اقسام و انواع علم معصوم کداماند؟ یکی از پرسشهای مرتبط به بحث علم معصوم است که میتوان با عبارتهای متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤالهای مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی علم معصوم مراجعه شود.
«همانطور که در مورد کمیت علم امام (ع) اختلاف نظرهایی بین برخی دانشمندان شیعی وجود دارد، سخنان آنان در کیفیت حضوری یا ارادی بودن علم امام نیز مختلف است که در این باره دو دیدگاه عمده وجود دارد:
نفی فعلیت علم امام (ع): دیدگاه دوم که فعلی و حضوری بودن علم امام (ع) را نفی و معتقد به ارادی بودن آن است مربوط به عدهای از معاصرین از جمله صاحب حقائق الاصول است که تفصیل آن خواهد آمد»[۱].
کاشف الغطاء[۳] تصریح کرده است که علم امام دو قسم است: بخشی از آن علومی است که از راههای عادی به دست میآید و این بخش از علم امام مانند: علم دیگر افراد بشر است؛ البته امام از علوم غیبی نیز برخوردار است که اسباب الهی دارد و از دسترس دیگران خارج است.
سید حسین بروجردى نوشته است: "علم منحصر به علم کسبی نیست؛ بلکه قسم دیگری نیز دارد که علم وهبی است"[۴]. او ادامه میدهد که امامیه میدانند برای تحصیل علوم حقه ربانی راه دیگری غیر از اکتساب وجود دارد که موهبت نامیده میشود و علوم به دست آمده از آن، علوم ربانی و لدنی نامیده میشود[۵]. او به تشکیکی بودن علوم موهوبی نیز توجه کرده است و علوم موهوبی را دو دسته معرفی میکند: قسمی از آن به پیامبران و اوصیای ایشان اختصاص دارد و در بخشی دیگر، سایر مردم نیز شریک هستند؛ البته کسانی که خداوند دل آنها را به نور خود روشن کرده باشد و با رعایت تقوا و پرهیز از رذایل اخلاقی به درجاتی رسیده باشند که بخشی از علوم موهوبی را دریافت کنند[۶] وی این اعتقاد را که پیامبران و جانشینان آنان (ع)، اهل اجتهاد در احکام و مسائل هستند، از باورهای نادرست اهلسنت معرفی کرده است[۷]»[۸].
«اقسام علم، اولین تقسیمی که حکماء برای علم ذکر کردند علم را به حضوری و حصولی نمودهاند.
علم حضوری: علمی است که عین واقعیت معلوم پیش عالم حاضر است و عالم معلوم مییابد مانند علم نفس به ذات خود... و حالات وجدانی و ذهنی خود.
علم حصولی: علمی است که معلوم عین واقعیت نیست بلکه واقعیتنما است از اینرو آثار خارجی را دارا نمیباشد به عبارت دیگر واقعیت معلوم پیش عالم حاضر نیست بلکه فقط مفهوم و تصویری از معلوم پیش عالم حاضر است.
تفاوت علم حصولی و حضوری:
الف) علم حضوری یک حقیقت وجودی داری شدت و ضعف است و از تشکیک وجودی برخوردار است اما علم حصولی یک امر متوالی است.
ب) علم حضوری قابل انتقال نیست اما علم حصولی قابل انتقال و استدلال است.
ج) فرق اساسی میان علم حضوری و علم حصولی واسطه است اگر معلوم بدون واسطه نزد عالم حاضر باشد آن علم حضوری است اگر حصول معلوم برای عالم با واسطه صورت گیرد آن علم حصولی خواهد بود.
د) شک، یقین، تصدیق، خطا، صواب، حافظه، توجه، تفکر، تعقّل، استدلال تفهیم تفهّم و فلسفه و علوم همه به علمهای حصولی مربوط است و در مورد علمهای حضوری هیچ یکی از معانی بالا معنا ندارد.
و علم تقسیم دیگر هم دارد مثل تصور و تصدیق و بدیهی و نظری، حقیقی و اعتباری در مقام خود مذکور هستند.
به نظر نگارنده بحث بسیار پیچیده درباره علم غیبپیامبر (ص) و ائمه (ع) اینست که آیا حصولی است یا حضوری اگر حصولی باشد خطأ پذیر خواهد بود و اگر حضوری باشد چگونه حادثهای که سالها بعد اتفاق میافتد در موقع خبر دادن از آن نزد پیامبر (ص) و ائمه (ع) حضور دارد آیا این از مصادیق تقدم شیء بر نفس نیست؟
آنچه میتوان گفت اینست که همه علوم پیامبر (ص) و ائمه (ع) حصولی نبوده همچنان که آن حضوری نیز نبوده است زیرا آنها از راه حواس نیز علم بر ایشان حاصل میشده است مگر اینکه بگوئیم علوم غیبی را که آنها از خداوند دریافت می کنند علم خداوند است زیرا آنچه محال است اینست که علوم پیامبر (ص) و ائمه (ع) ذاتی باشد اما اگر علوم آنها وابسته به خداوند باشد که قطعاً چنین است مانعی ندارد که خداوند از نوع علم خود هر چند میخواهد به آنها افاضه کند»[۹].
«علم امام (ع) به اعیان خارجیه و حوادث و وقایع طبق آنچه از ادله نقلیه و براهین عقلیه در میآید، از دو قسم و از دو راه است:
قسم اول از علم امام (ع): امام (ع) به حقایق جهان هستی، در هرگونه شرایطی وجود داشته باشند، به اذن خدا واقف است، اعم از آنها که تحت حس قرار دارند، و آنها که بیرون از دایره حس میباشند، مانند موجودات آسمانی و حوادث گذشته و وقایع آینده... این علم تأثیری در عمل و ارتباطی با تکلیف ندارد. نکتهای که باید به سوی آن عطف توجه کرد این است که این گونه علم موهبتی، به موجب ادله عقلی و نقلی که آن را اثبات میکند، قابل هیچ گونه تخلف نیست و تغیّر نمیپذیرد و سرِ مویی به خطا نمیرود و به اصطلاح، علم است به آنچه در لوح محفوظ ثبت شده است، و آگاهی است از آنچه قضای حتمی خداوندی به آن تعلق گرفته و لازمه این مطلب این است که هیچ گونه تکلیفی به متعلّق این گونه علم از آن جهت که متعلق این گونه علم است و حتمی الوقوع میباشد تعلق نمیگیرد و همچنین قصد و طلبی از انسان با او ارتباط پیدا نمیکند، زیرا تکلیف همواره از راه امکان به فعل تعلق میگیرد و از راه اینکه فعل و ترک هر دو در اختیار مکلّفاند، فعل یا ترک خواسته میشود؛ و امام (ع)، از جهت ضروری الوقوع و متعلق قضاء حتمی بودن آن، محال است مورد تکلیف قرار گیرد. مثلاً صحیح است خدا به بنده خود بفرماید: فلان کاری را که فعل و ترک آن برای تو ممکن است و در اختیار توست بکن، ولی محال است بفرماید: فلان کاری را که به موجب مشیّت تکوینی و قضای حتمی من، البته تحقق خواهد یافت و برو برگرد ندارد بکن یا مکن، زیرا چنین امر و نهیی لغو و بیاثر میباشد. و همچنین انسان میتواند امری را که امکان شدن و نشدن دارد اراده کرده، برای خود مقصد و هدف قرار داده، برای تحقق دادن آن به تلاش و کوشش بپردازد، ولی هرگز نمیتواند امری را که به طور یقین بیتغیّر و تخلّف و بهطور قضاء حتمی، شدنی است اراده کند و آن را مقصد خود قرار داده تعقیب کند، زیرا اراده و عدم اراده و قصد و عدم قصد انسان کمترین تأثیری در امری که به هر حال شدنی است و از آن جهت که شدنی است، ندارد. مثلاً اگر کسی علم پیدا کند که اگر سرِ ساعت فلان از روز فلان در نقطه معینی از فلان خیابان شهر باشد، حتماً زیر ماشین رفته هلاک خواهد شد علمی است مشروط و مقید، البته تا میتواند در وقت مفروض در نقطه مفروض حاضر نمیشود و از این راه جان خود را حفظ میکند، و پر روشن است که نرفتن او به نقطه خطر، اثر علم است. و اگر علم پیدا کند که در سر ساعت فلان از روز فلان در فلان نقطه از فلان خیابان شهر حتماً زیر ماشین خواهد رفت و این علم هیچ گونه تخلف ندارد و هیچ تلاشی جلو این خطر را نمیتواند بگیرد (علم به قضاء حتمی). بدیهی است که این شخص با وجود علم به خطر، برای رفع خطر دست به هیچ تلاشی نخواهد زد، زیرا میداند که سودی ندارد و فایدهای نخواهد بخشید. و این همان است که گفته شد "علم به قضاء حتمی تأثیری در زندگی عملی انسان ندارد و تکلیف آور نیست". این شخص با وجود علم به خطر، به زندگی عادی خود ادامه میدهد، اگرچه منتهی به خطر خواهد شد و مشمول آیه کریمه ﴿لاَ تُلْقُواْ بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ﴾[۱۰] نیست، زیرا در تهلکه واقع شده نه اینکه خود را به تهلکه انداخته، برخلاف شخص مفروض اولی که مکلف است تا میتواند برای نجات از خطر چارهای بیندیشد و خود را به تهلکه نیندازد. و از این بیان روشن میشود که: این علم موهبتی امام (ع) اثری در اعمال او و ارتباطی با تکالیف خاصه او ندارد، و اصولاً هر امر مفروض از آن جهت که متعلق قضاء حتمی و حتمی الوقوع است، متعلق امر یا نهی یا اراده و قصد انسانی نمیشود. آری متعلق قضاء حتمی و مشیّت قاطعه حق متعال، موردِ "رضا به قضاء" است، چنان که سیدالشهداء (ع) در آخرین ساعت زندگی، در میان خاک و خون میگفت "رِضاً بِقَضائِکَ وَ تَسلیماً لِأمرِکَ لا مَعبُودَ سِواکَ" و همچنین در خطبهای که هنگام بیرون آمدن از مکه خواند، فرمود: "رضا الله رضانا أهل البیت" (پس) ظواهر اعمال امام (ع) را که قابل تطبیق به علل و اسباب ظاهری است، نباید دلیل نداشتن این علم موهبتی و شاهد جهل به واقع گرفت، مانند اینکه گفته شود: اگر سیدالشهداء (ع) علم به واقع داشت، چرا مُسلم را به نمایندگی خود به کوفه فرستاد؟ چرا توسط صیداوی نامه به اهل کوفه نوشت؟ چرا خود از مکه رهسپار کوفه شدند؟ چرا خود را به هلاکت انداخته و حال آنکه خدا میفرماید: ﴿لاَ تُلْقُواْ بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ﴾ چرا؟ و چرا؟ پاسخ همه این پرسشها از نکتهای که تذکر دادیم روشن است، و امام (ع) در این موارد و نظایر آنها به علومی که از مجاری عادت و از شواهد و قراین به دست میآید عمل فرموده و برای رفع خطر واقعی -که میدانست- هیچگونه اقدامی نکرده، زیرا میدانست که تلاش سودی ندارد و قضاء حتمی تغییر پذیر نیست؛ چنان که خدای متعال در کلام خود در سوره آلعمران، در برابر آنان که در جنگ احد گفته بودند: اگر یاران کشته شده، پیش ما بودند، نمیمردند و کشته نمیشدند، میفرماید: ﴿قُل لَّوْ كُنتُمْ فِي بُيُوتِكُمْ لَبَرَزَ الَّذِينَ كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقَتْلُ إِلَى مَضَاجِعِهِمْ﴾[۱۱].
قسم دوم از علم امام (ع): علم عادی پیغمبر (ص) به نص قرآن کریم و همچنین امام (ع) از عترت پاک او بشری است همانند سایر افراد بشر، و اعمالی که در مسیر زندگی انجام میدهد، مانند اعمال سایر افراد بشر، در مجرای اختیار و براساس علم عادی قرار دارد. امام (ع) نیز مانند دیگران خیر و شر و نفع و ضرر کارها را از روی علم عادی تشخیص داده و آنچه را شایسته اقدام میبیند اراده کرده، در انجام آن به تلاش و کوشش میپردازد. در جایی که علل و عوامل و اوضاع و احوال خارجی موافق میباشد، به هدف اصابت میکند و در جایی که اسباب و شرایط مساعدت نکنند، از پیش نمیرود. و اینکه امام (ع) به اذن خدا به جزئیاتِ همه حوادث چنان که شده و خواهد شد واقف است، تأثیری در این اعمال اختیاریه وی ندارد[۱۲]»[۱۳]
«علم امام دو گونه است: بالفعل و بالقوه. علم بالفعل، علمی است که در وجود عالم تحقق دارد. علم بالقوه به علمی گفته میشود که در وجود عالم، بالفعل تحقق ندارد، ولی زمینه تحقق بخشیدن به آن و استفاده از آن برای شخص هست.
امام صادق (ع) میفرماید: "امام هرگاه بخواهد بداند، تعلیم داده میشود"[۱۴]. نیز آمده است: "هر گاه امام بخواهد چیزی را بداند، خدا آن را به او میآموزد"[۱۵].
یاد کردنی است، اگر چه علم امام به اراده و خواست او بستگی دارد و هر چه را بخواهد بداند، خواهد دانست، ولی اراده آنان پیر و اراده و مشیّت خداست و تا خدااراده نکند، آنان نیز اراده نخواهند کرد[۱۶]. امام هادی (ع) میفرماید: "خداوند، قلوبائمه را محلّ اراده خویش قرار داده است. هرگاه خدا چیزی را بخواهد، آنها نیز میخواهند. معنای کلام خدا که فرمود: ﴿وَمَا تَشَاءُونَ إِلَّا أَنْ يَشَاءَ اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِينَ﴾[۱۷]"[۱۸]. باید گفت: علم امام به امور دینی بالفعل است، ولی به امور غیر دینی بالقوه است؛ پس تا هنگامیکه اماماراده نکند، عالِم نمیشود[۱۹].
آقای دکتر علی کرباسیزاده و آقای محمد جعفر رضایی در مقاله «علم امام در اندیشه علمای معاصر حوزه اصفهان» در اینباره گفتهاند:
«درباره چگونگی علم امام (ع)، همواره اختلاف نظرهایی میان علمای امامیه وجود داشته است. از آن جمله میتوان به اختلاف در مطلق یا مشروط بودن علم امام (ع) یا به تعبیر دیگر فعلی یا ارادی بودن آن اشاره کرد.[۲۰] ولی با توجه به معنای خاصی که این دو واژه در فلسفه دارند، بهتر است از به کارگیری آن خوداری کنیم؛ زیرا که علم حضوری در فلسفه به علمی گفته میشود که معلوم با وجودش نزد عالم حاضر باشد و چیزی بین عالم و معلوم واسطه نشود[۲۱] این در صورتی است که آنچه بیشتر علما در بحث علم امام (ع) با عنوان حضوری و حصولی آوردهاند، همان چیزی است که درباره علم فعلی و ارادی یا مطلق و مشروط گفته شده است. مطلق بودن علم پیامبران (ص) و ائمه (ع): بدین معناست که آنان همه چیز را میدانند و تنها تفاوت دانش آنان با خداوند در این است که دانش آنها عرضی و دانش خداوند ذاتی است. مشروط بودن علم آنان به این معناست که علوم غیبی معصومین به خواست و اراده آنان و مصلحت الهی وابسته است»[۲۲]
۶. آقای افقی (هیئت علمی دانشگاه شهید مدنی آذربایجان).
علم عادی و اکتسابی که از طریق حواس ظاهری و راههای اکتسابی برایشان حاصل میشود. پیامبر و امام بشری است مانند سایر افراد بشر و اعمالی که در مسیر زندگی انجام میدهد، مانند سایر افراد بشر در مجرای اختیار و بر اساس علم عادی میباشد؛ بنابراین سیره اهل بیت (ع) در گفتار و رفتار معمولاً مبتنی بر علم عادی ایشان بوده است؛ البته این سخن به این معنا نیست که آنان همیشه به علم عادی رفتار و یا سخن میگفتند، موارد بسیاری بوده که آنان براساس علم لدنی و غیبی خود رفتار نمودهاند، مانند اخبار غیبی چون، خبردادن از وقایع آینده و از رازها و اسرار پنهانی افراد، یا خبردادن از زمان مرگ برخی و بلایایی که برایشان پیش خواهد آمد و بسیاری امور دیگر. با وجود این، میتوان گفت که اهل بیت (ع) معمولاً و در اکثر موارد براساس همین نوع علم خود رفتار میکردند، در اموری مثل قضاوت از علوم ویژه خود استفاده نمیکردند[۲۳]، و یا مشکلات زندگی خود را با استفاده از علوم غیبی خود برطرف نمینمودند، یا وقتی همانند دیگران بیمار میشدند به دوا و داروهای زمان خود متوسل میشدند، و در مسائل اجتماعی یا در جنگها و نبردها از ابزار طبیعی و عادی استفاده میکردند، مثلاً گروهی را مأمور میکردند تا اخبار دشمن را گزارش دهند و... در اینکه چرا اهل بیت (ع) در زندگی عادی خود از علوم ویژه و غیبی استفاده نمیکردند دلایلی متعددی وجود دارد. (...)
علوم ویژه و آگاهیهایی که از طرق خاصی برای اهل بیت حاصل میشود، اسباب عادی تعلیم در آنها دخالتی ندارد و در واقع این علوم موهبتی است الهی که باعث شده، اهل بیت (ع) به حقایق عالم هستی واقف شوند و به آگاهیهای منحصر به فردی دست یابند. (...) نکته مهمی که باید به آن توجه کرد، این است که، آن قسمتی از علوم اهل بیت (ع) که آگاهی از قضای حتمی الهی است، اینگونه علم قابل تخلف نبوده و تغییر نمیپذیرد، لذا تأثیری در عمل نداشته و ارتباطی با تکلیف پیدا نمیکند»[۲۴].