تقیه در معارف و سیره امام باقر

امام باقر(ع) و تقیه

در تحلیل عوامانه، تقیه نه تنها از مبارزه جداست بلکه تقیه را وسیله فرار از مبارزه معنی کرده‌اند و هنوز هم بعضی معتقدند که تقیه حیات خلوتی است برای مبارزه تا انسان بتواند قلباً نفرت نسبت به ظلم داشته باشد و هرگز در مبارزه با ظلم حضور پیدا نکند و حال آنکه تقیه یک پروژه سیاسی است که شکل مبارزه را از رویارویی مستقیم و آشکار به مخفی کاری و استتار تغییر می‌دهد.

در مبارزه تقیه‌ای اساس بر چند محور است:

  1. فردسازی و تربیت نیروهای مبارز با شعوری فراتر از شعور سیاسی و مبارزاتی عوام؛
  2. حفظ و صیانت نیروهای مؤمن و انقلابی تحت پوشش تقیه از ضربه خوردن نیروهای جاسوس حکومت‌های جور؛
  3. ذخیره‌سازی پتانسیل و توان مبارزاتی مبارزین جهت ضربه زدن به دشمن در مواقع حساس و سرنوشت‌ساز؛
  4. نفوذ نیروهای مؤمن و انقلابی در بدنه نظام خلافت جور جهت شناسایی و دیدبانی بر اسرار و مواضع پشت پرده دشمن؛
  5. حفظ اسرار و صیانت از استراتژی مبارزاتی و اجتناب از انتقال اسرار به دشمن.

اینها اصول اساسی مبارزه تقیه‌ای و تشکیلات مبارزاتی هستند و هرگاه که مبارزه با رعایت مسائل و ضوابط پیش رفته، هم فردسازی و آمادگی نیروها را از نظر عِده و عُده در رشد چشمگیری مشاهده کرده‌ایم و هم این رشد فکری سرانجام به مردم منتقل شده و حکومت جور در محاق فرورفته و اساس باطل زهوق و رفتنی است. در عصر امام باقر(ع) این تشکیلات تقیه‌ای از رشد چشمگیری برخوردار می‌شود.

امام باقر(ع) می‌فرماید: «تقیه از برنامه‌های دین من و پدران من است و کسی که به وظیفه تقیه عمل نمی‌کند ایمان ندارد»[۱]. حضرت در مقام ایجاد روح ترس، فریبکاری دو چهره‌گی و مسئولیت‌گریزی در مؤمنان نیست، بلکه یاران و پیروان خود را به تقیه‌ای فرا می‌خواند که مانند سپری در میدان حرکت و مبارزه، جان مؤمن را از تلف شدن حفظ می‌کند و او را برای ادامه نبرد و تلاش یاری می‌دهد. تقیه در مکتب اهل‌بیت زمینه چشم‌پوشی از حق نیست، وسیله نجات برای پاسداری از حق است. امام باقر(ع) فرمود: حق را بگو و افشا کن هر چند به زیان شخص تو باشد. امام صادق(ع) فرمود: پدرم همواره این نکته را یادآور می‌‌شد که «هیچ چیز به اندازه تقیه، چشم مرا روشن نمی‌سازد؛ زیرا تقیه سپر مؤمن است»[۲].

سپر در میدان نبرد معنا می‌یابد. مؤمن همواره در نبرد با کفر و گمراهی است و در این راه، تقیه را به کار می‌گیرد تا به بن بست نرسد، نیرویش را هدر ندهد و به مبارزه ادامه دهد، پس جا دارد که رهبر از تیزهوشی و موقعیت سنجی پیروان خود چشمش روشن شود. ابوبصیر از امام باقر(ع) روایت کرده است: «هنگامی که حکومت در اختیار عناصر نادان و سبک سر قرار گرفت در ظاهر با توده مردم و برنامه‌های حکومت همراه باشید، ولی در نهان و باطن به وظیفه واقعی خود عمل کنید: «خَالِطُوهُمْ‏ بِالْبَرَّانِيَّةِ وَ خَالِفُوهُمْ‏ بِالْجَوَّانِيَّةِ إِذَا كَانَتِ الْإِمْرَةُ صِبْيَانِيَّةً»[۳].

امام باقر(ع) در ضمن توصیه‌های خود به گروهی از شیعیان که عازم عراق بودند فرمود: هوای یکدیگر را داشته باشید، توانمندان‌تان به ضعیفان‌تان یاری دهند، سرّ ما را بر ملا نسازید و امر ما را میان مردم منتشر نکنید: «لَا تَبُثُّوا سِرَّنَا وَ لَا تُذِيعُوا أَمْرَنَا»[۴].

حرکت سری در تبلیغ حق، همیشه ناشی از حاکمیت استبداد نیست، بلکه گاهی نامساعد بودن شرایط فرهنگی جامعه و آماده نبودن افکار و اندیشه‌ها برای فهم و دریافت حق، رهبران را ناگزیر می‌سازد تا از بر ملا ساختن راه خویش برای همگان، اجتناب ورزند و پیروان خاص خود را به کتمان سر، دعوت نمایند. چنانکه امام باقر(ع) به یاران و پیروان خود می‌فرمود: اسرار ما را پنهان بدارید (و با افشای آنها در جامعه ناآگاه، اعتراض، بدبینی) و هجوم مردم را بر دوش‌های ما تحمیل نکنید: «اكْتُمُوا أَسْرَارَنَا وَ لَا تَحْمِلُوا النَّاسَ‏ عَلَى‏ أَعْنَاقِنَا»[۵].

کشی در اختیارالرجال و نوبختی در کتاب فرق الشیعه آورده‌اند که عمر بن ریاح در ابتدا قائل به امامت امام باقر(ع) بود، اما پس از مدتی وی با تعدادی از یاران خود از امامت حضرت روی گردان شدند و دلیل آن این بود که وی از امام باقر(ع) سؤالی نمود و پاسخی دریافت کرد، پس از گذشت یک سال مجدداً همان سؤال را از حضرت نمود، اما پاسخی بر خلاف پاسخ سال قبل از حضرت شنید. از اینجا عمر به امام گفت: پاسخ امسال شما بر خلاف پاسخی است که سال گذشته بیان کردید. امام فرمود: این صحیح است لکن پاسخ سال گذشته بر اساس تقیه صادر شد. در اینجا بود که عمر بن ریاح با عدم بصیرت در امامت امام باقر(ع) دچار شک و تردید گردید[۶].

ابوعبیده حذاء می‌گوید که از امام باقر(ع) شنیدم که می‌فرمود: به خدا قسم محبوب‌ترین یاران و اصحاب در نظر ما کسانی هستند که پرهیزکارترین و فقیه‌ترین آنانند و بیش از همه احادیث و سخنان ما را (از قرار گرفتن در اختیار دشمنانمان) حفظ می‌‌کنند و پنهان می‌دارند[۷].

مگر نه این است که امام باقر(ع) در فضایی عام برای همه طبقات اجتماعی به تدریس و موعظه می‌‌پرداخته است، پس کتمان حدیث چه معنایی دارد؟ آیا این‌گونه توصیه‌ها جز اینست که از وجود نوعی درس‌ها و برنامه‌های خصوصی و پنهانی خبر می‌دهد که به دلیل امنیتی در اختیار نامحرمان قرار نمی‌گرفته است؟ توجه به حدیث محمد بن مسلم این نکته را روشن‌تر می‌سازد که علت اصلی کتمان برخی از مطالب، دور داشتن عداوت و کینه حکام از حریم شیعه بوده است.

محمد بن مسلم گوید که امام باقر(ع) می‌فرمود: «بنده‌ای از بندگان خدا روز قیامت محشور می‌شود، در حالی که هرگز دستش به خون کسی آلوده نشده بود، ولی چیزی همانند شیشه حجامت گران به او می‌دهند (که خون در آن جمع شده است) و به او می‌گویند: این سهم تو از خون فلان شخص است. آن شخص می‌گوید: پروردگارا تو خوب می‌دانی که تا لحظه مرگ خون کسی را نریخته‌ام. به او گفته می‌شود: آری! تو از فلان شخص روایتی را شنیدی و آن را برای دیگران بازگو کردی تا سخن او به فرمانروای جبار رسید و در نتیجه کشته شد. این سهم تو از همان خون است[۸].

در این حدیث امام هشدار داده است که رعایت نکردن شرایط امانت حفظ اسرار و افشای و احادیث امامیه نزد نااهلان، عواقب شوم دنیوی و اخروی به دنبال دارد. امام باقر(ع) هر چند برای از میان برداشتن حاکمان جائر، به قیام علنی و جمع‌آوری نیروی رزمی رو نیاورد؛ زیرا اصولاً شرایط را مناسب نمی‌دید و یاران کافی در اطراف خویش سراغ نداشت، اما روح ظلم‌ستیزی و انزجار از فرمانروایان ستمگر را در روح پیروان و اصحاب خویش می‌دمید. امام باقر(ع) منکر جهاد و مبارزه علنی و مسلحانه علیه حکام فاسد نبود، بلکه چنین اقدامی نیاز به نیروهایی ایثارگر و صادق داشت و امام از چنین یارانی به حد کافی برخوردار نبود. آن حضرت می‌‌فرمود: «إِذَا اجْتَمَعَ‏ لِلْإِمَامِ‏ عِدَّةُ أَهْلِ بَدْرٍ ثَلَاثُمِائَةٍ وَ ثَلَاثَةَ عَشَرَ وَجَبَ عَلَيْهِ الْقِيَامُ وَ التَّغْيِيرُ» هرگاه به تعداد اهل بدر (۳۱۳ نفر) نفرات گرد امام جمع شوند بر امام واجب است که قیام کند و علیه حکومت اقدام نماید[۹].

چه بسا امام باقر(ع) این بیان را در پاسخ کسانی داده باشد که انتظار داشتند آن حضرت دست به انقلاب و نهضت مسلحانه بزند، ولی امام به ایشان یادآور شده که از یاوران لازم برخوردار نیست.

امام باقر(ع) مبارزه با ائمه جور و خلفای غاصب را که کمر به قطع ریشه تشیع و محو امامت نور بسته بودند در دو سطح با دو شگرد و شیوه عملیاتی کرده بود.

۱. شیوه مبارزه مخفی و تشکیل هسته‌های مبارزاتی با ساز و کار تقیه‌ای. در این شیوه مبارزه اولاً: اسرار مبارزاتی وجود داشت که هر یک از اصحاب و انقلابیون این تشکیلات به فراخور ظرفیت و سعه صدر و پایبندیش به مبانی، از آن اسرار بهره‌مند می‌‌شد و آگاهی پیدا می‌کرد، چنانچه جابر جعفی از موثقین این تشکیلات به اعتبار امین بودنش اسرار فوق‌العاده‌ای را امام با ایشان در میان می‌گذارد.

جابر می‌گوید: امام باقر(ع) ۷۰ هزار حدیث برایم نقل کرد که من به احدی نگفته‌ام و هرگز نخواهم گفت و به امام باقر(ع) گفتم: فدایت شوم بار بزرگی بار من کرده‌ای، به واسطه این احادیثی که نمی‌توانم به مردم بگویم و بسا باشد که در سینه من جوش می‌زند که شبیه جنون مرا فرا می‌‌گیرد، امام فرمود: هرگاه چنین شود برو به بیابان و گودالی بکن و سر در آن کن و بگو: حدیث کرد مرا محمد بن علی الباقر(ع) به چنین و چنین[۱۰].

جابر بن یزید می‌گوید: کسی از امام باقر(ع) درباره قیام کننده بعد از او پرسید. امام با دست بر شانه امام صادق(ع) زد و گفت: این است به خدا قیام کننده آل محمد(ص)[۱۱].

در روایتی امام رضا(ع) از قول جد بزرگوارش امام باقر(ع) نقل می‌کند که فرمود: سلاح را در سلسله امامت به تابوت در میان اقوام گذشته بنی‌اسرائیل همانند می‌کند. سلاح در میان ما همچون تابوت است در میان بنی‌اسرائیل که نزد هر کس بود نبوت (و در روایتی حکومت) از آن او بود. در میان ما نیز سلاح نزد هر کس باشد رهبری و زعامت متعلق به اوست. راوی آنگاه می‌‌پرسد: «فَيَكُونُ‏ السِّلَاحُ‏ مُزَايِلًا لِلْعِلْمِ‏؟»؛ آیا ممکن است سلاح نزد کسی باشد که دانش اعتقادی دین در او نیست؟ امام پاسخ می‌گوید: نه! یعنی زمامداری جامعه در اختیار کسی است که سلاح و دانش را باهم داراست[۱۲]. ثانیاً: به اقتضای تشکیلات زیر زمینی و مخفیانه جهت انحراف دشمن، امام باقر(ع) گاهی جواب سؤالات افراد را متناسب با موقعیت اجتماعی و شئونات اعتقادی‌شان پاسخ می‌گفت تا اصول مخفی کاری و تقیه را حفظ کند و نیروها و اصحاب مؤمن را حمایت و صیانت کرده باشد.

ثعلبه بن میمون از قول زراره آورده است که زراره گفت: از ابوجعفر الباقر(ع) در خصوص مسئله‌ای سؤال کردم حضرت به من پاسخی فرمود. پس از مدتی شخص دیگری وارد شد و او هم از همان مسئله سؤال نمود و حضرت جوابی متفاوت از پاسخ من بیان نمود، سپس مدتی گذشت و شخص سومی وارد شد و اتفاقاً از همان مسئله پرسش کرد. امام نیز به او پاسخی داد که با پاسخ‌های من و شخص دوم تفاوت داشت، چون آن اشخاص از حضور امام مرخص شدند من گفتم: یابن رسول الله دو نفر از عراق بر شما وارد شدند و از مسئله واحدی سؤال کردند و شما به هر کس پاسخی متفاوت از دیگری بیان فرمودید. امام فرمود: ای زراره این گونه برای ما بهتر و جهت حفظ ما و شما مناسب‌تر است و اگر شما بر امر واحدی هماهنگ باشید، مردم به زیان ما، شما را شناسایی می‌کنند و در این صورت حفظ ما و شما کمتر تضمین می‌شود[۱۳].

گاهی امام مأموریت‌های سختی به اصحاب محول می‌کرد که سلامت تشکیلات از آن مأموریت‌ها اجتناب‌ناپذیر بود. امام وقتی حساسیت‌های رژیم حاکم را بر بعضی اصحاب خود مشاهده می‌‌کرد، طی نامه‌هایی دستورالعمل‌هایی را به آنها واگذار می‌نمود، از جمله آن مأموریت‌ها موضوع تظاهر به دیوانگی و جنون برای جابر بن یزید جعفی است که در بحث زندگی امام باقر(ع) در عصر هشام به آن اشاره شده است.

۲. مبارزه منفی و اعلام تنفر با ظلم و بیداد: شرایط عصر امام باقر(ع) هر چند برای قیام مسلحانه علیه حکام جور مساعد نبود و مقتضیات مبارزه رو در روی با خلفا موجود نبود، اولاً: امام باقر(ع) اصلاح امت اسلامی را در شیوه‌هایی دیگر جستجو می‌کرد تا زمینه‌های لازم برای تحولات امت اسلامی به وجود آید. امام از آگاهی بخشی و تنویر افکار مردم استفاده می‌کرد، به علاوه ارزش جهاد و شهادت را برای مردم بیان می‌نمود و مردم را نسبت به پذیرش سختی‌ها در راستای تحقق اهداف الهی، شجاع و جسور می‌کرد. امام باقر(ع) در اهتمام به نقش جهاد و مبارزه مسلحانه در دفاع از ارزش‌های الهی می‌فرماید: ارزش‌ها همه و همه در شمشیر و در لوا و سایه شمشیر نهفته است[۱۴].

و نیز می‌فرمود: «إِنَّ‏ الْخَيْرَ كُلَّ‏ الْخَيْرِ مَعْقُودٌ فِي‏ نَوَاصِي‏ الْخَيْلِ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ»؛ تمام خوبی‌ها و همه ارزش‌ها بر پیشانی اسب‌های میدان نبرد نقش بسته است و این حقیقت تا پایان عمر جهان ثابت و تغییرناپذیر خواهد بود[۱۵].

امام با بیان جمله اخیر اعلام می‌دارد که در هیچ مقطعی از تاریخ بشر حفظ ارزش‌ها و حیات دین و تحقق عدالت و اجرای حق، بی‌نیاز از مبارزه و درگیری با عناصر فاسد و ستم پیشه نیست. یعنی هیچ‌گاه جامعه بشری از وجود مفسدین، استثمارگران، حق ستیزان و ظالمان خالی نخواهد بود و صالحان و مؤمنان از تعدی آنان ایمنی نخواهند یافت، مگر در پرتو شمشیر، که سمبل مبارزه مسلحانه است.

امام باقر(ع) می‌فرماید: کسی که به جانب سلطان ستمگری حرکت کند تا او را به تقوای الهی فرمان داده، وی را از عواقب شوم ظلم بترساند و موعظه نماید، از پاداشی همانند پاداش تماس جن و انس و از عملی همانند عمل ایشان برخوردار خواهد بود[۱۶].

امام باقر(ع) در نکوهش پیشوایان ستمگر و پیروان و حامیان آنان می‌فرماید: همانا پیشوایان ظلم و پیروان ایشان از دین الهی عزل و برکنارند[۱۷]. یعنی هیچ حاکم جائری نمی‌تواند مدعی دینداری باشد و نمی‌تواند با اتکا بر مسند خلافت دینی، بندگان خدا را مورد ستم قرار دهد و مردم باید فریب ادعاها و اظهار دین و دینداری او را نخورند و گمان نکنند که طغیان علیه او طغیان علیه دین خواهد بود. خداوند در قرآن فرموده است: ﴿إِذْ تَبَرَّأَ الَّذِينَ اتُّبِعُوا...[۱۸].

امام باقر(ع) در تفسیر این آیه و بیان مصداق این پیشوایان و پیروان می‌فرماید: «هُمْ وَ اللَّهِ يَا جَابِرُ أَئِمَّةُ الظَّلَمَةِ وَ أَشْيَاعُهُمْ‏» به خدا سوگند این پیشوایان همان رهبران ستمگرند که در روز قیامت و لحظه مشاهده عذاب الهی، از پیروان و حامیان خود دوری و بیزاری می‌جویند[۱۹].

امام با بینشی عمیق و فکری تشکیلاتی مبارزه را آن‌گونه پایه‌ریزی می‌کند که از طرفی یاران و اصحاب سِرش حفظ شوند و از طرف دیگر عوام مردم نسبت به مقدرات سخت مبارزاتی بی‌تفاوت نبوده بلکه حساسیت داشته باشد.

شرایط تقیه ایجاب می‌کرد که شیعیان همه ساله در موسم حج با امام تماس داشتند. این تماس‌ها معمولاً یا در مکه و یا در بازگشت زایرین بیت الله الحرام و عبور آنها از مدینه صورت می‌گرفت. در این باره امام رضا(ع) می‌فرماید: «مَعَ مَا فِيهِ مِنَ‏ التَّفَقُّهِ‏ وَ نَقْلِ‏ أَخْبَارِ الْأَئِمَّةِ(ع)»[۲۰]. در حج منافعی چون تفقه در دین و نقل اخبار امامان وجود دارد، البته از برخی اخبار به دست می‌‌آید که مردم عراق از رفتن نزد امام باقر(ع) در مدینه نهی شده بودند[۲۱].

ثانیاً: امام باقر(ع) تمایل به ستمگر را در هر شکل و هر اندازه‌اش به شدت محکوم می‌کرد و قبح ارتباط با ظالم را به وضوح برای مردم بیان می‌فرمود. امام مردم را از خلافت ظالم جدا می‌کرد، ارتباط با خلیفه و خوش‌‌رویی با دستگاه ظالم را مضر برای آخرت معرفی می‌کرد و حداقل ارتباط با آنها را به شدت محکوم می‌کرد. در خانه حکمرانان ظالم را به رفتن در جهنم تشبیه می‌‌کرد، معنای عمیق اتصال با ظالم را با بینش عرفانی و معرفتی خود بیان می‌فرمود، آن‌گونه که قرآن کریم خوردن مال یتیم را خوردن آتش معرفی می‌کند، امام هم اتصال به ستمگران را ورود به جهنم معرفی می‌کرد و امام آیه مبارکه را عملاً تفسیر می‌‌کرد که می‌‌فرماید: ﴿وَلَا تَرْكَنُوا إِلَى الَّذِينَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّكُمُ النَّارُ[۲۲].

امام این‌گونه مردم را از حضور در مجالس ستمگران نهی می‌کرد. یکی از شیعیان به نام عبدالغفار بن قاسم می‌گوید که به امام باقر(ع) گفتم: چه می‌گویی درباره رفتن پیش سلطان؟ امام فرمود: برای تو روا نیست، گفتم: بسا من به شام می‌روم و نزد ابراهیم بن ولید وارد می‌شوم، امام فرمود: ای عبدالغفار رفتن تو پیش سلطان سه پیامد منفی دارد: دوستی دنیا در دلت راه می‌‌یابد، مرگ را فراموش می‌کنی و نارضایتی به آنچه خدایت قسمت کرده، گفتم: یا ابن رسول الله من عیال‌وارم و آنجا برای تجارت و سود می‌روم در این باره چه می‌فرمایی؟ فرمود: ای بنده خدا من تو را به ترک دنیا دعوت نمی‌کنم بلکه به ترک گناهان دعوت می‌کنم، ترک دنیا فضیلت است ترک گناهان فریضه و تو به انجام فریضه نیازمندتری از کسب فضیلت، گفت دست و پایش را بوسیدم و گفتم: پدر و مادرم قربانت یا ابن رسول الله علم صحیح را نیابیم جز نزد شما[۲۳].

ابوبصیر می‌گوید: از امام باقر(ع) درباره اشتغال به کار در امور حکومتی و استخدام در کارهای خلفای جور سؤال کردم، امام فرمود: هرگز به خدمت آنان در نیایید، حتی به اندازه یک مرتبه فرو بردن قلم در مرکب! زیرا هیچ کس به خدمت ایشان در نمی‌آید و از مزایای آنان بهره نمی‌گیرد مگر اینکه به همان اندازه به دین او لطمه می‌زنند[۲۴].

محمد بن مسلم می‌گوید: در حضور امام باقر(ع) بودیم، دید مردم دسته دسته به جایی می‌روند به بعضی از حاضران فرمود: خبر تازه‌ای هست؟ آنان به عرض امام رساندند: در مدینه حاکم جدیدی تعیین شده مردم به سوی او برای تبریک گفتن می‌روند، آن حضرت فرمود: «إِنَّ الرَّجُلَ‏ لَيُغْدَى‏ عَلَيْهِ‏ بِالْأَمْرِ تَهَنَّأَ بِهِ وَ إِنَّهُ لَبَابٌ مِنْ أَبْوَابِ النَّارِ»؛ کسی که به خاطر تبریک و تهنیت گفتن می‌‌رود، قطعاً او به دری از درهای جهنم روانه می‌شود. از آن حضرت درباره وارد شدن به کارهای حکومت ظالمان سؤال شد، در پاسخ فرمود: جایز نیست. و حتی کشیدن قلم (به عنوان همکاری با آنها) جایز نمی‌باشد[۲۵].

امام باقر(ع) در نهی پیروان خویش از همکاری با جباران می‌فرمود: ناقه صالح را یک نفر پی کرد و کشت، ولی چون توده مردم بدان عمل راضی بودند، عذاب عمومی نازل شد. پس هرگاه امام عادل ظاهر گشت و به حکومت رسید، کسانی که راضی به حکم او باشند و حکومت را در راستای عدل کمک نمایند، دوست و یاور او به شمار می‌آیند و زمانی که پیشوا و حاکم جائر به قدرت رسید، کسانی که راضی به حکم او باشند و او را در مسیر جور و ستمش یاری دهند، دوست و یاور او به شمار خواهند آمد[۲۶].

عقبه بن بشیر اسدی یکی از شیعیان، نزد امام باقر(ع) آمد و با اشاره به جایگاه بلند خود در میان قبیله خویش گفت: ما در قبیله خویش کدخدایی داشتیم که مرده است، افراد قبیله می‌‌خواهند مرا به جای او به کدخدایی برگزینند، نظر شما در این مورد چیست؟ امام فرمود: «تَمُنُّ‏ عَلَيْنَا بِحَسَبِكَ‏ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى رَفَعَ بِالْإِيمَانِ مَنْ كَانَ النَّاسُ سَمَّوْهُ وَضِيعاً إِذَا كَانَ مُؤْمِناً وَ وَضَعَ بِالْكُفْرِ مَنْ كَانَ يُسَمُّونَهُ شَرِيفاً إِذَا كَانَ كَافِراً وَ لَيْسَ لِأَحَدٍ عَلَى أَحَدٍ فَضْلٌ إِلَّا بِتَقْوَى اللَّهِ وَ أَمَّا قَوْلُكَ إِنَّ قَوْمِي كَانَ لَهُمْ عَرِيفٌ فَهَلَكَ فَأَرَادُوا أَنْ يُعَرِّفُونِي عَلَيْهِمْ فَإِنْ كُنْتَ تَكْرَهُ الْجَنَّةَ وَ تُبْغِضُهَا فَتَعَرَّفْ عَلَى قَوْمِكَ وَ يَأْخُذُ سُلْطَانٌ جَابِرٌ بِامْرِئٍ مُسْلِمٍ لِسَفْكِ دَمِهِ فَتَشْرَكُهُمْ فِي دَمِهِ وَ عَسَى لَا تَنَالُ مِنْ دُنْيَاهُمْ شَيْئاً»[۲۷]؛ آیا با حسب و نسب خود بر ما منت می‏‌گذاری؟ خدا کسانی را که مؤمنند به وسیله ایمانشان به جایگاه بلندی می‏‌رساند، در حالی که مردم او را پست می‏‌شمارند و کسانی که کافرند خوار کرد در حالی که مردم او را بزرگ می‌‏شمارند. اما اینکه می‏‌گویی قبیله تو کدخدایی داشت که مرده و قبیله‌ات در نظر دارند تو را به جای او معرفی نمایند، اگر از بهشت بدت می‌آید و آن را دوست نمی‏‌داری کدخدائی قبیله‌‏ات را بپذیر که اگر حاکم، خون مسلمانی را بریزد تو در خونش شریک خواهی شد و چه بسا از دنیای‏شان هم چیزی به دستت نیاید.

این روایت نشان می‌دهد که امام چگونه شیعیان خود را از داشتن هر مقامی در دولت ظلمه حتی در حد کدخدایی که مسئولیت چندانی هم نداشت منع می‏فرمود و دلیل آن را ستم حکام نسبت به مردم و شرکت این افراد در گناه آنان داند[۲۸].

منابع

پانویس

  1. بحارالانوار، ج۷۵، ص۴۳۱.
  2. بحارالانوار، ج۷۵، ص۴۱۲.
  3. بحارالانوار، ج۷۵، ص۴۳۶.
  4. بحارالانوار، ج۷۵، ص۷۶.
  5. بحارالانوار، ج۷۵، ص۴۱۷.
  6. اختیار الرجال، رقم ۴۳۰؛ فرق الشیعه، ص۶۰.
  7. بحارالانوار، ج۷۵، ص۷۶.
  8. بحارالانوار، ج۷۵، ص۸۵.
  9. بحارالانوار، ج۱۰۰، ص۴۹.
  10. رجال نجاشی؛ ص۱۲۸؛ تحفة الاحباب، ص۶۷.
  11. بحارالانوار، ج۴۷، ص۱۳۱.
  12. کافی، ج۱، ص۲۳۸.
  13. پژوهشی در تاریخ حدیث شیعه، ص۲۷۸.
  14. فروع کافی، ج۵، ص۸.
  15. فروع کافی، ج۵، ص۸.
  16. بحارالانوار، ج۷۵، ص۳۷۵.
  17. کافی، ج۱، ص۱۸۶.
  18. «آنگاه که پیشگامان (گناه یا کفر) از پیروان (خویش) دوری می‌ورزند و در عذاب می‌نگرند و پیوندها میان آنها (یکسره) بریده می‌شود» سوره بقره، آیه ۱۶۶.
  19. بحارالانوار، ج۱، ص۳۷۴.
  20. وسائل، ج۸، ص۸.
  21. مختصر تاریخ دمشق، ج۲۳، ص۸۳.
  22. «و به ستمگران مگرایید که آتش (دوزخ) به شما رسد در حالی که شما را در برابر خداوند، سروری نباشد، آنگاه یاری نخواهید شد» سوره هود، آیه ۱۱۳.
  23. بحارالانوار، ج۷۵، ص۳۷۷.
  24. فروع کافی، ج۵، ص۱۰۶.
  25. فروع کافی، ج۵، ص۱۰۷.
  26. بحارالانوار، ج۷۵، ص۳۷۷.
  27. بحارالانوار، ج۷۲، ص۳۴۹.
  28. راجی، علی، مظلومیت امام باقر، ص ۱۲.