ویژگی علم معصوم
مقدمه
انجام درست وظائف محوله به امام مستلزم علم و دانش متناسب با این مسؤولیت هاست با نگاه به وظائف امام مانند تعلیم و تبیین معارف و احکام دین و مراقبت و محافظت از باورها و جلوگیری ازانحراف و کج فهمی و همچنین زعامت اجتماعی و هدایت، عقل حکم میکند که امام باید واجد دانایی و علم خاص و متمایز از دیگران باشد که از آن به علم خدادادی تعبیر میشود. به سخن دیگر بدون داشتن این دانایی ویژه وظیفه امامت قابل تحقق نیست یعنی اداره شئونات دینی و اجرایی مردم بعد از رسول خدا (ص) بر اساس موازین- به نحوی که رضایت خداوند را دربرداشته باشد- نیازمند پیشوای دانای و آگاه به علم خدادادی است نه علم مشوب به جهل و نادانی و بر اساس تخمین و احتمال.
این نیاز مبرم با نگاه به موضوع خاتمیت و انقطاع وحی رسالی جدیتر احساس میشود که با انقطاع وحی، امام باید معارف و احکام الهی و مصالح واقعی را برای سوال کنندگان تبیین کند به گونهای که از پاسخ او برای پرسش کنندگان، علم و یقین به واقع حاصل شود و نسبت به انجام تکالیف خود اطمینان پیدا کنند.
به بیان دیگر امام و هادی الهی نسبت به شئون و مسؤولیتهایی که بر عهده دارد ابزار و تواناییهایی لازم را- که یکی از اصلیترین آنها علم و دانایی خاص میباشد- در اختیار نداشته باشد، تحقق غرض و هدف از جعل امامت و جانشینی برای رسول خدا (ص) ممکن نخواهد شد و این مستلزم نقض غرض است که از حکیم، قبیح و محال است.
این دانش و دانایی خاص امام دارای ویژگیهایی است؛ از جمله:
نخست: علم مطابق با واقع
تحقق و انجام مسؤولیت مهم امامت در امر هدایت به سوی حق و آشنا کردن مردم به معارف الهی و احکام و بایدها و نبایدهای شرعی که از آیه کریمه: ﴿وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا﴾[۱] به معنای یدعون الناس الی امرنا فهمیده میشود. بدون داشتن علم مطابق با واقع، قابل تحقق نیست؛ زیرا ممکن نیست فردی که معارف حقه الهیه را نشناخته و به احکام واقعی و تکالیف و بایدها و نبایدهای شرعی به درستی آشنایی نداشته باشد. بتواند راهنمایی دیگران را به گونه درست و صحیح عهده دار شود.
چنین فردی- حتی گاه از روی ناآگاهی به قصد فساد- مردم را از راه راست دور کرده و مطالب باطل و نادرست را به آنان القا و آنان را از سعادت دور و به شقاوت سوق میدهد[۲].
دوم: دانش خالص
امام و زعیم اسلامی زمانی میتواند در انجام مسؤولیت هدایت مقید باشد که دانش و آگاهیاش خالص بوده و آمیخته با جهل نباشد یعنی دانشی که از سرچشمه اصلی گرفته شده باشد. قرآن کریم در مورد لزوم ضرورت مراجعه مسلمانان درمسائل مهم اجتماعی- که از آن آگاهی ندارند- به پیامبر اسلام (ص) و اولی الامر میفرماید: ﴿وَإِذَا جَاءَهُمْ أَمْرٌ مِنَ الْأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذَاعُوا بِهِ وَلَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَإِلَى أُولِي الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِينَ يَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ لَاتَّبَعْتُمُ الشَّيْطَانَ إِلَّا قَلِيلًا﴾[۳].
مقصود از "اولوالامر" در این آیه همان کسانی هستند که در آیه ۵۹ سوره نساء[۴] به آنان اشاره شده و آنان نازل منزله رسول خدا (ص) هستند[۵].
در آیه دو ویژگی برای اولی الامر ذکر شده که نمیتواند درباره افراد معمولی صادق باشد: نخست اینکه میگوید: "اگر مراجعه به اولوالامر کنند، آنان که از ریشه مسائل آگاهاند راهنمائی شان میکنند" و با توجه به ظاهر این تعبیر با ملاحظه کلمه "یستنبطونه" اولی الامر یعنی صاحبان فرمان، به یقین در اینجا به معنی فرماندهان جنگی نیست، چرا به به دنبال آن میگوید: آنهایی که استنباط امور میکنند- یعنی مسائل را از ریشه مورد بررسی قرار میدهند- از این گونه امور آگاهاند و مردم ناآگاه باید به آنها مراجعه کنند.
يَسْتَنْبِطُونَهُ از ماده "نَبَط" بر وزن "فقط" در اصل به معنی نخستین آبی است که از چاه میکشند و از ریشههای زمین خارج میشود، و از همین رو به دست آوردن هر حقیقتی را از دلائل و شواهد مختلف استباط میگویند[۶]. این تعبیر بیانگر آن است که علم و دانایی اولی الامر دانشی اساسی و بنیانی است و هرگز آمیخته به جهل و شک و خطا نیست.
نکته دیگر اینکه وجود اولوالامر را نوعی فضل و رحمت الهی میشمرد که اطاعت آنها مردم را از متابعت شیطان باز میدارد ﴿وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ لَاتَّبَعْتُمُ الشَّيْطَانَ إِلَّا قَلِيلًا﴾[۷]. روشن است که تنها متابعت و پیروی صاحبان علم خاص یعنی دانایی خدادادی میتواند انسان را از گمراهی و متابعت شیاطین به طور قطع باز دارد؛ چرا که افراد غیرمعصوم و بدون دانایی خاص ممکن است لغزش پیدا کنند و گرفتار خطا و بازیچه دست شیطان گردند[۸]. در مجمع البیان ذیل آیه کریمه در تفسیر اولی الامر از امام باقر (ع) نقل میکند «هُمُ الْأَئِمَّةُ الْمَعْصُومُونَ»[۹] و از امام علی بن موسی الرضا (ع) نقل شده «يَعْنِي آلَ مُحَمَّدٍ- وَ هُمُ الَّذِينَ يَسْتَنْبِطُونَ مِنْهُمُ الْقُرْآنَ - وَ يَعْرِفُونَ الْحَلَالَ وَ الْحَرَامَ وَ هُمُ الْحُجَّةُ لِلَّهِ عَلَى خَلْقِهِ»[۱۰].
امام رضا (ع) وظیفه و تکلیف مردم هنگام تحیر در باب معارف و احکام را رجوع به اهل بیت (ع) به عنوان اهل استنباط و افرادی که صلاحیت استنباط از قرآن دارند، میدانند و برای تبیین این وظیفه به آیه کریمه مورد بحث استناد فرمودهاند: «كَانَ الْفَرْضُ عَلَيْهِمْ وَ الْوَاجِبُ لَهُمْ مِنْ ذَلِكَ الْوُقُوفَ عِنْدَ التَّحَيُّرِ وَ رَدَّ مَا جَهِلُوهُ مِنْ ذَلِكَ إِلَى عَالِمِهِ وَ مُسْتَنْبِطِهِ لِأَنَّ اللَّهَ يَقُولُ فِي كِتَابِهِ ﴿وَلَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَإِلَى أُولِي الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِينَ يَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ﴾[۱۱] يَعْنِي آلَ مُحَمَّدٍ (ع) وَ هُمُ الَّذِينَ يَسْتَنْبِطُونَ مِنْهُمُ الْقُرْآنَ- وَ يَعْرِفُونَ الْحَلَالَ وَ الْحَرَامَ وَ هُمُ الْحُجَّةُ لِلَّهِ عَلَى خَلْقِهِ»[۱۲].
و در حدیث دیگری از امام باقر (ع) میخوانیم: «وَ مَنْ وَضَعَ وَلَايَةَ اللَّهِ وَ أَهْلَ اسْتِنْبَاطِ عِلْمِ اللَّهِ فِي غَيْرِ أَهْلِ الصَّفْوَةِ مِنْ بُيُوتَاتِ الْأَنْبِيَاءِ فَقَدْ خَالَفَ أَمْرَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ جَعَلَ الْجُهَّالَ وُلَاةَ أَمْرِ اللَّهِ وَ الْمُتَكَلِّفِينَ بِغَيْرِ هُدًى وَ زَعَمُوا أَنَّهُمْ أَهْلُ اسْتِنْبَاطِ عِلْمِ اللَّهِ فَكَذَّبُوا عَلَى اللَّهِ وَ زَاغُوا عَنْ وَصِيَّةِ اللَّهِ وَ طَاعَتِهِ فَلَمْ يَضَعُوا فَضْلَ اللَّهِ حَيْثُ وَضَعَهُ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى فَضَلُّوا وَ أَضَلُّوا أَتْبَاعَهُمْ فَلَا تَكُونُ لَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ»[۱۳]. هر که ولایت الهی و اهل استنباط علم الهی را در غیر برگزیدگان از خاندان پیامبران قرار دهد با فرمان خداوند تعالی مخالفت ورزیده و نادانان و متکلمان را بدون آنکه راه هدایت را یافته باشند والیان امرالهی قرار داده است و میپندارند که آنها شایستگی استنباط علم خدا را دارند. اینان بر خدا دروغ بستند و از سفارش و توصیه او منحرف شدند و فضل الهی را در جایگاهی که خدا معین فرموده قرار ندادند پس گمراه شدند و پیروان خود را نیز گمراه کردند و روز قیامت حجت و عذری ندارند[۱۴].
سوم و چهارم: جامعیت و فعلیت
از دیگر ویژگیهای علم امام جامعیت وفعلیتآن است یعنی امام باید به همه احکام و معارف دین آن هم به صورت بالفعل (نه بالقوه) علم و آگاهی داشته باشد و ندانستن برخی از احکام و معارف و عدم فعلیت علم، شخص را از صلاحیت برای زعامت امت اسلامی و جانشینی رسول خدا (ص) سلب میکند.
دانشمندان عامه هم در مباحث نظری، علم و دانایی برای امام و حاکم را لازم میدانند و به این نکته توجه دارند که بدون معلومات دینی، حکمرانی اسلامی معنی پیدا نمیکند و مهمترین اهداف و فوائد نصب امام که عبارت از حفظ عقائد و حل و فصل معضلات اجتماعی است، بدون امام دانا و آگاه به دین و احکام شرعی قابل تحقق نیست[۱۵].
البته علم امام و خلیفه مسلمانان نزد اهل سنت از نوع علم اجتهادی و ظنی است برخلاف امامیه که علم خاص و دانایی خدادادی و مطابق با واقع را لازم میدانند. از سوی دیگر در کلام اهل سنت- برخلاف امامیه- لزوم علم به جمیع احکام آن هم به صورت بالفعل نه بالقوه و اشتراط اعلمیت به روشنی نفی شده است.
مستند آنان برای این نظریه عبارت است از آنچه بر امت اسلامی بعد از سقیفه گذشته است یعنی چون خلفای حاکم بعد از پیامبر (ص) فاقد چنین ویژگیهایی بودند پس اشتراط آن در امام و خلیفه را ناتمام میدانند[۱۶].
لازم به تذکر است که با نگاه زمینی به جایگاه امام و تنزل این منصب در حد یک حاکم معمولی که صرفاً موظف به برقراری نظم است. انتظار نمیرود نزد اهل سنت هم لازم باشد امام علم خدادادی داشته باشد. بلکه آنچه در مقام عمل اتفاق افتاده بسیار نازلتر از چیزی است که در مباحث نظری مطرح کردهاند. التزام به تعیین امام از راه قهر و غلبه بدون رضایت امت اسلامی و لزوم اطاعت از حاکم جائر و فاسق و به رسمیت شناختن او آن هم به عنوان جانشین پیامبر (ص)[۱۷] نشانگر تنزل مقام و منصب امامت حتی نازلتر از یک عالم معمولی با دانش و صفات حداقلی است.
در نقد این نظریه کافی است بدانیم در مباحث امامت باید از قرآن و سنت قطعی رسول خدا (ص) ملاک و معیار را به دست آورده سپس آنچه بعد از رسول خدا (ص) اتفاق افتاده را با آن ملاک و ضابطه مورد سنجش و بررسی قراردهیم. بنابراین نمیتوان از "ما وقع" که اعتبار و شرعی بودنش اول الکلام است میزان و ضابطه به دست آورد.
پنجم: اعلمیت
در سخن متکلمان امامیه به ضرورت عقلی و لزوم علم امام به عنوان ابزار انجام وظیفه امامت توجه شده است و گفتهاند: از ویژگیهای امام آن است که از میان امت داناترین افراد نسبت به احکام شرع و جنبههای سیاسی و مدیریت اجتماعی باشد[۱۸]. قرآن کریم میفرماید: ﴿أَفَمَنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لَا يَهِدِّي إِلَّا أَنْ يُهْدَى فَمَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ﴾[۱۹]. امیرالمؤمنین (ع) میفرمایند: «أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ أَحَقَّ النَّاسِ بِهَذَا الْأَمْرِ أَقْوَاهُمْ عَلَيْهِ وَ أَعْلَمُهُمْ بِأَمْرِ اللَّهِ فِيهِ»[۲۰].
متکلمان اهل سنت در بحث اشتراط اعلمیت در امام نیز به صراحت با این شرط مخالفت کردهاند آنان با نگاهی که به جایگاه امامت به عنوان حاکم و امیری که صرفاً موظف به ایجاد نظم است، دارند برای "اعلمیت" نقشی در صلاحیت امام قائل نیستند؛ زیرا میزان در صلاحیت امام قدرت اجرایی و اداره اجتماع است آن هم غیر مقید به ضوابط شرع[۲۱].
حاصل کلام این که با نگاه به امامت به عنوان منصب و جایگاه هدایت الهی برای راهنمایی امت به آنچه صلاح و مصلحت واقعی دین و دنیای امت اسلامی بعد از پیامبر اکرم (ص) است. قطعا چنین مقامی مستلزم داشتن علم و آگاهی خاص و متناسب با این مسؤولیت مهم و اساسی است[۲۲].
جستارهای وابسته
منابع
پانویس
- ↑ «و آنان را پیشوایانی کردیم که به فرمان ما راهبری میکردند» سوره انبیاء، آیه ۷۳ و نیز سوره سجده، آیه ۲۴.
- ↑ زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵ ج۱، ص ۸۱-۸۶.
- ↑ «و هنگامی که خبری از ایمنی یا بیم به ایشان برسد آن را فاش میکنند و اگر آن را به پیامبر یا پیشوایانشان باز میبردند کسانی از ایشان که آن را در مییافتند به آن پی میبردند و اگر بخشش و بخشایش خداوند بر شما نمیبود (همه) جز اندکی، از شیطان پیروی میکردید» سوره نساء، آیه ۸۳.
- ↑ ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا﴾ «ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید و اگر به خداوند و روز بازپسین ایمان دارید، چون در چیزی با هم به ستیز برخاستید آن را به خداوند و پیامبر بازبرید که این بهتر و بازگشت آن نیکوتر است» سوره نساء، آیه ۵۹
- ↑ ر. ک: المیزان، ج۵، ص ۲۲ و، ج ۴، ص ۳۸۷-۳۹۱.
- ↑ پیام قرآن، ج ۹، ص ۱۰۸.
- ↑ «و اگر بخشش و بخشایش خداوند بر شما نمیبود (همه) جز اندکی، از شیطان پیروی میکردید» سوره نساء، آیه ۸۳.
- ↑ ر. ک: تفسیر المیزان، ج ۱۲، ص ۲۵۹، ۲۵۸؛ پیام قرآن، ج۹، ص ۱۰۷.
- ↑ «آنان امامان معصوماند» مجمع البیان، جلد ۳، صفحه ۸۲. و تفسیر العیاشی ۱: ۲۶۰. بحارالأنوار، ج ۲۳، ص ۲۹۵.
- ↑ تفسیر کنزالدقائق، جلد ۳، ص ۴۸۶.
- ↑ «و اگر آن را به پیامبر یا پیشوایانشان باز میبردند کسانی از ایشان که آن را در مییافتند به آن پی میبردند» سوره نساء، آیه ۸۳.
- ↑ تفسیر عیاشی، ج ۱، ص ۳۶۰.
- ↑ کمال الدین و تمام النعمه، ج ۱، ص ۲۱۸؛ کافی، ج ۸، ص ۱۱۸.
- ↑ زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵ ج۱، ص ۸۱-۸۶
- ↑ ر.ک: شرح المواقف، ج ۸، ص ۳۴۹ و، ص ۳۵۷.
- ↑ ر.ک. شرح المواقف، ج ۸، ص ۳۵۰ و، ص ۳۵۷.
- ↑ توضیح بیشتر در درس ۲۳ با عنوان راههای دیگر تعیین امام خواهد آمد.
- ↑ ر. ک: الذخیرة فی علم الکلام، ص ۴۲۹ و الاقتصاد فی مایتلق بالاعتماد، ص ۳۱۰ و تخلیص المحصل المعروف بنقد المحصل، ص ۴۳۰.
- ↑ «آیا آنکه به حقّ رهنمون میگردد سزاوارتر است که پیروی شود یا آنکه راه نمییابد مگر آنکه راه برده شود؟ پس چه بر سرتان آمده است؟ چگونه داوری میکنید؟» سوره یونس، آیه ۳۵.
- ↑ نهج البلاغة- خطبه ۱۷۳.
- ↑ شرح المواقف ج۸، ص ۳۷۳: المعتبر فی ولایة کل امر و القیام به معرفة مصالحه و مفاسده و قوة القیام بلوازمه و رب مفضول فی علمه و علمه هو بالزعامه اعرف و بشرائطها اقوم و علی تحمل اعباعها اقوم.
- ↑ زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵ ج۱، ص ۸۱-۸۶