مؤلفه‌های قیام امام حسین

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

اهتمام به دین

یکی از اصول و مؤلفه‌های اصلی اصلاح‌گری مدرنیستی دین‌زدایی و مخالفت با دین است. اما در اصلاحات حسینی اهتمام به دین و احیا و اصلاح ارزش‌های دینی، عنصر اصلی و محوری اصلاحات می‌باشد. اساساً قیام امام حسین (ع) این بود که در عصر ایشان، انحرافات و بدعت‌هایی در دین رسوخ و نفوذ کرده و چهره واقعی دین را تغییر داده بود.

از آنجا که نظام حاکم، به تعالیم دینی اهتمام نمی‌ورزید، آن حضرت در صدد اصلاح و احیای دین برآمدند. از سخنان و خطابه‌های امام حسین (ع) به خوبی به دست می‌آید که هدف امام (ع) از قیام، نه حکومت و ریاست و نه اغراض فردی و امور شخصی، بلکه مبارزه با انحرافات و بدعت‌ها در دین بوده است.

در عصر امام حسین (ع) وضع اسلام و مسلمانان و حکومت به حدی بد و غیر قابل پذیرش شده بود که وظیفه هر مسلمانی اظهار مخالفت و جلوگیری از انحراف و سقوط آن بود.[۱]

تشکیل حکومت دینی و نفی سکولاریزم

یکی از اصول اساسی و مهم اصلاحات مدرنیستی و شیه مدرنیستی، سکولاریزم و جدا‌سازی ساحت دین از ساحت سیاست می‌باشد؛ بدین معنا که اصلاح طلبان غربی و غرب‌زده سعی می‌کنند دین را از دخالت در قلمرو سیاسی -اجتماعی دور نگه دارند و منحصر و محدود در امور شخصی و فردی نمایند.

در مقابل، حرکت اصلاحی امام حسین (ع)، حرکتی سیاسی - اجتماعی بود و با این حرکت خود، بر علیه چنین تفکر و جریانی (تفکر سکولاریستی) قیام نمود. حضرت با قیام خونین خود نشان داد که مرز سیاست از دیانت جدا نیست و در اسلام بین این دو، همگرایی و هماهنگی وجود دارد و هر وقت در رأس حکومت، زمامداران و حاکمانی فاسد قرار گیرند که لیاقت منصب حکومت و کشورداری را ندارند باید بر علیه آنها شورید و از منصب حکومت عزل کرد. حرکت اصلاحی امام حسین (ع) دارای ابعاد و اضلاع مختلفی است که جنبه سیاسی و اجتماعی (یعنی تشکیل حکومت دینی) یکی از آنهاست؛ چراکه در زمان ایشان، معاویه و پسرش یزید، عملاً سکولاریزم را ترویج می‌دادند، به عنوان نمونه وقتی که معاویه بر خلافت استیلا یافت، بلافاصله به عراق آمده، در سخنرانی خود به مردم اخطار نمود که من با شما سرنماز و روزه نمی‌جنگیدم، بلکه می‌خواستم بر شما حکومت کنم و به مقصود خود رسیدم[۲].

مرحوم علامه طباطبایی در مورد این سخن معاویه می‌فرماید: «معاویه با این سخن اشاره می‌کرد که سیاست را از دیانت جدا خواهد کرد و نسبت به مقررات دینی ضمانتی نخواهد داشت و همه نیروی خود را در زنده نگه داشتن حکومت خود به کار خواهد بست و البته روشن است که چنین حکومتی سلطنت و پادشاهی است، نه خلافت و جانشینی پیغمبر خدا»[۳].

برخی از روشنفکران با مردمی خواندن نهضت و قیام امام حسین (ع) وانمود می‌کنند که حرکت امام (ع) صد در صد به خواست خود مردم بوده است و از این سخن، جدایی دین از سیاست را نتیجه می‌گیرند![۴]. در خصوص این سخن، پرسش‌ها و نقدهای فراوانی مطرح است که به دلیل ضیق مجال، تنها به یک نکته اساسی اکتفا می‌کنیم[۵].

یکی از اهداف قیام امام (ع)، اصلاح جامعه اسلامی و احیای فریضه امر به معروف و نهی از منکر است. آن حضرت هنگام ترک مدینه، بر این مطلب تأکید می‌کنند: «إِنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإِصْلَاحِ فِي أُمَّةِ جَدِّي‌(ص) أُرِيدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَنْهَى عَنِ الْمُنْكَرِ‌»[۶].

معنای این سخن این است که اگر امام از عدم تشکیل حکومت و همچنین از نقض عهد مردم کوفه نیز مطمئن بود، هرگز دست از نهضت اصلاح‌گرانه خویش بر نمی‌داشت؛ چراکه انگیزه اصلی و اولی آن حضرت، احیای دین بود و مسأله حکومت و زمام‌داری در مراحل بعد اهمیت قرار داشتند. بنابراین، این ادعا که حرکت امام حسین (ع) صد در صد مردمی و در جهت نیل به زمامداری بود، موافق منابع روایی و تاریخی و سخنان خود حضرت نیست.[۷]

نفی فردگرایی و قیام خدامحورانه

فردگرایی غربی، آن‌گونه که در بستر اومانیسم شکل گرفت و منتهی به سودانگاری مطلق گردید، هرگز در اسلام پذیرفته نیست؛ زیرا فردگرایی، ارزش و اخلاقی ناصواب است.

انسان، مدار و محور اخلاق و ارزش‌ها نیست. بلکه باید بدان‌ها پای‌بند باشد. اصول و پایه‌های اخلاقی و قضایای ارزشی، امور عینی و مستقل از ذهنیت و خواست و میل آدمیان است.

از همین روست که مبانی اصیل اخلاقی، مطلق و پالوده از نسبیت هستند. سرّ عینی بودن و مطلق بودن امهات قضایای اخلاقی آن است که این قضایا در واقع بیانگر وجود رابطه واقعی میان عمل اخلاقی و کمال نهایی و روحانی آدمی‌اند.

اگر عدالت، خوب است و اگر خیانت و جنایت، بد، از آن روست که این امور به واقع موجب کمالاتی روحانی و یا خساراتی معنوی در باطن و حقیقت انسان می‌شوند، نه آنکه به دلیل کارکرد اجتماعی مثبت این قضایا یا گرایش و ترجیح ذهنی طرفداران آنها مقبول افتاده‌اند[۸].

قیام و نهضتی که امام حسین (ع) بر پا نمودند، نهضتی خدا محورانه و الهی بود، نه فردگرایانه و بر اساس مصلحت فردی. این تصور که قیام حضرت (ع) به دلیل مصالح فردی و انتقام‌گیری از خاندان بنی‌امیه است، توهمی باطل و غرض ورزانه است که منشأ أن عدم معرفت به ساحت قدس و ملکوتی ائمه (ع) و از جمله امام حسین (ع) می‌باشد.

تمامی حرکات و سکنات امام حسین (ع) و از جمله اصلاح‌گری ایشان، هیچ صبغه‌ای جز صبغه الهی نداشت و رضای الهی در همه حال، مورد توجه ایشان بود. قیام عاشورا چون رنگ خدایی داشت، جاویدان و پیروز شد. به تعبیر حضرت امام (ع)، «شکست نبود کشته شدن سید الشهداء، چون قیام الله بود، شکست ندارد»[۹].

«آگاه بودند که ما آمدیم ادای وظیفه خدایی بکنیم، آمدیم اسلام را حفظ کنیم».[۱۰]

قرائت واحد از دین، مبنای اصلاحات حسینی

روشن است که جامعه بدون استعداد و بهره‌گیری از ارزش‌های الهی، در ادامه حیات اجتماعی خود، دچار انحرافات و مشکلات هنجاری خواهد شد؛ چراکه رفتار و اعمال اجتماعی افراد در جامعه، مبتنی بر ارزش‌های حاکم بر آن می‌باشد.

از بر این اساس، معاویه که ارزش‌های الهی و خاندان نبوت را از جامعه اسلامی کنار گذاشته بود، در صدد برآمد تا با ترویج افکار التقاطی و قرائت‌های دیگر از دین، این نقیصه را جبران کند. از این‌رو، وی به ترویج تفکر «مرجئه»، که قرائتی جدید از ایمان بود، پرداخت. او مدعی بود که ایمان قلبی برای انسان کفایت می‌کند[۱۱]. مبنای اصلاحات امام حسین (ع)، بر پایه یک قرائت از دین بود و بر اساس همین قرائت واحد، به مبارزه با سایر قرائت‌ها پرداخت.

اگر قرائت‌های مختلف از دین صحیح باشد، آن گونه که پلورالیست‌ها مدعی‌اند، دیگر اصلاح‌گری، امر به معروف و نهی از منکر، قیام برای عدالت اجتماعی و... معنا و مفهومی ندارد؛ چراکه بر اساس قرائت‌های مختلف از دین، هر کسی برای خود فهم و قرائتی از دین دارد و همه این قرائت‌ها نیز صحیح می‌باشد. امام حسین (ع) یک قرائت از دین دارد، یزید قرائتی دیگر و هر دو بر حق‌اند؛ لازمه چنین نگرشی، آنارشیسم و شکاکیت تمام عیار است که هم با اصول و قواعد عقلی و برون دینی ناسازگار است و هم به لحاظ درون دینی، یعنی کتاب و سنت، باطل می‌باشد.

اگر تمامی قرائت‌ها صحیح‌اند، پس چرا اسلام دعوت به مبارزه با ظلم و طاغوت و... کرده است؟ اگر قرائت‌های مختلف همه بر حق‌اند، پس چرا امام حسین (ع) در مقابل این قرائت‌های صحیح قیام کردند؟ امام (ع) با قیام و اصلاح‌گری خود نشان دادند که هر قرائتی از دین بر طریق صواب نیست و باید در مقابل قرائت‌های انحرافی و بدعت‌آمیز از دین ایستاد.[۱۲]

اصلاح همه‌جانبه

مصلحان غربی و غرب زده بر این باورند که اصلاح دین یعنی بازگشت به تجارب دینی، نه بازگشت به تمامیت دین. اما اصلاحات امام حسین (ع)، برخلاف تجربه‌گرایان - که با تحویل و تنزل دادن دین به تجربه دینی، فقط یک بعد از دین را اخذ کرده و ادعای بازگشت به آن را دارند - اصلاحات همه جانبه و چند بعدی بود.

آن حضرت با قیام خویش در صدد اصلاح تمام جوانب دین از جمله معارف، شعایر، اخلاقیات، ارزش‌ها، احکام و مناسک دینی بود؛ چراکه در زمان ایشان، هم عقاید مردم سست و متزلزل شده بود، هم احکام الهی رو به تعطیلی می‌رفت و هم ارزش‌ها و اخلاقیات دینی به دست فراموشی سپرده شده بود.

بر اساس عقیده تجربه گرایان دینی، که گوهر دین را تجربه دینی قلمداد می‌کنند و سایر ابعاد دین مانند بعد معرفتی، اخلاقی و... را در حاشیه و صدف دین قرار می‌دهند، اصلاح در عقاید، اخلاقیات و... دین، لازم نیست؛ چراکه اینها اموری عرضی محسوب می‌شوند. اما امام حسین (ع) با اصلاحات همه‌جانبه خویش، نشان داد که نباید گذاشت هیچ بعدی از دین دچار آسیب و آفت شود و در صورت آسیب‌پذیری، باید در صدد اصلاح آن برآمد[۱۳].

منابع

پانویس

  1. قنبری‌نژاد اصفهانی، حمید رضا، مقاله «اصلاحات از منظر امام حسین»، فرهنگ عاشورایی ج۱۰ ص ۳۲.
  2. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۴، ص۱۶۰.
  3. سید محمد حسین طباطبایی، شیعه در اسلام، ص۴۴.
  4. ر. ک: مهدی بازرگان، آخرت و خدا هدف بعثت انبیاء، ص۴۳.
  5. محمد حسن قدردان قراملکی، سکولاریزم در مسیحیت و اسلام، ص۲۱۵-۲۱۶.
  6. موسوعه کلمات الامام حسین (ع)، ص۲۱۹.
  7. قنبری‌نژاد اصفهانی، حمید رضا، مقاله «اصلاحات از منظر امام حسین»، فرهنگ عاشورایی ج۱۰ ص ۳۳.
  8. احمد واعظی، جامعه مدنی - جامعه دینی، ص۹۶.
  9. صحیفه نور، ج۱۵، ۵۵ و ج۱۷، ص۲۳۹ به نقل از جواد محدثی، پیام‌های عاشورا، ص۱۴۱.
  10. قنبری‌نژاد اصفهانی، حمید رضا، مقاله «اصلاحات از منظر امام حسین»، فرهنگ عاشورایی ج۱۰ ص ۳۶.
  11. صحیفه نور، ج۱۵، ۵۵ و ج۱۷، ص۲۳۹ به نقل از جواد محدثی، پیام‌های عاشورا، ص۱۴۱.
  12. قنبری‌نژاد اصفهانی، حمید رضا، مقاله «اصلاحات از منظر امام حسین»، فرهنگ عاشورایی ج۱۰ ص ۳۸.
  13. قنبری‌نژاد اصفهانی، حمید رضا، مقاله «اصلاحات از منظر امام حسین»، فرهنگ عاشورایی ج۱۰ ص ۳۹.