معتزله در تاریخ اسلامی
مقدمه
معتزله جریانی فکری و عقلگرایانه بود که در نیمه اول قرن دوم هجری، واصل بن عطا آن را در بصره بنیان نهاد و تا قرن هفتم هجری به حیات خود ادامه داد آموزههای این مکتب که به اصول الخمسه معروف است توسط محمد بن عبدالله بن مکحول عبدی مشهور به ابوهذیل علاف تدوین شده بود. دوره اول عباسی، دوره اقتدار این جنبش فکری بود و دوره محنت، دوره اوج آن تلقی میشد. با رفع دوره محنت در زمان خلافت متوکل عباسی و اظهار سنت و طرفداری از اصحاب حدیث در مقابل آن، دوره ضعف و سقوط معتزله آغاز شد. معتزله به معنای نفیکننده، اهل پرهیز، دوری و دامن درکشیدن از چیزی آمده است و دلیل اینکه اعتزلیان خود را به این نام خواندهاند از قاضی عبدالجبار منقول است که: «هر جا در قرآن واژه اعتزال به کار رفته است، مقصود از آن دوری گزیدن از باطل است و بدینسان دانسته میشود که نام اعتزال یک ستایش است». وی همچنین آیاتی چون ﴿وَأَعْتَزِلُكُمْ﴾[۱] و ﴿وَاهْجُرْهُمْ هَجْرًا جَمِيلًا﴾[۲] و یا روایاتی چون «مَنِ اِعْتَزَلَ مِنَ الشَّرِّ سَقَطَ فِي الْخَيْرِ»[۳] را ناظر به همین اصطلاح میداند و دلایلی بر فضیلت اعتزال قلمداد میکند[۴]. اما آنچه که درباره چگونگی شکلگیری معتزله در اکثر کتب تاریخی و کلامی ذکر شده است، این است که روزی شخصی از حسن بصری که از علمای بزرگ و مشهور بصره بود، درباره حکم مرتکب گناه کبیره سؤالی پرسید. واصل بن عطا که در مجلس حاضر بود برخاست و پاسخ داد: «مرتکب گناه کبیره نه بهطور مطلق کافر است و نه بهطور مطلق مؤمن؛ بلکه در منزلتی است میان این دو منزلت (شأن او منزله بین المنزلتین) است».
و از حسن بصری کنارگیری کرد و از آن پس واصل بن عطا و پیروان او را معتزله خواندند[۵]. فرقه معتزله در تاریخ و اندیشهها و سیر تطوری خود به دورههای مختلفی تقسیم میشود که بهطورخلاصه عبارتاند از:
- دوره رونق و گسترش؛ در این دوره، شخصیتهای مهم و تأثیرگذاری از معتزله ظهور کردند که از تنوع فکری و آموزههای مختلف برخوردار بودند. از جمله: امامه بن اشرس؛ احمد بن ابی داوود؛ ابوالهذیل علاف و....
- دوره شرح و تعلیم؛ در این دوره که از آن به مرحله کلاسیک تعبیر شده است، متفکران و نویسندگان بزرگی مانند ابوعلی و ابوهاشم جبائی، بلخی، خیاط و قاضی عبدالجبار ظهور کردند. معتزله در این دوره بر مجموعهای از آموزههای سازگار و نظاممند استوار شد که این دوره را میتوان دوره طلایی معتزله دانست.
- دوره انتقال؛ در این دوره با نفوذ ترکان سلجوقی، اگرچه دوران طلایی معتزله پایان یافت، معتزله بهعنوان یک روش فکری و مکتب کلامی از بین نرفت؛ بلکه در طول این دوران تعدادی از قاضیان بغداد که معتزلی بودند، توانستند مبانی و آرای خود را در دیگر گروههای اسلامی همچون زیدیان استمرار ببخشند. زمخشری مربوط به این دوره است[۶].
حال نگاه کوتاه و خلاصهای به اصول پنجگانه معتزله میاندازیم و سپس به معتزله در بصره میپردازیم.
اصول مشترک معتزله عبارتاند از: توحید: در این خصوص آنچه که معتزلیان به آن بسیار توجه داشتند، توحید صفاتی است. آنان صفات را عین ذات خداوند متعال میدانستند و در این مسئله با شیعه امامیه موافق هستند. عدل الهی: معتزله عدل خداوند را بر اساس حسن و قبح عقلی تبیین کردهاند، آنها دراینباره با شیعه موافقاند؛ ولی در برخی از فروعات مسئله عدل، از جمله بحث مربوط به اختیار انسان که قائل به تفویض شدهاند، عقیده دیگری دارند. وعده و وعید: این اصل که به عدل بازمیگردد، بدان معناست که به اقتضای عادل بودن خداوند بر او لازم است در سرای دیگر نیکوکاران را پاداش و بدکاران را کیفر دهد و این پاداش و کیفر مترتب بر استحقاق انسان است. منزله بین المنزلتین: این اصل توسط واصل بن عطا مطرح شد و بر طبق آن، مرتکب گناه کبیره، نه مؤمن است، نه کافر بلکه میان آن دو قرار دارد. این اصل از نظر معتزله از جمله واجبات اصلی است و همین مسئله آنان را از امامیه جدا میکند. برپایه این اصل، باید در نهی از منکر و دعوت به معروف مراتب را رعایت کرد؛ نخست باید در دل منکر را ناخوشایند داشت و سپس با زبان به معروف دعوت کرد و از منکر بازداشت و آنگاه به زور توسل جست[۷]. اولین مرکز علمی که اندیشههای کلامی و جریان فکری و عقلگرایانه معتزله از آنجا آغاز شد، بصره بود. واصل بن عطا و عمرو بن عبید و ابوالهذیل علاف از اساتید و بنیانگذاران این مدرسه و مکتب بودند. سپس در اواخر قرن دوم عالم معتزلی به نام بشر بن معتمر این جریان فکری را از بصره به بغداد منتقل کرد و بغداد پایتخت عباسیها نیز به مرکز علمی دیگری برای ترویج افکار معتزله تبدیل شد. از آنجا که بشر در کوفه و تحت تأثیر آموزههای شیعه پرورش یافت، فهم و تفسیر او از اصول و مبانی اعتزال با فهم و تفسیر اعتزال سنتی بصری متفاوت شد و همین اختلاف، نطفه اصلی ایجاد معتزله بغداد را فراهم آورد. میتوان اینگونه نیز بیان کرد که اثرپذیری معتزله از شیعیان کوفه، علت اصلی شکلگیری معتزله در بغداد شد. بدین ترتیب، شاگردان زیادی در آنجا به تحصیل و یادگیری کلام معتزله پرداختند؛ اما بین اندیشمندان دو مرکز اختلافات زیادی در خصوص فروع مسائل کلامی رخ داد. هرچند دو مکتب بر محور اصول پنجگانه یاد شده، وحدت داشتند.
معتزله سنتی یا معتزله بصره که به آنان معتزله جبائیه، خوزیه، اهوازیه و بصریه نیز گفته میشود، بیشتر به اعتزال نظری پرداختند که تا حدودی نیز زهد و عرفان در آن راه یافته بود و در مباحث خود عمدتاً از جدل و مناظره بهره میبردند. آنان در جریانهای قدرتطلبی وارد نشدند و تمایلی به حکومت از خود نشان نمیدادند و حتی در روش تبلیغی خود برای رسیدن به اهداف از سیاست به دور بودند. معتزله بصره از نظر فکری و عقیدتی خالص بودند و افکار و اندیشههای غیراسلامی کمتر در آنها رسوخ پیدا کرده بود[۸]. برخی از افراد معتزله بصره بر این عقیده بودند که حضرت علی(ع) در امر خلافت از خلفای دیگر برتر است؛ اما قاضی عبدالجبار در این باره بیان میکند که متقدمین از معتزله بصره، معتقد بودند بعد از پیامبر(ص) علی(ع) در رتبه بعد از خلفای سهگانه بوده است. غیر از واصل بن عطا که ضمن محبت به عثمان، قائل به افضلیت علی(ع) بر او بود. اما در آثار واصل بن عطا چنین ادعایی وجود ندارد[۹]. از سوی دیگر، بصریها معتقد بودند میتوان خدا را به نامهایی که در قرآن و حدیث نیامده است نیز خواند. مشروط بر اینکه این نامها مترادف با نامهای موجود در قرآن باشد و یا عقل حکم جواز حمل آن بر خداوند را صادر کند. در باب وجود لطف، بصریان بر این عقیده بودند که وجوب لطف از باب عدل است و خداوند که عدل محض است، مکلف به ارسال رسل و انزال کتب است. در اندیشه آنها، هدایت انسان بر خدا واجب است و لطف، راه هدایت مردم است پس لطف بر خدا واجب است. بصریها معتقد بودند که خداوند به معنای حقیقی، سامع کلام و اصوات است؛ بدان معنی که خدا سخن و اصوات را به حقیقت میشنود، نه اینکه عالم به آن است. همچنین بصریان بر این باور بودند که خدا با چشم سر دیده نمیشود؛ ولی با چشم دل رؤیت میشود و میتوان او را دید. از نظر بصریها، ثواب خداوند حتمی است و عقاب مرتکب کبیره، بدون توبه بر خدا واجب است[۱۰].[۱۱]
منابع
پانویس
- ↑ «و از شما کناره میجویم» سوره مریم، آیه ۴۸.
- ↑ «و از آنان به نکویی دوری گزین» سوره مزمل، آیه ۱۰.
- ↑ هرکس از بدی کناره گیرد به دامن نیکی قرار میگیرد.
- ↑ تاریخ فرق اسلامی، ج۲، ص۱۱۹.
- ↑ تاریخ فرق اسلامی، ج۲، ص۱۲۲.
- ↑ سلطانی، مصطفی، تبیین تاریخی و کلامی مکتب معتزله بصره و بغداد، پژوهشنامه مذاهب اسلامی، س ۱، ش۱، بهار و تابستان ۱۳۹۳.
- ↑ تاریخ فرق اسلامی، ج۲، ص۱۵۸.
- ↑ تاریخ فرق اسلامی، ج۲، ص۱۶۶.
- ↑ «معتزله بصره و بغداد: تمایزها و تفاوتها»، پژوهشنامه مذاهب اسلامی، س ۱، ش۱، بهار و تابستان ۱۳۹۳.
- ↑ «معتزله بصره و بغداد: تمایزها و تفاوتها»، پژوهشنامه مذاهب اسلامی، س ۱، ش۱، بهار و تابستان ۱۳۹۳.
- ↑ حسینی، سید امیر، بصره و نقش آن در تحولات قرن اول هجری، ص ۳۰۲.