حلف الفضول در تاریخ اسلامی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

مقدمه

حلف الفضول یا پیمان جوانمردان، مهم‌ترین پیمانی است که حدود بیست سال پیش از بعثت، عده‌ای از "بنی‌هاشم"، "بنی‌زهره" و "بنی‌تمیم" منعقد کردند. این پیمان برای حمایت از افراد ضعیف و ناتوان - که وارد شهر مکه می‌شدند - بسته شد و پیامبر (ص) در آن شرکت کرد[۱]. آن حضرت همواره به شرکت در این پیمان افتخار می‌کرد و می‌فرمود: "اگر باز هم به چنین پیمانی فراخوانده شوم، می‌پذیرم"[۲].[۳]

سبب این پیمان، آن بود که مردی از بنی‌زبید یمن به مکه آمده بود و کالایی را به عاص بن وائل سهمی فروخته بود؛ اما عاص در پرداخت پول آن تعلل می‌ورزید؛ طوری که مرد مأیوس شد. ناچار او به کوه ابوقبیس رفت و شکایت خود را ضمن اشعاری اعلام کرد. عده‌ای از قریشیان از این واقعه شرمنده شده، به فکر چاره افتادند. اول کسی که در این کار پیش‌قدم شد، زبیر بن عبدالمطلب بود. او طوایف قریش را در دار الندوه فراهم آورد و از آنجا به خانه عبدالله بن جدعان رفتند و پیمان بستند که برای یاری هر ستمدیده و گرفتن حق وی هم‌داستان باشند و اجازه ندهند که در مکه به احدی ستم شود. قریش، این پیمان را "حلف الفضول" نامید[۴][۵].

حلف الفضول یا پیمان برتر

از روایات مربوط به زندگانی پیش از بعثت رسول خدا (ص) که بیشتر مورد توجه قرار گرفته و از مسلمات تاریخ به شمار آمده، داستان حلف الفضول است[۶] حلف الفضول پس از جنگ‌های فجار و به دعوت زبیر بن عبدالمطلب و در خانه عبدالله بن جدعان منعقد شد[۷] این پیمان در اثر ظلم عاص بن وائل سهمی به مردی از قبیله زبید به وجود آمد. مرد زبیدی در اثر ظلمی که به او شده بود، برای گرفتن حق خود بالای کوه ابوقبیس رفت و فریاد استغاثه برآورد. زبیر با شنیدن فریاد استغاثه مرد زبیدی، مردم را برای پیمان یاد شده دعوت کرد. عده‌ای از طوایف بنی هاشم، بنی مطلب، بنی‌اسد، بنی زهره و بنی تیم گرد آمدند و این پیمان بسته شد و حق مرد زبیدی را از عاص بن وائل گرفتند[۸].

رسول خدا (ص) هنگام شرکت در این پیمان بیست ساله بود[۹] اساس شکل‌گیری این پیمان، جوانمردی و حمایت از مظلوم و در واقع خط بطلانی بر تفکرات مشترک قبیله‌ای بود[۱۰]. اهمیت این پیمان تا حدی بود که رسول خدا (ص) پس از هجرت به مدینه نیز فرمود: "اگر هم اکنون به حلف الفضول دعوت شوم، آن را می‌پذیرم و شرکت در آن را با شتران سرخ‌موی، عوض نمی‌کنم"[۱۱]. در عصر اموی نیز امام حسین (ع) در نزاعی که با ولید بن عقبه داشت، او را تهدید کرد که مسلمانان را به حلف الفضول دعوت می‌کنم. البته غیر از امام حسین (ع)، کسان دیگری نیز بوده‌اند که در معرض ظلم قرار گرفته‌اند و به حلف الفضول تهدید کرده و از ستم، رها شده‌اند[۱۲].[۱۳]

حلف الفضول

پس از بازگشت قریش از جنگ فجار، زبیر بن عبد المطلب برای حلف الفضول دعوت کرد. آنان در خانه عبدالله بن جدعان جمع شدند و دست‌های خود را در آب زمزم فرو بردند و هم پیمان شدند و بر یاری ستمدیده، و جستجوی معاش، و نهی از منکر پیمان بستند. این پیمان از شریف‌ترین پیمان‌ها بود. هم‌پیمانان عبارت بودند از: بنی هاشم، بنی مطلب، بنی اسد، بنی زهره و تیم[۱۴]. برخی منکر حضور بنی اسد در حلف الفضول هستند[۱۵] و گفته‌اند که عبد الله بن زبیر پس از ظهور اسلام، به نفع آنان چنین ادعایی کرد[۱۶].

پیامبر اکرم[۱۷] در این پیمان حضور داشت و پس از رسالت، آن را ستود و تأیید فرمود. از آن حضرت روایت شده که گفت: در خانه ابن جدعان در پیمانی حاضر شدم که شادمان نیستم، به جای آن شتران سرخ موی داشته باشم. اگر اکنون هم به آن دعوت شوم، حتما می‌پذیرم[۱۸].

درباره فلسفه این پیمان گفته‌اند: مردی از زبید کالایی به مکّه آورد. عاص بن وائل کالا را از او خرید، امّا بهایش را نپرداخت. مردم زبیدی از احلاف (هم‌پیمانان) کمک خواست. احلاف را لعقة الدّم می‌خواندند؛ زیرا هنگامی که هم پیمان شدند، بر خلاف مطیبین که آنان نیز از طرف‌های حلف الفضول بودند؛ دستان خود را در خون فرو بردند. آنان عبارت بودند از: عبد الدار، مخزوم، جمح، سهم و عدی بن کعب. احلاف از کمک به مرد زبیدی خودداری کردند و او را از خود راندند. زبیدی بر فراز کوه ابو قبیس ایستاد و فریاد کمک خواهی سر داد. زبیر بن عبد المطلب بپا خاست و برای این پیمان دعوت کرد. این پیمان بسته شد. آنان به سراغ عاص بن وائل رفتند و کالای زبیدی را از او پس گرفتند و به صاحبش برگرداندند[۱۹].[۲۰].

امویان و حلف الفضول‌

ابو هریره از حضور امویان در حلف الفضول سخن گفته است، امّا نه تنها کسی از او در این باره پیروی نکرده، بلکه شماری از مورّخان او را تکذیب نموده‌اند[۲۱]. همین طور سخن کسانی که گفته‌اند: ابو سفیان و عباس بن عبد المطلب، دعوت کنندگان به این پیمان بودند[۲۲]، به دلایل ذیل مردود است.

این پیمان بر ضدّ امویان بود و عامل آن، عاص بن وائل سهمی، متّحد امویان. حال چگونه ابو سفیان در چنین پیمانی شرکت می‌کند تا چه رسد به این که دعوتگر به آن باشد؟!

ابو سفیان و عبّاس از نظر سن و نفوذ، و اعتبار شایستگی لازم برای انجام چنین دعوت مهمّی را نداشتند.

محمّد بن جبیر بن مطعم هنگام قتل عبد الله بن زبیر بر عبد الملک مروان وارد شد. عبد الملک به او گفت: ابو سعید؛ آیا ما و شما- بنی عبد شمس و بنی نوفل بن عبد مناف- در حلف الفضول نبودیم؟ پاسخ داد: تو بهتر می‌دانی. گفت: ابو سعید، مرا از حقیقت امر باخبر ساز. گفت: نه به خدای سوگند، ما و شما از آن خارج شدیم. ابن ابی الحدید پاسخ او را با این افزوده آورده است؛ دست ما و شما، در اسلام و جاهلیت با هم بوده است[۲۳].

عتبة بن ربیعة بن عبد شمس می‌گفت: اگر مردی به تنهایی از قوم خود، خارج شود، من هم از بنی عبد شمس بیرون می‌روم تا در حلف الفضول وارد شوم. عبد شمس در حلف الفضول نبودند[۲۴].

مجموعه‌ای از وقایع دلالت دارد که امویان در این پیمان حضور نداشتند. در حالی که اسلام این پیمان را پذیرفت و امضا کرد. از این قضایاست؛

  1. در روزگار امارت ولید بن عتبة بن ابی سفیان میان امام حسین (ع) و ولید اختلافی روی داد؛ ولید به اتّکای امارت خود، قصد داشت تا به خلاف عدالت و انصاف رفتار کند. چون امام حسین (ع) این را دید به ولید گفت که سوگند به خدا! اگر عدل و انصاف را رعایت نکنی، شمشیر خویش را کشیده به مسجد رسول خدا (ص) خواهم رفت و مردم را به حلف الفضول فراخواهم خواند... جماعتی دعوت امام حسین (ع) را اجابت کردند، عبد الله بن زبیر، مسور بن مخرمه زهری و عبد الرحمن بن عثمان تیمی از این جمله بودند. چون این مطلب به ولید رسید، از در عدالت درآمد و حقّ امام حسین (ع) را به او داد و امام راضی شد[۲۵].
  2. مطابق نقل ابو هلال عسکری، بین امام حسین (ع) و معاویه درباره زمینی که از امام بود، بحثی درگرفت. امام حسین (ع) به عبد الله بن زبیر گفت: او را بین سه کار مخیّر کن و چهارمی شمشیر بنیان‌کن است. تو یا پسر عمر بین من و او حکم باشید یا حق مرا به رسمیت بشناسد یا این که آن را از من بخرد. در غیر این صورت، سوگند به خدایی که جانم به دست اوست، برای حلف الفضول فریاد خواهم زد[۲۶].
  3. ابو الفرج روایتی آورده که در آخر آن آمده، هنگامی که معاویه ناراحتی خود را از این که امام حسن (ع) با وجود این که در مدینه است، ولی به ملاقات او نیامده، اظهار کرد؛ عبد الله بن زبیر او را به کشتن امام حسن (ع) توصیه نمود. معاویه نپذیرفت. عبد الله بن زبیر گفت: امّا به خدای سوگند! من و او در حلف الفضول ید واحدی علیه تو هستیم. معاویه گفت: تو که هستی؟ من به تو و حلف الفضول کاری ندارم...[۲۷].

این متون خصوصا گزارش اخیر نشان می‌دهند که معاویه و قوم او در حلف الفضول نبوده‌اند و به همین علّت پسر زبیر به او تعریض می‌زند. از سوی دیگر از این مطالب به دست می‌آید که ابو هریره و امثال او می‌خواهند به هر طریقی شده، حضور امویان را در حلف الفضول به عنوان بهترین پیمان عرب ثابت کنند و اجازه ندهند چنین فضیلتی از آنان فوت شود، امّا سخنان مورّخان و حوادث تاریخی حضور آنان را در این پیمان به کلّی تکذیب می‌کند.[۲۸].

اهداف و انگیزه‌های حلف الفضول‌

لازم می‌دانیم در پایان بحث حلف الفضول به انگیزه امضا کنندگان اشاره کنیم. شاید بتوان از لابلای متون تاریخی انگیزه آنان را در موارد زیر خلاصه کرد؛

  1. انگیزه فطری انسانی: فطرت و عقل سلیم به محتوای این پیمان حکم می‌کند و با احساسات، عواطف و شعور انسانی و اصول اخلاقی هماهنگی کامل دارد.
  2. انگیزه مصلحت‌اندیشی: عدم امنیّت مکّه موجب می‌شد که بازرگانان به اعزام کاروان‌های تجاری و مبادلات بازرگانی با مردم مکّه علاقه نشان ندهند.
  3. انگیزه‌های دیگری که شاید برخی از آنان داشتند. همانند حفظ قداست مکّه و مردم این شهر در اندیشه توده‌های عربی.[۲۹].

منابع

پانویس

  1. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۳۳-۱۳۵؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۰۳.
  2. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۳۴؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۷.
  3. شریعت‌جو، منیره، پیمان‌های رسول اکرم، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص۲۳۴.
  4. ابن حبیب بغدادی، المنمق فی اخبار القریش، ص۵۲-۵۳؛ علی بن حسین مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج۲، اصفهانی ص۲۷۱؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۸؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۰۳؛ ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج۱۷، ص۲۸۸-۲۹۰.
  5. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، قریش، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص:۲۳۱.
  6. ر. ک: یعقوبی، ج۱، ص۳۷۱؛ ابن سعد، ج۱، ص۱۲۸؛ مسعودی، ج۲، ص۲۷۰.
  7. بلاذری، ج۲، ص۲۷۹.
  8. ابن هشام، ج۱، ص۱۴۰؛ مسعودی، ج۲، ص۲۷۰.
  9. ابن سعد، ج۱، ص۱۰۳؛ یعقوبی، ج۲، ص۱۷ بلاذری، ج۱، ص۹۳.
  10. ابن حبیب، منمق، ص۵۲؛ بلاذری، ج۷، ص۷۰) و ج۴، ص۱۲۹.
  11. بیهقی، دلائل، ج۲، ص۳۸.
  12. بلاذری، ج۲، ص۲۸۳.
  13. محمدی، رمضان، مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی ج۱، ص:۳۸.
  14. بنگرید: شرح نهج البلاغه، ج۱۴، ص۱۲۹؛ نسب قریش، ص۳۸۳.
  15. الاغانی، ج۱۶، ص۶۶.
  16. الاغانی، ج۱۶، ص۷۰.
  17. الاغانی، ج۱۶، ص۷۰؛ سیره حلبی، ج۱، ص۱۲۷.
  18. اعیان الشیعة، ج۲، ص۱۳؛ سیره ابن هشام، ج۱، ص۱۴۲.
  19. البدایة و النهایه، ج۲، ص۲۹۱- ۲۹۲؛ سیره حلبی، ج۱، ص۱۳۲؛ سیره دحلان، ج۱، ص۵۳.
  20. عاملی، سید جعفر مرتضی، سیرت جاودانه ج۱، ص ۲۳۰.
  21. سیره حلبی، ج۱، ص۱۳۱؛ سیره دحلان، ج۱، ص۵۳.
  22. سیره حلبی، ج۱، ص۱۳۱؛ سیره دحلان، ج۱، ص۵۳.
  23. سیره ابن هشام، ج۱، ص۱۴۳؛ شرح نهج البلاغه، ج۱۵، ص۲۲۶؛ الاغانی، ج۱۶، ص۶۸.
  24. الاغانی، ج۱۶، ص۷۰.
  25. سیره ابن هشام، ج۱، ص۱۴۲؛ سیره حلبی، ج۱، ص۱۳۲؛ انساب الاشراف، ج۲، ص۱۴؛ الاغانی، ج۱۶، ص۶۸؛ الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۴۲.
  26. الاوائل، ج۱، ص۷۳- ۷۴؛ الاغانی، ج۱۶، ص۶۸.
  27. الاغانی، ج۸، ص۱۸۰.
  28. عاملی، سید جعفر مرتضی، سیرت جاودانه ج۱، ص ۲۳۱.
  29. عاملی، سید جعفر مرتضی، سیرت جاودانه ج۱، ص ۲۳۳.