سکوت امام علی
چرا امام علی(ع) بعد ار پیامبر اکرم(ص) برای گرفتن حق خود قیام نکرده و بیست و پنج سال سکوت نمودند؟ با مطالعه تاریخ صدر اسلام به ویژه سخنان حضرت علی(ع)، دلایل سکوت آن حضرت روشن میشود؛ از جمله: عقدهها و کینههای دیرینه قریش و دیگران؛ حفظ وحدت مسلمانان؛ پاسداری و حراست از دین اسلام؛ فراهم نبودن شرایط اجتماعی و سیاسی و حسن ظن به مردم و یاران پیامبر(ص).
شبهه سکوت امام
اگر واقعاً پیامبر، علی(ع) را برای خلافت و رهبری نصب کرده بود، چرا برای اخذ حق خود قیام نکرد و بیست و پنج سال سکوت نمود؟
در میان مسائل اجتماعی، کمتر مسألهای از نظر اهمیت و نیاز به دقت، به پایه مدیریت و رهبری میرسد. شرائط رهبری آن چنان دقیق و حائز اهمیت است که در میان یک اجتماع بزرگ تنها چند فرد انگشت شماری واجد آن میگردند.
در میان همه نوع رهبریها، شرائط رهبران آسمانی سنگینتر و وظائف آنان خطیرتر از شرائط رهبران اجتماعی است که با گزینش جامعه، چنین موقعیت و مقامی را به دست میآورند. در رهبریهای معنوی، هدف بالاتر و ارجدارتر از حفظ مقام و موقعیت و رهبریست، و رهبر برای این برانگیخته میشود که به هدف تحقق بخشد و اگر روزی بر سر دو راهی قرار گرفت و ناچار شد که یکی را رها کرده و دیگری را بگیرد، حتماً باید برای حفظ اصول و اساس هدف، از رهبری دست بردارد، و هدف را مقدستر از حفظ مقام و موقعیت رهبری خود بشمارد.
امام علی (ع)، پس از درگذشت پیامبر با این اصل کلی روبرو شد. هدف از رهبری امام و فرمانروائی وی پرورش نهالی بود که به وسیله پیامبر گرامی در سرزمین حجاز غرس شده بود، تا نهال به مرور زمان به صورت یک درخت برومند درآید و شاخههای آن به تمام نقاط زمین کشیده شود و مردم جهان زیر سایه این درخت بیارامند و از شاخههای پربار آن بهره مند گردند.
ولی هرگاه جامعه بر اثر کوتاهی فکر و یا عوامل دیگر در برابر رهبری فردی، موانع و مشکلاتی تولید نمایند، هرگز نباید برای حفظ مقام و موقعیت خود، کاری کند که هدف از بین برود و نهال به خشکی گراید.
امام پس از درگذشت پیامبر، تشخیص داد که در چنین موقعیتی قرار گرفته است و اگر بر قبضه کردن حکومت و حفظ مقام و موقعیت خود اصرار نماید، وضعی پیش میآید که زحمات پیامبر گرامی و خونهای پاکی که در این راه برای آبیاری این نهال ریخته شده است، به هدر میرود[۱].
دلایل سکوت
با مطالعه تاریخ صدر اسلام به ویژه سخنان حضرت علی(ع)، دلایل سکوت آن حضرت روشن میشود؛ از جمله:
نخست: عقدهها و کینههای دیرینه
جامعه اسلامی آن روز آنچنان دچار اختلاف نظر و دو دستگی شده بود که یک جنگ داخلی یا خونریزی کوچک، موجب انفجارهائی در داخل و خارج مدینه میگردید و بسیاری از قبائلی که در مدینه و یا بیرون از آن زندگی میکردند، نسبت به علی(ع) بیمهر بودند و کینه او را سخت به دل داشتند؛ زیرا علی بود که پرچم کفر این قبائل را سرنگون کرد و قهرمان آنان را به خاک ذلت افکند. این افراد هر چند بعدها پیوند خود را با اسلام محکمتر کرده و به توحید و خداپرستی و پیروی از اسلام تظاهر میکردند، ولی در باطن بغض و عداوت خود را نسبت به خاندان پیامبر اسلام محفوظ داشتند. در چنین موقعیتی هرگاه امام از طریق توسل به قدرت و قیام مسلحانه در صدد اخذ حق خویش برمیآمد، نتیجه این نبرد امور زیر بود:
- در این نبرد، امام بسیاری از عزیزان خود را که از جان و دل به امامت و رهبری او معتقد بودند، از دست میداد.
- نه تنها علی(ع) عزیزان خود را از دست میداد، بلکه قیام قهرمانانه بنی هاشم و دیگر یاران و عزیزان علی(ع) سبب میشد گروه زیادی از صحابه پیامبر که به خلافت امام راضی نبوده و تن نمیدادند، کشته شده و در نتیجه قدرت مسلمانان در مرکز رو به ضعف میگرائید.
- بر اثر ضعف مسلمانان، قبائل دوردست که تازه نهال اسلام در سرزمین آنان ریشه دوانیده بود، به گروه مرتدان و مخالفان اسلام پیوسته و صف واحدی را تشکیل میدادند و چه بسا بر اثر قدرت مخالفان و نبودن رهبری صحیح در مرکز، چراغ توحید برای ابد به خاموشی میگرائید[۲].
دوم: حفظ وحدت مسلمانان
وقتی رهبر یک حرکت عظیم تاریخی که بنیانهای جامعه آن روز را زیر و رو و اندیشه و نظامی نوین برقرار کرده، از میان مردم میرود، بهترین شرایط برای حرکت ارتجاعی و ضد تکاملی فراهم میآید. حال اگر داخل امت و بین سران و نخبگان آن نیز درگیری به وجود آید، روشن است که امور آن جامعه و امت، هیچگاه به سامان نخواهد رسید و چه بسا نتایج همه حرکتهای قبلی نیز از دست برود. در صدر اسلام نیز دقیقاً همین شرایط پیش آمد. دشمنانِ خارجیِ حرکت عظیم اسلام (همانند روم و ایران) از یکسو و منافقان و عناصر ارتجاعی داخلی از سوی دیگر، منتظر فراهم آمدن شرایطی بودند تا نهال نورسته اسلام را از بن برکنند. اگر در چنین شرایطی امام علی(ع) برای احقاق حق خود دست به شمشیر میبرد، مسلماً در جنگ دامنهداری درگیر میشد که پایان آن چیزی جز از بین رفتن زحمات پیامبر(ص) نبود. بدین جهت حضرت علی(ع) در نامه خود به معاویه، حفظ اتحاد اسلامی و خوف از برگشت دوباره کفر را یکی از علل خویشتنداری خود بیان کرده و فرموده است: "وقتی مردم با ابابکر بیعت کردند، پدرت ابوسفیان نزد من آمد و گفت: «تو به این امر سزاوارتری و من با تمام قوا از تو در برابر ابن ابیقحافه حمایت میکنم»؛ اما من سخن او را نپذیرفتم؛ به جهت ترس از تفرقه بین مسلمانان"[۳].[۴]
سوم: پاسداری و حراست از دین اسلام
بیتردید حکومت در نگرش سیاسی ائمه(ع)، ابزاری برای ریاستطلبی و کامیابی (آنگونه که دنیاطلبان پی آن بودند) نبود؛ بلکه آن را وسیلهای برای حفظ اسلام، اجرای قوانین الهی، احقاق حقوق عامه و احیای سنت رسول خدا(ص) میدانستند؛ چنانکه امام علی(ع) هدف از قیام خود در جنگ صفین را چنین بیان میکند: خدایا، تو آگاهی که انگیزه ما برای جنگ، رغبت به زمامداری و به دست آوردن مال و منال بیارزش دنیا نبود؛ بلکه ما میخواستیم با این اقدامات نظامی، احکام و آثار فراموششده دین تو را به صحنه برگردانیم و اصلاحات اجتماعی را انجام دهیم تا بندگان مظلوم تو، امنیت داشته باشند و حدود تعطیلشده تو، اجرا گردد[۵].[۶]
چهارم: فراهم نبودن شرایط اجتماعی و سیاسی
دلیل دیگر برای اتخاذ چنین موضع سیاسی توسط علی(ع)، نبود عِدَّه و عُدَّه و فراهم نبودن شرایط اجتماعی بود؛ چنانکه ایشان در خطبه ۲۶ نهج البلاغه به این وضعیت تصریح فرموده است: در کار خویش اندیشه کردم. دیدم یاوری جز اهل بیت خویش ندارم که اگر مرا یاری کنند، کشته خواهند شد. پس به مرگ آنان رضایت ندادم. چشم پر از خار و خاشاک را ناچار فرو بستم و با گلویی که استخوان شکسته در آن گیر کرده بود، جام تلخ حوادث را نوشیدم و خشم خویش را فرو خوردم و بر نوشیدن جام تلختر از گیاه حنظل، شکیبایی کردم[۷].
با فراهم نبودن زمینه اجتماعی و با تعداد یاران، دست زدن به یک قیام سیاسی، نتیجهای جز از دست دادن رهبر و مرجعی مانند حضرت علی(ع) نداشت و این امر، در آن شرایط، هرگز یک حرکت حسابشده و زیرکانه محسوب نمیشد و سودی برای آیین نوپای اسلامی نداشت[۸].
پنجم: حسن ظن به مردم و یاران پیامبر(ص)
از دلایل مهم خودداری علی(ع) از اقدام سیاسی پس از وفات پیامبر اسلام(ص) این بود که علی(ع) و دیگر اعضای خاندان عصمت و طهارت تصورشان از عموم مردم ـ به ویژه خواص و اصحاب نزدیک پیامبر(ص) ـ چنین بود که آنان به توصیههای فراوان خداوند متعال و پیامبر اسلام(ص) درباره اهل بیت(ع)، گوش فرا خواهند داد و درباره جانشینی رسول خدا(ص) و رهبری جامعه، با علی(ع) مخالفت نخواهند کرد؛ چراکه آنها با چشم خود دیده و با گوش خود شنیده بودند که خداوند متعال، علی(ع) را ولی مؤمنان خوانده[۹] و به منزله خود پیامبر معرفی کرده است[۱۰]. خداوند متعال نیز در قرآن کریم نشانه محبت به خودش را پیروی بیچون و چرا از پیامبر(ص) اعلام کرده بود[۱۱]. آنان از روز اول دعوت علنی اسلام (حدیث یوم الدار) تا روز غدیر که پیامبر(ص) با دستور خدا، علی(ع) را به عنوان ولی خدا، جانشین خود و رهبر مسلمانان معرفی کرده و از آنان بیعت گرفته بود، با موضوع رهبری پس از رسول خدا آشنا بودند و شنیده بودند که رسول خدا، خاندان خود را عدل قرآن و جدانشدنی از آن معرفی کرده و فرموده است تنها راه نجات امت از گمراهی و انحراف، پیروی از قرآن و عترت است: «يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدِي أَبَداً»[۱۲]. با وجود این توصیهها و دلایل قطعی، انتظار این بود که مردم از خط سیری که رسول خدا(ص) ترسیم کرده بود، کنار نروند؛ چراکه شایسته یک مسلمان نیست در مقابل اراده خداوند، راه دیگری را برگزیند[۱۳]؛ اما به محض رحلت پیامبر(ص)، در حالی که غم سنگینی بر خاندان پیامبر مستولی شده و امام علی(ع) در حال تغسیل و تکفین بدن پیامبر(ص) بود، اصحاب سقیفه از این دلمشغولی علی(ع) بهره جسته، مسیر امور سیاسی ـ اجتماعی را تغییر دادند. آنان چنان در گرفتن بیعت، سرعت عمل به خرج دادند که آب غسل پیامبر(ص) هنوز خشک نشده بود[۱۴].
منابع
پانویس
- ↑ سبحانی، جعفر، پیشوائی از نظر اسلام، ص ۲۵۷.
- ↑ سبحانی، جعفر، پیشوائی از نظر اسلام ص ۲۵۸.
- ↑ بلاذری، أنساب الأشراف، ج۲، ص۲۸۱؛ ابن أعثم، الفتوح، ج۲، ص۵۵۹.
- ↑ نجفی، حافظ، مقاله «اعتقاد ائمه شیعه به امامت خود»، موسوعه رد شبهات ج۲۱، ص ۱۶۷؛ سبحانی، جعفر، پیشوائی از نظر اسلام، ص ۲۶۲.
- ↑ «اللَّهُمَّ إِنَّكَ تَعْلَمُ أَنَّهُ لَمْ يَكُنِ الَّذِي كَانَ مِنَّا مُنَافَسَةً فِي سُلْطَانٍ وَ لَا الْتِمَاسَ شَيْءٍ مِنْ فُضُولِ الْحُطَامِ وَ لَكِنْ لِنَرِدَ الْمَعَالِمَ مِنْ دِينِكَ وَ نُظْهِرَ الْإِصْلَاحَ فِي بِلَادِكَ فَيَأْمَنَ الْمَظْلُومُونَ مِنْ عِبَادِكَ وَ تُقَامَ الْمُعَطَّلَةُ مِنْ حُدُودِكَ». (نهج البلاغه، خطبه ۱۳۱).
- ↑ نجفی، حافظ، مقاله «اعتقاد ائمه شیعه به امامت خود»، موسوعه رد شبهات ج۲۱، ص ۱۶۹.
- ↑ «فَنَظَرْتُ فَإِذَا لَيْسَ لِي مُعِينٌ إِلَّا أَهْلُ بَيْتِي فَضَنِنْتُ بِهِمْ عَنِ الْمَوْتِ فَأَغْضَيْتُ عَلَى الْقَذَى وَ شَرِبْتُ عَلَى الشَّجَا وَ صَبَرْتُ عَلَى أَخْذِ الْكَظْمِ». (نهج البلاغه، خطبه ۲۶).
- ↑ نجفی، حافظ، مقاله «اعتقاد ائمه شیعه به امامت خود»، موسوعه رد شبهات ج۲۱، ص ۱۷۴.
- ↑ ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ﴾ «سرور شما تنها خداوند است و پیامبر او و (نیز) آنانند که ایمان آوردهاند، همان کسان که نماز برپا میدارند و در حال رکوع زکات میدهند» سوره مائده، آیه ۵۵.
- ↑ ﴿قُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ﴾ «بنابراین، پس از دست یافتن تو به دانش، به هر کس که با تو به چالش برخیزد؛ بگو: بیایید تا فرزندان خود و فرزندان شما و زنان خود و زنان شما و خودیهای خویش و خودیهای شما را فرا خوانیم آنگاه (به درگاه خداوند) زاری کنیم تا لعنت خداوند را بر دروغگویان نهیم» سوره آل عمران، آیه ۶۱.
- ↑ ﴿قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي﴾ «بگو اگر خداوند را دوست میدارید از من پیروی کنید» سوره آل عمران، آیه ۳۱.
- ↑ «ای مردم، من در میان شما دو چیز گرانبها باقی میگذارم: کتاب خدا و عترتم یعنی اهل بیتم. به این دو تمسک جوئید که هرگز گمراه نمیشوید». (سلیم بن قیس هلالی، کتاب سلیم بن قیس، ج۲، ص۶۴۷؛ مقریزی، امتاع الاسماع، ج۵، ص۳۷۸؛ ابن ابیشیبه، المسند، ج۱، ص۳۵۱).
- ↑ ﴿مَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلَا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًا أَنْ يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ﴾ «و چون خداوند و فرستاده او به کاری فرمان دهند سزیده هیچ مرد و زن مؤمنی نیست که آنان را در کارشان گزینش (دیگری) باشد» سوره احزاب، آیه ۳۶.
- ↑ نجفی، حافظ، مقاله «اعتقاد ائمه شیعه به امامت خود»، موسوعه رد شبهات ج۲۱، ص ۱۷۶-۱۸۸.