چه کسانی در عصر غیبت صغریامام مهدی (ع) را ملاقات نمودهاند؟ یکی از پرسشهای مرتبط به بحث مهدویت است که میتوان با عبارتهای متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤالهای مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی مهدویت مراجعه شود.
«بعد از اینکه مشخص شد، ابتدای غیبت صغری از ولادت امام مهدی (ع) بوده است، برای ما این امکان به وجود میآید، کسانی که موفق به دیدار آن حضرت (ع) شدهاند را به ۲ دسته تقسیم کنیم که اوضاع و احوال بعضی را به صورت خلاصه و گروهی را به تفصیل بیان نماییم:
حکیمه خاتون'، عمه امام عسکری (ع) در ولادت امام زمان (ع) حضور داشت که آن را به تفصیل یادآوری نمودیم و بعد از آن نیز، چندین مرتبه، ایشان را دیده بود.
نسیم، کنیز امام عسکری (ع) که میگوید: شبی[۱] بعد از ولادت امام زمان (ع)، نزد ایشان آمدم و عطسه کردم؛ آن حضرت به من فرمود: "رحمت خدا بر شما!" نسیم گفت: خوشحال شدم. سپس به من فرمود: "فواید عطسه را به تو بگویم؟" گفتم: آری،ای مولای من! فرمود: "عطسه تا ۳ روز، باعث ایمنی از مرگ است"[۲].
ابی غانم، خادم امام عسکری (ع) روایت نموده: فرزندی برای امام عسکری (ع) متولد شد که اسم او را محمد نهاد و بعد از ۳ روز، او را به اصحاب خود نشان داد و فرمود: "این صاحب شماست بعد از من و جانشین من بر شماست و او، قائمی است که گردنها به انتظار او کشیده میشود و پس از اینکه زمین، پر از جور و ستم گردید، ظهور میکند و زمین را پر از عدل و داد مینماید"[۳].
(تقریباً) ۴۰ مرد هنگامی که نزد امام حسن عسکری (ع) رفتند امام زمان (ع) را مشاهده نمودند و ایشان، فرزندش را به آنها نشان داد و فرمود: "این، امام شما بعد از من و جانشین من در میان شماست...".
شیخ جلیل، احمد بن اسحاق قمی اشعرینقل نمود: نزد امام عسکری (ع) رفتم و خواستم درباره جانشین بعد از خودش سؤال کنم که به من فرمود: "ای احمد ابن اسحاق! خداوند تبارک و تعالی از زمانی که آدم را خلق نمود، زمین را از حجت خود خالی نگذاشت تا زمانی که هنگام آن فرا برسد که حجت خدا در زمینقیام کند و بلا را از اهل زمین دفع کند و به آنها یاری برساند و به وسیله او، برکاتزمین را خارج نماید". گفتم:ای فرزندرسول خدا (ص)! امام و جانشین بعد از شما کیست؟ پس برخاست و به سرعت داخل منزل گردید و بر دوش خود، کودکی تقریباً ۳ ساله گذاشته بود، فرمود: "ای احمد بن اسحاق! اگر نزد خداوند (عزوجل) و حجت او، احترام نداشتی، فرزندم را هرگز به تو نشان نمیدادم! اسم و کنیهاش مانند رسول خدا (ص) است و زمین را پس از اینکه پر از ظلم و جور گردید، سرشار از عدل و داد مینماید. ای احمد بن اسحاق! مَثَل او در این امت مانند حضرت خضر (ع) و حضرت ذی القرنین (ع) است. به خدا قسم! غایب میگردد و کسی از این مهلکه نجات پیدا نمیکند، مگر اینکه خداوند عزوجل بخواهد که او نجات پیدا کند و با دعای مردم در تعجیل فرج موفق گردد". گفتم:ای مولای من! آیا علامتی هست که قلبم به وسیله آن اطمینان یابد؟ پس آن کودک به زبان عربی فصیح فرمود: "من بقیه الله بر روی زمینم و انتقام گیرنده از دشمنانم و پس از این، دیگر چیزی مخواه". شاد و خوشحال خارج شدم و روز دیگر، نزد آنها برگشتم و به امام عسکری (ع) گفتم:ای فرزندرسول خدا (ص)! به سبب منتی که بر من نهادی، سرور و شادی مرا زیاد کردی؛ پس بفرما که نشان و روش حضرت خضر (ع) و حضرت ذی القرنین (ع) درباره او چیست؟ فرمود: "طولانی بودن غیبت". گفتم:ای فرزندرسول خدا (ص)! غیبت او تا کی طول میکشد؟ فرمود: "به خدا قسم! آن قدر طول میکشد که معتقدان به او از نظر خود برمیگردند و تنها کسی ثابت قدم میماند که خداوند به ولایت ما از او پیمان گرفته باشد و ایمان را در قلبش نوشته، با روح خودش، تایید فرموده باشد. ای احمد بن اسحاق! این امر از اوامرخدا و سری از اسرارخدا و غیبی از غیب خداست؛ آنچه را به تو دادم، بگیر و از شاکران باش تا همراه ما در بالاترین درجات بهشت باشی"[۴].
یعقوب بن منقوشنقل کرد: نزد امام عسکری (ع) رفتم در حالی که در اتاق، روی چیز سیاه رنگی نشسته بود و در سمت راست او، اتاقی بود که پرده ورودی آن آویزان بود. گفتم:ای مولای من! صاحب این امر کیست؟ فرمود: پرده را کنار بزن. پرده را کنار زدم، ناگاه کودکی ۸ یا ۹ ساله با پیشانی بلند، سفید چهره با چشمانی مثل مروارید درخشان، بازوانی سفت و قوی، اندامی دوست داشتنی با خالی- که در سمت راست صورتش بود- و با موهایی انبوه، خارج شد و بر ران پدر نشست، امام عسکری (ع) فرمود: این صاحب شماست. امام زمان (ع) برخاست که برود، پدرش به او فرمود: ای فرزندم! تا زمانی مشخص، داخل اتاق برو. سپس وارد اتاق گردید و من او را نظاره میکردم. امام عسکری (ع) به من فرمود: نگاه کن چه کسی در منزل است؟ وارد شدم و احدی را نیافتم[۵].
گروه دوم: کسانی که بعد از وفاتامام عسکری (ع)، امام زمان (ع) را دیدند: کسانی که بعد از وفاتامام عسکری (ع) به دیدارامام زمان (ع) موفق شدند، فراوانند و شمارش آنها سخت است؛ ولی ما اسم بعضی از آنان را میآوریم:
دومین فرستاده قمی که توانست، امام زمان (ع) را در شهر سامرا ببیند (آن را به تفصیل بیان داشتیم).
سیما که از غلامان جعفر یا از مأموران خلیفه عباسی بود که در اتاق امام عسکری (ع) را شکست و امام زمان (ع) بر او ظاهر گشت در حالی که سلاحی در دست داشت و به او فرمود: "در اتاق من چه میکنی؟" سیما گفت: جعفر گمان کرد که پدرت از دنیا رفته، فرزندی ندارد و خانه او برای جعفر است؛ حالا که این خانه برای شماست، من برمیگردم. سپس از اتاق خارج گردید[۹].
علی بن مهزیار که در منطقه کوه طایف ایشان را زیارت کرد و چند روزی، نزد او ماند که جریان او مفصل است[۱۱].
نایب دوم، محمد بن عثمان که از او سؤال نمودند: آیا صاحب این امر را دیدهای؟ پاسخ داد: آری و آخرین دیدارم با او در بیت الله الحرام بود که میفرمود: " اللَّهُمَّ أَنْجِزْ لِي مَا وَعَدْتَنِي "[۱۲].
۵. ابو عبد الله بن صالح[۱۸] گفته است که: او (امام زمان (ع)) را دید [م] که نزد حجر الأسود- که مردم همدیگر را برای استلام آن گرفته و کنار میکشند- میفرماید: "به این [کار]، فرمان نیافتهاند!"[۱۹].
۱۳. رشیق، صاحب مادرای[۲۰]
۱۴. زهری؛ زهری میگوید که: به شدت در پی این امر بودم تا آن جا که مال قابل توجهی در راه آن، هزینه کردم و به عَمری (نایب دوم) رسیدم و به خدمت و ملازمت او مشغول و سپس صاحب الزمان (ع) را از او جویا شدم. به من گفت: راهی به آن نیست و من سر تسلیم فرود آوردم. او پس از آن به من گفت: فردا صبح بیا. من [فردا] حاضر شدم و عَمری همراه جوانی از من استقبال کرد که از زیباروترین مردم و خوشبوترین آنها و در زی بازرگانان بود و در آستینش، چیزی مانند آنچه بازرگانان دارند، داشت. هنگامی که به او نگریستم، به عَمری نزدیک شدم. او به من اشارهای کرد و من به آن جوان نزدیک شدم و سؤالهایم را پرسیدم و او به همه آنها پاسخ داد. سپس رفت تا به خانه وارد شد و آن، خانه مجلل و بزرگی نبود. عَمری گفت: اگر میخواهی سؤال کنی، بپرس که او را پس از این نمیبینی! من رفتم تا بپرسم؛ ولی نشنید و به درون خانه رفت و بیش از این با من نفرمود که: "ملعون است، ملعون، کسی که نماز عشا را تا آن جا به تأخیر اندازد که همه ستارهها پدیدار و انبوه شوند![۲۱]ملعون است کسی که نماز صبح را تا آن جا به تأخیر اندازد که ستارهها ناپدید شوند" و به درون خانه رفت[۲۲].
۱۵. یکی از پاسبانان عراق برای علی بن قیس[۲۳] حکایت نموده که: چندی پیش در سامراشاهد بودم که سیما[۲۴] درِ خانه [ی امام عسکری (ع)] را شکست و [[[امام زمان]] (ع)] با تبری در دست بیرون آمد و به او فرمود: "در خانه من چه میکنی؟". سیما گفت: جعفر گفته که پدر شما از دنیا رفته و فرزندی نداشته است. اگر خانه شماست، پس من بر میگردم. و از خانه خارج شد.
علی بن قیس گفت: یکی از خدمتکاران خانه بیرون آمد. من در باره این خبر از او پرسیدم. گفت: چه کسی این را به تو گفته است؟ گفتم: یکی از پاسبانهای عراق به من گفت. خادم گفت: واقعاً که هیچ چیزی از مردمپنهان نمیماند![۲۵]
«مصادر روایی معتبر، بسیاری از روایات را نقل نمودهاند که از دیدارمؤمنان با حضرت مهدی (ع) در زمان غیبت صغری حکایت دارد. هیچ یک از کتابهایی که در رابطه با تاریخائمه یا تاریخحضرت مهدی (ع) تألیف گشته است، خالی از تعدادی از این روایات نیست. شیخ صدوق، آماری را از تعداد دیدارهای مردم در جای جای عالم اسلام با آن حضرت، از محمد بن ابی عبداللهنقل مینماید و طبق این آمار، تعداد اشخاصی که در آن زمان به محضر امام زمان (ع) رسیدهاند ۸۶ نفر میباشند. میرزای نوری این تعداد را به ۳۰۴ تن ارتقا داده و به روایاتی که در منابع معتبر وارد شده استناد نمودهاست[۳۰] و در میان این روایات، بسیاری با سندهای صحیح ذکر شدهاند و قسمت عمده این اشخاص در زمان غیبت صغری و بعضی از آنان نیز در زمان حیات پدر بزرگوارش حضرتامام عسکری (ع) به محضر آن حضرت شرفیاب شدهاند. البته این روایات به خصوص در رابطه با کسانی است که آن حضرت را دیده و شناختهاند نه کسانی که آن حضرت را دیده ولی نشناختهاند.
از این روایات، استفاده میشود که خود حضرت مهدی (ع) در بسیاری از حالات برای دیدار با مؤمنان مبادرت نموده و به دست آن حضرتمعجزات و دلایلامامت آشکار میشده است؛ به گونهای که آنان را به ایمان به امامت آن حضرتراهنمایی نموده وجود و امامت آن بزرگوار را بر آنان ثابت میکرده است؛ این مطلب همان است که در دیدار با عیسی جوهری که در سال ۲۶۸ هجری قمری در منطقه صابر در نزدیک مدینه منوره با آن حضرتملاقات نموده است به آن تصریح شده است؛ آن جا که آن حضرت در پایان دیدار و بعد از ارائه دلایل و براهینیقین آور در رابطه با هویتش به او فرمودهاند: ای عیسی اگر تکذیب کنندگانی که همواره میگویند او کجاست؟ کی به وجود آمده؟ کجا به دنیا آمده؟ چه کسی او را دیده؟ چه چیزی از جانب او به سوی شما آمده؟ و او شما را به چه چیزی خبر داده؟ و چه معجزهای برای شما آورده است؟ تو به ملاقات با من نایل نمیآمدی، به خداسوگند که مردم، با وجود روایات بسیاری که در رابطه با امیرالمؤمنین (ع) از پیغمبر اکرم (ص) روایت کرده و حضرتش را میشناختند، آن بزرگوار را از مقام و منزلتی که داشت دفع نموده و با آن حضرتمبارزه کرده و او را به قتل رساندند. همچنین سایر پدران من: به همین سرنوشت گرفتار آمده این مردم آنان را تصدیق نکردند و به آنها نسبت سحر و خدمت جن و غیره دادند که بر همه آشکاراست. ای عیسی اولیای ما را از آنچه که دیدی با خبر گردان، اما بر حذر باش که این خبر را به دشمنان ما نرسانی که این مقام از تو سلب خواهد گردید. به آن حضرت عرضه داشتم: ای مولای من دعا کن تا من در این راه ثابت قدم بمانم. آن حضرت فرمودند: اگر خداوند به تو ثبات قدم عنایت نکرده بود مرا نمیدیدی، اکنون پیروزمندانه به سمت کار و مأموریت خود برو. من در حالی که بسیار حمد و سپاس خداوند متعال را به جای میآوردم از نزد آن حضرت خارج شدم[۳۱].
از روایاتی که درباره تشرف به دیدار آن حضرت در زمان غیبت صغری وارد شده آشکار میشود که آن حضرت در خلال این دیدارها به بر آوردن نیازهای مؤمنین نیز مبادرت میورزیده و در این زمینه سنت پدران پاک و بزرگوار خود (ع) را ادامه میداده است. چه اینکه آن حضرت در خلال همین دیدارها به توضیح بعضی از قضایا و مسائل عقیدتی مرتبط با غیبت کبری پرداخته و راهنماییهای تربیتی و دعاهایی را در اختیارمؤمنان قرار میداده که از طریق سنتروایت شده، به غیبت آن بزرگوار مربوط بوده، ارتباط مردم با آن حضرت را محکم نموده، به دستاوردهایی که به زودی خداوند متعال به آن حضرتعنایت خواهد کرد و در هنگام ظهور به دست آن حضرت محقق خواهد ساخت اشاره دارد. چه اینکه از همین روایات استفاده میشود، بسیاری از مؤمنان در زمان غیبت صغری در طلب دیدار و تشرف به محضر آن حضرت کوشش و سعی بسیار مینمودهاند خصوصاً در موسم حج که آن حضرت، مطابق با روایات همه ساله در این مراسم حضور پیدا مینماید[۳۲]. بعضی از روایات نیز بر وقوع این دیدار در موسم حج دلالت نموده است چه اینکه بعضی از مؤمنان برای دستیابی به چنین سعادتی به نواب اربعه متوسل میشدهاند و آن حضرت برای بعضی از مؤمنان مخلص اجازه چنین دیداری را میدادند به عنوان مثال شیخ طوسی در کتاب غیبت چنین روایت کرده است:
محمد بن یعقوب مرفوعاً[۳۳] از زُهری روایت کند که گفت: من سخت در طلب دیدار آن حضرت بودم و بارها به همین منظور به سفر حج رفتم و مال بسیاری در این راه صرف نمودم. پس نامهای به عمری نوشته و در خدمت و همراهی او در آمدم و پس از آن از عمری در رابطه با صاحب الزمان سؤال نمودم. وی به من گفت: راهی برای رسیدن به این مطلب وجود ندارد. من در برابر او خضوع و التماس کردم. وی به من گفت: فردا صبح اول وقت به نزد من بیا، من در همان ساعت که او گفته بود به نزدش رفتم او به استقبال من آمد به همراه او جوانی بسیار نیکو صورت و خوشبو و در هیئت تجار بوده و مانند تجار در آستین خود چیزی داشت.
هنگامی که به او نگاه کردم به عمری نزدیک شده و عمری به من اشارهایکرد. من به نزد آن جوان رفته و از او سؤال کردم و او پاسخ همه سؤالهای مرا داد. سپس حرکت کرد تا داخل خانه شود، خانهای که ما به آن چندان اهمیتی نمیدادیم. عمری به من گفت: اگر سؤال دیگری داری بپرس؛ چرا که بعد از این دیگر او را نخواهی دید. من رفتم تا از او سؤال کنم. اما وی کلام مرا نشنید و داخل خانه شد و با من سخنی نگفت جز اینکه گفت: هر کس نماز عشا را آن قدر به تأخیر بیندازد که ستارههای آسمان طالع گردد و نماز صبح را آنقدر به تأخیر بیندازد که ستارههای آسمان دیده نشوند ملعون ملعون است" و داخل خانه گردید[۳۴]»[۳۵].
این نکته درخور درنگ و دقت است که این توقیع، در زمان نیابتنایب دوم، ابو جعفر محمد بن عثمان صادر شده که دستکم، ۲۴ سال تا غیبت کبری فاصله داشته است. ابو القاسم حسین بن روح، سومین نایبحضرت، زمانی که کتاب خود را به نام "تأدیب" مینگارد برای اطمینان از درستی کتاب، آن را برای فقهاء و شیعیان در قم میفرستد و مینویسد: "در این کتاب بنگرید و توجه کنید آیا چیزی مخالف دیدگاههای شماست"[۴۴] آنان در پاسخ مینویسند: "تمام کتاب صحیح است و فقط یک مورد مخالف و شاذ در آن موجود است"[۴۵]. حسین بن روح، میتوانست کتاب را خدمت امام عصر (ع) عرضه کند، ولی چنین نکرد و آن را برای علمای قم فرستاد و با این کار، روش پسندیدهای را پیریخت، تا شیعیان، خود به حل مشکلات علمی خویش بپردازند. این دوره، با مرگآخرین سفیرامام عصر، ابو الحسن سمری در شعبان ۳۲۹، به پایان میرسد و در پاسخ به این سؤال که نایب بعد از شما کیست؟ میگوید: خدا را فرمانی است که خود به انجام میرساند. شش روز پیش از مرگ وی توقیعی صادر میشود مبنی بر اینکه کسی را به عنوان جانشین خود برنگزیند و در پایان آن آمده است: "و به زودی از شیعیان من میآیند کسانی که ادعای مشاهده خواهند کرد. آگاه باشید، هرکس پیش از خروج سفیانی و صیحه، ادعای مشاهده کند، او، دروغگوی افتراءزننده است"[۴۶]. این آخرین پیام و سخنی است که از جانب حضرت، صادر شده و توسط نایب ویژه ایشان، به ما رسیده است»[۴۷].
طریف میگوید: خدمت صاحب الزمان (ع) رسیدم ... حضرت فرمود: آیا مرا میشناسی؟ گفتم: آری. فرمود: من کیستم؟ گفتم: شما، مولای من و فرزند مولای من هستید. فرمود: این را از تو سؤال نکردم. گفتم: فدایت شوم! خودتان توضیح دهید. فرمود: من، خاتم اوصیا هستم و به دست من خداوند، بلا را از اهل من و شیعه من دفع میکند [۵۷].
↑ابراهیم بن ادریس قمی، از یاران امام هادی (ع) و از راویان قمی است که از سوی رجالشناسان شیعه و اهلسنت، به راستی و درستی توصیف شده است (ر.ک: رجال الطوسی، ص ۳۸۳ ش ۵۶۳۸، رجال البرقی، ص ۵۹، قاموس الرجال، ج ۱، ص ۱۵۲ ش ۵۵).
↑الکافی، ج ۱، ص ۳۳۱، ح ۸، الغیبة، طوسی: ۲۶۸، ح ۲۳۲، الإرشاد، ج ۲، ص ۳۵۳، إعلام الوری، ج ۲، ص ۲۲۰، کشف الغمة، ج ۳، ص ۲۴۰.
↑در الخرائج والجرائح «ابو سعید غانم بن سعید هندی» آمده است.
↑کلینی چند روایت از او نقل میکند که دلالت بر رؤیت و علاقه او به امام مهدی (ع) دارد (ر.ک: دانشنامه امام مهدی، ج ۴، ص ۳۳۱، ح ۷۰۲). در برخی منابع، «عبد الله بن صالح» آمده است.
↑الکافی، ج ۱، ص ۳۳۱، ح ۷، الإرشاد، مفید، ج ۲، ص ۳۵۲ (با عبارت مشابه)، کشف الغمة، ج ۳، ص ۲۴۰، الصراط المستقیم، ج ۲، ص ۲۴۰، بحار الأنوار، ج ۵۲، ص ۶۰، ح ۴۶.
↑در برخی نسخهها: حاجب مادرانی آمده است که محتمل است احمد بن حسن مادرانی باشد (ر.ک: دانشنامه امام مهدی، ج ۴، ص ۳۵۹ پانوشت، ح ۷۱۵، اعیان الشیعة، ج ۲، ص ۴۹۸).
↑به احتمال فراوان، در این جا مقصود، نماز مغرب است و عشا به معنای غروب است و یا راوی اشتباه گزارشکرده؛ زیرا آغاز وقت فضیلت عشاء، فراگیر شدن کامل شب، یعنی همان پیدا شدن همه ستارههاست. در این باره، ر.ک: کتاب من لایحضره الفقیه، ج ۱، ص ۲۲۰، تهذیب الأحکام، ج ۲، ص ۳۳ و ۲۵۴، ح ۴۱، و، ص ۲۵۷، ح ۶۱، م.
↑کلینی و صدوق در کمال الدین (ص ۴۳۷) از وی حدیث دارند (مستدرکات علم رجال الحدیث، ج ۵، ص ۴۲۸ ش ۱۰۲۹۲).
↑در الغیبة طوسی «نسیم» آمده است و نسیم از معتمدان خلیفه بوده است. سیما ظاهراً اسم عَلَم برای برخیپیروان تُرک بنی عباس، مانند: غلامان و حاجبان و صاحبان برخی دیوانها بوده است. در مرآة العقول (ج ۴، ص ۱۴) میگوید: سیما نام یکی از چاکران خلیفه بوده که او را برای ضبط اموال جعفر کذاب یا تحقیق در این باره که آیا امام عسکری (ع) فرزندی دارد یا نه، فرستاده بود. نیز ممکن است از طرف خود جعفر مأمور بوده است. در شرح اصول الکافی (ج ۶، ص ۲۳۵) آمده است که وی از غلامان جعفر کذاب بوده است.