‌هایی است که در قرآن، بدان‌ها اشاره شده و مراتب والای نیکی (بِر) است.[۳۹]

شناخت نیکی

معیار شناخت نیکی و گناه

تفسیر نیکی

درهای نیکی

گنج‌های نیکی

تمام نیکی

ارزش نیکی

نیکی و نیکی کننده از اوصاف خدایند

صفتی از اوصاف فرشتگان

صفتی از اوصاف پیامبران و اوصیای آنان

صفتی از اوصاف مؤمن

تشویق به نیکی کردن

سزاوارترین مردم به نیکی

پدر و مادر

نیکوکاران

آزادگان

نیازمند

یتیمان

خویشاوند

دوست پدر

کسی که نیکی تو را نادیده نگیرد

اهل قبور

خاستگاه‌های نیکی

اندیشیدن

دانش

راستی

رشد

کمک خواستن از خدا

برکت‌های نیکی

نزدیک شدن به خدا

دوستی خدا

ابادی خانه‌ها

افزایش عمر

افزایش روزی

فرود امدن رحمت

پذیرفته شدن دعا

محبت و الفت

بلنداوازگی

به فرمان درامدن ازادگان

پیشگیری از مرگ‌های بد و ناگوار

اسان شدن حساب

برخورداری از نعمت‌های روز پاداش

ویژگی‌های نیکوکاران

دوست داشتن خدا

دوست داشتن پیامبر

دوست داشتن امیر مومنان

دوست داشتن نیکوکاران

تسلیم بودن در برابر خدا

وفاداری شایسته

نیکی به پدر و مادر و فرزندان

بردباری

تحمل خوبی‌ها

گریزان بودن از بدان

بی‌رغبتی به دنیا

ترک ازاررسانی

حیا و خویشتنداری

به جا اوردن واجبات،دوری از حرام‌ها و پرهیز از غفلت

پوشیدن جامه حکمت و ردای ارامش

از خودگذشتگی

راستی و امانتداری

ترک خودپسندی

این خصلت‌ها

بر در فرهنگ قرآن

کلمه بِرّ در ضمن شش آیه قرآن، در چهار سوره: بقره، آل عمران، مائده، مجادله، هشت بار آمده است. این چهار سوره، مدنی بوده؛ یعنی در مدینه نازل شده‌اند. ترتیب مصحفی و نزولی دو سوره بقره و آل عمران بر هم تطبیق دارد؛ اما دو سوره: مائده و مجادله در ترتیب نزولی خود نسبت به ترتیب مصحفی‌شان تقدم و تاخر دارند. ما در این جا ابتدا آیات مربوط را به ترتیب مصحفی آن تنظیم نموده و بعد با استناد به کتب لغت، به تحقیق در معنای بِرّ می‌پردازیم و سپس با استفاده از تفاسیر، تفسیر آن را ارائه داده و در مرحله چهارم هم تفسیر روایی آن را تحقیق می‌کنیم و بالاخره با استعانت از فضل و توفیق الهی، به تدبر در آن آیات می‌پردازیم.[۴۰]

در معنای برّ

راغب در مفردات فرموده: بَرّ بر خلاف “بَحْر” (دریا) است و از آن، وسعت و پهنای وسیع متصور می‌شود و لذا بِرّ از آن مشتق شده؛ یعنی توسعه در کار خیر، و گاهی آن را به فعل الهی نسبت می‌دهند، مانند: إِنَّهُ هُوَ الْبَرُّ الرَّحِيمُ[۴۱]، و گاهی (هم) به بنده نسبت می‌دهند، پس گفته می‌شود: «بَرَّ العبدُ رَبَّه»، یعنی در طاعت او توسعه داد. بنابراین از جانب خدای متعال، “ثواب”، و از جانب بنده، “طاعت” است، و آن بر دو نوع است: یک نوع در اعتقاد، و یک نوع (هم) در اعمال، و مشتمل بر آن است قوله تعالی: لَيْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ...، و بر این اساس است که چون از معصوم(ع) درباره بِرّ سؤال شد، همین آیه را قرائت فرمود. پس آیه متضمن است بر اعتقاد، اعمال، فرایض، نوافل، و بِرّ الوالدین، (به معنای) وسعت در نیکی نسبت به آن دو بوده و ضدّ آن “عقوق” است، و “بِرّ”، در راستی استعمال می‌شود؛ زیرا آن برخی از خیر است که در توسعه هست[۴۲].

فخرالدین در مجمع‌البحرین فرموده: فی قوله تعالی: لَنْ تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا...، بِرّ بنا بر آنچه می‌گویند، اسمی جامع برای خیر کلی است، و مراد از بِرّ در این جا، بهشت است و بِرّ، بخشش و احسان است و از آن جمله است: بَرَرْتُ‏ وَالِدِي‏: با اطاعت از آنان، دوستی با ایشان، برتری دادن بدانان و وفا نمودن به کرامتشان به پدر و مادرم نیکویی کردم. قوله: لَيْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ...، یعنی بِرّ، توجه نمودن به مشرق که قبله نصاری است با توجه نمودن به مغرب که قبله یهود است، نیست، وَلَكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ، و قوله: إِنَّهُ هُوَ الْبَرُّ الرَّحِيمُ؛ یعنی راستگو، و گفته‌اند: یعنی کسی که عادت او بر احسان و کار نیکو کردن است، و از آن نوع است بَرَّ فلان بيمينه، هنگامی که راست گوید، و بِرّ به کسر (باء)، وسعت در احسان و زیاده بر آن است[۴۳]. در مقدمه مرآة الانوار و مشکوة الاسرار فرموده: بِرّ به کسر (باء)، خیر و فضل است، و گاهی بِرّ به کسر، به ثواب (هم) تفسیر شده است و در ترجمه خیر، تفسیر آن به طاعاتی است که از جمله آن، اقرار به فضل اهل آن؛ یعنی ائمه(ع) است، و امکان دارد تأویل بِرّ به کسر به طاعت از ائمه(ع) و متابعت از آنان باشد. پس آن، اصل خیر و طاعات است؛ هم‌چنان‌که در خبر از قول امام صادق(ع) آمده است که: «نَحْنُ‏ أَصْلُ‏ كُلِّ‏ خَيْرٍ وَ مِنْ فُرُوعِنَا كُلُّ بِرٍّ فَمِنَ الْبِرِّ التَّوْحِيدُ وَ الصَّلَاةُ وَ الصِّيَامُ». تا این که فرمود: «وَ الْإِقْرَارُ بِالْفَضْلِ‏ لِأَهْلِهِ‏»؛ یعنی ما هستیم اصل هر خیر، و از فروع ما، هرگونه نیکی است، و از جمله بِرّ، توحید، نماز و روزه است... و اقرار به فضل اهل فضل است[۴۴].

در فرهنگ لغات هم آمده: بِرّ، به معنای بخشش، طاعت، راستی، اصلاح، و به ضمّ اول (آن)، گندم است، و بِرّ، از اسمای حُسنی است، و بَرِيَّة، بَرّ، بارّ، به معنای صحرا و بیابان خشک، و بَرَّ، برّاً؛ یعنی راست گفت، از خالق خود اطاعت کرد، به سوگند وفا کرد و سوگندش راست بود، و بَرّ و بارّ و بُرّ؛ یعنی فرزندی که از روی محبت، فرمان پدر بَرَد و از او اطاعت کند. جمع آن ابرار و برَرَه است[۴۵]. در فرهنگ عمید نیز آمده که: بِرّ (به کسر یاء و تشدید راء)؛ یعنی نیکویی، بخشش، طاعت، صدق، صلاح، عطیّه، و بُرّ (به ضم باء و تشدید راء)؛ یعنی صالح، نیکوکار، راستگو، و جمع آن ابرار، و بَرّ (به فتح باء و تشدید راء)؛ یعنی زمین خشک و بیابان، صحرا و در اصطلاح جغرافیا، هر یک از قطعات پنج‌گانه عالم که آن را قاره گویند[۴۶].[۴۷]

پانویس

  1. ترتیب کتاب العین: ص ۷۶.
  2. "اِختَلَفَ العُلَماءُ فی تَفسیرِ "البِرِّ"، فَقالَ بَعضُهُم: البِرُّ: الصَّلاحُ؛ وَ قالَ بَعضُهُم: البِرُّ: الخَیرُ. قالَ: وَ لا أعلَمُ تَفسیرا أجمَعَ مِنهُ، لِأَنَّهُ یُحیطُ بِجَمیعِ ما قالوا"؛ لسان العرب: ج ۴ ص ۵۲.
  3. "البِرُّ: اِسمٌ لِلخَیرِ وَ لِکُلِّ فِعلٍ مَرضِیٍّ"؛ الکشّاف: ج ۱ ص ۱۰۹.
  4. معجم الفروق اللّغویة: ص ۹۵.
  5. "البِرُّ: العَطفُ وَ الإِحسانُ، مَصدَرٌ. .. وَ أصلُهُ مِنَ الاِتِّساعِ، وَ مِنهُ البَرُّ خِلافُ البَحرِ". مجمع البیان: ج ۱ ص ۴۷۳.
  6. "او نیکوی رحم‌آور است"؛ سوره طور: آیه ۲۸.
  7. یعنی: خدا را فراوان اطاعت کرد.
  8. البَرُّ خِلافُ البَحرِ، وَ تُصُوِّرَ مِنهُ التَّوَسُّعُ فَاشتُقَّ مِنهُ البِرُّ، أیِ التَّوَسُّعُ فی فِعلِ الخَیرِ، ویُنسَبُ ذلِکَ إلَی اللّهِ تَعالی تارَةً نَحوُ: إِنَّهُ هُوَ الْبَرُّ الرَّحِیمُ، وَ إلَی العَبدِ تارَةً، فَیُقالُ: بَرَّ العَبدُ رَبَّهُ، أی: تَوَسَّعَ فی طاعَتِهِ، فَمِنَ اللّهِ تَعالی الثَّوابُ، وَ مِنَ العَبدِ الطّاعَةُ. مفردات ألفاظ القرآن: ص ۱۱۴.
  9. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه قرآن و حدیث، ج۱۲، ص۲۴۸-۲۵۰.
  10. مفردات، ص‌۱۱۴، "برّ".
  11. جامع‌البیان، مج‌۳، ج‌۴، ص‌۲۸۲؛ مجمع‌البیان، ج‌۲، ص‌۹۰۸؛ قرطبی، ج‌۱۹، ص‌۸۱‌.
  12. القاموس المحیط، ج‌۱، ص‌۴۹۸، "برّ"؛ الصحاح، ج۲، ص۵۸۸‌، "برر"؛ لسان‌العرب، ج‌۱، ص‌۳۷۱، "برّ".
  13. الکشّاف، ج۱، ص‌۴۵۵؛ التبیان، ج۳، ص۹۲؛ التفسیرالکبیر، ج۹، ص۱۴۶.
  14. اخلاق در قرآن، ج ۱، ص ۶۹.
  15. اسلامی، علی، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱، ص۴۵۶ - ۴۷۷.
  16. الکشّاف، ج‌۱، ص‌۱۳۳.
  17. مفردات، ص‌۱۱۴، "برّ".
  18. اخلاق در قرآن، ج‌۱، ص‌۷۰.
  19. التحقیق، ج‌۱، ص‌۲۴۹، "برّ".
  20. لسان‌العرب، ج‌۱، ص‌۳۷۰، "برّ".
  21. الفروق اللغویة، ص‌۹۵؛ مجمع‌البیان، ج‌۲، ص‌۷۹۲.
  22. اسلامی، علی، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱، ص۴۵۶ - ۴۷۷.
  23. «یکدیگر را در نیکی و پرهیزگاری، یاری کنید و یکدیگر را در گناه و تجاوز، یاری نکنید». مائده: آیه ۲.
  24. «باید گروهی از شما باشند که به خیر، فرا بخوانند و امر به معروف و نهی از منکر کنند؛ و آنان، همان رستگاران‌اند»؛ آل عمران: آیه ۱۰۴.
  25. «خداوند، به دادگری و نیکوکاری، فرمان می‌دهد». نحل: آیه ۹۰.
  26. «الْبِرُّ مَا اطْمَأَنَّ إِلَيْهِ الْقَلْبِ وَ اطْمَأَنَّتْ إِلَيْهِ النَّفْسُ وَ الْإِثْمُ مَا حَاكٍ فِي النَّفْسِ وَ تَرَدَّدَ فِي الصَّدْرِ وَ إِنْ أَفْتَاكَ الْمَفْتُونُ »؛ مسند ابن حنبل: ج ۶ ص ۲۲۳ ح ۱۷۷۵۷، المعجم الکبیر: ج ۲۲ ص ۲۱۹ ح ۵۸۵، مسند الشامیّین: ج ۱ ص ۴۴۴ ح ۷۸۲ (همگی به نقل از ابو ثعلبه خشنی).
  27. «هر چند فتوا دهندگان، تو را [ بر خلاف آنچه احساس می‌کنی ،] فتوا دهند».
  28. ر. ک: ص ۲۵۹ ح ۵ ـ ۷.
  29. ر. ک: ص ۲۵۷ ح ۱ ـ ۳ وص ۲۵۹ ح ۴ وص ۲۶۱ ح ۸.
  30. «فَإِنَّهُ لَمْ يَأْمُرْكَ إِلَّا بِحَسَنٍ وَ لَمْ يَنْهَكَ إِلَّا عَنْ قَبِيحٍ »؛ نهج البلاغة: نامه ۳۱.
  31. « لَوْ لَمْ يَنْهَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ عَنْ مَحَارِمِهِ لَوَجَبَ أَنْ يَجْتَنِبَهَا الْعَاقِل‏»؛ غرر الحکم: ج ۵ ص ۱۱۷ ح ۷۵۹۵.
  32. همچنین برای آگاهی بیشتر در این زمینه، ر. ک: فلسفه وحی و نبوّت، از نگارنده (ری شهری).
  33. ر. ک: ص ۲۷۵ (فصل دوم: ارزش نیکی).
  34. ر. ک: ص ۲۸۵ (فصل سوم: تشویق به نیکی کردن).
  35. ر. ک: ص ۳۰۳ (خاستگاه‌های نیکی / اندیشیدن).
  36. ر. ک: ص ۳۰۹ (فصل ششم: برکت‌های نیکی).
  37. ر. ک: ص ۳۰۳ (خاستگاه‌های نیکی / دانش و راستی) وص ۳۰۵ (رشد).
  38. ر. ک: ص ۳۰۵ (خاستگاه‌های نیکی / کمک خواستن از خدا).
  39. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه قرآن و حدیث، ج۱۲، ص۲۵۰-۲۵۵.
  40. امامی، عبدالنبی، فرهنگ قرآن ج۱، ص ۲۸۹.
  41. «ما از دیرباز او را می‌خواندیم که اوست که نیکوکار بخشاینده است» سوره طور، آیه ۲۸.
  42. مفردات، ص۳۸.
  43. مجمع البحرین، ص۲۳۱.
  44. مقدمه برهان، ص۶۵.
  45. ملخص المنجد و منتهی الارب، ص۳۴.
  46. فرهنگ عمید، ص۲۴۷.
  47. امامی، عبدالنبی، فرهنگ قرآن ج۱، ص ۲۹۰.