حسد در فرهنگ و معارف انقلاب اسلامی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

مقدمه

«حسد» صفت ناپسند آرزوی زوال نعمت از دیگری.

امام خمینی، حسد را حالتی نفسانی دانسته‌است که صاحب آن آرزو می‌کند کمال و نعمت واقعی یا غیر واقعی از دیگری سلب شود، چه خود، آن نعمت را دارا باشد یا نباشد و چه بخواهد آن نعمت به او برسد یا نخواهد. امام خمینی دایره حسد را گسترش داده و حتی در امور ناپسند جاری می‌داند و حسد را دارای درجاتی؛ حسد به حسب حال محسود، حسد به حسب حال حسود و حسد به حسب حال حسد فی‌نفسه، می‌داند. ایشان ریشه حسد را ضعف شخصیت دانسته و سلب ایمان، خارج‌شدن از ولایت خداوند و فشار قبر را ازجمله آثار حسد برمی‌شمارد. امام خمینی برای درمان حسد دو علاج ارائه می‌دهد، علاج علمی: حسود باید با تقویت اعتقاد و ایمان به عدل خداوند حسادت خود را درمان کند. علاج عملی: حسود با محبت‌کردن به شخص مورد حسادت و تجلیل از او به نفس خود بفهماند نعمت محسود، از ناحیه خداوند است.[۱]

تعریف

«حسد» به معنای آرزویِ داشتن نعمت یا فضیلتی است که کسی در شخص دیگر مشاهده می‌کند، همراه با آرزوی زوال همان نعمت از آن شخص.[۲] برخی نیز حسد را آرزوی زوال نعمت از شخصی دیگر معنا کرده‌اند؛ هرچند وی آن را برای خود آرزو نکند.[۳] گفته شده که حسد از «حسدل» گرفته شده‌است که به معنای کنه‌ای است که پوست را می‌خراشد، همچنان‌که حسود قلب را می‌خراشد.[۴] در اصطلاح اخلاقی، صفتی نفسانی به معنای آرزوی زوال نعمت از برادر مسلمان است[۵] یا با اینکه خود، آن نعمت را دارد، زوال آن را از دیگری خواستار است[۶] و ضد آن «نصیحت»، به معنای اراده بقای نعمت برای مسلمانان و کراهت وصول شر به آنان است.[۷] امام خمینی نیز حسد را حالتی نفسانی دانسته‌است که صاحب آن آرزو می‌کند کمال و نعمت واقعی یا غیر واقعی و خیالی از دیگری سلب شود، چه خود، آن نعمت را دارا باشد یا نباشد و چه بخواهد آن نعمت به او برسد یا نخواهد.[۸].[۹]

واژگان مرتبط

حسد با واژگانی چون «غبطه»، «بخل» و «منافسه» مرتبط است. غبطه آن است که شخص آرزوی نعمت و کمالِ شخص دیگری را برای خود داشته باشد، بدون اینکه بخواهد آن نعمت از او زایل شود؛ برخلاف حسد که آرزوی زوال نعمت در آن هست[۱۰]؛ از این‌رو اگر غبطه در امور معنوی و کمالات واقعی باشد، امری پسندیده و مورد سفارش اسلام است.[۱۱] امام خمینی نیز غبطه را حالتی می‌داند که صاحب آن، نعمتی را که در دیگری توهم کرده، خواستار است، بدون اینکه میل به زوال آن از وی داشته باشد.[۱۲]حسد و بخل در اینکه صاحبانشان اراده منع رسیدن نعمت به دیگری دارند، مشترک‌اند[۱۳] و فرق آنها در این است که بخیل دوست ندارد از دارایی‌اش چیزی به شخص دیگری برسد؛ اما حسود دوست ندارد به کسی خیری برسد.[۱۴] برخی بر این باورند حسد از اجتماع بخل و حرص تشکیل می‌شود و به همین سبب از بخل بدتر است.[۱۵] منافسه به معنای تلاش انسان برای شبیه شدن به افراد برجسته و ملحق‌شدن به آنهاست، بدون آنکه ضرری به دیگری وارد شود یا از او زایل گردد[۱۶].[۱۷]

پیشینه

رذیله حسد از آغاز استقرار انسان در زمین و با حسادت قابیل به هابیل ظهور یافت.[۱۸] حسادت در کتاب مقدس به عنوان گناه معرفی شده‌است.[۱۹] در قرآن کریم ﴿وَدَّ كَثِيرٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ لَوْ يَرُدُّونَكُمْ مِنْ بَعْدِ إِيمَانِكُمْ كُفَّارًا حَسَدًا مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِهِمْ مِنْ بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمُ الْحَقُّ فَاعْفُوا وَاصْفَحُوا حَتَّى يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ إِنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ[۲۰]، ﴿وَاللَّهُ أَعْلَمُ بِأَعْدَائِكُمْ وَكَفَى بِاللَّهِ وَلِيًّا وَكَفَى بِاللَّهِ نَصِيرًا[۲۱]؛[۲۲] و روایات[۲۳] نیز این صفت نکوهش شده‌است. این موضوع از اهمیت خاصی برخوردار است و جایگاه مهمی در پژوهش‌های مربوط به تربیت اخلاقی و روان‌شناختی دارد[۲۴] و دانشمندان علم اخلاق در آثار خود باب مستقلی به آن اختصاص داده و به بررسی و تحلیل آن پرداخته‌اند[۲۵] و حسد را از نتایج کینه و کینه را از نتایج غضب شمرده‌اند.[۲۶] فقها نیز حسدورزیدن را از نگاه فقهی بررسی کرده و آن را در صورتی که اظهار شود حرام می‌دانند.[۲۷] در روایاتِ رفع قلم، حسد از اموری شمرده شده که از امت اسلامی برداشته شده‌است[۲۸] و برداشتن در اینجا، برداشتن مؤاخذه تفسیر شده‌است.[۲۹] امام خمینی با استناد به روایات به بررسی تعریف حسد و انگیزه‌ها، ریشه‌ها و روش درمان آن پرداخته‌است.[۳۰] ایشان نیز از نگاه فقهی بعضی از اقسام حَسد را حرام می‌داند،[۳۱] چنان‌که در بعضی احادیث،[۳۲] حسد در صورتی که با دست و زبان ظاهر نشود حکم آن رفع شده‌است.[۳۳].[۳۴]

حقیقت حسد

برخی علمای اخلاق برای حسد دو رکن اصلی قائل‌اند: نخست آرزوی زوال کمال یا نعمت از دیگران و دوم اختصاص‌دادن همان کمال یا نعمت به خود تا موجب ممتازشدن از دیگران شود[۳۵]؛ اما برخی تنها آرزوی زوال نعمت از دیگران را ملاک حسد می‌دانند؛ زیرا بر این باورند چه‌بسا حسود به نعمتی که دیگری دارد، حسادت می‌ورزد، با اینکه خود آن نعمت را دارد.[۳۶] برخی حسادت را به حرص برگردانده‌اند؛ بدین معنا که علت طلب زوال نعمت یا کمال از دیگران، حرص حسود در اختصاص آن نعمت و کمال به خویش است. به همین سبب وی خواستار زوال آن نعمت یا کمال از دیگران است.[۳۷] برخی نیز حقیقت حسد را به یکی از دو قوه شهویه و غضبیه برگردانده‌اند؛ زیرا اگر ریشه حسد دشمنی باشد، ازجمله رذایل قوه غضبیه است و اگر ریشه آن طلب نعمت برای خود باشد، ازجمله رذایل قوه شهویه است.[۳۸]

امام خمینی حسد را یکی از نتایج و رذایل افراط قوه شهویه می‌داند[۳۹]؛ بدین معنا که حسود خواستار زوال نعمت یا کمال از دیگران است. ایشان دایره حسد را گسترش داده و حتی در امور ناپسند و غیر واقعی نیز جاری می‌داند. به باور ایشان، حتی اگر نعمت و کمالی که حسود خواستار آن است، امری واقعی نباشد، بلکه خیالی و غیر واقعی باشد، حسد شکل می‌گیرد؛ زیرا چه بسا آنچه حسود آرزوی زوال آن را دارد، در واقع از رذایل و نقائص باشد، یا مانند هرزه‌گویی یا خونریزی که حسود آن را کمال می‌پندارد و زوال آن را طلب می‌کند یا چیزی از نقائص انسانی و کمالات حیوانی است، اما حسود چون در حد حیوانیت است، آن را کمال می‌داند و زوال آن را از دیگری آرزو می‌کند؛ مانند اینکه کسی خونریزی را هنر بداند و به آن حسد بورزد.[۴۰].[۴۱]

اقسام و مراتب

برخی اندیشمندان حسد را به دو دسته کلی تقسیم کرده‌اند:

  1. حسادتی که در آن حسود بر یک نعمت مخصوص حسد می‌برد و بیشتر در مواردی است که میان حسود و محسود جهت اشتراکی وجود دارد؛ مانند حسد در جاه، مقام، ثروت، شجاعت و علم؛
  2. حسادتی که در آن حسود بر هر نعمت و سعادت دیگری حسد می‌ورزد. این گروه پلیدتر و شریرتر از دسته نخست هستند.[۴۲]

برخی علمای اخلاق حسد را به اعتبار قصد زوال نعمت، به چهار مرتبه تقسیم کرده‌اند:

  1. حسدی که در آن حسود خواستار زوال نعمت از دیگری باشد، اگرچه آن نعمت به وی منتقل نشود. این مرحله، غایت زشتی این صفت رذیله است؛
  2. حسدی که مقصود اصلی حسود نعمتی است که در دست دیگری است و دوست دارد به او منتقل شود، البته مقصود اصلی او زوال آن نعمت نیست، بلکه حسادت او از نداشتن آن نعمت است؛
  3. حسدی که در آن شخص حسود عین آن نعمت را نمی‌خواهد، بلکه نظیر آن را برای خود می‌خواهد و اگر به دست آوردن نظیر آن ممکن نبود، دوست دارد آن از صاحب نعمت نیز زایل شود تا فرق آن دو آشکار نشود؛
  4. حسدی که در آن حسود نظیر آن نعمت را برای خود طلب می‌کند و اگر آن را به دست نیاورد، زوال نعمت را از محسود نمی‌خواهد. این مرتبه اگر در زمینه امور دنیایی باشد، مورد عفو است و اگر در زمینه امور دینی باشد، ممدوح است[۴۳] و این قسم در حقیقت داخل در غبطه است.

امام خمینی نیز حسد را دارای اقسام و درجاتی می‌داند:

  1. حسد به حسب حال محسود: چنان‌که حسادت به کمالات عقلی یا خصال پسندیده یا مناسک و اعمال صالحه محسود باشد یا به امور خارجی از قبیل مال، منال، عظمت، حشمت یا به مقابل این امور از نقائص و رذایل اخلاقی واقع شود؛
  2. حسد به حسب حال حسود: چنان‌که حسد از روی عداوت یا تکبر یا خوف و مانند آن پیدا شود؛
  3. حسد به حسب حال حسد فی‌نفسه: این قسم در حقیقت از درجات و تقسیمات حقیقی حسد شمرده می‌شود. مانند اینکه آرزوی زوال نعمت از دیگری داشته باشد، چه آن نعمت را داشته باشد و چه نداشته باشد و چه بخواهد به او برسد یا نخواهد؛ و از جهت شدت و ضعف، مراتب بسیاری دارد که به حسب اسباب مختلف می‌شود.[۴۴]

در تقسیمی دیگر گاهی حسود آرزوی زوال نعمتی را از غیر دارد که خود دارای آن است و گاهی این نعمت را خود ندارد. در فرض اخیر گاهی آرزو دارد این نعمت به او برسد و گاهی آرزوی آن را نیز ندارد و گاهی این نعمت خیالی و گاهی حقیقی است.[۴۵].[۴۶]

خاستگاه و ریشه‌ها

علمای اخلاق برای حسد انگیزه و ریشه‌های متعددی برشمرده‌اند؛ ازجمله خودپرستی، تکبر، بخل، حرص و طمع،[۴۷]دشمنی، غرور، عشق به ریاست، خُبث نفس و شگفتی از داشته‌های دیگران.[۴۸] بعضی نیز اسباب آن را چنین ذکر کرده‌اند:

  1. دشمنی؛
  2. برتری‌جویی، یعنی محسود به واسطه نعمتی که دارد، بر حسود تکبر کند و حسود طاقت کبر و فخر او را نداشته باشد و به همین دلیل زوال آن نعمت را بخواهد؛
  3. کبر، یعنی حسود بخواهد به صاحب نعمت تکبر کند و این کار جز به زوال نعمت از محسود ممکن نباشد؛
  4. تعجب از اینکه چگونه محسود این نعمت بزرگ را دارد؛
  5. ترس از اینکه صاحب نعمت به واسطه آن، مزاحم مقاصدی شود که مورد علاقه حسود است؛
  6. حب ریاست، بر این اساس که ریاست او مبتنی است بر مساوی‌نبودن دیگران با او؛
  7. خباثت باطنی که کسی را نمی‌تواند در نعمت ببیند.[۴۹]

امام خمینی بر این عقیده است که همه این موارد، به ضعف شخصیت و مشاهده ذلت نفس بر می‌گردد؛ همان‌طور که تکبر از مشاهده کمال و برتری نفس نشئت می‌گیرد؛ بنابراین وقتی حسود دیگری را کامل دید، در او حالت ذلت و انکسار رخ می‌دهد که همین عامل تحقق حسد می‌شود.[۵۰].[۵۱]

پیامدها

حسد یکی از بدترین رذایل اخلاقی است که انسان را به عقوبت دنیا و آخرت مبتلا می‌کند[۵۲] و موجب دشمنی و جدایی می‌شود.[۵۳] بنابر برخی روایات، زیان حسد در آغاز به خود حسود و سپس به شخص مورد حسد می‌رسد.[۵۴] همچنین حسود کمترین بهره را از لذت‌ها[۵۵] و راحتی و آرامش[۵۶] می‌برد. علمای اخلاق حسد را بدترین رذیله اخلاقی شمرده‌اند که سبب عذاب در دنیا و آخرت می‌شود؛ زیرا حسود از نعمتی که دیگران دارند، رنج می‌برد و چه‌بسا به سبب غیبت و عیبجویی اشخاص به گناه می‌افتد[۵۷]؛ همچنین حسناتش نابود و دشمنانش افزون می‌شود.[۵۸] برخی اندیشمندان نیز زیان‌هایی برای حسد برشمرده‌اند؛ ازجمله:

  1. منفور شدن حسود نزد مردم؛
  2. ناراحتی همیشگی حسود؛
  3. ضعف، ناتوانی و بیماری حسود که منشأ آن پریشانی درونی اوست؛
  4. کوتاهی عمر حسود؛
  5. مانع ترقی جامعه و مایه انحطاط و تنزل آن‌شدن؛
  6. از بین‌ رفتن همکاری در جامعه.[۵۹]

امام خمینی نیز به برخی مفاسد و عوارض حسد اشاره کرده‌است؛ ازجمله:

  1. حسد ایمان را که سرمایه نجات اخروی و حیات قلوب است، از انسان سلب می‌کند؛ زیرا لازمه حسد ناخشنودی از خداوند و تقدیرهای اوست؛
  2. حسد سبب خارج‌ شدن از ولایت و رحمت خداوند و بی‌نصیب‌ شدن از شفاعت شافعان می‌شود؛
  3. حسود ضرر حسادت را بر خود وارد می‌کند؛ زیرا گاهی حسادت چنان قلب را فرا می‌گیرد و تنگ می‌کند که آثار آن در تمام مملکت ظاهر و باطن پیدا می‌شود و قلب را محزون و افسرده می‌کند؛
  4. حسادت سبب فشار قبر و ظلمت آن است؛ زیرا تجسم برزخی فشار روحی و کدورت قلبی حسود، فشار و ظلمت قبر است؛ چنان‌که در مقابل، گشادی قبر ناشی از شرح صدر است؛
  5. چه‌بسا حسد سبب به وجود آمدن مفاسد دیگری، چون کبر، غیبت، سخن‌چینی، فحش و اذیت دیگران شود.[۶۰].[۶۱]

پیشگیری و راهکارهای درمان

در روایات راهکارهایی برای راحتی قلب و نجات از حسادت بیان شده‌ است؛ ازجمله استمداد از خداوند برای تکمیل عقل خود تا به آنچه خداوند به او عطا کرده‌ است، قانع باشد، دست و زبان خود را حفظ کند و از برادر مؤمن خود عیبجویی نکند.[۶۲] برخی دانشمندان علم اخلاق، به پیروی از غزالی،[۶۳] برای درمان حسد دو روش ذکر کرده‌اند:

  1. روش علمی: تفکر در مفاسد و آفات حسد و اینکه با حسد، نعمت از صاحب نعمت زایل نمی‌شود، بلکه برخی نعمت‌ها از حسود زایل می‌شود و چه‌بسا سبب عذاب دنیوی و اخروی او شود[۶۴]؛
  2. روش عملی: حسود برای ریشه‌کن‌ کردن حسد، نفس خود را به مقابلِ حسادت، یعنی دل‌سوزی و خیرخواهی برای دیگران مکلف کند.[۶۵]

برخی راه مقابله با حسد را دو مرحله می‌دانند:

  1. پیش از پدیدآمدن حسادت که حسود در این مرحله باید کارهایی انجام دهد؛ مانند دوست‌ داشتن مردم و خدمتگزاری به آنان و برخی کارها را نباید انجام دهد؛ مثل توقع‌ داشتن از دیگران؛
  2. پس از آمدن حسادت که خود ترکیبی است از راه‌های علمی و عملی؛ همانند اینکه حسود بداند حسادت سودی برای او ندارد و جز رنج، غم و بیماری به ارمغان نمی‌آورد و در مقام عمل، آنچه را دلش می‌خواهد، انجام ندهد و کار دیگران را حمل بر صحت کند و به خود برای درمان این بیماری تلقین کند.[۶۶]

امام خمینی نیز برای علاج حسد دو راه علمی و عملی ذکر کرده‌است:

  1. علاج علمی: حسود باید با تقویت اعتقاد و ایمان به عدل خداوند و حکمتش، حسادت خود را درمان کند[۶۷]؛
  2. معالجه عملی: در این مرحله باید شخص نخست با تکلّف، بر خلاف خواسته‌های نفس سرکش عمل کند و با محبت‌ کردن به شخص مورد حسادت و خوشرویی و تجلیل از او و ذکر نکات مثبتش، نفس را از طغیان بازدارد و زبانش را به ذکر نیکویی‌های او برای خود و دیگران وادار کند و به نفس خود بفهماند این نعمت که نصیب محسود شده، از ناحیه خداوند است و شاید خداوند به او نظر لطفی داشته و توفیقی بوده که آن را کسب کرده‌ است. این امر اگرچه غیر واقعی و از روی تکلف باشد، ولی چون مقصود اصلاح نفس است، سرانجام به حقیقت نزدیک می‌شود و برای نفس عادی می‌شود.[۶۸] به گفته ایشان، حدیث رفع که طبق آن آثار اموری مانند خطا، نسیان و حسد ـ تا وقتی که اثری از آن ظاهر نشده ـ از امت برداشته شده‌است،[۶۹] نباید مانع انسان در جدیت او برای ریشه‌کنی حسد از نفس شود؛ زیرا کمتر اتفاق می‌افتد حسد وارد نفس شود، اما سبب فساد نشود و هیچ اثری بروز ندهد.[۷۰].[۷۱]

منابع

پانویس

  1. عبدی، حمزه، مقاله «حسد»، دانشنامه امام خمینی، ج۴، ص۴۲۲.
  2. ابن‌اثیر، النهایة فی غریب الحدیث و الاثر، ۱/۳۸۳؛ ابن‌منظور، لسان العرب، ۳/۱۴۸.
  3. طریحی، مجمع البحرین، ۳/۳۶.
  4. ازهری، تهذیب اللغه، ۴/۱۶۴.
  5. غزالی، احیاء علوم الدین، ۹/۱۳۲؛ نراقی، جامع السعادات، ۲/۱۹۸.
  6. صدر، حسد، ۴۱.
  7. نراقی، جامع السعادات، ۲/۲۱۸.
  8. امام خمینی، چهل حدیث، ۱۰۵.
  9. عبدی، حمزه، مقاله «حسد»، دانشنامه امام خمینی، ج۴، ص۴۲۲.
  10. عسکری، الفروق فی اللغه، ۱۲۱؛ کاشانی، کشف الوجوه الغر لمعانی نظم الدر، ۱۷۰.
  11. کلینی، الکافی، ۲/۳۰۷؛ مجلسی، بحار الانوار، ۸۹/۱۹۸؛ سروش، شعله‌های سرد، ۱۲–۱۳.
  12. امام خمینی، چهل حدیث، ۱۰۵.
  13. مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ۱/۲۲۵.
  14. مدنی، ریاض السالکین، ۲/۳۳۸.
  15. مدنی، ریاض السالکین، ۲/۳۳۸.
  16. راغب، مفردات الفاظ القرآن، ۸۱۸؛ غزالی، احیاء علوم الدین، ۹/۱۳۲؛ ابن‌منظور، لسان العرب، ۶/۲۳۸.
  17. عبدی، حمزه، مقاله «حسد»، دانشنامه امام خمینی، ج۴، ص۴۲۲.
  18. طبرسی، الاحتجاج علی أهل اللجاج، ۱/۱۱۱.
  19. رساله اول پطرس، ب۲، ۱؛ رساله پولس به رومیان، ب۱، ۲۹.
  20. «بسیاری از اهل کتاب با آنکه حق برای آنان روشن است، از رشکی در درون جانشان، خوش دارند که شما را از پس ایمان به کفر بازگردانند ؛ باری، (از آنان) درگذرید و چشم بپوشید تا (زمانی که) خداوند فرمان خویش را (پیش) آورد که خداوند بر هر کاری تواناست» سوره بقره، آیه ۱۰۹.
  21. «و خداوند به دشمنانتان (از شما) داناتر است و (شما را) یاور بس» سوره نساء، آیه ۴۵.
  22. قمی، تفسیر القمی، ۱/۳۴۰؛ فیض کاشانی، تفسیر الصافی، ۳/۶.
  23. کلینی، الکافی، ۲/۳۰۶؛ حر عاملی، تفصیل وسائل الشیعة، ۱۵/۳۶۵.
  24. ولی‌زاده، نشانه‌شناسی حسادت، ۷۴.
  25. غزالی، احیاء علوم الدین، ۹/۱۲۷؛ فیض کاشانی، المحجة البیضاء، ۵/۳۴۲؛ نراقی، جامع السعادات، ۲/۱۹۸.
  26. غزالی، احیاء علوم الدین، ۹/۱۲۷.
  27. حلی، قواعد الاحکام، ۳/۴۹۵؛ مجاهد طباطبایی، المناهل، ۲۶۲؛ کاشف‌الغطاء، کشف الغطاء، ۴/۳۲۷.
  28. صدوق، التوحید، ۳۵۳.
  29. محقق داماد، الصلاة، ۳/۳۰۵.
  30. امام خمینی، چهل حدیث، ۱۰۵–۱۱۴.
  31. امام خمینی، تنقیح الاصول، ۳/۲۳۴.
  32. کلینی، الکافی، ۲/۴۶۳.
  33. امام خمینی، چهل حدیث، ۱۱۵.
  34. عبدی، حمزه، مقاله «حسد»، دانشنامه امام خمینی، ج۴، ص۴۲۲.
  35. خواجه‌نصیر، اخلاق ناصری، ۱۶۲.
  36. صدر، حسد، ۴۱.
  37. نراقی، جامع السعادات، ۲/۱۹۸.
  38. نراقی، جامع السعادات، ۱/۹۰.
  39. امام خمینی، تقریرات، ۳/۳۵۹.
  40. امام خمینی، چهل حدیث، ۱۰۵–۱۰۶.
  41. عبدی، حمزه، مقاله «حسد»، دانشنامه امام خمینی، ج۴، ص۴۲۲.
  42. صدر، حسد، ۵۱–۵۸.
  43. غزالی، احیاء علوم الدین، ۹/۱۳۷؛ فیض کاشانی، المحجة البیضاء، ۵/۳۳۵.
  44. امام خمینی، چهل حدیث، ۱۰۶.
  45. امام خمینی، چهل حدیث، ۱۰۵.
  46. عبدی، حمزه، مقاله «حسد»، دانشنامه امام خمینی، ج۴، ص۴۲۲.
  47. صدر، حسد، ۲۱۱، ۲۱۷–۲۲۴.
  48. غزالی، احیاء علوم الدین، ۹/۱۳۷؛ نراقی، جامع السعادات، ۲/۲۰۵–۲۰۸.
  49. مجلسی، بحار الانوار، ۷۰/۲۴۰.
  50. امام خمینی، چهل حدیث، ۱۰۶–۱۰۷.
  51. عبدی، حمزه، مقاله «حسد»، دانشنامه امام خمینی، ج۴، ص۴۲۲.
  52. نراقی، جامع السعادات، ۲/۱۹۹.
  53. ابن‌ابی‌الحدید، شرح نهج البلاغه، ۲۰/۳۴۵.
  54. مجلسی، بحار الانوار، ۷۰/۲۵۵.
  55. صدوق، الامالی، ۲۱.
  56. فتّال، روضة الواعظین، ۲/۴۲۴.
  57. نراقی، جامع السعادات، ۲/۱۹۹.
  58. مدنی، ریاض السالکین، ۲/۳۳۹.
  59. صدر، حسد، ۲۳۳–۲۴۳ و ۲۴۹–۲۵۴.
  60. امام خمینی، چهل حدیث، ۱۰۸–۱۱۰.
  61. عبدی، حمزه، مقاله «حسد»، دانشنامه امام خمینی، ج۴، ص۴۲۲.
  62. کلینی، الکافی، ۱/۱۸؛ مجلسی، بحار الانوار، ۷۵/۳۰۲.
  63. غزالی، احیاء علوم الدین، ۹/۱۴۴–۱۵۰.
  64. فیض کاشانی، المحجة البیضاء، ۵/۳۴۲–۳۴۸؛ نراقی، جامع السعادات، ۲/۲۱۲–۲۱۵.
  65. نراقی، جامع السعادات، ۲/۲۱۴.
  66. صدر، حسد، ۲۷۶–۲۷۹، ۲۸۳–۲۸۷ و ۲۹۵–۲۹۹.
  67. امام خمینی، چهل حدیث، ۱۱۲–۱۱۳.
  68. امام خمینی، چهل حدیث، ۱۱۳.
  69. کلینی، الکافی، ۲/۴۶۳.
  70. امام خمینی، چهل حدیث، ۱۱۴.
  71. عبدی، حمزه، مقاله «حسد»، دانشنامه امام خمینی، ج۴، ص۴۲۲.