بحث:عبدالله بن زبیر بن عوام در تاریخ اسلامی
عبدالله بن زبیر
عبدالله بن زبیر بن عوام اسدی، مادرش اسماء دختر ابوبکر بن ابیقحافه بود. کنیه او ابوبکر بود و ابو خُبیب نیز گفته شده است. عبدالله بنا بر قولی بیست ماه پس از هجرت در مدینه به دنیا آمد[۱].
روابط عبدالله با عایشه بسیار صمیمی بود. عایشه از کثرت محبت، کنیه ام عبدالله را برای خویش برگزیده بود. پس از پایان جنگ جمل و هنگامی که مژده سلامتی عبدالله را به عایشه رساندند، از خوشحالی سجده شکر نمود و ده هزار درهم به آورنده مژده بخشید. بنا بر وصیت عایشه، پس از درگذشت او، حجره و خانه خصوصیاش به عبدالله واگذار شد[۲]. یکی از محققان معاصر مینویسد: امیر مؤمنان(ع) پیش از شروع جنگ جمل، طی نامهای به عایشه چنین نوشت: محبت و شدت علاقه به ابن زبیر و قوم و خویشی طلحه، تو را به راهی نکشاند که به عذاب خداوند منتهی شود.
نقش عبدالله در فریب عایشه، با آن همه سیاستش، تعیین کننده بود. ابن زبیر نه تنها عبور از حوأب را منکر شد، بلکه از ترس اینکه شاید کسی عایشه را بر حقیقت امر متوجه سازد و او دوباره از تصمیمش بازگردد، از او جدا نگردید و مانند سایه همراه عایشه حرکت نمود تا وارد بصره شدند و به جنگ و فسادشان ادامه دادند. اگر عبدالله بن زبیر در اینجا عایشه را فریب نمیداد، اساساً جنگ جمل پدید نمیآمد. پس سلسله جنبان جنگ جمل عبدالله بن زبیر بوده است؛ نه عبدالله بن سبأ که قرنها افسانه و داستان جعلی او را به صورت یک واقعیت اصیل تاریخی، در اختیار مردم گذاردهاند[۳].
عبدالله، زبیر را وادار به جنگ کرد و همو بود که رفتن عایشه را به بصره در نظرش درست جلوه میداد. وی مردی بدزبان و بسیار دشنامگو بود. بنیهاشم را دشمن میداشت و علی(ع) را لعن میکرد و دشنام میداد[۴].
بسیار نماز میخواند و بسیار روزه میگرفت[۵] و سخت دلیر و نیرومند بود. ولی خویهایی داشت که با آنها شایستگی خلافت نداشت. او مردی بخیل و تنگسینه و بدخوی و حسود و ستیزهگر بود و محمد حنفیه را از مکه و مدینه، و عبدالله بن عباس را نیز به طائف تبعید کرد. عبدالله کوسه بود؛ نه ریشی داشت و نه یک تار موی در چهرهاش[۶].
بسیاری از مصادر تاریخی، به لئامت طبع عبدالله بن زبیر اشاره کردهاند[۷]. سیوطی با وجود اینکه از هواخواهان متعصب ابن زبیر است و خلافت مروان را به رسمیت نمیشناسد، به ممسک بودن وی اشاره میکند[۸]. ابن طقطقی علت نافرجام ماندن حکومت عبدالله بن زبیر را بخل شدید وی میداند[۹].
عبدالله از بیعت با یزید خودداری کرد و به مکه گریخت. پس از مرگ یزید، برای خلافت با او بیعت کردند و اهل حجاز و یمن و عراق و خراسان او را اطاعت کردند. او بر همه جا جز شام و مصر مسلط شد و پس از درگذشت معاویة بن یزید، شام و مصر نیز از ابن زبیر اطاعت نموده، بیعت کردند. سپس مروان بن حکم خروج نموده، بر شام و مصر غلبه یافت و در سال ۶۵ قمری مرد و از آن پس، پسرش عبدالملک به جای او نشست. نیروهای عبدالملک به فرماندهی حجاج بن یوسف ثقفی در سال ۷۳ قمری بر ابن زبیر چیره شده، او را بر دار زدند[۱۰]. ابن زبیر را در مقابر یهود دفن کردند. امارت او، نُه سال و ده شب طول کشید[۱۱] و به هنگام مرگ ۷۲ یا ۷۳ ساله بود. او در غائله جمل ۳۵ سال داشت[۱۲].
عبدالله بن زبیر
در مورد عبدالله بن زبیر همین کافی است که امیرالمؤمنین(ع) فرمود: مَا زَالَ الزُّبَيْرُ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ حَتَّى نَشَأَ ابْنُهُ المشئوم عبدالله[۱۳]؛ زبیر همواره از ما اهل بیت بود تا این که فرزند شؤم او عبدالله به دنیا آمد.
ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه فقط در یک مورد حدیث را به صورت کامل آورده است. وی در ذیل این حدیث به تحریف عالمان سنی در این حدیث اشاره میکند و مینویسد: ابن عبدالبر در کتاب الاستیعاب حدیث را ذکر میکند و لفظ «مشئوم» را نمیآورد. با این حال خود وی نیز در موارد دیگر این حدیث را نقل و لفظ «مشئوم» را حذف کرده است[۱۴]، البته این تحریف اختصاص به ابن عبدالبر ندارد، ابن ابی شیبه در مصنف و ابن اثیر در اسد الغابة این حدیث را با حذف لفظ «مشئوم» نقل کردهاند[۱۵].
مشئوم از «شؤم» به معنای بد یُمن و بد قَدَم است. مراد امیرالمؤمنین(ع) آن است که عبدالله بد قدم بود و موجب گمراهی پدرش شد. زبیر در ماجرای سقیفه همراه امیرالمؤمنین(ع) و در خانه ایشان بود. او حاضر به بیعت با ابوبکر نشد و با دیگران در این مورد معارضه میکرد. زبیر پسر «صفیه» عمۀ پیامبر اکرم(ص) و امیرالمؤمنین(ع) بود.
عبدالله بن زبیر در جریان جنگ جمل نقشی اساسی داشت. خلاصۀ داستان جنگ جمل و نقش عبدالله به شرح زیر است. عائشه در زمان حیات عثمان در مکه بود و مردم را به کشتن عثمان تحریک میکرد و فریاد میزد: اقتلوا نعثلا قتل الله نعثلا؛ نعثل را بکشید خداوند نعثل را بکشد.
و راوی میافزاید: ثم لم ترض بذلک حتی قالت: أشهد أن عثمان جیفة علی الصراط غدا[۱۶]؛ سپس به همین نیز راضی نشد تا این که گفت: شهادت میدهم عثمان فردای قیامت مرداری بر صراط است.
پس از کشته شدن عثمان طلحه و زبیر نزد امیرالمؤمنین(ع) آمدند. آنها به ولایت کوفه و بصره طمع داشتند، اما چون از دست یابی به آرزوی خود ناامید شدند از امیرالمؤمنین(ع) اجازه خواستند تا برای عمره به مکه بروند. البته قصد آنها عمره نبود بلکه قصد داشتند نزد عائشه بروند و توطئهای را علیه امیرالمؤمنین(ع) طراحی کنند؛ لذا امیرالمؤمنین خطاب به آن دو فرمود: «اکنون که اوضاع به حالت عادی بازگشته، بهتر است بمانید و در انجام کارها مرا یاری کنید» اما آن دو اصرار داشتند که برای عمره به مکه بروند.
امیرالمؤمنین که از نقشه آنها آگاه بود، فرمود: «اسْتَأْذَنَانِي فِي الْعُمْرَةِ فَأَعْلَمْتُهُمَا أَنْ لَيْسَ الْعُمْرَةَ يُرِيدَانِ»[۱۷]؛ اجازۀ رفتن به عمره را آن دو از من گرفتند، پس به آن دو فهماندم که شما ارادۀ رفتن به عمره را ندارید!
بالاخره طلحه و زبیر به همراه محمد بن طلحه و عبدالله بن زبیر به مکه رفتند و با حضور عایشه در مکه جلسهای تشکیل دادند و برای شوریدن بر امیرالمؤمنین(ع) توافق کردند، سپس شتری برای عایشه خریدند و راهنمایی استخدام کرده و به سوی بصره رهسپار گشتند. در مسیر به منطقهای با نام «حوأب» رسیدند. سگهای این منطقه بسیار پارس میکردند. پارس سگهای حوأب عایشه را به سخن رسول خدا(ص) متذکر کرد. رسول خدا(ص) روزی در جمع زنان خود فرموده بودند: «أَيَّتُكُنَّ تَنْبَحُ عَلَيْهَا كِلَابُ الْحَوْأَبِ»[۱۸]. کدام یک از شماست که سگهای حوأب بر او پارس خواهند کرد؟
رسول خدا آن گاه رو به عایشه کرد و فرمود: «إیاک أن تکونی أنت یا حمیراء»[۱۹]؛ مواظب باش که آن فرد تو نباشی.
نوشتهاند که عایشه چون با این صحنه مواجه شد یک شبانه روز در منطقه «حوأب» ماند و مکرر میگفت: «ردونی» یعنی مرا برگردانید؛ اما عبدالله بن زبیر که خواهرزادۀ عایشه بود سوگند خورد که نام این منطقه «حوأب» نیست. وی علاوه بر این که به دروغ شهادت داد و قسم خورد، عدهای از اعراب را نیز به این کار واداشت؛ لذا جمعی از اعراب هم سوگند یاد کردند که نام این منطقه «حوأب» نیست. به این ترتیب عبدالله بن زبیر عایشه را به ادامۀ راه تشویق کرد و تأثیر به سزایی در وقوع جنگ جمل داشت.
از این رو، وقتی عبدالله بن زبیر ابن عباس را به خاطر جنگ با عایشه سرزنش کرد و گفت: «تو کسی هستی که با ام المؤمنین عایشه و حواری رسول الله(ص) جنگیدی». ابن عباس در پاسخ وی گفت: فأنت أخرجتها وأبوك، وبنا سميت ام المؤمنين؛ تو و پدرت او را از خانهاش خارج کردید [و اگر لقب «ام المؤمنین» شرافت باشد، عایشه به خاطر انتساب] به خاندان ما «ام المؤمنین» نامیده شده است.
ابن عباس سپس به جنگ او با امیرالمؤمنین(ع) اشاره میکند و میگوید: «شما با علی جنگیدید، پس اگر او مؤمن بود شما به خاطر جنگ با یک مؤمن مرتکب کبیره شده اید، و اگر او کافر بود شما به خاطر فرار از جنگ با او از روی ضعف، مرتکب گناه کبیره هستید»[۲۰].
امیرالمؤمنین(ع) هیچگاه آغازگر جنگ نبودند، از اینرو قبل از وقوع جنگ جمل نیز زبیر را فرا خواندند و در ملاقات با وی پیش گویی رسول خدا(ص) را یادآور شد و فرمود: «انشدك بالله الذي لا إله الا هو أما تذكر يوما قال لك رسول الله(ص) (يا زبير! أتحب عليا)؟ فقلت يا رسول الله! وما يمنعني من حبه وهو ابن خالي؟ فقال لك: (أما! إنك ستخرج عليه يوما و أنت ظالم؟ فقال الزبير: اللهم بلى! قد كان ذلك. قال علي: فانشدك بالله الذي انزل الفرقان، أما تذكر يوما جاء رسول الله(ص) من عند بني عمرو بن عوف وأنت معه وهو آخذ بيدك... فقال لك النبي(ص): مهلا يا زبير! فليس به زهو ولتخرجن عليه يوما وأنت ظالم له. فقال الزبير: اللهم بلى»[۲۱]؛ قسم به خدایی که الهی جز او نیست، آیا به خاطر داری روزی رسول خدا(ص) خطاب به تو فرمود: ای زبیر! آیا علی را دوست میداری؟ پس تو گفتی ای رسول خدا چه چیزی مانع دوست داشتن او میشود در حالی که او پسردایی من است؟ پس به تو فرمود: مواظب باش، روزی تو به جنگ علی(ع) خواهی رفت در این صورت تو نسبت به او ستمکار خواهی بود.
زبیر گفت: به خدا قسم چنین است. علی(ع) فرمود: قسم به خدایی که فرقان را نازل کرد آیا به خاطر داری که روزی رسول خدا(ص) از نزد بنی عمرو بن عوف آمد و تو همراه ایشان بودی و ایشان دست تو را گرفته بود... پس پیامبر به تو فرمود: صبر کن ای زبیر! در حالی که کبری نداشت و تو روزی با او خواهی جنگید در این حال تو نسبت به او ستمکاری زبیر گفت: سوگند به خدا بله [چنین است]. زبیر این سخن را به یاد آورد و قسم خورد که از جنگ کنارهگیری کند. زبیر یکی از دو رهبر جنگ جمل بود و در صورت عقب نشینی وی تعداد زیادی از لشکریان عقب نشینی میکردند، از اینرو هنگامی که لشکریان از تصمیم زبیر آگاه شدند به دور او حلقه زدند تا وی را از تصمیم ترک جنگ منصرف سازند. ولی عبدالله بود که توانست او را برای شرکت در جنگ قانع کند. وی به پدرش گفت: فقد فضحتنا فضيحة [لا نقدر أن نرفع] رؤوسنا أبدا لا تغتسل منها؛ تو ما را چنان رسوا کردی که هرگز نمیتوانیم سر خود را بلند کنیم و خود را از این آلودگی پاک سازیم. زبیر به تحریک فرزند خود به میدان جنگ بازگشت و به لشکریان امیرالمؤمنین(ع) حمله برد. امیرالمؤمنین به اصحاب خود فرمودند که راه را برایش باز کنید؛ زیرا او میخواهد در مقابل فرزندش ابراز قدرتی کند[۲۲].
امیرالمؤمنین(ع) و لشکریانش در کشتن زبیر نقشی نداشتند، بلکه فردی به نام «عمرو [عمیر] ابن جرموز» شبانه و به هنگام استراحت، زبیر را ذبح کرد[۲۳].
بنابراین، از مهمترین و اصلیترین عوامل شروع و ادامۀ جنگ جمل، عبدالله بن زبیر بود که این اقدام وی به کشته شدن تعداد زیادی از مسلمانان انجامید. به علاوه این جنگ، خروج بر امام زمان به شمار میآید؛ زیرا آنان با امیرالمؤمنین(ع) به عنوان خلیفۀ مسلمین بیعت کرده بودند و خلافت ایشان را پذیرفته بودند، در نتیجه قیام آنان در حقیقت مبارزه با اسلام و رسول الله(ص) بود. گذشته از این، امیرالمؤمنین(ع) کسی بود که رسول خدا(ص) در مورد ایشان فرمود: «مَنْ سَبَّ عَلِيّاً فَقَدْ سَبَّنِي»[۲۴]؛ هر کس علی را سب کند مرا سب کرده است.
و فرمود: «يَا عَلِيُّ حَرْبُك حَرْبِي»[۲۵]؛ ای علی دشمن تو، دشمن من است.
در نتیجه عبدالله بن زبیر که در شروع و ادامۀ جنگ جمل نقش اساسی داشت، قطعا دشمن رسول خدا(ص) است، و حال کسی که با رسول خدا(ص) دشمنی کند، روشن است.
داستان عبدالله بن زبیر به همین جا ختم نمیشود. وی آرزو داشت خلیفه مسلمین شود. ابن خلکان در کتاب وفیات الاعیان به شرح حال عبدالله بن عمر میپردازد و در منقبت وی به درخواست معنوی او از خداوند متعال در رکن یمانی اشاره میکند. در این جریان آرزو و درخواست عبدالله بن زبیر هم آمده است. شعبی میگوید: لقد رأيت عجبا، كنا بفناء الكعبة أنا وعبدالله بن عمر وعبدالله بن الزبير ومصعب بن الزبير وعبدالملك بن مروان؛... فقام [عبدالله بن زبير] وأخذ بالركن اليماني. فقال: اللهم إنك عظيم ترجى لكل عظيم، أسئلك بحرمة عرشك وحرمة وجهك وحرمة نبيك - عليه الصلاة والسلام -... أن لا تميتني حتى توليني الحجاز ويسلم علي بالخلافة[۲۶]؛ چیز عجیبی مشاهده کردم. ما در حیات کعبه بودیم من به همراه عبدالله بن عمر، عبدالله بن زبیر، مصعب بن زبیر و عبدالملک مروان، عبدالله بن زبیر برخاست و رکن یمانی را گرفت و گفت خدایا تو بزرگی و در هر کار بزرگی به تو امیدواریم به حرمت عرشت، به حرمت وجهت و به حرمت نبیات میخواهم که مرا نمیرانی تا ولایت حجاز را به دست گیرم و خلافت را بر من فراهم سازی.
چون عبدالله بن زبیر چنین آرزویی داشت، از اینرو پس از مرگ معاویه با یزید بیعت نکرد، و هنگامی که حضرت سیدالشهدا(ع) بعد از اباء از بیعت با یزید به سوی مکه حرکت فرمود عبدالله بن زبیر نیز به مکه رفت[۲۷]. در این سفر عبدالله بن زبیر از بیراهه به سمت مکه حرکت کرد و حضرت سیدالشهدا(ع) راه اصلی را مسیر خویش قرار داد.
در مکه علیرغم اینکه دیگران میخواستند حضرت سیدالشهدا(ع) در مکه بمانند و از حرکت به سمت کوفه منصرف شوند[۲۸]. اما عبدالله بن زبیر برخلاف دیگران اصرار داشت که حضرت سیدالشهدا(ع) از مکه خارج شوند.
روشن است که نیت عبدالله بن زبیر خیر نبوده است. نوشتهاند که اصرار عبدالله بن زبیر به خروج امام حسین(ع) از مکه به خاطر محبوبیت حضرت سیدالشهدا(ع) نزد اهل حجاز بوده است، و چون عبدالله بن زبیر قصد داشت در مکه بماند و امیدوار بود که اهالی حجاز با او بیعت کنند و او خلیفه مسلمین شود از اینرو حضرت سیدالشهدا(ع) را مانعی در راه رسیدن به اهداف خود میدانست و از حضور آن حضرت در مکه رنج میبرد. و برای خروج امام حسین(ع) از مکه لحظه شماری میکرد تا در مکه بیرقیب باشد.
در ارشاد مینویسد: لِأَنَّهُ قَدْ عَرَفَ أَنَّ أَهْلَ الْحِجَازِ لَا يُبَايِعُونَهُ مَا دَامَ الْحُسَيْنُ(ع) فِي الْبَلَدِ[۲۹]؛ زیرا او میدانست که مردم حجاز تا زمانی که امام حسین(ع) در آن سرزمین است با او بیعت نمیکنند.
بنابراین روشن است که ابای عبدالله بن زبیر از بیعت با یزید برای رضای خدا نبود بلکه جهت رسیدن به حکومت حجاز بوده است. عبدالله بن زبیر سرانجام به آرزوی خود رسید و اهل حجاز و عراق با او بیعت کردند، او در این دوران ستمهای زیادی به مردم مخصوصا بنی هاشم روا داشت. مسعودی مینویسد: وكثرت أذيته لبني هاشم؛ اذیت او بر بنی هاشم زیاد شد.
و نیز مینویسد: وخطب ابن الزبير فقال: قد بايعني الناس ولم يتخلف عن بيعتي إلاهذا الغلام -محمد بن الحنفية-والموعد بيني وبينه أن تغرب الشمس، ثم أضرم داره عليه نارا[۳۰]؛ ابن زبیر خطبه خواند و گفت: مردم همه با من بیعت کردهاند و از بیعت با من سر باز نزده جز این غلام یعنی محمد بن حنفیه و موعد بین من و او تا غروب آفتاب است پس از آن خانهاش را بر سرش آتش خواهم زد. عدهای به تهدید وی اعتراض کردند. برخی از نزدیکان عبدالله بن زبیر هم در پاسخ این اعتراضات، اقدامات اسلاف را یادآوری کردند[۳۱].
بنابراین زندگی عبدالله بن زبیر پر از حاشیههای منفی است. خلاصه آن چه از زندگی او مطرح گردید عبارت است از:
- بیرون آوردن عایشه از خانه.
- ایفای نقش کلیدی در شروع و ادامه جنگ جمل و ریخته شدن خون بسیاری از مسلمانان.
- ادای شهادت دروغ جهت قانع ساختن عایشه برای ادامه جنگ و وادار کردن عدهای برای ادای شهادت دروغ.
- دشمنی و جنگ با امیرالمؤمنین(ع).
- تلاش برای دستیابی به خلافت.
- آزار و اذیت بنی هاشم و تهدید ایشان از جمله ابن عباس و محمد بن حنفیه.
عبدالله بن زبیر با چنین زندگی نامهای، یکی از ده مفسری است که سیوطی در طبقۀ صحابه از آن نام میبرد![۳۲]. سیوطی پس از ذکر نام این ده نفر به عنوان مفسر قرآن میگوید: وقد ورد عن جماعة من الصحابة غير هؤلاء اليسير من التفسير، كأنس وأبي هريرة وابن عمر وجابر (بن عبدالله)، وورد عن عبدالله بن عمرو بن عاص أشياء تتعلق بالقصص وأخبار الفتن والآخرة وما أشبهها بأن يكون مما تحمله عن أهل الكتاب[۳۳]؛ غیر از این عده [ده نفری که پیش از این نامبرده شدند] از تعداد دیگری از صحابه نیز تفسیر کوتاهی وارد شده است. مثل انس، ابوهریرة، ابن عمر، جابر بن عبدالله واز عبدالله بن عمرو بن عاص نیز مطالبی از آن چه که از اهل کتاب آموخته بود وارد شده که شامل قصهها، اخبار فتن و آخرت و مشابه این موارد است[۳۴].
پانویس
- ↑ سیوطی، جلال الدین، تاریخ الخلفاء، ص۲۱۱.
- ↑ عسکری، سید مرتضی، نقش عایشه در تاریخ اسلام، ترجمه محمدصادق نجمی و هاشم هریسی، ج۲، ص۲۶۱ - ۲۶۲، به نقل از: الاغانی؛ تهذیب ابن عساکر؛ شرح نهج البلاغة ابن ابیالحدید.
- ↑ عسکری، سید مرتضی، نقش عایشه در تاریخ اسلام، ج۲، ص۲۶۷ – ۲۶۸. برگرفته از سخنان سید مرتضی عسکری.
- ↑ جلوه تاریخ در شرح نهج البلاغه ابن ابیالحدید، ج۲، ص۲۴۶ – ۲۴۷.
- ↑ علی(ع) در یک اخبار غیبی، به مصلوب شدن و ناکام ماندن وی در ریاست اشاره فرموده است. امام استفاده از دین به عنوان کمندی برای شکار مطامع دنیوی از سوی وی را یادآور میشود. ر.ک: محدث قمی، عباس، تتمة المنتهی، ص۹۵.
- ↑ جلوه تاریخ در شرح نهج البلاغه ابن ابیالحدید، ج۸، ص۲۳۴.
- ↑ جلوه تاریخ در شرح نهج البلاغه ابن ابیالحدید، ج۸، ص۲۴۶. ابن ابیالحدید داستانهای تکاندهندهای از بخل ابن زبیر آورده است.
- ↑ سیوطی، جلال الدین، تاریخ الخلفاء، ص۲۱۳ - ۲۱۴.
- ↑ ابن طقطقی، الفخری، ص۱۲۳.
- ↑ سیوطی، جلال الدین، تاریخ الخلفاء، ص۲۱۱ – ۲۱۲.
- ↑ محدث قمی، عباس، تتمة المنتهی، ص۹۵.
- ↑ ملکی میانجی، علی، مقاله «ناکثین»، دانشنامه امام علی ج۹ ص ۹۲.
- ↑ نهج البلاغة: ۵۵۵، کلمات قصار: ۴۵۳، شرح نهج البلاغة، ج۲۰، ص۱۰۲.
- ↑ شرح نهج البلاغة، ج۱، ص۲۲ - ۲۳، ج۲، ص۱۶۷، ج۴، ص۷۹.
- ↑ مصنف ابن ابی شیبة، ج۱۱، ص۱۳۰ حدیث ۳۱۳۰۴، الاستیعاب، ج۳، ص۹۰۶، اسد الغابة، ج۳، ص۱۳۹، تاریخ دمشق، ج۱۸، ص۴۰۴.
- ↑ شرح نهج البلاغه، ج۲۰، ص۲۲، ر.ک: الفتنة ووقعة الجمل، ج۱، ص۱۱۵، تاریخ طبری، ج۳، ص۱۲، سیرۀ حلبیه، ج۳، ص۳۵۶، الامامة والسیاسة، ج۱، ص۴۸، المحصول، ج۴، ص۴۹۲، النهایة فی غریب الاثر، ج۵، ص۱۷۷.
- ↑ الامامة والسیاسة، ج۱، ص۴۸، شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۲۳۳ و ۳۱۰.
- ↑ مصنف ابن ابی شیبة، ج۱۵، ص۲۵۸ حدیث ۳۶۹۲۶، صحیح ابن حبان، ج۱۵، ص۱۲۶ حدیث ۶۷۳۲، مسند احمد، ج۶، ص۵۲ حدیث ۲۴۲۹۹ و ج۶، ص۹۷ حدیث ۲۴۶۹۸، مسند ابن راهویه، ج۳، ص۸۹۱، مسند ابی یعلی، ج۸، ص۲۸۲، شرح نهج البلاغة، ج۶، ص۲۱۷، ذخیرة الحفاظ، ج۴، ص۱۹۲۲، فتح الباری، ج۱۳، ص۵۵، مجمع الزوائد، ج۷، ص۴۷۴ و ج۸، ص۵۱۲، کنز العمال، ج۱۱، ۱۹۷ و ۳۳۴ و منابع دیگر.
- ↑ المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۲۹ حدیث ۴۶۱۰، الامامة والسیاسة، ج۱، ص۵۷، شرح نهج البلاغه، ج۶، ص۲۱۸ و ج۹، ص۳۱۱، الفتوح، ج۲، ص۴۵۸، کنز العمال، ج۱۱، ص۳۳۴ حدیث ۳۱۶۷۱، سنن ابن ماجة، ج۲، ص۸۲۶ حدیث ۲۴۷۴، البدایة والنهایة، ج۶، ص۲۳۷، دلائل النبوة بیهقی، ج۱۰، ص۱۴۸.
- ↑ العقد الفرید، ج۴، ص۹۸؛ ج۵، ص۱۶۲؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۴۶۳؛ جمهرة خطب العرب، ج۲، ص۱۲۶؛ ثمرات الاوراق، ج۱، ص۴۶؛ متن حدیث چنین است: «... إِنَّ ابْنَ الزُّبَيْرِ قَالَ لِابْنِ عَبَّاسٍ قَاتَلْتَ أُمَّ الْمُؤْمِنِينَ وَ حَوَارِيَّ رَسُولِ اللَّهِ(ص) وَ أَفْتَيْتَ بِتَزْوِيجِ الْمُتْعَةِ قَالَ أَنْتَ أَخْرَجْتَهَا وَ أَبُوكَ وَ خَالُكَ وَ بِنَا سُمِّيَتْ أُمَّ الْمُؤْمِنِينَ وَ كُنَّا لَهَا خَيْرَ بَنِينَ فَتَجَاوَزَ اللَّهُ عَنْهَا وَ قَاتَلْتَ أَنْتَ وَ أَبُوكَ عَلِيّاً فَإِنْ كَانَ عَلِيٌّ مُؤْمِناً فَقَدْ ضَلَلْتُمْ بِقِتَالِكُمُ الْمُؤْمِنِينَ وَ إِنْ كَانَ كَافِراً فَقَدْ بُؤْتُمْ بِسَخَطٍ مِنَ اللَّهِ بِفِرَارِكُمْ مِنَ الزَّحْفِ».
- ↑ الفتوح، ج۲، ص۴۷۰؛ المناقب خوارزمی، ۱۸۰؛ الفصول المهمه، ج۱، ص۴۱۲؛ المستدرک علی الصحیحین، ج۲، ص۴۱۳، حدیث ۵۵۷۵؛ سیرۀ حلبیه، ج۳، ص۳۵۷؛ دلائل النبوة بیهقی، ج۷، ص۲۴۶؛ التاریخ الکبیر، ج۹، ص۲۱، حدیث ۱۶۵؛ تاریخ دمشق، ج۱۸، ص۴۰۸؛ العواصم من القواصم، ج۱، ص۱۵۳؛ تاریخ الاسلام، ج۳، ص۴۸۸.
- ↑ الفتوح، ج۲، ص۴۷۰؛ المناقب خوارزمی، ص۱۸۰.
- ↑ ر.ک: شرح نهج البلاغه، ج۲، ص۱۶۸ و ۱۳۷؛ الامامة والسیاسة، ج۱، ص۶۵؛ الفصول المهمه، ج۱، ص۴۱۵. یکی از اسرار الهی در جنگ جمل آنست که طلحه و زبیر به دست امیرالمؤمنین(ع) و یاران ایشان کشته نشدند. طلحه از قاتلان عثمان بود و مروان هم قاتلان عثمان را میشناخت وقتی طلحه و زبیر، عایشه را به بصره آوردند و آتش جنگ جمل را افروختند، مروان نیز در لشکر عایشه بود. مروان همواره در صدد انتقام از قاتلان عثمان بود از اینرو فرصت را غنیمت شمرد و انتقام خون عثمان را از او گرفت. در منابع اهل سنت تصریح شده است: قد ثبت ان قاتل طلحة هو مروان. ر.ک: (اسد الغابه، ج۳، ص۵۳۲؛ سیر اعلام النبلاء، ج۱، ص۴۰؛ المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۴۰۶ و ۴۱۶؛ تحفة الأحوذی، ج۱۰، ص۱۶۸؛ عمدة القاری، ج۲۲، ص۲۸۰؛ مشکاة المصابیح، ج۱، ص۲۰۶). ابن سعد در طبقات الکبری مینویسد: كان مروان مع طلحة في الخيل فرأى فرجة في درع طلحة فرماه بسهم فقتله (الطبقات، ج۳، ص۲۲۳). مروان با طلحه در لشکر بود پس در زره طلحه شکافی دید، تیری به سوی او پرتاب کرد و او را کشت.
- ↑ سنن بیهقی، ج۵، ص۱۳۲، حدیث ۹۴۷۶؛ جامع الاحادیث، ج۲۰، ص۳۶۸، حدیث ۲۲۳۶۵؛ المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۳۰، حدیث ۴۶۱۵ و ۴۶۱۶؛ ذهبی در تلخیص المستدرک میگوید: این حدیث صحیح است. مسند احمد، ج۶، ص۳۲۳؛ فیض القدیر، ج۶، ص۱۹۰؛ مجمع الزوائد، ج۹، ص۱۷۵. صاحب مجمع الزوائد میگوید: رجاله رجال صحيح غير أبي عبدالله جدلي وهو ثقة.
- ↑ شرح نهج البلاغه، ج۲، ص۲۹۷؛ ج۲۰، ص۲۲۱؛ ینابیع المودة، ج۱، ص۱۷۲ و ۲۰۰ و ۲۵۳؛ المناقب خوارزمی، ص۱۲۹.
- ↑ وفیات الاعیان، ج۳، ص۳۰؛ تاریخ دمشق، ج۳۱، ص۱۷۲.
- ↑ تاریخ الاسلام، ج۴، ص۱۷۰.
- ↑ آنها رفتار اهل کوفه با حضرت امیرالمؤمنین(ع) و حضرت امام حسن مجتبی(ع) را به عنوان علت این رأی ذکر میکردند. حضرت سیدالشهدا(ع) به سمت کوفه حرکت کرد و به همراه یارانش توسط مردم کوفه به شهادت رسید، اما بر اساس تحقیقات انجام شده شیعیان کوفه در ایجاد و بروز آن فاجعۀ عظیم نقشی نداشتهاند. بلکه طرح به شهادت رساندن حضرت سیدالشهدا در خارج از سرزمین حجاز پیشتر توسط معاویه پیریزی شده بود، بنابراین طراح فاجعۀ عظیم کربلا معاویه بوده است و یزید نقشه شوم معاویه را به همان صورت که طراحی شده بود، اجرا کرد. ر.ک: ناگفتههایی از حقائق عاشورا.
- ↑ ارشاد، ج۲، ص۳۶.
- ↑ مروج الذهب، ص۷۵-۷۷.
- ↑ شرح نهج البلاغه، ج۲۰، ص۱۴۷.
- ↑ الاتقان، ج۲، ص۴۹۳، ۶۳۶۹.
- ↑ الاتقان، ج۲، ص۴۹۸، حدیث ۶۳۹۷.
- ↑ حسینی میلانی، سید علی، جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام، ج۱، ص ۲۱۸-۲۲۹.