بنی‌نهار بن عامر

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

مقدمه

بنی نهار از شاخه‌های بنی مراد و از شعبه‌های قبیله بزرگ نخع هستند، که نسب از نهار بن عامر بن سعد بن مر بن جمل می‌برند[۱]. از عامر سه فرزند به نام‌های نهار و مالک و حارث بر جای ماند که به آنها «معاقل» گفته می‌شد[۲]. از تاریخ جاهلی و نقش‌آفرینی بنی نهار در حوادث و رخدادهای ایام جاهلی خبری در دست نیست؛ اما از شعری که شاعر جاهلی در وصف آنان سروده است: «لو كنت جار بني نهار لم ترم‌ داري و قوتل دونها بسلاح‌ اگر من همسایه بنی نهار بودم، بدون سلاح به خانه من حمله نمی‌کردی و کشته نمی‌شدی»[۳]. چنین بر می‌آید که آنها در دوران جاهلیت مردان قوی و جنگ‌آوری بودند و بدین امر شهره بودند.

از حضور فرزندان نهار در وقایع و حوادث اسلامی ایام حیات رسول خدا(ص) - از جمله چگونگی مسلمان شدنشان - نیز، گزارشی به دست نیامده است. اما به نظر می‌رسد، روند اسلام‌پذیری آنان نیز مانند دیگر طوایف بنی مراد، نخستین بار با آمدن فَرْوَة بن مُسَیْک مرادی به مدینه آغاز شده باشد. فروه پس از شکست در جنگ «یوم الرزم»، و در پی خیانت شاهان کنده به او، در سال نهم هجری راهی مدینه شد. او پس از ورود به این شهر، در خانه سعد بن عباده خزرجی منزل کرد و سپس با حضور محضر رسول خدا(ص) اسلام آورد. وی در رفت و آمدهای مکرری که در این وفد، نزد پیامبر(ص) داشت، قرآن و تعالیم اسلامی و احکام دین را از ایشان آموخت[۴]. در این دیدار، حضرت او را بر امور قبیله مَذْحِج و شاخه‌های آن مراد و زبید گماشت و خالد بن سعید بن عاص را جهت جمع‌آوری صدقات مذحج با او به یمن فرستاد[۵]. البته نباید فراموش کرد که علاوه بر این وفد، فعالیت‌های تبلیغی معاذ بن جبل[۶] و سریه امام علی(ع) به یمن[۷] در رمضان سال دهم هجری[۸] نیز، از دیگر عوامل اصلی اسلام بنی مراد و دیگر طوایف قوم نخع و مذحج بوده است. شاید بتوان معدود اخباری که از حضور برخی از رجال نهاری در فتوحات اسلامی به دست ما رسیده است را بتوان نخستین گزارشات از حضور مستقل بنی نهاری‌ها در عرصه تاریخ اسلامی دانست. در این گزارشات، از مشارکت برخی از رجال آنها از جمله عمرو بن عبداللّه بن عامر بن نهار در فتوحات ایران به‌ویژه جنگ نهاوند (به سال ۲۱ هجری) خبر داده شده است. عمرو بن عبدالله در این جنگ، از ناحیه بینی زخمی شد و به‌واسطه بریدگی بینی‌اش، از آن پس «اجدع» خوانده می‌شد[۹].

در پی انجام فتوحات اسلامی، جمعی از مردم بنی نهار همراه با قبیله مادری خود - نخع، - از خاستگاه اصلی خود یمن، به عراق و به‌ویژه کوفه کوچیدند و در آن اسکان یافتند. مردم این طایفه، در کنار دیگر طوایف بنی مراد، نقش پر رنگ و مؤثری در حوادث عراق بخصوص در دوران حکومت امام علی(ع) از جمله جنگ نهروان ایفا نمودند. زائدة بن سمیر بن عبداللّه بن عامر بن نهار یکی از این نقش‌آفرینان است که از او به عنوان یکی از حاضران در جنگ نهروان و از شهدای این جنگ یاد شده است[۱۰]. زبیدی (م. ۱۲۰۵ هجری) در کتاب خود، در تشریح واژه «بنو النهاری» آنان را جمعی از اشراف یمن معرفی کرده، به ذکر نام برخی از رجال آنان پرداخته است[۱۱]. این مطلب می‌تواند از سویی، از باقی ماندن لااقل گروهی از مردم بنی نهار در منطقه یمن به هنگام کوچ نخع به عراق حکایت داشته باشد. و از سوی دیگر، می‌‌تواند محتمل این امر باشد که جمعی از مردم بنی نهار، در قرون نخست اسلامی، از عراق به یمن بازگشته[۱۲] و در این منطقه همچون اجداد سلف خود، اسم و رسمی برای خود برپا کرده باشند.

علاوه بر عمرو بن عبداللّه بن عامر بن نهار[۱۳] و زائدة بن سمیر بن عبداللّه بن عامر بن نهار[۱۴]، - که در سطور بالا ذکری از ایشان به میان آمد، - از دیگر شخصیت‌ها و رجال مشهور این قوم می‌توان از محمد بن عمر بن موسی نهاری ملقب به «قمر الصالحین»[۱۵]، یزید بن شریح بن حارث بن شراحیل بن عبداللّه بن عامر - از شعرای معروف بنی عامر[۱۶]، عبداللّه بن سمیر[۱۷] و سمیر بن عبدالله بن عامر بن نهار، از اشراف بنی نهار[۱۸] و پدر زائدة بن سمیر - از شهدای نهروان - و برادر عمرو بن عبدالله[۱۹] یاد کرد.[۲۰]

منابع

پانویس

  1. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۱، ص۳۳۲؛ ابن اثیر، اللباب فی تهذیب الانساب، ج۳، ص۳۳۵.
  2. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۱، ص۳۳۲.
  3. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۱، ص۳۳۲؛ ابن اثیر، اللباب فی تهذیب الانساب، ج۳، ص۳۳۵.
  4. ابن‌سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۳۱۵.
  5. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۵۲۸؛ ابن‌سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۳۲۷. هشام بن محمد می‌نویسد: عمر بن خطاب فروه را مأمور جمع‌آوری صدقات مذحج قرار داد. (ابن کلبی، جمهرة النسب، ج۱، ص۳۵۱)
  6. ابن حبیب، المحبر، ص۱۲۶. نیز ر.ک: یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص۱۲۲.
  7. واقدی، مغازی، ج۳، ص۱۰۷۷-۱۰۷۸؛ صالحی شامی، سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیر العباد، ج۶، ص۲۳۸. نیز ر.ک: یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص۷۶.
  8. خلیفة بن خیاط، تاریخ، ص۴۸.
  9. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۱، ص۳۳۲؛ ابن حجر، الاصابه، ج۵، ص۱۱۵
  10. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۱، ص۳۳۲؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۳۷۴؛ ابن اثیر، اللباب فی تهذیب الانساب، ج۳، ص۳۳۵.
  11. زبیدی، تاج العروس، ج۷، ص۵۷۲.
  12. بر اساس برخی گزارشات، بعد از قتل ابراهیم بن مالک اشتر، پسرش خولان، و سپس حمدان بن خولان به ریاست قوم خود دست یافتند. در پی وقایع و دگرگونی‌های به وجود آمده در زمان حمدان، نخعی‌ها متفرق شدند و جمعی از ایشان به حجاز و برخی به یمن بازگشتند. جمعیت بسیار اندکی از ایشان هم، -که ابوالنجم بن حمدان از جمله آنان بود،- در اطراف کوفه باقی ماندند. (علی کورانی، سلسلة القبائل العربیه فی العراق، ج۱۰ ص۱۱)
  13. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۱، ص۳۳۲.
  14. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۱، ص۳۳۲؛ زرکلی، الاعلام، ج۸، ص۴۹.
  15. زبیدی، تاج العروس، ج۷، ص۵۷۲.
  16. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۱، ص۳۳۲.
  17. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۱، ص۳۳۲.
  18. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۱، ص۳۳۲.
  19. ابن حجر، الاصابه، ج۳، ص۲۱۷-۲۱۸.
  20. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.