احادیث معتبر و متواتری از رسول اکرم{{صل}} از طریق [[سنّی]] و [[شیعه]] نقل شده که در آنها بر امامت و ولایت بلافصل علی{{ع}} بعد از [[پیامبر]]{{صل}} تصریح شده است. در اینجا چند نمونه از آنها را میآوریم.
===== [[حدیث ثقلین]] =====
حدیث ثقلین، از جمله احادیث متواتر قطعی الصدور است؛ زیرا این [[حدیث]] در کتب شیعه و سنّی به سندهای معتبر و گوناگون نقل شده است و مهمتر اینکه کثرت نقل روایت [[ثقلین]]، آن هم با مضامین مختلف که همگی بر معنای واحدی دلالت دارند، نشان میدهد که رسول اکرم{{صل}} این [[کلام]] را در مواقع مختلف طی دوران رسالت، و به [[طور]] مکرر بازگو کرده است. آن حدیث در نقل مشهورش چنین است: "من در میان شما دو چیز گرانبها و سنگین میگذارم که یکی بزرگتر از دیگری است: [[کتاب خدا]] ([[قرآن]]) که ریسمان کشیده از [[آسمان]] تا [[زمین]] است، و عترتم [[اهل]] بیتم، آنها هرگز از همدیگر جدا نمیشوند تا اینکه در ([[روز قیامت]]) کنار [[حوض کوثر]] بر من وارد شوند"<ref>{{متن حدیث|إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ أَحَدُهُمَا أَكْبَرُ مِنَ الْآخَرِ كِتَابُ اللَّهِ حَبْلٌ مَمْدُودٌ مِنَ السَّمَاءِ إِلَى الْأَرْضِ وَ عِتْرَتِي أَهْلُ بَيْتِي وَ إِنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ}}؛ ر.ک: اصول کافی، ج۱، ص۲۹۴؛ الارشاد، شیخ مفید، ص۹۴؛ مسند احمد حنبل، ج۳، ص۱۴ و ۱۷ و ۲۶ و ۵۹ و ج۵، ص۱۸۲ و ۱۸۹ و ۱۹۰؛ صحیح مسلم، ج۱۵، به شرح النووی، ص۱۷۹ – ۱۸۱.</ref>.
همانطور که در [[شأن نزول آیه]] تطهیر پیرامون [[مصادیق اهل بیت]] آوردیم، در اینجا هم مراد از [[اهل بیت]]، جز علی{{ع}} و [[فاطمه]]{{س}} و [[فرزندان]] آنان نخواهد بود، و دیگران، مثل [[زنان پیامبر]]{{صل}} را شامل نمیشود<ref>ر.ک: سنن ترمذی، ج۵، ص۳۲۸.</ref>.
این [[حدیث]] در برخی از نقلها از صراحت بیشتری برخوردار است، و در آن [[پیامبر اکرم]]{{صل}} تصریح کرده که: اگر به این دو ([[کتاب خدا]] و [[اهل]] بیتم) چنگ بزنید و از آنها [[اطاعت]] کنید [[گمراه]] نمیشوید، پس بر آنها پیشی نگیرید که هلاک میشوید و از آنها بازنمانید که هلاک میشوید، به آنها چیزی یاد ندهید که آنها از شما داناترند<ref>ر.ک: مسند احمد حنبل، ج۳، ص۵۹؛ الصواعق المحرقه، ابن حجر هیتمی، ۲۲۸ - ۲۲۹.</ref>.
بنابر این، [[حدیث ثقلین]]، دلیل [[قاطع]] و روشنی است که [[رسول خدا]]{{صل}} علی{{ع}} و فرزندان [[معصوم]] او را به [[امامت]] برگزیده است. چون آنان را همتای قرآن قرار داده، و پیوند این دو را ناگسستنی اعلام کرده است، به طوری که تفکیک این دو از هم و [[پیروی]] از یکی و دوری از دیگری را موجب [[گمراهی]] از مسیر [[هدایت]] و دوری از [[اسلام ناب محمدی]]{{صل}} دانسته است<ref>[[عبدالله ابراهیمزاده آملی|ابراهیمزاده آملی، عبدالله]]، [[امامت و رهبری - ابراهیمزاده آملی (کتاب)| امامت و رهبری]]، ص۱۰۷-۱۰۹.</ref>.
===== [[حدیث منزلت]] =====
حدیث منزلت نیز از جمله احادیث معتبر و متواتری است که اکثر منابع معتبر [[روایی]] و [[تاریخی]] [[اهل سنت]] و همه [[جوامع]] [[روائی]] [[شیعه]] آن را نقل کردهاند. درباره حدیث منزلت نوشتهاند: هنگامی که [[پیامبر]]{{صل}} با [[لشکریان]] [[اسلام]] به قصد [[جنگ]] با [[سپاه]] [[روم]] رهسپار منطقه [[تبوک]] بود، به سبب دور بودن منطقه [[جنگی]] از مرکز [[حکومت اسلامی]] ([[مدینه]]) و احتمال [[دسیسهها]] و خرابکاریهای [[منافقان]]، [[حضرت علی]]{{ع}} را از رفتن به [[جنگ]] باز داشت و دستور داد به جای او در مدینه بماند و امالقرای [[اسلام]] را از هرگونه خطرات [[حفظ]] و حراست کند.
منافقان کوردل که پیوسته مترصد بودند تا از هر فرصتی سوء استفاده کنند، برای اینکه حضرت را روانه جنگ کرده و زمینه را برای توطئههای خود آماده کنند، در میان [[مردم]] شایع کردند که نظر [[پیامبر]]{{صل}} از علی{{ع}} برگشته است و به این سبب او را از شرکت در [[جهاد]] باز داشته و با [[زنان]] و کودکان در مدینه باقی گذاشته است. خاطر علی{{ع}} از این [[شایعه]] مکدّر شد، و برای زدودن این شایعه [[دروغین]] از اذهان و سالمسازی محیط، به خدمت پیامبر{{صل}} که به تازگی از [[شهر]] خارج شده بود رسید و ماجرای شایعه را بازگو کرد.
[[رسول خدا]]{{صل}} ضمن [[تکذیب]] این شایعه و دروغین خواندن آن، و دلجویی از پسرعم و جانشین بلافصل خویش، خطاب به علی{{ع}} چنین فرمود: "ای علی! آیا [[راضی]] نمیشوی که [[منزلت]] و موقعیّت تو نسبت به من مانند منزلت و موقعیت [[هارون]] ([[وصی]] و [[برادر]] [[موسی]]) نسبت به موسی باشد، جز اینکه پس از من [[پیامبری]] نیست؟"<ref>{{متن حدیث|أَ فَلَا تَرْضَى يَا عَلِيُّ أَنْ تَكُونَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِيَّ بَعْدِي؟}}؛ الکامل، ابن اثیر، ج۲، ص۲۷۸؛ السیرة النبویه، ابن کثیر، ج۴، ص۱۲ - ۱۳؛ سیره ابن هشام، ج۴، ص۱۳۶.</ref>.
دلالت این [[حدیث]] بر [[امامت]] و جانشینی بلافصل علی{{ع}} بعد از پیامبر{{صل}} [[قطعی]] بوده، و شبههای در آن نیست؛ زیرا آن حضرت همه منازل و مناصب خویش به جز [[منصب نبوت]] را برای علی{{ع}} [[اثبات]] کرده است، و در این راستا منزلت علی{{ع}} را نسبت به خود با منزلت هارون{{ع}} نسبت به موسی{{ع}} تشبیه کرده است، و آن مناصب از نظر [[قرآن]]: {{متن قرآن|وَاجْعَلْ لِي وَزِيرًا مِنْ أَهْلِي * هَارُونَ أَخِي * اشْدُدْ بِهِ أَزْرِي * وَأَشْرِكْهُ فِي أَمْرِي *... قَالَ قَدْ أُوتِيتَ سُؤْلَكَ يَا مُوسَى}}<ref> «و از خانوادهام دستیاری برایم بگمار * هارون برادرم را * پشتم را به او استوار دار * و او را در کارم شریک ساز *... فرمود: ای موسی! خواستهات برآورده شد» سوره طه، آیه ۲۹-۳۲ و ۳۶.</ref>، عبارت بود از: [[جانشینی]] [[هارون]] نسبت به [[موسی]]{{ع}} در [[امت]] او و [[یاور]] و [[شریک]] او در کارهایش، که همه این مناصب (به جز منصب [[نبوّت]]) برای [[جانشین پیامبر]]{{صل}}، یعنی علی{{ع}} نیز ثابت است. بنابراین، آن حضرت [[خلیفه بلافصل]] [[رسول خدا]]{{صل}} و عهدهدار رسالتهای [[الهی]] او به جز [[پیامبری]] بوده است.
بر [[حدیث منزلت]] اشکال شده که: هارون در [[زمان]] [[حیات]] [[حضرت موسی]]{{ع}} [[وفات]] کرد، پس، از این تشبیه نتیجه میگیریم که علی{{ع}} نیز فقط در زمان حیات پیامبر{{صل}} و در غیاب او جانشینش بوده است.
این اشکال به دو دلیل وارد نیست:
# [[روایت]]، در صدد بیان منزلت علی{{ع}} نسبت به رسول خدا{{صل}} است بر اساس آن منزلت علی نسبت به [[پیامبر گرامی]] [[منزلت]] [[وزیر]] و [[خلیفه]] است، مقتضای [[خلافت]] هم عام است، جانشینی در [[مدینه]] در حال حیات، و جانشینی در میان [[قوم]] پس از رحلت؛ این که هارون پیش از حضرت موسی{{ع}} وفات یافته موجب نمیشود که بگوییم پس علی{{ع}} هم باید پیش از [[رحلت پیامبر]]{{صل}} از [[دنیا]] برود، و نیز موجب نمیشود که صرفاً [[جانشین]] آن حضرت در حال حیات او باشد و بس. بعلاوه، [[روایات]] دیگر تصریح دارد بر این که فرمود: {{متن حدیث|أنت خليفتي من بعدي}} تو خلیفه بعد از من هستی.
# این که [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: {{متن حدیث|إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِيَّ بَعْدِي}} میخواهد بفهماند تو پس از من زنده خواهی ماند، و این منزلت هارونی که خلافت باشد برای تو باقی خواهد بود؛ امّا هارون از طرف [[خدا]] به [[نبوت]] رسید، ولی تو پس از من پیامبر نیستی؛ زیرا پس از من [[پیامبری]] نخواهد بود. بعلاوه [[روایت]]، شأن حضرت علی{{ع}} را نیز برای [[نبوت]] از طرف [[خدا]] نشان میدهد، اما از آن جهت که [[رسول خدا]]{{صل}}، [[خاتم پیامبران]] است و دیگر پس از او نبوتی نیست، علی{{ع}} به این مقام نایل نگردید<ref>[[عبدالله ابراهیمزاده آملی|ابراهیمزاده آملی، عبدالله]]، [[امامت و رهبری - ابراهیمزاده آملی (کتاب)| امامت و رهبری]]، ص۱۰۹-۱۱۱.</ref>.
===== [[حدیث غدیر خم]] =====
حدیث غدیر خم که به حدیثِ [[ولایت]] کبری و [[اکمال دین]] و اتمام نعمت و [[رضایت پروردگار]] معروف است<ref>ر.ک: الهیات، سبحانی، ج۲، ص۵۸۴.</ref>، یکی از گویاترین [[اسناد]] حقانیّت علی و [[فرزندان]] [[معصوم]] او{{عم}} در امر [[خلافت]] و [[امامت]] بعد از [[پیامبر]]{{صل}} است.
رسول خدا{{صل}} در [[حجة الوداع]] در راه بازگشت از [[حج]] از جانب خدا دستور یافته بود تا علی{{ع}} را به [[جانشینی]] خود معرفی کند.
[[فرمان الهی]] صریح و بسیار جدی بود؛ زیرا در متن [[فرمان]] تصریح شده که عدم [[ابلاغ]] آن مساوی با عدم ابلاغ رسالت است{{متن قرآن|وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ}}<ref> «و اگر نکنی پیام او را نرساندهای» سوره مائده، آیه ۶۷.</ref>.
از اینرو، آن حضرت دستور داد تا همه حجاج [[شهرها]] و [[کشورهای اسلامی]] که در حال حرکت بودند در محل [[غدیر خم]] گردهم آیند. آن حضرت بر بالای منبری از جهاز شتران قرار گرفت. خطبهای ایراد کرد و در ضمن آن [[مسلمانان]] را به پیروی از کتاب خدا و [[عترت]] و [[اهل]] بیتش سفارش کرد. آنگاه بعد از [[گواهی]] خواستن از همگان مبنی بر اینکه از آنان نسبت به خودشان سزاوارتر (اَولی) است، علی{{ع}} راطلبید، و دست او را بالا برد و چنین فرمود: "پس هر کس که من [[مولی]] و [[سرپرست]] او هستم، علی نیز مولی و سرپرست اوست، خدایا هر کس علی را [[دوست]] دارد تو نیز با او دوست باش، و هر کس با او [[دشمنی]] کند تو هم با او [[دشمن]] باش، و کسی که او را [[یاری]] کند یاریش کن، و خوارکنندگانش را [[خوار]] گردان"<ref>{{متن حدیث|فَمَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِيٌّ مَوْلَاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ}}المستدرک الحاکم، ج۳، ص۱۰۹ – ۱۱۰؛ سنن ترمذی، ج۵، ص۲۹۷؛ شرح سنن ترمذی، ج۱۳، ص۱۶۵.</ref>.
[[حدیث غدیر]] از چنان اعتباری برخوردار است که در اکثر کتب [[روایی]] و [[تفسیری]] و [[تاریخی]] [[شیعه]] و [[سنی]] مطرح شده است<ref>المستدرک الحاکم، ج۳، ص۱۰۹ – ۱۱۰.</ref>، و در [[اثبات]] [[تواتر حدیث غدیر]] همین بس که ۱۱۰ [[صحابی رسول خدا]]{{صل}} و ۸۴ تن از [[تابعین]]، صحت آن را [[گواهی]] کردهاند، و نیز بسیاری از علمای بزرگ طی قرون متمادی تا امروز در کتبشان آن را نقل کردهاند<ref>ر.ک: الغدیر، ج۱، ص۱۴ - ۱۵۱؛ احقاق الحق، قاضی نورالله تستری، ج۲، ص۴۱۵-۵۰۰.</ref>.
'''دلالت حدیث غدیر بر [[امامت]] و [[خلافت علی]]{{ع}}<ref>اقتباس از الغدیر، ج۱، ص۳۴۰.</ref>:'''
اکنون با توجه به واژه [[مولی]] و شواهدی که در [[حدیث]] است دلالت روایت را مورد دقت قرار میدهیم.
لفظ مولا، در زبان عربی، دارای معانی زیادی است، ولی در این حدیث بر اساس شواهد، به معنای امامت و [[خلافت]] است. برخی از این شواهد بدین قرار است:
# در بعضی روایات پیامبر [[خدا]]{{صل}} پیش از آنکه مسئله [[ولایت]] را مطرح کند فرمود:آیا من به شما سزاوارتر از خود شما نیستم؟<ref>{{متن حدیث|أَ لَسْتُ أَوْلَى بِكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ؟}}</ref>؛ پس از آن فرمود: هر کس من مولای او هستم پس علی{{ع}} مولای اوست.<ref>{{متن حدیث|مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ}}</ref>. متفرع ساختن این جمله بر جمله {{متن حدیث|أَ لَسْتُ أَوْلَى بِكُمْ}} نشانگر این معناست که مقصود از {{متن حدیث|مَوْلَا}} اَولی به تصرّف است و "اولی به تصرف"، تعبیر دیگری از "امامت" است. ابنجوزی، از علمای بزرگ [[اهل سنت]]، در تذکره میگوید: در حدیث غدیر، مولا به معنی "اَولی" است و معانی دیگر مراد نیست<ref>تذکرة الخواص، ص۳۷، با مقدمه سید محمد صادق بحر العلوم.</ref>. حافظ [[ابوالفرج]] [[یحیی بن سعید]] ثقفی نیز که از بزرگان اهل سنت است، میگوید: این حدیث [[نصّ صریح]] است در [[اثبات امامت علی]]{{ع}}<ref>تذکرة الخواص، ص۳۷.</ref>. این بخش از [[حدیث]] را بزرگان و علمای اهل سنت آوردهاند<ref>علامه امینی در الغدیر، ج۱، ص۳۷۱، نام ۶۴ تن از کسانی را که این بخش حدیث را روایت کردهاند، ذکر کرده است.</ref> و هیچگونه تردیدی در آن نیست و علمای شیعه نیز، این فقره از حدیث را نقل کردهاند.
# [[رسول خدا]]{{صل}} پس از بیان [[ولایت علی]]{{ع}} فرمود: به من تبریک و تهنیت بگویید زیرا که [[خداوند]] مرا به [[نبوّت]] و [[اهل]] بیتم را به [[امامت]] ممتاز گردانید<ref>الغدیر، ج۱، ص۲۷۴، به نقل از حافظ ابوسعید خرگوشی نیشابوری، متوفای ۴۰۷ در کتاب «شرف المصطفی».</ref>. همانطوری که ملاحظه میکنید در این گفتار، [[پیامبر]]{{صل}} به [[امامت اهل بیت]] خود، تصریح فرموده است و این مطلب میرساند که مقصود از "مَولا" در "[[حدیث غدیر]]" [[امام]] و [[خلیفه]] است.
# تهنیت گفتن، [[دست]] دادن، گرد آمدن برای انجام مراسم و سه [[روز]] ادامه یافتن مراسم<ref>الغدیر، ج۱، ص۲۷۱.</ref>، جز با معنای [[خلافت]] و اولویّت نمیسازد.
# رسول خدا{{صل}} بعد از بیان ولایت علی{{ع}} فرمود: {{متن حدیث|فَلْيُبَلِّغِ الشَّاهِدُ الْغَائِبَ}}، آنان که حاضرند، باید به غایبان برسانند. آیا این تأکید، با معنای [[نصرت]] و [[محبّت]] سازگار است؟ پاسخ منفی است برای اینکه هر فردی از [[مسلمانان]] بر اساس [[کتاب خدا]] و [[سنت پیامبر]] میداند که باید بین مسلمانان، [[مودّت]] و محبّت و [[دوستی]] [[حاکم]] باشد و لزومی ندارد که با این همه تشریفات و در آن هوای گرم، دوباره مسئله [[محبت]] مطرح شود، آنهم محبت یک تن از مسلمانان.
# پیامبر{{صل}} فرمود: [[مردم]]! خداوند مرا [[مأمور]] کرد که امامتان، [[مسئول]] [[اداره امور]] شما، [[وصی]] و [[جانشین]] خود را برای شما [[نصب]] و معرفی کنم<ref>الغدیر، ج۱، ص۱۶۵، به نقل از فرائد السمطین.</ref>. همچنین از [[عمر بن خطاب]] چنین نقل شده که پیامبر{{صل}}، علی{{ع}} را به عنوان [[هدایت]] نصب کرد و گفت: هر کس که من مولای او هستم، علی مولای اوست<ref>الغدیر، ج۱، ص۵۷، به نقل از کتاب «مودة القربی»، شهاب الدین همدانی.</ref>. در این دو [[حدیث]] و امثال آن، کلمه "[[نصب]]" به کار برده شده است. بهکارگیری کلمه "نصب" قرینه است که مراد از [[مولی]]، [[امام]] و [[جانشین]] و [[خلیفه]] است نه [[دوستی]] و [[محبت]] و [[یاری]].
# [[روز غدیر خم]]، [[حسان بن ثابت]] ابیاتی سرود و از جمله چنین گفت: [[پیامبر]] به علی{{ع}} گفت: [[یا علی]]! برخیز که تو را به عنوان امام و [[هادی]] پسندیدم<ref>{{عربی|فَقَالَ لَهُ: قُمْ يَا عَلِيُّ فَإِنَّنِي رَضِيتُكَ مِنْ بَعْدِي إِمَاماً وَ هَادِياً}}الغدیر، ج۲، ص۳۴.</ref>. همانطور که ملاحظه میشود، حسان بن ثابت از کلمه "مولا" مفهوم امام فهمیده است. شنوندگان اشعار نیز باید همین گونه فهمیده باشند وگرنه واکنش نشان میدادند. این میرساند که مولا، در معنای امام و اَولی به تصرف بکار رفته است. این اشعار در حضور [[پیامبر خدا]]{{صل}} و انبوه جمعیّت ایراد شد و پیامبر با [[سکوت]] خود [[کلام]] او را امضا فرمود. به همین چند [[شاهد]] اکتفا میکنیم، البته شواهد، بیش از اینهاست<ref>ر.ک: الغدیر، ج۱، ص۳۷۰. (در این مدرک بیست شاهد ذکر شده است).</ref>.
# [[روایات]] دیگر: علی بن حمید قرشی در "شمس الاخبار" آورده است: هنگامی که از پیامبر خدا{{صل}} درباره این گفتارش {{متن حدیث|مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ}} سؤال شد، فرمود: [[خداوند]] مولای من است، از خودم به من سزاوارتر است و با وجود او، امری برای من نیست. و من مولای [[مؤمنان]] هستم، از خودشان به آنها سزاوارترم و با وجود من، برای آنان امری نیست، و هر کس که من مولای او و از خود او به او سزاوارترم و با وجود من امری برای او نیست، پس علی مولای اوست و به او از خودش سزاوارتر است و با وجود علی، امری برای او نیست<ref>الغدیر، ج۱، ص۳۸۶.</ref>.
در حدیث دیگری آمده است که [[رسول خدا]]{{صل}} فرمود: [[مردم]]! مگر نه اینست که خداوند از خودم به من اولی و سزاوارتر است، او [[فرمان]] میدهد یا [[نهی]] میکند و برای من، در مقابل [[امر و نهی]] [[خدا]] امر و نهیی نیست؟ گفتند: چرا، اینگونه است. [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: هر کس که [[خداوند]] و من مولای او هستیم، پس این علی مولای اوست، شما را [[فرمان]] میدهد، نهی میکند، و شما نسبت به او [[حق امر و نهی]] ندارید...<ref>الغدیر، ج۱، ص۳۸۷.</ref>.
با دقت در این [[احادیث]] و نظایر آن<ref>الغدیر، ج۱، ص۳۸۶ - ۳۹۰.</ref>، معلوم میشود که [[پیامبر اکرم]]{{صل}}، "[[مولی]]" را در معنیِ "اولی به تصرف" به کار برده است.
ابوحامد غرابی میگوید: پس از ماجرای غدیر خم، [[هوی و هوس]]، باعث گردید که [[مسلمانان]] [[حق]] را زیر پا گذارند<ref>الغدیر، ج۱، ص۳۹۲.</ref>.
ابن زولاق نیز میگوید: پیامبر{{صل}} علی{{ع}} را [[روز غدیر خم]] به [[خلافت]] برگزید<ref>الغدیر، ج۱، ص۳۹۱.</ref>.
این سخنان میرساند که عدهای از علمای اهل سنت، تصریح کردهاند به اینکه [[حدیث غدیر]]، دلالت روشن بر [[امامت]] و [[خلافت علی]]{{ع}} دارد و به این ترتیب، به [[حق]] اعتراف کردهاند<ref>[[عبدالله ابراهیمزاده آملی|ابراهیمزاده آملی، عبدالله]]، [[امامت و رهبری - ابراهیمزاده آملی (کتاب)| امامت و رهبری]]، ص۱۱۲-۱۱۶.</ref>
'''چشمپوشی از حق:''' هنگامی که دلالت حدیث غدیر بر خلافت علی{{ع}} را پذیرفتند آیا ضروری نبود که بپذیرند این خلافت، بلافصل است؟! به این معنا که پس از [[رسول خدا]]{{صل}} [[خلیفه مسلمین]]، علی{{ع}} است نه کس دیگر؛ ولی این عده از [[علما]] اینگونه [[رفتار]] نکردند و گفتند [[ولایتی]] که حدیث غدیر برای علی{{ع}} [[ثابت]] میکند بلافصل نیست بلکه آن حضرت پس از عثمان این [[ولایت]] را دارد. برای نمونه به این سخنان توجه کنید:
شهابالدین بن شمسالدین دولتآبادی مطلب ذیل را از افراد مختلفی نقل میکند: ابوالقاسم گفته است: اگر کسی بگوید علی{{ع}} [[برتر]] از عثمان است، حق گفته است زیرا که [[ابوحنیفه]] و ابنمبارک گفتهاند: هر کس بگوید علی{{ع}} [[افضل]] جهانیان و افضل [[مردم]] است و بزرگترین بزرگان است، [[سخن]] نابجایی نگفته است چون مقصود از این [[برتری]]، برتری نسبت به مردم عصر خود آن حضرت است همانطوریکه این گفتار پیامبر [[خدا]] {{متن حدیث|مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ}} درباره علی، مربوط به [[زمان]] [[خلافت]] آن حضرت (پس از عثمان) است<ref>الغدیر، ج۱، ص۳۹۶ و ۳۹۷.</ref>.
ابوشکور محمد بن عبدالسعید بن محمد کشی [[حنفی]] در کتاب "التمهید فی بیان [[التوحید]]" میگوید: [[شیعیان]] میگویند که امامت علی بن ابیطالب، [[منصوص]] است به دلیل اینکه [[پیامبر]] به او فرمود: آیا [[راضی]] نیستی که نسبت به من همانند [[هارون]] نسبت به [[موسی]] باشی و فرمود: من مولای هر کس هستم، علی مولای اوست.
[[آیه شریفه]] {{متن قرآن|إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ...}}<ref>«سرور شما تنها خداوند است و پیامبر او و (نیز) آنانند که ایمان آوردهاند، همان کسان که نماز برپا میدارند و در حال رکوع زکات میدهند» سوره مائده، آیه ۵۵.</ref> نیز دلالت بر [[امامت]] آن حضرت میکند. ولی در جواب اینها گفته میشود که مقصود پیامبر از این [[ولایت]] و خلافت، آن [[ولایتی]] است که در وقتش آن را داشت یعنی مراد این است که بعد از عثمان، علی{{ع}} ولی و مولا است نه قبل از عثمان!!<ref>الغدیر، ج۱، ص۳۹۷ و ۳۹۸.</ref>.
این [[علما]] اعتراف دارند بر اینکه [[حدیث غدیر]] دلالت روشن بر امامت و [[ولایت علی]]{{ع}} دارد ولی آن را به زمان پس از عثمان، موکول میکنند!!
'''سؤال:''' آیا در [[روز غدیر خم]]، مقصود [[رسول خدا]]{{صل}} در [[اجتماع]] ۱۲۰ هزار نفری [[مسلمانان]] از این سخن که فرمود: {{متن حدیث|مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ}}، این بود که هر وقت، علی{{ع}} به خلافت رسید، [[مولی]] است؟ آیا این احتمال را در مورد این جمله میتوان [[عقلانی]] دانست؟
'''جواب:'''
# سخن پیامبر، بدون قید است و نمیتوان بدون دلیل آن را [[مقید]] ساخت. هر کس به این جمله توجه کند این مطلب را [[درک]] میکند که مراد پیامبر این است که پس از من، علی{{ع}} [[امام]] شماست.
# در میان آن جمعیّت [[ابوبکر]]، عمر و عثمان هم بودند. اگر اینها سهمی از خلافت داشتند، پیامبر نامی از آنان هم به میان میآورد.
# گفتار رسول خدا، میرساند که [[روز غدیر خم]]، علی{{ع}} به [[دستور خداوند]]، به [[خلافت]] و جانشنی [[پیامبر]] [[نصب]] شد که معنای آن خلافت بلافصل است و برای همین، به آن حضرت تبریک میگفتند، ولی خلافت خلفای قبل به دستور خداوند و نصب پیامبر نبود تا این که چنین توجهی در [[کلام]] آن حضرت روا باشد. البته [[ولایت]] و [[امامت علی]]{{ع}} در مدت حیات پیامبر، در طول [[امامت]] و ولایت آن حضرت{{صل}} بود، و این [[علما]]، با وجود اعتراف به [[حق]]، از آن چشمپوشی کردند و به یک نوع توجیه غیر [[عقلانی]] روی آوردند<ref>[[عبدالله ابراهیمزاده آملی|ابراهیمزاده آملی، عبدالله]]، [[امامت و رهبری - ابراهیمزاده آملی (کتاب)| امامت و رهبری]]، ص۱۱۶-۱۱۸.</ref>.
همچنین به همان دلیلی که پیامبر(ص) برای امامت و رهبری صحیح و هدایت مردم، و نیز برای ابلاغ پیام آسمانی اسلام و بیان احکام الهی، بهویژه برای قضاوت و داوری عدل، و پیریزی حکومتی بر پایه عدل و قسطاسلامی، ضرورت داشت از هر جهت معصوم باشد، به همان دلیل ضرورت دارد که امام جانشین او نیز دارای ویژگی مهم عصمت باشد؛ زیرا دور از عقل است که بگوییم بعد از پیامبر(ص) دیگر آن ملاکها و معیارهای ارزشی و الهی در گزینش جانشین او از اعتبار ساقط است، و هر کس که از هر راهی توانسته خلافت و جانشینی پیامبر(ص) را تصاحب کند او خلیفه مسلمین است!
بنابر همین دلایل است که شیعه میگوید بعد از رسول خدا(ص) جز علی(ع) نه کسی دارای ویژگی عصمت بوده، و نه شایسته مقام امامت است، و نه میتواند آن را ادعا کند؛ زیرا غیر علی(ع) نه کسی ادعای عصمت کرده است و نه دلیلی بر عصمت کسی غیر از علی(ع) و فرزندان بزرگوارش وجود دارد.
خلفای سهگانه نیز مدعی عصمت خودشان نبودند، بلکه به طور صریح بارها به اشتباهات خود اعتراف کردند، و از سوی دیگر اهل سنت نیز قائل به عصمت آنان نبوده و نیستند؛ چون آنان مسئله امامت و خلافت را به حد حکومت سیاسی بر مردم تنزل دادهاند، و در حاکمسیاسی نیز مدعیاند لازم نیست که گناه نکند و خطا نیز مرتکب نشود[۱].
هر گاه امام را با دیگران بسنجیم سه صورت قابل تصور خواهیم داشت. یا او با دیگران مساوی است، و یا پایینتر از آنان، با برتر از آنها میباشد. در صورت اول، دلیلی بر ترجیحش بر دیگران وجود ندارد و ترجیح بدون مرجح هم نامعقول است و در صورت دوم ترجیح مفضول بر فاضل است که آن نیز از نظر عقلباطل میباشد. پس فقط صورت سوم باقی میماند که به مقتضای آن امام باید در علم، دینداری، کرم، بزرگواری، شجاعت، سیاستمداری، حکومت، مردمداری و بلکه در جمیع صفات نیک و فضایل نفسانی و بدنی از همگان برتر باشد[۵].
با نگاهی به مجموع آیات قرآن پیرامون امامت و رهبری، بهدست میآید که قرآن کریم طی چند مرحله مسائل مربوط به امامت را به طور همه جانبه طرح، و مورد ارزیابی قرار داده و چیزی را در این زمینه کم نگذاشته است.
در یک دسته از این آیات، که شامل آیه اولی الامر: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ﴾[۹] و آیه ولایت: ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ﴾[۱۰] میشود، علاوه بر جنبههای مختلف، روی اصل "امامت و ضرورت وجود امام و رهبری در جامعه اسلامی" تأکید بیشتری شده است.
و در آیات دیگر، علاوه بر اثبات مسئله امامت با ویژگیهای آن، بر عصمت و دور بودن امام از هرگونه پلیدی و ناپاکی روحی و اخلاقی تأکید گردیده، و معصوم بودن شرط اساسی و غیرقابل انفکاک امامت اعلام شده است. از جمله این آیات، آیه ابتلا" است﴿وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ﴾[۱۱] که در آن حضرت ابراهیم(ع) از خدا میخواهد امامت در دودمان او ادامه یابد. خداوند خواسته او را به طور مطلق نپذیرفته و امامت را شایسته آن دسته از فرزندانابراهیم خلیل(ع) میداند که ظالم نباشند.
مراد از ظالم کسانیاند که از آنها هر نوع ظلمی سرزده باشد، اعم از اینکه برههای از عمر خویش را بتپرست و مشرک بوده، و یا به گناهان دیگری آلودگی داشته و بعد توبه کرده و رستگار شده باشد، یا این که در سراسر عمر خویش با این پلیدیها و آلودگیهای عقیدتی و اخلاقی خو گرفته باشد؛ این دو گروه، مصداق ظلم در این آیه بوده و به هیچ وجه شایسته مقام الهی امامت نخواهند بود[۱۲].
مشخصه دیگر امام این است که با هدایت ذاتی همراه باشد؛ زیرا در آیه دیگر چنین میفرماید: ﴿أَفَمَنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لَا يَهِدِّي إِلَّا أَنْ يُهْدَى﴾[۱۳].
در این آیه، هدایت کننده به حق، در مقابل هدایت یافته به دست دیگران قرار داده شده است و این میرساند که هدایت کننده به حق باید هدایت شده بالذات و بنفسه باشد، و اینکه هدایت شده به دست غیر نمیتواند هدایت کننده به حق (و رهبری راستین خلق) باشد. پس نتیجه میگیریم که امام باید معصوم باشد تا شایسته رهبری راستین مردم و هدایت کننده به حق باشد[۱۴].
با توجه به آیههای تطهیر: ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا﴾[۱۵] و تبلیغ: ﴿يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ﴾[۱۶] و اکمال دین: ﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا﴾[۱۷] و شأن نزول آنها، دلالت قرآن بر امامت ائمه(ع) تمام میشود[۱۸].
قرآن کریم در آیه تطهیر به الگوهای کاملِ صاحبِ عصمت تصریح، و مصادیق واقعی اهل عصمت را معرفی کرده است: ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا﴾[۱۹].
احتمال این که مراد از اهل بیتزنان پیامبر(ص) باشند مردود است؛ زیرا بنا به روایت دیگری که ذیل آیه تطهیر آمده، هنگامی که یکی از زنان آن حضرت (امسلمه) پرسید: آیا من هم با آنان (اهل بیت) هستم؟ فرمود: تو بر منزلت خودت هستی، و نزد من بر خیر و سعادتی. (یعنی درست است که تو بر خیر سعادت هستی اما جزو اهل بیت به حساب نمیآیی.) بنابراین، اهل بیت پیامبر(ص) فقط علی و فاطمه(ع) و فرزندانشان میباشند[۲۱].[۲۲]
قرآن کریم در آیههای تبلیغ و اکمال دین به معرفی مصداق کامل امام معصوم(ع) و جانشین بلافصل پیامبر اسلام(ص) پرداخته است. در این زمینه روایت کردهاند، هنگامی که آیه تبلیغ: ﴿يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ﴾[۲۳] بر رسول اکرم(ص) نازل شد و او را به طور صریح فرمان داد تا جانشین خود را رسماً معرفی کند، آن حضرت در حجة الوداع در روز غدیر خم (هجدهم ذیحجه) مردم را برای اطلاع از نصب علی(ع) بر خلافتطلبیده، و فرمان داد همه مردم گرد هم آیند، سپس برخاست، و علی(ع) را نیزطلبید، آنگاه بازوی او را گرفت و بلند کرد، تا حدی که مردم سفیدی زیر بغل پیامبر(ص) را مشاهده کردند و آن حضرت فرمان الهی را درباره امامت علی(ع) به مردمابلاغ کرد و هنوز مردم پراکنده نشده بودند که این آیه نازل شد و فرمود: ﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا﴾[۲۴]. در این هنگام رسول اکرم(ص) فرمود: الله اکبر بر (این) اکمال دین، و اتمام نعمت و خشنودی پروردگار به رسالت من و ولایت (و امامت) برای علی بن ابی طالب(ع) بعد از من[۲۵].[۲۶]
↑اقتباس از کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ص۳۹۲؛ امامت و رهبری، ص۹۸ - ۱۰۰.
↑مانند آیه ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا﴾ «جز این نیست که خداوند میخواهد از شما اهل بیت هر پلیدی را بزداید و شما را به شایستگی پاک گرداند» سوره احزاب، آیه ۳۳.
↑رسول اکرم(ص) را در احادیث زیادی عصمت اهل بیت خویش را گواهی کرده است. در اینجا حدیث دیگری علاوه بر حدیث ارائه شده پیشینی میآوریم. آن حضرت فرمود: «من و علی و حسن و حسین و نه تن از فرزندان حسین(ع) پاکیزگان معصوم هستیم». (بحارالانوار، ج۲۵، ص۲۰۱) نظیر همین حدیث در ینابیع المودة، ص۸۵، چاپ هشتم نیز آمده است.
↑از جمله آنها به نقل خود اهل سنت این برتریها است: پیامبر(ص) تنها علی(ع) را درِ شهر خویش و داناترین مردم بعد از خود اعلام کرده است (شرح مقاصد، ج۵، ص۲۹۷؛ و شرح مواقف، ج۸، ص۳۷۰ - ۳۷۱)؛ و تنها علی(ع) را به فرمان الهی شایسته اعلان برائت از مشرکان معرفی کرد (سیره ابن هشام، ج۴، ص۱۹۰)؛ و فقط او را به برادری با خویشتن برگزیده بود (سیره ابن هشام، ج۲، ص۱۵۰؛ سیره حلبیه، ج۲، ص۹۱)؛ و نیز او اولین ایمانآورنده به پیامبر(ص) از مردان بود (تاریخ طبری، ج۲، ص۳۱۲- ۳۱۳؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱۳، ص۱۹۷)؛ و هموست که در دامن آن حضرت تربیت یافته و شاهد وحی او بوده است (سیره ابن هشام، ج۱، ص۲۶۲)؛ و در قضاوت (شرح مقاصد، ج۵، ص۲۹۶؛ و شرح مواقف، ج۸، ص۳۷۰) و زهد و تقوا بینظیر بود (شرح مواقف، ج۸ ص۳۷۱)؛ و در شجاعت کسی به پایه او نمیرسید، و همو بود که توانست دژهای مستحکم یهودیان خیبر را گشوده و آنها را به شکست نهایی دچار کند (مغازی واقدی، ج۲، ص۶۵۳ - ۶۵۴)؛ و تنها علی(ع) شایسته همسری با یگانه بانوی جهان اسلام، دخت گرامی پیامبر(ص) فاطمه(س) بوده است، و تنها او و همسرش و حسن و حسین(ع) فرزندان عزیزش شایسته همراهی پیامبر(ص) در روز مباهله بودهاند (صحیح مسلم، ج۱۵، ص۱۷۶)؛ و نیز برخوردار از بهترین نسب قریش «بنیهاشم» میباشند (مستدرک، حاکم نیشابوری، ج۳، ص۱۰۸)؛ و هموست که به فرموده خودش «صدیق اکبر» است، و هیچکس به این نام مفتخر نشده و نخواهد شد (سنن ابن ماجه، ج۱، ص۴۴)؛ و تنها فرزندان برومند او، حسن و حسین سیّد و سرور جوانان اهل بهشتند (سنن ابن ماجه، ج۱، ص۴۴)؛ و سرانجام خوب است حسن ختام ذکر فضایل امیرمؤمنان را گفتار برخی دانشمندان بزرگ اهل سنت قرار دهیم: احمد بن حجر الهیتمی» گفت: «فضایل علی(ع) بسیار زیاد و مشهور است، تا جایی که احمد بن حنبل گفت: برای هیچ کس از صحابه فضایل به اندازه فضایل علی(ع) نیامده است، و اسماعیل قاضی و نسایی و ابوعلی نیشابوری گفتهاند: آنچه از فضایل در حق علی(ع) به سندهای معتبر و نیکو آمده، در حق هیچکس از صحابه پیامبر(ص) نیامده است (الصواعق المحرقه، ص۱۲۰ - ۱۲۱؛ نظیر همین عبارت در مستدرک حاکم نیشابوری، ج۳، ص۱۰۷ نیز آمده است).
↑«ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.
↑ «سرور شما تنها خداوند است و پیامبر او و (نیز) آنانند که ایمان آوردهاند، همان کسان که نماز برپا میدارند و در حال رکوع زکات میدهند» سوره مائده، آیه ۵۵.
↑ «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگار ابراهیم، او را با کلماتی آزمود و او آنها را به انجام رسانید؛ فرمود: من تو را پیشوای مردم میگمارم. (ابراهیم) گفت: و از فرزندانم (چه کس را)؟ فرمود: پیمان من به ستمکاران نمیرسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴.