تعلیم و تربیت در معارف و سیره علوی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

وظیفه حاکم

آموزش مردم و ایجاد زمینه‌های پرورش کرامت انسان‌ها و اصلاح مردم، از مهم‌ترین وظایف دولت اسلامی است. امام تلاش برای اصلاح مردم را از وظایف واجب پیشوایان شمرده، می‌فرماید: بر امام واجب است که حدود اسلام و ایمان را به افراد جامعه‌اش بیاموزد[۱]. در عهدنامه خود به مالک اشتر اصلاح مردم را وظیفه حکومت قلمداد می‌کند[۲]. در جای دیگر می‌فرماید: «اما حق شما بر من این است که شما را نصیحت کنم... و به شما آموزش دهم تا جاهل نمانید و شما را تربیت کنم تا بیاموزید و طبق آن رفتار کنید...»[۳].

در ضمن خطبه‌ای وظیفه امام را چنین می‌شمارد: "همانا بر امام نیست جز آنچه از امر پروردگار به عهده او واگذار شده: کوتاهی نکردن در موعظه و کوشیدن در نصیحت و زنده کردن سنت و..."[۴].

عملکرد خود را نیز در این باره چنین توصیف می‌نماید: آیا حکم قرآن را میان شما جاری نداشتم و... ؟ رایت ایمان را میان شما پابرجا کردم و مرزهای حلال و حرام را برایتان جدا... و با گفتار و کردار خویش معروف را میان شما گستردم و با خوی خود شما را نشان دادم که اخلاق گزیده چیست...[۵].[۶]

وظیفه حکومت

تعلیم و تربیت یا آموزش و پرورش به معنای آموختن دانش و پرورش جسم و جان شاگرد و رساندن او به مرحله برتر است. دین مبین اسلام به مسئله آموزش و پرورش توجهی ویژه دارد به‌گونه‌ای که اولین سوره نزول یافته به‌طور مشخص مسئله خواندن و قلم را مطرح می‌کند[۷]. امام علی (ع)، به‌عنوان حاکم جامعه اسلامی، این مسئله را در سطح کلان پی‌گیری کرد به‌گونه‌ای که در نامه ۵۳، یکی از اهداف و وظایف دولت را آموزش و پرورش می‌داند. امام در سخنان و نامه‌های خود درصدد ارائه نظامی هدفمند در رسیدن به این امر برآمده‌اند. افزون بر نامه ۳۱ نهج البلاغه که امام با گفت‌وگو با فرزند خویش، در واقع تمام افراد بشر را مخاطب قرار داده و هدفمندانه مبانی، روش‌ها و اصول تربیت را مطرح کرده‌اند، بسیاری از حکمت‌های نهج البلاغه نیز به‌صورت سفارش و توصیه، بیانگر اصول زندگی و اخلاق است. روش امام در تربیت به‌طور کلی بر سه اصل مبانی (مانند حضور اندیشه‌های توحیدی در شکل‌گیری تربیت یا نقش‌آفرینی عامل تقوا در تربیت)، مفهومی (مانند مفهوم دنیا یا مفهوم زمان تربیت...) و توصیه و سفارش (مانند پرهیز از تکبر، قناعت‌پیشگی و...) شگل گرفته است که براساس آن، اهداف، اصول و روش‌ها تبیین می‌شود. در موضوع تربیت به‌طور کلی، محوریت با فرد است، یعنی فرد باید خود را در معرض نسیم‌های حیات‌بخش تربیت قرار دهد و از ملکات آن برخوردار شود. از دیگرسو، آموزش دانش و آگاهی به افراد به عنوان وظیفه‌ای بر عهده فرد عالم گذاشته شده است: خداوند، نادان را به آموختن موظف نساخت، مگر آن‌گاه که دانایان را موظف ساخت که نادانان را تعلیم دهند[۸]. بهره‌مندی یکایک افراد از تربیت اسلامی، زمینه برپایی جامعه‌ای اخلاق‌مدار و ایده‌آل را فراهم می‌آورد[۹].

حق شهروندی

آموزش و پرورش یکی از حقوق شهروندی است؛ آموزش نیازهای اولیه، تربیت و پرورش اخلاقی. حکومت با ابزارهایی که در اختیار دارد می‌تواند در جهت رشد علمی و تربیتی مردم نقش مهمی ایفا کند. پیامبر به هنگام اعزام معاذ بن جبل به امارت یمن، در دستورالعملی خطاب به وی نوشت: ای معاذ! کتاب خدا را به ایشان بیاموز و آنان را با اخلاق نیکو تربیت کن و فرمان خدا را در میانشان روان ساز و در کار خدا و مال خدا از هیچ کس بیم مدار که ولایت تو و مال تو نیست و خدا و روز دیگر را به یاد مردم آر، آنان را موعظه کن که آن نیرومندترین عامل برای واداشتن ایشان به عمل کردن به چیزی است که خدا دوست دارد، سپس آموزگاران را در میان ایشان بفرست و خدایی را بپرست که به او بازمی‌گردی و در امر خدا از سرزنش سرزنش‌کنندگان مهراس[۱۰].

چنان‌که امام علی (ع) یکی از وظایف امام جامعه را تعلیم مردمی می‌دانست که تحت ولایت و سرپرستی او زندگی می‌کنند[۱۱]. همچنین در یک سخنرانی، تعلیم و تأدیب شهروندان را حق آنان بر عهده خویش به‌عنوان زمامدار جامعه شمرد[۱۲]. به کارگزارانش هم همین توصیه را می‌نمود[۱۳].[۱۴]

تعلیم و تربیت

امام علی در اصلاحات فرهنگی و آموزشی و تربیتی به دو ویژگی نظر داشت:

۱. مطالعه در احوال امت‌های گذشته و آشنایی با آداب و رسوم و سنت‌های خوب آنان و پند و اندرز گرفتن از حوادث ناگوار در زندگی آنان، از مطالبی است که علی(ع) بر آن تأکید داشت. در وصیت به فرزند خود، امام حسن(ع) به وی سفارش می‌کند که اخبار و احوال گذشتگان را تحقیق و مطالعه کند، و در دیار و سرزمین‌ها و آثار باقی مانده از آنان کاوش کند و ببیند از کجا آمده، به کجا رفته و چگونه زندگی کرده‌اند. سپس درباره مطالعات خویش در مورد امت‌های گذشته چنین می‌فرماید: پسرکم، درست است که من به اندازه همه کسانی که پیش از من زیسته‌اند، عمر نکرده‌ام؛ اما در کردار آنان نظر افکنده، در تاریخشان اندیشیده‌ام و در آثار آنان به سیر و سیاحت پرداخته‌ام تا بدان‌جا که همانند یکی از آنها شده‌ام؛ بلکه در اثر آن‌چه از تاریخ آنان به من رسیده، گویا با همه آنها از اول تا آخر بوده‌ام. من قسمت زلال و مصفای زندگی آنان را از بخش کدر و تاریک بازشناختم و سود و زیانش را دانستم و از میان آنها، قسمت‌های مهم و و برگزیده را برایت خلاصه کردم و از بین آنها، زیبایش را برایت برگزیدم و مجهولات آن را از تو دور داشتم[۱۵].

او در عهدنامه مالک اشتر چنین سفارش می‌کند: هرگز سنت پسندیده‌ای را که پیشوایان این امت، به آن عمل کرده‌اند و ملت اسلام به آن انس و الفت گرفته‌اند و امور رعیت به وسیله آن اصلاح می‌شود، نقض مکن؛ و نیز سنت و روشی را که به سنت‌های گذشته زیان وارد می‌سازد، پدید میاور که پاداش از آن کسی خواهد بود که آن سنت‌ها را برقرار کرده و گناهش بر تو خواهد بود که آنها را نقض نموده‌ای[۱۶].

این دستورالعمل‌ها نکته‌های اساسی بسیاری را در بر دارد که مهم‌ترین آنها پایبندی به سنت‌های حسنه امت‌ها و فرهنگ‌های گذشته است. او خود احیاگر سنت‌های پیامبر و اصلاح کننده فرهنگ رواج‌یافته زشت خلفای پیش از خود بود؛ از آن جمله، از میان برداشتن سنت دفتر و دیوان عمر بن خطاب بود که سنت نیکوی پیامبر در برابری و مساوات همه مردم را از میان برده، رژیمی طبقاتی را بنا نهاده بود. امیرمؤمنان این سنت را از میان برداشت و سنت نیکوی پیامبر را احیا کرد و رواج داد.

۲. آموزش: امام باقر(ع) می‌فرماید: امام علی(ع) پس از نماز صبح تا طلوع آفتاب به خواندن تعقیبات نماز می‌پرداخت و بعد نیازمندان و مستمندان و دیگران نزد وی جمع می‌شدند و حضرت به آنان فقه و قرآن می‌آموخت[۱۷]. همچنین روایت شده که حضرت هرگاه از جهاد در راه خدا فراغت می‌یافت به آموزش مردم می‌پرداخت[۱۸]. از آن حضرت نقل شده است که فرمود: ای مردم! من بر شما حقی دارم و شما نیز بر من حقی دارید؛ اما حق شما بر من، نصیحت کردن شما، توزیع غنایم بین شما و آموزش دادن شما است که نادان نمانید و پرورش شما است تا آگاه شوید[۱۹].

این سخنان و نمونه‌های عملی یادشده و ده‌ها مورد دیگر، نشان دهنده اهمیتی است که علی(ع) به آموزش و پرورش مردم در تمام ابعاد زندگی می‌دهد؛ امام بر دو نکته اساسی تأکید می‌کند: یکی اینکه در قسمت فرهنگ مردم گذشته، باید فقط سنت‌های نیکو و آداب و رسوم خوب آنان را گرفت و به کار بست و دیگر در بخش آموزش باید چیزی را به مردم آموخت که برای دنیا و آخرت آنها سودمند باشد و بتوانند از آن در زندگی بهره گیرد. از نظر علی(ع) فقط علمی ارزش دارد که شخصیت انسان را بسازد و رشد و تکامل بخشد و او را به خداوند و اوج تقرب برساند[۲۰].

منابع

پانویس

  1. غررالحکم و دررالکلم، ج۴، ص۳۱۸.
  2. نهج البلاغه، نامه ۵۳.
  3. نهج البلاغه، خطبه ۳۴.
  4. نهج البلاغه، خطبه ۱۰۵.
  5. نهج البلاغه، خطبه ۸۷ و ۱۸۲.
  6. حکیم آبادی گیلک، محمد تقی، مقاله «دولت و سیاست‌های اقتصادی»، دانشنامه امام علی، ج۷، ص۳۲۴.
  7. نک: سوره علق
  8. «مَا أَخَذَ اللَّهُ عَلَى أَهْلِ الْجَهْلِ أَنْ يَتَعَلَّمُوا، حَتَّى أَخَذَ عَلَى أَهْلِ الْعِلْمِ أَنْ يُعَلِّمُوا»؛ نهج البلاغه، حکمت ۴۷٨.
  9. دین‌پرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص۶۳.
  10. «يَا مُعَاذُ عَلِّمْهُمْ كِتَابَ‏ اللَّهِ‏ وَ أَحْسِنْ‏ أَدَبَهُمْ‏ عَلَى الْأَخْلَاقِ الصَّالِحَةِ... وَ أَنْفِذْ فِيهِمْ أَمْرَ اللَّهِ وَ لَا تُحَاشِ فِي أَمْرِهِ وَ لَا مَالِهِ أَحَداً فَإِنَّهَا لَيْسَتْ بِوَلَايَتِكَ وَ لَا مَالِكَ... وَ ذَكِّرِ النَّاسَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ اتَّبِعِ الْمَوْعِظَةَ فَإِنَّهُ أَقْوَى لَهُمْ عَلَى الْعَمَلِ بِمَا يُحِبُّ اللَّهُ‏ ثُمَّ بُثَّ فِيهِمُ الْمُعَلِّمِينَ وَ اعْبُدِ اللَّهَ الَّذِي إِلَيْهِ تَرْجِعُ وَ لَا تَخَفْ فِي اللَّهِ لَوْمَةَ لَائِمٍ»، ابن‌شعبه حرانی، تحف العقول، ص۲۵.
  11. «عَلَى الْإِمَامِ‏ أَنْ‏ يُعَلِّمَ‏ أَهْلَ‏ وَلَايَتِهِ‏ حُدُودَ الْإِسْلَامِ وَ الْإِيمَانِ»؛ «بر امام است که به پیروان خود حدود اسلام و ایمان را بیاموزد» غرر الحکم، ص۲۱۵.
  12. نهج‌البلاغه، خطبه ۳۴.
  13. نهج‌البلاغه، نامه ۶۷؛ در نامه به قثم بن عباس، کارگزار امام در مکه: «وَ اجْلِسْ‏ لَهُمُ‏ الْعَصْرَيْنِ‏ فَأَفْتِ الْمُسْتَفْتِيَ وَ عَلِّمِ الْجَاهِلَ وَ ذَاكِرِ الْعَالِمَ»؛ «صبح و شام برای گوش دادن به سخنان مردم بنشین، و هر که مسئله‌ای دارد پاسخش را بگو، و نادانان را تعلیم کن، و با عالمان به بحث بپرداز».
  14. ورعی، سید جواد، درسنامه فقه سیاسی، ص۱۲۹.
  15. نهج البلاغه، نامه ۳۱.
  16. نهج البلاغه، نامه ۵۳.
  17. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۴، ص۱۰۹.
  18. دیلمی، حسن بن ابی الحسن، ارشادالقلوب، ج۲، ص۲۵؛ ابن فهد، عدة الداعی، ص۱۰۱.
  19. نهج البلاغه، خطبه ۳۴؛ بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۳، ص۱۵۴؛ طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۵، ص۹۱.
  20. رفیعی، علی، مقاله «سیره امام علی»، دانشنامه امام علی ج۱۰، ص ۷۷.