عبدالله بن داهر رازی در تراجم و رجال

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

مقدمه

ابراهیم بن آدم فقط در سند ۱ روایت تفسیر کنز الدقائق به نقل از کتاب تأویل الآیات الظاهرة فی فضائل العترة الطاهرة ذکر شده: «و قال[۱] أیضاً: حدثنا محمد بن سهل، عن ابراهیم بن معن، عن ابراهیم بن آدم، عن الأعمش، عن یحیی بن وثاب عن ابی عبدالرحمن الأسلمی، عن عمر بن الخطاب، أنه کان یقرأ: سلام علی آل یاسین قال: علی آل محمد (ص)»[۲].

مرحوم بحرانی در البرهان فی تفسیر القرآن این روایت را به نقل از تأویل الآیات الظاهرة فی فضائل العترة الطاهرة نقل کرده؛ ولی در سند آن به جای «ابراهیم بن آدم»، «ابراهیم بن داهر» قرار گرفته[۳]، چنان که در طبع موجود تأویل الآیات الظاهرة فی فضائل العترة الطاهرة «ابراهیم بن داهرة»[۴] و در نسخه‌ای از تفسیر کنز الدقائق و بحر الغرائب «ابراهیم بن زاهر ثبت» شده است[۵]، بنابراین در نام راوی چهار احتمال هست:

  1. ابراهیم بن آدم.
  2. ابراهیم بن داهر.
  3. ابراهیم بن داهرة.
  4. ابراهیم بن زاهر.[۶]

تحقیق

هیچ کدام از عناوین چهارگانه یادشده درست نیست، بلکه عنوان صحیح «عبدالله بن داهر» است، به چند دلیل:

  1. مرحوم شیخ صدوق در معانی الأخبار این روایت را نقل کرده و در سندش به جای ابراهیم بن آدم، عبدالله بن داهر آمده است[۷].
  2. روایت عبدالله بن داهر از اعمش به واسطه پدرش در موارد متعدد[۸].
  3. عناوین «ابراهیم بن داهر»، «ابراهیم بن داهرة» و «ابراهیم بن زاهر» در کتب رجالی و اسناد روایات ذکر نشده‌اند.
  4. عنوان ابراهیم بن آدم در اسناد روایات، تنها در یک مورد دیگر دیده شده که آن هم مصحّف ابراهیم بن ادهم است: «حدثنی: ابوبکر حدثنی: بن الصالح نا: حاجب ثنا: ابراهیم ابن أعین، عن إبراهیم بن آدم، عن منصور بن المعتمر، قال: قال ابن مسعود: استبق نفسک و لا تکرهها، فإنک إن أکرهت القلب علی شیء عمی»[۹].

ابراهیم بن آدم در این سند مصحف ابراهیم بن ادهم است، به قرینه روایت ابراهیم بن اعین از وی. مزی صاحب تهذیب الکمال ذیل عنوان ابراهیم بن اعین می‌نویسد: "ابراهیم بن اعین الشیبانی العجلی البصری نزیل مصر. روی عن: ابراهیم بن ادهم، و اسرائیل بن یونس، و اسماعیل بن یحیی و...[۱۰].[۱۱]

شرح حال عبدالله بن داهر[۱۲]

از آنجا که عنوان عبدالله بن داهر در اسناد روایات تفسیر کنز الدقائق و بحر الغرائب نیامده، مناسب است در اینجا به معرفی وی بپردازیم: پدرش محمد معروف به داهر از اهل کوفه است. وی به همراه فرزندش عبدالله برای آموختن و فراگیری حدیث و نقل و نشر آن به شهرهای مختلف، مانند بغداد و ری، سفر کردند و سرانجام، در شهر ری ساکن گشتند و اهل آنجا از آنان حدیث شنیدند و به نقل آن پرداختند، بدان جهت با تعبیر «الرازی» و «من أهل الری» از عبدالله بن داهر یاد شده است.

نظر ابن ابی حاتم رازی، از رجالیان اهل سنت درباره پدر عبدالله بن داهر: "محمد بن عبدالله المقرئ أبوعبدالله المعروف بداهر؛ کوفی سکن الری. روی عن الأعمش... و روی عنه إبنه عبدالله بن داهر"[۱۳].

دیدگاه ابن حبان: "عبدالله بن داهر بن یحیی: من أهل الری. یروی عن الأعمش. روی عنه محمد بن حمید و الرازیون"[۱۴].

نگره خطیب بغدادی: "عبدالله بن داهر بن یحیی، أبوسلیمان - و قیل: أبویحیی – الرازی، یعرف بالأحمری: قدم بغداد و حدث بها عن أبیه..."[۱۵].[۱۶]

طبقه راوی

از تاریخ ولادت و وفات عبدالله بن داهر گزارشی در کتب رجالی عامه و خاصه نیست؛ ولی نجاشی وی را صاحب کتابی دانسته که آن را از امام صادق (ع) روایت کرده و راوی آن کتاب هم محمد بن اسماعیل برمکی است[۱۷].

در اسناد روایات، موردی یافت نشده که عبدالله بن داهر بی‌واسطه از امام صادق (ع) نقل روایت کرده باشد، بلکه در بعضی موارد با یک واسطه[۱۸] و در مواردی با سه واسطه[۱۹] از آن حضرت حدیث نقل کرده است. بر این اساس، دو احتمال در طریق نجاشی هست:

  1. صحت طریق نجاشی و معمر بودن عبدالله بن داهر، تا محمد بن اسماعیل برمکی بتواند راوی کتابش باشد؛ زیرا محمد بن اسماعیل برمکی از طبقه هفتم شمرده شده و چنین کسی در شرایط عادی نمی‌تواند با یک واسطه از امام صادق (ع) روایت نقل کند؛ مؤیدش اسناد روایات است که در آنها محمد بن اسماعیل برمکی با دو واسطه یا بیشتر، از امام صادق (ع) روایت کرده است[۲۰].
  2. ارسال طریق و افتادگی در آنکه به دو امر تقویت می‌گردد:
    1. روایات فراوانی که عبدالله بن داهر با واسطه از امام صادق (ع) نقل کرده و هیچ روایت بی‌واسطه‌ای از وی دیده نشده است، چنان که پیشتر اشاره شد.
    2. روایات محمد بن اسماعیل برمکی از امام صادق (ع) که با دو واسطه یا بیشتر است.

تعبیر "کأنه من الرابعة"[۲۱] از آیت‌الله بروجردی، ذیل عنوان عبدالله بن داهر به دو احتمال یادشده اشاره دارد.[۲۲]

استادان و شاگردان راوی

از کتب رجالی و اسناد روایات برداشت می‌شود که عبدالله بن داهر از افراد بسیاری روایت نقل کرده که از مشایخ حدیثی وی شمرده می‌گردند؛ مانند أبوه (داهر بن یحیی احمری مقرئ)[۲۳]، حسن بن یحیی[۲۴]، ابوقتادة حرانی[۲۵]، حمانی[۲۶]، عبدالله بن عبدالقدوس[۲۷]، اعمش[۲۸] و عمر بن جمیع یا عمرو بن جمیع[۲۹].

افراد فراوانی نیز از او روایت نقل کرده‌اند که از شاگردان حدیثی وی به شمار می‌روند؛ مانند جعفر بن محمد کوفی[۳۰]، ابراهیم بن خالد مقری کسائی[۳۱]، حسین بن حسن[۳۲]، محمد بن اسماعیل برمکی[۳۳]، ابراهیم بن معمر[۳۴]، عبدالله بن اسماعیل (أبوالثلج)[۳۵]، احمد بن ابی خیثمة[۳۶]، محمد بن جریر، سلیمان بن احمد، علی بن سعید بن بشیر[۳۷] و محمد بن عباس[۳۸].[۳۹]

جایگاه حدیثی راوی

نجاشی راوی‌شناس بزرگ شیعه، در فهرست خویش، عبدالله بن داهر را تضعیف می‌کند:"عبدالله بن داهر بن یحیی الأحمری ضعیف"[۴۰].

به دنبال او رجالیان دیگر شیعه نیز به ضعیف بودن عبدالله بن داهر نظر داده‌اند، چنان که همه رجالیان اهل سنت، جز یک نفر (صالح بن محمد اسدی) او را تضعیف، و با تعابیر "غال، رافضی، لیس بشیء، متروک، متهم و عامة روایاته فی فضائل علی" از وی یاد کرده‌اند.

عقیلی با عبارت رافضی خبیث وی را تضعیف، و سپس یادآوری کرده که او در طریق نقل حدیث ثقلین قرار گرفته است[۴۱].

عبدالله بن احمد بن حنبل: از پدرم درباره عبدالله بن داهر سؤال شد و ایشان در جواب گفت:"لیس بشیء ما یکتب عنه انسان فیه خیر"[۴۲]. این تعبیر از یحیی بن معین نیز نقل شده است[۴۳].

ابن حبان: "کان ممن یخطئ کثیراً حتی خرج عن حد الاحتجاج به فیما لم یوفق الثقات، و الاعتبار بما وافق الثقات"[۴۴].

هیثمی بعد از نقل حدیث سفینه[۴۵]: "رواه البزار و الطبرانی فی الثلاثة[۴۶] و فی اسناد البزار الحسن بن أبی جعفر الجفری و فی اسناد الطبرانی عبدالله بن داهر و هما متروکان[۴۷].

ابن جوزی پس از نقل حدیث نبوی «سَتَكُونُ فِتْنَةٌ فَمَنْ أَدْرَكَهَا مِنْكُمْ فَعَلَيْهِ بِخَصْلَتَيْنِ: كِتَابِ اَللَّهِ وَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ » از ابن عباس: "و أما طریق ابن عباس فالمتهم به عبدالله بن داهر فإنه کان غالیاً فی الرفض"[۴۸].

ابن عدی در عنوان "عبدالله بن داهر بن یحیی بن داهر الرازی" پس از نقل شماری از روایات وی: "و لابن داهر هذا غیر ما ذکرت من الحدیث؛ و عامة ما یرویه فی فضائل علی و هو فیه متهم"[۴۹].

یادآوری

برخی از روایات ابن عدی از عبدالله بن داهر:

  1. «حَدَّثَنَا اَلشَّيْخُ أَبُو اَلْمُفَضَّلِ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ عَبْدِ اَلْمُطَّلِبِ اَلشَّيْبَانِيُّ رَحِمَهُ اَللَّهُ قَالَ وَجَدْتُ فِي كِتَابِي عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ جَرِيرٍ اَلطَّبَرِيِّ قَالَ وَجَدْتُ فِي كِتَابِي عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حُمَيْدٍ اَلرَّازِيِّ قَالَ حَدَّثَنَا دَاهِرُ بْنُ يَحْيَى اَلْأَحْمَرِيُّ اَلْمُقْرِي عَنِ اَلْأَعْمَشِ عَنْ عَبَايَةَ اَلْأَسَدِيِّ قَالَ: يَا أُمَّ سَلَمَةَ هَذَا عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ لَحْمُهُ مِنْ لَحْمِي وَ دَمُهُ مِنْ دَمِي وَ هُوَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى غَيْرَ أَنَّهُ لاَ نَبِيَّ بَعْدِي».
  2. «ثنا علی ثنا عبدالله ثنا أَبِي عَنِ الْأَعْمَشِ عَنْ عَبَايَةَ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: سَتَكُونُ فِتْنَةٌ فَمَنْ أَدْرَكَهَا مِنْكُمْ فَعَلَيْهِ بِخَصْلَتَيْنِ- كِتَابِ اللَّهِ تَعَالَى وَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ فَإِنِّي سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ (ص) وَ هُوَ آخِذٌ بِيَدِ عَلِيٍّ (ع) وَ هُوَ يَقُولُ هَذَا أَوَّلُ مَنْ آمَنَ بِي وَ أَوَّلُ مَنْ يُصَافِحُنِي وَ هُوَ فَارُوقُ هَذِهِ الْأُمَّةِ يُفَرِّقُ بَيْنَ الْحَقِّ وَ الْبَاطِلِ وَ هُوَ يَعْسُوبُ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمَالُ يَعْسُوبُ الظَّلَمَةِ وَ هُوَ الصِّدِّيقُ الْأَكْبَرُ وَ هُوَ بَابِيَ الَّذِي أُوتَى مِنْهُ وَ هُوَ خَلِيفَتِي مِنْ بَعْدِي».
  3. «ثنا علی بن سعید ثنا عبدالله بن محمد بن یحیی بن داهر و محمد بن حمید قالا: ثنا عبدالله بن عبدالقدوس عن الأعمش عن عاصم عن زر عن عبدالله قال: قال رسول الله (ص): لَا تَنْقَضِي الْأَيَّامُ وَ اللَّيَالِي حَتَّى يمك رَجُلُ مِنْ أَهْلِ بَيْتِي يَمْلَؤُهَا عَدْلًا وَ قِسْطاً كَمَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً »[۵۰].

ذهبی در عنوان «عبدالله بن داهر بن یحیی بن داهر الرازی، ابوسلیمان المعروف بالأحمری» بعد از یادآوری نظر احمد بن حنبل، یحیی بن معین، عقیلی و ابن عدی در تضعیف عبدالله بن داهر و نقل شماری از روایات وی که ابن عدی آنها را در الکامل نقل کرده، می‌نویسد: "قلت: قد أغنی الله علیاً عن أن تقرر مناقبه بالأکاذیب و الأباطیل"[۵۱].

در میان دانشمندان اهل سنت، تنها صالح بن محمد اسدی است که عبدالله داهر را راوی صدوق دانسته و با تعبیر "شیخٌ صدوقٌ" از وی یاد کرده است.

خطیب بغدادی: "قرأت فی أصل کتاب أبی الحسن بن الفرات - بخطه - أخبرنا محمد بن العباس الضبی الهروی، حدثنا یعقوب بن إسحاق بن محمود الفقیه، أخبرنا صالح بن محمد الأسدی قال: عبدالله بن داهر بن یحیی الأحمری الرازی شیخ صدوق"[۵۲]

مراد از صالح بن محمد اسدی، صالح بن محمد بن عمرو بن حبیب بن حسان بن منذر بن عمار ابی اشرس اسدی؛ مولی اسد بن خزیمة مکنی به «ابوعلی» و ملقب به «جزرة»[۵۳] است، به قرینه روایت یعقوب بن اسحاق از وی [۵۴].

خطیب بغدادی درباره‌اش می‌نویسد: "و کان حافظاً عارفاً من أئمة الحدیث، و ممن یرجع إلیه فی علم الآثار، و معرفة نقلة الأخبار. رحل کثیراً، ولقی المشایخ بالشام و مصر و خراسان، و انتقل عن بغداد إلی بخاری فسکنها فحصل حدیثه عند أهلها، وحدث دهراً طویلاً من حفظه، و لم یکن معه کتاب استصحبه..."[۵۵].[۵۶]

نتیجه

از بررسی روایات، به روشنی فهمیده می‌شود که عبدالله بن داهر مذهب امامی داشته و انحراف اعتقادی نداشته؛ اما در زمینه وثاقت، چنان که گذشت، رجالیان شیعه و اهل سنت وی را تضعیف کرده‌اند؛ با این تفاوت که در کتب رجالی شیعه راز تضعیف ذکر نشده؛ ولی رجالیان اهل سنت وی را بر اثر نقل احادیث فضائل اهل بیت (ع) به ویژه حضرت علی (ع) تضعیف کرده‌اند، چنان که ابن عدی با عبارت "عامة ما یرویه فی فضائل علی و هو فیه متهم"[۵۷] به آن تصریح کرده است.

بر این اساس، با توجه به مضامین روایات[۵۸] عبدالله بن داهر و قرار گرفتن نامش در طریق نقل خطبه همام نهج البلاغه (خطبه ۱۹۳نامه امام علی (ع) به فرزندش امام حسن (ع) در نهج البلاغه (نامه ۳۱)، حدیث ثقلین، حدیث سفینه، همچنین روایت کتابش از سوی محمد بن اسماعیل برمکی[۵۹]، که نجاشی درباره‌اش می‌نویسد: "کان ثقة مستقیماً"[۶۰] می‌‌توان به صداقت یا دست‌کم حُسن حال وی و اعتقاد راسخش به اهل بیت (ع) پی برد، در نتیجه وجهی برای تضعیف نجاشی دیده نشده است.[۶۱]

منابع

پانویس

  1. مراد از فاعل قال در جمله و قال أیضاً؛ محمد بن العباس است؛ زیرا کلمه أیضاً به معنای تکرار راوی اولی در سند حدیث قبل است که محمد بن العباس باشد؛ یعنی محمد بن العباس بن علی بن مروان بن الماهیار أبوعبدالله، البزاز، المعروف بابن الجحام که نجاشی درباره‌اش می‌نویسد: ثقة ثقة، من أصحابنا، عین، سدید، کثیر الحدیث... له... کتاب ما نزل من القرآن فی أهل البیت (ع) و قال جماعة من أصحابنا: إنه کتاب لم یصنف فی معناه مثله و قیل: إنه ألف ورقة. (رجال النجاشی، ص۳۷۹، ش۱۰۳۰). شیخ طوسی می‌نویسد: محمد بن العباس بن علی بن مروان المعروف بابن الجحام، یکنی أبا عبدالله، له کتب، منها: کتاب تأویل ما نزل فی النبی و آله (ع)، کتاب تأویل ما نزل فی شیعتهم، کتاب تأویل مانزل فی أعدائهم، کتاب التفسیر الکبیر، کتاب الناسخ و المنسوخ، کتاب قراءة أمیر المؤمنین (ع)، کتاب قراءة أهل البیت (ع).... (الفهرست، ص۴۲۳، ش۶۵۳) در رجال خود مینگارد: محمد بن العباس بن علی بن مروان المعروف بابن الحجام، یکنی أبا عبدالله، سمع منه التلعکبری سنة ثمان وعشرین و ثلاثمائة و له منه إجازة. (رجال الطوسی، ص۴۴۳ - ۴۴۴، ش۶۳۲۱). علامه آقا بزرگ تهرانی معتقد است که ابن ماهیار کثیر التألیف، و دارای کتب مختلف در تفسیر و علوم قرآنی است و مرحوم نجاشی تنها به تفسیر کبیر ایشان اشاره کرده و از کتب دیگر وی نامی نبرده؛ ولی مرحوم شیخ طوسی به همه آنها اشاره کرده است. (ر. ک: الذریعه، ج۴، ص۲۴۱، ش۱۱۷۹). بر این اساس، آقا بزرگ تهرانی به همه این کتب در جای مناسب خودش اشاره و آنها را معرفی کرده؛ ولی از مجموع عبارت نجاشی و شیخ طوسی برداشت می‌شود که وی کتاب تفسیری بزرگی، متشکل از چند کتاب داشته است که شیخ طوسی به تفصیل به آنها اشاره کرده و از آنجا که مرحوم نجاشی رجال خود را پس از فهرست شیخ طوسی نگاشته و مطالب آن در بسیاری از موارد ناظر بر عبارت فهرست است، در واقع به اصلاح عبارت شیخ طوسی در فهرست پرداخته و خواسته از این طریق به خواننده منتقل کند که ابن ماهیار یک کتاب تفسیری بزرگی نوشته که مشتمل بر موضوعات گوناگونی بوده، چنان که از عبارت و کان ألف ورقة فهمیده می‌شود؛ بدان جهت همه آنها را زیر یک عنوان، یعنی عنوان کتاب ما نزل من القرآن فی أهل البیت (ع) آورده است. ابن ماهیار از اعاظم و بزرگان قرن سوم بود که از جهت علمی و معنوی شخصیت کم نظیری به شمار میآمد. وی دارای تألیفات متعدد در عرصه قرآنی است و به تعبیر علامه آقا بزرگ: أنه من المکثرین فی التألیف فی القرآن. (الذریعه، ج۴، ص۲۴۱، ش۱۱۷۹) و تفسیر ایشان یک تفسیر بی‌بدیل بوده که متأسفانه به دست ما نرسیده؛ ولی ابن طاووس در کتاب‌های خودش و سید شرف الدین حسینی در تأویل الآیات الظاهرة و سید هاشم بحرانی در تفسیر البرهان از آن گزارش کرده‌اند. علامه آقا بزرگ تهرانی در این باره می‌نویسد: و کان هذا التفسیر موجوداً عند السید علی بن طاوس (الذی توفی ۶۶۴) و ینقل عنه کثیراً فی تصانیفه، و وصفه فی سعد السعود بقوله: تفسیر القرآن و تأویله و ناسخه و منسوخه و محکمه و متشابهة و زیادات حروفه و فضائله و ثوابه بروایات الصادقین (ع) و ینقل عنه فی رسالة محاسبة النفس بعنوان کتاب ما نزل من القرآن فی النبی و الأئمة (ع) و کان هذا التفسیر أیضاً عند السید شرف الدین علی الحسینی الاسترآبادی تلمیذ المحقق الکرکی (الذی توفی ۹۴۰) و ینقل عنه کثیراً فی کتابه تأویل الآیات الظاهرة و کان أیضاً عند السید هاشم العلامة التوبلی (المتوفی ۱۱۰۷) کما ینقل عنه فی تفسیره البرهان و غیره. (الذریعه، ج۴، ص۲۴۱ - ۲۴۲، ش۱۱۷۹).
  2. تفسیر کنز الدقائق، ج۱۱، ص۱۷۷ به گزارش از تأویل الآیات الظاهره، ص۴۸۹.
  3. ر. ک: البرهان فی تفسیر القرآن، ج۴، ص۶۲۶، ح۹۰۳۶.
  4. تأویل الآیات الظاهره، ص۴۸۹.
  5. ر. ک: تفسیر کنز الدقائق (پانوشت)، ج۱۱، ص۱۷۷.
  6. جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۱ ص ۱۵۷-۱۵۹.
  7. «حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ إِسْحَاقَ الطَّالَقَانِيُّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ الْعَزِيزِ بْنُ يَحْيَى الْجَلُودِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ سَهْلٍ قَالَ حَدَّثَنَا إِبْرَاهِيمُ بْنُ مَعْمَرٍ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ دَاهِرٍ الْأَحْمَرِيُّ قَالَ حَدَّثَنِي أَبِي قَالَ حَدَّثَنَا الْأَعْمَشُ عَنْ يَحْيَى بْنِ وَثَّابٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ الرَّحْمَنِ السُّلَمِيِ أَنَّ عُمَرَ بْنَ الْخَطَّابِ كَانَ يَقْرَأُ- سَلَامٌ عَلَى آلِ يَاسِينَ قَالَ أَبُو عَبْدِ الرَّحْمَنِ السُّلَمِيُّ آلُ يَاسِينَ آلُ مُحَمَّدٍ (ص)» (معانی الاخبار، ص۱۲۳، ح۵). از این سند فهمیده می‌شود که در سند روایت مورد بحث، که تفسیر کنز الدقائق آن را از کتاب تأویل الآیات الظاهرة نقل کرده، چند اشکال دیگر نیز هست: تصحیف ابراهیم بن المعمر به ابراهیم بن معن؛ سقوط عن أبیه قبل از عن الأعمش؛ اینکه فاعل قال در عبارت قال علی آل محمد، أبوعبدالرحمن السلمی است؛ نه عمر بن الخطاب.
  8. مانند... حدثنا عبدالله بن داهر الرازی حدثنی أبی عن الأعمش عن عبایة الأسدی عن ابن عباس عن النبی (ص) أنه قال لأم سلمة: یا أم سلمة! إن علیاً لحمه من لحمی و دمه من دمی.... و نظیر ثنا علی ثنا عبد الله ثنا أبی عن الأعمش؛ عن عبایة عن ابن عباس قال: ستکون فتنة فإن أدرکها أحد منکم فعلیه بخصلتین: کتاب الله و علی بن أبی طالب... ؛ الکامل فی ضعفاء الرجال، ج۴، ص۲۲۹).
  9. العقل و فضله، ص۳۵، ش۹۲.
  10. تهذیب الکمال، ج۲، ص۵۴، ش۱۵۴.
  11. جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۱ ص ۱۵۹-۱۶۰.
  12. ر. ک: أ. منابع شیعی: رجال النجاشی، ص۲۲۸، ش۶۰۲؛ إیضاح الإشتباه، ص۲۴۲، ش۴۸۵؛ خلاصة الأقوال (رجال العلامة الحلی)، ص۲۳۸، ش۲۹؛ الرجال (ابن داود)، ص۴۶۸ (ش۲۶۳) و۵۵۴؛ نقد الرجال، ج۳، ص۱۰۳، ش۳۰۶۴؛ جامع الرواة، ج۱، ص۴۸۳؛ منتهی المقال، ج۴، ص۱۸۱، ش۱۷۱۵؛ طرائف المقال، ج۱، ص۵۰۹ ش۴۶۶۴؛ مستدرکات علم رجال الحدیث، ج۵، ص۱۱، ش۸۲۷۸؛ معجم رجال الحدیث، ج۱۱، ص۱۹۵، ش۶۸۵۵. ب. منابع سنی: ضعفاء العقیلی، ج۲، ص۲۵۰، ش۸۰۴؛ الجرح والتعدیل، ج۵، ص۱۶۰، ش۷۴۰؛ المجروحین، ج۲، ص۹؛ الکامل فی ضعفاء الرجال، ج۴، ص۲۲۸، ش۱۰۴۶؛ تاریخ بغداد، ج۹، ص۴۵۹، ش۵۰۸۵؛ الموضوعات، ج۱، ص۳۴۵؛ المغنی فی الضعفاء، ج۱، ص۵۳۴، ش۳۱۵۶؛ میزان الاعتدال، ج۲، ص۴۱۶، ش۴۲۹۵.
  13. الجرح و التعدیل، ج۷، ص۳۱۰، ش۱۶۹۱.
  14. المجروحین، ج۲، ص۹.
  15. تاریخ بغداد، ج۹، ص۴۵۹، ش۵۰۸۵.
  16. جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۱ ص ۱۶۱-۱۶۲.
  17. له کتاب یرویه عن أبی عبدالله [(ع)]، قال الحسن بن أحمد بن محمد بن الهیثم العجلی: حدثنا أبی، عن أحمد بن یحیی بن زکریا، عن محمد بن إسماعیل البرمکی، عنه به؛ (رجال النجاشی، ص۲۲۸، ش۶۰۲).
  18. ... حدثنا عبد الله بن داهر، عن أبیه، عن جعفر بن محمد عن آبائه، عن علی (ع) قال: کتب علی إلی ابنه الحسن (ع)؛ (کشف المحجه، ص۲۱۹).
  19. عن عبدالله بن داهر عن الحسن بن یحیی عن قثم أبی قتادة الحرانی عن عبدالله بن یونس عن أبی عبدالله (ع) قال: قام رجل یقال له حمام و...؛ (الکافی، ج۲، ص۲۲).
  20. «قَالَ حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِيلَ الْبَرْمَكِيُّ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ أَحْمَدَ الْكُوفِيِّ الْبَزَّازِ قَالَ حَدَّثَنَا إِسْمَاعِيلُ بْنُ عَبْدِ الْخَالِقِ عَنِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ أَنَّهُ قَالَ: صَوْمُ شَعْبَانَ وَ شَهْرِ رَمَضَانَ تَوْبَةٌ مِنَ اللَّهِ وَ لَوْ مِنْ دَمٍ حَرَامٍ»؛ (الأمالی (صدوق)، ص۶۷۰، ح۹)؛ «عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ الْبَرْمَكِيِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَحْمَدَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ عَنْ مُعَتِّبٍ مَوْلَى الصَّادِقِ (ع) قَالَ قَالَ الصَّادِقُ (ع) إِنَّمَا وُضِعَتِ الزَّكَاةُ اخْتِبَاراً لِلْأَغْنِيَاءِ...»؛ (من لایحضره الفقیه، ج۲، ص۷، ح۱۵۷۹)؛ «قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِيلَ الْبَرْمَكِيُ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ أَبِي أَحْمَدَ الْأَزْدِيِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جُنْدَبٍ عَنْ أَبِي عُمَرَ الْعَجَمِيِّ عَنِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ آبَائِهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ (ع) قَالَ:...»؛ (الأمالی (صدوق)، ص۳۶۵، ح۹).
  21. ر. ک: الموسوعة الرجالیه (طبقات رجال الکافی)، ج۴، ص۲۱۳.
  22. جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۱ ص ۱۶۲-۱۶۳.
  23. الارشاد، ج۱، ص۴۷.
  24. الکافی، ج۲، ص۲۲۶، ح۱.
  25. الخصال، ج۱، ص۵۸، ذیل ح۷۸.
  26. الخرائج و الجرائح، ج۲، ص۸۳۸، ح۵۳.
  27. ضعفاء العقیلی، ج۲، ص۲۵۰، ش۸۰۴.
  28. المجروحین، ج۲، ص۹.
  29. تاریخ بغداد، ج۹، ص۴۵۹، ش۵۰۸۵.
  30. شرح الأخبار، ج۲، ص۵۴۳، ح۵۳۱.
  31. الأمالی (صدوق)، ص۲۲۷، ح۸.
  32. التوحید، ص۳۰۸، ح۲.
  33. الخصال، ج۱، ص۵۸، ذیل ح۷۸.
  34. معانی الأخبار، ص۱۲۳، ح۵.
  35. ... عن محمد بن أحمد بن أبی الثلج قال: حدثنی جدی قال: حدثنا عبد الله بن داهر...؛ (الارشاد، ج۱، ص۴۷) مراد از جدی در این سند عبدالله بن اسماعیل است: محمد بن أحمد بن محمد بن عبدالله بن إسماعیل الکاتب أبوبکر، یعرف بابن أبی الثلج - و أبوالثلج هو عبدالله بن إسماعیل. (رجال النجاشی، ص۳۸۱، ش۱۰۳۷).
  36. الأمالی (مفید)، ص۸۶، ح۲.
  37. الیقین، ص۱۶۱ (باب ۲۳)، ۵۰۰ (باب ۲۰۴) و ۵۰۹ (باب ۲۱۲).
  38. کشف المحجه، ص۲۱۹.
  39. جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۱ ص ۱۶۴-۱۶۵.
  40. رجال النجاشی، ص۲۲۸.
  41. «من حدیثه ما حدثناه أحمد بن یحیی الحلوانی قال: حدثنا عبدالله بن داهر قال: حدثنا عبدالله بن عبدالقدوس عن الأعمش بن عطیة عن أبی سعید الخدری قال: قال رسول الله (ص): إنی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی فإنهما لن یزالا جمیعاً حتی یردا علی الحوض فانظروا کیف تخلفونی فیهما»؛ (ضعفاء العقیلی، ج۲، ص۲۵۰، ش۸۰۴).
  42. الجرح و التعدیل، ج۵، ص۱۶۱، ش۰ ۷۴.
  43. قال یحیی بن معین: لیس بشیء، ما یکتب عنه انسان فیه خیر؛ (الموضوعات، ج۱، ص۳۴۵).
  44. المجروحین، ج۲، ص۱۰.
  45. حدیث نبوی (ص): «وَ عَنْ أَبِي ذَرٍّ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص): مَثَلُ أَهْلِ بَيْتِي كَمَثَلِ سَفِينَةِ نُوحٍ مَنْ رَكِبَ فِيهَا نَجَا وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْهَا غَرِقَ...»؛ (مجمع الزوائد، ج۹، ص۱۶۸).
  46. فی الثلاثة: أی فی المعاجم الثلاثة، الصغیر و الأوسط و الکبیر.
  47. مجمع الزوائد، ج۹، ص۱۶۸.
  48. الموضوعات، ج۱، ص۳۴۵.
  49. الکامل فی ضعفاء الرجال، ج۴، ص۲۲۹.
  50. الکامل فی ضعفاء الرجال، ج۴، ص۲۲۹.
  51. میزان الاعتدال، ج۲، ص۴۱۷، ش۴۲۹۵.
  52. تاریخ بغداد، ج۹، ص۴۶۰، ش۵۰۸۵.
  53. تاریخ بغداد، ج۹، ص۳۲۲ - ۳۲۷، ش۴۸۶۲.
  54. ر. ک: تاریخ بغداد، ج۹، ص۴۶۰، ش۵۰۸۵.
  55. تاریخ بغداد، ج۹، ص۳۲۲، ش۴۸۶۲.
  56. جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۱ ص ۱۶۵-۱۶۸.
  57. الکامل فی ضعفاء الرجال، ج۴، ص۲۲۹.
  58. برخی از روایات وی را می‌‌توان در این منابع مشاهده کرد: الکافی، ج۲، ص۲۲۶، ح۱؛ الأمالی (صدوق)، ص۲۲۷، ح۸؛ التوحید، ص۳۰۸، ح۲؛ علل الشرائع، ج۱، ص۱۶۱، ح۱؛ مناقب الإمام أمیرالمؤمنین (ع)، ج۲، ص۲۶۷، ح۷۳۲؛ الإرشاد، ج۱، ص۴۷؛ الامالی (مفید)، ص۸۶؛ الیقین، ص۱۶۱ (باب ۲۳) و۵۰۰ (باب ۲۰۴)؛ کشف المحجه، ص۲۱۹، ذکر طریق نامه (۳۱) نهج البلاغه؛ المعجم الصغیر، ج۱، ص۱۳۹؛ المعجم الأوسط، ج۴، ص۹ - ۱۰ و ۱۹۸؛ المعجم الکبیر، ج۱، ص۱۴۸، ج۳، ص۴۵ - ۴۶، ح۲۶۳۷؛ ذیل تاریخ بغداد، ج۲، ص۴۳؛ بحارالأنوار، ج۹۷، ص۳۸۹ - ۳۹۰، ح۱۴.
  59. رجال النجاشی، ص۲۲۸، ش۶۰۲.
  60. رجال النجاشی، ص۳۴۱، ش۹۱۵.
  61. جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۱ ص ۱۶۸-۱۶۹.