ارینب: تفاوت میان نسخهها
(←منابع) برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
|||
خط ۱۶: | خط ۱۶: | ||
[[اجمال]] این داستان این است که: یزید که به اصطلاح شاهزاده و [[ولیعهد]] معاویه بود و تمام وسایل [[شهوترانی]] مانند [[پول]] و مقام و [[زور]] و [[کنیزکان]] ماهرو و زنهای رقاصه و خواننده خودفروش در اختیارش بود با همه اینها باز چشم [[طمع]] به بانوی [[شوهرداری]] که باید خود و پدرش پاسدار [[عصمت]] و [[عفت]] او باشند دوخت و به شیوه اراذل و شهوتپرستانی که در وفور [[عیش و نوش]] حکومت [[تربیت]] میشوند ناآرام شد و چون آن [[زن]]، نجیبه و پاکدامن و [[باعفت]] بود و دسترسی به او از راه [[فریب]] و [[منحرف]] ساختن او از طریق [[پارسایی]] محال مینمود، معاویه [[ناپاک]] و بیغیرت که خود را [[امیرالمؤمنین]] میخواند برای خواهش نفس و [[شهوت]] [[یزید]] دست به [[نیرنگ]] بسیار عجیب و بیسابقهای زد و [[مرد]] [[بدبخت]] را از [[زن]] [[عفیفه]] و زیبایش جدا کرد و مقدمات کامیابی یزید را از آن زن فراهم ساخت. | [[اجمال]] این داستان این است که: یزید که به اصطلاح شاهزاده و [[ولیعهد]] معاویه بود و تمام وسایل [[شهوترانی]] مانند [[پول]] و مقام و [[زور]] و [[کنیزکان]] ماهرو و زنهای رقاصه و خواننده خودفروش در اختیارش بود با همه اینها باز چشم [[طمع]] به بانوی [[شوهرداری]] که باید خود و پدرش پاسدار [[عصمت]] و [[عفت]] او باشند دوخت و به شیوه اراذل و شهوتپرستانی که در وفور [[عیش و نوش]] حکومت [[تربیت]] میشوند ناآرام شد و چون آن [[زن]]، نجیبه و پاکدامن و [[باعفت]] بود و دسترسی به او از راه [[فریب]] و [[منحرف]] ساختن او از طریق [[پارسایی]] محال مینمود، معاویه [[ناپاک]] و بیغیرت که خود را [[امیرالمؤمنین]] میخواند برای خواهش نفس و [[شهوت]] [[یزید]] دست به [[نیرنگ]] بسیار عجیب و بیسابقهای زد و [[مرد]] [[بدبخت]] را از [[زن]] [[عفیفه]] و زیبایش جدا کرد و مقدمات کامیابی یزید را از آن زن فراهم ساخت. | ||
ولی حسین{{ع}} با [[غیرت]] و [[جوانمردی]] و [[فتوت]] مقابل این [[تصمیم]] [[زشت]] [[شیطانی]] [[معاویه]] ایستاد و نقشه او را نقش بر آب کرد و غیرت و [[حمیت]] [[هاشمی]] و علاقه خود را به [[حفظ]] نوامیس [[مسلمین]] نشان داد و مانع از رسیدن یزید به [[هوس]] [[ناپاک]] و شریرش گردید و افتراقی را که معاویه با نیرنگ و وسایلی که در دست داشت ایجاد کرد مبدل به اتصال نمود و آن [[ستم]] بزرگ را از [[عبدالله بن سلام]] و همسرش دفع کرد و این داستان را در [[تاریخ]] [[مفاخر]] [[آل علی]]{{ع}} و [[مظالم]] [[بنی امیه]] جاودان باقی گذارد<ref>لطف الله صافی، پرتوی از عظمت امام حسین{{ع}}، ص۱۶۶-۱۶۷.</ref> | ولی حسین{{ع}} با [[غیرت]] و [[جوانمردی]] و [[فتوت]] مقابل این [[تصمیم]] [[زشت]] [[شیطانی]] [[معاویه]] ایستاد و نقشه او را نقش بر آب کرد و غیرت و [[حمیت]] [[هاشمی]] و علاقه خود را به [[حفظ]] نوامیس [[مسلمین]] نشان داد و مانع از رسیدن یزید به [[هوس]] [[ناپاک]] و شریرش گردید و افتراقی را که معاویه با نیرنگ و وسایلی که در دست داشت ایجاد کرد مبدل به اتصال نمود و آن [[ستم]] بزرگ را از [[عبدالله بن سلام]] و همسرش دفع کرد و این داستان را در [[تاریخ]] [[مفاخر]] [[آل علی]]{{ع}} و [[مظالم]] [[بنی امیه]] جاودان باقی گذارد<ref>لطف الله صافی، پرتوی از عظمت امام حسین{{ع}}، ص۱۶۶-۱۶۷.</ref>.<ref>[[علی اصغر رضوانی|رضوانی، علی اصغر]]، [[دانشنامه علمی کلمات امام حسین ج۱ (کتاب)|دانشنامه علمی کلمات امام حسین]]، ج۱، ص ۵۱۱.</ref> | ||
==اشکالات متوجه به قصه== | ==اشکالات متوجه به قصه== |
نسخهٔ ۱۰ سپتامبر ۲۰۲۲، ساعت ۰۹:۴۹
بررسی داستان ارینب
داستان ارینب که یک طرف آن حضرت سیدالشهداء(ع) قرار داشته و در آن سخنانی بین ایشان و افرادی رد و بدل شده است، مورد توجه بسیاری از افراد قرار گرفته و اظهارنظرهای مختلفی درباره آن شده است، برخی مفاد آن را منافی با مقام عصمت امام دانسته و برخی آن را نه تنها منافی ندانسته، بلکه از شاهکارها و عظمت مقام امام حسین به حساب آوردهاند. آیت الله صافی گلپایگانی میفرماید: یکی از داستانهایی که از آن شدت علاقه حسین(ع) به دفاع از مظلومین و حمایت از بیچارگان بیپناه ظاهر میشود، داستان ارینب دختر اسحاق و همسر عبدالله بن سلام است. این داستان معروف، پرده از انحطاط، سقوط اخلاقی، پستی بنی امیه و رذالت معاویه و یزید برمیدارد و نشان میدهد که چگونه غاصبان مسند خلافت و حکومت مسلمین، آلودهدامان و بیبهره از شرف انسانی بودند.
این داستان را ابن قتیبه، شبراوی، علایلی، نویری، ابن بدرون و دیگران نقل نمودهاند و علاوه بر آن به عنوان یک کتاب، به طور مستقل نیز تألیف شده است؛ و چون داستانی مشهور و طولانی است خوانندگان را به مطالعه مصادر عربی آن و کتابهای فارسی مانند قمقام زخار حواله میدهیم و در اینجا به طور خلاصه به آن اشاره میکنیم: اجمال این داستان این است که: یزید که به اصطلاح شاهزاده و ولیعهد معاویه بود و تمام وسایل شهوترانی مانند پول و مقام و زور و کنیزکان ماهرو و زنهای رقاصه و خواننده خودفروش در اختیارش بود با همه اینها باز چشم طمع به بانوی شوهرداری که باید خود و پدرش پاسدار عصمت و عفت او باشند دوخت و به شیوه اراذل و شهوتپرستانی که در وفور عیش و نوش حکومت تربیت میشوند ناآرام شد و چون آن زن، نجیبه و پاکدامن و باعفت بود و دسترسی به او از راه فریب و منحرف ساختن او از طریق پارسایی محال مینمود، معاویه ناپاک و بیغیرت که خود را امیرالمؤمنین میخواند برای خواهش نفس و شهوت یزید دست به نیرنگ بسیار عجیب و بیسابقهای زد و مرد بدبخت را از زن عفیفه و زیبایش جدا کرد و مقدمات کامیابی یزید را از آن زن فراهم ساخت.
ولی حسین(ع) با غیرت و جوانمردی و فتوت مقابل این تصمیم زشت شیطانی معاویه ایستاد و نقشه او را نقش بر آب کرد و غیرت و حمیت هاشمی و علاقه خود را به حفظ نوامیس مسلمین نشان داد و مانع از رسیدن یزید به هوس ناپاک و شریرش گردید و افتراقی را که معاویه با نیرنگ و وسایلی که در دست داشت ایجاد کرد مبدل به اتصال نمود و آن ستم بزرگ را از عبدالله بن سلام و همسرش دفع کرد و این داستان را در تاریخ مفاخر آل علی(ع) و مظالم بنی امیه جاودان باقی گذارد[۱].[۲]
اشکالات متوجه به قصه
در بخشهایی از این قصه به کلام حضرت سید الشهداء(ع) اشاره شده که میتوان از آن نکتهها و موضوعات مختلفی استفاده کرد ولی این قصه مورد اشکالاتی قرار گرفته است. گرچه ما به مجرد وجود کلام حضرت در این قصه اکتفا نکرده و برای موضوعاتی که از آن استخراج کردهایم از روایات دیگر تأیید مضمونی آوردهایم. در اینجا به بررسی این اشکالات خواهیم پرداخت.
اشکال اول
گفته شده: اختلافهای فراوان در جزئیات گزارشها، اصل داستان را با تردید جدی مواجه میسازد:
- اختلاف در نام زن: ارینب، هند، اُم خالد؛
- اختلاف در نام شوهر: عبدالله بن سلام، عبدالله بن عامر؛
- اختلاف در نام واسطه: ابودرداء ابوهریره؛
- اختلاف در نام شوهر جدید: امام حسن(ع)، امام حسین(ع)[۳].
پاسخ
- ممکن است این اختلافات به یک شخص اشاره داشته باشد به این نحو که «ارینب» لقب او و «هند» نام او «ام خالد» کنیه او باشد.
- احتمال میرود عبدالله بن سلام تصحیف عبدالله بن عامر بوده باشد و لذا به لحاظ تاریخی به نظر میرسد نام دوم اقرب به واقع است علی الخصوص که از کسی به نام عبدالله بن سلام به عنوان والی عراق از سوی معاویه یاد نشده است همانگونه که در اشکال دیگری به آن اشاره شده است.
- به نظر میرسد شخص واسطه همان ابوهریره باشد که در برخی تواریخ آمده به همان دلیلی که به عنوان اشکال دوم آمده است.
- شوهر جدید هر کدام از این دو که باشد امام معصوم(ع) بوده و سنت او حجت است و برفرض این که او حضرت سید الشهداء(ع) باشد ما به نکات کلام او در این دانشنامه اشاره کردهایم.
- گرچه در علم درایه و حدیث اضطراب در علم حدیث از عوامل ضعف در متن آن است ولی این اضطراب در داستان ارینب به حدی فاحش و گسترده نیست که بتوان به سادگی از کنار این حدیث گذشت.
- از آنجا که اصل این قصه با اختلاف جزئی در مورد برخی از شخصیتهای آن در بسیاری از کتب دیگر آمده؛ لذا میتوان مضمون این قصه را از راه شواهد و متابعات مورد تأیید قرار داد؛ علی الخصوص که تمام روایات تاریخی در اصل این قصه با هم اتفاق نظر دارند و اختلاف در جزئیات و نام اشخاص است.[۴]
اشکال دوم
گفته شده: ابو دردا - که در برخی از نقلها به عنوان قاصد از او یاد شده است. طبق نقل مشهور، هنگام خلافت عثمان (۲۳ - ۳۴ق) و به نقلی در سال ۳۸ یا ۳۹ از دنیا رفته است و حتی اگر بپذیریم که او در سال ۳۹ از دنیا رفته، باز هم نمیتواند قاصد باشد؛ زیرا اگر این داستان درست باشد، ظاهراً پس از بیعت گرفتن معاویه برای یزید در سال ۴۹ ق، اتفاق افتاده و اگر در زمان حیات ابو دردا اتفاق افتاده باشد، با توجه به اینکه تولد یزید را سال ۳۱، ۲۷ یا ۲۶ گفتهاند، چگونه یزید، حداکثر در دوازده سالگی، عاشق شده است؟[۵].
پاسخ
اولاً: همانگونه که در نقد اشکال اول گفتیم به جهت همین اشکال دوم میتوان این قصه را در مورد ابوهریره به عنوان واسطه ازدواج دانست، همانگونه که در برخی نقلها آمده است.
ثانیاً: همانگونه که در این اشکال آمده نقل مشهور در زمان وفات ابودرداء هنگام خلافت عثمان است. از این کلام استفاده میشود نقل دیگری در زمان وفات او نیز وجود دارد.[۶]
اشکال سوم
گفته شده: در منابع تاریخی، از کسی به نام عبدالله بن سلام، به عنوان والی عراق از سوی معاویه یاد نشده است. در کتب تاریخی، از سه نفر با این نام، یاد شده که دو نفر از آنها، پس از این حادثه به دنیا آمدهاند و تنها کسی که در این زمان میتواند منظور شود، عبدالله بن سلام یهودی است؛ اما وی نیز نمیتواند مراد باشد؛ زیرا در سال ۴۱ یا ۴۳ ق، از دنیا رفته و در این زمان، پیرمردی کهنسال بوده است[۷].
پاسخ: همانگونه که قبلاً ذکر شد به جهت مشابهت نام عبدالله بن سلام با نام عبدالله بن عامر به لحاظ لفظ احتمال تصحیف در آن وجود دارد.[۸]
اشکال چهارم
گفته شده: انگیزه سازندگان این داستان، این بوده که پشت این ماجرا، عوامل جنبش امام حسین(ع) را بر ضد یزید، چیزهایی از جنس کشمکشهای جاهلی نشان دهند؛ یعنی مشاجرات شخصی مبتنی بر هوا و هوس. هدف، این بوده که از جایگاه ارزشی قیام آن حضرت بکاهند. روایتهای تاریخی ضعیف، با این همه اختلاف و ناسازگاری، بهترین دلیل برای ساختگی بودن چنین داستانی است[۹].
پاسخ:
اولاً: در هیچ جای این قصه اشاره به این مطلب نشده که این واقعه عامل کشته شدن امام حسین(ع) از سوی یزید بن معاویه بوده است همانگونه که در هیچ خبر دیگری به این ادعا اشاره نشده است و این ادعا مجرد احتمال است. ثانیاً: این ادعا بیشتر به ضرر یزید بن معاویه است تا امام حسین(ع) و قیام او؛ زیرا دلالت دارد بر این که یزید به بهانه واهی حضرت را به شهادت رسانده است. ثالثاً: اگر جهت مقابله یزید با امام حسین(ع) این قصه باشد چرا او قبل از خروج امام(ع) حضرت را به قتل رسانده است؟! آری هر کس قصه سال ۶۱ امام حسین(ع) و خروج او را به خوبی مطالعه کند پی میبرد علت مقابله یزید و اهتمام او به کشتن حضرت چیزی جز خروج حضرت بر ضد یزید بن معاویه نبوده است. رابعاً: این قصه اشاره به اوج بصیرت و دوراندیشی امام حسین(ع) دارد که چگونه با تدبیر خردمندانهاش زن و شوهری را از کید و حیله معاویه و یزید رهانیده و مانع از دسترسی آن دو به اهداف شومشان شده است. خامساً: اگر قرار باشد با این اشکال اصل قصه مورد مناقشه قرار گیرد، باید برخی اخبار دیگر که مشابه آن است نیز مورد تردید واقع شود.
ابن سعد به سندش از مسور نقل کرده که گفت: معاویه در نامه به مروان چنین نوشت: دختر عبدالله بن جعفر را به ازدواج یزید درآور و در مقابل بدهی او را که پنجاه هزار دینار است بپرداز و به او ده هزار دینار هدیه بده. عبدالله بن جعفر گفت: من کاری را بدون مشورت با حسین(ع) انجام نمیدهم. او با حضرت مشورت نمود. حضرت به او فرمود: امر دخترت را به من واگذار کن. عبدالله چنین کرده و با هم توافق نمودند. مروان گفت: امیر مؤمنان دوست دارد که لطف این قرابت را زیاد کرده و به آن عظمت ببخشد و با ازدواج بین این دو قبیله خیرخواهی خود را تلافی کند و ابوجعفر نظر خوبی دارد که میخواهد درخواست امیر مؤمنان را اجابت کند. او امر دخترش را به داییاش واگذار کرده و حسین(ع) مخالفتی با امیر مؤمنان ندارد.
حسین(ع) به سخن درآمده و فرمود: همانا خداوند با اسلام خساست را از میان برداشته و نقص را جبران نموده و سرزنش را از بین برده است و لذا هیچ نوع سرزنشی بر مسلمان نیست و همانا قرابتی که خداوند حق آن را پاس داشته، قرابت ماست و من این دختر را به کسی تزویج کردم که به لحاظ نسبی قریبتر و به لحاظ سببی لطف بیشتری دارد که همان قاسم بن محمد بن جعفر باشد. مروان گفت: ای بنی هاشم! قرار نیرنگ دارید؟ و به عبدالله بن جعفر گفت: ای فرزند جعفر! این سزای خدمت و لطف امیرمؤمنان به توست! عبدالله بن جعفر گفت: به تو اعلام کردم که من نظر قاطعی درباره دخترم بدون اجازه داییاش ندارم. حسین(ع) فرمود: شما را به خدا سوگند آیا میدانید که حسن(ع) عایشه دختر عثمان را خواستگاری کرد و آنان او را متولی او قرار دادند و همین قصه درباره او تکرار شد و تو گفتی نظرم بر این است که به تزویج عبدالله بن زبیر درآورم؟ ای ابا عبدالرحمن (مسور بن مخرمة) این گونه نیست؟ مسور گفت: بار خدایا! آری.
مروان گفت: من عبدالله را سرزنش میکنم ولی حسین کینهتوز است. مسور گفت: بر این قوم حمله مکن؛ زیرا آنچه کردهاند به صله رحم نزدیکتر است، آنان صله رحم کرده و دختر خود را به کسی که دوست داشتند دادند.[۱۰].[۱۱]
منابع
پانویس
- ↑ لطف الله صافی، پرتوی از عظمت امام حسین(ع)، ص۱۶۶-۱۶۷.
- ↑ رضوانی، علی اصغر، دانشنامه علمی کلمات امام حسین، ج۱، ص ۵۱۱.
- ↑ محمدی ری شهری، طباطبایی نژاد و سید طبایی، دانشنامه امام حسین(ع) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۳، ص۵۴.
- ↑ رضوانی، علی اصغر، دانشنامه علمی کلمات امام حسین، ج۱، ص ۵۴۱.
- ↑ محمدی ری شهری، طباطبایی نژاد و سید طبایی، دانشنامه امام حسین(ع) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۳، ص۵۴.
- ↑ رضوانی، علی اصغر، دانشنامه علمی کلمات امام حسین، ج۱، ص ۵۴۲.
- ↑ محمدی ری شهری، طباطبایی نژاد و سید طبایی، دانشنامه امام حسین(ع) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۳، ص۵۵.
- ↑ رضوانی، علی اصغر، دانشنامه علمی کلمات امام حسین، ج۱، ص ۵۴۳.
- ↑ محمدی ری شهری، طباطبایی نژاد و سید طبایی، دانشنامه امام حسین(ع) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۳، ص۵۵.
- ↑ أن معاوية كتب إلى مروان: زوج يزيد من ابنة عبد الله بن جعفر. واقض عنه دينه خمسين ألف دينار وصله بعشرة آلاف دينار. فقال عبد الله بن جعفر: ما أقطع أمرا دون الحسين. فشاوره فقال: اجعل أمرها إلي ففعل. واجتمعوا فقال مروان: إن أمير المؤمنين أحب أن يزيد القرابة لطفا. والحق عظما. وأن يتلافى صلاح هذين الحيين بالصهر. وقد كان من أبي جعفر في إجابة أمير المؤمنين ما حسن فيه رأيه وولي أمرها خالها. وليس عند حسين خلاف على أمير المؤمنين. فتكلم حسين وقال: إن الله رفع بالإسلام الخسيسة وأتم الناقصة. وأذهب اللوم. فلا لوم على مسلم. وإن القرابة التي عظم الله حقها قرابتنا وقد زوجت هذه الجارية من هو أقرب نسبا وألطف سببا القاسم بن محمد بن جعفر. فقال مروان: أغدرا يا بني هاشم؟ وقال لعبد الله بن جعفر: يا ابن جعفر ما هذه أيادي أمير المؤمنين عندك!!. قال: قد أعلمتك أني لا أقطع أمرا فيها دون خالها. فقال حسين: نشدتكم الله أتعلمون أن الحسن خطب عائشة بنت عثمان فولوك أمرها فلما صرنا في مثل هذا المجلس؟ قلت: قد بدا لي أن أزوجها عبد الله بن الزبير؟ هل كان هذا يا أبا عبد الرحمن؟ - يعني المسور بن مخرمة. فقال: اللهم نعم. فقال مروان: إنما ألوم عبد الله. فأما حسين فوغر الصدر. فقال مسور: لا تحمل على القوم. فالذي صنعوا أوصل. وصلوا رحما ووضعوا كريمتهم حيث أحبوا؛ ابن سعد، الطبقات الکبری: الطبقة الخامسة من الصحابة، ج۱، ص۴۱۴-۴۱۵.
- ↑ رضوانی، علی اصغر، دانشنامه علمی کلمات امام حسین، ج۱، ص ۵۴۳.