شجاعت امام علی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
(تغییرمسیر از دلاوری امیرالمؤمنین)

مقدمه

دلیری و شجاعت امام علی (ع) به منزله بیان طرز فکر و به مثابه عمل ناشی از اراده است؛ زیرا محور شجاعت، دفاع از حق و ایمان به نیکی و احسان تلقی می‌شود. مشهور است که هیچ قهرمان دلاوری در میدان جنگ در برابر علی (ع) توان مقاومت نداشت. وی چون از مرگ نمی‌هراسید، از برابری با هیچ قهرمانی واهمه و پروا نداشت، بلکه اندیشه مرگ در هیچ میدانی حتی برای یک‌بار به ذهن آن بزرگوار خطور نکرد، او به مبارزه هرقهرمانی می‌رفت نخست او را پند و اندرز می‌داد تا وی را به هدایت رهنمون شود.

امام علی (ع) با همه نیروی شگرف و شجاعت فوق‌العاده‌اش در هیچ موقعیتی به ظلم و ستم دست نیالود. تاریخ‌نگاران همه بر این امر اتفاق نظر دارند که علی (ع) تا مجبور نمی‌گشت، وارد کارزار نمی‌شد و تا می‌توانست می‌کوشید از راه‌های مسالمت‌آمیز اختلافات را با دشمنان خود برطرف سازد و از خونریزی جلوگیری به عمل آورد.

ویژگی دور بودن امام (ع) از ظلم و ستم، اصلی از اصول روح علی و خلق و خویی از اخلاق پسندیده وی به شمار می‌آمد و همین ویژگی با اندیشه کلی علی پیوندی ناگسستنی داشت، اندیشه‌ای که بر پایه مردم دوستی، وفای به عهد و نگهداری پیمان استوار بود مگر آن‌که مردم در پیمان خویش، خیانتی می‌کردند و یا بی‌رحمی پیشه می‌ساختند، که این روش در منطق امام قابل اغماض و گذشت نبود، اگر این جوشش عظیم مهر و وفای علی از دل حضرتش سرچشمه نمی‌گرفت، صداقت را بر عداوت و دشمنی ترجیح‌ نمی‌داد.

ولی دوستان سابق شخصیتی چون علی که خود، هوادار دوستی و محبت بود، حق دوستی‌اش را رعایت نکردند چه اینکه در انتظار بودند علی [در حکومتداری‌] پا بر سر وجدان خود نهد و آنان را در چپاول ثروت‌ها و سرمایه‌های مردم آزاد بگذارد و سایر مردم محروم بمانند. او می‌فرمود: «به خدا سوگند! اگر اقلیم‌های هفتگانه را با آنچه در زیر آسمان است در اختیار من قرار دهند که خداوند را با گرفتن پوست جوی از دهان مورچه‌ای نافرمانی کنم، این کار را هرگز انجام نخواهم داد و دنیای شما از برگ جویده دهان ملخی نزد من بی‌ارزش‌تر است»[۱].

علی (ع) در این عرصه چنان نبود که نخست بگوید و سپس عمل کند بلکه گفتارش، از احساسی قابل درک برمی‌خاست... علی (ع) بیش از همه، با مردم مهربانی می‌کرد و از آزار و اذیتشان فاصله داشت و در مسیر جانبازی و از خود گذشتگی، در راه آنان از همه به آنها نزدیک‌تر بود، تا وجدانش را به ضرورت این جانفشانی و ایثار، قانع گرداند.

مگر زندگی علی (ع) سراسر جنگ و مبارزه در راه ستمدیدگان و بیچارگان و به خاطر پیروزی همیشگی ملّت و بر ضدّ فخر و مباهات‌کنندگان فامیلی که، قصد داشتند ملت را چونان ابزار تولیدی برای خود، مورد بهره‌کشی قرار دهند، نبود؟ مگر علی شمشیر برهنه‌ای بر فراز گردن‌های افراشته قریشیان نبود که جهت دست‌یابی به جاه و مقام و اندوختن مال و ثروت هنگفت، در پی خلافت بودند؟ آیا امام (ع) خلافت و زندگی مادی را به خاطر عدم سازش با مردم دنیاپرستی که در پی به بردگی کشاندن برادران ناتوان و بیچاره و ستمدیده خود بودند از دست نداد؟[۲].

لقب اسدالله و سیف‌الله

پیامبر اکرم(ص) بارها شجاعت و دلیری و پایداری علی(ع) در جنگ را ستوده است و او را به سبب پایداری و پیروزی در جنگ‌ها به القابی همچون «اسدالله الغالب»، «حیدره» و «قسوره» (شیر) مفتخر کرده است[۳].

پیامبر در حدیثی که انس بن مالک روایت کرده است، علی(ع) را لقب «اسدالله» و «سیف‌الله» عطا کرده است. در منابع روایی نقل است: پیامبر خدا(ص) بر منبر رفت و... فرمود: «علی بن ابی طالب کجاست؟» علی(ع) به سوی پیامبر دوید و گفت: «من اینجایم، ای پیامبر خدا». آن‌گاه رسول خدا(ص) علی(ع) را در آغوش گرفت و میان دو چشمش را بوسید و با بلندترین صدا گفت: «ای گروه مسلمانان، این برادر و پسرعم و داماد من است. این گوشت و خون و موی من است. این پدر دو فرزندزاده من حسن و حسین(ع) است که سرور جوانان اهل بهشتند. این از میان برنده غم و اندوه‌های من است. این شیر خدا و شمشیر خدا در زمین بر سر دشمنان اوست[۴].[۵].

شجاعت امام علی (ع) در جنگ بدر

منقول است که در جنگ بدر عتبه و شیبه پسران ربیعه و ولید پسر عتبه از صف لشکر بیرون آمده و مبارز‌ طلبیدند؛ در آغاز، عوف و معوّذ پسران عفراء و عبد الله بن رواحه که همگی از انصار بودند، برای مبارزه با آنان به میدان شتافتند، مشرکان فریاد زدند شما کیستید؟ گفتند: از انصار.

در پاسخ گفتند: شما هماوردانی گرامی هستید، ولی ما را به شما نیازی نیست، باید افراد هم‌شأنی از قبیله خودمان به جنگ ما بیرون آیند. پیامبر اکرم (ص) به عمویش حضرت حمزه و عبیدة بن حارث و علی (ع) فرمان داد به مصاف آنان بیرون روند، هر یک از آنان به یک تن از طرف مقابل نزدیک شدند به این ترتیب که عبیدة بن حارث با عتبه، حمزه با شیبه، و علی (ع) با ولید درگیر شدند حضرت حمزه شیبه را لحظه‌ای مهلت نداد و به هلاکت رساند و علی (ع) ولید را کشت و میان عبیده و عتبه دو ضربت رد و بدل شد و هریک دیگری را مجروح ساخت که حمزه و علی بر عتبه یورش برده و او را به هلاکت رساندند[۶]. آن‌گاه آتش نبرد بین طرفین از جنبه نظامی به صورت جنگی نابرابر، شعله‌ور گردید، جبهه مسلمانان با تعداد ۳۱۳ تن که با ایمان و اعتقاد می‌جنگیدند و از حق دفاع کرده و مردم را به حق فرا می‌خواندند و جبهه قریش متشکل از ۹۵۰ تن بود که بر اساس غرور و تعصب جاهلی مبارزه می‌کردند، در اینجا عناصر جدیدی از جمله دعای رسول اکرم (ص) و پایداری و دلاور مردی حضرت حمزه و توانمندی امیر مؤمنان (ع) در جنگ دخالت داشتند.

علی و حمزه (ع) و دلیر مردان لشکر اسلام به قلب سپاه قریش تاختند و خود و تعداد زیاد دشمنانشان را فراموش کرده بودند به گونه‌ای جنگ در گرفت که سرها از بدن‌ها جدا و به آسمان پرتاب می‌شد و خداوند، مسلمانان را با توان و عزم و اراده و پایداری، مورد حمایت قرار داد، بدین ترتیب مسلمانان تمام دشمنانی را که از فرار باز ماندند به اسارت گرفتند تا آنجا که تعداد اسیران دشمن به ۷۰۲ و تعداد کشته‌های آنان به هفتاد تن رسید.

روایات به صراحت بیان می‌دارد که بیشترین تعداد کشته‌ها به دست باکفایت علی (ع) به هلاکت رسیدند، بدین‌سان، حداقل ۲۴ تن توسط امیر المؤمنین (ع) کشته شدند و آن حضرت در کشتن ۲۸ تن دیگر نیز شرکت داشت و به نظر می‌رسد همه کسانی که به دست علی (ع) کشته شدند پهلوانان نامی و دلاوران قریش به شمار می‌آمدند[۷]. در این نبرد مهم، علی (ع) افزون بر نقش برجسته‌اش در پیروزی جنگ، پرچمداری رسول خدا (ص) را نیز بر عهده داشت[۸].

نقل شده مردی از بنی کنانه بر معاویة بن ابی سفیان وارد شد، معاویه به او گفت: آیا در بدر شرکت داشتی؟ گفت: آری! گفت: بگو ببینم در آن عرصه چه دیدی؟ گفت: ما گرچه در آن صحنه بودیم ولی چیزی ندیدیم و فتح و ظفری نزدیک‌تر از آن مشاهده نکرده بودیم. معاویه گفت: آنچه را دیدی برایم توصیف کن؟ گفت: علی ابن ابی طالب را دیدم در سن جوانی چون شیری دلاور قهرمانانه، صفوف نیروهای دشمن را پاره‌پاره می‌کرد و هرکس در برابرش پایداری می‌کرد وی را به هلاکت می‌رساند و ضربتش بر هرچه فرود می‌آمد آن را نابود می‌ساخت، هیچ یک از مردم را از خود گذشته‌تر از او ندیدم، بر دشمن یورش می‌برد و سپس چون روباهی زیرک به این سو و آن سو می‌نگریست گویی دو چشم نیز از پشت سر داشت و در جست و خیز به شیر درنده می‌ماند[۹].[۱۰]

رشادت‌های امام علی(ع) در جنگ احد

امیرمؤمنان علی (ع) در روز اُحد، رشادت‌های بسیاری از خود نشان داد. ایشان با اینکه در این جنگ، زخم‌های زیادی برداشته بود، شجاعانه می‌جنگید؛ به گونه‌ای که شمشیرش شکست و از پیامبر (ص) درخواست شمشیر کرد و حضرت ذوالفقار خود را به او داد[۱۱]. به پاس شجاعت‌ها و جوانمردی‌های علی (ع) در این روز، منادی از آسمان ندا در داد: « لَا سَيْفَ إِلَّا ذُو الْفَقَارِ وَ لَا فَتَى إِلَّا عَلِي‏»[۱۲].

ابن ابی الحدید در وصف پایداری علی (ع) می‌گوید: "هنگامی که عموم اصحاب پیامبر (ص) در روز احد از نزد آن حضرت فرار کردند، دسته‌های لشکر مشرکان که متشکّل از پهلوانان بزرگ بودند، پی در پی به سمت رسول خدا (ص) حمله‌ور شدند. کار، بسیار دشوار و بحرانی شد، یک دسته پنجاه نفره از دلاوران قریش، قصد جان پیامبر (ص) را کردند. رسول خدا (ص) به امیرمؤمنان (ع) فرمود: ای علی! این گروه را از من دور کن. او پیاده به آنها حمله کرد و بی‌پروا شمشیر زد، تا شماری از آنان را کشت و بقیه را متفرق ساخت"[۱۳].

علی (ع) نیز در توصیف این روز به مردی عرب فرمود: "اگر در آن روز بودی، می‌دیدی که من از یک سو دشمن را می‌راندم و ابودجانه هم در سوی دیگر، گروهی از دشمن را می‌راند و سعد بن ابی‌وقاص، گروه دیگری تا اینکه خداوند، همه گرفتاری‌ها را دفع فرمود"[۱۴]. به نقل ابن ابی‌الحدید از ۲۸ نفر از کشته شده‌های جنگ اُحد، ۱۲ نفر آنان به دست علی (ع) کشته شدند[۱۵] که این خود، حاکی از روحیه رشادت و سلحشوری آن حضرت در این جنگ است[۱۶].

شجاعت و پرچمداری علی(ع) در خیبر

پرچم رسول خدا(ص) در همه غزوات به دست علی(ع) بود[۱۷]. پیامبر در بسیاری موارد، علی(ع) را پرچمدار خود خوانده است. انس بن مالک و جابر بن عبدالله انصاری از پیامبر روایت کرده‌اند: «علی پسرعم و پرچمدار من است» و بریدة بن حصیب نقل کرده که از رسول خدا(ص) پرسیدند: «روز قیامت چه کسی پرچم تو را در دست خواهد داشت؟» پیامبر فرمود: «چه کسی بهتر از آن‌که در دنیا پرچمم را به دست دارد»[۱۸].

موضوع پرچمداری رسول خدا(ص) در غزوه خیبر مهم‌تر و چشمگیرتر می‌شود. درباره پرچمداری علی(ع) در خیبر احادیثی بسیار روایت شده است؛ از جمله اینکه ابن اسحاق، حدیثی از سلمة بن عمرو الاکوع، صحابی پیامبر، روایت کرده است: پیامبر پرچم خود را به ابوبکر داد و او را به سوی یکی از قلاع خیبر فرستاد. او رفت و کوشید، اما توفیق نیافت و بازگشت. روز دیگر عمر بن خطاب را فرستاد. او نیز رفت و کوشش بسیار کرد، اما کاری از پیش نبرد و بازگشت. آن‌گاه رسول خدا(ص) فرمود: «همانا فردا پرچم را به مردی می‌دهم که خدا و رسول را دوست دارد و خدا و رسول نیز او را دوست دارند. خدا خیبر را به دستش می‌گشاید و او هرگز نمی‌گریزد». سپس علی(ع) را فراخواند و در آن حال، او به درد چشم دچار بود، از آب دهان بر چشمش نهاد و فرمود: «این پرچم را بگیر و با خود ببر تا خدا خیبر را بر تو بگشاید». علی(ع) با پرچم از نزد پیامبر بیرون رفت. به سرعت می‌دوید و نفس نفس می‌زد. ما نیز در پی او رفتیم تا سرانجام پرچم را در زیر دیوار قلعه‌ای بر سنگی قرار داد. جهودی از فراز قلعه سر برآورد و گفت: «تو کیستی؟» گفت: «علی بن ابی طالب». جهود گفت: «سوگند به کتاب موسی که پیروز شدید» و علی از آن جنگ بازنگشت تا خدا خیبر را به دستش گشود[۱۹].[۲۰]

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. «وَ اللَّهِ لَوْ أُعْطِيتُ الْأَقَالِيمَ السَّبْعَةَ بِمَا تَحْتَ أَفْلَاكِهَا وَ اسْتُرِقَّ قُطَّانُهَا مُذْعِنَةً بِأَمْلَاكِهَا عَلَى أَنْ أَعْصِيَ اللَّهَ فِي نَمْلَةٍ أَسْلُبُهَا شَعِيرَةً فَأَلُوكَهَا مَا قَبِلْتُ وَ لَا أَرَدْتُ وَ لَدُنْيَاكُمْ أَهْوَنُ عِنْدِي مِنْ وَرَقَةٍ فِي فَمِ جَرَادَةٍ»؛ نهج البلاغه، خطبه ۲۲۴.
  2. حکیم، سید منذر، ‌پیشوایان هدایت ج۲، ص ۴۵.
  3. بدخشانی، نزل الابرار، ص۱۱۳.
  4. طبری، محب الدین، ذخائرالعقبی، ص۹۲.
  5. معینی، محسن، مقاله «امام علی در نگاه پیامبر»، دانشنامه امام علی ج۱۰، ص ۲۷۴.
  6. کامل، ج۲، ص۱۳۴ و ۱۳۵ چاپ مؤسسه اعلمی؛ تاریخ طبری، ج۳، ص۳۵.
  7. ارشاد المفید، ص۴۶، فصل ۱۹، باب ۲؛ کشف الغمه، ج۱، ص۱۸۲.
  8. استیعاب ابن عبد البر مالکی در حاشیه اصابه، ج۳، ص۳۳؛ تاریخ دمشق ابن عساکر، ج۱، ص۱۴۲.
  9. حلیة الاولیاء ابو نعیم، ج۹، ص۱۴۵.
  10. حکیم، سید منذر، ‌پیشوایان هدایت ج۲، ص ۹۹.
  11. علی بن ابراهیم قمی، تفسیر قمی، ج۱، ص۱۱۶.
  12. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۵۱۴؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۱۰۰؛ عزالدین ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۱۵۶.
  13. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۴، ص۲۵۰.
  14. محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۵۶.
  15. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۵، ص۵۴.
  16. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، غزوه احد، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲، ص۱۲۵-۱۲۶.
  17. امین، عاملی، سید محسن، اعیان الشیعه، ج۱، ص۳۳۷.
  18. متقی هندی، کنزالعمال، ج۱۲، ح ۱۳۰۱ و ج۱۵، ح ۳۴۲.
  19. ر.ک: ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۳۳۴؛ فیروزآبادی، فضائل الخمسة من الصحاح الستة، ج۲، ص۱۶۲؛ سبط ابن جوزی، تذکرة الخواص، ش ۴۱۹۶۴؛ حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۳۷ و ج۴، ص۳۵۶؛ احمد بن حنبل، مسند، ج۱، ص۹۹ و ۲۳؛ ابونعیم اصفهانی، حلیة الاولیاء، ج۴، ص۳۵۶؛ متقی هندی، کنزالعمال، ج۵، ح ۳۵۸ و ۲۸۴.
  20. معینی، محسن، مقاله «امام علی در نگاه پیامبر»، دانشنامه امام علی ج۱۰، ص ۲۷۵.