تکبیر

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Bahmani (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲ نوامبر ۲۰۲۴، ساعت ۱۳:۴۴ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

مقدمه

تکبیر به معنای بزرگ شمردن، به بزرگی یاد کردن، «اللَّهُ أَكْبَرُ» گفتن است. یکی از واجبات و ارکان نماز، "تکبیرة الإحرام" است، یعنی گفتن «اللَّهُ أَكْبَرُ» در آغاز نماز پس از نیّت. در فواصل متعدد نماز نیز تکبیر گفتن مستحبّ است. در تسبیحات اربعه و در تسبیح حضرت زهرا (س) و تکبیرهای روز عید فطر و قربان هم این ذکر وجود دارد. معنای آن یعنی خدا بزرگ‌تر است، بزرگ‌تر از آنکه به وصف آید[۱].

تکبیرة الاحرام

آغاز نماز با تکبیر و پایان آن با تسلیم است[۲]. در هنگام تکبیر آغاز نماز که از آن به تکبیرةالإحرام تعبیر می‌کنند - چون بعد از گفتن آن، دیگر شخص نمی‌تواند حرف بزند یا چیزی بخورد یا کاری انجام دهد - بالابردن دست‌ها تا بناگوش مستحب است. این مطلب از سیره پیامبر(ص) استفاده می‌شود. امام صادق(ع) فرمودند: رسول خدا(ص) دست‌های خود را در هنگام تکبیرةالإحرام بلند می‌کرد تا برابر گوش می‌رسید؛ همچنین در هنگام تکبیر رکوع و سجده[۳]. پیامبر(ص) در آغاز نماز هفت بار تکبیر را تکرار می‌کردند. شیخ صدوق درباره علت آن روایتی از امام باقر(ع) نقل کرده که فرمود: رسول خدا(ص) برای نماز از منزل خارج شد. حسین در سخن‌گفتن تأخیر داشت؛ به‌گونه‌ای که ترسیدند وی سخن نگوید و گنگ باشد. پیامبر(ص) درحالی‌که حسین را بر دوشش حمل می‌کرد، برای نماز رفت و مردم پشت سر حضرت صف بستند. پیامبر(ص) حسین را در سمت راست خود قرار داد و نماز را با تکبیر آغاز کرد. حسین هم تکبیر گفت. وقتی پیامبر(ص) تکبیر حسین را شنید، آن را تکرار کرد. حسین هم تکرار کرد؛ تا اینکه هفت مرتبه پیامبر تکبیرةالإحرام را تکرار کرد و حسین هم تکرار کرد و این سنت شد که هفت بار تکبیرةالإحرام تکرار شود[۴].

در این حدیث تکرار تکبیرةالإحرام به جهت تکرار آن توسط حضرت سیدالشّهداء دانسته شده است. گویا با این تکبیرها آن حضرت به سخن آمده است. در روایتی دیگر آمده که چون حسین(ع) خوب جواب نداد، حضرت سیدالمرسلین(ص) یک بار دیگر تکبیر می‌گفت و حسین می‌گفت تا آنکه حضرت هفت تکبیر گفت و حضرت سیدالشّهداء(ع) نیز گفت؛ پس سنت جاری شد که افتتاح نماز به هفت تکبیر باشد[۵].[۶]

رابطه تکبیر با زیارت

از آدابی که برای زیارت مرقدهای مطهر بیان شده، گفتن تکبیر و تهلیل هنگام تشرف است. یاد خدا و حمد و ستایش او و ذکر توحید و تسبیح و تنزیه، هم توجه دادن به عظمت خداوند است که چنین شخصیت‌های عظیمی آفریده که عظمتشان در عبودیت و تواضع در پیشگاه خداست، هم نوعی تعدیل نگاه و توجه انسان زائر است، تا درباره این پیشوایان الهی، دچار غلوّ نشود و نسبت‌های غلوّآمیز ندهد و محوریت توحید در همه مسائل حفظ شود. مثلًا در زیارت امام حسین (ع) روایت شده که قبل از زیارت و در بدو ورود، حتی وقتی به فرات می‌رسد تا غسل زیارت کند، صد مرتبه الله اکبر، صد مرتبه لا إِله إلّا الله و صد مرتبه صلوات بگوید. نیز در روایت است: هنگام زیارت، وقتی مقابل قبر امام معصوم (ع) قرار گرفت، اگر بگوید: «لا إِلَه إّلا اللهُ وَحْدَهُ لاشَرِیکَ لَهُ» ثواب بسیاری برای او نوشته می‌شود[۷]. ذکر گفتن وخدا را به یکتایی ستودن و او را بزرگ شمردن، در همه حال خوب است و در حرم‌های مطهر اولیایی که مظهر اخلاص و توحید و ذکر و تسبیح‌اند، خوب‌تر[۸].

تکبیر

یکی از ویژگی‌های جنگ‌های پیامبر، جایگزین کردن نام‌های الهی به جای واژه‌های مرسوم عرب دوران جاهلیت بود. رجزهایی که معرفی کننده افراد بود، به رجزهایی بدل شده بود که رنگ و بوی دینی داشت و فرد را نیز معرفی می‌کرد. نسبت دادن هر کاری به خدا، جزو فرهنگ‌های دینی است که پیامبر آن را در جنگ‌ها اجرا می‌کرد. مسلمانان در جنگ احد از مشرکان بسیار آسیب دیدند و منتظر بازگشت آنها بودند. سعد بن ابی‌وقاص مأمور شد حرکات دشمنان را زیر نظر بگیرد و گزارش کند. او وقتی از بازگشت دشمنان یقین پیدا کرد، خوش حال شد و نزد پیامبر آمد و با شادمانی خبر بازگشت آنان را داد. پیامبر به او گفت: «آرام صحبت کن! جنگ، خدعه و فکر است. آیا برای بازگشت کافران باید چنین شادمان شد؟ ایشان را خدا برگرداند»[۹]. پیامبر نظیر این جمله را درباره بازگشت جمعی از کفار در غزوه خندق فرمود[۱۰]. پیامبر، پیروزی را به خدا نسبت می‌داد.

هنگامی که عرب‌ها در جنگ حمله می‌کردند یا بر دشمن پیروز می‌شدند، هلهله می‌کردند یا نعره می‌زدند و شعرهای پست و بی‌ارزش می‌خواندند. پیامبر به جای سخنان بیهوده، «اللَّهُ أَكْبَرُ» را جایگزین کرد. مسلمانان هنگام پیروزی و کشتن کافران و تاختن سوی دشمن، «اللَّهُ أَكْبَرُ» می‌گفتند. وقتی در جنگ احد، یکی از سرداران اسلام به هماوردخواهی ابوعامر، از لشکر کفار پاسخ داد و او را به دوزخ فرستاد، پیامبر خشنود شد و تکبیر گفت. مسلمانان نیز تکبیر گفتند و هم‌زمان به مشرکان حمله کردند[۱۱]. در جنگ خندق، نبرد امام علی(ع) با عمرو بن عبدود، به دلیل گرد و خاک ناپیدا بود و دو سپاه، جنگ تن به تن آنان را نمی‌دید، ولی وقتی صدای تکبیر امام علی(ع) شنیده شد، پیامبر دانست که عمرو به دست علی بن ابی طالب(ع) کشته شده است[۱۲] و مسلمانان با تکبیر پیامبر، «اللَّهُ أَكْبَرُ» گفتند. همچنین گفته‌اند پیش از این جنگ در محدوده‌ای که سلمان فارسی مشغول کندن خندق بود، سنگی بزرگ قرار داشت که پیامبر برای کندن آن، کلنگ به دست گرفت. آن حضرت با هر ضربه‌ای، «اللَّهُ أَكْبَرُ» می‌گفت و مسلمانان نیز ندای تکبیر سر می‌دادند[۱۳]. این‌گونه تکبیر گفتن، در همه جنگ‌ها مرسوم شد و دیگر صدای هلهله و فریادهای بی‌معنا، از عرب‌های مسلمان شنیده نشد.

رسول خدا(ص) همیشه به یاد خدا بود و برای اینکه مسلمانان را هم به این کار وا دارد، از عبارت‌هایی بهره می‌برد که یادآور نام خدا بود. هرگاه می‌خواست لشکر را صدا کند، می‌فرمود: «يَا خَيْلَ اللَّهِ»[۱۴]. به فرماندهان خود گفته بود هرگاه خواستید رمزی برای نام شب یا جنگ‌ها برگزینید، از نام خدا بهره ببرید[۱۵]. خود حضرت نیز چنین می‌کرد. برای نمونه، یکی از رمزهای جنگ بدر، واژه «أَحَدٌ أَحَدٌ»[۱۶] بود. پیامبر، یاری مشرکان را برای جنگ با دیگر مشرکان نمی‌پذیرفت[۱۷]. شاید بتوان این ایده را برگرفته از روحیه خدامحوری آن حضرت دانست.[۱۸]

منابع

پانویس

  1. محدثی، جواد، فرهنگ‌نامه دینی، ص۵۸.
  2. قاضی نعمان، دعائم الإسلام، ج۱، ص۱۵۷: «وَ عَنْهُ(ع) أَنَّهُ قَالَ: افْتِتَاحُ الصَّلَاةِ تَكْبِيرَةُ الْإِحْرَامِ فَمَنْ تَرَكَهَا أَعَادَ وَ تَحْرِيمُ الصَّلَاةِ التَّكْبِيرُ وَ تَحْلِيلُهَا التَّسْلِيمُ».
  3. قاضی نعمان، دعائم الإسلام، ج۱، ص۶۲: «أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ(ص) كَانَ يَرْفَعُ يَدَيْهِ حِينَ يُكَبِّرُ تَكْبِيرَةَ الْإِحْرَامِ حِذَاءَ أُذُنَيْهِ وَ حِينَ يُكَبِّرُ لِلرُّكُوعِ وَ حِينَ يَرْفَعُ رَأْسَهُ مِنَ الرُّكُوعِ».
  4. شیخ صدوق، من ‎لایحضره ‎الفقیه، ج۱، ص۳۰۵؛ همو، علل الشرائع، ص۳۳۲؛ شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج۳، صص۲۶ و ۲۸۶: «خَرَجَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) إِلَى الصَّلَاةِ وَ قَدْ كَانَ الْحُسَيْنُ(ع) أَبْطَأَ عَنِ الْكَلَامِ حَتَّى تَخَوَّفُوا أَنَّهُ لَا يَتَكَلَّمُ وَ أَنْ يَكُونَ بِهِ خَرَسٌ فَخَرَجَ(ص) بِهِ حَامِلًا عَلَى عَاتِقِهِ وَ صَفَّ النَّاسُ خَلْفَهُ فَأَقَامَهُ عَلَى يَمِينِهِ فَافْتَتَحَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) الصَّلَاةَ فَكَبَّرَ الْحُسَيْنُ(ع) فَلَمَّا سَمِعَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) تَكْبِيرَهُ عَادَ فَكَبَّرَ وَ كَبَّرَ الْحُسَيْنُ(ع) حَتَّى كَبَّرَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) سَبْعَ تَكْبِيرَاتٍ وَ كَبَّرَ الْحُسَيْنُ(ع)فَجَرَتِ السُّنَّةُ بِذَلِكَ».
  5. محمدتقی مجلسی، لوامع صاحبقرانی، ج۴، ص۳۲.
  6. ذاکری، علی اکبر، سیره عبادی معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه، ص ۶۶.
  7. مفاتیح الجنان، ادب پنجم از آداب زیارت.
  8. محدثی، جواد، فرهنگ زیارت، ص۳۴۴.
  9. مغازی تاریخ جنگ‌های پیامبر، صص ۲۱۵ و ۲۱۶.
  10. مغازی تاریخ جنگ‌های پیامبر، ص۳۵۰.
  11. الطبقات الکبری، ج۲، ص۳۸.
  12. سبل الهدی و الرشاد، ج۴، ص۳۷۸.
  13. بحارالانوار، ج۲۰، ص۱۸۹.
  14. مغازی تاریخ جنگ‌های پیامبر، ص۳۵۰.
  15. میزان الحکمه، ج۶، ص۲۷۷۴، ح۹۴۴۹.
  16. ابن کثیر، السیره النبویه، ج۲، ص۴۱۶.
  17. در جنگ احد، گروهی از مشرکان هم‌پیمان با عبداللّه بن ابی، برای یاری مسلمانان بر مشرکان قریش، در لشکرگاه پیامبر شیخان حاضر شدند، ولی حضرت یاری آنها را نپذیرفت. (نک: الطبقات الکبری، ج۲، ص۳۶)
  18. غلامی، مهدی، سیره و اخلاق نظامی پیامبر اعظم، ص ۶۳.