مترفین چگونه می‌توانند یکی از موانع بیرونی آزادی سیاسی به‌شمار روند؟ (پرسش)

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
مترفین چگونه می‌توانند یکی از موانع بیرونی آزادی سیاسی به‌شمار روند؟
موضوع اصلیبانک جامع پرسش و پاسخ فقه سیاسی
مدخل اصلیموانع آزادی - اتراف
تعداد پاسخ۱ پاسخ

مترفین چگونه می‌توانند یکی از موانع بیرونی آزادی سیاسی به‌شمار روند؟ یکی از پرسش‌های مرتبط به بحث فقه سیاسی است که می‌توان با عبارت‌های متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤال‌های مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی فقه سیاسی مراجعه شود.

پاسخ نخست

سید کاظم سیدباقری

حجت الاسلام و المسلمین دکتر سید کاظم سیدباقری در کتاب «آزادی سیاسی از منظر قرآن کریم» در این‌باره گفته‌ است:

«بر اساس منطق قرآن کریم، یکی از دیگر موانع آزادی سیاسی، مترفین هستند که با توجه به مال و ثروتی که دست دارند، خود را برتر از دیگر افراد جامعه می‌انگارند، هرچند که “مترفین” و “ملا” غالباً با هم و در کنار هم‌اند و دارای ویژگی‌های برتری‌جویی و خودخواهی، اما با یکدیگر تفاوت دارند. “مترف”، اسم مفعول، از “ترف” گرفته شده که به معنای دارابودن و وسعت در نعمت است[۱]، نعمت‌های دنیایی و گسترش زندگی دنیایی و بهره‌گیری از آن در هر جهت؛ به معنای نعمت و آسایش در زندگی کردن، و خوش گذراندن. در فرهنگ قرآن آمده است که “تُرفه” یعنی نعمت و وسعت در آن. تَرَف، به معنای خوشگذرانی، تن‌آسایی، آسایش و غذای لذیذ آمده است. باب افعال آن “اتراف” به معنی اصرار در ظلم است و مترَف، یعنی واگذاشته شده به خود که هرچه بخواهد بکند، یا افسارگسیخته‌ای که هرچه دلخواه وی باشد، انجام دهد و مانعی در راه عیش و خوشی خود نبیند و نیز به معنی نازپرورده، ستمکار و خوشگذران است[۲]. به بیان شیخ طوسی، مترفین کسانی هستند که مال و ثروت را بر طلب حجت و دلیل برگزیده‌اند و آنان رئیسان و حاکمانی دارای نعمت و ثروت هستند: و هم الذين آثروا الترفة على طلب الحجة، وهم المتنعمون الرؤساء[۳].

“اتراف”، گسترش دادن زندگی و بهره‌وری از نعمت‌های دنیایی است، همچنین به معنی سرکشی و طغیان‌گری آمده است، در قرآن کریم می‌خوانیم: ﴿وَأَتْرَفْنَاهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا[۴].

همچنین آمده است: ﴿إِنَّهُمْ كَانُوا قَبْلَ ذَلِكَ مُتْرَفِينَ[۵]. یعنی آنان در نعمت‌های دنیایی غوطه‌ور بودند و از حالات روحانی رویگردان و از وظایف الهی، غافل. فرق میان “مترَف” و “منعَم” آن است که به کسی “منعم” می‌گویند که از همه نعمت‌های مادی، معنوی، کامل یا ناقص برخوردار است، خواه غافل از آن باشد یا نباشد؛ اما “مترَف” کسی است که غرق در نعمت‌های مادی و غافل از معنویات باشد[۶]. اینکه در قرآن کریم آمده است: ﴿أَتْرَفْنَاهُمْ یعنی آنان را نعمت دادیم و در ملک و قدرت نگه داشتیم و می‌فرماید: ﴿مُتْرَفُوهَا، یعنی آنان که نعمت دنیایی داشتند بدون طاعت خداوندی[۷]. از مجموعه این بیان‌ها، می‌توان دریافت مترفین، افراد ثروتمند، خودسر، خوشگذران و بی‌مسئولیت هستند. در حالی که ملأ گروهی متحد هستند که با توجه به قدرتی که دارند، جایگاه جلوه‌گرانه و چشم پرکن دارند.

با این ویژگی‌هاست که مترفین، زرداران و ثروتمندانی هستند که در جامعه، مسئولیت مدنی و اخلاقی نمی‌پذیرند، بلکه پندارهای به نام “پول، حلال مشکلات”، ذهن و ضمیر آنان را پر می‌سازد و می‌انگارند که می‌توانند هرگونه که دوست دارند، عمل و به حقوق دیگران، تجاوز کنند. قارون یکی از کسانی است که در قرآن کریم، از او سخن به میان آمده، دارای قدرت اقتصادی است، زیاده‌خواه بدون رعایت حق دیگران؛ همانند فرعون که قدرت سیاسی دارد و طغیان کرده است. دو قدرتی که غالباً به هم می‌پیوندند و فرایندی از فساد و آشفتگی را در جامعه به وجود می‌آورند. فرعون با قصر و دربار خویش در پی فریب و خدعه مردم بود و می‌گفت: ﴿يَا قَوْمِ أَلَيْسَ لِي مُلْكُ مِصْرَ وَهَذِهِ الْأَنْهَارُ تَجْرِي مِنْ تَحْتِي أَفَلَا تُبْصِرُونَ[۸].

قارون، نماد مترفین در کلام خداوند است، پروردگار در سوره قصص، نقل می‌کند که ویژگی قارون، ستمگری بود، او گنج فراوان داشت و بر قوم موسی (ع) ستم می‌کرد: ﴿إِنَّ قَارُونَ كَانَ مِنْ قَوْمِ مُوسَى فَبَغَى عَلَيْهِمْ[۹]. “بغی”، در اصل به معنی شدت طلب است و آن‌گاه که با “علی” به کار می‌رود، به معنای تعدی و تجاوز است[۱۰]، که در این آیه به کار رفته است. راغب هم می‌گوید بغی به معنای طلب تجاوز از حد اعتدال است که همراه با ستم و برتری‌جویی باشد[۱۱]. در “العین” آمده است البغي: الظلم[۱۲]؛ پس همه معانی را که در نظر می‌گیریم، در بغی، طلب شدید، گذر از اعتدال، ستم و برتری‌جویی وجود دارد. قارون با آنکه خداوند به او چندان از گنجینه‌های ثروت داده بود که کلیدهای آنها بر گروه نیرومندی سنگین می‌آمد: ﴿وَآتَيْنَاهُ مِنَ الْكُنُوزِ مَا إِنَّ مَفَاتِحَهُ لَتَنُوءُ بِالْعُصْبَةِ أُولِي الْقُوَّةِ[۱۳].

قوم وی بدو گفتند که شادی سر مستانه مکن که خدا این گونه شادی کنندگان را دوست ندارد: ﴿إِذْ قَالَ لَهُ قَوْمُهُ لَا تَفْرَحْ إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ الْفَرِحِينَ[۱۴].

همچنین قوم او سفارش کردند که با آنچه خدایت داده، سرای آخرت را بجری و سهم خود را از دنیا فراموش مکن و همچنان که خدا به تو نیکی کرده نیکی کن و در زمین فساد مجوی که خدا فسادگران را دوست نمی‌دارد: ﴿وَابْتَغِ فِيمَا آتَاكَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَةَ وَلَا تَنْسَ نَصِيبَكَ مِنَ الدُّنْيَا وَأَحْسِنْ كَمَا أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَيْكَ وَلَا تَبْغِ الْفَسَادَ فِي الْأَرْضِ إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ الْمُفْسِدِينَ[۱۵].

اما پاسخ مغرورانه او چنین بود که من اینها را در نتیجه دانش خود یافته‌ام: ﴿قَالَ إِنَّمَا أُوتِيتُهُ عَلَى عِلْمٍ عِنْدِي[۱۶].

قارون ثروتمندی است که با قدرت خویش، ستم می‌ورزد و از حد اعتدال و میانه‌روی گذر کرده است. در سوره زمر نیز نقل می‌شود انسان با فراموشی سرچشمه نعمت، به غرور ادعا می‌کند هر آنچه دارد با علم و دانش خویش به کف آورده است: ﴿ثُمَّ إِذَا خَوَّلْنَاهُ نِعْمَةً مِنَّا قَالَ إِنَّمَا أُوتِيتُهُ عَلَى عِلْمٍ[۱۷].

درباره قارون که با ثروت خویش دارای قدرت شده بود، این نکته نیز وجود دارد که با قدرت مالی و زینت خویش، در پی عوام‌فریبی بود: ﴿فَخَرَجَ عَلَى قَوْمِهِ فِي زِينَتِهِ[۱۸].

البته مردمی که دنیاپرست بودند نیز فریب خوردند: ﴿قَالَ الَّذِينَ يُرِيدُونَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا يَا لَيْتَ لَنَا مِثْلَ مَا أُوتِيَ قَارُونُ إِنَّهُ لَذُو حَظٍّ عَظِيمٍ[۱۹].

یکی از دیگر ویژگی‌های مترفین، ارتکاب جرم است، خداوند می‌فرماید: ﴿وَاتَّبَعَ الَّذِينَ ظَلَمُوا مَا أُتْرِفُوا فِيهِ وَكَانُوا مُجْرِمِينَ[۲۰].

از جمله ﴿كَانُوا مُجْرِمِينَ بر می‌آید که مردم مصر خلافکار و فساد بودند و به آن عادت کرده بودند و در انجام آن پافشاری می‌کردند[۲۱]. ظلم و ستم، حقوق دیگران را زیر پا گذاشتن است و یکی از حقوق قطعی، آزادی است.

به تعبیر سید محمد حسین فضل‌الله، شاید مشکل بسیاری از جوامع انسانی در گمراهی، کفر، فسق، سرکشی، ستم و انحراف، ناشی از مترفین باشد، آنان ضد داعیان به ایمان و خیر و صلاح‌اند، دعوت‌کنندگانی که می‌خواهند جامعه طبقاتی را به جامعه‌ای که افرادش در حقوق و تکالیف دارای تساوی و عدالت باشند، تغییر دهند و ارزش‌های مادی را که در حیات اجتماعی، مال بیشتر و جاه و مقام بالاتر، برتری دارد، به ارزش‌های معنوی که در آن ایمان، خلق نیک، عمل صالح برتری داشته باشد، دگرگون سازند. مترفین‌اند که همواره در مقابل رسولان الهی، با هر وسیله و ابزار تبلیغاتی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی می‌ایستند تا گمراه سازند و شبهه‌ها و اتهام‌ها بپراکنند؛ لذا خداوند بیان کرده است که در هر شهر و دیاری، پیامبری بیم‌دهنده فرستادیم، تا هنگامی که مردم از مسیر ایمان گمراه می‌شوند، آنان را از عذاب الهی بترساند، اما مترفین و سرمستان از نعمت‌های مادی که بهره‌مندی از مال و جایگاه طبقاتی- سیاسی خود را ارزشی ذاتی می‌پندارند، “به آنچه که به سوی آن قریه فرستادیم، کافر شدند”[۲۲]، زیرا که پیام‌های الهی برای آزادی انسان و رهایی او از فروتنی در مقابل انسان‌های دیگر است؛ پس خداوند وحی می‌فرستد تا نیازهای آفریدگان را برآورده کند و سرکشان از مترفین امت‌ها نیز از دایره نیاز به خداوند، خارج نیستند. هدف رسالت آن است که مردم مستضعف را آزاد سازد، اما منطق مترفین و سرمستان از نعمت آن است که می‌گویند: ﴿نَحْنُ أَكْثَرُ أَمْوَالًا وَأَوْلَادًا[۲۳] چنین استدلال می‌کنند که ما از حیث موقعیت، جایگاه و شأن اجتماعی از این رسولانی که فقیرند، بالاتریم، ما مالک مال، فرزند و پیروانی هستیم که رسولان آن را ندارند؛ به این دلیل، ما عذاب نخواهیم شد، ممکن نیست که خداوند، طبقه برتر را عذاب کند، آنان می‌پندارند که امتیازهای دنیا، نسبت به امتیازهای آخرت نیز حاکمیت دارد، زیرا که ارزش‌های مادی بر ذهن و ضمیر آنان چیره‌گر شده است[۲۴]؛ اما خداوند اشاره دارد بر آنکه: ﴿إِذَا أَخَذْنَا مُتْرَفِيهِمْ بِالْعَذَابِ[۲۵].

از آنجا که این گروه غالباً به دنبال افزایش ثروت و مکنت خویش هستند و پیوندی با قدرت و حاکمیت نیز دارند، در این مسیر به سادگی حقوق دیگران را زیر پا می‌گذارند و آزادی افراد را نادیده می‌انگارند. همه را در خدمت خویش می‌خواهند و حاضر نمی‌شوند تا به تناسب، حقوق و آزادی دیگران در جامعه تأمین شود»[۲۶]

منبع‌شناسی جامع فقه سیاسی

پانویس

  1. ر.ک: حسین بن محمد راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، ص۱۶۶.
  2. ر.ک: محمدباقر محقق، دائرة الفرائد در فرهنگ قرآن، ج۴، ص۸۱.
  3. شیخ طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، ج۹، ص۱۹۲.
  4. «و ما در زندگانی این جهان به آنها رفاه بخشیده بودیم» سوره مؤمنون، آیه ۳۳.
  5. «چرا که اینان پیش از آن، نازپرورد بودند» سوره واقعه، آیه ۴۵.
  6. سیدحسن مصطفوی، التحقیق فی کلمات القران الکریم، ج۱، ص۳۸۵.
  7. فخرالدین طریحی، مجمع البحرین، ج۵، ص۳۰.
  8. «ای قوم من! آیا پادشاهی مصر از آن من نیست در حالی که این جویبارها از زیر (کاخ) من روان است؟ آیا نمی‌بینید؟» سوره زخرف، آیه ۵۱.
  9. «بی‌گمان قارون از قوم موسی بود و در برابر آنان سرکشی کرد» سوره قصص، آیه ۷۶.
  10. سیدحسن مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج۱، ص۳۰۷.
  11. حسین بن محمد راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، ص۱۳۶.
  12. احمد خلیل فراهیدی، العین، ج۴، ص۴۵۳.
  13. «و ما بدو از گنج‌ها چندان دادیم که (حمل) مخزن‌های آن بر گروه نیرومند هم گرانبار می‌آمد» سوره قصص، آیه ۷۶.
  14. «هنگامی که قوم وی بدو گفتند: سرخوشی پیشه مکن که خداوند سرخوشان را دوست نمی‌دارد» سوره قصص، آیه ۷۶.
  15. «و در آنچه خداوند به تو داده است سرای واپسین را بجوی و بهره خود از این جهان را (هم) فراموش مکن و چنان که خداوند به تو نیکی کرده است تو (نیز) نیکی (پیشه) کن و در زمین در پی تباهی مباش که خداوند تبهکاران را دوست نمی‌دارد» سوره قصص، آیه ۷۷.
  16. «(قارون می) گفت: تنها برای دانشی که خود داشتم آن را به من داده‌اند» سوره قصص، آیه ۷۸.
  17. «سپس هنگامی که از خویش نعمتی بدو دهیم می‌گوید: جز این نیست که (آن نعمت) برای دانشی (که داشته‌ام) به من داده شده است» سوره زمر، آیه ۴۹.
  18. «آنگاه با زیورهایش در پیش قوم خویش آشکار شد» سوره قصص، آیه ۷۹.
  19. «کسانی که زندگی این جهان را می‌خواستند گفتند: ای کاش ما نیز همانند آنچه به قارون داده شده است می‌داشتیم، بی‌گمان او را بهره‌ای سترگ است» سوره قصص، آیه ۷۹.
  20. «و ستمگران در پی ناز و نعمتی افتادند که در آن به سر می‌بردند و گناهکار بودند» سوره هود، آیه ۱۱۶.
  21. ر.ک: طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۵، ص۳۰۹.
  22. ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا فِي قَرْيَةٍ مِنْ نَذِيرٍ إِلَّا قَالَ مُتْرَفُوهَا إِنَّا بِمَا أُرْسِلْتُمْ بِهِ كَافِرُونَ «و ما در هیچ شهری، بیم‌دهنده‌ای نفرستادیم مگر که کامرانان آن (شهر) گفتند: ما منکر پیام رسالت شماییم» سوره سبأ، آیه ۳۴.
  23. «و گفتند: که ما دارایی و فرزند بیشتری داریم و ما را عذاب نخواهند کرد» سوره سبأ، آیه ۳۵.
  24. ر.ک: سیدمحمدحسین فضل‌الله، تفسیر من وحی القرآن، ج۱۹، ص۵۵-۵۶.
  25. «تا هنگامی که کامروایان ایشان را به عذاب فرو گیریم؛ ناگاه به زاری می‌افتند» سوره مؤمنون، آیه ۶۴.
  26. سیدباقری، سید کاظم، آزادی سیاسی از منظر قرآن کریم، ص ۲۶۹.