بحث:دعوت علنی پیامبر خاتم

Page contents not supported in other languages.
از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

مظلومیت پیامبر (ص) در اعلام دعوت علنی

پیامبر (ص) سه سال در مکه رسالت خود را پوشیده داشت، سپس خداوند او را امر کرد تا رسالت خود را آشکار کند. با نزول آیه ﴿فَاصْدَعْ بِمَا تُؤْمَرُ[۱] دوره دعوت علنی آغاز گردید. عبیدالله بن علی حلبی گوید: از امام صادق (ع) شنیدم که می‌فرمود: رسول خدا (ص) بعد از آنکه وحی بر او نازل شد سیزده سال درنگ کرد که سه سال آن را مخفی و خائف بود و ظاهر نمی‌شد تا آنکه خدای تعالی فرمان داد که رسالتش را آشکار کند و در این هنگام دعوت را اظهار کرد[۲].

روزی در ابطح ایستاد و گفت: انی رسول الله، أدعوکم الی عباده الله وحده و ترک عبادة الاصنام التی لا تنفع و لا تضر و لا تخلق و لا ترزق و لا تحیی و لا تمیت همانا من فرستاده خدایم، شما را دعوت می‌کنم به پرستش خدای واحد و رها کردن پرستش بت‌هایی که سود نمی‌دهند و زیانی ندارند و نمی‌آفرینند و روزی نمی‌دهند و زنده نمی‌کنند و نمی‌میرانند.

پس قریش او را مسخره کردند و آزار دادند و به ابی‌طالب گفتند: راستی که برادرزاده‌ات خدایان ما را بد گفته و خردهای ما را سبک شمرده و گذشتگان ما را گمراه دانسته است، رواست که از این کارها بگذرد و در مال‌های ما آنچه بخواهد انجام دهد؟ پس رسول خدا گفت: ان الله لم یبعثنی لجمع الدنیا و الرغبه فیها و انما بعثنی لا بلغ عنه و ادل علیه همانا خدا مرا برای فراهم ساختن دنیا و دل بستن بدان نفرستاده است، بلکه مرا مبعوث کرده تا پیام او را برسانم و به او دلالت و هدایت کنم.

پس به سخت‌ترین وجهی به آزار پیامبر (ص) پرداختند و آزاردهندگان او گروهی بودند از جمله: ابولهب و حکم بن عاص و عقبه بن ابی معیط و عدی بن حمراء ثقفی و عمرو ابن طلاطله خزاعی، اما آزار ابولهب از همه بیشتر بود.

بعضی روایت کرده‌اند که رسول خدا در بازار عکاظ به پا خاست در حالی که جبه سرخی بر تن داشت و گفت: «ایها الناس قولوا لا اله الا الله تفلحوا و تنجحوا» ای مردم بگویید ﴿لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ تا رستگار و پیروز گردید. ناگهان مردی به دنبال او دیده شد که دو گیسوی بافته داشت و روی او به رنگ طلا بود و می‌گفت: ای مردم این جوان برادر زاده من و بسیار دروغگو است پس از او برحذر باشید. گفتم این مرد کیست؟ گفتند: این جوان محمد بن عبدالله و این مرد ابولهب بن عبدالمطلب عموی او است.

در رأس استهزا کنندگان به رسول خدا، عاص بن وائل سهمی و حارث بن قیس بن عدی سهمی و اسود بن مطلب بن اسد و ولید بن مغیره مخزومی و اسود بن عبد یغوث زهری بودند[۳].

علی (ع) فرمود: وقتی آیه ﴿وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ[۴] نازل شد پیامبر (ص) به من فرمود: یا علی خداوند مرا امر کرده که خویشان نزدیک خود را از عذاب الهی بترسانم و من می‌دانستم که اگر اینکار را بکنم از ایشان جز کراهت نمی‌بینم، این را در دل خود نگاه داشتم تا آنکه جبرئیل آمد و گفت: یا محمد اگر آنچه را که به آن مأموری نکنی پروردگارت تو را عذاب خواهد کرد. یا علی! مقدار یک صاع طعام آماده کن و ران گوسفندی بر آن بگذار و کاسه‌ای چوبین پر از شیر یا دوغ فراهم کن و اولاد عبدالمطلب را دعوت کن تا با ایشان سخن گویم و تبلیغ رسالت خود کنم، من به فرموده پیامبر (ص) عمل کردم و ایشان را دعوت کردم و در آن روز چهل نفر بودند و عموهای آن حضرت مثل ابوطالب و حمزه و عباس و ابولهب در میان ایشان به چشم می‌خورد وقتی جمع شدند، حضرت طعام خواست، طعام حاضر کردم، اول خود قطعه‌ای از گوشت را گرفته با دندان خود پاره پاره کرد و بر اطراف ظرف گذاشت و فرمود: ﴿بِسْمِ اللَّهِ بخورید! ایشان همه خوردند تا سیر شدند و من آنچه حاضر کرده بودم طعام یک مرد از ایشان بود ولی همه سیر شدند.

پس ظرف شیر را حاضر ساختم و همه از آن آشامیدند تا سیر شدند. پس پیامبر (ص) خواست سخن بگوید، ابولهب سبقت جسته گفت: امروز محمد عجب سحری به شما کرده. آن روز متفرق شدند و پیامبر (ص) سخن نگفت، فردای آن روز پیامبر (ص) مرا‌طلبید و فرمود یا علی: روز گذشته ابولهب سبقت در کلام کرده مرا نگذاشت سخن گویم و سخنان من همچنان ناگفته ماند، مثل روز گذشته طعام و شربتی مهیا کن و ایشان را دعوت کن. من تدارک دیدم بعد از اطعام حضرت فرمود: ای اولاد عبدالمطلب، به خدا سوگند که هیچ جوانی را به خاطر ندارم که برای قوم و قبیله خود بهتر از آنچه من به جهت شما آوردم آورده باشد و من برای شما خیر دنیا و آخرت را آوردم و پروردگارم مرا امر کرده که شما را به سوی او بخوانم، اکنون کدامیک از شما به من ایمان می‌آورد و مرا کمک می‌کند تا او برادر و وصی و وزیر و خلیفه من پس از من در میان شما باشد؟ علی (ع) گوید: همه ساکت ماندند و جواب نگفتند و روی خود از او باز گردانیدند[۵].

عصبیت و تحجر، حنظل تلخ جهالت است که از شجره خبیثه دل‌های ناپاک به ثمر می‌نشیند و کفار قریش علی‌رغم علم به صداقت و امانت رسول اکرم (ص)، هرگز حاضر نشدند نبوتش را تصدیق کنند و از گرایش‌های جاهلیت دست بردارند. آن روز که رسول الله از طرف پروردگار مأمور شد تا با دعوت علنی، شرایط طبیعی تبلیغ را اعلام کند آنها که روح‌شان در لجن تعصبات جاهلی ریشه دوانده بود نه تنها انکار کردند، بلکه توهین روا داشتند و آنها که صداقت فطرتشان از دستبرد فضای مسموم جامعه مصون مانده بود پاسخ مثبت دادند. اولین شخصی که به دعوت رسول الله پاسخ مثبت گفت، نوجوانی هشت ساله به نام علی بن ابیطالب بود که بی‌هیچ مشورتی، حقیقت دریافته خود را اذعان کرد و به پیامبر (ص) ایمان آورد و پس از ایشان بود که عمار و یاسر و بلال و ابو فکیهه و... به جمع مؤمنان پیوستند.

ولی کفار قریش کودکان و غلامان خود را بر او می‌گماشتند تا آزارش دهند و کار به آنجا کشید که شتری را در حزوره کشتند و رسول خدا به نماز ایستاده بود، یکی از معاندین غلام خود را امر کردند تا شکنبه و سرگین شتر را برداشت و بر میان دو شانه رسول خدا که در سجده بود، انداخت.

قریش وقتی دفاع ابوطالب را از پیامبر دید نزد او آمدند و گفتند: از تو خواستاریم پیشنهاد عادلانه ما را بپذیری، عماره بن ولید بن مغیره، این جوانی را که از همه قریش خوشگل‌تر و خوش اندام‌تر است، بگیر و او را پسرت قرار ده و محمد را به ما تسلیم کن تا او را بکشیم. فرمود: با من از در انصاف سخن نگفتید، پسرم را به شما تسلیم کنم تا او را بکشید و پسر خود را به من می‌دهید که او را پرورش دهم؟[۶].[۷]

بیابان‌گردی برای دعوت از قبایل بادیه‌نشین

پیامبر اکرم (ص) نباید کوتاه می‌آمد، ایشان هر کاری می‌توانست برای پیشبرد دعوت به اسلام می‌کرد، بنابراین در جست‌و‌جوی راه دیگری به سراغ قبایل بزرگ بیرون از مکه رفتند. ایشان حضرت علی (ع) را با اینکه در حدود بیست سال بیشتر نداشت، در تمام این سفرها به همراه می‌برد.

بازارهای موسمی عرب یکی از نقاطی بود که ایشان آنها را هرگز رها نمی‌کرد. عکاظ، مجنه و ذی المجاز از مراکز مهم دعوت ایشان بود و در تمام دوران برپایی این بازارها، در آنجا اقامت می‌کرد. هر روز به طور پیگیر به کار تبلیغ در آنها می‌پرداخت. از یک سوی بازار حرکت می‌فرمود تا پایان آن، دست‌ها در کنار گوش نهاده با بلندترین صدایی که ممکن بود ندای: «قُولُوا لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ تُفْلِحُوا» را سر می‌داد، مردم را دعوت به توحید می‌فرمود[۸]. وظیفه ایشان این بود که دعوت توحید به گوش اعرابی که از همه نقاط عربستان به این بازارها می‌آمدند برسد.

ایام و مراسم حج نیز یکی از بهترین زمان‌هایی بود که پیامبر به دعوت قبایل غریب و دور دست می‌پرداخت. ایشان در ایام حج یا عمره که سایه امنیت در همه مکه گسترده بود به میان قبایل فراوانی که به حج آمده بودند می‌رفت، آنها را به خدا و اسلام دعوت می‌کرد، از آنها می‌خواست که او را حمایت و پشتیبانی کنند تا بتواند دعوت خویش را آن طور که می‌خواهد به مردم برساند. مردم این سخنان را می‌شنیدند. پاره‌ای از اینکه ایشان این طور پیگیر کار خویش است به شگفت می‌آمدند. پاره‌ای ممکن بود ناراحت و خشمگین هم شوند، بعد هم هرکس به دنبال کار خویش می‌رفت: گویی چیز مهمی نشنیده است. این رسم همیشه و همه ساله ایشان بود، همه راه‌های ممکن تجربه شده بود. از همه سو راه بسته بود. بخش بزرگی از مسلمانان به حبشه هجرت کرده و از طرفداران پیامبر جمعیت کمی در مکه مانده بود که توان مقابله با قریش را نداشت. از این گذشته اگر همه مهاجران هم در مکه بودند، نه دستور و نه قدرت کافی برای مقابله با قریش را داشتند. دشمنی و آزار، هر روز بیشتر می‌شد[۹].

جهانی بودن دعوت پیامبر

جهانی بودن دعوت پیامبر اسلام(ص) از مسائل بدیهی و قطعی معارف اسلامی است. هر کس که با محتوای پیام پیامبر اکرم(ص) اندکی آشنا باشد، بر این حقیقت گواهی می‌دهد که آن حضرت - بر خلاف پندار برخی از خاورشناسان[۱۰] - دعوت خود را جهانی و برای هدایت و سعادت همه آدمیان می‌دانست. گفتار و کردار پیامبر به خوبی نشان می‌دهد که عنصر قومیت، نژاد و اقلیم هیچ دخالتی در دعوت او ندارد. در نخستین روز اعلان عمومی دعوتش، خطاب به خویشاوندان خود فرمود: «من فرستاده خدا به سوی شما و همه مردمانم»[۱۱]. بدین‌سان، پس از هجرت به مدینه و تشکیل حکومت اسلامی، نامه‌هایی بسیار به سران اقوام و ملت‌ها نوشت و آنان را به پذیرش اسلام فرا خواند[۱۲].

قرآن کریم نیز نه قوم و نژادی ویژه، بلکه همه مردم (ناس) را مخاطب ساخت و خود را راهنمای همه مردمان دانسته و جهانیان را از سرکشی در برابر فرمان‌های الهی است[۱۳]. این حقیقت تردیدناپذیر در کلام امیرمؤمنان(ع)، چنین بازگویی شده است: «پس، بی‌گمان، خداوند سبحان محمد را برانگیخت تا جهانیان را از نافرمانی او بیم دهد و گواه پیامبران پیش از خود گردد»[۱۴]. افزون بر این، امام علی(ع) به پیروی از قرآن کریم، پیامبر اسلام(ص) را برای همه جهانیان رحمت می‌داند و می‌فرماید: «بی‌گمان، خداوند، محمد را برای همه مردمان برانگیخت و او را رحمت برای جهانیان قرار داد»[۱۵]. رحمت بودن رسول اکرم(ص) هر چند در دایره هدایت تشریعی آدمیان محصور نمی‌گردد و چارپایان و سرزمین‌ها را نیز دربر می‌گیرد[۱۶]، مصداق آشکارش، همان رحمتی است که از راه هدایت و راهنمایی آدمیان پدید می‌آید.

بنابر آن‌چه از آیات قرآنی و اسناد تاریخی بر می‌آید، گویا جز پیام اسلام، رسالت هیچ پیامبری را نمی‌توان جهانی دانست[۱۷]. همه پیامبران پیشین بار هدایت قوم و قبیله‌ای خاص را به دوش می‌کشیدند. از این رو، قرآن کریم هنگام یادآوری سرگذشت انبیا، همواره از قوم نوح، قوم ابراهیم(ع) و مانند آنان سخن می‌گوید. بر این اساس، موسی(ع) خود را رسول بنی اسرائیل می‌خواند[۱۸] و برنامه اصلی‌اش نجات این قوم از اسارت فرعونیان است[۱۹]. مقایسه میان آیه اول و پنجم سوره ابراهیم، جهانی بودن دعوت پیامبر اسلام(ص) و قومی بودن دعوت موسی(ع) را نشان می‌دهد. آیه نخست در بیان هدف بعثت پیامبر اکرم(ص) می‌فرماید: ﴿كِتَابٌ أَنْزَلْنَاهُ إِلَيْكَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ إِلَى صِرَاطِ الْعَزِيزِ الْحَمِيدِ[۲۰]. ولی در آیه پنجم، که از هدف بعثت حضرت موسی(ع) سخن می‌گوید، چنین آمده است: ﴿وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسَى بِآيَاتِنَا أَنْ أَخْرِجْ قَوْمَكَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ[۲۱]. چنان که آشکار است رسالت حضرت موسی(ع) ویژه بنی اسرائیل بوده است. از دیدگاه تورات کنونی نیز دعوت حضرت موسی(ع) دعوتی قومی و حتی اقلیمی بوده است. یهودیان خود را «قوم خدا»[۲۲] می‌خوانند و نژادهای دیگر را شایسته پذیرش این آیین نمی‌دانند. از این رو، از تبلیغ دین خود پرهیز می‌کنند و جز آنان که بر گرویدن به یهودیت پای می‌فشارند، از دعوت دیگران به این دین روی می‌گردانند[۲۳].

بر اساس اناجیل موجود، حضرت عیسی(ع) در آغاز، رسالت خویش را ویژه فرزندان اسرائیل می‌دانست و حتی دم مسیحایی را تنها برای شفای آنان به کار می‌گرفت. از این رو، هنگامی که زنی کنعانی با ناله و زاری فراوان شفای دخترش را از او‌طلبید، در پاسخ گفت: «فرستاده نشده‌ام مگر به جهت گوسفندان گم شده خاندان اسرائیل»[۲۴]. بار دوم در برابر پای‌فشاری فراوان زن گفت: «نان فرزندان گرفتن و نزد سگان انداختن جایز نیست»[۲۵]. با این همه، نویسندگان اناجیل بر این باورند که حضرت عیسی(ع) پس از آویخته شدن به صلیب، بار دیگر زنده شد و برای لحظاتی در میان شاگردان خود ظاهر گردید و از آنان خواست تا بشارتش را جهانی کنند و همه امت‌ها را شاگرد خویش سازند[۲۶] و بدین‌سان، مسیحیت از نگاه اناجیل موجود، دینی جهانی شد! آن‌چه دین اسلام را جهانی می‌سازد و از چارچوب زمان و مکانی ویژه بیرون می‌آورد، جامعیت آموزه‌ها و پاسخ‌گویی‌اش به همۀ نیازهای بنیادین بشر است. اسلام طرحی است کلی و جامع و همه جانبه و معتدل و متعادل[۲۷] و متعال. از این رو همه را به سوی خود می‌خواند و دایره زمان و مکان را در می‌نوردد. امیرمؤمنان(ع)، برخی از ویژگی‌های این دین را چنین بر می‌شمارد: سپاس خدای را که راه اسلام را گشود و در آمدن به آبشخورهای آن را بر تشنگان آن آسان فرمود و ارکان آن را استوار ساخت، تاکس بر آن چیرگی نتواند و با آن نستیزد و آن را امانی ساخت برای کسی که بدان در آویزد و آرامش برای آن‌که در آن درآید و برهان کسی که بدان زبان گشاید و... برای آن‌که از آن روشنی خواهد، نوری درخشان است، و فهم است آن را که فهمید، و خرد است برای کسی که اندیشید، و نشان برای آن‌که نشانه‌طلبید، و بینایی برای آن‌که در کار کوشید و... نجات کسی که تصدیق آن گفت و... روشن‌تر راه و پدیدار، درون آن آشکار، نشانه‌های آن بر بلندجای پدیدار؛ جاده‌هایش نمایان، چراغ‌هایش روشن و رخشان[۲۸].[۲۹].

منابع

پانویس

  1. «از این روی آنچه فرمان می‌یابی آشکار کن و از مشرکان روی بگردان» سوره حجر، آیه ۹۴.
  2. کمال الدین و تمام النعمة، ج۲، ص۳۴۵.
  3. تاریخ یعقوبی، ج۱، ص۳۸۰.
  4. «و نزدیک‌ترین خویشاوندانت را بیم ده!» سوره شعراء، آیه ۲۱۴.
  5. کفایه الخصام، ص۲۷۷.
  6. تاریخ یعقوبی، ج۱، ص۳۸۱.
  7. راجی، علی، مظلومیت پیامبر ص ۳۵.
  8. المسند، ج۲۵، ص۴۰۴؛ ج۲۷، ص۱۴۸؛ ج۳۸، ص۲۲۴؛ تاریخ الطبری، ج۱۱، ص۵۸۵ و ۵۸۶؛ انساب الاشراف، ج۱۱، ص۱۱۹؛ البدایة والنهایة، ج۳، ص۴۱ و ۱۳۹؛ ج۵، ص۸۵؛ تاریخ ابن خلدون، ج۲، ص۳۴۷؛ امتاع الاسماع، ج۸، ص۳۱۳؛ سبل الهدی، ج۲، ص۴۵۱ و ۴۵۲؛ السیرة الحلبیة، ج۱، ص۱۴۰.
  9. جاودان، محمد علی، جانشین پیامبر، ص ۷۲.
  10. Armstrong، Karen، Muhammad، P. ۸۶.
  11. بحار الانوار، ج۱۸، ص۱۹۷؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۴۰-۴۱.
  12. ر.ک: مکاتیب الرسول، ج۱، ص۲۲۴ - ۱۹۵؛ ج۲، ص۵۰۸ – ۳۱۵.
  13. ﴿تَبَارَكَ الَّذِي نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَى عَبْدِهِ لِيَكُونَ لِلْعَالَمِينَ نَذِيرًا «بزرگوار است آن (خداوند) که فرقان را بر بنده خویش فرو فرستاد تا جهانیان را بیم‌دهنده باشد» سوره فرقان، آیه ۱؛ ﴿قُلْ أَيُّ شَيْءٍ أَكْبَرُ شَهَادَةً قُلِ اللَّهُ شَهِيدٌ بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ وَأُوحِيَ إِلَيَّ هَذَا الْقُرْآنُ لِأُنْذِرَكُمْ بِهِ وَمَنْ بَلَغَ أَئِنَّكُمْ لَتَشْهَدُونَ أَنَّ مَعَ اللَّهِ آلِهَةً أُخْرَى قُلْ لَا أَشْهَدُ قُلْ إِنَّمَا هُوَ إِلَهٌ وَاحِدٌ وَإِنَّنِي بَرِيءٌ مِمَّا تُشْرِكُونَ «بگو: چه چیزی در گواهی بزرگ‌تر است؟ بگو: خداوند که میان من و شما گواه است و به من این قرآن وحی شده است تا با آن به شما و به هر کس که (این قرآن به او) برسد، هشدار دهم، آیا شما گواهی می‌دهید که با خداوند خدایان دیگری هست؟ بگو: من گواهی نمی‌دهم؛ بگو: من گواهی نمی‌دهم؛ بگو: تنها او خدایی یگانه است و من از شرکی که می‌ورزید بیزارم» سوره انعام، آیه ۱۹؛ ﴿وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا كَافَّةً لِلنَّاسِ بَشِيرًا وَنَذِيرًا وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ «و تو را جز مژده‌بخش و بیم‌دهنده برای همه مردم نفرستاده‌ایم اما بیشتر مردم نمی‌دانند» سوره سبأ، آیه ۲۸.
  14. نهج البلاغه، نامه ۶۲، ص۳۴۶ و ر.ک: خطبه ۲۶، ص۲۶.
  15. طبرسی، احمد بن علی، الاحتجاج، ج۲ - ۱، ص۱۶۱.
  16. «عَنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ(ع) أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ بَعَثَهُ رَحْمَةً لِلْعِبَادِ وَ الْبِلَادِ وَ الْبَهَائِمِ وَ الْأَنْعَامِ»؛ (تحف العقول عن آل الرسول، ص۱۸۳).
  17. برای آگاهی از دیدگاه‌های دیگر، ر.ک: المیزان، ج۳، ص۱۹۸-۱۹۹؛ راهنما‌شناسی، ص۳۳-۴۶.
  18. ﴿وَإِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ يَا قَوْمِ لِمَ تُؤْذُونَنِي وَقَدْ تَعْلَمُونَ أَنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ فَلَمَّا زَاغُوا أَزَاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفَاسِقِينَ «و (یاد کن) آنگاه را که موسی به قوم خود گفت: ای قوم من! چرا مرا آزار می‌دهید با آنکه می‌دانید من پیامبر خداوند به سوی شمایم؟ و چون (از حق) بگشتند خدا دل‌هایشان را بگردانید و خداوند قوم نافرمان را راهنمایی نمی‌کند» سوره صف، آیه ۵. چنین تعبیری درباره حضرت عیسی(ع) نیز به کار رفته است. (ر.ک: ﴿وَإِذْ قَالَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ يَا بَنِي إِسْرَائِيلَ إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ مُصَدِّقًا لِمَا بَيْنَ يَدَيَّ مِنَ التَّوْرَاةِ وَمُبَشِّرًا بِرَسُولٍ يَأْتِي مِنْ بَعْدِي اسْمُهُ أَحْمَدُ فَلَمَّا جَاءَهُمْ بِالْبَيِّنَاتِ قَالُوا هَذَا سِحْرٌ مُبِينٌ «و (یاد کن) آنگاه را که عیسی پسر مریم گفت: ای بنی اسرائیل! من فرستاده خداوند به سوی شمایم، توراتی را که پیش از من بوده است راست می‌شمارم و نویددهنده به پیامبری هستم که پس از من خواهد آمد، نام او احمد است؛ امّا چون برای آنان برهان‌ها (ی روشن) آورد، گفتند: این جادویی آشکار است» سوره صف، آیه ۶).
  19. ﴿حَقِيقٌ عَلَى أَنْ لَا أَقُولَ عَلَى اللَّهِ إِلَّا الْحَقَّ قَدْ جِئْتُكُمْ بِبَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ فَأَرْسِلْ مَعِيَ بَنِي إِسْرَائِيلَ «در خور است که درباره خداوند جز حقّ نگویم؛ به راستی برای شما برهانی از پروردگارتان آورده‌ام، از این روی بنی اسرائیل را با من گسیل کن!» سوره اعراف، آیه ۱۰۵؛ ﴿فَأْتِيَاهُ فَقُولَا إِنَّا رَسُولَا رَبِّكَ فَأَرْسِلْ مَعَنَا بَنِي إِسْرَائِيلَ وَلَا تُعَذِّبْهُمْ قَدْ جِئْنَاكَ بِآيَةٍ مِنْ رَبِّكَ وَالسَّلَامُ عَلَى مَنِ اتَّبَعَ الْهُدَى «بنابراین نزد او بروید و بگویید که ما فرستادگان پروردگار توایم پس، بنی اسرائیل را با ما گسیل دار و عذابشان مکن، ما برای تو نشانه‌ای از سوی پروردگارت آورده‌ایم و درود بر کسی که از رهنمود (خداوند) پیروی کند» سوره طه، آیه ۴۷؛ ﴿وَآتَيْنَا مُوسَى الْكِتَابَ وَجَعَلْنَاهُ هُدًى لِبَنِي إِسْرَائِيلَ أَلَّا تَتَّخِذُوا مِنْ دُونِي وَكِيلًا «و به موسی کتاب (آسمانی) بخشیدیم و آن را رهنمودی برای بنی اسرائیل کردیم (و گفتیم) که به جای من کسی را کارساز مگیرید» سوره اسراء، آیه ۲.
  20. «الف، لام، را، (این) کتابی است که بر تو فرو فرستاده‌ایم تا مردم را به اذن پروردگارشان به سوی راه آن (خداوند) پیروزمند ستوده، از تیرگی‌ها به سوی روشنایی برون آوری» سوره ابراهیم، آیه ۱.
  21. «و به راستی موسی را با نشانه‌های خویش فرستادیم (و گفتیم) که قومت را به سوی روشنایی از تیرگی‌ها بیرون بر و روزهای خداوند را به آنان گوشزد کن، بی‌گمان در آن نشانه‌هایی برای هر شکیبای سپاسگزاری است» سوره ابراهیم، آیه ۵.
  22. لاویان، ۲۶: ۱۲.
  23. ر.ک: توفیقی، حسین، نگاهی به ادیان زنده جهان، ص۱۰۸ -۱۰۷.
  24. متی، ۱۵: ۲۳.
  25. متی، ۱۵: ۲۶.
  26. متی، ۲۸، ۱۶ - ۲۰؛ مرقس ۱۶: ۱۴ – ۲۰؛ لوقا، ۲۴: ۳۶ - ۳۹؛ یوحنا، ۲۰: ۲۱ – ۲۳.
  27. مطهری، مرتضی، ختم نبوت، ص۲۲.
  28. نهج البلاغه، خطبه ۱۰۶، ص۹۸.
  29. یوسفیان و شریفی، مقاله «بعثت و نبوت»، دانشنامه امام علی ج۳ ص ۶۷.