برخورد با منافقان در معارف و سیره علوی
برخورد با منافقان
امام علی (ع) از دوران جوانی خود با مسئله نفاق و منافقان درگیر بوده است و برای حمایت از پیامبر خدا (ص)، همواره دشمنان و منافقان را زیر نظر داشت. در جنگ احد بار سنگین خیانت و عقبنشینی منافقان را با بدنی مجروح و خسته تحمل کرد و در جنگ تبوک، در چهره یک جانشین با صلابت برای رسول اکرم (ص)، منافقان مدینه و پیرامون آن را ناامید و نقشههای آنان را خنثا کرد.
امام که خطاب قرآنی ﴿وَاغْلُظْ عَلَيْهِمْ﴾[۱][۲] را بارها به گوش شنیده و در عمل پیامبر مشاهده کرده بود، در دوران خلافت خود نیز بدان شیوه عمل کرد. او بیهیچ پروایی معاویه، سردسته منافقان[۳]، را برکنار کرد و پس از اتمام حجت بر او، به جنگ وی شتافت و پیش از آن ناکثین و حامیان منافق[۴] آنان را در هم کوبید. امام در دوران حکومت خود، سیاست را به صداقت آمیخت؛ او نه از سر تجاهل و مداهنه، کارگزاران نادرست و غیر صالح را باقی گذارد و نه به قصد فریب و خدعه، لحظهای با آنان دوستی کرد. حتی با خوارج نیز دورویی نکرد و به رغم آنکه میتوانست به ظاهر و به زبان، توبه مطلوب آنان را به زبان بیاورد و خود را از شرارت آنان آسوده نگه دارد، برای حفظ عصمت ولایت و عزت حکومت علوی از گناه ناکرده معذرت نخواست و تحمل توهینها و سختیها را تاوان حفظ کیان امامت کرد[۵].
امام با صراحت اصلاحات خود را اعلان کرد و پیش از بیعت و پس از آن، برنامه یکسان خود را بازگفت. او نه از روی خودرأیی و بیسیاستی، بلکه برای حفظ صداقت، به مشاور امین خود ابن عباس و اندرز سیاسی مغیرة بن شعبه گوش نداد و از همان آغاز و به صراحت، معاویه را برکنار کرد تا جلوهای از حکومت صادقانه- و نه منافقانه - را به نمایش گذارد[۶].
اما این همه بدان معنا نیست که امام علی (ع) در دوران حکومت کوتاه خود از منافقان و فتنه آنان غافل شد و مردم را متوجه دسیسههای آنان نکرد. امام با سخنرانیها و موضعگیری خود، خطاب قرآنی ﴿يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ جَاهِدِ الْكُفَّارَ وَالْمُنَافِقِينَ وَاغْلُظْ عَلَيْهِمْ﴾[۷][۸] را پیش رو نهاد و با منافقان سیاسی و دینی برخوردی افشاگرانه کرد. امام علی (ع) در دوران خلافتش با عالمان منافق و سیاستمداران دورو روبهرو بود و هر دو دسته را افشا کرد و از مردم خواست که آنان را بشناسند و همانگونه که قرآن از مسلمانان خواسته، با آنان دوستی نورزند[۹]؛ آنان را دشمن قطعی و حتمی خود بدانند[۱۰]؛ همواره از آنان مانند شیء نجس و پلید، اعراض و اجتناب کنند[۱۱] و با امر به معروف و نهی از منکر، بینی منافقان را به خاک بمالند[۱۲]. خطبه بلند حضرت در بیان ویژگیهای منافقان، شامل چنین تحذیر و هشداری است[۱۳]، و تمثیل منافق به درخت «حنظل» برای شناساندن منافق و ویژگیهای او به مردم است: «مَثَل منافق، مَثَل درخت حنظل است که برگهایش سرسبز ولی طعم آن تلخ است»[۱۴]. در سخنی جامعهشناسانه، وجود منافقان عالمنما را گوشزد میکند و میفرماید: شما در عصری هستید که گوینده حق، اندک و زبان راستی ناگشاده و ملازم حق، خوار است. اهل آن همگی بدکردار و باهم سازشکار و جوانشان تندخو و پیرشان گنهکار و عالمشان منافق و قاریشان ریاکار است. کهتر ایشان، مهترشان را بزرگ نمیدارد و توانگرشان از فقیرشان دستگیری نمیکند[۱۵].
از نظر تاریخی، میتوان عبدالله بن قیس بن سلیم مشهور به ابوموسی اشعری را در نظر آورد. او از اهالی یمن است و در مکه اسلام آورد و با تکیه بر آوای خوش خود از قاریان مشهور گشت. او از همین رهگذر و نیز اندک دانشی که گرد آورده بود، به ولایت مناطقی از یمن و بصره گمارده شده و چون کوفیان در شورش بر والی عثمان، پیروز شدند، او را حاکم خود ساختند. امام علی (ع) در ابتدای خلافتش بر اساس پیشنهاد مالک اشتر او را ابقا کرد و چون در ماجرای جنگ جمل، از یاری امام تن زد و مردم را هم از پیوستن به ایشان منع کرد، امام او را برکنار کرد. ابوموسی مردی آراسته ظاهر و پوسیده باطن بود. امام در نامه عزلش، او را مذموم و «مدحور» خواند، که برگرفته از تعبیر قرآن درباره شیطان هنگام اخراج او از بهشت است.
حذیفه، منافق شناس بزرگ صدر اسلام، او را منافق میداند و این نکته را به شقیق و عمار بازگو میکند. شقیق میگوید: با حذیفه در مسجد نشسته بودیم که عبدالله و ابوموسی وارد شدند. حذیفه گفت: یکی از این دو منافق است. سپس گفت: عبدالله شبیهترین مردمان به پیامبر از نظر راه و نشان و سمت و سو است[۱۶].
عمار نیز میگوید از حذیفه، سخن سنگینی شنیدهام. ویژگی نقل عمار در صفتی است که برای ابوموسی نقل میکنند. وی از قول حذیفه او را صاحب «بُرنس اسود» میخواند. میدانیم که ناسکان و زاهدان صدر اسلام با کلاه بلند سیاهی خود را از بقیه مردم متمایز میساختند و چهره عبادت و تقدس به خود میگرفتند؛ چهرهای که مورد خطاب و عتاب بیانات امام علی (ع) است[۱۷].
امام در نامهاش به محمد بن ابیبکر، هنگامی که او را به جانب مصر روانه میکند، از همین منافقان بر حذرش میدارد و آن را بر هشدار پیامبر مبتنی میکند که فرمود: «من بر امتم از مؤمن و مشرک نمیترسم؛ چه، مؤمن را خداوند با ایمانش باز میدارد و مشرک را خدا به سبب شرکش قلع و قمع میکند. بلکه من از آن کس که در درون منافق و به زبان عالم مینماید، میترسم. آنچه نیکو میدانید، میگوید و آنچه منکر میدانید، میکند»[۱۸]. امام همچنین در وصیتش به کمیل که افزون بر کمالات اخلاقی و عرفانی، مدتی حکومت «هیت» را در شمال غربی انبار به عهده داشت[۱۹]، فرمان میدهد از منافقان بپرهیزد و با خائنان مصاحبت نکند[۲۰]. نیز به یکی از شیعیانش میفرماید: «بکوش تا زیر بار احسان منافقی نروی!»[۲۱].
این همه تحذیر و هشدار تنها برای جلوگیری از تبعیت کورکورانه و تقلید صرف، از منافقان و مصاحبت همیشگی با آنان است؛ وگرنه گرفتن دانشها و حکمتهای عاریتی عالم منافق، روا و بلکه مطلوب است، امام در سخن والایی، حکمت را گمشده مؤمن میداند و او را به این گمشده سزاوارتر: «الْحِكْمَةُ ضَالَّةُ كُلِّ مُؤْمِنٍ فَخُذُوهَا وَ لَوْ مِنْ أَفْوَاهِ الْمُنَافِقِينَ»[۲۲].
آری، حکمتآموزی، با قراردادن منافق به عنوان معلم رسمی، فرق میکند. در تعلم رسمی و مصاحبت همیشگی، بخشی از روحیات و اخلاق و آداب آموزگار به جوینده علم انتقال مییابد و حتی اگر در ظاهر چنین ننماید، غیرمستقیم و پنهانی به روح انسان نفوذ میکند. از این رو از معلم منافق باید حذر کرد. اما سخنان گاه و بیگاه و تکگوییها، چنین خطری ایجاد نمیکند، و مشمول قاعده پذیرش حق از هر کسی میگردد و مصداق حدیث «انْظُرْ إِلَى مَا قَالَ وَ لَا تَنْظُرْ إِلَى مَنْ قَالَ»[۲۳].
در زمینه نفاق سیاسی نیز میتوان نمونههای تاریخی بسیاری آورد. حضرت علی (ع) افزون بر ابتلا به منافقان آشکاری چون معاویه و طلحه و زبیر و حامیان آنان، به منافقان پنهان، چون شبث بن ربعی[۲۴]، عمرو بن حریث[۲۵] و ابو برده[۲۶] و از همه منافقتر، اشعث بن قیس، در داخل سپاه خود گرفتار بود. اشعث از سران قبیله کنده یمن و از مهمترین منافقان روزگار خود بود. پس از اسلام آوردنش، مرتد شد و چون سپاه خلیفه اول، محاصرهاش کرد، پس از فدا کردن هشتصد نفر از قبیلهاش، برای خود و چند تن دیگر از خانوادهاش، امان گرفت، و از این رو نزد زنان قبیلهاش، به «عُرْفَ النَّارِ» که کنایه از خیانتکار است، ملقب گشت.
او در سپاه علی (ع) به عنوان سردار قبیله کنده جای گرفت و در واپسین روزهای جنگ صفین، منافقانه و مرموزانه، سپاه امام را از جنگ با معاویه دلسرد کرد و به بهانه دفاع از کوفه و صلحطلبی معاویه، سپاه علی را به عقبنشینی خواند. او خود با خوارج نهروان همراه نشد، اما دست فتنهانگیز وی برای تاریخ باز شده است. برخی منشأ همه فتنههای دوره حکومت امام علی را اشعث میدانند[۲۷] و از این رو او را با عبدالله بن ابی مسلول سرکرده منافقان مدینه در زمان حضرت رسول (ص) میسنجند. امام علی (ع) به نفاق او آشکارا تصریح و او را از فراز منبر کوفه افشا کرد[۲۸]. خطاب حضرت در برابر اعتراضی است که اشعث در میان خطبه به ایشان کرد، و استدلال حضرت را به زیان ایشان خواند. حضرت پس از نگاهی از سر بیاعتنایی به او گفت: تو چه میدانی که چه چیز به زیان من و یا به سود من است؟ لعنت خدا و لعنت لعنتکنندگان بر تو باد! ای دروغ بافنده، پسر دروغ بافنده، ای منافق کافرزاده! به خدا سوگند که تو یک بار در کفر و یک بار در اسلام اسیر شدی و در هیچ کدام مال و حسب و نسبت باعث رهاییات نشد. بیگمان مردی که شمشیر را به سوی قومش بکشاند و مرگ را به سوی ایشان براند، سزاوار است که نزدیکان، دشمنش بدارند و دوران، از او ایمنی نیابند[۲۹][۳۰]
پرسش مستقیم
منابع
پانویس
- ↑ «ای پیامبر! با کافران و منافقان جهاد کن و بر آنان سخت بگیر و جایگاهشان دوزخ است و (این) پایانه، بد است» سوره توبه، آیه ۷۳.
- ↑ ﴿يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ جَاهِدِ الْكُفَّارَ وَالْمُنَافِقِينَ وَاغْلُظْ عَلَيْهِمْ﴾ «ای پیامبر! با کافران و منافقان جهاد کن و بر آنان سخت بگیر» سوره توبه، آیه ۷۳.
- ↑ بنگرید به: خطابهای امام به معاویه در جریان جنگ تبلیغاتی پیش از واقعه صفین، (بحارالانوار، ج۳۲، ص۶۱۲؛ ج۳۳، ص۸۷).
- ↑ امام پس از غلبه بر ناکثین، خطاب به شورشگران بصره فرمود: «فِيكُمْ خَتْمُ النِّفَاقِ»؛ (بحارالانوار، ج۳۲، ص۲۲۶، ح۱۷۶).
- ↑ ر. ک: محمدی ریشهری، محمد و دیگران، موسوعة الامام علی فی الکتاب والسنة والتاریخ، ج۷، فصل نخست.
- ↑ ر. ک: محمدی ریشهری، محمد و دیگران، موسوعة الامام علی فی الکتاب والسنة والتاریخ، ج۴، مدخل کتاب و نیز فصل «الاصلاحات العلویه».
- ↑ «ای پیامبر! با کافران و منافقان جهاد کن و بر آنان سخت بگیر و جایگاهشان دوزخ است و (این) پایانه، بد است» سوره توبه، آیه ۷۳.
- ↑ ﴿يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ جَاهِدِ الْكُفَّارَ وَالْمُنَافِقِينَ وَاغْلُظْ عَلَيْهِمْ﴾ «ای پیامبر! با کافران و منافقان جهاد کن و بر آنان سخت بگیر» سوره توبه، آیه ۷۳.
- ↑ ﴿فَلَا تَتَّخِذُوا مِنْهُمْ أَوْلِيَاءَ﴾ «پس هیچیک از آنان را دوست مگیرید» سوره نساء، آیه ۸۹.
- ↑ ﴿هُمُ الْعَدُوُّ فَاحْذَرْهُمْ﴾ «آنان دشمنند، از آنها دوری گزین!» سوره منافقون، آیه ۴.
- ↑ ﴿فَأَعْرِضُوا عَنْهُمْ إِنَّهُمْ رِجْسٌ﴾ «بنابراین از آنان رو بگردانید که پلیدند» سوره توبه، آیه ۹۵.
- ↑ الخصال، ص۲۳۲، ح۷۴.
- ↑ «أُحَذِّرُكُمْ أَهْلَ النِّفَاقِ فَإِنَّهُمُ الضَّالُّونَ الْمُضِلُّونَ»؛ (نهج البلاغه، خطبه ۱۹۴).
- ↑ غررالحکم، ج۶، ص۱۵۲، ح۹۸۷۸.
- ↑ نهج البلاغه، صبحی صالح، خطبه ۲۳؛ غررالحکم، ح۳۸۵۷؛ بحارالانوار، ج۷۰، ص۱۲۳.
- ↑ ذهبی، شمس الدین محمد، سیر اعلام النبلاء، ج۲، ص۳۹۳، رقم ۸۲؛ ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج۳۲، ص۹۳.
- ↑ موسوعة الامام علی بن ابی طالب، ج۱۲، ص۴۴.
- ↑ نهج البلاغه، نامه ۲۷.
- ↑ موسوعة الامام علی بن ابی طالب، ج۱۲، ص۲۷۲.
- ↑ بحارالانوار، ج۷۷، ص۲۷۱، ح۱؛ ج۷۸، ص۹، ح۱۶.
- ↑ بحارالانوار، ج۷۵، ص۳۸۴، ح۷.
- ↑ عیون الحکم و المواعظ، ص۲۲؛ غررالحکم، ج۲، ص۵۸، ح۱۸۲۹.
- ↑ غررالحکم، ج۳، ص۴۴۲؛ ج۶، ص۲۶۶، ح۱۰۱۸۹ و ۵۰۴۸؛ جاحظ، مائة کلمه، ص۲۷، ح۱۱.
- ↑ بحارالانوار، ج۳۳، ص۳۸۴.
- ↑ بحارالانوار، ج۳۳، ص۳۸۴.
- ↑ بحارالانوار، ج۳۲، ص۳۵۳.
- ↑ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۲، ص۲۷۹، بنا به نقل موسوعة الامام علی بن ابی طالب، ج۱۲، ص۵۳.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۲۱۰.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۹.
- ↑ مسعودی، هادی، مقاله «نفاق»، دانشنامه امام علی، ج۴، ص ۴۲۴-۴۲۹.