وحی در حدیث: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
جز (ربات: جایگزینی خودکار متن (-{{خرد}} +))
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۲۲ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۶ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{مدخل مرتبط
| موضوع مرتبط = وحی
| عنوان مدخل  = وحی
| مداخل مرتبط = [[وحی در لغت]] - [[وحی در قرآن]] - [[وحی در حدیث]] - [[وحی در کلام اسلامی]] - [[وحی در عرفان اسلامی]] - [[وحی در فلسفه اسلامی]] - [[وحی در معارف دعا و زیارات]] - [[وحی در معارف و سیره سجادی]] - [[وحی از دیدگاه ادیان]] - [[وحی از دیدگاه برون‌دینی]]
| پرسش مرتبط  = وحی (پرسش)
}}


{{علم معصوم}}
== مقدمه ==
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
واژه [[وحی]] و مشتقات آن از واژه‌های پرکاربرد در حوزه حدیث است. در احادیث زیادی از [[وحی]] سخن به میان آمده یا بدان اشاره شده است. بررسی کتب حدیثی فریقین حکایت از آن دارد که هزاران بار در احادیث واژه‌های مرتبط با [[وحی]] به کار رفته است<ref>در جستجوی انجام‌شده در گسترۀ ۸۶ کتاب حدیثی، تعداد ۱۳۲۳۰ مورد یافت شد.</ref>. اهمیت بررسی [[وحی]] در احادیث از آن جهت است که [[پیامبر اکرم]] {{صل}} خود کامل‌ترین نوع [[وحی]] را تجربه کرده‌اند و بیانات ایشان و نیز [[اهل‌ بیت]] آن حضرت در این‌باره بسیار گران‌بها خواهد بود. البته باید یادآور شد که به رغم کثرت احادیث، متأسفانه به قدر کافی از چند و چون [[وحی]] به روشنی پرده‌برداری نشده است، با این حال پژوهش همه‌جانبه در احادیث مربوط به [[وحی]] و نقد و بررسی آن‌ها می‌تواند روشنگر برخی از زوایای نامکشوف [[وحی]] باشد. علاوه بر آن‌که احادیث خود منبعی مستقل در شناخت [[وحی]] به شمار می‌آیند، در فهم مراد از کاربردهای [[وحی]] در [[قرآن]] نیز کمک شایانی می‌کنند. یاری گرفتن از احادیث در جهت فهم چگونگی [[وحی]] در [[قرآن]] از دو جهت حائز اهمیت است: یکی در معناشناسی [[وحی]] و دیگری در تفسیر کاربردهای قرآنی [[وحی]]. از آنجا که صدور احادیث در عصر [[نزول قرآن]] یا نزدیک به آن زمان بوده است، احادیثی که در تفسیر آیاتِ مربوط به [[وحی]] آمده است، بیانگر معنای مراد از [[وحی در قرآن]] است. به عنوان نمونه روشن می‌سازد که [[وحی]] در آیه {{متن قرآن|وَإِذْ أَوْحَيْتُ إِلَى الْحَوَارِيِّينَ أَنْ آمِنُواْ بِي وَبِرَسُولِي قَالُواْ آمَنَّا وَاشْهَدْ بِأَنَّنَا مُسْلِمُونَ}}<ref> و یاد کن که به [[حواریان]] [[وحی]] کردم که به من و فرستاده‌ام ایمان آورید گفتند: (خداوندا) ایمان آوردیم و گواه باش که ما گردن نهاده‌ایم؛ سوره مائده، آیه:۱۱۱.</ref> به معنای [[الهام]] است<ref>ر. ک: محمد بن مسعود عیاش (عياشى)، پيشين، ج ۱، ص ۳۵: فیض كاشانی، التفسیر الصافی، ج ۲، ص ۹۷؛ سید هاشم حسینی بحرانی، ج ۲، ص ۳۸۰؛ عبد علی بن جمعه الحویزی، تفسیر نورالثقلین، ج ۱، ص ۶۹۰.</ref><ref>[[محمد کاظم شاکر|شاکر، محمد کاظم]]، [[آشنایی با علوم قرآنی (کتاب)|آشنایی با علوم قرآنی]]، ص۵۳.</ref>.
: <div style="background-color: rgb(252, 252, 233); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">اين مدخل از زیرشاخه‌های بحث '''[[وحی]]''' است. "'''[[وحی]]'''" از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:</div>
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
: <div style="background-color: rgb(255, 245, 227); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">[[وحی در قرآن]] | [[وحی در حدیث]] | [[وحی در کلام اسلامی]] | [[وحی در فلسفه اسلامی]] | [[وحی در عرفان اسلامی]] | [[وحی از دیدگاه برون‌دینی]]</div>
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
: <div style="background-color: rgb(206,242, 299); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل '''[[وحی (پرسش)]]''' قابل دسترسی خواهند بود.</div>
<div style="padding: 0.4em 0em 0.0em;">


==مقدمه==
== ابواب مربوط به [[وحی]] در کتب حدیثی ==
*واژه [[وحی]] و مشتقات آن از واژه‌های پرکاربرد در حوزه حدیث است. در احادیث زیادی از [[وحی]] سخن به میان آمده یا بدان اشاره شده است. بررسی کتب حدیثی فریقین حکایت از آن دارد که هزاران بار در احادیث واژه‌های مرتبط با [[وحی]] به کار رفته است<ref>در جستجوی انجام‌شده در گسترۀ ۸۶ کتاب حدیثی، تعداد ۱۳۲۳۰ مورد یافت شد.</ref>. اهمیت بررسی [[وحی]] در احادیث از آن جهت است که [[پیامبر اکرم]]{{صل}} خود کامل‌ترین نوع [[وحی]] را تجربه کرده‌اند و بیانات ایشان و نیز [[اهل‌ بیت]] آن حضرت در این‌باره بسیار گران‌بها خواهد بود. البته باید یادآور شد که به رغم کثرت احادیث، متأسفانه به قدر کافی از چند و چون [[وحی]] به روشنی پرده‌برداری نشده است، با این حال پژوهش همه‌جانبه در احادیث مربوط به [[وحی]] و نقد و بررسی آن‌ها می‌تواند روشنگر برخی از زوایای نامکشوف [[وحی]] باشد. علاوه بر آن‌که احادیث خود منبعی مستقل در شناخت [[وحی]] به شمار می‌آیند، در فهم مراد از کاربردهای [[وحی]] در [[قرآن]] نیز کمک شایانی می‌کنند. یاری گرفتن از احادیث در جهت فهم چگونگی [[وحی]] در [[قرآن]] از دو جهت حائز اهمیت است: یکی در معناشناسی [[وحی]] و دیگری در تفسیر کاربردهای قرآنی [[وحی]]. از آنجا که صدور احادیث در عصر [[نزول قرآن]] یا نزدیک به آن زمان بوده است، احادیثی که در تفسیر آیاتِ مربوط به [[وحی]] آمده است، بیانگر معنای مراد از [[وحی در قرآن]] است. به عنوان نمونه روشن می‌سازد که [[وحی]] در آیه {{متن قرآن|وَإِذْ أَوْحَيْتُ إِلَى الْحَوَارِيِّينَ أَنْ آمِنُواْ بِي وَبِرَسُولِي قَالُواْ آمَنَّا وَاشْهَدْ بِأَنَّنَا مُسْلِمُونَ}}<ref> و یاد کن که به [[حواریان]] [[وحی]] کردم که به من و فرستاده‌ام ایمان آورید گفتند: (خداوندا) ایمان آوردیم و گواه باش که ما گردن نهاده‌ایم؛ سوره مائده، آیه:۱۱۱.</ref> به معنای [[الهام]] است<ref>ر. ک: محمد بن مسعود عیاش (عياشى)، پيشين، ج ۱، ص ۳۵: فیض كاشانی، التفسیر الصافی، ج ۲، ص ۹۷؛ سید هاشم حسینی بحرانی، ج ۲، ص ۳۸۰؛ عبد علی بن جمعه الحویزی، تفسیر نورالثقلین، ج ۱، ص ۶۹۰.</ref><ref>[[محمد کاظم شاکر|شاکر، محمد کاظم]]، [[آشنایی با علوم قرآنی (کتاب)|آشنایی با علوم قرآنی]]، ص۵۳.</ref>.
همه احادیثی که می‌تواند روشنگر ماهیت [[وحی]] و مسائل مربوط به آن باشد در باب ویژه‌ای از کتب حدیث نیامده است. از این رو، پژوهشگران برای انجام پژوهشی جامع در باره [[وحی]] در احادیث باید از طریق کلیدواژه‌ها و نیز ابواب مختلف حدیثی تحقیق خود را پی‌گیری نمایند<ref>[[محمد کاظم شاکر|شاکر، محمد کاظم]]، [[آشنایی با علوم قرآنی (کتاب)|آشنایی با علوم قرآنی]]، ص۵۳.</ref>.


==ابواب مربوط به [[وحی]] در کتب حدیثی==
ابواب حديثی مربوط به [[وحی]] عبارت‌اند از<ref>[[محمد کاظم شاکر|شاکر، محمد کاظم]]، [[آشنایی با علوم قرآنی (کتاب)|آشنایی با علوم قرآنی]]، ص۵۳.</ref>:
*همه احادیثی که می‌تواند روشنگر ماهیت [[وحی]] و مسائل مربوط به آن باشد در باب ویژه‌ای از کتب حدیث نیامده است. از این رو، پژوهشگران برای انجام پژوهشی جامع در باره [[وحی]] در احادیث باید از طریق کلیدواژه‌ها و نیز ابواب مختلف حدیثی تحقیق خود را پی‌گیری نمایند<ref>[[محمد کاظم شاکر|شاکر، محمد کاظم]]، [[آشنایی با علوم قرآنی (کتاب)|آشنایی با علوم قرآنی]]، ص۵۳.</ref>.
# ابوابی که با عنوان [[وحی]] یا نزول قرآن یا مضامین مشابه آمده است، مانند بدء الوحی در صحیح بخاری<ref>[[محمد کاظم شاکر|شاکر، محمد کاظم]]، [[آشنایی با علوم قرآنی (کتاب)|آشنایی با علوم قرآنی]]، ص۵۳.</ref>.
*ابواب حديثی مربوط به [[وحی]] عبارت‌اند از<ref>[[محمد کاظم شاکر|شاکر، محمد کاظم]]، [[آشنایی با علوم قرآنی (کتاب)|آشنایی با علوم قرآنی]]، ص۵۳.</ref>:
# احادیثی که واژه [[وحی]] یا مشتقاتش در آن‌ها آمده است<ref>[[محمد کاظم شاکر|شاکر، محمد کاظم]]، [[آشنایی با علوم قرآنی (کتاب)|آشنایی با علوم قرآنی]]، ص۵۳.</ref>.
#ابوابی که با عنوان [[وحی]] یا نزول قرآن یا مضامین مشابه آمده است، مانند بدء الوحی در صحیح بخاری<ref>[[محمد کاظم شاکر|شاکر، محمد کاظم]]، [[آشنایی با علوم قرآنی (کتاب)|آشنایی با علوم قرآنی]]، ص۵۳.</ref>.
# احادیثی که مشتقات مختلف نزول در آن‌ها آمده است<ref>[[محمد کاظم شاکر|شاکر، محمد کاظم]]، [[آشنایی با علوم قرآنی (کتاب)|آشنایی با علوم قرآنی]]، ص۵۳.</ref>.
#احادیثی که واژه [[وحی]] یا مشتقاتش در آن‌ها آمده است<ref>[[محمد کاظم شاکر|شاکر، محمد کاظم]]، [[آشنایی با علوم قرآنی (کتاب)|آشنایی با علوم قرآنی]]، ص۵۳.</ref>.
# احادیث مربوط به فرشتگان و کیفیت ارتباط آن‌ها با خداوند و افراد بشر<ref>[[محمد کاظم شاکر|شاکر، محمد کاظم]]، [[آشنایی با علوم قرآنی (کتاب)|آشنایی با علوم قرآنی]]، ص۵۴.</ref>.
#احادیثی که مشتقات مختلف نزول در آن‌ها آمده است<ref>[[محمد کاظم شاکر|شاکر، محمد کاظم]]، [[آشنایی با علوم قرآنی (کتاب)|آشنایی با علوم قرآنی]]، ص۵۳.</ref>.
# احادیث مربوط به مباحث [[نبوت]]، [[امامت]] و تحدیث<ref>[[محمد کاظم شاکر|شاکر، محمد کاظم]]، [[آشنایی با علوم قرآنی (کتاب)|آشنایی با علوم قرآنی]]، ص۵۴.</ref>.
#احادیث مربوط به فرشتگان و کیفیت ارتباط آن‌ها با خداوند و افراد بشر<ref>[[محمد کاظم شاکر|شاکر، محمد کاظم]]، [[آشنایی با علوم قرآنی (کتاب)|آشنایی با علوم قرآنی]]، ص۵۴.</ref>.
# احادیث مربوط به [[رؤیا]] که در آن از ماهیت رؤیا و انواع آن و رابطه آن با [[وحی]] سخن به میان آمده است<ref>[[محمد کاظم شاکر|شاکر، محمد کاظم]]، [[آشنایی با علوم قرآنی (کتاب)|آشنایی با علوم قرآنی]]، ص۵۴.</ref>.
#احادیث مربوط به مباحث [[نبوت]]، [[امامت]] و تحدیث<ref>[[محمد کاظم شاکر|شاکر، محمد کاظم]]، [[آشنایی با علوم قرآنی (کتاب)|آشنایی با علوم قرآنی]]، ص۵۴.</ref>.
# احادیث تفسیری که در ذیل آیات مربوط به [[وحی]] و [[نزول قرآن]] آمده است<ref>[[محمد کاظم شاکر|شاکر، محمد کاظم]]، [[آشنایی با علوم قرآنی (کتاب)|آشنایی با علوم قرآنی]]، ص۵۴.</ref>.
#احادیث مربوط به [[رؤیا]] که در آن از ماهیت رؤیا و انواع آن و رابطه آن با [[وحی]] سخن به میان آمده است<ref>[[محمد کاظم شاکر|شاکر، محمد کاظم]]، [[آشنایی با علوم قرآنی (کتاب)|آشنایی با علوم قرآنی]]، ص۵۴.</ref>.
#احادیث تفسیری که در ذیل آیات مربوط به [[وحی]] و [[نزول قرآن]] آمده است<ref>[[محمد کاظم شاکر|شاکر، محمد کاظم]]، [[آشنایی با علوم قرآنی (کتاب)|آشنایی با علوم قرآنی]]، ص۵۴.</ref>.
==اهم مضامین حدیثی در باب [[وحی]]==
*گرچه می‌توان در احادیث مربوط به [[وحی]] نکات ظریف و جزئیات فراوانی یافت، اما با مرور احادیث می‌توان به موارد ذیل به عنوان موضوعات قابل پیگیری در احادیث اشاره کرد<ref>[[محمد کاظم شاکر|شاکر، محمد کاظم]]، [[آشنایی با علوم قرآنی (کتاب)|آشنایی با علوم قرآنی]]، ص۵۴.</ref>:
#آغاز [[وحی]] بر [[پیامبر اکرم]] و چگونگی آن<ref>ر. ک: الصحیح البخاری، محمد بن اسماعیل بخاری، بیروت، دارالفكر،۱۴۰۱ ﻫ، ج ۱، ص ۷۱ ـ ۶؛ المستدرک، محمد بن محمد الحاكم النیشابوری، تحقیق یوسف مرعشی، بیروت، دارالمعرفه، ۱۴۰۶ ﻫ، ج ۳، ص ۱۸۳؛ بخاری، صحیح بخاری، ج ۸، ص ۶۷؛ کنز العمال، متقی هندی، تحقیق شیخ بكری حیانی و دیگران، بیروت، مؤسسة الرساله‌، ج ۱۲، ص ۴۴۶.</ref><ref>[[محمد کاظم شاکر|شاکر، محمد کاظم]]، [[آشنایی با علوم قرآنی (کتاب)|آشنایی با علوم قرآنی]]، ص۵۴.</ref>.
#حالات [[پیامبر اکرم]]{{صل}} در هنگام [[وحی]]<ref>ر. ک: بحار الانوار، محمد باقر مجلسی، بیروت، مؤسسة الوفاء، ج ۱۸، ص ۲۵۶ و ۲۶۱؛ الطبقات الکبری، ابن سعد، بیروت دار الصادر، ج ۱، ص ۱۹۷؛ جامع الاصول، ج ۱۱، ص ۲۸۳؛ متقی هندی، کنزالعمال، ج ۷، ص ۱۵۱ و ۲۱۶ و ج ۱۱، ص ۱۱۱ و ۴۵۸؛ بخاری، صحیح بخاری، ج ۱، ص ۱۴۴ و ج ۲، ص ۲۰۲، ج ۴، ص ۲۶۶.</ref>.
#چگونگی ظهور فرشته [[وحی]] بر [[پیامبر]]<ref>ر. ک: فتح الباری فی شرح صحیح البخاری، ابن حجر عسقلانی، بیروت، دارالمعرفة للطباعة و النشر، ج ۱، ص ۱۸؛ متقی هندی، کنزالعمال، ج ۱۱، ص ۱۸.</ref><ref>[[محمد کاظم شاکر|شاکر، محمد کاظم]]، [[آشنایی با علوم قرآنی (کتاب)|آشنایی با علوم قرآنی]]، ص۵۴.</ref>.
#تمثل جبرئیل و فرشتگان و کیفیت آن<ref>ر. ک: سنن النسائی، احمد بن شعیب النسائی، بیروت، دارالفكر، ج ۷، ص ۶۹؛ متقی هندی، پیشین، ج ۱۱، ص ۴۵۹ و ۴۶۰.</ref><ref>[[محمد کاظم شاکر|شاکر، محمد کاظم]]، [[آشنایی با علوم قرآنی (کتاب)|آشنایی با علوم قرآنی]]، ص۵۴.</ref>.
#سلسله‌ مراتب گذر [[وحی]] از خدا تا [[پیامبر]]<ref>التوحید، شیخ صدوق، تحقیق سید هاشم حسینی، ۱۳۸۷ ﻫ، قم، جماعة المدرسین، ص ۲۶۴؛ متقی هندی، پیشین، ج ۲، ص ۳۰۶.</ref><ref>[[محمد کاظم شاکر|شاکر، محمد کاظم]]، [[آشنایی با علوم قرآنی (کتاب)|آشنایی با علوم قرآنی]]، ص۵۴.</ref>.
#انواع [[وحی]]<ref>متقی هندی، کنزالعمال، ج ۱۱، ص ۴۵۹.</ref><ref>[[محمد کاظم شاکر|شاکر، محمد کاظم]]، [[آشنایی با علوم قرآنی (کتاب)|آشنایی با علوم قرآنی]]، ص۵۴.</ref>.
#جایگاه رؤیاهای صادقه در [[وحی]]<ref>کافی، كلینی، تحقیق علی اكبر غقاری، دار الكتب الاسلامیة، ۱۳۸۸ ﻫ، چاپ سوم، ج ۱، ص ۱۷۶؛ مستدرک حاکم، ج ۲، ص ۵۴۵؛ مستدرک حاکم، ج ۳، ص ۱۸۳، ج ۴، ص ۳۹۶؛ همان، ج ۲، ص ۴۳۱؛ بخاری، صحیح بخاری، ج ۱، ص ۴۴ و ۲۰۹؛ تحقیق عبد الوهاب عبداللطیف، محمد بن عیسی ترمذی، بیروت، دار الفكر،۱۴۰۳ ﻫ، سنن الترمذی، ج ۵، ص ۲۸۳.</ref><ref>[[محمد کاظم شاکر|شاکر، محمد کاظم]]، [[آشنایی با علوم قرآنی (کتاب)|آشنایی با علوم قرآنی]]، ص۵۴.</ref>.
#تفاوت [[وحی]] در [[رسول]]، [[نبی]]، [[امام]]، محدث و افراد عادی<ref>ر. ک: مجلسی، بحارالانوار، ج ۱۱، ص ۵۳ ـ ۴؛ كلینی، کافی، ج ۱، ص ۱۷۶.</ref><ref>[[محمد کاظم شاکر|شاکر، محمد کاظم]]، [[آشنایی با علوم قرآنی (کتاب)|آشنایی با علوم قرآنی]]، ص۵۴.</ref>.
#[[وحی]] شیطان به انسان و چگونگی ایجاد وسوسه<ref>حاكم نیشابوری، المستدرک، ج ۲، ص ۵۴۵؛ ترمذی، سنن الترمذی، ج ۴، ص ۳۳۲.</ref><ref>[[محمد کاظم شاکر|شاکر، محمد کاظم]]، [[آشنایی با علوم قرآنی (کتاب)|آشنایی با علوم قرآنی]]، ص۵۴.</ref>.


==منابع==
== اهم مضامین حدیثی در باب [[وحی]] ==
*[[پرونده:13790.jpg|22px]] [[محمد کاظم شاکر|شاکر، محمد کاظم]]، [[آشنایی با علوم قرآنی (کتاب)|'''آشنایی با علوم قرآنی''']]
گرچه می‌توان در احادیث مربوط به [[وحی]] نکات ظریف و جزئیات فراوانی یافت، اما با مرور احادیث می‌توان به موارد ذیل به عنوان موضوعات قابل پیگیری در احادیث اشاره کرد<ref>[[محمد کاظم شاکر|شاکر، محمد کاظم]]، [[آشنایی با علوم قرآنی (کتاب)|آشنایی با علوم قرآنی]]، ص۵۴.</ref>:
# آغاز [[وحی]] بر [[پیامبر اکرم]] و چگونگی آن<ref>ر. ک: الصحیح البخاری، محمد بن اسماعیل بخاری، بیروت، دارالفكر، ۱۴۰۱ ﻫ، ج ۱، ص ۷۱ ـ ۶؛ المستدرک، محمد بن محمد الحاكم النیشابوری، تحقیق یوسف مرعشی، بیروت، دارالمعرفه، ۱۴۰۶ ﻫ، ج ۳، ص ۱۸۳؛ بخاری، صحیح بخاری، ج ۸، ص ۶۷؛ کنز العمال، متقی هندی، تحقیق شیخ بكری حیانی و دیگران، بیروت، مؤسسة الرساله‌، ج ۱۲، ص ۴۴۶.</ref><ref>[[محمد کاظم شاکر|شاکر، محمد کاظم]]، [[آشنایی با علوم قرآنی (کتاب)|آشنایی با علوم قرآنی]]، ص۵۴.</ref>.
# حالات [[پیامبر اکرم]] {{صل}} در هنگام [[وحی]]<ref>ر. ک: بحار الانوار، محمد باقر مجلسی، بیروت، مؤسسة الوفاء، ج ۱۸، ص ۲۵۶ و ۲۶۱؛ الطبقات الکبری، ابن سعد، بیروت دار الصادر، ج ۱، ص ۱۹۷؛ جامع الاصول، ج ۱۱، ص ۲۸۳؛ متقی هندی، کنزالعمال، ج ۷، ص ۱۵۱ و ۲۱۶ و ج ۱۱، ص ۱۱۱ و ۴۵۸؛ بخاری، صحیح بخاری، ج ۱، ص ۱۴۴ و ج ۲، ص ۲۰۲، ج ۴، ص ۲۶۶.</ref>.
# چگونگی ظهور فرشته [[وحی]] بر [[پیامبر]]<ref>ر. ک: فتح الباری فی شرح صحیح البخاری، ابن حجر عسقلانی، بیروت، دارالمعرفة للطباعة و النشر، ج ۱، ص ۱۸؛ متقی هندی، کنزالعمال، ج ۱۱، ص ۱۸.</ref><ref>[[محمد کاظم شاکر|شاکر، محمد کاظم]]، [[آشنایی با علوم قرآنی (کتاب)|آشنایی با علوم قرآنی]]، ص۵۴.</ref>.
# تمثل جبرئیل و فرشتگان و کیفیت آن<ref>ر. ک: سنن النسائی، احمد بن شعیب النسائی، بیروت، دارالفكر، ج ۷، ص ۶۹؛ متقی هندی، پیشین، ج ۱۱، ص ۴۵۹ و ۴۶۰.</ref><ref>[[محمد کاظم شاکر|شاکر، محمد کاظم]]، [[آشنایی با علوم قرآنی (کتاب)|آشنایی با علوم قرآنی]]، ص۵۴.</ref>.
# سلسله‌ مراتب گذر [[وحی]] از خدا تا [[پیامبر]]<ref>التوحید، شیخ صدوق، تحقیق سید هاشم حسینی، ۱۳۸۷ ﻫ، قم، جماعة المدرسین، ص ۲۶۴؛ متقی هندی، پیشین، ج ۲، ص ۳۰۶.</ref><ref>[[محمد کاظم شاکر|شاکر، محمد کاظم]]، [[آشنایی با علوم قرآنی (کتاب)|آشنایی با علوم قرآنی]]، ص۵۴.</ref>.
# انواع [[وحی]]<ref>متقی هندی، کنزالعمال، ج ۱۱، ص ۴۵۹.</ref><ref>[[محمد کاظم شاکر|شاکر، محمد کاظم]]، [[آشنایی با علوم قرآنی (کتاب)|آشنایی با علوم قرآنی]]، ص۵۴.</ref>.
# جایگاه رؤیاهای صادقه در [[وحی]]<ref>کافی، كلینی، تحقیق علی اكبر غقاری، دار الكتب الاسلامیة، ۱۳۸۸ ﻫ، چاپ سوم، ج ۱، ص ۱۷۶؛ مستدرک حاکم، ج ۲، ص ۵۴۵؛ مستدرک حاکم، ج ۳، ص ۱۸۳، ج ۴، ص ۳۹۶؛ همان، ج ۲، ص ۴۳۱؛ بخاری، صحیح بخاری، ج ۱، ص ۴۴ و ۲۰۹؛ تحقیق عبد الوهاب عبداللطیف، محمد بن عیسی ترمذی، بیروت، دار الفكر، ۱۴۰۳ ﻫ، سنن الترمذی، ج ۵، ص ۲۸۳.</ref><ref>[[محمد کاظم شاکر|شاکر، محمد کاظم]]، [[آشنایی با علوم قرآنی (کتاب)|آشنایی با علوم قرآنی]]، ص۵۴.</ref>.
# تفاوت [[وحی]] در [[رسول]]، [[نبی]]، [[امام]]، محدث و افراد عادی<ref>ر. ک: مجلسی، بحارالانوار، ج ۱۱، ص ۵۳ ـ ۴؛ كلینی، کافی، ج ۱، ص ۱۷۶.</ref><ref>[[محمد کاظم شاکر|شاکر، محمد کاظم]]، [[آشنایی با علوم قرآنی (کتاب)|آشنایی با علوم قرآنی]]، ص۵۴.</ref>.
# [[وحی]] شیطان به انسان و چگونگی ایجاد وسوسه<ref>حاكم نیشابوری، المستدرک، ج ۲، ص ۵۴۵؛ ترمذی، سنن الترمذی، ج ۴، ص ۳۳۲.</ref><ref>[[محمد کاظم شاکر|شاکر، محمد کاظم]]، [[آشنایی با علوم قرآنی (کتاب)|آشنایی با علوم قرآنی]]، ص۵۴.</ref>.
 
== آغاز [[وحی]] در [[روایات]] [[مکتب]] خلافت‌==
[[بخاری]]، مسلم و دیگران روایتی از [[زهری]] از [[عروة بن زبیر]] از [[عایشه]] نقل کرده‌اند که خلاصه آن چنین است؛
[[فرشته]] در [[غار حراء]] نزد [[پیامبر]] {{صل}} آمد و گفت: بخوان. گفت: من خواندن نمی‌دانم. گوید: فرشته مرا گرفت و چنان فشار داد که بی‌رمق شدم. آن‌گاه رهایم کرد و گفت: بخوان. گفتم: خواندن نمی‌دانم. دوباره مرا گرفت و چنان به هم فشرد که بی‌رمق شدم. آن‌گاه رهایم کرد و گفت:
بخوان. گفتم: خواندن نمی‌دانم. بار سوم مرا گرفت و به هم فشرد. آن‌گاه رهایم کرد و گفت:
{{متن قرآن|بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ * اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ * خَلَقَ الْإِنْسَانَ مِنْ عَلَقٍ * اقْرَأْ وَرَبُّكَ الْأَكْرَمُ}}<ref>«بخوان به نام پروردگار خویش که آفرید * آدمی را از خونپاره‌ای فروبسته آفرید * بخوان و (بدان که) پروردگار تو گرامی‌ترین است» سوره علق، آیه ۱-۳.</ref>.
 
پیامبر {{صل}} با دلی هراسان به [[خانه]] برگشت. بر [[خدیجه]] وارد شد و گفت:
مرا بپوشانید، مرا بپوشانید... تا این که [[ترس]] او از بین رفت. ضمن بیان جریان به خدیجه گفت: بر خودم ترسیدم. خدیجه گفت: نه، به خدای [[سوگند]]؛ چنین نیست. هرگز [[خداوند]] ترا [[خوار]] نخواهد کرد. تو [[صله رحم]] می‌کنی؛ از [[درماندگان]] دست‌گیری می‌کنی؛ برهنگان را می‌پوشانی؛ مهمان را گرامی می‌داری؛ و در [[گرفتاری‌ها]] به دیگران مدد می‌رسانی. خدیجه با او به راه افتاد تا به نزد [[ورقة بن نوفل]]... پسر عموی خویش آمد. این ورقه در [[جاهلیت]] [[آیین مسیحیت]] گزیده بود و به زبان [[عبرانی]] کتاب می‌نوشت. او [[انجیل]] را به همین زبان می‌نوشت. ورقه پیرمردی بزرگ و [[نابینا]] بود.
 
خدیجه به پسر عمویش گفت: عموزاده؛ سخن برادرزاده‌ات را بشنو. ورقه به پیامبر {{صل}} گفت: چه می‌بینی؟ [[رسول خدا]] {{صل}} آنچه دیده بود، گفت.
ورقه به او گفت: این همان ناموسی است که خداوند به نزد موسی فرستاد... کاش آن هنگام که قومت ترا بیرون می‌کنند، من زنده باشم.
 
رسول خدا {{صل}} گفت: آیا آنها مرا بیرون خواهند کرد؟ ورقه گفت:
آری، هیچ مردی همانند تو چیزی نیاورد، مگر او را راندند. اگر دوره ترا [[درک]] کنم، ترا [[یاری]] و [[حمایت]] خواهم کرد... چیزی نگذشت که ورقه مرد و [[وحی]] قطع شد<ref>صحیح بخاری، ج۱، ص۵- ۶؛ ج۹، ص۳۸؛ صحیح مسلم، ج۱، ص۹۷؛ تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۴۷؛ المصنّف، ج۵، ص۳۲۲؛ تاریخ الخمیس، ج۱، ص۳۸۲؛ سیره دحلان، ج۱، ص۸۲؛ سیره حلبی، ج۱، ص۲۴۲.</ref>.
 
[[روایات متعارض]] و متناقض فراوان دیگری هم در کتاب‌های آنان آمده است. به طور مثال چند نمونه را می‌آوریم؛
# [[خدیجه]]، [[پیامبر]] {{صل}} را با [[ابوبکر]] به نزد [[ورقة بن نوفل]] فرستاد. پیامبر {{صل}} به ورقه گفت: صدایی از پشت سرش می‌شنود که می‌گوید: یا [[محمّد]]؛ یا محمّد؛ و او نیز از [[ترس]] فرار می‌کند. ورقه او را امر کرد که بماند تا آنچه می‌گوید، بشنود. آن‌گاه به وی خبر دهد. محمّد چنین کرد. شنید که صدایی می‌گوید: محمّد؛ بگو: {{متن قرآن|بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ}} تا {{متن قرآن|وَلَا الضَّالِّينَ}}<ref>«و نه گمراه‌اند» سوره فاتحه، آیه ۷.</ref> رسید. سپس گفت: بگو: {{متن قرآن|لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ}}. پیامبر {{صل}} به ورقه خبر داد. ورقه او را مژده داد که او همان کسی است که [[پسر مریم]] از آمدن او [[بشارت]] داده است. هنگامی که ورقه مرد، پیامبر {{صل}} گفت: من آن کشیش را در [[بهشت]] دیدم که [[لباس]] حریر بر تن داشت؛ زیرا به من [[ایمان]] آورد و مرا [[تصدیق]] کرد<ref>الروض الانف؛ سیره دحلان، ج۱، ص۸۳؛ سیره حلبی، ج۱، ص۲۵۰؛ سیره مغلطای، ص۱۵.</ref>.
# [[روایت]] دیگری می‌گوید: پس از آنکه خدیجه داستان محمّد {{صل}} را به‌ ورقه گزارش کرد، ورقه به او خبر داد که وی پیامبر این [[امّت]] است. مدتی بعد، ورقه پیامبر {{صل}} را دید که با خدیجه [[طواف]] می‌کنند. ورقه از پیامبر {{صل}} درباره آنچه دیده و شنیده بود، پرسید و او نیز همه را بازگفت. ورقه محمّد {{صل}} را خبر داد که پیامبر این امّت است<ref>سیره ابن هشام، ج۱، ص۲۵۴؛ سیره حلبی، ج۱، ص۲۳۹؛ سیره دحلان، ج۱، ص۸۱- ۸۲.</ref>.
# هنگامی که [[پیامبر]] {{صل}} آنچه را دیده بود، به [[خدیجه]] گفت، خدیجه او را [[بشارت]] داد که پیامبر این [[امّت]] است و [[غلام]] او ناصح، و [[بحیرای راهب]] این مطلب را به او گفته‌اند و این [[راهب]] بیست سال پیش او را [[فرمان]] داده که با [[محمّد]] {{صل}} [[ازدواج]] کند. خدیجه پیوسته با [[رسول خدا]] {{صل}} بود تا این که [[غذا]] خورد، آب نوشید و خندید. سپس نزد راهب رفت که در نزدیکی [[مکّه]] [[زندگی]] می‌کرد. داستان را به راهب گفت او نیز خدیجه را خبر داد که [[جبرئیل]]، [[امین]] و فرستاده [[خداوند]] به نزد [[پیامبران]] است. خدیجه آن‌گاه نزد عدّاس آمد و از او در این باره، سؤال کرد. او نیز همین مطلب را به خدیجه گفت. سپس خدیجه نزد [[ورقة بن نوفل]] آمد. او نیز مثل همین سخن را گفت، امّا خدیجه را [[سوگند]] داد که جریان را پوشیده نگه دارد و از او خواست که پسر عبدالله را به نزد او فرستد تا خودش از او سؤال کند و جریان را از زبان او بشنود؛ زیرا [[خوف]] دارد که مبادا جبرئیل نباشد؛ زیرا برخی از [[شیاطین]] برای [[گمراهی]] و [[فساد]] خود را به این صورت در می‌آورند تا [[مرد]] [[خردمند]] را شیفته خود سازند و او را دیوانه کنند. خدیجه نزد پیامبر {{صل}} بازگشت و سخن ورقه را به او بازگفت. این [[آیه]] فرود آمد؛ {{متن قرآن|ن وَالْقَلَمِ وَمَا يَسْطُرُونَ * مَا أَنْتَ بِنِعْمَةِ رَبِّكَ بِمَجْنُونٍ}}<ref>«نون؛ سوگند به قلم و آنچه برنگارند * تو، به (برکت) نعمت پروردگارت، دیوانه نیستی» سوره قلم، آیه ۱-۲.</ref>. خدیجه [[اصرار]] ورزید که پیامبر {{صل}} به نزد ورقه برود. پیامبر {{صل}} نزد او رفت و ورقه او را [[تصدیق]] کرد. تصدیق و سخن ورقه درباره رسول خدا {{صل}} منتشر شد و این امر، بر اشراف [[قوم]] دشوار آمد<ref>البدایة و النهایه، ج۳، ص۱۴- ۵؛ سیره ابن هشام، ج۱، ص۳۵۴؛ سیره حلبی، ج۱، ص۲۳۹- ۲۴۰؛ سیره دحلان، ج۱، ص۸۱- ۸۲.</ref>.
# [[خدیجه]] از [[پیامبر]] {{صل}} خواست، هنگامی که [[فرشته]] می‌آید، به وی خبر دهد. پیامبر {{صل}} چنین کرد. خدیجه دستور داد که پیامبر {{صل}} روی ران راست او بنشیند. پیامبر {{صل}} چنین کرد، امّا فرشته نرفت. خدیجه، پیامبر {{صل}} را در دامن خود نشاند، بازهم فرشته نرفت. خدیجه ناراحت شد و در حالی که پیامبر {{صل}} در دامن او بود، [[پوشش]] از سر و صورت خود برداشت. فرشته رفت. خدیجه گفت: این [[شیطان]] نیست، [[پسر عمو]]؛ این فرشته است؛ [[ثابت قدم]] باش. در [[روایت]] دیگری آمده، خدیجه، [[رسول خدا]] {{صل}} را زیر [[لباس]] خود، قرار داد و سرش را از گریبان خویش به در آورد. در این هنگام [[جبرئیل]] رفت<ref>سیره ابن هشام، ج۱، ص۲۵۵؛ تاریخ الخمیس، ج۱، ص۲۸۳؛ سیره حلبی، ج۱، ص۲۵۲؛ سیره دحلان، ج۱، ص۸۴.</ref>. در روایت دیگری آمده که این کار به [[راهنمایی]] ورقه بود<ref>سیره حلبی، ج۱، ص۲۵۲.</ref>.
# ورقه به خدیجه گفت: از او درباره کسی که نزدش می‌آید، سؤال کن. اگر [[میکائیل]] باشد، برای او [[فروتنی]]، [[مهربانی]] و [[نرمش]] آورده است و اگر جبرئیل باشد، برای او [[قتل]] و [[اسارت]] آورده است. خدیجه از پیامبر {{صل}} سؤال کرد. گفت: جبرئیل است. خدیجه به پیشانی خود زد<ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۳.</ref>.
# در روایت دیگری آمده، وقتی به پیامبر {{صل}} [[وحی]] شد، گفت: این- یعنی خودش- یا شاعر است یا [[مجنون]]. این سخن را هرگز نباید به [[قریش]] بگویم. هم اکنون بالای [[کوه]] می‌روم و خودم را به پایین پرتاب می‌کنم و با کشتن خود، راحت می‌شوم. گوید: بیرون رفتم تا به میان کوه رسیدم، از [[آسمان]] صدایی شنیدم که می‌گفت: [[محمّد]]؛ تو [[رسول]] خدایی. در ادامه روایت آمده، پیامبر {{صل}} به خدیجه گفت: این شاعر است یا مجنون. خدیجه گفت: ترا از این به [[خدا]] [[پناه]] می‌دهم. سپس نزد ورقه رفت. ورقه [[پیام]] [[استقامت]] برای پیامبر فرستاد. روزی او را در [[طواف]] [[کعبه]] [[ملاقات]] کرد. بین آن دو گفتگوهایی انجام شد<ref>تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۴۹- ۵۰.</ref>. از نظر سهیلی، خدیجه درباره کار [[رسول خدا]] {{صل}} از ورقه، عدّاس و نسطور سؤال کرد<ref>الروض الانف، ج۱، ص۲۷۳؛ الاوائل، ج۱، ص۱۴۶.</ref>.
# عدّاس کتابی به [[خدیجه]] داد که آن را روی [[پیامبر]] {{صل}} بگذارد. اگر [[مجنون]] باشد، [[شفا]] پیدا خواهد کرد، و الّا ضرری ندارد. هنگامی که خدیجه با آن نوشته بازگشت، دید [[جبرئیل]] آیاتی از [[سوره قلم]] را به او یاد می‌دهد. خدیجه شادمان شد و او را نزد عدّاس برد. عدّاس پشت پیامبر {{صل}} را لخت کرد. خاتم [[پیامبری]] را در میان دو بازویش دید...<ref>تاریخ الخمیس، ج۱، ص۲۸۴؛ سیره دحلان، ج۱، ص۸۳؛ سیره حلبی، ج۱، ص۲۴۳.</ref>. در [[روایت]] دیگری است که وقتی پیامبر {{صل}} آمدن جبرئیل را به خدیجه گفت، خدیجه داستان را به [[بحیرای راهب]] نوشت. برخی گفته‌اند: خودش به نزد [[راهب]] [[سفر]] کرد تا از او در این باره سؤال کند<ref>سیره دحلان، ج۱، ص۸۳؛ سیره حلبی، ج۱، ص۲۴۴.</ref>.
# در روایتی آمده، وقتی پیامبر {{صل}} بالای [[کوه]] می‌رفت تا خود را از بلندی پرتاب کند، چون روی قلّه رسید، جبرئیل نمایان می‌شد و او را به [[رسالت]] خطاب می‌کرد. در این موقع، پیامبر {{صل}} آرام می‌گرفت و [[اطمینان]] خاطر پیدا می‌کرد<ref>المصنّف، ج۵، ص۳۲۳.</ref>.
# پیامبر {{صل}} با مسرّت و [[شادمانی]] به نزد خانواده‌اش بازگشت و مطمئن بود که امر عظیمی روی داده است. وقتی وارد شد، به خدیجه گفت: آیا آنچه را پیش از این گفتم، در [[خواب]] دیده‌ام؛ به تو نشان دهم؟ جبرئیل به من اعلام کرد که پروردگارم او را به نزد من فرستاده است. سپس آنچه را که از ناحیه [[خداوند]] به او رسیده بود و نیز آنچه شنیده بود، به خدیجه گفت. خدیجه او را [[بشارت]] داد و گفت: ترا مژده باد؛ به خدای [[سوگند]]؛ خداوند جز به [[نیکی]] با تو [[رفتار]] نمی‌کند. آنچه از [[فرمان خدا]] به تو رسیده، بپذیر که [[حق]] است، ترا بشارت که حقیقتا رسول خدا هستی.
 
سپس نزد [[عداس نصرانی]]، [[غلام]] [[عتبة بن ربیعه]]، رفت که مردی از اهالی [[نینوا]] بود. از عدّاس درباره جبرئیل پرسید. عدّاس از ذکر نام [[جبرئیل]] در این [[سرزمین]] تعجّب کرد. او به [[خدیجه]] گفت: جبرئیل، [[امین]] [[خداوند]] به نزد [[پیامبران]] است.
 
سپس خدیجه به نزد [[ورقة بن نوفل]] رفت...<ref>البدایة و النهایه، ج۳، ص۱۳.</ref>.
این، اندکی از انبوه [[روایات]] و گفته‌های درهم و [[ضد]] و نقیضی بود که درباره آغاز [[وحی]] گفته‌اند و می‌گویند.<ref>[[سید جعفر مرتضی عاملی|عاملی، سید جعفر مرتضی]]، [[سیرت جاودانه ج۱ (کتاب)|سیرت جاودانه ج۱]]، ص ۲۵۶.</ref>.


== جستارهای وابسته ==
== جستارهای وابسته ==
{{پرسش‌های وابسته}}
{{مدخل وابسته}}
{{ستون-شروع|7}}  
* [[وحی در قرآن]]
* [[وحی در قرآن]]
* [[وحی در حدیث]]
* [[وحی در حدیث]]
خط ۱۰۳: خط ۱۲۹:
* [[نزول قرآن]]
* [[نزول قرآن]]
* [[تجربه دینی]]
* [[تجربه دینی]]
{{پایان}}
{{پایان مدخل‌ وابسته}}
{{پایان}}


=='''[[:رده:آثار وحی و الهام|منبع‌شناسی جامع وحی و الهام]]'''==
== منابع ==
* [[:رده:کتاب‌شناسی کتاب‌های وحی و الهام|کتاب‌شناسی وحی و الهام]]؛
{{منابع}}
* [[:رده:مقاله‌شناسی مقاله‌های وحی و الهام|مقاله‌شناسی وحی و الهام]]؛
# [[پرونده:IM010488.jpg|22px]] [[محمد کاظم شاکر|شاکر، محمد کاظم]]، [[آشنایی با علوم قرآنی (کتاب)|'''آشنایی با علوم قرآنی''']]
* [[:رده:پایان‌نامه‌شناسی پایان‌نامه‌های وحی و الهام|پایان‌نامه‌شناسی وحی و الهام]].
# [[پرونده:13790010.jpg|22px]] [[سید جعفر مرتضی عاملی|عاملی، سید جعفر مرتضی]]، [[سیرت جاودانه ج۱ (کتاب)|'''سیرت جاودانه ج۱''']]
{{پایان منابع}}


== پانویس ==
{{پانویس}}


{{نبوت شناسی}}
{{نبوت شناسی}}
==پانویس==
{{یادآوری پانویس}}
{{پانویس2}}


[[رده:مدخل‌های درجه دو دانشنامه]]
[[رده:مدخل‌های درجه دو دانشنامه]]
[[رده:مجاری علم لدنی امام]]
[[رده:وحی و الهام]]
[[رده:وحی]]
[[رده:وحی]]
[[رده:وحی در حدیث]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۵ فوریهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۱۳:۰۶

مقدمه

واژه وحی و مشتقات آن از واژه‌های پرکاربرد در حوزه حدیث است. در احادیث زیادی از وحی سخن به میان آمده یا بدان اشاره شده است. بررسی کتب حدیثی فریقین حکایت از آن دارد که هزاران بار در احادیث واژه‌های مرتبط با وحی به کار رفته است[۱]. اهمیت بررسی وحی در احادیث از آن جهت است که پیامبر اکرم (ص) خود کامل‌ترین نوع وحی را تجربه کرده‌اند و بیانات ایشان و نیز اهل‌ بیت آن حضرت در این‌باره بسیار گران‌بها خواهد بود. البته باید یادآور شد که به رغم کثرت احادیث، متأسفانه به قدر کافی از چند و چون وحی به روشنی پرده‌برداری نشده است، با این حال پژوهش همه‌جانبه در احادیث مربوط به وحی و نقد و بررسی آن‌ها می‌تواند روشنگر برخی از زوایای نامکشوف وحی باشد. علاوه بر آن‌که احادیث خود منبعی مستقل در شناخت وحی به شمار می‌آیند، در فهم مراد از کاربردهای وحی در قرآن نیز کمک شایانی می‌کنند. یاری گرفتن از احادیث در جهت فهم چگونگی وحی در قرآن از دو جهت حائز اهمیت است: یکی در معناشناسی وحی و دیگری در تفسیر کاربردهای قرآنی وحی. از آنجا که صدور احادیث در عصر نزول قرآن یا نزدیک به آن زمان بوده است، احادیثی که در تفسیر آیاتِ مربوط به وحی آمده است، بیانگر معنای مراد از وحی در قرآن است. به عنوان نمونه روشن می‌سازد که وحی در آیه وَإِذْ أَوْحَيْتُ إِلَى الْحَوَارِيِّينَ أَنْ آمِنُواْ بِي وَبِرَسُولِي قَالُواْ آمَنَّا وَاشْهَدْ بِأَنَّنَا مُسْلِمُونَ[۲] به معنای الهام است[۳][۴].

ابواب مربوط به وحی در کتب حدیثی

همه احادیثی که می‌تواند روشنگر ماهیت وحی و مسائل مربوط به آن باشد در باب ویژه‌ای از کتب حدیث نیامده است. از این رو، پژوهشگران برای انجام پژوهشی جامع در باره وحی در احادیث باید از طریق کلیدواژه‌ها و نیز ابواب مختلف حدیثی تحقیق خود را پی‌گیری نمایند[۵].

ابواب حديثی مربوط به وحی عبارت‌اند از[۶]:

  1. ابوابی که با عنوان وحی یا نزول قرآن یا مضامین مشابه آمده است، مانند بدء الوحی در صحیح بخاری[۷].
  2. احادیثی که واژه وحی یا مشتقاتش در آن‌ها آمده است[۸].
  3. احادیثی که مشتقات مختلف نزول در آن‌ها آمده است[۹].
  4. احادیث مربوط به فرشتگان و کیفیت ارتباط آن‌ها با خداوند و افراد بشر[۱۰].
  5. احادیث مربوط به مباحث نبوت، امامت و تحدیث[۱۱].
  6. احادیث مربوط به رؤیا که در آن از ماهیت رؤیا و انواع آن و رابطه آن با وحی سخن به میان آمده است[۱۲].
  7. احادیث تفسیری که در ذیل آیات مربوط به وحی و نزول قرآن آمده است[۱۳].

اهم مضامین حدیثی در باب وحی

گرچه می‌توان در احادیث مربوط به وحی نکات ظریف و جزئیات فراوانی یافت، اما با مرور احادیث می‌توان به موارد ذیل به عنوان موضوعات قابل پیگیری در احادیث اشاره کرد[۱۴]:

  1. آغاز وحی بر پیامبر اکرم و چگونگی آن[۱۵][۱۶].
  2. حالات پیامبر اکرم (ص) در هنگام وحی[۱۷].
  3. چگونگی ظهور فرشته وحی بر پیامبر[۱۸][۱۹].
  4. تمثل جبرئیل و فرشتگان و کیفیت آن[۲۰][۲۱].
  5. سلسله‌ مراتب گذر وحی از خدا تا پیامبر[۲۲][۲۳].
  6. انواع وحی[۲۴][۲۵].
  7. جایگاه رؤیاهای صادقه در وحی[۲۶][۲۷].
  8. تفاوت وحی در رسول، نبی، امام، محدث و افراد عادی[۲۸][۲۹].
  9. وحی شیطان به انسان و چگونگی ایجاد وسوسه[۳۰][۳۱].

آغاز وحی در روایات مکتب خلافت‌

بخاری، مسلم و دیگران روایتی از زهری از عروة بن زبیر از عایشه نقل کرده‌اند که خلاصه آن چنین است؛ فرشته در غار حراء نزد پیامبر (ص) آمد و گفت: بخوان. گفت: من خواندن نمی‌دانم. گوید: فرشته مرا گرفت و چنان فشار داد که بی‌رمق شدم. آن‌گاه رهایم کرد و گفت: بخوان. گفتم: خواندن نمی‌دانم. دوباره مرا گرفت و چنان به هم فشرد که بی‌رمق شدم. آن‌گاه رهایم کرد و گفت: بخوان. گفتم: خواندن نمی‌دانم. بار سوم مرا گرفت و به هم فشرد. آن‌گاه رهایم کرد و گفت: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ * اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ * خَلَقَ الْإِنْسَانَ مِنْ عَلَقٍ * اقْرَأْ وَرَبُّكَ الْأَكْرَمُ[۳۲].

پیامبر (ص) با دلی هراسان به خانه برگشت. بر خدیجه وارد شد و گفت: مرا بپوشانید، مرا بپوشانید... تا این که ترس او از بین رفت. ضمن بیان جریان به خدیجه گفت: بر خودم ترسیدم. خدیجه گفت: نه، به خدای سوگند؛ چنین نیست. هرگز خداوند ترا خوار نخواهد کرد. تو صله رحم می‌کنی؛ از درماندگان دست‌گیری می‌کنی؛ برهنگان را می‌پوشانی؛ مهمان را گرامی می‌داری؛ و در گرفتاری‌ها به دیگران مدد می‌رسانی. خدیجه با او به راه افتاد تا به نزد ورقة بن نوفل... پسر عموی خویش آمد. این ورقه در جاهلیت آیین مسیحیت گزیده بود و به زبان عبرانی کتاب می‌نوشت. او انجیل را به همین زبان می‌نوشت. ورقه پیرمردی بزرگ و نابینا بود.

خدیجه به پسر عمویش گفت: عموزاده؛ سخن برادرزاده‌ات را بشنو. ورقه به پیامبر (ص) گفت: چه می‌بینی؟ رسول خدا (ص) آنچه دیده بود، گفت. ورقه به او گفت: این همان ناموسی است که خداوند به نزد موسی فرستاد... کاش آن هنگام که قومت ترا بیرون می‌کنند، من زنده باشم.

رسول خدا (ص) گفت: آیا آنها مرا بیرون خواهند کرد؟ ورقه گفت: آری، هیچ مردی همانند تو چیزی نیاورد، مگر او را راندند. اگر دوره ترا درک کنم، ترا یاری و حمایت خواهم کرد... چیزی نگذشت که ورقه مرد و وحی قطع شد[۳۳].

روایات متعارض و متناقض فراوان دیگری هم در کتاب‌های آنان آمده است. به طور مثال چند نمونه را می‌آوریم؛

  1. خدیجه، پیامبر (ص) را با ابوبکر به نزد ورقة بن نوفل فرستاد. پیامبر (ص) به ورقه گفت: صدایی از پشت سرش می‌شنود که می‌گوید: یا محمّد؛ یا محمّد؛ و او نیز از ترس فرار می‌کند. ورقه او را امر کرد که بماند تا آنچه می‌گوید، بشنود. آن‌گاه به وی خبر دهد. محمّد چنین کرد. شنید که صدایی می‌گوید: محمّد؛ بگو: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ تا وَلَا الضَّالِّينَ[۳۴] رسید. سپس گفت: بگو: لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ. پیامبر (ص) به ورقه خبر داد. ورقه او را مژده داد که او همان کسی است که پسر مریم از آمدن او بشارت داده است. هنگامی که ورقه مرد، پیامبر (ص) گفت: من آن کشیش را در بهشت دیدم که لباس حریر بر تن داشت؛ زیرا به من ایمان آورد و مرا تصدیق کرد[۳۵].
  2. روایت دیگری می‌گوید: پس از آنکه خدیجه داستان محمّد (ص) را به‌ ورقه گزارش کرد، ورقه به او خبر داد که وی پیامبر این امّت است. مدتی بعد، ورقه پیامبر (ص) را دید که با خدیجه طواف می‌کنند. ورقه از پیامبر (ص) درباره آنچه دیده و شنیده بود، پرسید و او نیز همه را بازگفت. ورقه محمّد (ص) را خبر داد که پیامبر این امّت است[۳۶].
  3. هنگامی که پیامبر (ص) آنچه را دیده بود، به خدیجه گفت، خدیجه او را بشارت داد که پیامبر این امّت است و غلام او ناصح، و بحیرای راهب این مطلب را به او گفته‌اند و این راهب بیست سال پیش او را فرمان داده که با محمّد (ص) ازدواج کند. خدیجه پیوسته با رسول خدا (ص) بود تا این که غذا خورد، آب نوشید و خندید. سپس نزد راهب رفت که در نزدیکی مکّه زندگی می‌کرد. داستان را به راهب گفت او نیز خدیجه را خبر داد که جبرئیل، امین و فرستاده خداوند به نزد پیامبران است. خدیجه آن‌گاه نزد عدّاس آمد و از او در این باره، سؤال کرد. او نیز همین مطلب را به خدیجه گفت. سپس خدیجه نزد ورقة بن نوفل آمد. او نیز مثل همین سخن را گفت، امّا خدیجه را سوگند داد که جریان را پوشیده نگه دارد و از او خواست که پسر عبدالله را به نزد او فرستد تا خودش از او سؤال کند و جریان را از زبان او بشنود؛ زیرا خوف دارد که مبادا جبرئیل نباشد؛ زیرا برخی از شیاطین برای گمراهی و فساد خود را به این صورت در می‌آورند تا مرد خردمند را شیفته خود سازند و او را دیوانه کنند. خدیجه نزد پیامبر (ص) بازگشت و سخن ورقه را به او بازگفت. این آیه فرود آمد؛ ن وَالْقَلَمِ وَمَا يَسْطُرُونَ * مَا أَنْتَ بِنِعْمَةِ رَبِّكَ بِمَجْنُونٍ[۳۷]. خدیجه اصرار ورزید که پیامبر (ص) به نزد ورقه برود. پیامبر (ص) نزد او رفت و ورقه او را تصدیق کرد. تصدیق و سخن ورقه درباره رسول خدا (ص) منتشر شد و این امر، بر اشراف قوم دشوار آمد[۳۸].
  4. خدیجه از پیامبر (ص) خواست، هنگامی که فرشته می‌آید، به وی خبر دهد. پیامبر (ص) چنین کرد. خدیجه دستور داد که پیامبر (ص) روی ران راست او بنشیند. پیامبر (ص) چنین کرد، امّا فرشته نرفت. خدیجه، پیامبر (ص) را در دامن خود نشاند، بازهم فرشته نرفت. خدیجه ناراحت شد و در حالی که پیامبر (ص) در دامن او بود، پوشش از سر و صورت خود برداشت. فرشته رفت. خدیجه گفت: این شیطان نیست، پسر عمو؛ این فرشته است؛ ثابت قدم باش. در روایت دیگری آمده، خدیجه، رسول خدا (ص) را زیر لباس خود، قرار داد و سرش را از گریبان خویش به در آورد. در این هنگام جبرئیل رفت[۳۹]. در روایت دیگری آمده که این کار به راهنمایی ورقه بود[۴۰].
  5. ورقه به خدیجه گفت: از او درباره کسی که نزدش می‌آید، سؤال کن. اگر میکائیل باشد، برای او فروتنی، مهربانی و نرمش آورده است و اگر جبرئیل باشد، برای او قتل و اسارت آورده است. خدیجه از پیامبر (ص) سؤال کرد. گفت: جبرئیل است. خدیجه به پیشانی خود زد[۴۱].
  6. در روایت دیگری آمده، وقتی به پیامبر (ص) وحی شد، گفت: این- یعنی خودش- یا شاعر است یا مجنون. این سخن را هرگز نباید به قریش بگویم. هم اکنون بالای کوه می‌روم و خودم را به پایین پرتاب می‌کنم و با کشتن خود، راحت می‌شوم. گوید: بیرون رفتم تا به میان کوه رسیدم، از آسمان صدایی شنیدم که می‌گفت: محمّد؛ تو رسول خدایی. در ادامه روایت آمده، پیامبر (ص) به خدیجه گفت: این شاعر است یا مجنون. خدیجه گفت: ترا از این به خدا پناه می‌دهم. سپس نزد ورقه رفت. ورقه پیام استقامت برای پیامبر فرستاد. روزی او را در طواف کعبه ملاقات کرد. بین آن دو گفتگوهایی انجام شد[۴۲]. از نظر سهیلی، خدیجه درباره کار رسول خدا (ص) از ورقه، عدّاس و نسطور سؤال کرد[۴۳].
  7. عدّاس کتابی به خدیجه داد که آن را روی پیامبر (ص) بگذارد. اگر مجنون باشد، شفا پیدا خواهد کرد، و الّا ضرری ندارد. هنگامی که خدیجه با آن نوشته بازگشت، دید جبرئیل آیاتی از سوره قلم را به او یاد می‌دهد. خدیجه شادمان شد و او را نزد عدّاس برد. عدّاس پشت پیامبر (ص) را لخت کرد. خاتم پیامبری را در میان دو بازویش دید...[۴۴]. در روایت دیگری است که وقتی پیامبر (ص) آمدن جبرئیل را به خدیجه گفت، خدیجه داستان را به بحیرای راهب نوشت. برخی گفته‌اند: خودش به نزد راهب سفر کرد تا از او در این باره سؤال کند[۴۵].
  8. در روایتی آمده، وقتی پیامبر (ص) بالای کوه می‌رفت تا خود را از بلندی پرتاب کند، چون روی قلّه رسید، جبرئیل نمایان می‌شد و او را به رسالت خطاب می‌کرد. در این موقع، پیامبر (ص) آرام می‌گرفت و اطمینان خاطر پیدا می‌کرد[۴۶].
  9. پیامبر (ص) با مسرّت و شادمانی به نزد خانواده‌اش بازگشت و مطمئن بود که امر عظیمی روی داده است. وقتی وارد شد، به خدیجه گفت: آیا آنچه را پیش از این گفتم، در خواب دیده‌ام؛ به تو نشان دهم؟ جبرئیل به من اعلام کرد که پروردگارم او را به نزد من فرستاده است. سپس آنچه را که از ناحیه خداوند به او رسیده بود و نیز آنچه شنیده بود، به خدیجه گفت. خدیجه او را بشارت داد و گفت: ترا مژده باد؛ به خدای سوگند؛ خداوند جز به نیکی با تو رفتار نمی‌کند. آنچه از فرمان خدا به تو رسیده، بپذیر که حق است، ترا بشارت که حقیقتا رسول خدا هستی.

سپس نزد عداس نصرانی، غلام عتبة بن ربیعه، رفت که مردی از اهالی نینوا بود. از عدّاس درباره جبرئیل پرسید. عدّاس از ذکر نام جبرئیل در این سرزمین تعجّب کرد. او به خدیجه گفت: جبرئیل، امین خداوند به نزد پیامبران است.

سپس خدیجه به نزد ورقة بن نوفل رفت...[۴۷]. این، اندکی از انبوه روایات و گفته‌های درهم و ضد و نقیضی بود که درباره آغاز وحی گفته‌اند و می‌گویند.[۴۸].

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. در جستجوی انجام‌شده در گسترۀ ۸۶ کتاب حدیثی، تعداد ۱۳۲۳۰ مورد یافت شد.
  2. و یاد کن که به حواریان وحی کردم که به من و فرستاده‌ام ایمان آورید گفتند: (خداوندا) ایمان آوردیم و گواه باش که ما گردن نهاده‌ایم؛ سوره مائده، آیه:۱۱۱.
  3. ر. ک: محمد بن مسعود عیاش (عياشى)، پيشين، ج ۱، ص ۳۵: فیض كاشانی، التفسیر الصافی، ج ۲، ص ۹۷؛ سید هاشم حسینی بحرانی، ج ۲، ص ۳۸۰؛ عبد علی بن جمعه الحویزی، تفسیر نورالثقلین، ج ۱، ص ۶۹۰.
  4. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص۵۳.
  5. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص۵۳.
  6. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص۵۳.
  7. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص۵۳.
  8. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص۵۳.
  9. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص۵۳.
  10. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص۵۴.
  11. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص۵۴.
  12. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص۵۴.
  13. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص۵۴.
  14. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص۵۴.
  15. ر. ک: الصحیح البخاری، محمد بن اسماعیل بخاری، بیروت، دارالفكر، ۱۴۰۱ ﻫ، ج ۱، ص ۷۱ ـ ۶؛ المستدرک، محمد بن محمد الحاكم النیشابوری، تحقیق یوسف مرعشی، بیروت، دارالمعرفه، ۱۴۰۶ ﻫ، ج ۳، ص ۱۸۳؛ بخاری، صحیح بخاری، ج ۸، ص ۶۷؛ کنز العمال، متقی هندی، تحقیق شیخ بكری حیانی و دیگران، بیروت، مؤسسة الرساله‌، ج ۱۲، ص ۴۴۶.
  16. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص۵۴.
  17. ر. ک: بحار الانوار، محمد باقر مجلسی، بیروت، مؤسسة الوفاء، ج ۱۸، ص ۲۵۶ و ۲۶۱؛ الطبقات الکبری، ابن سعد، بیروت دار الصادر، ج ۱، ص ۱۹۷؛ جامع الاصول، ج ۱۱، ص ۲۸۳؛ متقی هندی، کنزالعمال، ج ۷، ص ۱۵۱ و ۲۱۶ و ج ۱۱، ص ۱۱۱ و ۴۵۸؛ بخاری، صحیح بخاری، ج ۱، ص ۱۴۴ و ج ۲، ص ۲۰۲، ج ۴، ص ۲۶۶.
  18. ر. ک: فتح الباری فی شرح صحیح البخاری، ابن حجر عسقلانی، بیروت، دارالمعرفة للطباعة و النشر، ج ۱، ص ۱۸؛ متقی هندی، کنزالعمال، ج ۱۱، ص ۱۸.
  19. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص۵۴.
  20. ر. ک: سنن النسائی، احمد بن شعیب النسائی، بیروت، دارالفكر، ج ۷، ص ۶۹؛ متقی هندی، پیشین، ج ۱۱، ص ۴۵۹ و ۴۶۰.
  21. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص۵۴.
  22. التوحید، شیخ صدوق، تحقیق سید هاشم حسینی، ۱۳۸۷ ﻫ، قم، جماعة المدرسین، ص ۲۶۴؛ متقی هندی، پیشین، ج ۲، ص ۳۰۶.
  23. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص۵۴.
  24. متقی هندی، کنزالعمال، ج ۱۱، ص ۴۵۹.
  25. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص۵۴.
  26. کافی، كلینی، تحقیق علی اكبر غقاری، دار الكتب الاسلامیة، ۱۳۸۸ ﻫ، چاپ سوم، ج ۱، ص ۱۷۶؛ مستدرک حاکم، ج ۲، ص ۵۴۵؛ مستدرک حاکم، ج ۳، ص ۱۸۳، ج ۴، ص ۳۹۶؛ همان، ج ۲، ص ۴۳۱؛ بخاری، صحیح بخاری، ج ۱، ص ۴۴ و ۲۰۹؛ تحقیق عبد الوهاب عبداللطیف، محمد بن عیسی ترمذی، بیروت، دار الفكر، ۱۴۰۳ ﻫ، سنن الترمذی، ج ۵، ص ۲۸۳.
  27. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص۵۴.
  28. ر. ک: مجلسی، بحارالانوار، ج ۱۱، ص ۵۳ ـ ۴؛ كلینی، کافی، ج ۱، ص ۱۷۶.
  29. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص۵۴.
  30. حاكم نیشابوری، المستدرک، ج ۲، ص ۵۴۵؛ ترمذی، سنن الترمذی، ج ۴، ص ۳۳۲.
  31. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص۵۴.
  32. «بخوان به نام پروردگار خویش که آفرید * آدمی را از خونپاره‌ای فروبسته آفرید * بخوان و (بدان که) پروردگار تو گرامی‌ترین است» سوره علق، آیه ۱-۳.
  33. صحیح بخاری، ج۱، ص۵- ۶؛ ج۹، ص۳۸؛ صحیح مسلم، ج۱، ص۹۷؛ تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۴۷؛ المصنّف، ج۵، ص۳۲۲؛ تاریخ الخمیس، ج۱، ص۳۸۲؛ سیره دحلان، ج۱، ص۸۲؛ سیره حلبی، ج۱، ص۲۴۲.
  34. «و نه گمراه‌اند» سوره فاتحه، آیه ۷.
  35. الروض الانف؛ سیره دحلان، ج۱، ص۸۳؛ سیره حلبی، ج۱، ص۲۵۰؛ سیره مغلطای، ص۱۵.
  36. سیره ابن هشام، ج۱، ص۲۵۴؛ سیره حلبی، ج۱، ص۲۳۹؛ سیره دحلان، ج۱، ص۸۱- ۸۲.
  37. «نون؛ سوگند به قلم و آنچه برنگارند * تو، به (برکت) نعمت پروردگارت، دیوانه نیستی» سوره قلم، آیه ۱-۲.
  38. البدایة و النهایه، ج۳، ص۱۴- ۵؛ سیره ابن هشام، ج۱، ص۳۵۴؛ سیره حلبی، ج۱، ص۲۳۹- ۲۴۰؛ سیره دحلان، ج۱، ص۸۱- ۸۲.
  39. سیره ابن هشام، ج۱، ص۲۵۵؛ تاریخ الخمیس، ج۱، ص۲۸۳؛ سیره حلبی، ج۱، ص۲۵۲؛ سیره دحلان، ج۱، ص۸۴.
  40. سیره حلبی، ج۱، ص۲۵۲.
  41. تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۳.
  42. تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۴۹- ۵۰.
  43. الروض الانف، ج۱، ص۲۷۳؛ الاوائل، ج۱، ص۱۴۶.
  44. تاریخ الخمیس، ج۱، ص۲۸۴؛ سیره دحلان، ج۱، ص۸۳؛ سیره حلبی، ج۱، ص۲۴۳.
  45. سیره دحلان، ج۱، ص۸۳؛ سیره حلبی، ج۱، ص۲۴۴.
  46. المصنّف، ج۵، ص۳۲۳.
  47. البدایة و النهایه، ج۳، ص۱۳.
  48. عاملی، سید جعفر مرتضی، سیرت جاودانه ج۱، ص ۲۵۶.