یقین در فرهنگ و معارف انقلاب اسلامی
مقدمه
امام خمینی از دیدگاه فقهی، «یقین» را همان تصدیق و وجدان جازم و از دیدگاه عرفانی، کمالِ یقین را مشاهده حضور محبوب میداند. امام خمینی یقین را از دو جهت ماهیتی و عرفانی بررسی کرده است. ایشان در بیان ماهیت یقین بر این باور است که تصدیق عقلی، غیر از ایمان و طمأنینه قلبی است و از دیدگاه عرفانی، یقینی که به مرتبه مشاهده حضور محبوب میرسد را مرتبه کامل یقین میداند. امام خمینی درجات یقین را بیشمار میداند و برای یقین سه مرتبه؛ علمالیقین، عینالیقین و حقالیقین. بیان کرده و ایمان حقیقی را از آنِ کسانی میداند که همه مراتب را دارا باشند. امام خمینی، افاضه نور ایمان بر قلب، فکر و ذکر نافع را از جمله اسباب یقین دانسته و صحت و سلامت یقین را در این میداند که انسان، سخط و غضب حق را به رضای مردم نفروشد و مردم را به آنچه خداوند به آنان نداده ملامت نکند. ایشان برای یقین آثاری چون توحید فعلی و رضا به قضای الهی برمیشمارد و توجه به مخلوق و اعتماد به غیر حقتعالی را از آثار ضعف یقین میداند.[۱]
معناشناسی
«یقین» از ریشه «یقن» به معنای علم و زوال شک[۲] یا علمی برآمده از استدلال[۳] است. این واژه همچنین به معنای آرامش و سکون نفس انسان در مورد آنچه به آن علم دارد به کار میرود[۴] و برابر آن ظن، گمان[۵] و شک است[۶] که به معنای تساوی دو طرف احتمال است[۷] و گاهی در احتمال راجح (ظنّ) نیز به کار میرود.[۸] در اصطلاح عارفان، یقین گاه به مشاهده غیب به صفای دل و رؤیت واقع با قوه ایمان است[۹] و در اصطلاح اخلاق و کلام اعتقاد جازم مطابق با واقع است که امکان زوال آن نیست.[۱۰] در اصطلاح منطقی نیز تصدیق به مضمون خبری است که احتمال کذب در آن داده نمیشود یا تصدیق جازمی است که مطابق با واقع است.[۱۱] این واژه در اصطلاح فقهی و اصولی، جزم و انکشاف تامی است که شک و تردیدی به همراه ندارد.[۱۲] امام خمینی از دیدگاه فقهی و اصولی یقین را همان تصدیق و وجدان جازم میداند[۱۳] و از دیدگاه عرفانی معتقد است کمالِ یقین، مشاهده حضور محبوب است.[۱۴]
از واژگان مرتبط با یقین، علم، قطع و جهل مرکب است. یقین امری نفسانی است که با سکون نفس همراه است؛ اما علم، اعتقادی است که با اطمینان همراه است و سکون نفس را به همراه ندارد.[۱۵] علم در اصطلاح منطق دارای معنای عامی است و آن حصول صورت شیء در ذهن که شامل ظن، جهل مرکب و شک نیز میشود.[۱۶] بعضی معتقدند در یقین جهت طریقیت و کشف واقع ملاحظه میشود، به خلاف قطع که غالباً جهت نفسانی آن لحاظ میگردد[۱۷]؛ اما امام خمینی این نظر را نمیپذیرد و آن را موافق کاربرد عرف و لغت نمیداند.[۱۸] فرق یقین با جهل مرکب، در مطابقت یقین با واقع و عدم مطابقت جهل مرکب با آن است.[۱۹].[۲۰]
پیشینه
مسئله یقین در کتب آسمانی مطرح شده[۲۱] و در بیان ایمان و باور به خداوند از این واژه کمک گرفته شده است.[۲۲] قرآن کریم مؤمنان را به داشتن صفت یقین ستوده﴿الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ﴾[۲۳] و آن را از صفات انبیا(ع) شمرده است ﴿وَكَذَلِكَ نُرِي إِبْرَاهِيمَ مَلَكُوتَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ﴾[۲۴]؛ همچنین به مراتب یقین یعنی علمالیقین، ﴿كَلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقِينِ﴾[۲۵] عینالیقین[۲۶] و حقالیقین ﴿إِنَّ هَذَا لَهُوَ حَقُّ الْيَقِينِ﴾[۲۷] اشاره کرده است. در کتابهای روایی باب مستقلی به یقین اختصاص یافته است[۲۸]؛ چنانکه یقین رأس دین معرفی شده است.[۲۹] بعضی روایات که به جایگاه یقین پرداختهاند، بالاترین درجه زهد را پایینترین درجه ورع، بالاترین درجه ورع را پایینترین درجه یقین، و بالاترین درجه یقین را پایینترین درجه رضا شمردهاند.[۳۰] در این دسته از روایات جایگاه یقین میان ورع و رضا قرار گرفته است. اهل معرفت نیز یقین را یکی از مقامات سالکان برشمردهاند و از حقیقت یقین و مراتب آن در آثار خود بحث کردهاند.[۳۱]
فیلسوفان یونان ازجمله کسانی بودند که دغدغه یقین، آنان را به بحثهای جدی در این زمینه کشاند و کسانی چون سقراط، افلاطون و ارسطو، در مقابل شکاکان به بحث از یقین پرداختهاند.[۳۲] سوفسطاییان معرفت را با یقین یکسان میدانستند و چون یقین پیدا کردن را ناممکن میشمردند، حصول معرفت را نیز مردود میدانستند.[۳۳] بحث یقین و علم از مباحثی است که میان حکمای مسلمان و مسیحی نیز مطرح بوده است؛ اما بحث معرفتشناسی یقین، در دوران جدید به صورت جدی مطرح شده و فیلسوفان غرب مانند دکارت، لاک و هیوم دیدگاههای خاصی در این زمینه مطرح کردهاند.[۳۴] یقین در آثار عرفانی گاهی به معنای علمالیقین است که علمی حصولی است و گاهی به معنای عینالیقین است که علمی شهودی و حضوری است.[۳۵]
علمای اخلاق غالباً یقین را صفتی نفسانی میدانند که در برابر جهل مرکب، شک و حیرت است و آن را ازجمله اوصاف حمیدهای قرار میدهند که در تحصیل سعادت انسان مؤثر است.[۳۶] اینان یقین را برتر از ایمان دانستهاند.[۳۷] متکلمان اسلامی ذیل مباحث چندی به بحث از یقین پرداختهاند، مباحثی همچون علم حاصل از طریق نص یا علم حاصل از طریق نقل و خبر که علمی حصولی است[۳۸] یا در بحث قضایا و ادله.[۳۹] فقها و اصولیان در بحث از یقین و احکام مترتب بر آن به بیان ماهیت یقین و مسائل روانشناختی آن در مباحث امارات و استصحاب پرداختهاند.[۴۰]
امام خمینی در آثار اخلاقی و عرفانی خود[۴۱] به موضوع حقیقت یقین و مراتب و آثار آن پرداخته است. ایشان همچنین در مباحث اصولی بحث یقین[۴۲] را با رویکرد اصولی مطرح کرده است[۴۳] و آنچه در اینجا موضوع بحث است، یقین اخلاقی و عرفانی است.[۴۴]
حقیقت یقین
در آیات قرآن یقین گاهی به معنای مطلق علم، ﴿وَقَوْلِهِمْ إِنَّا قَتَلْنَا الْمَسِيحَ عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ رَسُولَ اللَّهِ وَمَا قَتَلُوهُ وَمَا صَلَبُوهُ وَلَكِنْ شُبِّهَ لَهُمْ وَإِنَّ الَّذِينَ اخْتَلَفُوا فِيهِ لَفِي شَكٍّ مِنْهُ مَا لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلَّا اتِّبَاعَ الظَّنِّ وَمَا قَتَلُوهُ يَقِينًا﴾[۴۵] گاهی در برابر ظن﴿وَإِذَا قِيلَ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَالسَّاعَةُ لَا رَيْبَ فِيهَا قُلْتُمْ مَا نَدْرِي مَا السَّاعَةُ إِنْ نَظُنُّ إِلَّا ظَنًّا وَمَا نَحْنُ بِمُسْتَيْقِنِينَ﴾[۴۶] و گاهی در مورد علم حضوری ﴿وَاعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّى يَأْتِيَكَ الْيَقِينُ﴾[۴۷] بهکار رفته است. در روایات به توکل انسان و تسلیم او در برابر خدا، رضایت در برابر قضای الهی و واگذاشتن کار به او، تفسیر شده است.[۴۸] علمای منطق یقین را حکم به تصدیق جازم مطابق با واقع میدانند که زوال نپذیرد و ثابت باشد، اما اگر این تصدیق مطابق با واقع نباشد جهل مرکب است و اگر ثبات نداشته باشد و امکان زوال آن باشد داخل در ظن است.[۴۹]
اهل معرفت و علمای اخلاق یقین را در مراتب نازله آن نوعی ادراک و علمی حصولی میدانند که بر قلب مستولی میشود، شکی در برابر ندارد و قابل تحول و زوال نیست[۵۰]؛ زیرا حقیقت یقین، همان علم منزه و صافی است[۵۱] که پس از رفع حجاب و رفع کدورات و خطیئات برای نفوس پاک و صاف حاصل میشود و مجرد علمی که از طریق مجادلات کلامی و استدلالهای فکری حاصل میشود، نیست. چنین یقینی نور و بهجت به همراه دارد[۵۲] و در مراتب بالاتر، یقین نوعی مکاشفه است[۵۳] که قلب با مشاهده آیات الهی ترقی میکند و به مشاهده صفات الهی دست مییابد. در این حال حقتعالی بر او تجلی میکند و قلب او از ایمان پر میشود و خداوند طعم محبت و قرب را به او میچشاند.[۵۴]
امام خمینی یقین را از دو جهت ماهیتی و عرفانی بررسی کرده است. ایشان در بیان حقیقت و ماهیت یقین بر این باور است که ادراک و تصدیق عقلی، غیر از ایمان و طمأنینه قلبی است؛ زیرا چه بسا چیزی تصدیق میگردد و حق شمرده میشود؛ ولی قلب به آن معرفت ندارد و دل از آن بیخبر است.[۵۵] به باور ایشان در علوم نظری یقینی که از راه استدلال و برهان حاصل میشود و از قسم علم حصولی باشد، آثار خاص یقین را ندارد و سبب سکون و اطمینان نفس نیست؛ برای مثال غالب مردم با اینکه یقین دارند از مُرده کاری برنمیآید، به سبب اینکه این یقین به مرحله ایمان و اطمینان قلبی نرسیده، از او میترسند.[۵۶]
به باور امام خمینی یقین گاه صفتی است که قایم به نفس است، مانند خوف و حزن. این یقین بدون اضافه به خارج ملاحظه میشود و نقش کاشفیت از متعلق خود را دارد. در این صورت جهت استحکام و ابرام در آن ملاحظه نمیشود و استحکام آن بستگی به منشأ حصول یقین دارد که اگر منشأ آن امری مستحکم باشد، مانند شهود، یقین نیز امری مستحکم است و اگر منشأ آن امری ضعیف باشد، یقین نیز یقینی ضعیف و قابل زوال است؛ اما وقتی یقین با توجه به خارج و مطابقت با واقع ملاحظه شود، در ذات خود امری مستحکم است؛ اگرچه منشأ آن ضعیف باشد، بر خلاف ظن و شک که به لحاظ مطابقت با واقع و کاشفیت از آن ضعیفاند. بر اساس این لحاظ، یقین مانند طنابی محکم است که یک طرف آن به نفس و طرف دیگر آن به خارج و متیقن متصل است.[۵۷]
امام خمینی بر این باور است که از دیدگاه عرفانی، یقینی که به مرتبه مشاهده حضور محبوب میرسد، مرتبه کامل یقین است.[۵۸] چنین یقینی که از کشف و رسیدن به معلوم عاید انسان میشود، آثار ویژهای به همراه دارد؛ چنانکه اگر انسان به مرتبهای از یقین برسد و ایمان بیاورد تمام عوالمِ ظاهر و باطن در محضر ربوبیاند و حقتعالی در همه جا حاضر و ناظر است، با ادراک این حضور امکان ندارد مرتکب گناه شود.[۵۹] به باور ایشان یکی از مصادیق یقین، رسیدن به فنای مطلق و موت کلی است که در آن «انّیّت» بنده متلاشی میشود و غیر حق را مشاهده نمیکند. در این حالت حقتعالی در تعین عبد ظهور میکند و برای بنده حکمی نیست و اگر بنده عبادتی میکند، این همان عبادت خود حق است که در مظهر بنده ظاهر شده است. از اینرو معنای آیه ﴿وَاعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّى يَأْتِيَكَ الْيَقِينُ﴾[۶۰] این نیست که بنده با رسیدن به مقام یقین دیگر عبادت نمیکند، بلکه به این معناست که عبادت بنده در این مقام، همان عبادت حقتعالی است که در مظهر بنده صورت میگیرد[۶۱].[۶۲]
مراتب یقین
از دیدگاه علمای اخلاق، یقین ازجمله صفاتی است که مراتب و درجاتی دارد و این درجات نه تنها برای مؤمنان، بلکه برای انبیا(ع) نیز وجود دارد.[۶۳] علمای اخلاق و عرفان با توجه به آیات قرآن[۶۴] برای یقین سه مرتبه بیان کردهاند:
- علمالیقین، اعتقاد ثابت و جازم مطابق با واقع است که غالباً حاصل مقدمات و استدلالات علمی است. این علم حصولی است،[۶۵]
- عینالیقین، مشاهده و دیدن مطلوب با چشم دل است که بهمراتب واضحتر از دیدن با چشم سر است؛ چنانکه امیرمؤمنان(ع) در روایتی میگوید خدایی را که ندیده باشد بندگی نمیکند،[۶۶]
- حقالیقین[۶۷] فنای بنده از علم خود و تحقق به حقیقت علم حقتعالی است.[۶۸] در این مرتبه، میان شاهد و مشهود و عاقل و معقول، وحدت معنوی و ربط حقیقی حاصل میشود، به گونهای که عاقل ذات خود را رشحهای از فیض معقول و مرتبط با او میبیند؛ مانند اینکه کسی از راه دخول در آتش و با تمام وجود، حرارت آتش را ادراک کند[۶۹]؛ البته برخی از اندیشمندان اسلامی با استفاده از روایتی از امیرالمؤمنین(ع)،[۷۰] معتقدند بالاتر از این مراتب، مرتبهای است به نام «برد الیقین»[۷۱] که در آن، سالک پس از «فناء فیالله»، «باقی بالله» میشود و حرارت جذبه عشق به برودت فؤاد تبدیل و سالکِ تشنه، سیراب وصال میگردد.[۷۲]
امام خمینی نیز در آثار خود به مراتب سهگانه یقین اشاره کرده و ایمان حقیقی را از آنِ کسانی میداند که همه مراتب علمالیقین، عینالیقین و حقالیقین را دارند.[۷۳] به اعتقاد ایشان درجات یقین بیشمارند و قابل بیان نیستند.[۷۴] مرتبه نازل یقین، ادراک عقلی و علمی حصولی است که به مرتبه قلب نرسیده باشد که گاهی با استدلال و برهان حاصل میشود. اگر این علم و یقین به قلب وارد شود، بهتدریج برای شخص اطمینان حاصل میشود. در مرتبه بعد، چشم ملکوتی قلب باز میشود و به مشاهده حضوری، به حقیقت دست مییابد.[۷۵] بالاترین مرتبه یقین، یقین انبیا(ع) است که از مشاهده حضوری حاصل میشود[۷۶] و سبب عصمت آنان از خطاها میگردد.[۷۷]
امام خمینی در بیان روایتی که حد توکل را یقین و حد یقین را خوف نداشتن از غیر خداوند میشمارد،[۷۸] حد هر شیء را نهایت آن شیء تفسیر میکند؛ به این معنا که یقین نهایت مرحله توکل است و سالک با طی مقام توکل، به مقام یقین میرسد و نهایت مقام یقین، مقام توحید فعلی است؛ به این معنا که سالک هیچ مؤثر و ضار و نافعی را غیر از حقتعالی مشاهده نمیکند. همچنین ممکن است مراد از روایت این باشد که توکل، محفوف به یقین و همراه با آن است و بدون یقین، توکل به معنای حقیقیاش، محقق نمیشود؛ همچنانکه یقین داشتن به حقیقت (مراتب بالای یقین) ثمره توحید و یقینِ محفوف و محدود به توحید است[۷۹] و طبق این معنا بعضی از مراتب یقین (عینالیقین و حقالیقین) از آثار توحید است.[۸۰]
اسباب و موانع یقین
علمای اخلاق و عرفان، دستیابی به یقین را تنها از راه فکر و استدلال نمیدانند، بلکه آن را متوقف بر مجاهدت، ریاضت[۸۱] و تصفیه قلب از کدورتهای رذایل اخلاقی میدانند تا نفس به تجرد تام برسد و با اتصال به عقل فعال، به حقایق دست یابد.[۸۲] یکی از راههای رسیدن به یقین، مشاهده حقایق است که شخص در این صورت به مرتبه عینالیقین میرسد.[۸۳] مرتبه پس از آن حقالیقین است که با رسیدن به حق حاصل میشود.[۸۴] در راه رسیدن به یقین، موانع و آفاتی نیز وجود دارد؛ چنانکه رذایل و ناپاکیهای نفس، نور یقین را خاموش میکنند.[۸۵]
امام خمینی اسباب یقین و اعتقاد جازم را افاضه نور ایمان بر قلب میداند. ایشان دراینباره معتقد است بر اساس آیه ﴿اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِيَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُولَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ﴾[۸۶]، خداوند تعالی انسان را از ظلمتها و تاریکیها خارج و به عالم نور و روشنایی وارد میکند.[۸۷] به باور ایشان ورود ایمان به قلب، با فکر، ذکر نافع و علم و عمل صالح امکانپذیر است[۸۸]؛ البته یقین بعضی افراد شهودی و عینی است که از راه رسیدن به مقام مشاهده حضوری حاصل میشود و آن یقین انبیا و اولیای الهی است.[۸۹] در برابر، حجابها و کدورتهایی که برای قلب پدید میآید، مانع از نفوذ نور یقین و ایمان به قلب است؛ مانند اخلاق رذیله در قلب که مانع از ورود نور ایمان به قلب میشوند.[۹۰].[۹۱]
نشانهها و آثار یقین
علمای اخلاق و معرفت با الهام از آیات ﴿وَمَا لَكُمْ أَلَّا تُنْفِقُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَلِلَّهِ مِيرَاثُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ لَا يَسْتَوِي مِنْكُمْ مَنْ أَنْفَقَ مِنْ قَبْلِ الْفَتْحِ وَقَاتَلَ أُولَئِكَ أَعْظَمُ دَرَجَةً مِنَ الَّذِينَ أَنْفَقُوا مِنْ بَعْدُ وَقَاتَلُوا وَكُلًّا وَعَدَ اللَّهُ الْحُسْنَى وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ﴾[۹۲]، ﴿أَمْ لَمْ يُنَبَّأْ بِمَا فِي صُحُفِ مُوسَى﴾[۹۳] و روایات[۹۴] آثار و نشانههایی برای یقین به معنای کلی آن ذکر کردهاند، ازجمله سخاوت در هنگام سختی،[۹۵] طمأنینه نفس،[۹۶] رضا،[۹۷] ترک گناه،[۹۸]توکل بر خداوند و قطع اطمینانِ به غیر خداوند.[۹۹]
امام خمینی نیز با استناد به روایتی[۱۰۰] صحت و سلامت یقین را دو چیز میداند:
- انسان سخط و غضب حق را به رضای مردم نفروشد.
- مردم را به آنچه خداوند به آنان نداده ملامت نکند که این از آثار کمال یقین است.[۱۰۱]
ایشان برای یقین آثاری برمیشمارد:
- توحید فعلی: برخی اهل یقین به جایی میرسند که تمام اسباب ظاهری و مؤثرات صوری و دنیایی را تحت اراده ازلی کامل حق میدانند و تمام عطایا و بخششها را از ناحیه ذات حقتعالی میشمارند و چشم طمع به مردم ندارند و طالب رضای آنان نیستند. ابواب معرفت به روی چنین افرادی گشوده میشود و قلبشان قلب الهی است و رضای مردم را جز رضای حق نمیدانند[۱۰۲].
- رضا به قضای الهی: یقین سبب میشود انسان به آنچه برایش مقدر شده، راضی باشد؛ زیرا میداند حقتعالی دارای رحمت و جود کامل و مطلق است و قضای الهی بر اساس این رحمت و مصلحت است؛ بنابراین تمام مصیبتها بر انسان آسان میشود[۱۰۳].
- سکون و آرامش: امام خمینی با استناد به روایتی[۱۰۴] اثر یقین را سکون و آرامش نفس و اثر شک را حزن و غم میداند. از اینرو شخصی که به مرتبه یقین رسیده، دربارهٔ کم و زیادشدن رزق و روزیاش نگرانی ندارد؛ زیرا میداند روزی به اندازه نیاز تقدیر شده است[۱۰۵]؛ بر این اساس طلب او در تحصیل معیشت با طلب اهل شرک و شک متفاوت است؛ به این معنا که اهل دنیا به اسباب ظاهری اعتماد میکنند و در حصول رزق خود، دایماً تزلزل و اضطراب دارند و در تحصیل آن به رنج و مشقت مبتلا میشوند و راحتی و آسایش از آنان سلب میشود[۱۰۶].
- تقوا و اصلاح نفس: کسی که به آخرت یقین داشته باشد و به خطرهایی که در عالم آخرت متوجه اوست باور پیدا کند، در اصلاح نفس خود کوشش میکند و اعضا و جوارح خود را از وقوع در معاصی نگه میدارد.[۱۰۷] این مراتب از یقین برای کسانی حاصل میشود که به علمالیقین و اعتقاد جازم رسیدهاند.
- عصمت: کسی که به بالاترین مراتب یقین یعنی مشاهده حضور محبوب برسد و یقین کند همه عوالمِ ظاهر و باطن، محضر خداوندند، امکان ندارد مرتکب گناه شود[۱۰۸] و این سبب عصمت است. در حقیقت عصمت نوری باطنی است که از نور کامل یقین و اطمینان تام حاصل میشود [۱۰۹].
- اطلاع بر سِرّ قَدَر الهی: کسی که به مقام یقین شهودی رسیده باشد، مانند پیامبران(ع)، به همه افراد به دیده رحمت و عطوفت نظر میکند و همه را مظاهر جمال و جلال الهی میداند و افراد را در قلب یا باطن به جهت نقص و سستی سرزنش نمیکند؛ زیرا میداند استعداد و اقتضائات افراد مختلف است؛ اگرچه اهل یقین به حسب ظاهر و در خارج برای تربیت افراد و اصلاح عامه مردم، آنان را بر کارهای ناشایست سرزنش میکنند؛ چنانکه پیامبران الهی چنین روشی داشتهاند[۱۱۰].
در برابر، ضعف یقین و نداشتن اعتقاد جازم، سبب وقوع در خطاها و معاصی،[۱۱۱] توجه به مخلوق و اعتماد به غیر حقتعالی است[۱۱۲]؛ چنانکه توجه به غیر و غفلت در نماز از ضعف یقینانسان نشئت میگیرد؛ زیرا انسان به درجهای از یقین، ایمان و اعتقاد نرسیده که بداند در محضر حقتعالی است و با او مناجات میکند.[۱۱۳].[۱۱۴]
منابع
پانویس
- ↑ میرزاپور، محسن، مقاله «یقین»، دانشنامه امام خمینی، ج۱۰، ص۵۱۰–۵۱۷.
- ↑ جوهری، الصحاح، ۶۰/۲۲۱۹؛ ابنفارس، معجم مقاییس اللغه، ۶/۱۵۷
- ↑ فیومی، المصباح المنیر، ۶۸۱
- ↑ عسکری، الفروق فی اللغه، ۷۳؛ راغب، مفردات، ۸۹۲
- ↑ ازدی، کتاب الماء، ۳/۱۳۴۷
- ↑ ابنفارس، معجم مقاییس اللغه، ۳/۱۷۳
- ↑ عسکری، الفروق فی اللغه، ۹۱
- ↑ فیومی، المصباح المنیر، ۳۲۰
- ↑ رازی، مشرب الارواح، ۱۳۱
- ↑ تفتازانی، شرح المقاصد، ۵/۲۱۸؛ جرجانی، التعریفات، ۱۱۳؛ نراقی، مهدی، جامع السعادات، ۱/۱۰۲
- ↑ خواجهنصیر، شرح الاشارات، ۱/۱۳؛ مظفر، المنطق، ۱۸
- ↑ صدر، بحوث فی علم الاصول، ۴/۱۲۶
- ↑ امام خمینی، تنقیح الاصول، ۳/۲۰۲
- ↑ امام خمینی، آداب الصلاة، ۶۵
- ↑ عسکری، الفروق فی اللغه، ۷۳
- ↑ تهانوی، موسوعة کشاف، ۲/۱۲۲۰
- ↑ نایینی، فوائد الاصول، ۴/۳۷۳–۳۷۴
- ↑ امام خمینی، تنقیح الاصول، ۴/۳۲
- ↑ لاهیجی، شوارق الالهام، ۴/۱۶۹–۱۷۰؛ تهانوی، موسوعة کشاف، ۲/۱۲۲۰
- ↑ میرزاپور، محسن، مقاله «یقین»، دانشنامه امام خمینی، ج۱۰، ص۵۱۰–۵۱۷.
- ↑ کتاب مقدس، نامه عبرانیها، ب۱۰، ۲۲
- ↑ کتاب مقدس، نامه عبرانیها، ب۱۱، ۱
- ↑ «آنان که نماز را برپا میدارند و زکات میپردازند و به جهان واپسین یقین دارند» سوره نمل، آیه ۳.
- ↑ «و اینگونه ما گستره آسمانها و زمین را به ابراهیم مینمایانیم و (چنین میکنیم) تا از باورداران گردد» سوره انعام، آیه ۷۵.
- ↑ «هرگز! اگر به «دانش بیگمان» بدانید،» سوره تکاثر، آیه ۵.
- ↑ عسکری، الفروق فی اللغه، ۷
- ↑ «به راستی این همان «حقیقت بیگمان» است» سوره واقعه، آیه ۹۵.
- ↑ کلینی، الکافی، ۲/۵۱–۵۴ و ۵۷؛ مجلسی، بحار الانوار، ۶۷/۱۳۰
- ↑ ابنشعبه، تحف العقول، ۱۵۰
- ↑ صدوق، الخصال، ۲/۴۳۷
- ↑ سرّاج، مهدی، اللمع، ۱۱۹–۱۲۰
- ↑ کاپلستون، تاریخ فلسفه، ۱/۱۳۰–۱۳۵ و ۱۷۱–۱۷۵
- ↑ کاپلستون، تاریخ فلسفه، ۱/۱۰۱
- ↑ مطهری، مجموعه آثار، ۴/۱۸۸ و ۶/۱۸۶
- ↑ انصاری، خواجهعبدالله، منازل السائرین، ۸۴–۸۵؛ کاشانی، شرح منازل، ۴۵۰–۴۵۱
- ↑ نراقی، مهدی، جامع السعادات، ۱/۱۵۴–۱۵۵؛ نراقی، احمد، معراج السعاده، ۱۱۶–۱۱۷
- ↑ فیض کاشانی، المحجة البیضاء، ۱/۲۸۰
- ↑ سید مرتضی، الشافی فی الامامه، ۲/۸۰–۸۲
- ↑ جرجانی، شرح المواقف، ۸/۳۳۰؛ شهید ثانی، حقائق الایمان، ۵۶–۵۷
- ↑ عاملی، مفتاح الکرامة، ۹/۳۵۴؛ انصاری، مرتضی، فرائد الاصول، ۲/۵۴۲
- ↑ امام خمینی، چهل حدیث، ۳۲۷ و ۳۸۸؛ امام خمینی، جهاد اکبر، ۴۸–۴۹؛ امام خمینی، سرّ الصلاة، ۱۹ و ۲۴
- ↑ امام خمینی، تهذیب الاصول، ۲/۳۳۸–۳۳۹
- ↑ امام خمینی، الاستصحاب، ۲۹–۳۹؛ امام خمینی، تنقیح الاصول، ۳/۲۰۲–۲۰۳ و ۴/۳۰–۳۹
- ↑ میرزاپور، محسن، مقاله «یقین»، دانشنامه امام خمینی، ج۱۰، ص۵۱۰–۵۱۷.
- ↑ «و (این) گفتارشان که «ما مسیح عیسی فرزند مریم، پیامبر خداوند را کشتیم» در حالی که او را نکشتند و به صلیب نکشیدند، بلکه بر آنان مشتبه شد و آنان که در این (کار) اختلاف کردند نسبت بدان در تردیدند، هیچ دانشی بدان ندارند، جز پیروی از گمان و به یقین او را نکشت» سوره نساء، آیه 157.
- ↑ «و چون گفته میشد: وعده خداوند راستین است و تردیدی در (برپایی) رستخیز نیست میگفتید: نمیدانیم رستخیز چیست؟ تنها پنداری (درباره آن) داریم و ما (به آن) باورمند نیستیم» سوره جاثیه، آیه 32.
- ↑ «و پروردگارت را پرستش کن تا مرگ تو فرا رسد» سوره حجر، آیه ۹۹.
- ↑ کلینی، الکافی، ۲/۵۲
- ↑ خواجهنصیر، شرح الاشارات، ۱/۱۲–۱۳
- ↑ غزالی، مجموعه رسائل، ۱۱۳
- ↑ فرغانی، منتهی المدارک، ۱/۱۳۲
- ↑ نراقی، مهدی، جامع السعادات، ۱/۴۶–۴۷
- ↑ سرّاج، مهدی، اللمع، ۱۱۹–۱۲۰
- ↑ بقلی، مشرب الارواح، ۱۵۱
- ↑ امام خمینی، چهل حدیث، ۳۵۹
- ↑ امام خمینی، سرّ الصلاة، ۱۹–۲۰؛ امام خمینی، جهاد اکبر، ۴۸
- ↑ امام خمینی، الاستصحاب، ۳۲–۳۳
- ↑ امام خمینی، آداب الصلاة، ۶۵
- ↑ امام خمینی، جهاد اکبر، ۴۹
- ↑ «و پروردگارت را پرستش کن تا مرگ تو فرا رسد» سوره حجر، آیه ۹۹.
- ↑ امام خمینی، سرّ الصلاة، ۸۳
- ↑ میرزاپور، محسن، مقاله «یقین»، دانشنامه امام خمینی، ج۱۰، ص۵۱۰–۵۱۷.
- ↑ فیض کاشانی، الحقایق، ۱۹۳
- ↑ تکاثر، ۵–۷؛ واقعه، ۹۵
- ↑ مستملی، شرح التعرف، ۳/۱۳۲۲؛ ابنعربی، الفتوحات المکیه، ۲/۱۳۲؛ کاشانی، شرح منازل، ۲۰۵؛ نراقی، مهدی، جامع السعادات، ۱/۱۶۰
- ↑ سرّاج، مهدی، اللمع، ۱۱۹ و ۳۸۰–۳۸۱؛ کاشانی، شرح منازل، ۴۵۰–۴۵۳؛ خواجهنصیر، اوصاف الاشراف، ۷۷–۷۸؛ نراقی، مهدی، جامع السعادات، ۱/۱۶۰
- ↑ سرّاج، مهدی، اللمع، ۱۱۹؛ خواجهنصیر، اوصاف الاشراف، ۷۷
- ↑ کاشانی، شرح منازل، ۴۵۱–۴۵۳
- ↑ خواجهنصیر، اوصاف الاشراف، ۷۸؛ نراقی، مهدی، جامع السعادات، ۱/۱۶۰
- ↑ آمدی، تصنیف غرر الحکم، ۶۱
- ↑ حسنزاده، هزار و یک کلمه، ۲/۴۲۹
- ↑ خویی، امینالشریعه، ۳/۱۴۲۹–۱۴۳۰
- ↑ امام خمینی، چهل حدیث، ۱۶۰
- ↑ امام خمینی، چهل حدیث، ۵۵۲
- ↑ امام خمینی، سرّ الصلاة، ۱۹–۲۰
- ↑ امام خمینی، چهل حدیث، ۵۵۲؛ امام خمینی، آداب الصلاة، ۶۵
- ↑ امام خمینی، چهل حدیث، ۵۵۲
- ↑ کلینی، الکافی، ۲/۵۷
- ↑ امام خمینی، حدیث جنود، ۲۲۲–۲۲۳
- ↑ میرزاپور، محسن، مقاله «یقین»، دانشنامه امام خمینی، ج۱۰، ص۵۱۰–۵۱۷.
- ↑ قیصری، شرح القیصری، ۱۳۶
- ↑ نراقی، مهدی، جامع السعادات، ۱/۱۶۱
- ↑ کاشانی، مجموعه رسائل، ۵۲۸
- ↑ سهروردی، عوارف المعارف، ۲/۵۸۹
- ↑ نراقی، مهدی، جامع السعادات، ۱/۱۹۳
- ↑ «خداوند سرور مؤمنان است که آنان را به سوی روشنایی از تیرگیها بیرون میبرد اما سروران کافران، طاغوتهایند که آنها را از روشنایی به سوی تیرگیها بیرون میکشانند؛ آنان دمساز آتشند، آنها در آن جاودانند» سوره بقره، آیه ۲۵۷.
- ↑ امام خمینی، جهاد اکبر، ۴۸
- ↑ امام خمینی، چهل حدیث، ۳۵۹
- ↑ امام خمینی، چهل حدیث، ۵۵۲
- ↑ امام خمینی، چهل حدیث، ۳۸۸
- ↑ میرزاپور، محسن، مقاله «یقین»، دانشنامه امام خمینی، ج۱۰، ص۵۱۰–۵۱۷.
- ↑ «و شما را چه میشود که در راه خداوند هزینه نمیکنید در حالی که میراث آسمانها و زمین از آن خداوند است و در میان شما آنکه پیش از پیروزی (مکّه)، هزینه و جنگ کرده است (با کسان دیگر) برابر نیست؛ آنان از کسانی که پس از آن پیروزی، هزینه و جنگ کردهاند بلند پایهترند و خداوند به همه نوید پاداش نیک داده است و خداوند از آنچه انجام میدهید آگاه است» سوره حدید، آیه ۱۰.
- ↑ «یا او را از آنچه در صحیفههای موسی است آگاه نکردهاند؟» سوره نجم، آیه ۳۶.
- ↑ آمدی، تصنیف غرر الحکم، ۱۶۶؛ سیوطی، الدر المنثور، ۵/۲۳۹
- ↑ غزالی، احیاء علومالدین، ۱۳/۱۱۵؛ گنابادی، تفسیر بیان السعادة، ۴/۱۴۶
- ↑ کاشانی، شرح منازل، ۱۲۷
- ↑ رازی، مشرب الارواح، ۱۳۲
- ↑ فیض کاشانی، المحجة البیضاء، ۷/۱۱۱
- ↑ نراقی، مهدی، جامع السعادات، ۳/۲۳۰
- ↑ کلینی، الکافی، ۲/۵۷
- ↑ امام خمینی، چهل حدیث، ۵۶۰
- ↑ امام خمینی، چهل حدیث، ۵۶۱
- ↑ امام خمینی، چهل حدیث، ۵۶۴
- ↑ کلینی، الکافی، ۲/۵۷
- ↑ امام خمینی، چهل حدیث، ۵۵۸–۵۶۰
- ↑ امام خمینی، چهل حدیث، ۵۶۴
- ↑ امام خمینی، جهاد اکبر، ۳۳
- ↑ امام خمینی، جهاد اکبر، ۴۹
- ↑ امام خمینی، چهل حدیث، ۵۵۲
- ↑ امام خمینی، چهل حدیث، ۵۵۷–۵۶۲
- ↑ امام خمینی، چهل حدیث، ۵۵۲؛ امام خمینی، جهاد اکبر، ۴۸–۴۹
- ↑ امام خمینی، چهل حدیث، ۳۲۷ و ۵۶۰
- ↑ امام خمینی، چهل حدیث، ۴۲۹
- ↑ میرزاپور، محسن، مقاله «یقین»، دانشنامه امام خمینی، ج۱۰، ص۵۱۰–۵۱۷.