مقام ولایت الهی به چه معناست؟ (پرسش)
مقام ولایت الهی به چه معناست؟ | |
---|---|
موضوع اصلی | بانک جامع پرسش و پاسخ مقام معصوم |
مدخل اصلی | مقام معصوم |
مقام ولایت الهی به چه معناست؟ یکی از پرسشهای مرتبط با بحثهای مقام معصوم، ولایت الهی و مقام ولایت الهی است که میتوان با عبارتهای متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤالهای مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی مقام معصوم مراجعه شود.
پاسخ نخست
آیتالله سید علی حسینی میلانی در کتاب «با پیشوایان هدایتگر» در اینباره گفته است:
««یا وَلِیَّ اللهِ إنَّ بَینی وَ بینَ اللهِ عَزَّوَجَلَّ ذُنُوباً لا یَاتی عَلَیها إلّا رِضاکُم»[۱] بعد از سه جمله دعای قرآنی، زائر به امام(ع) یا به همۀ امامان معصوم (که همهشان را با هم زیارت میکنیم) چنین خطاب میکند: ای کسانی که خداوند متعال به شما مقامات بلندی داده است و در اثر عبادت و بندگی در درگاه ربوبی، مقرّب هستید، بین من و خدای من، گناهانی وجود دارد و من معصیت کار در درگاه الهی هستم که شما باید وساطت کنید.
به راستی اگر مورد رضایت ائمه اطهار(ع) نباشیم و مأموران الهی بخواهند خیلی سختگیری کنند و با دقت به حساب انسان برسند، کار بسیار خراب است؛ چراکه به هر حال، انسان معصوم نیست؛ بلکه بندهای ضعیف، عاجز و ناتوانی بیش نیست. البته ما میخواهیم در این مسیر گام برداریم و بالا برویم و واقعاً میخواهیم که توفیقش را به خودشان عنایت کنند و راهشان را هم باید خودشان ارائه نمایند. به هر حال، از انسان گناه سر میزند. در دعای ابوحمزه میخوانیم: ای خدا من! آنگاه که از تو فرمان کردم، پروردگاری تو را انکار نکردم، فرمان تو را سبک نشمردم، به کیفر تو اعتراض ننمودم و وعده مجازات تو را بیاهمیت ندانستم؛ بلکه گناهم خطایی بود که برای من عارض شد، نَفسم بر جلوه کرد، هوا و هوس بر من چیره شد و بدبختیم با آن همکاری کرد...[۲] در دعای کمیل در شبهای جمعه چنین میخوانیم: خدایی جز تو نیست، تو پاک و منزّهی و به حمد و سپاس تو مشغولم، به خودم ستم نمودم و به نادانی خود در برابر تو جرأت کردم... خدایا! بلا و گرفتاری من بزرگ است، حالم بسیار ناخوش و اعمالم نارسات، زنجیرهای علایق مرا در بند کشیده، آرزوهای دور از هر سودی مرا باز داشته، دنیا به خدعه و غرور و نَفسم به خیانت مرا فریب داده است...[۳] واقعاً هم همین طور است. گناهانی که از ما سر میزند از روحی جهالت و غلبه هوای نَفس است. به این دلیل وقتی بیدار میشویم پشیمان میشویم و استغفار میکنیم و نمیخواهیم گردن کلفتی نماییم. بر این اساس، باید ائمه اطهار(ع) ما را شفاعت کنند. البته هر گناهی که از بنده در برابر خداوند متعال سر بزند با توجه به عظمت خداوند متعال، گناه بزرگی است. از طرفی، گناهانی از انسان سر میزند که ناگفتنی است؛ گناهانی که در خلوتها و فرصتهایی شیطان بر او غالب میشود جز خداوند متعال، هیچ فردی بر آن گناه، اطلاع ندارد. از این رو، ما به ائمه اطهار(ع) خطاب میکنیم: شما هستید که قرب و منزلت دارید. شما ولایت مطلقه دارید، مادامی که در خانه شما را بلد هستیم و شما ما را طرد نکردهاید جای دیگر نمیرویم. اگر شما ما را بپذیرید و ما را شفاعت کنید، مشکل حل میشود. پس به حق آن خدایی که شما را محرم اسرار خودش قرار داده و مطالبی را به شما گفته که به دیگران نگفته... بخشش گناهان ما را از خدای متعال بخواهید. آری، خدای سبحان به امامان هدایتگر(ع) مطالبی را گفته که به دیگران نگفته است. البته اگر آن بزرگواران خواستند به کسی میگویند و اگر نخواستند نمیگویند که قرآن کریم میفرماید: ﴿هَٰذَا عَطَاؤُنَا فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِكْ بِغَيْرِ حِسَابٍ﴾[۴] فَبِحَقِّ مَنِ ائتَمَنَکُم عَلی سِرِّهِ[۵] ما در فراز پایانی زیارت جامعه، به ائمه اطهار(ع) التماس میکنیم و قسم میدهیم به آن خدایی که شما را آن قدر مقرب خودش قرارداده که امین سرّش گشتهاید... «وَ استَرعاکُم اَمرَ خَلقِهِ» و سرپرستی کار خلق خود را به شما واگذارده»[۶].
پاسخها و دیدگاههای متفرقه
۱. حجت الاسلام و المسلمین قدردان قراملکی؛ |
---|
حجت الاسلام و المسلمین محمد حسن قدردان قراملکی در کتاب «امامت» در اینباره گفته است:
«پیامبران با تهذیب نفس خودشان به مقام قرب الهی نائلآمده و مظهر و تجلی صفات الهی هستند. از دیدگاه اکثریت امامیه، امامان از این منظر در درجه بالای کمال قرار داشته و بر همه پیامبران - جز پیامبر اسلام - برتری دارند. امامان با برخوردار بودن از ولایت عامه برجهان هستی و قلوب انسانها اشراف دارند. اکثریت امامیه هر سه شأن فوق را برای ائمه قائل و معتقدند امامت نیز با این سه وصف تحقق پیدا میکند، به دیگر سخن وقتی سخن، از امام و امامت بعد از رحلت پیامبر(ص) به میان میآید نباید اذهان با لفور به یک شأن مثلاً حکومت متمرکز و منعطف شود و گفته شود که امام یعنی حاکم؛ بلکه باید گفت امام یعنی: مرجع علمی و دینی و شارح اسلام و حجت خدا. در این صورت، باید سراغ کاندیداهایی رفت که واجد همه صفات فوق باشند؛ لذا شیعه تأکید دارد که سه شأن فوق بعد از رحلت پیامبر(ص) تنها در حضرت علی(ع) خلاصه میشود[۷]. «ویژگیای که موجب میشود پیامبران شایستگی مواجهه با امر قدسی و فرشته وحی داشته باشد، تعالی روح خودشان است، آنان به گونهای پیش از نبوت به تعالی و تهذیب روح خود میپردازند که لیاقت دریافت وحی و برگزیدن به مقام رسالت را پیدا میکنند، البته در این راه نیز عنایت الهی شامل حالشان میشود. در اصطلاح عرفانی به تعالی روح و نزدیکی صاحب روح به قرب الهی "مقام ولایت" اطلاق میشود که دارنده آن از قرب و منزلت خاص الهی برخوردار و لطف و عنایت الهی از جمله ارتباط با غیب و عالم فرشتگاه شامل حالش میشود که در این صورت صاحب چنین روحی گوهر و شرط لازم برای نبوت و دریافت وحی را کسب کرده است، اما ممکن است چنین انسانی وحی به معنای شریعت و پیغمبری را دریافت و ممکن است هم دریافت نکند. مانند حضرت لقمان که در قرآن مواعظ نیکوی وی بسیار آمده است. اما بنا به نقل مشهور وی حکیم الهی و نه پیامبر بوده است. با این وجود مقام و منزلت وی از بعضی پیامبران بیشتر بوده است. به تقریر دیگر دارنده مقام ولایت بالضروره به مقام قرب الهی و ارتباط با عالم غیب و دریافت اسرار و معارف الهی از نوع معارف عقلی و دینی و معرفتی نائل میآید و از این حیث میتوان وی را "نبی" به معنای خبردهنده از غیب الهی نامید. در عرفان از این مقام به "نبوت تعریفی" نام برده میشود[۸]؛ لذا عارفان در رابطه با خاتمیت قائلاند که "نبوت تشریعی" به خاتمیت رسیده است، اما نبوت تعیفی به معنای رسیدن انسانهای کامل به قرب الهی و دریافت حقایق عقلی و دینی - نه شریعت - به استمرار خود ادامه خواهد داد. محیالدین عربی میگوید:"و اما نبوة التشریع و الرسالة فمنطقعة... الا ان الله لطیف بعباده فأبقی لهم النبوة العامة التی لا تشریع فیهما"[۹] پس اصل برتری دارنده مقام ولایت بر مقام امامت با قرآن و مبانی عرفانی سازگار است، اما اینکه آیا امامان شیعه نیز دارنده چنین روح و مقامی هستند؛ ما آن را با روایات نبوی ثابت میکنیم. روایات متعددی وجود دارد که پیامبر(ص) به روح قدسی آنان و برتری آنان بر ارواح پیامبران تأکید و تصریح داشته است که برخی در صفحات پیشین و بعض دیگر در فصل اول ذیل عنوان "امامان و واسطه فیض الهی" گذشت»[۱۰]. |
۲. حجت الاسلام و المسلمین بحرینی؛ |
---|
حجت الاسلام و المسلمین سید مجتبی بحرینی در کتاب «جامعه در حرم» در اینباره گفته است:
««یا وَلِیَّ اللهِ» در این جملۀ زیارت با توجّه به این که به فقرات پایانی زیارت نزدیک میشویم، زائر بعد از این که با تکرار کلمۀ ربّنا دو خواسته از حق تعالی مسألت نمود و احساس میکند لحظات و دقایق آخری است که در محضر حجّت و امام(ع) است، گویا خود را رویارو در برابر ولیّ حق میبیند و با "یا" که حرف نداست، حضرتش را صدا زده و مورد خطاب و گفتگو قرار میدهد: ای ولیّ خدا! تمامی آنچه از آغاز زیارت بیان نموده همه، ظهور و بروز مقام ولی اللّهی حضراتشان بوده، ولی تابهحال به عنوان "ولی الله" از حضراتشان یاد نکرده، همان تعبیری که در حقّ این خاندان بسیار معروف و مشهور است و همگان آنان را به عنوان ولیّ الله، ولیّ پروردگار و ولیّ کارخانۀ حق میشناسند و یاد میکنند. هر زمان که نام و یادی از اولیاء الله و ولیّ الله به میان آید شاه فرد آن، این دودمان میباشند. آری، یا وَلی الله. ولی الله یعنی چه؟ ولیّ در لغت به این معانی آمده است: تابع و پیرو، صهر و داماد، محبّ و دوست، صدیق و رفیق، نصیر و یاور، جار و همسایه، حلیف و همپیمان، و هر کس مباشرت امر کسی را عهدهدار باشد، و چون گفته شود: الله ولیک، یعنی خدا حافظ توست و چون گفته شود: المؤمن ولی الله، یعنی مؤمن مطیع خداست.[۱۱] لغت شناس کهن ابوهلال عسکری گوید: ولیّ به عنوان صفت به معنای معان و معین، کمک شده و کمک کننده هر دو میآید. وقتی میگویی: الله ولی المؤمنین، خدا ولی مؤمنین است، یعنی کمک کنندۀ آنهاست. و چون گویی: المؤمن ولی الله، یعنی مؤمن ولیّ خداست، یعنی ناصر اولیا و یاور دین خداست، و جایز است گفته شود: خدا ولیّ مؤمنین است و مقصود حفظ و سرپرستی آنها باشد، مانند ولیّ طفل که عهدهدار شؤون اوست.[۱۲] گاهی عامّه به صورت اشکال به شیعه میگویند: شما میگویید: امام علی(ع) ولیّ خداست. مگر خدا صغیر است که ولیّ خواسته باشد، و یا عاجز و ضعیف است که محتاج به ولیّ، مباشر و عهدهدار امور باشد؟ خدا خودش ولیّ همه است، چگونه میشود کسی ولیّ خدا باشد؟ پاسخ این سخن بسیار روشن است. اوّلاً دقّت در معنای ولیّ نکردهاند. آنچه از ارباب لغت آوردیم جواب این اشکال است. مضاف بر این، از آیۀ سورۀ اسراء وَ لم یکن له ولی من الذل استفاده میشود که خدا ولیی که نشانۀ ذلّ و پستی او باشد، ندارد، ولیّ اگر ولیّ بود که نمود عزّت حقّ متعال بود. آیه وجود چنین ولیی را نفی نمیکند، بلکه چه بسا اثبات نماید. علاوه بر این میتوان گفت: در اشکال مغالطهای شده است. داشتن ولیّ و مباشر و عهدهدار امور و سرکاردار و امثال این عناوین در همه جا نشانۀ ضعف و عجز نیست، بلکه در اکثر موارد علامت عزّت و عظمت و بزرگواری و جلالت قدر است. هیچ مانعی ندارد که که وقتی میگوییم: امام(ع) ولی الله است، همان معنای عهدهداری و مباشرت امور مورد نظر باشد که خداوند سبحان ادارۀ هستی را در کفّ با کفایت این اولیااش قرار داده و به اذن و ارادۀ او عهدهدار امور خلقت هستند و نماد و نمود عزّت و عظمت حق تعالی میباشند، نه نشانۀ ضعف و عجز او؛ زیرا در عین این که اینان را ولیّ خود و همه کارۀ عالم قرار داده، مع ذلک یَفعل ما یشاء و یحکم ما یرید. و بر این اساس است که بر کل مظاهر هستی اسمای سامیۀ این اولیا و کارگزاران به قلم قدرت خورده است. همه بدانند و بشناسند که خدا محمد(ص) دارد، خدا علیّی(ع) دارد، خدا فاطمهای(س) دارد، خد حسن و حسین(ع) دارد و خدا نه نفر از ذریّۀ حسینش(ع) دارد که همگی آنان اولیای او و مباشرین امور هستی هستند. این مقام ولیّ اللّهی تا بهشت هم باقی است. در حدیثی که جابر از پیامبر اکرم(ص) آورده، چنین میخوانیم: آن شب که مرا معراج برده و سیر آسمان دادند امر شد که بهشت و دوزخ را بر من عرضه بدارند. هر دو را با انواع نعمت و عذابش دیدم، و بر درهای هشتگانۀ جنّت مشاهده کردم رقم خورده است: لا اله الّا الله، محمّد رسول الله، علیّ ولیّ الله [۱۳] زائر پس از آن همه اوصاف جلال و جمال و کمال که برای مزورش بر شمرده که گویا همۀ آنها دست به دست هم داده و مقام ولیّ الهی را برای مزورش فراهم آورده عرض میکند: یا ولیّ الله، و گویا پاسخ این ندا را شنیده که در مقام خواست و مسألت برمیآید و عرض مینماید: ان بینی و بین الله عزوجل ذنوبا لا یاتی علیها الا رضاکم [۱۴] ظاهراً تنوین ذنوباً برای تکثیر است؛ یعنی گناهان فراوان و معاصی بسیار مرا فقط رضایت شما از بین میبرد؛ زیرا رضایت شما پیوند با رضایت پروردگار دارد، اگر شما از من راضی شدید خدا هم راضی است» [۱۵]. |
پانویس
- ↑ ای ولی خدا! همانا میان من و خدای عزوجل گناهانی است که آنها را جز رضایت شما محو و پاک نمیکند.
- ↑ «إلهی! لم أعصک حین عصیتک و أنا بربوبیّتک جاحد، و لا بأمرک مستخفّ، و لا لعقوبتک متعرّض، و لا لو عیدک متهاون، لکن خطیئة عرضت و سوّلت لی نفسی و غلبنی هوای و أعانتنی علیها شقوتی»؛ مصباح المتهجد: ۵۸۹، اقبال الأعمال: ۱ / ۱۶۶، بحار الانوار: ۹۵ / ۸۸. در این دو منبع به جای "أعاننی". "أعانتنی" آمده است.
- ↑ «لا إله إلّا أنت، سبحانک و بحمدک، ظلمت نفسی و تجرّأت بجهلی... اللهمّ عظم بلائی و أفرط بیسوء حالی، و قصرت بیأعمالی و قعدت بیأغلالی، و حبسنی عن نفعی بعد أمالی، و خدعتنی الدنیا بغرورها و نفسی بخیانتها...» القبال الاعمال: ۳ / ۳۳۲ و ۳۳۳، مصباح المتهجد: ۸۴۵.
- ↑ این عطای ماست، به هر کس میخواهی و صلاح میبینی ببخش، و از هر کس میخواهی خودداری کن، و حسابی بر تو نیست؛ سورۀ صآیۀ ۳۹.
- ↑ پس به حق آن خدایی که شما را امین به راز خود کرده.
- ↑ ر.ک: حسینی میلانی، سید علی، با پیشوایان هدایتگر ج۴؛ ص۳۵۱ تا ۳۵۳.
- ↑ ر.ک: قدردان قراملکی، محمد حسن، امامت، ص۴۲-۴۳.
- ↑ فصوص الحکم، فص داودیه، ص۱۶۲؛ الفتوحات، ج۱، ص۱۴۳ و ج۲، ص۴۲۹؛ مقدمه قیصری بر فصوص، ج۱، ص۱۲۷، فصل ۱۲.
- ↑ فصوص الحکم، آخر فص عزیزی، ص۱۳۴ و فص شیئی، ص۷۲.
- ↑ محمد حسن قدردان قراملکی، امامت، ص۱۰۶ - ۱۰۸.
- ↑ المنجد – ولی.
- ↑ الفروق اللغویّه ۲۳۵.
- ↑ «لیله اسری بیالی السماء امر بعرض الجنه و النار علی فرایتها جمیعا. رایت الجنه و الوان نعیمها و رایت النار و الوان عذابها، و علی کل باب من ابواب الجنه الثمانیة: لا اله الا الله، محمد رسول الله، علی ولی الله»؛ بحار الانوار ۲۷ / ۱۱.
- ↑ به درستی که میان من و خدای عزّوجلّ گناهانی است که از بین نمیرود مگر رضایت شما باشد.
- ↑ ر.ک: بحرینی، سید مجتبی، جامعه در حرم؛ ص۹۰۲ تا ۹۰۴.