حجت الاسلام و المسلمین
علی رضا امامی میبدی، در کتاب
«آموزههای مهدویت در آثار علامه طباطبائی» در اینباره گفته است:
«قرآن مجید، زمانی که از شیطان و آغاز سرکشی و نافرمانی او در مقابل خداوند، سخن میگوید، بیان میکند که او به علت طرد شدن از درگاه خداوند -به علت تخلف از امر خداوند مبنی بر سجده در برابر حضرت آدم (ع)- کمر همت برای گمراه نمودن انسان بست و اعلام کرد که تمام تلاش خود را برای نابودی انسان به کار میبرد[۱۸]. او برای اینکه بتواند تمام نسلهای انسانی را با وسوسههای خود از مسیر هدایت و سعادت دور کند، از خداوند تقاضا نمود که به او عمر طولانی دهد و تا قیامت به او فرصت دهد و خطاب به خداوند گفت: ﴿قَالَ رَبِّ فَأَنظِرْنِي إِلَى يَوْمِ يُبْعَثُونَ﴾[۱۹] شیطان گفت: پروردگارا پس مرا تا روزی که خلایق مبعوث میشوند، مهلت بده! خداوند نیز در مقابل این درخواست فرمود: ﴿قَالَ فَإِنَّكَ مِنَ الْمُنظَرِينَ * إِلَى يَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ﴾، پروردگارت گفت: تو از مهلت داده شدهگانی؛ تا روز وقت معلوم[۲۰].
چنانچه ملاحظه میشود خداوند در این آیه، فرصت ابلیس را تا روز وقت معلوم میداند و پرسشی که در اینجا مطرح میباشد این است که مقصود از این وقت معلوم، چه زمانی است؟ آیا مراد همان قیامت است که شیطان درخواست نمود؟ و یا مقصود زمانی قبل از قیامت میباشد؟
زمان پایان مهلت شیطان: مرحوم علامه در رابطه با ﴿قَالَ فَإِنَّكَ مِنَ الْمُنظَرِينَ * إِلَى يَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ﴾ معتقد است که خداوند در این جمله اظهار داشته که قسمتی از خواسته شیطان را اجابت و قسمت دیگر را رد کرده است؛ اجابت نسبت به اصل عمر دادن و رد نسبت به قیدی که او به کلام خود زد و آن اینکه این مهلت تا قیامت باشد و لذا فرمود: مهلت میدهم، اما تا روزی معلوم نه تا قیامت. بنابراین با در نظر گرفتن سیاق دعای مورد بحث، بسیار روشن است که «یوم الوقت المعلوم» غیر از «یوم یبعثون» است و معلوم میشود که خدای تعالی از اینکه به او تا قیامت مهلت دهد دریغ ورزیده و تا روز دیگری مهلت داده که قبل از روز قیامت است[۲۱].
دیدگاه فخر رازی و نقد آن: البته فخر رازی معتقد است مقصود از وقت معلوم همان روز بعث است؛ زیرا خداوند در سوره اعراف در پاسخ به شیطان که میگوید ﴿قَالَ أَنظِرْنِي إِلَى يَوْمِ يُبْعَثُونَ﴾[۲۲] به صورت مطلق فرموده است: ﴿قَالَ إِنَّكَ مِنَ الْمُنظَرِينَ﴾[۲۳] و آن را مقید به زمان غیر از قیامت نکرده است، در نتیجه خداوند تمام خواسته شیطان و از جمله مهلت داشتن تا قیامت را اجابت نموده است. تفسیر فخر رازی، جلد ۱۹، صفحه ۲۳۴.</ref>
علامه در پاسخ به این دیدگاه میگوید: اینکه این مفسر میگوید هر دو روز (یوم وقت معلوم و یوم یبعثون) به یک معنا است، فاسد است؛ زیرا برخلاف سیاق و ظاهر آیات مورد بحث است. استدلالی که به آیات سوره اعراف نموده است نیز ناتمام میباشد، زیرا بر اساس منطق قرآن که بعضی از آن بعضی دیگر را معنا میکند، همواره مطلقات قران بر مقیداتش حمل میشود؛ لذا اگر چه مطلب در سوره اعراف مطلق آمده است، ولی آیه مورد بحث و همچنین آیات ۸۰ و ۸۱ سوره ص[۲۴] آن را قید میزند[۲۵].
دیدگاه اکثر مفسرین و نقد آن: بسیاری از مفسرین معتقد هستند که مراد از «وقت معلوم» زمان نفخ صور اول باشد[۲۶]. این نظریه در اصل برخاسته از کلامی منسوب به ابن عباس است که وی گفته است: منظور از یوم در ﴿يَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ﴾ آخرین روز تکلیف است، که همان روز نفخ اول است که تمامی خلایق میمیرند[۲۷].
از نگاه مرحوم علامه علت اینکه ابن عباس چنین نظری دارد این است که شیطان نیز تا روزی به کار خود ادامه میدهد که تکلیف و درنتیجه مخالفت و معصیت وجود داشته باشد؛ و قهرا چنین روزی با روز نفخ اول منطبق میگردد. پس «یوم وقت معلوم» که خدا تا آنروز ابلیس را مهلت داده همان روز نفخ اول است، و میان نفخه اول و دوم که همه را زنده میکند، چهارصد و یا چهل سال (به اختلاف روایات) فاصله هست، و تفاوت میان آنچه که ابلیس خواسته و آنچه که خدا اجابت فرموده، همین چند سال است.
علامه پس از تبیین این دیدگاه، بیان میکند که این نظریه به خودی خود وجه خوبی است، اما عیبی که دارد این است که ادعای اینکه تا تکلیف است مخالفت و معصیت تصور دارد، مقدمهای است که نه در حد خود روشن است، و نه دلیلی برای آن وجود دارد؛ برای این که بیشتر اعتماد مفسرین در این ادعا به آیات و روایاتی است که هر کفر و فسخ موجود در نوع آدمی را مستند به اغوای ابلیس و وسوسه او میداند، مانند آیه ﴿أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يَا بَنِي آدَمَ أَن لّا تَعْبُدُوا الشَّيْطَانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُّبِينٌ﴾[۲۸] و آیه ﴿وَقَالَ الشَّيْطَانُ لَمَّا قُضِيَ الأَمْرُ إِنَّ اللَّهَ وَعَدَكُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَوَعَدتُّكُمْ فَأَخْلَفْتُكُمْ...﴾[۲۹] و آیات دیگری که مقتضای آنها این است که تا تکلیف باشد ابلیس هم هست، و تکلیف هم باقی است تا آدمی باقی باشد، و از اینجا نتیجه بالا را گرفتند.
ایشان در ادامه توضیح میدهد که در اصل استناد معصیت آدمیان به اغوای شیطان، و استفاده شدن آن از آیات و روایات، حرفی نیست، چیزی که هست این آیات و روایت تنها اقتضا دارند که تا معصیت و گمراهی در زمین باشد ابلیس هم هست، نه اینکه تا تکلیف هست ابلیس هم باشد، چون دلیلی نداریم که ملازمه میان وجود معصیت و وجود تکلیف را اثبات کند؛ بلکه دلیل عقلی و نقلی قائم است بر این که بشر به سوی سعادت سیر نموده و این نوع به زودی به کمال سعادت خود میرسد و مجتمع انسانی از گناه و شر رهایی یافته، به خیر و صلاح خالص میرسد، به طوری که در روی زمین جز خدا کسی پرستش نمیشود و بساط کفر و فسوق برچیده میگردد، و زندگی نیکو گشته، مرضهای درونی و وساوس قلبی ازمیان میرود. ایشان در ادامه نتیجهگیری نموده و میگوید: پس دلیلی که مفسرین به آن استناد جستند این دلالت را دارد که «روز وقت معلوم» که سرآمد مهلت ابلیس است، روز اصلاح آسمانی جامعه بشری است که ریشه فساد به کلی کنده میشود و جز خدا کسی پرستش نمیگردد؛ نه روز مرگ عمومی بشر با نفخه اول[۳۰].
عصر ظهور، زمان «وقت معلوم»: روشن شد که علامه سرآمد مهلت ابلیس را روز اصلاح آسمانی بشر میداند که ریشه فساد به کلی کنده میشود و جز خدا کسی پرستش نمیگردد. ایشان پس از این مطلب روایاتی را نقل میکند که حاکی از کشته شدن و نابودی در همان وقت معلوم است[۳۱].
گرچه در بعضی از این احادیث روز مرگ ابلیس زمانی ما بین نفخ اول و دوم بیان شده است؛[۳۲] ولی در روایات زیادی که از سوی اهل بیت (ع) به دست ما رسیده است، زمان نابودی او زمان ظهور و قیام مهدی (ع) میباشد.
ایشان از تفسیر عیاشی و تفسیر برهان نقل میکند که شخصی به نام وهب بن جمیع میگوید: از امام صادق (ع) از ابلیس پرسش نمودم و اینکه منظور از «یوم وقت معلوم» در آیه ﴿رَبِّ فَأَنظِرْنِي إِلَى يَوْمِ يُبْعَثُونَ * قَالَ فَإِنَّكَ مِنَ الْمُنظَرِينَ * إِلَى يَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ﴾ چیست؟ حضرت فرمود: «ای وهب! آیا گمان کردهای همان روز بعث است که مردم در آن زنده میشوند؟ نه بلکه خدای عزوجل او را مهلت داد تا روزی که قائم ما ظهور کند، که در آن روز موی جلوی سر ابلیس را گرفته گردنش را میزند، روز وقت معلوم آن روز است»[۳۳].
البته در حدیث دیگری که از تفسیر قمی نقل میکند، کسی که ابلیس را میکشد، پیامبر اکرم (ص) میباشد[۳۴]. علی بن ابراهیم به سند خود از محمد بن یونس از مردی از امام صادق (ع) روایت کرده که در تفسیر آیه ﴿فَأَنظِرْنِي... إِلَى يَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ﴾ فرمود: «در روز وقت معلوم رسول خدا (ص) او را بر روی سنگ بیت المقدس ذبح میکند»[۳۵].
پس از نقل این روایات و با توجه به اختلافات روایات در تعیین زمان مرگ شیطان، علامه به جمع بین این احادیث میپردازد و توضیح میدهد که احادیثی که زمان پایان کار ابلیس را بین نفخ صور اول و دوم میداند، ممکن است تقیهای باشد. به علاوه ممکن است هر سه را مربوط به حقیقت واحدی بدانیم که دارای مراحل متعددی میباشد؛ این حقیقت همان تجلی کامل حق میباشد که در روایات، گاه از آن به دوران ظهور مهدی (ع)، گاه رجعت و گاهی قیامت یاد شده است، و این بدان جهت است که هر سه روز در این که روز به روز حقایقند، مشترک میباشند هرچند که بروز حقایق در آنها مختلف و دارای شدت و ضعف است، و هر یک از این روزها در حقیقت مرتبه و مرحله از آن حقیقت میباشد[۳۶].
بنابراین حکم هر یک از این روزها مربوط به روزهای دیگر نیز میباشد و چنانچه قبلاً در توضیح تفاوت علائم ظهور و علائم قیامت نیز گذشت، گاه مقصود از قیامت، مقدمات آن میباشد که میتواند همان زمان ظهور باشد؛ لذا بین احادیثی که مرگ شیطان را در زمان آغاز قیامت و نفخ صور میداند، با احادیث مربوط به تحقق این مسئله در زمان قیام امام زمان (ع)، منافاتی وجود ندارد[۳۷].
پنهان نماند که علامه در مطالب قبل، تصریح کرد که زمان پایان مهلت ابلیس همان روز اصلاح آسمانی جامعه بشری و ریشه کن شدن فساد میباشد، روزی که در آن جز خدا کسی پرستش نمیگردد! قطعاً با در کنار هم قرار دادن این مطالب به دست میآید که از نظر مرحوم علامه، مراد از «وقت معلوم» زمان ظهور امام میباشد.
البته ایشان روشن نمیکند که چه کسی
ابلیس را میکشد؟
پیامبر اکرم (ص) یا
حضرت مهدی (ع)؟ ولی در هر صورت میتوان نتیجه گرفت که از جمله کارهایی که در
زمان قیام امام مهدی (ع) انجام میگیرد، از بین رفتن
شیطان به دست
رسول خدا (ص) یا
امام زمان (ع) میباشد
[۳۸]»
[۳۹].