اموال و املاک پیامبر خاتم
معناشناسی
اموال خصوصی اموالی است که پیامبر(ص) یا ائمه(ع) شخصا مالک آنها بودند و تکلیف اینگونه اموال در زمان حیات آن حضرات با خود ایشان بوده و پس از درگذشت ایشان مطابق قانون ارث در اسلام به وراث آنان منتقل میشود، همانگونه که امام باقر(ع) فرمود: «حضرت علی(ع) علم رسول خدا و حضرت فاطمه(س) مال رسول خدا را به ارث بردند»[۱].[۲]
اموال خصوصی پیامبر(ص)
اموال موروثی
برخی از اموال رسول گرامی اسلام(ص) از راه ارث به دست حضرت رسید. ماوردی آنجا که صدقات پیامبر را نام میبرد، در این باره مینویسد: «... اما غیر از این صدقات هشتگانه پیامبر از اموال او واقدی نقل کرده است که: رسول خدا(ص) از پدرش، عبدالله، ام ایمن حبشیه را که اسمش برکت بود و پنج شتر و مقداری گوسفند به ارث برد. از مادرش آمنه بنت وهب خانه وی را که پیامبر در آن خانه متولد شد و خانه در شعب بنی علی است، به ارث برد. و از همسرش خدیجه دختر خویلد عنها خانهاش را در مکه که بین صفا و مروه پشت بازار عطارین قرار گرفته و اموال دیگری را به ارث برد»[۳].
اموال و املاک شخصی پیامبر(ص)
پیامبر(ص) علاوه بر خانههای محقر و اثاث خانهای که داشت دارای شمشیر و زره[۴]، الاغ، میش، استر و شتر[۵] نیز بوده است.
شتران پیامبر
واقدی درباره شتران آن حضرت مینویسد: موسی بن محمد بن ابراهیم از قول پدرش و یحیی بن عبدالله بن ابی قتاده و علی بن یزید و افراد دیگری نقل کردند: مجموع شتران شیرده پیامبر(ص) بیست شتر بود. برخی از آنها از غنایم جنگ ذات الرّقاع و برخی دیگر از غنایمی بود که محمد بن مسلمه از نجد گرفته بود. آنها در منطقه بیضاء و اطراف آن میچریدند. مراتع آنجا خشک شد و ساربآنها آنها را در نزدیکی منطقه «غابه» به چرا بردند تا از خارها و علفهای آنجا و درختان اراک تغذیه کنند. معمولاً ساربان هر غروب شیر آنها را به مدینه میآورد.
ابوذر از پیامبر(ص) اجازه میخواست که از شتران ماده آن حضرت مواظبت کند. پیامبر(ص) به او میگفت میترسم از اطراف بیایند و شتران را غارت کنند و ما از عیینه بن حصن[۶] و وابستگان او در امان نیستیم و منطقه ما هم نزدیک به محل آنهاست.
ابوذر اصرار ورزید و گفت ای رسول خدا به من اجازه فرما. پس از اصرار، پیامبر به او فرمود: گویی تو را میبینم در حالی که پسرت کشته و همسرت اسیر گردیده و در حالی که به عصای خود تکیه زده باشی خواهی آمد. ابوذر بعدها میگفت: شگفتا! پیامبر(ص) چنان میفرمود و من پافشاری و اصرار میکردم. و به خدا سوگند همچنان شد که رسول خدا(ص) فرموده بود... ابوذر میگفت ما پس از آنکه ماده شتران پیامبر(ص) را آب داده و شیرشان را دوشیده بودیم، در خیمههای خود خوابیدیم، نیمه شب عیینه با چهل سوار به ما هجوم آورد و در حالی که بالای سر ما ایستاده بودند، با فریاد ما را صدا زدند. پسرم در برابر آنها ایستاد، او را کشتند. زن او و سه نفر دیگر که همراهش بودند نجات پیدا کردند، من از آنها فاصله گرفتم و چون سرگرم باز کردن پایبندهای شتران بودند از من غافل شدند و سپس شروع به راندن شترها کردند من خود را به حضور پیامبر(ص) رساندم و خبر دادم و آن حضرت لبخند زد. سلمه بن اکوع میگوید: سحرگاه از مدینه به قصد رفتن به گله شتران پیامبر و آوردن شیر آنها بیرون آمدم که به غلام عبدالرحمن بن عوف که ساربان شترهای او بود برخوردم. معلوم شد آنها اشتباهی به محل چرای شتران پیامبر(ص) رفتهاند و او به من خبر داد که عیینه بن حصن به همراهی چهل سوار بر گله پیامبر(ص) غارت برده است که سرانجام مسلمانان ده شتر را پس گرفتند و ده شتر دیگر را آنها با خود بردند[۷].
مورد دیگری که شتران شیری پیامبر(ص) را به غارت بردند در ناحیه ذی الجدر[۸] در هشت میلی مدینه بود که در شوال سال ششم اتفاق افتاد. توضیح این که خارجه بن عبدالله از قول یزید بن رومان نقل کرد: هشت نفر از اهالی عرینه به مدینه آمدند و اسلام آوردند ولی هوای مدینه به آنها نساخت و تب و لرز گرفتند. پیامبر(ص) دستور داد که آنها مواظبت از گله شتر را عهده دار شوند و گله مسلمانان در ذی الجدر بود. آن چند نفر آنجا ماندند تا سلامتشان را باز یافتند و از پیامبر اجازه گرفتند که از شیر شتران بنوشند و آن حضرت اجازه فرمودند. آنها پس از این که مسلمان شده بودند باز کافر شدند و صبحگاهی بر شتران حمله برده و آنها را به غارت بردند. یسار خدمتکار پیامبر و گروهی دیگر تعقیبشان کردند و به آنها رسیدند. آنها با یسار و همراهانش جنگیدند و یسار را گرفته، دست و پایش را بریدند و خار در چشم و زبانش فرو کردند تا کشته شد و گله را با خود بردند. زنی از قبیله بنی عمرو بن عوف که سوار الاغ بود متوجه پیکر یسار شد که زیر درختی افتاده است. چون متوجه شد که مرده است پیش بستگان خود برگشت و این خبر را به آنها گزارش داد. آمدند و جنازه یسار را به قبا آوردند. پیامبر(ص) بیست سوار را به تعقیب دشمن فرستاد و کرز بن جابر فهری را به فرماندهی آنها منصوب فرمود. این گروه در تعقیب دشمن بیرون رفتند و شب به نزدیک دشمن رسیدند و در صخرهها شب را به صبح آوردند. صبح نمیدانستند که دشمن را از کدام سو تعقیب کنند. ناگاه به زنی برخوردند که شانه شتری را با خود میبرد. او را گرفتند و گفتند این چیست که همراه توست؟ گفت از کنار قومی گذشتم که شتری را کشته بودند و این را هم به من دادند گفتند آنها کجایند؟ گفت پشت همین صخرهها، و اگر از این صخرهها بالا بروید دودهای آتش ایشان را خواهید دید. کرز بن جابر و یارانش حرکت کردند و هنگامی به دشمن رسیدند که تازه از غذا خوردن آسوده شده بودند. آنها را احاطه کردند و از ایشان خواستند که به اسیری تن دهند، آنها همگی پذیرفتند و هیچ کدام نگریختند. مسلمانان آنها را بستند و بر اسبهای خودشان سوار کردند و به مدینه آوردند و چون رسول خدا(ص) در بیشه بود پیش آن حضرت رفتند. آنها در مسیل مدینه به حضور پیامبر(ص) رسیدند. حضرت دستور داد آنها را قصاص کردند. وقتی پیامبر(ص) از منطقه «زغابه»[۹] به مدینه برگشت و در مسجد نشست، شتران شیری را آوردند. پیامبر(ص) از مسجد بیرون آمد و به آنها نگاهی کرد و در جست و جوی یکی از ماده شتران خود که نامش حنایی بود برآمد. سؤال کرد حنایی کجاست؟ سلمه گفت: دشمن همان یکی را کشته است. پیامبر(ص) به سلمه فرمود: جایی را انتخاب کن که شتران را در آنجا بچرانی. گفت: هیچ جا بهتر از همان ذی الجدر نیست. گوید رمه را به همان منطقه برگرداند و همان جا بود و همه شب یک مشک شیر برای رسول خدا(ص) میآوردند[۱۰].
پیامبر شتران شیردهی داشت که نام یکی از آنها سمراء بود. فائد خدمتگزار عبدالله از قول سلمی مادربزرگ عبدالله نقل کرد که او گفته است: در خانه رسول خدا(ص) چشمم به یکی از ماده شترهای پر شیر پیامبر(ص) افتاد که نامش سمراء بود و من حیوان را شناختم. خدمت پیامبر رفتم و گفتم این شتر شما بر در خانه است. پیامبر(ص) خوشحال از خانه بیرون آمد و دیدیم که سر شتر در دست ابن اخی عیینه است. حضرت همین که شتر را دید شناخت و به او فرمود چه کار داری؟ گفت: این شتر شیرده را هدیه آوردم. پیامبر(ص) لبخندی زد و آن را از او گرفت. یکی دو روز که گذشت دستور داد سه وقیه نقره به او بدهند ولی راضی نبود. میگوید به رسول خدا(ص) گفتم شما در مقابل شتر خودتان به او این همه مزد میدهید؟ فرمود: آری. تازه از من خشنود هم نیست. پیامبر(ص) پس از نماز ظهر منبر رفت و پس از سپاس و ستایش خدا فرمود: مردی شتری از آن خودم را که آن را خوب و مانند اهل خودم میشناسم به من هدیه میدهد و مزدش را میدهم، در عین حال از من خشنود نیست، به این جهت تصمیم گرفتم که هدیهای قبول نکنم مگر از کسی که قرشی باشد یا انصاری، ابوهریره گفته است: پیامبر(ص) ثقفی و دوسی را هم فرمودهاند[۱۱].
زمینی که پیامبر(ص) به اسامه بخشید
میان اسامه و عمرو پسر عثمان بن عفان بر سر مالکیت قطعه زمینی اختلاف رخ داد. این اختلاف نزد معاویه مطرح گردید تا او در این باره حکم کند. در این هنگام عدهای از بنی هاشم و گروهی از بنیامیه نیز حضور داشتند. در آغاز جلسه، سخنانی میان اسامه و پسر عثمان رد و بدل شد، در این هنگام مروان بن حکم به عنوان آمادگی برای شهادت به نفع پسر عثمان، از جا حرکت کرد و در کنار او نشست. امام حسن(ع) نیز برخاست و کنار اسامه نشست! سعید بن عاص از جا برخاسته، در کنار مروان و حسین بن علی(ع) هم در کنار امام حسن(ع) نشست! سپس عبدالله بن عامر در کنار سعید، عبدالله بن جعفر در کنار حسین بن علی(ع) عبدالرحمن بن حکم در کنار عبدالله بن عامر، و ابن عباس در کنار عبدالله بن جعفر نشستند!
معاویه که وضع را چنین دید، گفت: عجله نکنید. من خود شاهد بودم که پیامبر خدا(ص) این زمین را به اسامه بخشید. بنی هاشم با این حکم معاویه پیروزمندانه مجلس را ترک گفتند. بنی امیه که سخت ناراحت شده بودند، به معاویه گفتند: عجب داوری کردی؟! او پاسخ داد: مرا به حال خود واگذارید. سوگند به خدا وقتی بنی هاشم را دیدم، قیافههای آنان را در جنگ صفین به یاد آوردم که چشمانشان زیر سپرها میدرخشید و دل هر قهرمانی را به لرزه درمیآورد. وقتی این خاطره در ذهنم زنده شد، عقلم را از دست دادم[۱۲].
اینکه پیامبر زمینی به اسامه بخشیده، گواه بر این است که حضرت املاکی داشته که به او بخشیده است. رسول خدا(ص) خواست مزرعه ینبع[۱۳] را به شخصی به نام «کشد» اقطاع نماید (زمینی در اختیارش بگذارد که آن را آباد کند). او عرض کرد: من پیر شدهام ولی شما آن را به پسر برادرم بدهید. پیامبر اکرم(ص) آن را به پسر برادر او داد و عبدالرحمن بن سعد انصاری آن را به سی هزار درهم خرید و حضرت علی(ع) آن را از عبدالرحمن به همان قیمت خرید. و اول کاری که در آن زمین کرد، احداث بغیبغه بود[۱۴].
صفایا
قسمت دیگر از املاک و زمینهای پیامبر(ص) اموالی است که برگزیده و برای خود قرار میداد که به آنان صفایا میگویند[۱۵]، که ریشه آن از «صفی» است. ابن اثیر میگوید: مالی را که رئیس لشکر (امام یا پیامبر) قبل از قسمت برای خود برمیگزیند، «صفی» میگویند[۱۶].
ابن قدامه نیز در این باره مینویسد: «صفی از آن پیامبر است و آن چیزی است که خود او برای خود انتخاب میکند»[۱۷]. از این رو در روایتی از عمر بن خطاب آمده است: پیامبر(ص) در نضیر و خیبر و فدک صفایایی داشت...[۱۸].
در حدیث دیگری میخوانیم امام هشتم(ع) فرمود: ما (خاندان پیامبر) گروهی هستیم که خداوند اطاعت از ما را واجب کرد، انفال و اموال ممتاز مال ما است. صاحب مجمع البحرین آن گاه که این حدیث را نقل میکند، میگوید «صفر المال، یعنی بهترین مال مانند کنیز خوب و شمشیر برّان و زره». در چند سطر بعد میگوید: «پیامبر(ص) در جنگ بدر شمشیر «منبّه بن حجاج» را که ذوالفقار بود، برای خود برگزید»[۱۹].
در بعضی از روایات از قول حضرت زهرا(س) خطاب به ابی بکر آمده است که فرمود: صافیه ما (آنچه پیغمبر برای خود برگزید و به عنوان ارث به ما رسید) در دست تواست و باید آن را به ما برگردانی[۲۰]. پس معلوم شد رسول خدا(ص) پس از تقسیم اموال و اراضی خیبر و فدک و بنی النضیر چند قطعه برای خود اختصاص داده و مانند دیگران مالک شده بود.
غرض از نقل این موارد این است که پیامبر اکرم(ص) اموال شخصی مانند زمین، اسب، شتر، میش و... داشته است و این مطلب در روایتی از امام هشتم(ص) نقل شده است: حسن بن علی وشاء میگوید: از مولایمان حضرت ابی الحسن علی بن موسی الرضا(ع) سؤال کردم آیا رسول خدا(ص) غیر از فدک چیزی به جای گذاشت؟ فرمود: آری باغهایی در مدینه و شش اسب، شتر و... از وی باقی ماند[۲۱].
از این رو ابن ابی الحدید، در مقام رد کسانی که به زهد امیرمؤمنان(ع) اشکال کرده و گفتهاند آن حضرت باغها و زمینهایی داشته است (میگفتند اینها با زهد منافات دارد) میگوید: رسول خدا(ص) از دنیا رفت و باغهای زیادی در خیبر و فدک و محله بنی النضیر و نخلستان و باغهای دیگری در طائف داشت که پس از مرگ آن حضرت به عنوان صدقه باقی ماند[۲۲].[۲۳]
منابع
پانویس
- ↑ «عن ابی جعفر علیه السلام قال: ورث علی علم رسول الله(ص) و ورثت فاطمة ترکته»، بصائرالدرجات فی فضائل آل محمد(ص)ريال ص۲۹۴، ح۶۶.
- ↑ علیدوست خراسانی، نورالله، منابع مالی اهل بیت، ص ۷۵.
- ↑ ماوردی، الاحکام السلطانیه، ط ۱، ۱۳۸۰هـ ١٩۶٠ م، ص١٧١.
- ↑ السیره الحلبیه، ج۳، ص۳۲۹. باب یذکر فیه سلاحه، الطبقات الکبری، ج۱، ص۴٨۵.
- ↑ السیرة الحلبیه، ج۳، ص۳۳۰؛ الطبقات الکبری، ج۱، ص۴٩٢.
- ↑ اسم اصلی عیینه حذیفه بوده و به علت پارگی چشمش عیینه نامیده میشد. او رئیس قبیله خود، (بنی فزاره) بود و از این رو فزاری خوانده میشد. وی در عصر رسول خدا(ص) اسلام آورد و بعد مرتد شد و پس از رحلت رسول خدا که طلیحه به دروغ ادعای نبوت کرد به او گروید و در جنگی که بین مسلمانان و طلیحه رخ داد، اسیر شد و ابوبکر او را آزاد کرد. عیینه از آن به بعد اظهار اسلام میکرد اما شخصی خشن و دارای روحیه بدوی و خصلت ناهنجار بود تا وقتی از دنیا رفت. رسول خدا(ص) او را رئیس احمق نامید؛ زیرا با وجود بلاهت و حماقتش ده هزار نفر افراد قبیله بنی فزاره از او پیروی میکردند. السیره النبویه، ج۳، پاورقی، ص٢٢۶. جهت اطلاع بیشتر درباره وی رجوع شود به ابن اثیر، اسد الغایه فی معرفه الصحابه، ج۴، ص١۶۶ و ١۶٧؛ النووی ابی زکریا، مخیی الدین بن شرف، تهذیب الاسماء و اللغات؛ اداره الطباعه المنیریه مصر، ج۲، قسمت اول، ص۴۹؛ عسقلانی، احمد بن علی، الاصابه فی تمییز الصحابه، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ط ١، ١٣٢٨ هـ ج۳، ص۵۵-۵۴؛ الدینوری، ابن قتیبه، المعارف، تصحیح عبدالله الصاوی، دار احیاء التراث العربی، بیروت، لبنان، ۱۳۹۰ هـ ۱۹۷۰ م، ط ۲، ص۱۳۱ و ١۴٩؛ الطبقات الکبری، ج۲، ص١۶.
- ↑ داستان مفصل است. جهت اطلاع بیشتر رجوع شود به واقدی، محمد بن عمر بن واقد، المغازی، تحقیق الدکتور مارسدن جونس، مرکز نشر دفتر تبلیغات اسلامی، ١۴١۴ هـ، ج۱، ص۵۳۸ به بعد. الطبقات الکبری، ج۲، ص۸۰.
- ↑ جدر ناحیهای است در قبا در شش میلی مدینه و کنار راه کاروان. طبقات، ابن سعد، ج۲، ص۶٧ به نقل از پاورقی مغازی واقدی، ج۱، ص۵۶٨.
- ↑ حموی، معجم البلدان، دار بیروت للطباعه و النشر، ١۴٠٨ هـ ١٩٨٨ م، ج۳، ص١۴١.
- ↑ المغازی، ج۱، ص۵۶٨ و ۵٧١.
- ↑ واقدی، المغازی، ج۱، ص۵۴٩-۵۴٨؛ در معجم البلدان نیز به طور مختصر آمده است، ج۳، ص١۴٢-١۴١؛ دمیری در حیاه الحیوان، ج۱، ص۲۱۹. به گونه دیگری این مطلب را نقل کرده است. سپس مینویسد: پیغمبر(ص) فرمود: تصمیم گرفتهام هدیهای قبول نکنم مگر از کسی که قرشی باشد یا انصاری یا ثقفی یا دوسی.
- ↑ مسعودی، مروج الذهب، مصر، مطبعه السعاده، ١٣٨۴ هـ ج۳، ص١٣١۴. شخصیتهای اسلامی شیعه، ج۱، ۱۳۵۹، انتشارات توحید قم، ج۲، ص٣۶.
- ↑ درباره ینبع در بحث کشاورزی امیرمؤمنان(ع) به تفصیل بحث شده است.
- ↑ النمیری، البصری، ابو زید عمر بن شبّه، تاریخ المدینه المنوره، تحقیق فهیم محمد شلتوت، قم، مطبعه قدس، منشورات دار الفکر، ۱۴۱۰ق، ١٣۶٨ ش، ج۱، ص۲۲۰-۲۱۹. باب صدقات علی بن ابیطالب(ع)؛ السمهودی، نورالدین، وفاء الوفاء باخبار دارالمصطفی، تحقیق محمد محیی الدین، بیروت، لبنان، دارالکتب العلمیه، ط ۴، ١۴٠۴ هـ، ج۴، ص١١۵٠؛ العسقلانی، شهاب الدین، ابی الفضل، الاصابه فی تمییز الصحابه، داراحیاء التراث العربی، بیروت، ط ۱، ۱۳۲۸ هـ، ج۳، ص۲۷۷؛ با این تفاوت که عسقلانی مینویسد پیامبر آن زمین را به شخصی به نام «کسد جهنی» داد.
- ↑ مرحوم صاحب جواهر در این مورد مینویسد: ... و كذا يبدء بصفو المال، فان للامام(ع) ان يصطفي من الغنيمة لنفسه قبل كمال القسمة من فرس جواد وثوب مرتفع و جارية حسناء و سيف قاطع و غير ذلك مما هو صفر المال و لم يضر بالجيش بلا خلاف اجده فيه بيننا من غير فرق بين النبي(ص) و الامام(ع) عندنا...؛ النجفی، الشیخ، محمد حسن، جواهر الکلام، تحقیق شیخ عباس قوچانی، داراحیاء التراث العربی، ط ۷، ج۲۱، ص١٩۵. کتاب الجهاد.
- ↑ الصفي ما كان يأخذه رئيس الجيش و يختاره لنفسه من الغنيمة قبل القسمة. و يقال له الصفية و الجمع الصفايا؛ ابن الأثیر، النهایه فی غریب الحدیث والاثر، قم، منشورات مؤسسه اسماعیلیان، ١٣۶۴ هـ.ش، ط ۴، ج۳، ص۴٠. ابی عبید القاسم بن سلام، الاموال، بیروت، لبنان، دارالحداثه للطباعه و النشر، ط ١، ۱۹۹۸ م، ص۱۱ با اندک تفاوت.
- ↑ الصفي للنبي(ص) و هو شيء يختاره؛ احمد بن محمد بن قدامه، المغنی، دار الکتاب العربی، للنشر والتوزیع، بیروت، لبنان، ۱۳۹۲ هـ، ج۷، ص۳۰۳.
- ↑ عن عمر بن الخطاب كان لرسول الله(ص) صفايا في النضير و خيبر و فدك؛ الشوکانی، محمد بن علی، فتح القدیر الجامع بین فنی الروایه و الدرایه من علم التفسیر، بیروت، دار الفکر، ج۵، ص۱۹۹؛ بلاذری، ابی اسحق، فتوح البلدان، بیروت، لبنان، دارالکتاب العلمیه، ۱۳۹۸ هـ، ۱۹۸۸م، ص۳۰.
- ↑ وفي حديث الائمة(ع) نحن قوم فرض الله طاعتنا، لنا الانفال و لنا صفي المال...؛ الطریحی، فخر الدین، مجمع البحرین، تهران، منشورات المکتبه المرتضویه، ۱۳۹۵ هـ ق، ط ۲، ج١، ص٢۶۴، واژه صفا. دمیری نیز در حیاء الحیوان، ج۱، ص۳۹۰ مینویسد: شمشیر علی که ذوالفقار نام داشت از منبه بن حجاج بود که پیامبر اکرم(ص) در روز (جنگ) بدر او را از منبه بن حجاج گرفت و به علی داد. مرحوم شیخ حر عاملی در حدیثی نقل میکند که امام هفتم(ع) فرمود: ... للامام صفر المال...؛ وسائل الشیعه، ج۱۱؛ کتاب الجهاد، باب ۴١، ص٨۵. باب کیفیه قسمه الغنائم و نحوها حدیث ٢. الشیخ المفید، المقنعه، تحقیق مؤسسه النشر الاسلامی، جامعه مدرسین، قم، ط ٢، ١۴١٠ هـ. ق، ص۲۷۸. لنا الانفان و لنا صفو المال. الاصول من الکافی، ج۱، ص۴۵٢. مستند الشیعه، ج۲، ص۸۷. در این باره که پیامبر صفایایی داشت به این منابع رجوع شود: السیوطی، عبدالرحمن، الدرالمنثور فی التفسیر بالمأثور، قم، منشورات مکتبه آیة الله مرعشی نجفی، ١۴٠۴ هـ، ج۱، ص۱۹؛ مظفر، محمد حسن، دلائل الصدق، قم، ج۲، مکتبه بصیرتی، ۱۳۹۵ هـ. ق، ج۳، قسمت اول، ص۲۸. فتح القدیر، سنن ابی داود، ج۳، ص١۴١. در این منابع با اندک تفاوت آمده است. كانت الرسول الله ثلاث صفايا بنوا النفير و خيبر و فدك؛ الطوسی، ابی جعفر، محمد بن الحسن بن علی، تهذیب الاحکام، تصحیح و تعلیق علی اکبر الغفاری، تهران، مکتبه الصدوق، ط ١، ١۴١٨، ج۴، ص١٧۴-١٧٣؛ باب الانفال الاموال ابو عبید، ص۱۱. سید قطب نیز مینویسد: کانت اموال بنی النضیر فیئاً خالصاً لله و للرسول: فی ظلال القرآن، دار الشرق ج۶، ص۳۵۲۰. واقدی گوید: ابن عباس و محمد بن عبدالله از زهری و سعید بن مسیب روایت میکنند که هر دو گفتهاند: پیامبر(ص) شمشیر ذوالفقار را که از منبه بن حجاج بود در جنگ بدر به غنیمت گرفت... از ابن ابی سبره هم شنیدم که میگفت از صالح بن کیسان شنیده است که وقتی پیامبر(ص) عازم جنگ بدر شد شمشیری همراه نداشت و نخستین شمشیری که به دستش رسید از منبه بن حجاج بود که در بدر به غنیمت گرفته شد. المغازی ج۱، ص۱۰۳ و نیز رجوع شود به ابی الفداء، تاریخ ابی الفداء، تعلیق محمد دیّوب، بیروت، لبنان، دارالکتب العلمیه، ط ١، ١۴١٧ هـ، ۱۹۹۷ م، ج۱، ص۲۱۷. ذكر سلاحه و كان لرسول الله(ص) من السلاح سيفه المسمى ذو الفقار غنمه يوم بدر و كان المنبة بن الحجاج.... القسطلانی، الشیخ احمد بن محمد، المواهب اللدنیه بالمغ المحمدیه، تعلیق مأمون بن محیی الدین الجنان بیروت دار الکتب العلمیه الاولی، ١۴١۶هـ، ۱۹۹۶م، ج۱، ص۴۵٨، فی آلات حروبه....
- ↑ و صافيتنا التي بيدك؛ الطبقات الکبری، ذکر میراث رسول الله(ص) و ما ترک، ج۲، ص٣١۴؛ الهندی، علی بن حسام الدین، کنز العمال فی سنن الاقوال والأفعال، بیروت، مؤسسه الرساله، سال ۱۳۹۹، ج۵، ص۵٨۵؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، منشورات دار احیاء الکتب العربیه، ۱۳۷۸ هـ. ق، ج۱، ص۲۱۸؛ و صارفيئنا الذي بيدك و در همان مدرک، ص۲۳۲ آمده است. بلى انك عمدت إلى فدك و كانت صافية لرسول الله(ص) فأخذتها؛ ابن بطریق، یحیی بن الحسن الاسدی، عمده عیون صحاح الاخبار فی مناقب امام الابرار، قم، مؤسسه النشر الاسلامی، ١۴٠٧ هـ. ق، با مقدمه آیتالله سبحانی، ص۳۹۱-۳۹۰.
- ↑ «قال الحسن بن علي الوشاء سالت مولانا ابالحسن علي بن موسى(ع) هل خلف رسول الله(ص) غير فدى شيئا؟ فقال ابو الحسن(ع) ان رسول الله(ص) خلف حيطاناً بالمدينة صدقة و خلف ستة افراس...»؛ وسائل الشیعه، ج۱۷، ص۴۴۳؛ کتاب الفرائض و المواریث، باب ۴، حدیث ۸، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۸۸.
- ↑ ... و قدمات(ص) و له ضياع كثيرة جليلة جداً بخيبر و فدك و بني النضير و كان له وادي نخلة و ضياع اخرى بالطائف فصارت بعد موته صدقة بالخير الذي رواه أبو بكر شرح نهجالبلاغه، ج١۵، ص١۴٧؛ یسألونک فی الدین والحیاه الشرباصی، الدکتور احمد، بیروت، دار الجیل، ج۱، ص۲۸۵ با تفاوت. ابن ابی الحدید مزرعهها را در خیبر و فدک و بنی النضیر و وادی نخله و طائف اسم میبرد و بخاری عبارتی دارد که مالک باغ بودن آن حضرت را در مدینه تأیید میکند. عبارت این است: فرد النبي(ص) إلى أمه (أی أم سليم و هي أم انس) عذاقها فاعطى(ص) أم أيمن (لان عذاقها كان بيد أم ايمن فاخذ النبي(ص) فردها إلى أم سليم) مكانهن من حائطه؛ القسطلانی، ابوالعباس احمد بن محمد، ارشاد الساری فی شرح صحیح البخاری، دار الکتاب العربیه، بیروت، ط ۷، ۱۳۲۳ هـ، ج۴، ص٣۶٨؛ الاسفرائینی، یعقوب بن اسحاق، مسند ابی عوانه، مطبعه مجلس دائره المعارف العثمانیه، حیدر آباد دکن هند، ط ١، ١٣٨۵ هـ، ١٩۶۵ م، ج۴، ص۱۷۵. از جمله آخر که رسول خدا(ص) از باغ خود به ام ایمن داد معلوم میشود که حضرت باید مالک باغ باشد و بخاری گفته است در بعض نقلها «من خالصه» آمده است و ابن حجر در فتح الباری آن را چنین معنا کرده است: ای من خالص ماله که همه اینها مؤید این است که حضرت در مدینه مالک باغی بوده است.
- ↑ علیدوست خراسانی، نورالله، منابع مالی اهل بیت، ص ۷۶-۸۵.