سیاست از دیدگاه دانشمندان سیاسی به چه معناست؟ (پرسش)
سیاست از دیدگاه دانشمندان سیاسی به چه معناست؟ | |
---|---|
موضوع اصلی | بانک جامع پرسش و پاسخ فقه سیاسی |
مدخل بالاتر | سیاست |
مدخل اصلی | سیاست در فقه سیاسی |
تعداد پاسخ | ۱ پاسخ |
سیاست از دیدگاه دانشمندان سیاسی به چه معناست؟ یکی از پرسشهای مرتبط به بحث فقه سیاسی است که میتوان با عبارتهای متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤالهای مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی فقه سیاسی مراجعه شود.
پاسخ نخست
حجت الاسلام و المسلمین علی اصغر نصرتی در کتاب «نظام سیاسی اسلام» در اینباره گفته است:
«تعاریف متعدد دیگری از سیاست، توسط صاحبنظران این رشته ارائه شده است که میتوان آنها را در چند محور عمده زیر خلاصه و دستهبندی نمود:
- دستهای از تعاریف، سیاست را رهبری و مدیریت در تمام یا بخشی از امور جامعه دانستهاند؛ از جمله: “افلاطون”، که آن را اداره جامعه بزرگ، کشور، ملت، دولت و جهت تأمین بیشترین خوشبختی برای همه شهروندان میداند[۱]. چنانچه میگوید: “وظیفه فرمانروا، پرورش مردم با فضیلت است و کار ویژه مهم حکومت آموزش است”[۲]. ریمون آرون، فرانسوی، اخذ تصمیم درباره مسائل ناهمگون را سیاست میداند[۳]. أبونصر فارابی، رابطه فرماندهی و فرمانبری و خدمات حکومت خوب را سیاست میداند. از نظر وی، حکومت خوب حکومتی است که بتواند افعال و سنن و ملکات ارادی را که در پرتو آنها میتوان به سعادت حقیقی رسید، در مردم جایگزین کند[۴]. او این حکومت را در مقابل حکومتی قرار میدهد که آن را ریاست جاهلی یا حکومت جاهلیت مینامند و سعادتپنداری ایجاد میکند. امام محمد غزالی، سیاست را به استصلاح مردمان و راه راست را بدیشان نمودن، که در دنیا و آخرت نجاتدهنده است تعریف میکند[۵]. کواکبی در تعریف سیاست آن را روش اداره عقلائی و حکیمانه جامعه میداند[۶]. جوهره سیاست در این تعاریف، مدیریت و تنظیم امور است. در نگاه افلاطون، محیط اصلی سیاست جامعه است و برای افراد، اجتماع اهمیت دارد، ارزشمندی افراد در رابطه با دولت سنجیده میشود، آزادی فردی به نفع اقتدار و امنیت جامعه، نادیده گرفته میشود، خوشبختی و فضیلت هدف جامعه سیاسی و به صورت تعلیمی توسط دولت آموزش داده میشود و از راه آموزش، عدالت در جامعه برقرار میشود. از نظر افلاطون، عدالت، ایجاد اجتماعی است که در آن، هر کس در منزلتی که به آن تعلق دارد، قرار گیرد و همان کاری را انجام میدهد که بر حسب گرایش و آموزش، برای آن مناسب است[۷]. در تعریف ریمون آرون، تصمیمگیری عنصر اساسی سیاست، ناظر بر حل و فصل امور جامعه و سیاستگذاری در مسائل کلان است که توسط دولت انجام میگیرد. ناهمگونی مسائل سیاسی حکایت از گستردگی دامنه آن دارد و در حیطه اختیار و قدرت برتری، همانند دولت قرار میگیرد. فرآیند تصمیمگیری، سطح عمل گستردهای را از اخذ تصمیم و اعمال اراده در تعیین موضوع تا هدفگذاری و تنظیم ساختار و خط مشی و نیز اجرای برنامهها شامل میشود؛ ولی در مجموع، بر اساس این دیدگاه، سیاست عمدتاً انفعالی و اجرایی خواهد شد و اگر سطوح فعالیت را، تصمیم سازی، تصمیمگیری و اجرا در نظر بگیریم، تصمیمسازی از حیطه سیاست خارج میشود. در تعریف دانشمندان اسلامی، نظیر فارابی و غزالی، عنصر هدف و نقش رهبری به شکل محسوسی برجسته شده است؛ هرچند دامنه تعریف را محدود ساخته و تنها مواردی را پوشش میدهد که به اعتقاد ایشان راه نجات و رستگاری است. در تعریف کواکبی از سیاست به دو عنصر تکیه شده است. او در تعریف اول، آن را از مقوله روش میداند که در این صورت، سیاست را در مرحله طراحی و نحوه تنظیمات محدود کرده و در مرحله اجرا وارد نکرده است. در تعریف دوم، بر عقلانی بودن آن تأکید میشود. هر چند که عقلانیت و شریعت هیچگونه تضادی با هم ندارند و در حقیقت باید عقل و خرد را در پیروی از انبیاء الهی و شریعت آنان جستجو کرد؛ اما تأکید کواکبی بر اداره عقلانی و از روی حکمت جامعه بوده و تلاش او برای جداسازی حکومت و سیاست از حیطه اداره دین و احکام الهی است.
- برخی دیگر، سیاست را به قدرت تعریف میکنند. برتراند راسل، فیلسوف فرانسوی در کتاب خود به نام “قدرت”، سیاست را تا حدودی با قدرت یکی میداند که البته از نظر او این قدرت، به عنوان پدیدآوردن آثار مطلوب؛ یعنی موردنظر و خواسته شده، تعریف میشود[۸]. برتران دوژوونل، استاد جامعهشناسی دانشگاه پاریس، در تعریف روشنتری معتقد است که سیاست، بررسی و شناخت ریشه هرگونه اعمال قدرت و نفوذ است. در این تعریف، قدرت به معنی عام کلمه در نظر گرفته شده است؛ چنانچه او در تشریح قدرت مینویسد: “هرکس که دیگری را وادار به انجام عملی کند و یا از انجام عملی باز دارد، اعمال قدرت کرده است”[۹]. ماکس وبر، سیاست را کوشش برای شرکت در قدرت یا کوشش برای نفوذ در تخصیص قدرت، چه در میان دولتها و چه در میان گروهها در یک دولت میداند[۱۰]. هرچند، همه تعاریف فوق، سیاست را به معنای قدرت گرفتهاند؛ ولی هر کدام ناظر به سطحی از قدرت است که با دیگری متفاوت است. چنانچه راسل، هرگونه اعمال قدرت از طرف انسان را برای تحقق خواستههایش، سیاست قلمداد میکند؛ خواه در ارتباط با انسانها با موجودات دیگر و حتی طبیعت باشد. دوژوونل، دایره اعمال قدرت را محدود به روابط انسانی میکند و ماکس وبر، با تخصیص قدرت به روابط درونی و بیرونی دولتها، تنها قدرتی را که در رابطه با دولتها؛ چه ارتباط دولتها با یکدیگر و چه ارتباط گروهها در داخل یک دولت، اعمال شود، سیاست میداند. در هر صورت تعابیری که از سیاست ذکر شد، تنها میتواند بخشی از آنچه را که در این مفهوم اتفاق میافتد، توجیه و تفسیر نماید؛ اما بخش عمدهای را که ناظر به هدایت و جهت است نادیده میگیرد.
- سومین دسته از تعاریف، سیاست را از مقوله علم و آگاهی میداند. مک آیور، در کتاب جامعه و حکومت، در بیان رمزآلودی، مینویسد: “سیاست علمی است که به ما میآموزد، چه کسی میبرد، چه میبرد، کجا میبرد، چگونه و چرا میبرد؟”[۱۱]. عبدالحمید ابوالحمد، استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران مینویسد: “سیاست علمی است که همه شکلهای رابطههای قدرت را در زمانها و مکانهای گوناگون بر میرسد و جهت و چگونگی اعمال این قدرت را مینمایاند”[۱۲]. علی شریعتی، در تعبیر متفاوتی سیاست را مشترک عبارت از: “خودآگاهی انسان نسبت به محیط و جامعه و سرنوشت مشترک و زندگی مشترک خود و جامعهای که در آن زندگی میکند و به آن وابسته است”[۱۳] میداند. ابوعلی سینا، فیلسوف مسلمان و شهیر ایرانی میگوید: “سیاست، یکی از اقسام حکمت عملی است و آن، علم به مصالح جماعتی است که در شهری و کشوری اجتماع کردهاند بر مبنای تعاون و بقای نوع و رفاه زندگی افراد و آن بر دو قسم است، یکی آنکه متعلق به ملک و سلطنت است که آن را علم سیاست نامند و دیگر آنچه متعلق به شرایع آسمانی و احکام الهی و دستورهای انبیا و اولیا است که علم نوامیس نامیده میشود”[۱۴]. علاوه بر آنکه همه این تعاریف، تنها ناظر به جنبه علمی سیاستاند؛ مک آیور منافع را محور سیاست میداند؛ در حالیکه خدمترسانی، ایثار و هدایت، جنبههای انکارناپذیر سیاست میباشند. تعریف ابو الحمد نیز در عین حال که بسیاری از امتیازات تعریف سیاست صحیح را داراست از نوعی تعمیم به روابط انسانی و غیرانسانی برخوردار میباشد؛ همچنین در تعریفی که دکتر علی شریعتی ارائه میدهد، سیاست را به تمامی حوزههای علوم اجتماعی سرایت داده و تفاوت میان سیاست و دیگر علوم اجتماعی را کمرنگ میکند که علاوه بر آن، تعبیر خودآگاهی، حکایت از نگاه درون گرایانه و فرد محور به انسان است. سرانجام بوعلی سینا نیز هرچند در نگاه کلی سیاست را علم به مصالح معرفی میکند؛ ولی در مقام بیان انواع، آن را علم اداره حکومت و سلطنت میداند.
- دستهای دیگر از تعاریف، سیاست را مفهومی فراگیر و دربرگیرنده نیازهای زندگی اجتماعی میدانند. چنانچه رابرت دال میگوید: “سیاست، یکی از حقایق غیر قابل اجتناب زندگی بشر است. انسانها در هر لحظه از زمان به نوعی با مسائل سیاسی درگیر میباشند”[۱۵]. عنصرالمعالی کیکاووس بن وشمگیر، در قابوسنامه سیاست را همهٔ وظیفههایی میداند که بر عهده پادشاه است و در این میان، مهمترین وظیفه پادشاه را فرمان دادن معرفی میکند و فرمان دادن را به کار بردن زور و قدرتنمایی را، هسته اصلی سیاست میداند[۱۶]. بنابراین، ملاحظه میکنید که دانشمندان علوم سیاسی بر تعریف واحد و جامعی از سیاست، اتفاق نظر ندارند و برخی تعاریف ارائه شده، فاصلهٔ مفهومی زیادی با هم دارند. ازاینرو، در مقام تبیین و تحلیل نظام سیاسی اسلام، دستیابی به تعریف مناسبی از سیاست، نه تنها مشکلی ندارد؛ بلکه ضرورت آشکار آن محسوس میباشد»[۱۷]
منبعشناسی جامع فقه سیاسی
پانویس
- ↑ ابوالحمد، عبدالحمید، مبانی سیاست، ص۳۳.
- ↑ عالم، عبدالرحمن، تاریخ فلسفه سیاسی غرب، ج۱، ص۹۸.
- ↑ علیبابایی، غلامرضا؛ آقایی، بهمن، فرهنگ علوم سیاسی، ص۳۹۴.
- ↑ فارابی، ابونصر محمد، احصاء العلوم، ترجمه حسین خدیو جم خوارزمی، ص۱۰۸.
- ↑ غزالی، ابوحامد، احیاء علوم الدین، ترجمه مؤیدالدین محمد خوارزمی، ج۱، ص۵۵.
- ↑ کواکبی، سید عبدالرحمن، طبیعت استبداد، ترجمه عبدالحسین میرزای قاجار، نقد و تصحیح محمدجواد صاحبی، ص۲۷.
- ↑ رجوع کنید به: تاریخ فلسفه سیاسی غرب، ج۱، فصل چهارم.
- ↑ رجوع کنید به: راسل، برتراند، قدرت، ترجمه نجف دریابندری، ص۲۱۷.
- ↑ ابوالحمد، عبدالحمید، مبانی سیاست، ص۲۷.
- ↑ امینی، علیاکبر، مجله اطلاعات سیاسی اقتصادی، ش۱۱، ص۲۹.
- ↑ مک آیور، جامعه و حکومت، ترجمه ابراهیم علی کنی، ص۲۹.
- ↑ ابوالحمد، عبدالحمید، مبانی سیاست، ص۲۹.
- ↑ شریعتی، علی، تاریخ ادیان، انتشارات انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه صنعتی، ۱۳۴۸، ص۱۱.
- ↑ بوعلی، قانون، ج۲، ص۱۹۴.
- ↑ دال، رابرت، تجزیه و تحلیل جدید سیاست، ترجمه حسین ظفریان، ص۱.
- ↑ در قابوسنامه مینویسد: “پس پادشاه که وی را فرمانروایی نبود. او پادشاه نبود، چنانکه میان او و دیگران فرق است، باید که در فرمان دادن نیز فرق بود که نظام ملک ملکان، اندر فرمانروایی باشد و فرمانروایی جز با سیاست نبود؛ پس در سیاست نمودن تقصیر نباید کرد تا امرها روان بود و شغلها بی تقصیر” (قابوسنامه به تصحیح: غلامحسین یوسفی، ص۲۳۲).
- ↑ نصرتی، علی اصغر، نظام سیاسی اسلام، ص ۲۲.