حلم امام

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

مقدمه

خداوند در قرآن حضرت ابراهیم(ع)، قهرمان مبارزه توحیدی، را چنین تمجید می‌کند: ﴿إِنَّ إِبْرَاهِيمَ لَحَلِيمٌ أَوَّاهٌ مُنِيبٌ[۱]. نیز در آیه ۱۰۱ سوره صافات می‌فرماید: ﴿فَبَشَّرْنَاهُ بِغُلَامٍ حَلِيمٍ[۲]. منظور از این فرزند، اسماعیل(ع) است که ابراهیم(ع) از خدا درخواست فرزندی صالح کرد و خدا درخواست او را اجابت فرمود و او را به فرزندی که دارای خصلت والای حلم است، مژده داد. اسماعیل در ماجرای ذبح عظیم، حلم، استقامت و صبرش را به خوبی به نمایش گذاشت. واژه «حلیم» پانزده بار در قرآن آمده است که در یازده مورد، از اوصاف الهی است[۳] و در دو مورد از اوصاف ابراهیم(ع) و در یک مورد وصف اسماعیل(ع) و در موردی دیگر در وصف شعیب(ع) ذکر شده است. بنابراین، «حلم» از ارزش‌های مهم اخلاقی و اسلامی است و انسان‌های برجسته مانند پیامبران و امامان، متخلق به چنین خوی و اخلاقی هستند و انسان‌هایی که صفت حلم را به طور کامل دارند، مظهر یکی از اوصاف الهی‌اند و به آن آراسته شده‌اند.

در فرهنگ روایی، روایات بی‌شماری در تمجید خصلت ارزشمند حلم، از پیامبر(ص) و امامان(ع) رسیده است، که نظر خوانندگان را به روایتی از امام رضا(ع) جلب می‌کنیم: «عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عُبَيْدِ اللَّهِ قَالَ سَمِعْتُ الرِّضَا(ع) يَقُولُ: لَا يَكُونُ الرَّجُلُ عَابِداً حَتَّى يَكُونَ حَلِيماً وَ إِنَّ الرَّجُلَ كَانَ إِذَا تَعَبَّدَ فِي بَنِي إِسْرَائِيلَ لَمْ يُعَدَّ عَابِداً حَتَّى يَصْمُتَ قَبْلَ ذَلِكَ عَشْرَ سِنِينَ»[۴]؛ فقط انسانی عابد است که خویشتن‌دار و حلیم باشد. اگر شخصی در بنی‌اسرائیل خود را به عبادت وا می‌داشت، عابد شمرده نمی‌شد، مگر آنکه ده سال خاموشی گزیده باشد. لغت‌شناس معروف قرآن، راغب اصفهانی، در کتاب مفردات گوید: حلم به معنای خویشتن‌داری هنگام غضب و خشم است و از آن‌رو که این حالت از عقل و خرد ناشی می‌شود، گاه به معنای عقل و خرد نیز به کار رفته است[۵].

بنابراین، انسان حلیم کسی است که در عین توانایی و قدرت، در هیچ کاری شتاب نمی‌ورزد و اگر بنا بر آن دارد که به کیفر مجرمان بپردازد، در این کار، عجولانه رفتار نمی‌کند. بلکه با تدبیر و تدبر و اندیشه اقدام می‌نماید. انسان حلیم روحی بزرگ دارد و بر خشم و احساساتش مسلط است، امام هشتم(ع) این خصلت امام را چه زیبا بیان فرموده است:

  1. «الْإِمَامُ... مَوْسُومٌ بِالْحِلْمِ‌»؛ امام نشان از حلم دارد.
  2. «وَ الْإِمَامُ... كَامِلُ الْحِلْمِ‌»[۶]؛ امام حلمش کامل است.

روزی مأمون از امام رضا(ع) پرسید: بهترین شعر درباره حلم چیست؟ فرمود: «إِذَا كَانَ دُونِي مَنْ بُلِيتُ بِجَهْلِهِ‌ أَبَيْتُ لِنَفْسِي أَنْ تُقَابِلَ بِالْجَهْلِ‌ وَ إِنْ كَانَ مِثْلِي فِي مَحَلِّي مِنَ النُّهَى‌ أَخَذْتُ بِحِلْمِي كَيْ أَجِلَّ عَنِ الْمِثْلِ‌ وَ إِنْ كُنْتُ أَدْنَى مِنْهُ فِي الْفَضْلِ وَ الْحِجَى‌ عَرَفْتُ لَهُ حَقَّ التَّقَدُّمِ وَ الْفَضْلِ» ترجمه: اگر با شخصی پایین‌تر از خود برخورد کنم که با جهل و نادانی‌اش، مایه رنج و اذیت من شود، از رویارویی با او خودداری می‌کنم. اگر با کسی مواجه شوم که در اندیشه و خرد همچون من است، حلیمانه رفتار می‌کنم تا برتر از او نمایم. اگر با کسی برخورد کنم که در فضل و خرد برتر از من است، حق تقدّم و فضل را برای او می‌شناسم.

مأمون چون این ابیات را شنید گفت: بسیار نیکو و زیباست. این شعر را چه کسی سروده است؟ امام(ع) فرمود: یکی از جوانان ما[۷]. حلم حضرت رضا(ع) همچون آفتاب برای دوست و دشمن آشکار است. در شناخت حلم امام رضا(ع) حکایت شفاعت وی در نزد مأمون در حق جَلودی، کافی است. در زمان فرمانروایی هارون عباسی، پس از شهادت امام کاظم(ع) عده‌ای به فرماندهی جلودی، که مردی سفاک بود، مأموریت یافتند به محله بنی‌هاشم در شهر مدینه منوره حمله کنند و تمام خانه‌ها را تاراج کنند. جلودی پس از ورود به مدینه، به محله بنی‌هاشم و از جمله به خانه امام کاظم(ع)، که امام رضا(ع) نیز در آنجا بود، یورش برد و خانه را محاصره کرد. حضرت رضا(ع) که از قصد جلودی آگاه بود، تمام بانوان و علویان را به اتاقی برد و خود در آستانه اتاق ایستاد. جلودی با خشونت روبه‌روی امام ایستاد و گفت: من طبق دستور امیرالمؤمنین هارون، مأموریت دارم به این اتاق هم وارد شوم و همه چیز را مصادره کنم و این کار باید انجام پذیرد. امام هشتم(ع) فرمود: تو همین‌جا منتظر بمان و صبر کن. من سوگند می‌خورم که هرچه این بانوان از زیورآلات و لباس و غیره دارند برایت بیاورم. جلودی نپذیرفت و بر خواسته‌اش اصرار می‌ورزید و امام رضا(ع) پیوسته می‌فرمود: اگر صبر کنی، من قول می‌دهم هر آنچه در اتاق و در اختیار آن بانوان هست نزد تو بیاورم. سرانجام، جلودی پذیرفت. امام(ع) وارد اتاق شد و به آنها امر فرمود: هرکدام جز یک پیراهن بر تن، آنچه دارند اعم از زیورآلات، خلخال، گوشواره، و حتی مقنعه‌های روی سرشان را به همراه تمام اثاث خانه به جلودی بدهند.

از این واقعه مدت‌ها گذشت تا اینکه امام رضا(ع) به خراسان تشریف آورد و به اصطلاح ولی‌عهد مأمون عباسی شد. مأمون دستور داد تمام اطرافیان و درباریان با آن حضرت بیعت کنند. همه بیعت کردند جز چند نفر که یکی از آنها جلودی بود. مأمون آن چند نفر را به جرم بیعت نکردن با امام رضا(ع) به زندان انداخت. جلودی نیز یکی از زندانیان بود. روز بعد، مأمون به خدمت امام هشتم(ع) شرفیاب شد و موضوع زندانی شدن آن چند مخالف و از جمله جلودی را به ایشان عرض کرد و دستور داد زندانیان را احضار کنند. امام رضا(ع) کنار مأمون نشسته بود که از دور چشمش به جلودی افتاد. با آنکه از ظلم جلودی دل‌آزرده بود و او نسبت به ایشان هتک حرمت کرده و اموالشان را به غارت برده بود امام او را عفو کرد و با روی گشاده، به مأمون فرمود: این پیرمرد، جلودی، را به من ببخش و آزادش کن. مأمون آهسته گفت: این همان کسی است که دختران پیغمبر را آزرد و خانه شما را چپاول کرد! جلودی از روی بغضی که به حضرت رضا(ع) داشت، گمان برد که آن حضرت مجازاتش را از مأمون می‌خواهد. از این رو به مأمون گفت: تو را به خدا و به خدمتگزاری‌ام به پدرت، هارون، سوگند می‌دهم که درخواست این آقا را نپذیری. مأمون از بزرگواری امام رضا(ع) و خباثت جلودی در شگفت شد و به جلودی گفت: به خدا سوگند، خواهش این آقا را در حقت عملی نمی‌کنم، و دستور داد تا گردنش را بزنند[۸].

امام رضا(ع) خوی نیکوی حلم و بردباری را از پدر بزرگوار خود، امام کاظم(ع) به ارث برده بود و در برابر افراد جاهل و گستاخ، با حلم فراوان برخورد می‌کرد. روزی یکی از خوارج که مقام ولایتعهدی را ناسازگار با شئون و حیثیت امام رضا(ع) می‌دانست، خنجری زهرآلود در آستین پنهان کرد و گفت: می‌روم با او بحث کنم. اگر بر پذیرش ولایتعهدی حجتی داشت، چه بهتر، وگرنه با این خنجر او را خواهم کشت. چون به حضور امام(ع) رسید، بی‌آنکه صحبتی کند، حضرت از نیت پلید او آگاه شد و بردبارانه با وی برخورد کرد و فرمود: اگر در برابر شبهه‌ات پاسخ قانع‌کننده‌ای شنیدی، آن خنجر را که در آستین پنهان کرده‌ای بشکن و دور انداز. فرد خارجی پس از شنیدن سخنان منطقی امام(ع)، از کرده‌اش پشیمان شد و خنجر را شکست و دور انداخت و توبه کرد و گفت: شهادت می‌دهم تو فرزند پیامبری و راست‌گو[۹].[۱۰]

حلم امام

منابع

پانویس

  1. «ابراهیم به راستی بردبار دردمند توبه‌کاری بود» سوره هود، آیه ۷۵.
  2. «پس او را به پسری بردبار مژده دادیم» سوره صافات، آیه ۱۰۱.
  3. مانند: ﴿لَا يُؤَاخِذُكُمُ اللَّهُ بِاللَّغْوِ فِي أَيْمَانِكُمْ وَلَكِنْ يُؤَاخِذُكُمْ بِمَا كَسَبَتْ قُلُوبُكُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ حَلِيمٌ «خداوند شما را در سوگندهای بیهوده بازخواست نمی‌کند امّا از آنچه با دل آگاهی است، بازخواست می‌کند و خداوند آمرزنده‌ای بردبار است» سوره بقره، آیه ۲۲۵؛ ﴿وَلَا جُنَاحَ عَلَيْكُمْ فِيمَا عَرَّضْتُمْ بِهِ مِنْ خِطْبَةِ النِّسَاءِ أَوْ أَكْنَنْتُمْ فِي أَنْفُسِكُمْ عَلِمَ اللَّهُ أَنَّكُمْ سَتَذْكُرُونَهُنَّ وَلَكِنْ لَا تُوَاعِدُوهُنَّ سِرًّا إِلَّا أَنْ تَقُولُوا قَوْلًا مَعْرُوفًا وَلَا تَعْزِمُوا عُقْدَةَ النِّكَاحِ حَتَّى يَبْلُغَ الْكِتَابُ أَجَلَهُ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ مَا فِي أَنْفُسِكُمْ فَاحْذَرُوهُ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ غَفُورٌ حَلِيمٌ «و در خواستگاری از زنان (شوی مرده یا طلاق گرفته‌ای که در عدّه به سر می‌برند) در آنچه دو پهلو بر زبان آورید یا در دل پنهان بدارید، بر شما گناهی نیست، خداوند می‌داند که بی‌گمان شما به زودی از آنان یاد خواهید کرد، اما با آنها وعده نهانی ازدواج ننهید مگر آنکه سخنی شایسته بگویید و آهنگ پیوند زناشویی مکنید تا زمان مقرر (عدّه) سرآید و بدانید که خداوند آنچه را در درون شما می‌گذرد می‌داند پس از او بترسید و بدانید که خداوند آمرزنده‌ای بردبار است» سوره بقره، آیه ۲۳۵؛ ﴿قَوْلٌ مَعْرُوفٌ وَمَغْفِرَةٌ خَيْرٌ مِنْ صَدَقَةٍ يَتْبَعُهَا أَذًى وَاللَّهُ غَنِيٌّ حَلِيمٌ «گفتاری شایسته و گذشت بهتر است از صدقه‌ای که از پی آن آزاری باشد و خداوند بی‌نیازی بردبار است» سوره بقره، آیه ۲۶۳؛ ﴿إِنَّ الَّذِينَ تَوَلَّوْا مِنْكُمْ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعَانِ إِنَّمَا اسْتَزَلَّهُمُ الشَّيْطَانُ بِبَعْضِ مَا كَسَبُوا وَلَقَدْ عَفَا اللَّهُ عَنْهُمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ حَلِيمٌ «بی‌گمان شیطان آنان را که در روز برخورد آن دو گروه (به دشمن) پشت کردند با برخی کارها که کرده بودند از راه به در برد و البته خداوند از آنان در گذشت؛ به راستی خداوند آمرزنده‌ای بردبار است» سوره آل عمران، آیه ۱۵۵ و....
  4. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۲، ص۱۱۱؛ حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، ج۱۵، ص۲۶۵؛ طبرسی، احمد بن علی، مشکاة الأنوار، ص۳۷۹.
  5. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، مفردات ألفاظ القرآن، ذیل واژۀ حلم.
  6. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۲۰۲؛ ابن بابویه، محمد بن علی (شیخ صدوق)، عیون أخبار الرضا(ع)، ج۲، ص۱۹۹؛ ابن شعبه حرانی، تحف العقول، ص۴۴۱.
  7. ابن بابویه، محمد بن علی (شیخ صدوق)، عیون أخبار الرضا(ع)، ج۱، ص۱۸۷؛ حلی، علی بن یوسف، العدد القویة لدفع المخاوف الیومیه، ص۲۹۴. حلم داشتن، قانون غالبی است نه دائمی. باید طبق ضوابط اسلامی و متناسب با شرایط، حلیم بود. گاهی حلم موجب سوء استفاده برخی افراد است، و اینان تا زیر ضربات شلاق مجازات قرار نگیرند، از سوء استفاده‌های خود دست نمی‌کشند. در برابر اینان نباید حلم نشان داد.
  8. ابن بابویه، محمد بن علی (شیخ صدوق)، عیون أخبار الرضا(ع)، ج۱، ص۱۷۲؛ امین، سید محسن، أعیان الشیعه، ج۱، ص۲۹؛ ج۲، ص۲۵.
  9. مجلسی، محمدباقر، بحارالأنوار، ج۴۹، ص۵۵.
  10. حسینی زیدی و خیاط، جایگاه امامت از دیدگاه امام رضا ص ۷۰.