مراد از اولوالامر در آیه ردالامور چه کسانی هستند؟ (پرسش)
مراد از اولوالامر در آیه ردالامور چه کسانی هستند؟ | |
---|---|
موضوع اصلی | بانک جامع پرسش و پاسخ امامت |
مدخل اصلی | اولوالامر - آیه ردالامور |
تعداد پاسخ | ۱ پاسخ |
مراد از اولوالامر در آیه ردالامور چه کسانی هستند؟ یکی از پرسشهای مرتبط به بحث امامت است که میتوان با عبارتهای متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤالهای مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی امامت مراجعه شود.
پاسخ نخست
آقایان محمد تقی فیاضبخش و دکتر فرید محسنی در کتاب «ولایت و امامت از منظر عقل و نقل» در اینباره گفتهاند:
«در مورد معنای اولیالامر در آیه، احتمالات مختلفی در تفاسیر بیان گردیده است.
- اولیالامر؛ به معنای فرماندهان نظامی: با توجه به شأن نزول آیه، برخی گفتهاند که منظور از اولیالامر در این آیه، فرماندهان نظامی در محدوده جنگ و نزاع میباشند. ولی این نظر از چند جهت مورد مناقشه است؛ از جمله:
اولاً، قبلاً در مورد معنای «اولی الامر» ذیل آیه ۵۹ سوره نساء[۱] توضیح مبسوطی بیان گردید. بر اساس مطالب بیان شده روشن شد که منظور از اولی الامر، صاحبان ولایت الهی در جامعه هستند که دارای همان ویژگیهای پیامبر (ص) در عصمت میباشند و در فرهنگ قرآن، هرجا سخن از اولیالامر به میان آمده، مراد ائمه اطهار (ع) هستند. بنابراین، در اینجا نیز ذکر آن در کنار نام پیامبر (ص) به همان معنا است.
ثانیاً، فرماندهان نظامی صرفاً مسئولیت گروهی از سربازان تحت امر خود را در منطقه و زمانی معین برعهده دارند و مأموریت آنان غالباً به یک واقعه معین (مثل جنگ یا حمله نظامی خاصی) محدود میگردد. بنابراین، معمولاً خارج از محدوده لشکر و گردان خود اختیارات دیگری ندارند. باید توجه نمود که عملکرد یک سازمان نظامی همواره حول عمل به مأموریت محوّله و در محدوده آن است و هرگونه اقدامی وابسته به دستورات مافوق میباشد. بنابراین، فرماندهان نظامی نه تنها در امور دیگر که فراتر از امور نظامی است مأموریتی ندارند، بلکه اساساً حق دخالت در آن را نیز ندارند. به همین ترتیب، در برخی حوزههای مقابله با دشمن، مثل جنگ روانی و یا سیاستهای کلان دفاعی نیز، طبعاً فرماندهان نظامی نمیتوانند سرخود اقدامی نمایند. واقعه مذکور در این آیه نیز حول موضوع شایعهسازی، جنگ روانی و استفاده از ستون پنجم برای تخریب و تشویش اذهان عمومی و پراکنده کردن مردم از اطراف پیامبر (ص) است تا به شکست جبهه مسلمین منجر شود. طبعاً فرماندهان ارتش در این خصوص اختیاراتی نداشتند تا بتوانند در صورت مراجعه مردم و استفسار از ایشان، موضوع را برای مردم روشن نمایند. وانگهی اطلاعات هر یک از فرماندهان به طور معمول محدود به جبهه تحت امر ایشان است. حال آنکه ارائه تحلیلی جامع درباره این گونه مسائل، مستلزم اشراف و احاطه تام نسبت به همه امور است.
ثالثاً، با فرض آنکه مراد از امنیت و خوف در آیه صرفاً امور نظامی باشد، خداوند برای رفع اضطراب و تشویش از جامعه دینی، دستور میدهد که در مسائلی که ایجاد وحشت میکند، به رسول (ص) و یا اولی الامر (ع) مراجعه کنند. حال اگر مراد از اولی الامر فرماندهان نظامی باشند، صحت استنباط غیرمعصوم هرگز برای جامعه اطمینان کامل نمیآورد؛ چراکه در سخن فرماندهان نظامی از یک سو احتمال خطا میرود و از سوی دیگر، امکان وجود عناصر ناباب و فرصتطلب در میان آنان وجود دارد و خداوند هرگز برای درمان قطعی تشویش از جامعه دینی، توصیه به امری که صحت آن معلوم نیست نمینماید. مؤیّد بر این مطلب آنکه خداوند استنباط اولی الامر (ع) را در ردیف استنباط رسول خدا (ص) قرار میدهد. این در حالی است که در فرهنگ قرآن، هرگز قول و یا استنباط غیرمعصوم در ردیف بیان الهی و یا رسول خدا (ص) قرار نگرفته است.
رابعاً، ذیل بحث واژهای پیرامون لغت استنباط معلوم شد که این واژه معمولاً برای تبیین احکام شرعی به کار میرود و استعمال آن در مسائل سیاسی و یا نظامی معمول نیست. چنان که سیاق آیات قبل نیز مؤید بر این مطلب است؛ زیرا در آیه ۸۲ امر الهی بر تدبر در قرآن است و اینکه اگر این کتاب الهی ساخته و پرداخته بشر بود، در آن اختلافات فراوان مشاهده میشد. خداوند در این سیاق مسلمانان را تشویق به تدبر در قرآن و رجوع به کارشناسان قرآنی برای فهم دقایق این کتاب آسمانی مینماید.
خامساً، به فرض اینکه مراد از اولی الامر (ع) در آیه فرماندهان نظامی باشند، نظر و استنباط آنان به طور موقت و تا زمانی که در سِمَت خود هستند معتبر است؛ در حالی که امر الهی در آیه مطلق است؛ یعنی استنباط اولی الامر (ع) همیشه برای مردم اطمینانآور است و محدود به زمان خاصی نیست. حال شاید گفته شود که در اینجا وصف مشعِر به علیت است؛ یعنی استنباط افراد منتسب به عنوان اولیالامر تا زمانی اطمینانآور است که صدق این مقام بر آنها بشود. در این صورت نیز دور صریح لازم میآید؛ زیرا فرض اولیه آن است که اولی الامر (ع) کسانی هستند که در مسائل نظامی وسیاسی قدرت استنباط داشته باشند و اگر مقید کنیم که برای تشخیص اولیالامر باید ببینیم چه کسی قوه استنباط چنین مسائلی را دارد، دور صریح است؛ مضافاً بر آنکه در آیه یک مصداق اولیالامر، رسول خدا (ص) ارائه شده و مردم پیامبر اکرم (ص) را نه از طریق قوه استنباط، بلکه با ادلهای دیگر (معجزه و علم غیب) شناختهاند و سپس بیان و استنباط ایشان را با اطمینان پذیرفتهاند.
سادساً، معمولاً در آیات قرآن بخش پایانی آیه، دلیل بر صدر آیه و پیام پروردگار است. در آیه مورد استدلال نیز خداوند در پایان میفرماید: ﴿وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ لَاتَّبَعْتُمُ الشَّيْطَانَ إِلَّا قَلِيلًا﴾[۲]. تبعیت از شیطان در انحراف از امور دینی است. بر این اساس، معنای آیه چنین میشود که: «وجود اهل استنباط، مانند رسول خدا (ص) و اولی الامر (ع) در میان شما، از باب تفضل و عنایت و رحمت الهی بر شما است و اگر آنان را رها کنید، قهراً مجبور به تبعیت از شیطان میشوید». بدیهی است که تبعیت از شیطان به معنای قبول ولایت او و خروج از ولایت الهی و مساوی با کفر است. بنابراین، اطاعت از معصوم، اطاعت از خداوند وتولی به ولایت او است که در مقابل تولی به ولایت شیطان ذکر شده و اطاعت از غیر معصوم را تولی به ولایت الهی نمیگویند.
سابعاً، بنابر ادله گوناگونی که به برخی از آنها اشاره شد، مشهور در میان علمای شیعه آن است که منظور از اولیالامر در آیه، ائمه هدی (ع) هستند و از آن استفاده عصمت اولیالامر را کردهاند. در این میان به خلاصه ادله ابن شهرآشوب اشاره میکنیم که در دو کتاب خود[۳] با تفصیل بیشتری ارائه داده است: این آیه شریفه، وجوب ارجاع امور به اولی الامر (ع) را در سیاق ارجاع به رسول خدا (ص) دانسته و چون اطاعت از رسول خدا (ص) عام و مطلق است، بنابراین اطاعت از اولیالامر نیز در همه زمانها و در همه فرامین همطراز با رسول (ص) است. اگر این فرمان مقید به زمان خاص و یا فرامین خاصی بود، میباید در قرآن بیان میگردید؛ در حالی که چنین قیدی ذکر نشده است. از سوی دیگر، چنین اولی الامری (ع) میباید در علم و عصمت مثل رسول خدا (ص) باشند تا امر الهی در اطاعت مطلق از آنان، امر به گناه و فساد نباشد؛ زیرا حتی اگر در یک مورد احتمال خطا در استنباط اولی الامر (ع) باشد، اطاعت مطلق از آنان منجر به اطاعت در امر به عصیان الهی است و خداوند هرگز چنین امری نمینماید. بنابراین، اولی الامر (ع) معصوم به عصمت الهی و عالم به علوم ربانی هستند و چنین افرادی متعین در ائمه معصومین (ع) میباشند.
- اولیالامر؛ به معنای علمای امت: برخی دیگر احتمال دادهاند که منظور از اولیالامر در آیه، علمای امت اسلام هستند. این احتمال نیز قابل قبول نیست؛ زیرا:
اولاً، اگر مورد آیه را مسائل امنیتی و سیاسی یا نظامی بگیریم، علمای صدر اسلام صلاحیت استنباط این امور را نداشتند؛ زیرا تخصص آنها در نقل روایت و یا قرائت قرآن و در نهایت، نقل احکام دینی در حوزه احکام و در موارد معدودی از مسائل اعتقادی بود؛ ایشان توان اظهار نظر در مسائل مورد ابتلا در آیه که اشاره به خوف و امنیت در مسائل نظامی است را نداشتند. در نتیجه، تشخیص صحت و سقم اخبار در صلاحیت ایشان نبوده است.
ثانیاً، امور اجتماعی و مدیریتی و دفع شایعات، مستلزم درایتی فراتر از اطلاعات علمی وفقهی صرف میباشد. چه بسا در مواجهه با شایعاتی که معمولاً با اغراض سیاسی منتشر میشود، اگر تصمیم درستی اتخاذ نگردد، مفاسد و زیانهایی به جامعه اسلامی وارد میآید که قابل جبران نیست.
ثالثاً، اگر مراد از امنیت و خوف در آیه امور دینی و خوف از آخرت باشد، در این صورت هرگز علمای دینی نمیتوانند به طور کامل امنیت و آرامش روحی را به جامعه ارائه کنند؛ زیرا در استنباط آنان از کتاب خدا و سنت نبوی (ص) همیشه احتمال خطا و اشتباه وجود دارد. از همین روست که خداوند این امر را به رسول خویش (ص)و اولی الامری (ع) ارجاع داده است که نازلمنزله او در عصمت و علم به غیب و راسخ در کتاب الهی هستند.
- اولی الامر؛ به معنای خلفای راشدین: ممکن است گفته شود که منظور از «اولیالامر» خلفایی هستند که پس از پیامبر اکرم (ص) زمام امور مسلمین را در دست گرفتند (یعنی ابابکر، عمر، عثمان و علی (ع)). در پاسخ باید گفت:
اولاً، هیچ دلیلی قطعی از کتاب و سنت بر این امر وجود ندارد.
ثانیاً، اگر حکم آیه شریفه مختص زمان رسول اکرم (ص) است، در این صورت لازم میآید که مسلمین، به ویژه کسانی که اصطلاحاً اصحاب رسول خدا (ص) محسوب میشوند، این چهار نفر را به عنوان «اولی الامر» به رسمیت شناسند. حال آنکه احادیث و تاریخ چنین چیزی را ثبت نکردهاند.
ثالثاً، اگر حکم آیه شریفه اختصاص به این چهار نفر داشته باشد، در این صورت با درگذشت آنان حکم مذکور نیز منقطع میشود. در حالی که حکم عمومیت دارد و خود آیه شریفه به اختتام حکم و انحصار آن به زمان این چهار نفر اشارهای ننموده است. در حالی که روش قرآن چنین است که هنگام بیان احکامی که به برهه معینی اختصاص دارد، خود به این امر اشاره میکند تا دامنه تکلیف و حکم مشخص گردد. چنانکه در آیه مداهنه با کفار و عدم جواز جنگ با آنان، میفرماید: ﴿وَدَّ كَثِيرٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ لَوْ يَرُدُّونَكُمْ مِنْ بَعْدِ إِيمَانِكُمْ كُفَّارًا حَسَدًا مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِهِمْ مِنْ بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمُ الْحَقُّ فَاعْفُوا وَاصْفَحُوا حَتَّى يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ إِنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ﴾[۴].
رابعاً، بنابر اشارات قبل، لازم میآید همه خلفای راشدین معصوم باشند؛ در حالی که به اجماع مسلمین و اقرار خلیفه دوم به خطا در موارد متعدد، جز برای حضرت علی (ع) عصمتی برای بقیه اثبات نشده است.
- اولیالامر؛ به معنای مطلق زمامداران: ممکن است گفته شود که مراد از اولیالامر در آیه همه کسانی هستند که در رأس حکومت اسلامی قرار دارند. ولی این نظر نیز بنابر ادلهای که در ردّ احتمالات قبل گفته شد، از قبیل علم و عصمت اولیالامر، صحیح نیست. در روایات آمده که امام مجتبی و سید الشهدا (ع) و در مقابل معاویه، برای اثبات حقانیت خود به این آیه شریفه استدلال میکردند و خود را صاحب مقام اولیالامری در کنار رسول اکرم (ص) معرفی مینمودند و هرگز کسی اعتراض نمیکرد که مراد از اولی الامر همه خلفای اسلام از جمله معاویه است[۵].
- اولیالامر؛ به معنای اهل حلّ و عقد: اگر گفته شود منظور از «اولیالامر» همان اهل حلّ و عقد است، باید گفت:
اولاً، در زمان رسول اکرم (ص) اساساً چنین تأسیسی وجود نداشته و صرفاً حکم خدا و رسولش (ص) جاری بوده و در قرآن نیز از چنین هیأتی ذکری به میان نیامده است. حتی تغییر نام دادن این دسته به «شورا» و یا ذکر عناوینی با الهام از روشهای قانونگذاری جدید (عناوینی چون مجلس قانونگذاری و...) نیز ماهیت امر را دگرگون نمیسازد.
ثانیاً، رسول خدا (ص) با اشخاص مختلفی - اعم از مؤمنین و حتی منافقین[۶]- مشورت میکردند. پس چطور و بر اساس چه خصوصیتی ممکن است آیه مذکور مردم را مأمور به رجوع به این اشخاص نماید؟ حال آنکه رسول خدا (ص) و سنّت او برای مردم اسوه و الگو میباشد؛ پس چه دلیلی وجود دارد که با برداشتی متفاوت با سنت پیامبر (ص)، مردم به روشی غیرروش ایشان توصیه گردند؟[۷].
- اولیالامر؛ به معنای امامان معصوم (ع): با توجه به مجموعه دلایلی که در رد احتمالات بالا گفته شد، معلوم میشود که مراد از اولی الامر، ائمه هدی (ع) هستند. در اثبات این نظر، علمای شیعه[۸]ادله گوناگونی بیان داشتهاند که در ادامه به جمعبندی آنها اشاره میکنیم:
اولاً، اولیالامر در آیه به رسول خدا (ص) عطف گردیده است. بنابراین، اولیالامر نیز باید دارای همان قدرت استنباط و ویژگیها باشند، تا همچون رسول خدا (ص)، محل مراجعه مردم قرار گیرند. ارجاع مردم به اولیالامر، همطراز با پیامبر (ص)، دلالت بر آن دارد که در این امر، نتیجه مراجعه مشابه و یکسان است؛ لذا باید اوصاف ایشان در استنباط مسائل دینی با پیامبر (ص) یکسان باشد؛ چنان که در فرهنگ بیانات اهل بیت (ع) واژه «اولیالامر» برای ائمه (ع) به کار رفته است.
ثانیاً، اگر آیه شریفه تنها به خوف اشاره میکرد و میفرمود: إذا جاءهم أمر من الخوف أذاعوا به، این احتمال بالا میرفت که مراد از خوف، فقط اضطراب و وحشت ناشی از اذاعه اخبار جنگی، بدون تحلیل صحیح باشد. ولی در آیه امنیت و خوف در کنار هم ذکر شده و با توجه به معنای امن، معلوم میشود که مراد آیه، تلاطمهای روحی در همه امور است؛ خواه جنگ باشد و یا صلح. و مردم باید چه در امنیت و چه در خوف، مرجعی برای حل مسائل خود داشته باشند؛ تا از هدر رفتن نیروها و استعدادها با اذاعه آن، جلوگیری شود. به همین دلیل، همان طور که رجوع به رسول خدا (ص) مطلق است و مقید به حال جنگ نیست، رجوع به اولی الامر نیز در آیه مطلق ذکر شده است.
ثالثاً، خصوصیت محوری اولیالامر در آیه که بر آن تکیه شده، قدرت استنباط آنان است. میدانیم که عمده امنیت و خوف مردم، به امور دینی و مسائل آخرت آنان بازمیگردد. مراجعه افراد به رسول خدا (ص) به دلیل علم یقینی و عصمت الهی حضرتش بود که کلام خدا را منتقل مینمودند و در نتیجه، به مردم آرامش و اطمینان میدادند. در همین سیاق، اولی الامر (ع) نیز به عنوان مرجع دوم معرفی شدهاند؛ لذا آنها باید کسانی باشند که مثل رسول خدا (ص) صاحب علم و عصمت الهی باشند تا آرامشی یقینآور را به امت دهند و چنین افرادی مصداقاً جز ائمه هدی (ع) افراد دیگری نمیتوانند باشند.
رابعاً، چنانکه در بحث روایی به آن اشاره خواهد شد، در روایات آمده که حضرات ائمه معصومین (ع) در توضیح صفات اولیالامر، پس از آیه ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ﴾[۹]، به آیه مورد استدلال استناد میکردند و تنها استنباط امامان معصوم (ع) را حجت الهی برای خلق میدانستند. از اینجا معلوم میشود که مراد از استنباط در آیه، هر استنباطی نیست؛ بلکه مراد استنباط معصوم و تفسیر او از آیات الهی و یا سنت نبوی (ص) است.
خامساً، چنانکه در بحث روایی اشاره خواهد شد، احادیث متظافر اشاره به آن دارد که مراد از اولیالامر در این آیه، اهل بیت (ع) هستند. به همین جهت، ائمه هدی (ع) در احتجاجات خود به این آیه تمسک میکردند.»[۱۰]
منبعشناسی جامع امامت
پانویس
- ↑ ر.ک: برهان پنجم از این مجموعه.
- ↑ «و اگر بخشش و بخشایش خداوند بر شما نمیبود (همه) جز اندکی، از شیطان پیروی میکردید» سوره نساء، آیه ۸۳.
- ↑ متشابه القرآن و مختلفه (ط. بیدار، ۱۳۶۹ ﻫ.ق)، ج۲، ص۲۸؛ مناقب آل أبی طالب (ع) (لابن شهرآشوب) (ط. علامه ۱۳۷۹۰ ﻫ.ق)، ج۳، ص۱۴.
- ↑ «بسیاری از اهل کتاب با آنکه حق برای آنان روشن است، از رشکی در درون جانشان، خوش دارند که شما را از پس ایمان به کفر بازگردانند؛ باری، (از آنان) درگذرید و چشم بپوشید تا (زمانی که) خداوند فرمان خویش را (پیش) آورد که خداوند بر هر کاری تواناست» سوره بقره، آیه ۱۰۹.
- ↑ الإحتجاج علی أهل اللجاج (ط. نشر مرتضی، ۱۴۰۳ ه.ق)، ج۲، ص۲۹۹.
- ↑ طرف مشورت پیامبر (ص) منحصر به مؤمنین نبوده است. ایشان حتی با منافقینی چون عبدالله بن ابن و رفقای منافق او نیز مشورت میکردند. مثلاً مشورت آن جناب درباره نحوه رویایی با کفار در ماجرای جنگ احد معروف است. عبدالرحمن بن عوف از جمله کسانی بوده که بدون هیچ بحث و شکی، مورد مشورت آن جناب و نیز خلفای بعد از آن حضرت (ص) بوده؛ در حالی که میدانیم آیات مورد بحث که در مقام مذمت افراد ضعیف الایمان است و آنها را به خاطر اعمالی که مرتکب شدند ملامت میکند، در درجه اول شامل او (عبدالرحمن بن عوف) و اصحاب او است که میفرماید: ﴿أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ قِيلَ لَهُمْ كُفُّوا﴾ [«آیا به (حال و روز) کسانی ننگریستهای که به آنان گفته شد (چندی) دست (از جنگ) بکشید» سوره نساء، آیه ۷۷]. در روایات هم آمده است که این آیات درباره عبدالرحمن بن عوف و باران او نازل شده. این روایات را هم نسایی در کتاب صحیح خود آورده و هم حاکم در مستدرک خود (جامع البیان فی تفسیر القرآن (تفسیر الطبری) (ط. دارالمعرفة، ۱۴۱۳ﻫ.ق)، ج۵، ص۱۰۹؛ الدر المنثور فی التفسیر بالماثور(ول. کتابخانه آیتالله مرعشی نجفی، ۱۴۰۴ﻫ.ق)، ج۲، ص۱۸۴).
- ↑ تفسیر المنار، ج۵، ص۲۱۳، به نقل از تفسیر تسنیم، ج۱۹، ص۶۴۹.
- ↑ کمال الدین و تمام النعمة (ط، اسلامیه، ۱۳۹۵ ه.ق)، ج۱، ص۲۴؛ تقریب المعارف (ط، الهادی، ۱۴۰۴ﻫ.ق)، ص۱۹۰؛ همچنین ابن شهرآشوب به تفصیل در متشابه القرآن و مختلفة (ط. بیدار، ۱۳۶۹ﻫ.ق)، ج۲، ص۴۸ و مناقب آل أبی طالب (ع)، ج۳، ص۱۴ دراین باره بحث کرده است.
- ↑ «ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.
- ↑ فیاضبخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۵ ص ۴۸۵-۴۹۳.