تقیه در جامعه‌شناسی اسلامی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

تقیه‌ورزی در شرایط خاص

تقیه از ماده «وقایة» در لغت به معنای حفظ و نگهداری چیزی از اذیت و آزار دیگران[۱] و در اصطلاح نگهداری خود [یا هم‌کیشان] از ضرر غیر به واسطه موافقت کردن با او در قول یا فعل مخالف حق است.

توسل به تقیه هنگام ضرورت و در صورت اعمال درست، آثار اجتماعی بسیار مهمی دارد. تردیدی نیست که در مواردی اظهار حق واجب و تقیه حرام خواهد بود و مؤمنان نباید تقیه را بهانه ارضای تمایل‌های عافیت‌طلبانه قرار دهند. روشن است که تقیه به معنای دست شستن کامل از انجام وظایف در هر سطح ممکن و همسویی با اغیار نیست. علامه طباطبایی در تفسیر آیه ۲۸ سوره آل عمران می‌نویسد: کتاب و سنت هر دو بر جواز تقیه به طور اجمال دلالت دارند، اعتبار عقلی هم مؤید این حکم است، چون دین جز این نمی‌خواهد و شارع دین هم جز این هدفی ندارد که حق را زنده کند و جان تازه‌ای بخشد، و بسیار می‌شود که تقیه کردن و بر حسب ظاهر طبق دلخواه دشمن و مخالفان حق عمل کردن، مصلحت دین و حیات آن را چنان تأمین می‌کند که ترک تقیه آن طور تأمین نکند و این قابل انکار نیست مگر کسی بخواهد منکر واضحات باشد[۲].

شهید مطهری می‌نویسد: تقیه عبارت است از تاکتیک معقول به کار بردن در مبارزه برای حفظ بهتر و بیشتر نیروها. بدیهی است هر فردی، چه از نظر جانش و چه از نظر امکانات اقتصادی‌اش و چه از نظر حیثیات اجتماعی‌اش، برای جبهه‌ای که در آن جبهه پیکار می‌کند یک نیرو است، یک سرمایه است. حداکثر کوشش برای حفظ این نیروها و سرمایه‌ها باید به کار برده شود؛ چرا نیروها بی‌جهت هدر برود؟ چرا قدرت‌ها بی‌جهت ضعیف گردد؟ باید جبهه هر چه بیشتر قوی و نیرومند بماند. تقیه نوعی سپر به کار بردن است در مبارزه این کلمه از ماده “و قی” است که به معنی نگهداری است. وظیفه یک فرد مبارز در مبارزه تنها این نیست که حریف را بکوبد، خود نگهداری تا حد امکان نیز وظیفه مبارزه است. تقیه یعنی هر چه بیشتر زدن و هر چه کمتر خوردن؛ به هر حال، تقیه تاکتیک معقول و خردمندانه‌ای است در مبارزه[۳].

در منابع دینی از چهار نوع تقیه سخن رفته است: اکراهیه یعنی عمل کردن بر وفق دستورهای حاکمی جائر به هنگام ضرورت و برای صیانت نفس، مال یا ناموس. خوفیه یعنی انجام اعمال و احکام طبق نظر رهبران کفر و انحراف در مکان‌های تحت حاکمیت آنها. کتمانیه یعنی پنهان داشتن ایمان خویش برای به انجام رساندن فعالیت‌های پنهانی در جهت پیشبرد هدف‌های دینی. مداراتی یعنی رعایت قوانین هم‌زیستی با اکثریت اهل سنت و شرکت در تجمعات عبادی و اجتماعی ایشان برای حفظ وحدت اسلامی[۴].[۵]

آیات قرآنی مرتبط

  1. جواز دوستی موقت با کفار به اقتضای تقیه: ﴿لَا يَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْكَافِرِينَ أَوْلِيَاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ وَمَنْ يَفْعَلْ ذَلِكَ فَلَيْسَ مِنَ اللَّهِ فِي شَيْءٍ إِلَّا أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقَاةً وَيُحَذِّرُكُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَإِلَى اللَّهِ الْمَصِيرُ[۶].
  2. جواز اظهار کفر ظاهری مؤمنان به اقتضای تفیه: ﴿مَنْ كَفَرَ بِاللَّهِ مِنْ بَعْدِ إِيمَانِهِ إِلَّا مَنْ أُكْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِيمَانِ...[۷].
  3. جواز کتمان ایمان در شرایط غلبه کفر: ﴿وَقَالَ رَجُلٌ مُؤْمِنٌ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَكْتُمُ إِيمَانَهُ أَتَقْتُلُونَ رَجُلًا أَنْ يَقُولَ رَبِّيَ اللَّهُ...[۸].

در برخی آیات نیز[۹] از موضعی تأییدی به نمونه‌ای از توریه یا دروغ مصلحتی و در آیاتی[۱۰] به مصداقی از تقیه مداراتی حضرت ابراهیم (ع) با مشرکان زمانش اشاره شده است[۱۱]

منابع

پانویس

  1. حسین بن محمد راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، ماده وقی.
  2. سید محمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۳، ص۲۴۰.
  3. مرتضی مطهری، علل گرایش به مادی‌گری، ص۱۸۵-۱۸۶.
  4. برای آشنایی بیشتر با فلسفه، انواع، احکام، آثار و اهداف تقیه، ر. ک: ناصر مکارم شیرازی و دیگران، تفسیر نمونه، ج۱۱، ص۴۲۳-۴۲۶ و ج۲۰، ص۸۸-۹۰؛ زهرا فهرستی، تحقیق و ترجمه رساله تقیه امام خمینی، ص۳۸-۹۳.
  5. شرف‌الدین، سید حسین، ارزش‌های اجتماعی از منظر قرآن کریم، ص ۳۶۱.
  6. «مؤمنان نباید کافران را به جای مؤمنان دوست گیرند و هر که چنین کند با خداوند هیچ رابطه‌ای ندارد مگر آنکه (بخواهید) به گونه‌ای از آنان تقیّه کنید و خداوند، شما را از خویش پروا می‌دهد و بازگشت (هر چیز) به سوی خداوند است» سوره آل عمران، آیه ۲۸.
  7. «بر آن کسان که پس از ایمان به خداوند کفر ورزند -نه آن کسان که وادار (به اظهار کفر) شده‌اند و دلشان به ایمان گرم است بلکه آن کسان که دل به کفر دهند- خشمی از خداوند خواهد بود و عذابی سترگ خواهند داشت» سوره نحل، آیه ۱۰۶.
  8. «و مردی مؤمن از فرعونیان که ایمانش را پنهان می‌داشت گفت: آیا مردی را می‌کشید که می‌گوید: پروردگار من، خداوند است» سوره غافر، آیه ۲۸.
  9. ﴿فَقَالَ إِنِّي سَقِيمٌ «و گفت: من بیمارم» سوره صافات، آیه ۸۹؛ ﴿قَالَ بَلْ فَعَلَهُ كَبِيرُهُمْ هَذَا فَاسْأَلُوهُمْ إِنْ كَانُوا يَنْطِقُونَ «گفت: بلکه همین بزرگشان این کار را کرده است؛ اگر سخن می‌گویند از خود آنان بپرسید!» سوره انبیاء، آیه ۶۳.
  10. ﴿فَلَمَّا جَنَّ عَلَيْهِ اللَّيْلُ رَأَى كَوْكَبًا قَالَ هَذَا رَبِّي فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لا أُحِبُّ الآفِلِينَ * فَلَمَّا رَأَى الْقَمَرَ بَازِغًا قَالَ هَذَا رَبِّي فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَئِن لَّمْ يَهْدِنِي رَبِّي لأكُونَنَّ مِنَ الْقَوْمِ الضَّالِّينَ * فَلَمَّا رَأَى الشَّمْسَ بَازِغَةً قَالَ هَذَا رَبِّي هَذَا أَكْبَرُ فَلَمَّا أَفَلَتْ قَالَ يَا قَوْمِ إِنِّي بَرِيءٌ مِّمَّا تُشْرِكُونَ «و چون شب بر او چادر افکند ستاره‌ای دید گفت: این پروردگار من است اما هنگامی که ناپدید شد گفت: ناپدیدشوندگان را دوست نمی‌دارم * آنگاه چون ماه را تابان دید گفت: این پروردگار من است و چون فرو شد گفت: اگر پروردگارم مرا رهنمایی نکند بی‌گمان از گروه گمراهان خواهم بود * هنگامی که خورشید را درخشان دید گفت: این پروردگار من است، این بزرگ‌تر است و چون غروب کرد گفت: ای قوم من! من از آنچه شریک (خداوند) قرار می‌دهید بیزارم» سوره انعام، آیه ۷۶-۷۸.
  11. شرف‌الدین، سید حسین، ارزش‌های اجتماعی از منظر قرآن کریم، ص ۳۶۱.