قطبالرحا
موضوع مرتبط ندارد - مدخل مرتبط ندارد - پرسش مرتبط ندارد
مقدمه
«قطبالرّحا» محوری است که سنگ آسیاب بر گرد آن میچرخد که بدون آن گردش سنگ مختل و در اندک زمانی از حرکت بازمیماند. از نقطه نظر دینی، نقش اعتقاد مردم به نظام و اقتدار سیاسی حکومت در اسلام بر اساس مرکزیت و قطبیت امام استوار است. نخستین بار امامت به مفهوم دقیق مرکزیت ایدئولوژیکی در کلام علی(ع) به کمک واژه دقیق قطب تبیین شد: «أَمَا وَ اللَّهِ لَقَدْ تَقَمَّصَهَا فُلانٌ، وَ إِنَّهُ لَيَعْلَمُ أَنَّ مَحَلِّي مِنْهَا مَحَلُ الْقُطْبِ مِنَ الرَّحَا»[۱]. هشیارانه بنگرید؛ سوگند به خدا فلانی خلافت را چون تنپوشی به تن کشید، درحالیکه او نیک میدانست که موقعیت و نقش من چو قطب در سنگ آسیاب است. دقت در سخن امام علی(ع) در خطبه سوم نهجالبلاغه که فرمود: «وَ إِنَّهُ لَيَعْلَمُ أَنَّ مَحَلِّي مِنْهَا مَحَلُ الْقُطْبِ مِنَ الرَّحَى»[۲] نشان میدهد که امام(ع) در مرکزیت و قطبیت جامعه قرار دارد و این اقتدار عالی را به هیچ قیمتی و بهانهای نمیتوان از امام(ع) و دولت امام(ع) سلب کرد[۳]. در این میان خلافت به معنای جانشینی و قائممقامی پیامبر(ص) و پیشوایی و رهبر ایدئولوژیکی و زمامداری سیاسی و هدایت تکاملی در کل جریانات و حرکتهای جامعه، از چنان مرکزیتی برخوردار است که باید کل جامعه و امت بر محور امام(ع) به گردش درآید و امامت چون هسته مرکزی و نگهدارنده و نظمدهنده، کنترلکننده گردش چرخهای جامعه و بازدارنده از حرکتهای انحرافی باشد. امامت به این معنا، حضور امام(ع) را در عرصه تمامی مسائل امت و جامعه ایجاب میکند، بهطوریکه هیچ حرکتی از خارج از قطب وجود امام(ع) نشأت نمیگیرد و هر نوع حرکت لازم برای تکامل امت از این مرکز آغاز میشود و جهت مییابد و کنترل میشود.
در موردی دیگر، علی(ع) امامت را به رشته پیوند دهنده مهرهها تشبیه میکند: «وَ مَكَانُ الْقَيِّمِ بِالْأَمْرِ مَكَانُ النِّظَامِ مِنَ الْخَرَزِ يَجْمَعُهُ وَ يَضُمُّهُ فَإِنِ انْقَطَعَ النِّظَامُ تَفَرَّقَ الْخَرَزُ وَ ذَهَبَ». موقعیت کسی که به تصدی خلافت و امامت قیام نموده، در میان امت به منزله رشته محکمی است که مهرهها را گردآورده و نظم بخشیده و به هم پیوسته است، و هرگاه پاره شود، مهرهها از هم جدا شده و هر کدام به سویی خواهند رفت که دیگر امکان گردآوری آن نخواهد بود. امام(ع) تمرکز تشکیلات امت و مرکز تمامی نیروهای بالنده و استعدادهای قابل شکوفاست. و رهبری وی به گونه مکتبی و بر اساس پایبندی به اصول غیر قابل تخطی و مطابق با معیارهای تقوا، فضیلت و علم و روشهای منطقی و انسانی است. امام نه تنها عالم و آگاه به مکتب و فرامین وحی است، بلکه خود در تحقق بخشیدن به مکتب و عمل به فرامین الهی پیشتاز و پیشگام است و همواره در صف پیشین حرکت جامعه به سوی الله قرار دارد و به هیچ قیمتی تن به هوای نفس نمیدهد و از جادۀ عدالت خارج نمیشود. شیوه رهبری امام آنچنان به مکتب پیوند خورده که جدا شدن کتاب و امام حتی برای یک بار نیز امکانپذیر نیست. چنانکه پیامبر اکرم(ص) فرمود: «إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا أَبَداً وَ لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ»[۴]. من در میان شما دو میراث گرانبها میگذارم؛ کتاب خدا و خاندان من؛ مادام که به آن دو چنگ زنید هرگز گمراه نخواهید شد و آن دو هیچگاه از هم جدا نمیشوند، تا آنگاه که در قیامت به من برسند. خواستهها و تمایلات مردم نمیتواند امام را از خط وحی جدا کند. وقتی مردم امام خویش را برگزیدند، او حرکت پویای خویش را با خواست مکتب و اراده متجلی شده در وحی (یعنی بر مدار رضای حق) تنظیم میکند. علی(ع) در این مورد فرمود: «وَ اعْلَمُوا أَنِّي إِنْ أَجَبْتُكُمْ رَكِبْتُ بِكُمْ مَا أَعْلَمُ وَ لَمْ أُصْغِ إِلَى قَوْلِ الْقَائِلِ وَ عَتْبِ الْعَاتِبِ»[۵]. بدانید مردم! اگر دعوت شما را به قبول خلافت پذیرفتم، شما را آنگونه که میدانم راه میبرم و هرگاه روش من با خواسته و سلیقه و برداشت شما وفق ندهد، دیگر به گفته کسی و پرخاش پرخاشگری گوش فرا نخواهم داد[۶].[۷]
منابع
پانویس
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۳.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۳.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۴۶.
- ↑ وسائل الشیعه، ج۱۸، ص۱۹.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۹۲.
- ↑ فقه سیاسی، ج۷، ص۳۴ – ۳۳؛ ج۲، ص۳۰۶ – ۳۰۵.
- ↑ عمید زنجانی، عباس علی، دانشنامه فقه سیاسی ج۲، ص ۴۰۳.