حدیث خیر القرون
موضوع مرتبط ندارد - مدخل مرتبط ندارد - پرسش مرتبط ندارد
مقدمه
کلام منسوب به پیامبر(ص) درباره بهترین قرنها. در منابع روایی اهل سنت، روایاتی نقل شده است که از عصر پیامبر(ص) و یک یا دو عصر یا نسل پس از آن به عنوان «خیر القرون» تعبیر شده است «خَيْرُ الْقُرُونِ قَرْني ثُمَّ الَّذِينَ يَلُونَهُمْ»[۱] البته روایات در قالب الفاظ گوناگون نقل شده که در ادامه بررسی خواهد شد. عالمان اهل سنت در مباحث: اجماع، عدالت صحابه، فضیلت قرن صحابه و تابعین و پیروان تابعین بر تمامی قرنها و ملاک بدعت و سنت، از این روایت استفاده کردهاند.[۲]
بررسی سند روایت
حدیث خیرالقرون از بیش از ده تن از صحابه پیامبر(ص) گزارش شده است که عبارتند از: عایشه، عمر بن خطاب، انس بن مالک، عبدالله بن مسعود، عمران بن حصین، أبو هریرة، بریدة اسلمی، نعمان بن بشیر، سعد بن تمیم، سمرة بن جندب، جمیله بنت ابی جهل بن هشام، بنت أبی لهب، عمرو بن شرحبیل، جعدة بن هبیره، أبوبرزة اسلمی[۳].[۴]
اختلاف نقلها
گرچه تمامی نقلهای روایت خیر القرون بر خیریت و برتری قرن پیامبر اکرم(ص) تأکید دارند اما در این نقلها تفاوتهایی وجود دارد که موجب تغییراتی در معنای روایت میشود، این تفاوتها عبارتند از:
- در نقل صحیح مسلم که با عبارت «خَيْرُ أُمَّتِي الْقَرْنُ الَّذِينَ يَلُونِي»[۵] همراه است، از قرن پس از پیامبر(ص) به عنوان خیر امت یاد شده است.
- عبارت آغازین این روایات متفاوت است: «خَيْرُكُم قَرْنِي؛ خَيْرُ أُمَّتِي الْقَرْنُ؛ خَيْرُ هَذِهِ الْأُمَّةِ الْقَرْنُ الَّذِي بُعِثْتُ أَنَا فِيهِمْ؛ خَيْرُ النَّاسِ قَرْني؛ بُعِثْتُ فِي خَيْرِ قُرُونِ بَنِي آدَمَ؛ أَيُّ النَّاسِ خَيْرٌ؟ قَالَ أَنَا وَ الَّذِينَ مَعِي». بدون شک مضاف الیه خیر، دامنه مقایسه را مشخص میسازد. در تعابیر «خَيْرُكُمْ؛ خَيْرُ أُمَّتِي؛ خَيْرُ هَذِهِ الْأُمَّةِ»، دامنه خیریت و فضیلت در امت اسلام است و در تعابیر «خَيْرُ النَّاسِ؛ بُعِثْتُ فِي خَيْرِ قُرُونِ بَنِي آدَمَ؛ أَيُّ النَّاسِ خَيْرٌ» دامنه خیریت و برتری در مقیاس همه انسانها و همه امتها (اعم از گذشته و آینده) است. برخی با استناد به روایات دسته دوم، صحابه را پس از انبیاء برترین افراد دانستهاند[۶].
- تفاوت دیگر در تعداد قرنهای پس از قرن پیامبر(ص) است. در این روایات از ۲ تا ۴ قرن به عنوان قرون بهتر یاد شده است. در مجموع خیریت دو قرن محل وفاق تمام روایات است و در برخی از روایات خیریت قرنهای سه و چهار محل تردید است.
- برخی از روایات به ذکر قرنهای بهتر بسنده کردهاند اما برخی در کنار آن به بیان نشانهها و اوصاف قرنهای مفضول و پست نیز پرداختهاند. در مجموع عبارت: «خَيْرُ الناسِ قَرْني، ثُمَّ الَّذِينَ يَلُونَهُمْ؛ ثُمَّ يَجِيءُ أَقْوَامٌ تَسْبِقُ شَهَادَةُ أَحَدِهِمْ يَمِينَهُ وَ يَمِينُهُ شَهَادَتَهُ»؛ «بهترین مردم؛ مردمان قرن من هستند؛ پس از ایشان مردمانی میآیند و سپس دیگرانی در پی آنان میآیند؛ پس از ایشان مردمانی میآیند که گواهی هر یک سوگندشان و سوگند هرکدام گواهیشان را نقض میکند». مشهورترین نقلهای روایت خیرالقرون است.[۷]
مدلول حدیث
حدیث یاد شده در منابع کلامی، تاریخی و حدیثی از ابعاد گوناگون مورد بررسی واقع شده که در ذیل مطرح میشود:
- معنای قرن و تعیین محدوده آن: لغت شناسان و شارحان حدیث در صدد تبیین معنای واژه قرن بر آمدهاند. برخی در صدد تعیین محدوده زمانی واژه قرن برآمده و اعداد مختلفی همچون: ده، سی،، چهل، شصت، هفتاد، هشتاد، صد، صد و ده را بیان کردهاند[۸]. برخی دیگر برای تبیین معنای قرن از بیان زمان صرف نظر کرده و در صدد بیان ملاک و معیار در اطلاق این واژه هستند. آنان برای این منظور از دو عنصر: هم عصری و اشتراک در وصف خاص بهره برده و مقصود از واژه قرن را جمعیت و نسلی دانستهاند که در یک دوره زمانی زندگی میکرده و در وصف خاصی با هم مشترک هستند. بر این اساس زمان هر قرن به زمان پایان عمر افراد و اتصاف آنان به وصف خاص بستگی دارد و هیچ یک از این دو در زمان خاصی متعین نیستند[۹]. جمهور اهل سنت معتقدند مقصود از قرن پیامبر(ص)، قرن صحابه و مقصود از قرن دوم قرن تابعین و مقصود از قرن سوم قرن اتباع تابعین است[۱۰]. برخی گفتهاند با درگذشت ابوطفیل عامر بن واثله، قرن اول به پایان رسید[۱۱]. در خصوص زمان درگذشت ابوطفیل نیز اختلافهایی به چشم میخورد. قرن دوم در سال ۱۸۰ قمری با درگذشت خلف بن خلیفه، آخرین فرد از تابعین به پایان رسید[۱۲]. و قرن سوم در سال ۲۲۰ قمری با درگذشت آخرین فرد از پیروان تابعین به پایان میرسد[۱۳]. در مقابل قول مشهور، برخی مرادشان از قرن پیامبر(ص)، صحابه، از قرن دوم، فرزندان صحابه و از قرن سوم فرزندان فرزندان صحابه بیان شده است[۱۴].
- برتری سه قرن نخست بر سایر قرون: اهل سنت معتقدند بر پایه این روایت، صحابه افضل از تابعین، و تابعین افضل از تابعین تابعین، و تابعین تابعین افضل از سایر قرنها هستند؛ اما کیفیت این افضلیت محل خلاف است. جمهور بر این باورند که روایت خیر القرون تک تک صحابه حاضر در سه قرن نخست را بر هر یک از افراد حاضر در قرون بعدی، فضیلت و برتری بخشیده است[۱۵]. در مقابل برخی معتقدند این روایت، مجموع قرن را برتر از قرون بعدی دانسته است، اما فضیلت تک تک افراد سه قرن نخست بر سایر قرون صحیح نیست. ابن عبدالبر معتقد است خیریت و افضیلت به نحو عام و فراگیر نیست؛ زیرا در هر قرن افراد فاضل و مفضولی هستند و البته در قرنهای نخست منافقان و اهل کبائری بودند که بر آنها حد شرعی جاری شده است. بر این اساس نمیتوان مدعی افضلیت چنین افرادی بر دیگران شد[۱۶]. محمد بن أبو اسحاق کلاباذی، خیریت و برتری را تنها شامل برخی از صحابه و هم عصران پیامبر(ص) دانسته است[۱۷]. رائد السموری از محققان معاصر، خیریت مطرح شده در این حدیث را خیریت اخلاقی بیان کرده است نه خیریت اعتقادی؛ خیریت اخلاقی یعنی میزان التزام مردمان قرون یاد شده به مسائل اخلاقی همچون صداقت، ادب، عدالت و.. از مردم سایر قرون بیشتر است[۱۸]. عالمان اهل سنت، ملاک اصلی افضلیت این قرون را در مصاحبت با پیامبر(ص) دانستهاند. صحابه به دلیل هم صحبتی مستقیم؛ و تابعین و تابعین تابعین به دلیل هم صحبتی غیر مستقیم، از این فضیلت برخوردار شدهاند که همواره بر قرنهای پس از خود برتری داشته باشند[۱۹].
- قرون یا اقران: در مسند حنبل[۲۰] این روایت با تعبیر «خَيْرُ النَّاسِ أَقْرانِي الَّذِينَ يَلُونِي، ثُمَّ الَّذِينَ يَلُونَهُمْ، ثُمَّ الَّذِينَ يَلُونَهُمْ»، آمده است. همراهی این روایت با تعبیر أقران - جمع مکسر واژه قرن به کسر قاف - به معنای شبیه و نظیر، موجب شده، حسن فرحان مالکی یکی از محققان معاصر، دیدگاه جدیدی را در این باره مطرح کند. وی مدعی است با توجه به اینکه این تنها روایتی است که با تعبیر جمع مکسر آمده پس قرینه محکمی است که تمامی روایاتی که با تعبیر مفرد قرن همراه هستند از قبیل قرن به معنای شبیه است و نه قرن به معنای نسل و جیل؛ بنابراین آنچه تاکنون در خواندن و جمع بستن این دسته از روایات مشهور و متداول بوده امری خطا و نادرست بوده که باید تصحیح شود. براساس این دیدگاه معنای روایات چنین خواهد بود که بهترین مردم شبیهترین آنان به پیامبرند و آنان کسانی هستند که در پذیرش اسلام و دعوت الهی، بر دیگران سبقت گرفتند[۲۱].
- موارد استدلال به این روایت: عالمان اهل سنت از این روایات بر عدالت صحابه، تابعین و پیروان تابعین بهره بردهاند. سلفیها بر اساس این روایات به مفهومپردازی واژه سلف پرداخته و واژه سلف را بر اهالی سه قرن نخست اطلاق کردهاند. آنان با استناد به این احادیث قول و فعل اهالی سه قرن را حجت دانسته و به مرجعیت علمی سه قرن نخست معتقد شدهاند[۲۲]. و پیروی از سه قرن نخست را بر نسلهای بعدی (خلف) واجب دانستهاند. ابن تیمیه هرگونه قدح و بدگویی نسبت به اهالی خیرالقرون را قدح بر پیامبر(ص) دانسته است[۲۳]. سلفیان امور مسبوق به سه قرن نخست را سنت و غیر مسبوق به آن سه قرن را بدعت شمردهاند[۲۴].[۲۵]
تعارض این حدیث با سایر روایات
برخی از روایات اهل سنت بر خیریت اقوام و افرادی که در قرون متاخر از سه قرن نخست بوده، دلالت داشته و با روایت خیرالقرون در تعارض است؛ از جمله این روایات عبارتند از: «مَثَلُ أُمَّتِي مَثَلُ الْمَطَرِ لَا يُدْرَى أَوَّلُهُ خَيْرٌ أَوْ آخِرُهُ»؛ «مثل امت من همچون مثل باران است معلوم نیست که اولش بهتر است یا آخرش»[۲۶]، «برترین امت من، اول و آخر آن است»[۲۷]، «عجیبترین مردم از حیث ایمان، کسانیاند که پس از من خواهند آمد و در حالی به من ایمان میآورند که هرگز من را ندیدهاند، آنها برادران من هستند»[۲۸]، «برترین خلق از حیث ایمان، قومی هستند که در صلب پدرانشان هستند و در حالی به من ایمان میآورند که هرگز من را ندیدهاند»[۲۹]، «مسیح در زمان نزول، اقوامی را خواهد دید که همانند شما هستند یا آنکه چند برابر از شما بهترند»[۳۰]، «زمانی خواهد رسید که مردم مسلمان به خاطر صبر و دوام بر ایمان، از اجر و پاداشی معادل با اجر پنجاه نفر از شما برخوردار میشوند»[۳۱].
محدثان اهل سنت برای رفع تعارض از دو راه وارد شدهاند: گاه روایت خیرالقرون را به دلیل کثرت طرق و ورود در صحیحین، روایتی محکم و خللناپذیر دانسته و روایات معارض را مخدوش شمردهاند و گاه بر جمع دلالی میان دو روایت تلاش کردهاند، کلاباذی با تقسیم سبقت به دو نوع سبقت زمانی و سبقت فعلی، راه حل تعارض را در پیش گرفته است، روایت خیرالقرون در مقام بیان فضیلت سبقت زمانی سه نسل نخست است. این نوع از سبقت اکتسابی نیست بلکه خداوند افتخار حضور در قرن نخست را به برخی تفضل کرده است اما روایت «مَثَلُ أُمَّتِي مَثَلُ الْمَطَرِ...» در مقام بیان تساوی اول و آخر امت در امور اکتسابی همچون افعال، اقوال، بذل و انفاق است که افراد میتوانند در آن سبقت فعلی داشته باشند[۳۲]. ابن قتیبه گفته است بدون شک صحابه برتر از مردم آخرالزمان بوده و هیچ کس از امت پیامبر(ص) همسنگ صحابه نیست. از اینرو روایت مطر - و مانند آن - در مقام بیان قریب المقام بودن برخی از افراد آخر امت با مقام صحابه است و البته این به معنای تساوی در مقام نیست چنانکه کسی برای بیان زیبایی طرف پشت یک پارچه میگوید نمیدانم طرف روی این پارچه زیباتر است یا پشت آن[۳۳]. ابن کثیر گفته همانگونه که ابلاغ دین به گروههای متأخر به وسیله گروههای متقدم امت رخ میدهد همچنین دین در گروههای متاخر به وسیله افرادی که به پادارنده دیناند حفظ میشود البته گروه اول فضیلت بیشتری دارند زیرا اگر آنان نبودند ابلاغی رخ نمیداد و دیندار متاخری وجود نداشت[۳۴]. چنانکه بیان شد در برخی از روایات معارض، به برتری طائفهای از مردم آخرالزمان بر اصحاب پیامبر(ص)، تصریح شده است، بنابراین اشکال تعارض همچنان باقی است.[۳۵]
ابهامات و اشکالات
درباره روایت خیرالقرون و ادعاهای مبتنی بر آن، اشکالاتی مطرح است:
- برخی گمان کردهاند واژه قرن به معنای صد در سال یا زمان معین دیگری است و حال آنکه موضوعله قرن زمان معینی لحاظ نشده است. لغتشناسان گفتهاند واژه قرن به معنای نسل و افراد همعصر است[۳۶] واژه قرن هفت مرتبه در قرآن به کار رفته است که در هیچ یک از موارد به معنای زمان نیست.
- برتری و فضیلت نیازمند ملاک و معیار صحیح است. با عرضه روایت بر قرآن در مییابیم که تقوی و پرهیزکاری تنها ملاک افضلیت و قرب افراد به خداوند است؛ حال آنکه بر اساس روایت خیر القرون، ملاک برتری و افضلیت سه قرن نخست بر سایر قرون، تنها معاصرت با پیامبر(ص) یا قرب زمانی به عصر ایشان است. این در حالی است که اگر ملاک افضلیت صرف مصاحبت و هم عصری و قرب زمانی به پیامبر(ص) باشد در این صورت باید برخی از دشمنان هم صحبت و هم عصر آن حضرت را نیز از بسیاری از مسلمانان برتر دانست و اگر ملاک برتری ایمان است در این صورت به شهادت برخی از روایات، افراد و اقوامی که در قرون متأخر متأخر خواهند آمد از حیث ایمان برتر از متقدمین هستند، چنان که برخی از مؤلّفان اهل سنت نیز به خیریت برخی از متاخرین بر متقدمین تصریح کردهاند.
- چگونه میتوان این سه قرن را شریفترین قرنها دانست در حالی که آنچه اهل حدیث بدعت میخوانند، همگی در همان صد سال نخست یا کمی بیش از آن اتفاق افتاده است؟ ظهور «خوارج» در سال ۳۹ هجری آغاز شد و در ادامه نیز به فرق گوناگون تقسیم شدند. پایه گذار «مرجئه» حسن بن محمد حنفیه بوده که در اواخر قرن نخست درگذشت. «قدریه» از معبد بن عبدالله جهنی بصری آغاز شد، پس از او پرچم «قدریه» را غیلان بن مسلم دمشقی به دست گرفت و در سال ۱۰۵ در دمشق به دار آویخته شد. «معتزله» در سال ۱۰۵ پیریزی شد، آنگاه که واصل بن عطا از مکتب استادش، حسن بصری جدا شد و اعتزال را پیریزی کرد؛ بنابراین، اکثر مذاهب و فرق باطله از نظر «سلفیه» در آخر قرن اول و اوایل قرن دوم پدید آمده است.
- چطور میتوان قرن صحابه را بهترین قرنها دانست در حالی که در سال ۶۱ هجری فجیعترین حادثه تاریخی در کربلا واقع شد. امام حسین(ع) و یارانش توسط جمعی از امت پیامبر(ص) به وحشیانهترین وضع به شهادت رسیدند، ذریّه رسول خدا(ص) به اسارت گرفته شده و با بیرحمی تمام با آنها رفتار شد!
- در عصر صحابه و تابعین و پس از آن، در میان مسلمانان در مسائل مختلف، اختلافات بزرگی رخ داده است مانند:
- اختلاف در غنایم جنگی بدر: یاران پیامبر(ص) پس از پیروزی در جنگ بدر درباره اسیران جنگی و غنایم، به دو گروه تقسیم شدند: گروهی اصرار بر کشتن آنان و گروهی بر گرفتن فدیه و آزاد کردن آنان داشتند و این اختلاف به قدری شدید بود که قرآن به نکوهش آنان پرداخت: ﴿لَوْلَا كِتَابٌ مِنَ اللَّهِ سَبَقَ لَمَسَّكُمْ فِيمَا أَخَذْتُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ﴾[۳۷].
- صلح حدیبیه: در این صلح که پیامبر(ص) با قریش صلح کرد و حتی حاضر شد لقب رسول الله(ص) را از کنار نام خود در عهدنامه بردارد، موجی از اختلاف پدید آمد. گروهی صلحنامه را مایه ذلّت خوانده، ولی گروه دیگر تسلیم رسول خدا(ص) بودند[۳۸].
- رسول گرامی(ص) در بستر بیماری بود و گروهی از یاران، گرد او را گرفته بودند. حضرت فرمود: قلم و کاغذی بیاورید تا چیزی بنویسم که بعد از من گمراه نشوید. گروهی با آوردن قلم و کاغذ موافقت کرده و گروهی سرسختانه با آن مخالفت کردند. آنگاه که رسول خدا اختلاف آنان را دید، فرمود: «برخیزید! شایسته نیست نزد من با یکدیگر کشمکش کنید»[۳۹].
- شدیدترین جنگها و نزاعها در سه قرن نخست اسلامی و در هنگام حکومت امویان و عباسیان رخ داد و هر کدام از این نحلهها، برای خود مکتب و منطقی داشتند. چگونه میتوان همه این اختلافها را نادیده گرفت و یک «سلف صالح» منسجم و دور از اختلاف تصوّر کرد که در همه مسائل، ملاک سنجش حق و باطل باشد؟ اکنون این سؤال مطرح میشود: اگر باید فهم و برداشت «سلف» را ملاک فهم قرآن و سنت بگیریم، مقصود کدام فهم و کدام برداشت است؟ اگر بناست بر فهم و درک «سلف صالح» در سه قرن اول مراجعه کنیم، چرا فهم اهل بیت(ع) و سخنان آنان میزان حق و باطل نباشد؟ آنان خود از سلف صالح و برترین آنها و بینیازترین امت اسلامی در فهم مسائل دینی از و دیگران بودند و پیامبر گرامی(ص) آنان را همتا و هم سنگ قرآن قرار داده و فرمود: «إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا أَبَداً» «من در میان شما دو چیز گرانبها یعنی قرآن و اهل بیت خودم را بر جا میگذارم که اگر از آنها پیروی کنید هرگز گمراه نمیشوید»[۴۰].
- سلفیها غالباً روی «سلف صالح» تکیه میکنند. اگر قید صالح، قید احترازی است که سلف را به دو گروه صالح و غیر صالح تقسیم میکند، این خود، مشکل آفرین است که چگونه صالح را از غیر صالح تشخیص دهیم؟ آیا حکّام اموی که خون اهل بیت پیامبر(ص) و هزاران بیگناه را ریختند، نیز از سلف صالح هستند؟ آیا خلفای بنی عباس که نخستین خلیفه آنان لقب سفّاح (خونریز) به خود گرفت از «سلف صالح» است؟ محدثان و و فقیهانی که با این نظامها همسو بوده و توجیهگر کارهای آنان بودند، از گروه صالحان هستند یا طالحان؟ مسلّماً این گروه، قید صالح را قید توضیحی میدانند و همه «سلف» را صالح میشمارند، ولی تاریخ به شدت آن را ردّ میکند. از نظر منطق «سلفیه»، چگونه میتوان قتل خلیفه سوم را توجیه کرد؟ مقتول از «صحابه» و قاتلان از «صحابه» و «تابعان» بودند؟ چگونه میتوان جنگهای سه گانه «جمل»، «صفین» و «نهروان» را تبیین نمود؟ آیا کسانی که بر ضد خلیفه منتخب قیام کردند همگان سلف صالح بودند؟[۴۱].[۴۲]
منابع
پانویس
- ↑ مسند البزار، ج۲، ص۱۴۹؛ مسند احمد، ج۶، ص۳۲۲.
- ↑ عبدالملکی، محسن، مقاله «حدیث خیر القرون»، دانشنامه کلام اسلامی ج۳، ص ۳۸۹.
- ↑ صحیح البخاری، ج۵، ص۳؛ ج۳، ص۱۷۱؛ ج۸، ص۹۱، ۱۴۱؛ صحیح مسلم، ج۷، ص۱۸۴، ۱۸۵؛ مسند أحمد، ج۷، ص۲۳۵؛ ج۳۸، ص۵۷، ۵۸؛ ج۳۰، ص۲۹۳؛ المستدرک، ج۳، ص۲۱۱؛ مسند بزار، ج۱۳، ص۴۷۸؛ السنن الکبری، ج۵، ص۴۴۳؛ ج۱۰، ص۳۷۳؛ سنن ابن ماجه، ج۳، ص۴۴۸؛ سنن الترمذی، ج۶، ص۱۷۸؛ سنن النسائی، ج۷، ص۱۷؛ سنن أبی داود، ج۴، ص۲۱۴؛ المعجم الکبیر، ج۱۸، ص۲۳۳؛ سنن البیهقی، ج۲، ص۴۸۳، ص۱۲۸.
- ↑ عبدالملکی، محسن، مقاله «حدیث خیر القرون»، دانشنامه کلام اسلامی ج۳، ص ۳۸۹.
- ↑ صحیح مسلم، ج۴، ص۱۹۶۲.
- ↑ المواهب اللدنیة، ج۲، ص۶۹۶.
- ↑ عبدالملکی، محسن، مقاله «حدیث خیر القرون»، دانشنامه کلام اسلامی ج۳، ص ۳۹۰.
- ↑ ر.ک: النهایة، ص۵۱۴؛ المصباح المنیر، ص۵۰۰؛ الصحاح، ج۶، ص۲۱۸۰؛ الاستیعاب، ج۱، ص۱۲.
- ↑ التفسیر الکبیر، ج۱۲، ص۴۸۴؛ ارشاد الساری، ج۶، ص۸۰.
- ↑ المواهب اللّدنیة، ج۲، ص۶۹۷؛ المصباح المنیر، ج۲، ص۵۰۰؛ شرح النووی علی مسلم، ج۱۶، ص۸۴؛ فتح الباری، ج۷، ص۶؛ شرح صحیح البخاری ابن بطال، ج۵، ص۹۱؛ ارشاد الساری، ج۴، ص۳۸۳.
- ↑ فتح الباری، ج۷، ص۶.
- ↑ تدریب الراوی، ج۲، ص۲۴.
- ↑ فتح الباری، ج۷، ص۶.
- ↑ شرح النووی، ج۱۶، ص۸۵.
- ↑ فتح الباری، ج۷، ص۶-۷.
- ↑ التمهید، ج۲۰، ص۲۵۱؛ فتح الباری، ج۷، ص۶؛ سبل السلام، ج۲، ص۵۸۱.
- ↑ بحر الفوائد، ص۳۷۴.
- ↑ السلف المتخیل، ص۸۰-۹۰.
- ↑ تأویل مختلف الحدیث، ص۱۸۱؛ الصواعق المحرقة، ج۲، ص۶۱۳-۶۱۴.
- ↑ مسند حنبل، ج۷، ص۷۴، ح۳۹۶۳.
- ↑ مقاله «ما معنی خیر الناس قرنی»، نشر سایت حسن بن فرحان المالکی.
- ↑ الحطة، ص۹۰.
- ↑ مجموع الفتاوی، ج۴، ص۴۲۹.
- ↑ فیض الباری، ج۲، ص۲۳۳.
- ↑ عبدالملکی، محسن، مقاله «حدیث خیر القرون»، دانشنامه کلام اسلامی ج۳، ص ۳۹۰.
- ↑ مسند أحمد، ج۱۹، ص۳۳۴، ۴۴۵؛ مسند أبو داود، ج۲، ص۳۸؛ صحیح ابن حبان، ج۱۶، ص۲۱۰.
- ↑ فیض القدیر، ج۳، ص۶۴۴؛ الفتح الکبیر، ج۲، ص۹۴؛ نوادر الأصول، ج۲، ص۹۲۹؛ کنز العمال، ج۱۱، ص۵۲۷؛ تأویل مختلف الحدیث، ص۱۸۰؛ غایة المقصد، ج۴، ص۹۸؛ جامع المسانید و السنن، ج۵، ص۲۹۲.
- ↑ الاستذکار، ج۱، ص۱۸۸؛ التمهید لما فی الموطأ، ج۲۰، ص۲۴۹؛ شرح مشکل الاثار، ج۶، ص۲۷۰؛ کشف الأستار، ج۳، ص۳۱۹؛ مجمع الزوائد، ج۱۰، ص۶۵.
- ↑ الاستذکار، ج۱، ص۱۸۸؛ التمهید لما فی الموطأ، ج۲۰، ص۲۴۸؛ عمدة القاری، ج۱۶، ص۱۷۱؛ ارشاد الساری، ج۶، ص۸۱.
- ↑ فتح الباری، ج۷، ص۶؛ توضیح الأفکار، ج۲، ص۲۷۱؛ المواهب اللّدنیة، ج۲، ص۶۹۸.
- ↑ الإبانة الکبری، ج۱، ص۱۹۵؛ شرح السنة، ج۱۴، ص۳۴۸؛ سنن أبو داود، ج۶، ص۳۹۶.
- ↑ بحر الفوائد، ص۳۷۶.
- ↑ تأویل مختلف الحدیث، ص۱۸۱؛ التبصرة، ج۱، ص۴۹۹.
- ↑ تفسیر ابن کثیر، ج۷، ص۵۱۹.
- ↑ عبدالملکی، محسن، مقاله «حدیث خیر القرون»، دانشنامه کلام اسلامی ج۳، ص ۳۹۲.
- ↑ النهایة، ج۴، ص۵۱؛ الصحاح، ج۶، ص۲۱۸۰؛ تاج العروس، ج۳۵، ص۵۳۰؛ مقاییس اللغة، ج۵، ص۷۶-۷۷؛ الدر المصون، ج۴، ص۵۳۹؛ البحر المحیط، ج۴، ص۴۲۶؛ مفاتیح الغیب، ج۱۲، ص۴۸۴.
- ↑ «اگر در آنچه گرفتهاید نوشتهای از خداوند، از پیش نبود، به یقین عذابی سترگ به شما میرسید» سوره انفال، آیه ۶۸.
- ↑ سیره ابن هشام، ج۳، ص۳۴۶.
- ↑ صحیح بخاری، ج۱، ص۳۴، حدیث ۱۱۴.
- ↑ المعجم الکبیر، ج۵، ص۱۵۴، ۱۶۶؛ مسند أحمد، ج۱۷، ص۱۷۰؛ سنن الدارمی، ج۴، ۲۰۱۹؛ صحیح مسلم، ج۷، ص۱۲۲؛ ترمذی، شماره ۸۷۴؛ کنز العمال، ج۱، ص۴۴؛ مستدرک، ج۳، ص۱۴۸.
- ↑ بحوث فی الملل و النحل، ج۹، ص۳۸-۳۹.
- ↑ عبدالملکی، محسن، مقاله «حدیث خیر القرون»، دانشنامه کلام اسلامی ج۳، ص ۳۹۳.