بحث:حضرت علی اکبر در معارف و سیره حسینی: تفاوت میان نسخهها
(صفحهای تازه حاوی «==مقدمه== علی اکبر فرزند بزرگ سید الشهدا و شبیه پیامبر است که روز ع...» ایجاد کرد) |
(←پانویس) |
||
خط ۱۲: | خط ۱۲: | ||
[[مقاتل الطالبیین (کتاب)|مقاتل الطالبیین]] - به نقل از ابو مِخنَف -: [[یزید]]<ref>ظاهراً «ابن زیاد» صحیح است، چنان که در مصادر دیگر آمده است.</ref> - که خدایش [[لعنت]] کند -، امام زین العابدین{{ع}} را خواست و به او گفت: نامت چیست؟ فرمود: «[[علی بن الحسین]]». گفت: مگر [[خدا]]، علی بن الحسین را نکُشت؟ فرمود: «من [[برادر]] بزرگتری داشتم که علی نامیده میشد و شما او را کُشتید»<ref>{{متن حدیث|دَعا يَزيدُ - لَعَنَهُ اللّهُ - بِعَلِيِّ بنِ الحُسَينِ{{ع}}، فَقالَ: مَا اسمُكَ؟ فَقالَ: عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ. قالَ: أوَ لَم يَقتُلِ اللّهُ عَلِيَّ بنَ الحُسَينِ؟ قالَ: قَد كانَ لي أخٌ أكبَرُ مِنّي يُسَمّى عَلِيّا، فَقَتَلتُموهُ}} (مقاتل الطالبیین، ص۱۱۹؛ نسب قریش، ص۵۸).</ref>.<ref>[[محمد محمدی ریشهری|محمدی ریشهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امام حسین (کتاب)|گزیده دانشنامه امام حسین]] ص ۹۱.</ref> | [[مقاتل الطالبیین (کتاب)|مقاتل الطالبیین]] - به نقل از ابو مِخنَف -: [[یزید]]<ref>ظاهراً «ابن زیاد» صحیح است، چنان که در مصادر دیگر آمده است.</ref> - که خدایش [[لعنت]] کند -، امام زین العابدین{{ع}} را خواست و به او گفت: نامت چیست؟ فرمود: «[[علی بن الحسین]]». گفت: مگر [[خدا]]، علی بن الحسین را نکُشت؟ فرمود: «من [[برادر]] بزرگتری داشتم که علی نامیده میشد و شما او را کُشتید»<ref>{{متن حدیث|دَعا يَزيدُ - لَعَنَهُ اللّهُ - بِعَلِيِّ بنِ الحُسَينِ{{ع}}، فَقالَ: مَا اسمُكَ؟ فَقالَ: عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ. قالَ: أوَ لَم يَقتُلِ اللّهُ عَلِيَّ بنَ الحُسَينِ؟ قالَ: قَد كانَ لي أخٌ أكبَرُ مِنّي يُسَمّى عَلِيّا، فَقَتَلتُموهُ}} (مقاتل الطالبیین، ص۱۱۹؛ نسب قریش، ص۵۸).</ref>.<ref>[[محمد محمدی ریشهری|محمدی ریشهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امام حسین (کتاب)|گزیده دانشنامه امام حسین]] ص ۹۱.</ref> | ||
==حضرت علی اکبر در گزیده دانشنامه امام حسین== | |||
[[علی اکبر]]{{ع}}، بزرگترین پسر [[امام حسین]]{{ع}} بود که از نظر صورت و [[سیرت]] و [[سخن گفتن]]، به حدّی [[شبیه]] [[پیامبر خدا]]{{صل}} بود که هر کس [[شوق دیدار]] [[پیامبر]]{{صل}} را داشت، به او مینگریست، چنانکه [[پدر]] بزرگوارش، طبق [[نقلی]]، هنگام رفتن وی به میدان [[نبرد]]، فرمود: «خداوندا! [[گواه]] باش که [[جوانی]] برای [[جنگ]] با آنان میرود که شبیهترین [[مردم]] به پیامبرت از جهت صورت و سیرت و سخن گفتن است و ما هرگاه [[مشتاق]] [[دیدار]] پیامبر تو میشدیم، به او نگاه میکردیم»<ref>{{متن حدیث|اللَّهُمَّ اشْهَد عَلَى هَؤُلاءِ القَوْمِ، فَقَدْ بَرَزَ إلَيْهِمْ غُلَامٌ أَشْبَهُ النَّاسِ خَلْقاً وَ خُلُقاً وَ مَنْطِقَاً بِرَسُولِكَ مُحَمَّدٍ{{صل}}، كُنّا إذَا اشْتَقْنَا إلَى وَجْهِ رَسُولِكَ نَظَرْنَا إلَى وَجْهِهِ}} (مقتل الحسین{{ع}}، خوارزمی، ج۲، ص۳۰).</ref>. علی اکبر{{ع}} در [[واقعه عاشورا]]، از ارکان [[سپاه امام]]{{ع}} به شمار میرفت. تأکید او بر [[حقمداری]] و [[دفاع از حق]] تا [[ایثار]] [[جان]]، هنگام شنیدن خبر [[به شهادت رسیدن]] خود در [[مسیر کربلا]] از پدر بزرگوارش، [[اذان]] گفتن برای اقامه [[جماعت]] به [[امامت]] [[حسین]]{{ع}} در جریان برخورد [[سپاه]] [[حُر]] با کاروان [[امام]]{{ع}}، بر عهده گرفتن [[مسئولیت]] آبرسانی به خیمهها در [[شب عاشورا]] و همچنین داوطلب شدن ایشان برای [[شهادت]] پیش از دیگر [[بنی هاشم]]، بنا بر نقل مشهور، از ویژگیهای این فرزند برومند [[سیّد الشهدا]]{{ع}} است. گفتنی است که در شماری از منابع متأخّر، مطالبی در ذکر [[مصائب]] علی اکبر{{ع}} گزارش شده است که در منابع معتبر، یافت نمیشود؛ بلکه خلافِ واقع بودن بسیاری از آنها، [[قطعی]] است، مانند آنچه در معالی السبطین آمده که امام حسین{{ع}}، وقتی دید که فرزند جوانش علی اکبر به میدان جنگ میرود، به حال [[احتضار]] در آمد!<ref>معالی السبطین، این مطلب را از شیخ جعفر شوشتری نقل کرده است؛ اما در هیچ یک از آثار مرحوم شوشتری یافت نشد.</ref> یا این که عمّهها و [[خواهران]] علی اکبر، از به میدان رفتن وی، ممانعت کردند! یا این که [[زینب]]{{س}} قبل از رسیدن امام{{ع}} به بالین [[علی اکبر]]، خودش را روی جنازه او انداخت؛ چون میدانست که ایشان، اگر فرزندش را کشته ببیند، [[روح]] از بدنش مفارقت میکند!<ref>گفتنی است اصل زودتر آمدن زینب{{س}} بر بالین علی اکبر{{ع}} در برخی منابع معتبر آمده است و اشکال عمده، در بیان علّتی غیرواقعی برای ماجراست. مؤلّف معالی السبطَین میگوید: زینب{{س}} آمد تا امام{{ع}} از دنیا نرود!</ref> در این باره، همچنین گزارشهایی در کتابهایی مانند: أسرار الشهادات، عنوان الکلام و [[نور]] العین آمدهاند که طرح آنها در این جا، ضرورتی ندارد؛ شماری از گزارشهای قابل استناد، از این قرارند: | |||
در کتاب [[الطبقات الکبری (کتاب)|الطبقات الکبری]] آمده است که: مردی از [[شامیان]]، علی اکبر، فرزند [[حسین]]{{ع}} را - که مادرش [[آمنه]]، دختر [[ابو مرة بن عروة بن مسعود ثقفی]] بود، و [[مادر]] آمنه نیز دختر [[ابو سفیان بن حرب]] (جدّ [[یزید]]) بود-، فرا خواند و گفت: تو با [[امیر مؤمنان]] [[یزید]]، [[خویشاوندی]] داری و به او نزدیکی. اگر بخواهی، ما به تو [[امان]] میدهیم و به هر کجا که [[دوست]] داشتی، برو! علی اکبر گفت: «بدان که - به [[خدا]] [[سوگند]] - رعایتِ خویشاوندیِ [[پیامبر خدا]]{{صل}}، لازمتر از رعایت خویشاوندی [[ابوسفیان]] است!». سپس، به او [[هجوم]] بُرد و چنین سرود: من [[علی]]، پسر حسین بن علیام. به [[خانه خدا]] سوگند که ما به [[پیامبر]]{{صل}}، نزدیکتریم از [[شمر]] و [[عمر بن سعد]] و [[ابن زیاد]]! مردی از [[بنی عبد قیس]] به نام [[مرة بن منقذ بن نعمان]]، به او [[حمله]] کرد و نیزهای بر او زد. علی اکبر{{ع}} را بُردند و نزدیک پدرش، بر [[زمین]] نهادند. حسین{{ع}}، خطاب به او فرمود: «پسر عزیزم! تو را کُشتند. [[دنیا]]، پس از تو ویران باد!». آن گاه، او را به خود چسباند تا [[جان]] داد. همچنین حسین{{ع}} گفت: «خدایا! ما را خواندند تا یاریمان دهند؛ ولی ما را وا نهادند و ما را کُشتند. خدایا! [[باران]] را از آنان، دریغ بدار و برکتهای زمین را از آنان، باز دار و اگر هم مدّتی بهرهمندشان کردی، دچار [[اختلاف]] و تفرقهشان کن و هر یک را به راهی ببر و هیچگاه، [[حاکمان]] را از آنها، [[راضی]] مگردان»<ref>{{متن حدیث|دَعَا رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ الشّامِ عَلِيَّ بْنَ الحُسَيْنِ الأَكْبَرَ - وَاُمُّهُ آمِنَةُ بِنْتُ أَبِي مُرَّةَ بْنِ عُرْوَةَ بْنِ مَسْعُودٍ الثَّقَفِيِّ وَاُمُّهَا بِنْتُ أَبِي سُفْيَانَ بْنِ حَرْبٍ - فَقَالَ: إنَّ لَكَ بِأَمِيرِ المُؤْمِنِينَ قَرَابَةً وَرَحِمَاً، فَإِنْ شِئْتَ آمَنَّاكَ، وَامْضِ حَيْثُمَا أَحْبَبْتَ! فَقَالَ: أَمَا وَاللّهِ لَقَرَابَةُ رَسُولِ اللّهِ{{صل}} كَانَتْ أَوْلَى أَنْ تُرْعَى مِنْ قَرَابَةِ أَبِي سُفْيَانَ، ثُمَّ كَرَّ عَلَيْهِ وَهُوَ يَقُولُ: أَنَا عَلِيُّ بْنُ حُسَيْنِ بْنِ عَلِيّ / نَحْنُ وَ بَيتِ اللّهِ أَوْلَى بِالنَّبِيِّ / مِنْ شَمِرٍ وَ عُمَرٍ وَابْنِ الدَّعِيّ. قَالَ: وَأَقْبَلَ عَلَيْهِ رَجُلٌ مِنْ عَبْدِ القَيْسِ، يُقَالُ لَهُ: مُرَّةُ بْنُ مُنْقِذِ بْنِ النُّعْمَانِ فَطَعَنَهُ، فَحُمِلَ فَوُضِعَ قَرِيبَاً مِنْ أَبِيهِ. فَقَالَ لَهُ: قَتَلُوكَ يَا بُنَيَّ، عَلَى الدُّنْيَا بَعْدَكَ العَفَاءُ، وَضَمَّهُ أَبُوهُ إلَيْهِ حَتَّى مَاتَ. فَجَعَلَ الحُسَيْنُ{{ع}} يَقُولُ: اللّهُمَّ دَعَوْنَا لِيَنْصُرُونَا فَخَذَلُونَا وَقَتَلُونَا، اللّهُمَّ فَاحْبِسْ عَنْهُم قَطْرَ السَّمَاءِ، وَامْنَعْهُمْ بَرَكَاتِ الْأَرضِ، فَإِنْ مَتَّعْتَهُمْ إِلَى حِينٍ فَفَرِّقْهُمْ شِيَعَاً، وَاجْعَلْهُمْ طَرائِقَ قِدَدَاً، وَلَا تُرْضِ الوُلاةَ عَنْهُم أبَدَاً}} (الطبقات الکبری (الطبقة الخامسة من الصحابة)، ج۱، ص۴۷۰).</ref>. | |||
از [[ابو مخنف]] نقل است: [[زهیر بن عبد الرحمان بن زهیر خثعمی]] برایم نقل کرد که: آخرین بازمانده [[یاران]] [[حسین]]{{ع}} [در [[روز عاشورا]]، [[سوید بن عمرو بن ابی مطاع خثعمی]] بود، و نخستین کشته [[خاندان]] [[ابو طالب]] در آن [[روز]] [که پس از [[یاران]] حسین{{ع}} به میدان رفت]، [[علی اکبر]]، پسر حسین{{ع}} بود که مادرش لیلا، دختر [[ابو مرة بن عروة بن مسعود ثقفی]] بود و شهادتش، بدینگونه بود که بر [[دشمن]]، [[حمله]] میبُرد و چنین [[رَجَز]] میخواند: من [[علی]]، پسر حسین بن علیام. به خدای [[کعبه]] [[سوگند]] که ما به [[پیامبر]]{{صل}}، نزدیکتریم! و به [[خدا]] سوگند که آن پسر بینَسَب ([[ابن زیاد]])، نمیتواند بر ما [[حکم]] برانَد. او این کار (حمله و رَجَزخوانی) را بارها به انجام رساند. [[مرة بن منقذ بن نعمان عبدی لیثی]]، او را دید و گفت: [[گناهان]] [[عرب]] بر دوش من، اگر بر من بگذرد و چنین کند و من، پدرش را به عزایش ننشانم! [[علی اکبر]]{{ع}}، با شمشیرش به [[دشمن]] [[حمله]] میبُرد که بر مُرّة بن مُنقِذ گذشت. او نیزهای به علی اکبر{{ع}} زد و او بر [[زمین]] افتاد. دشمن، گِردش را گرفتند و با شمشیرهایشان، او را تکّه تکّه کردند. همچنین [[سلیمان بن ابی راشد]]، از [[حمید بن مسلم ازدی]] برایم نقل کرد که: در [[روز عاشورا]]، به گوش خود شنیدم که [[حسین]]{{ع}} میگوید: «[[خدا]]، بکشد کسانی را که تو را کشتند، ای پسر عزیزم! چه گستاخ بودند در برابر [خدای] [[رحمان]] و بر هتک حرمتِ [[پیامبر]]! [[دنیا]]، پس از تو ویران باد! و گویی هم اینک به زنی مینگرم که مانند خورشیدِ به گاه طلوع، به سرعت، بیرون دویده، ندا میدهد: ای برادرم و فرزند برادرم! درباره او پرسیدم. گفته شد: این، [[زینب]]، [[فرزند فاطمه]] [[دختر پیامبر خدا]]{{صل}} است. آن [[زن]] آمد تا خود را بر روی [پیکر] علی اکبر{{ع}} انداخت. حسین{{ع}} نزد او آمد و دستش را گرفت و او را به [[خیمه]]، باز گردانْد. سپس، حسین{{ع}} به پسرش روی آورد و [[جوانان]] [[خاندان]] او نیز همراهش آمدند. حسین{{ع}} فرمود: «برادرتان را ببرید!» آنان، او را از آن جایی که بر زمین افتاده بود، بُردند و در خیمهای نهادند که جلوی آن میجنگیدند<ref>{{متن حدیث|كَانَ آخِرَ مَنْ بَقِيَ مَعَ الحُسَيْنِ{{ع}} مِن أَصْحَابِهِ سُوَيْدُ بْنُ عَمْرِو بْنِ أَبِي المُطَاعِ الخَثْعَمِيُّ، قَالَ: وَ كَانَ أوَّلَ قَتِيلٍ مِنْ بَنِي أَبِي طَالِبٍ يَومَئِذٍ عَلِيٌّ الأَكْبَرُ بْنُ الحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ{{ع}}، وَ اُمُّهُ لَيْلَى ابْنَةُ أَبِي مُرَّةَ بْنِ عُرْوَةَ بْنِ مَسْعُودٍ الثَّقَفِيِّ، وَ ذَلِكَ أنَّهُ أخَذَ يَشُدُّ عَلَى النَّاسِ وَ هُوَ يَقُولُ: أَنَا عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيّ / نَحْنُ وَ بَيْتِ اللَّهِ أَوْلَى بِالنَّبِيّ / تَاللَّهِ لَا يَحْكُمُ فِينَا ابْنُ الدَّعِيّ. قَالَ: فَفَعَلَ ذَلِكَ مِرَارَاً، فَبَصُرَ بِهِ مُرَّةُ بْنُ مُنْقِذِ بْنِ النُّعْمَانِ العَبْدِيُّ ثُمَّ اللَّيثِيُّ، فَقَالَ: عَلَيَّ آثَامُ العَرَبِ، إنْ مَرَّ بِي يَفْعَلُ مِثْلَ مَا كَانَ يَفْعَلُ إِنْ لَمْ اُثْكِلْهُ أَبَاهُ، فَمَرَّ يَشُدُّ عَلَى النَّاسِ بِسَيْفِهِ، فَاعْتَرَضَهُ مُرَّةُ بْنُ مُنْقِذٍ فَطَعَنَهُ فَصُرِعَ، وَاحْتَوَلَهُ النَّاسُ فَقَطَّعُوهُ بِأَسْيَافِهِمْ. قَالَ أَبُو مِخْنَفٍ: حَدَّثَنِي سُلَيْمَانُ بْنُ أَبِي رَاشِدٍ، عَنْ حُمَيدِ بْنِ مُسْلِمٍ الأَزدِيِّ، قَالَ: سَمَاعُ اُذْنِي يَوْمَئِذٍ مِنَ الحُسَيْنِ{{ع}} يَقُولُ: قَتَلَ اللّهُ قَوْمَاً قَتَلُوكَ يَا بُنَيَّ! مَا أَجْرَأَهُمْ عَلَى الرَّحْمَنِ، وَ عَلَى انْتِهَاكِ حُرْمَةِ الرَّسُولِ! عَلَى الدُّنْيَا بَعْدَكَ العَفَاءُ. قَالَ: وَكَأَنّي أنْظُرُ إلَى امْرَأَةٍ خَرَجَتْ مُسْرِعَةً كَأَنَّهَا الشَّمْسُ الطّالِعَةُ تُنَادِي: يَا اُخَيَّاه! وَ يَابْنَ اُخَيَّاه! قَالَ: فَسَأَلْتُ عَلَيْهَا، فَقِيلَ: هَذِهِ زَيْنَبُ ابْنَةُ فَاطِمَةَ ابْنَةِ رَسُولِ اللّهِ{{صل}}، فَجَاءَت حَتَّى أكَبَّتْ عَلَيْهِ، فَجَاءَهَا الحُسَيْنُ{{ع}} فَأَخَذَ بِيَدِهَا فَرَدَّهَا إلَى الفُسْطَاطِ. وَ أقبَلَ الحُسَيْنُ{{ع}} إلَى ابْنِهِ، وَ أَقبَلَ فِتْيَانُهُ إلَيْهِ، فَقَالَ: اِحْمِلُوا أَخَاكُمْ، فَحَمَلُوهُ مِنْ مَصْرَعِهِ حَتَّى وَضَعُوهُ بَيْنَ يَدَيِ الفُسُطَاطِ الَّذِي كَانُوا يُقَاتِلُونَ أَمَامَهُ}} (تاریخ الطبری، ج۵، ص۴۴۶).</ref>. | |||
در کتاب [[الملهوف (کتاب)|الملهوف]] نقل شده است: هنگامی که جز [[اهل]] بیتِ [[امام]]{{ع}}، کسی با او نمانْد، [[علی اکبر]]{{ع}} - که از زیبارویترین و خوش خوترینِ [[مردم]] بود-، بیرون آمد و از [[پدر]]، اجازه [[نبرد]] خواست. امام{{ع}} به او اجازه داد. سپس، مأیوسانه به او نگریست و سرش را پایین انداخت و گریست. سپس گفت: «خدایا! [[گواه]] باش. [[جوانی]] به نبرد آنها میرود که از نظر صورت و [[سیرت]] و [[سخن گفتن]]، شبیهترین مردم به [[پیامبر]] توست و ما هر گاه [[مشتاق]] پیامبرت میشدیم، به او مینگریستیم». سپس، بانگ برآورد و فرمود: «ای پسر سعد! [[خداوند]]، رَحِمت را قطع کند، همانگونه که رَحِم مرا قطع کردی». سپس علی اکبر{{ع}} به پیش آمد و به [[سختی]] با [[دشمن]] جنگید و گروه فراوانی را کُشت. سپس به نزد پدرش باز گشت و گفت: ای پدر! [[تشنگی]]، مرا کُشت و سنگینیِ آهن [[زره]] و کلاه خود و [[شمشیر]]، مرا به [[رنج]] افکنده است. آیا آبی برای [[نوشیدن]]، یافت میشود؟ [[حسین]]{{ع}} گریست و گفت: «وای، وای! ای پسر عزیزم! از کجا آب بیاورم؟ اندکی بجنگ که خیلی زود، جدّت [[محمّد]]{{صل}} را میبینی و او از جام لَبالَبش، شربتی به تو مینوشانَد که دیگر هرگز [[تشنه]] نشوی». [[علی اکبر]]{{ع}}، به میدان بازگشت و [[بهترین]] نبردش را به نمایش گذاشت. [[منقذ بن مره عبدی]]، تیری به سوی او پرتاب کرد و او را به [[زمین]] انداخت. علی اکبر{{ع}}، ندا داد: ای [[پدر]]! [[سلام]] بر تو! این، جدّم است که به تو سلام میرساند و میفرماید: «زودتر، به سوی ما بیا». سپس، صیحهای کشید و [[جان]] داد. حسین{{ع}} آمد و بر بالای سرش ایستاد و گونه بر گونهاش نهاد و فرمود: «[[خداوند]]، بکُشد کسانی را که تو را کُشتند! چه قدر در برابر [[خدا]] و بر [[هتک حرمت]] [[پیامبر خدا]]{{صل}}، گستاخ بودند! [[دنیا]]، پس از تو، ویران باد!». [[زینب]]{{س}} دختر [[علی]]{{ع}}، بیرون آمد و فریاد میزد: ای [[محبوب]] من! ای زاده برادرم! آن گاه، آمد و خود را بر روی [پیکر] علی اکبر{{ع}} انداخت. حسین{{ع}} نیز آمد و او را بلند کرد و به نزد [[زنان]]، باز گردانْد. آنگاه، مردان [[خاندان]] حسین{{ع}}، یک به یک، به میدان رفتند و [[دشمن]]، گروهی از آنان را به [[شهادت]] رساند. حسین{{ع}}، در آن حال، بانگ بر آورد و فرمود: «ای عموزادگان! [[شکیبا]] باشید. ای خاندان من! [[شکیبایی]] کنید. شکیبایی کنید که - به خدا [[سوگند]]-، پس از امروز، هیچ گاه [[خواری]] نخواهید دید»<ref>{{متن حدیث|فَلَمَّا لَمْ يَبْقَ مَعَهُ إِلَّا أَهْلِ بَيْتِهِ خَرَجَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ{{ع}} وَ كَانَ مِنْ أَصْبَحِ النَّاسِ وَجْهاً وَ أَحْسَنِهِمْ خُلُقاً فَاسْتَأْذَنَ أَبَاهُ فِي الْقِتَالِ فَأَذِنَ لَهُ ثُمَّ نَظَرَ إِلَيْهِ نَظَرَةَ آيِسٍ مِنْهُ وَ أَرْخَى{{ع}} عَيْنَهُ وَ بَكَى ثُمَّ قَالَ اللَّهُمَّ اشْهَدْ فَقَدْ بَرَزَ إِلَيْهِمْ غُلَامٌ أَشْبَهُ النَّاسِ خَلْقاً وَ خُلُقاً وَ مَنْطِقاً بِرَسُولِكَ{{صل}} وَ كُنَّا إِذَا اشْتَقْنَا إِلَى نَبِيِّكَ نَظَرْنَا إِلَيْهِ فَصَاحَ وَ قَالَ يَا ابْنَ سَعْدٍ قَطَعَ اللَّهُ رَحِمَكَ كَمَا قَطَعْتَ رَحِمِي فَتَقَدَّمَ نَحْوَ الْقَوْمِ فَقَاتَلَ قِتَالًا شَدِيداً وَ قَتَلَ جَمْعاً كَثِيراً ثُمَّ رَجَعَ إِلَى أَبِيهِ وَ قَالَ يَا أَبَتِ الْعَطَشُ قَدْ قَتَلَنِي وَ ثِقْلُ الْحَدِيدِ قَدْ أَجْهَدَنِي فَهَلْ إِلَى شَرْبَةٍ مِنَ الْمَاءِ سَبِيلٌ فَبَكَى الْحُسَيْنُ{{ع}} وَ قَالَ: وَا غَوْثَاهْ يَا بُنَيَّ مِنْ أَیْنَ آتی بِالْمَاءِ قَاتِلْ قَلِيلًا فَمَا أَسْرَعَ مَا تَلْقَى جَدَّكَ مُحَمَّداً{{صل}} فَيَسْقِيَكَ بِكَأْسِهِ الْأَوْفَى شَرْبَةً لَا تَظْمَأُ بَعْدَهَا. فَرَجَعَ إِلَى مَوْقِفِ النُّزَّالِ وَ قَاتَلَ أَعْظَمَ الْقِتَالِ فَرَمَاهُ مُنْقِذُ بْنُ مُرَّةَ الْعَبْدِيُّ لَعَنَهُ اللَّهُ تَعَالَى بِسَهْمٍ فَصَرَعَهُ فَنَادَى يَا أَبَتَاهْ عَلَيْكَ السَّلَامُ هَذَا جَدِّي يُقْرِؤُكَ السَّلَامَ وَ يَقُولُ لَكَ عَجِّلِ الْقَدُومَ عَلَيْنَا ثُمَّ شَهَقَ شَهْقَةً فَمَاتَ فَجَاءَ الْحُسَيْنُ{{ع}} حَتَّى وَقَفَ عَلَيْهِ وَ وَضَعَ خَدَّهُ عَلَى خَدِّهِ وَ قَالَ قَتَلَ اللَّهُ قَوْماً قَتَلُوكَ مَا أَجْرَأَهُمْ عَلَى اللَّهِ وَ عَلَى انْتِهَاكِ حُرْمَةِ الرَّسُولِ{{صل}} عَلَى الدُّنْيَا بَعْدَكَ الْعَفَاءُ. قَالَ الرَّاوِي: وَ خَرَجَتْ زَيْنَبُ بِنْتُ عَلِيٍّ{{ع}} تُنَادِي يَا حَبِيبَاهْ يَا ابْنَ أَخَاهْ وَ جَاءَتْ فَأَكَبَّتْ عَلَيْهِ فَجَاءَ الْحُسَيْنُ{{ع}} فَأَخَذَهَا وَ رَدَّهَا إِلَى النِّسَاءِ ثُمَّ جَعَلَ أَهْلُ بَيْتِهِ{{عم}} يَخْرُجُ الرَّجُلُ مِنْهُمْ بَعْدَ الرَّجُلِ حَتَّى قَتَلَ الْقَوْمُ مِنْهُمْ جَمَاعَةً فَصَاحَ الْحُسَيْنُ{{ع}} فِي تِلْكَ الْحَالِ صَبْراً يَا بَنِي عُمُومَتِي صَبْراً يَا أَهْلَ بَيْتِي فَوَ اللَّهِ لَا رَأَيْتُمْ هَوَاناً بَعْدَ هَذَا الْيَوْمِ أَبَداً}} (الملهوف، ص۱۶۶).</ref>.<ref>[[محمد محمدی ریشهری|محمدی ریشهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امام حسین (کتاب)|گزیده دانشنامه امام حسین]] ص ۵۶۶- ۵۷۱.</ref> | |||
==پانویس== | ==پانویس== | ||
{{پانویس}} | {{پانویس}} |
نسخهٔ ۳۱ اوت ۲۰۲۱، ساعت ۱۷:۵۱
مقدمه
علی اکبر فرزند بزرگ سید الشهدا و شبیه پیامبر است که روز عاشورا فدای دین شد. مادر حضرت علی اکبر، لیلا دختر ابی مرّه بود. در کربلا حدود ۲۵ سال داشت. سنّ او را ۱۸ سال و ۲۰ سال هم گفتهاند. او اوّلین شهید عاشورا از بنی هاشم بود[۱].
علی اکبر شباهت بسیاری به پیامبر داشت، هم در خلقت، هم در اخلاق و هم در گفتار. به همین جهت روز عاشورا وقتی اذن میدان طلبید و عازم جبهۀ پیکار شد، امام حسین(ع) رو به آسمان گفت: «اللَّهُمَّ اشْهَدْ عَلَى هَؤُلَاءِ الْقَوْمِ فَقَدْ بَرَزَ إِلَيْهِمْ غُلَامٌ أَشْبَهُ النَّاسِ خَلْقاً وَ خُلُقاً وَ مَنْطِقاً بِرَسُولِكَ كُنَّا إِذَا اشْتَقْنَا إِلَى نَبِيِّكَ نَظَرْنَا إِلَى وَجْهِهِ...»[۲]. شجاعت و دلاوری حضرت علی اکبر و رزمآوری و بصیرت دینی و سیاسی او در سفر کربلا بهویژه در روز عاشورا تجلّی کرد. سخنان، فداکاریها و رجزهایش دلیل آن است. وقتی امام حسین از منزلگاه "قصر بنی مقاتل" گذشت، روی اسب چشمان او را خوابی ربود و پس از بیداری «إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ» گفت و سه بار این جمله و حمد الهی را تکرار کرد. علیّ اکبر وقتی سبب این حمد و استرجاع را پرسید، حضرت فرمود: در خواب دیدم سواری میگوید این کاروان به سوی مرگ میرود. پرسید: مگر ما بر حق نیستیم؟ فرمود: چرا. گفت: «فَإِنَّنَا إِذاً لَا نُبَالِي أَنْ نَمُوتَ مُحِقِّينَ». پس باکی از مرگ در راه حق نداریم![۳] روز عاشورا نیز پس از شهادت یاران امام، اولین کسی که اجازۀ میدانطلبید تا جان را فدای دین کند او بود. گرچه به میدان رفتن او بر اهل بیت و بر امام بسیار سخت بود، ولی از ایثار و روحیۀ جانبازی او جز این انتظار نبود. وقتی به میدان میرفت، امام حسین(ع) در سخنانی سوزناک به آستان الهی، آن قوم ناجوانمرد را که دعوت کردند ولی تیغ به رویشان کشیدند، نفرین کرد.
حضرت علی اکبر چندین بار به میدان رفت و رزمهای شجاعانهای با انبوه سپاه دشمن نمود. پیکار سخت، او را تشنهتر ساخت. به خیمه آمد. بی آنکه آبی بتواند بنوشد، با همان تشنگی و جراحت دوباره به میدان رفت و جنگید تا به شهادت رسید. قاتل او مرّه بن منقذ عبدی بود. پیکر حضرت علی اکبر با شمشیرهای دشمن قطعه قطعه شد. وقتی امام بر بالین او رسید که جان باخته بود. صورت بر چهرۀ خونین حضرت علی اکبر نهاد و دشمن را بازهم نفرین کرد: «قَتَلَ اللَّهُ قَوْماً قَتَلُوكَ» و تکرار میکرد که: «عَلَى الدُّنْيَا بَعْدَكَ الْعَفَا» و جوانان هاشمی راطلبید تا پیکر او را به خیمه گاه حمل کنند[۴].
حضرت علی اکبر، نزدیکترین شهیدی است که با حسین(ع) دفن شده است. مدفن او پایین پای ابا عبدالله الحسین(ع) قرار دارد و به این خاطر ضریح امام، شش گوشه دارد[۵].[۶]
علی اکبر در گزیده دانشنامه امام حسین
علی اکبر، نخستین فرزند پسر امام حسین(ع) بود. علت نامیده شدن او به «علیِ بزرگ تر»، این بود که امام حسین(ع) به دلیل شدت علاقهای که به نام پدر بزرگوارش داشت، نام سه فرزند پسرِ خود را «علی» گذاشت. از اینرو، اولی به «علیِ بزرگتر» و دومی به «علیِ میانه» و سومی به «علیِ کوچکتر» معروف شدند. بنا به نقلی، علی اکبر، در یازدهم شعبان سال سی و سوم هجری[۷]، متولد شد[۸]. کنیه او ابو الحسن، و مادرش لیلی دختر ابو مرة بن عروة بن مسعود ثقفی است. گفتنی است که شماری از بزرگان، مانند شیخ طوسی و شیخ مفید، امام زین العابدین(ع) را بزرگترین فرزند امام حسین(ع) دانستهاند[۹]؛ ولی این نظریه، خلاف رأی مشهور سیرهنویسان و نَسَبشناسان است[۱۰]. محقق شوشتری، در رد این نظریه، با اشاره به سخن شیخ طوسی در این باره میگوید: پیش از شیخ طوسی در الرجال، شیخ مفید در الإرشاد است که این علی (شهید کربلا) را به «اصغر» توصیف کرده است و احمد بن طاووس و علامه حلی هم از او پیروی کردهاند؛ همچنین، علی بن طاووس و ابن داوود. مامقانی[۱۱] میگوید: علامه حلی، منکر این نظر الإرشاد در توصیف علی به «اصغر» شده؛ چراکه زبیر بن بکار، ابن قتیبه، طبری، ابن ابی زهره، دینوری و بَلاذُری و مُزَنی و عمری و ابو الفرج و مؤلف الزواجر، از اهل سنت، و ابن همام، مؤلف الأنوار و ابو الفضل صابونی مؤلف الفاخر، از شیعیان، او را به «اکبر» توصیف کردهاند. میگویم: همینطور است نظر مصعب بن زبیر در کتاب نسب قریش و ابو مخنف بنا بر روایت طبری و مسعودی؛ بلکه سیرهنویسان، در این، اختلافی ندارند. من پیش از شیخ مفید، جز علی بن احمد کوفی مؤلف الاستغاثة، کسی را نمیشناسم که قائل به این نظر باشد و نظر کوفی هم اعتباری ندارد؛ چون نوشتهاش مخدوش است، همانگونه که در جای خود، آن را دانستی. ظاهر، این است که آنچه باعث شده که شیخ مفید و شیخ طوسی، این نظر را انتخاب کنند، وجود خبر صحیحی است که در آن آمده که واجب است امام، پسر بزرگتر را جانشین خود قرار دهد. به همین جهت هم بود که جمعی درباره عبدالله اَفطَح، به اشتباه افتادهاند؛ زیرا او پسر بزرگِ امام صادق(ع) بود؛ اما مقصود خبر یاد شده، این است که پسر بزرگتر، وقتی جانشین میشود که ناتوانی و مشکلی نداشته باشد؛ ولی عبدالله افطَح مشکل داشت، همانگونه که شرط جانشینی پسر بزرگتر، مربوط به زمان مرگ پدر است، و امام حسین(ع) در زمان شهادتش پسری بزرگتر از امام زین العابدین(ع) نداشت. بنا بر این، کسی جز او نبود و مراد حدیث هم، پسر بزرگ امام بودن است[۱۲]. درباره سن علی اکبر در هنگام شهادت در کربلا، اختلاف نظر وجود دارد و تا بیست و هشت سال هم گزارش شده است[۱۳]؛ لیکن بنا بر نظریه مشهور - که وی بزرگتر از امام زین العابدین(ع) بوده است - و با عنایت به این که امام زین العابدین(ع) هنگام واقعه عاشورا، بیست و سه سال داشته، باید سن علی اکبر، بیش از این باشد و لذا گزارشهای مبنی بر «ولادت وی در زمان خلافت عثمان» و ۲۵ ساله بودن وی در وقت شهادت»، درباره سن ایشان، واقع بینانهتر به نظر میرسد.
مقاتل الطالبیین - به نقل از ابو مِخنَف -: یزید[۱۴] - که خدایش لعنت کند -، امام زین العابدین(ع) را خواست و به او گفت: نامت چیست؟ فرمود: «علی بن الحسین». گفت: مگر خدا، علی بن الحسین را نکُشت؟ فرمود: «من برادر بزرگتری داشتم که علی نامیده میشد و شما او را کُشتید»[۱۵].[۱۶]
حضرت علی اکبر در گزیده دانشنامه امام حسین
علی اکبر(ع)، بزرگترین پسر امام حسین(ع) بود که از نظر صورت و سیرت و سخن گفتن، به حدّی شبیه پیامبر خدا(ص) بود که هر کس شوق دیدار پیامبر(ص) را داشت، به او مینگریست، چنانکه پدر بزرگوارش، طبق نقلی، هنگام رفتن وی به میدان نبرد، فرمود: «خداوندا! گواه باش که جوانی برای جنگ با آنان میرود که شبیهترین مردم به پیامبرت از جهت صورت و سیرت و سخن گفتن است و ما هرگاه مشتاق دیدار پیامبر تو میشدیم، به او نگاه میکردیم»[۱۷]. علی اکبر(ع) در واقعه عاشورا، از ارکان سپاه امام(ع) به شمار میرفت. تأکید او بر حقمداری و دفاع از حق تا ایثار جان، هنگام شنیدن خبر به شهادت رسیدن خود در مسیر کربلا از پدر بزرگوارش، اذان گفتن برای اقامه جماعت به امامت حسین(ع) در جریان برخورد سپاه حُر با کاروان امام(ع)، بر عهده گرفتن مسئولیت آبرسانی به خیمهها در شب عاشورا و همچنین داوطلب شدن ایشان برای شهادت پیش از دیگر بنی هاشم، بنا بر نقل مشهور، از ویژگیهای این فرزند برومند سیّد الشهدا(ع) است. گفتنی است که در شماری از منابع متأخّر، مطالبی در ذکر مصائب علی اکبر(ع) گزارش شده است که در منابع معتبر، یافت نمیشود؛ بلکه خلافِ واقع بودن بسیاری از آنها، قطعی است، مانند آنچه در معالی السبطین آمده که امام حسین(ع)، وقتی دید که فرزند جوانش علی اکبر به میدان جنگ میرود، به حال احتضار در آمد![۱۸] یا این که عمّهها و خواهران علی اکبر، از به میدان رفتن وی، ممانعت کردند! یا این که زینب(س) قبل از رسیدن امام(ع) به بالین علی اکبر، خودش را روی جنازه او انداخت؛ چون میدانست که ایشان، اگر فرزندش را کشته ببیند، روح از بدنش مفارقت میکند![۱۹] در این باره، همچنین گزارشهایی در کتابهایی مانند: أسرار الشهادات، عنوان الکلام و نور العین آمدهاند که طرح آنها در این جا، ضرورتی ندارد؛ شماری از گزارشهای قابل استناد، از این قرارند:
در کتاب الطبقات الکبری آمده است که: مردی از شامیان، علی اکبر، فرزند حسین(ع) را - که مادرش آمنه، دختر ابو مرة بن عروة بن مسعود ثقفی بود، و مادر آمنه نیز دختر ابو سفیان بن حرب (جدّ یزید) بود-، فرا خواند و گفت: تو با امیر مؤمنان یزید، خویشاوندی داری و به او نزدیکی. اگر بخواهی، ما به تو امان میدهیم و به هر کجا که دوست داشتی، برو! علی اکبر گفت: «بدان که - به خدا سوگند - رعایتِ خویشاوندیِ پیامبر خدا(ص)، لازمتر از رعایت خویشاوندی ابوسفیان است!». سپس، به او هجوم بُرد و چنین سرود: من علی، پسر حسین بن علیام. به خانه خدا سوگند که ما به پیامبر(ص)، نزدیکتریم از شمر و عمر بن سعد و ابن زیاد! مردی از بنی عبد قیس به نام مرة بن منقذ بن نعمان، به او حمله کرد و نیزهای بر او زد. علی اکبر(ع) را بُردند و نزدیک پدرش، بر زمین نهادند. حسین(ع)، خطاب به او فرمود: «پسر عزیزم! تو را کُشتند. دنیا، پس از تو ویران باد!». آن گاه، او را به خود چسباند تا جان داد. همچنین حسین(ع) گفت: «خدایا! ما را خواندند تا یاریمان دهند؛ ولی ما را وا نهادند و ما را کُشتند. خدایا! باران را از آنان، دریغ بدار و برکتهای زمین را از آنان، باز دار و اگر هم مدّتی بهرهمندشان کردی، دچار اختلاف و تفرقهشان کن و هر یک را به راهی ببر و هیچگاه، حاکمان را از آنها، راضی مگردان»[۲۰].
از ابو مخنف نقل است: زهیر بن عبد الرحمان بن زهیر خثعمی برایم نقل کرد که: آخرین بازمانده یاران حسین(ع) [در روز عاشورا، سوید بن عمرو بن ابی مطاع خثعمی بود، و نخستین کشته خاندان ابو طالب در آن روز [که پس از یاران حسین(ع) به میدان رفت]، علی اکبر، پسر حسین(ع) بود که مادرش لیلا، دختر ابو مرة بن عروة بن مسعود ثقفی بود و شهادتش، بدینگونه بود که بر دشمن، حمله میبُرد و چنین رَجَز میخواند: من علی، پسر حسین بن علیام. به خدای کعبه سوگند که ما به پیامبر(ص)، نزدیکتریم! و به خدا سوگند که آن پسر بینَسَب (ابن زیاد)، نمیتواند بر ما حکم برانَد. او این کار (حمله و رَجَزخوانی) را بارها به انجام رساند. مرة بن منقذ بن نعمان عبدی لیثی، او را دید و گفت: گناهان عرب بر دوش من، اگر بر من بگذرد و چنین کند و من، پدرش را به عزایش ننشانم! علی اکبر(ع)، با شمشیرش به دشمن حمله میبُرد که بر مُرّة بن مُنقِذ گذشت. او نیزهای به علی اکبر(ع) زد و او بر زمین افتاد. دشمن، گِردش را گرفتند و با شمشیرهایشان، او را تکّه تکّه کردند. همچنین سلیمان بن ابی راشد، از حمید بن مسلم ازدی برایم نقل کرد که: در روز عاشورا، به گوش خود شنیدم که حسین(ع) میگوید: «خدا، بکشد کسانی را که تو را کشتند، ای پسر عزیزم! چه گستاخ بودند در برابر [خدای] رحمان و بر هتک حرمتِ پیامبر! دنیا، پس از تو ویران باد! و گویی هم اینک به زنی مینگرم که مانند خورشیدِ به گاه طلوع، به سرعت، بیرون دویده، ندا میدهد: ای برادرم و فرزند برادرم! درباره او پرسیدم. گفته شد: این، زینب، فرزند فاطمه دختر پیامبر خدا(ص) است. آن زن آمد تا خود را بر روی [پیکر] علی اکبر(ع) انداخت. حسین(ع) نزد او آمد و دستش را گرفت و او را به خیمه، باز گردانْد. سپس، حسین(ع) به پسرش روی آورد و جوانان خاندان او نیز همراهش آمدند. حسین(ع) فرمود: «برادرتان را ببرید!» آنان، او را از آن جایی که بر زمین افتاده بود، بُردند و در خیمهای نهادند که جلوی آن میجنگیدند[۲۱].
در کتاب الملهوف نقل شده است: هنگامی که جز اهل بیتِ امام(ع)، کسی با او نمانْد، علی اکبر(ع) - که از زیبارویترین و خوش خوترینِ مردم بود-، بیرون آمد و از پدر، اجازه نبرد خواست. امام(ع) به او اجازه داد. سپس، مأیوسانه به او نگریست و سرش را پایین انداخت و گریست. سپس گفت: «خدایا! گواه باش. جوانی به نبرد آنها میرود که از نظر صورت و سیرت و سخن گفتن، شبیهترین مردم به پیامبر توست و ما هر گاه مشتاق پیامبرت میشدیم، به او مینگریستیم». سپس، بانگ برآورد و فرمود: «ای پسر سعد! خداوند، رَحِمت را قطع کند، همانگونه که رَحِم مرا قطع کردی». سپس علی اکبر(ع) به پیش آمد و به سختی با دشمن جنگید و گروه فراوانی را کُشت. سپس به نزد پدرش باز گشت و گفت: ای پدر! تشنگی، مرا کُشت و سنگینیِ آهن زره و کلاه خود و شمشیر، مرا به رنج افکنده است. آیا آبی برای نوشیدن، یافت میشود؟ حسین(ع) گریست و گفت: «وای، وای! ای پسر عزیزم! از کجا آب بیاورم؟ اندکی بجنگ که خیلی زود، جدّت محمّد(ص) را میبینی و او از جام لَبالَبش، شربتی به تو مینوشانَد که دیگر هرگز تشنه نشوی». علی اکبر(ع)، به میدان بازگشت و بهترین نبردش را به نمایش گذاشت. منقذ بن مره عبدی، تیری به سوی او پرتاب کرد و او را به زمین انداخت. علی اکبر(ع)، ندا داد: ای پدر! سلام بر تو! این، جدّم است که به تو سلام میرساند و میفرماید: «زودتر، به سوی ما بیا». سپس، صیحهای کشید و جان داد. حسین(ع) آمد و بر بالای سرش ایستاد و گونه بر گونهاش نهاد و فرمود: «خداوند، بکُشد کسانی را که تو را کُشتند! چه قدر در برابر خدا و بر هتک حرمت پیامبر خدا(ص)، گستاخ بودند! دنیا، پس از تو، ویران باد!». زینب(س) دختر علی(ع)، بیرون آمد و فریاد میزد: ای محبوب من! ای زاده برادرم! آن گاه، آمد و خود را بر روی [پیکر] علی اکبر(ع) انداخت. حسین(ع) نیز آمد و او را بلند کرد و به نزد زنان، باز گردانْد. آنگاه، مردان خاندان حسین(ع)، یک به یک، به میدان رفتند و دشمن، گروهی از آنان را به شهادت رساند. حسین(ع)، در آن حال، بانگ بر آورد و فرمود: «ای عموزادگان! شکیبا باشید. ای خاندان من! شکیبایی کنید. شکیبایی کنید که - به خدا سوگند-، پس از امروز، هیچ گاه خواری نخواهید دید»[۲۲].[۲۳]
پانویس
- ↑ حیاة الامام الحسین، ج۳، ص۲۴۵؛ مقاتل الطالبیین.
- ↑ بحار الانوار، ج۴۵، ص۴۳.
- ↑ اعیان الشیعه، ج۸، ص۲۰۶.
- ↑ حیاة الامام الحسین، ج۳، ص۲۴۸.
- ↑ از جمله برای شرح حال او ر.ک: «علی الاکبر» از عبد الرزاق الموسوی، چاپ ۱۳۶۸ قمری، نجف، ۱۴۶ صفحه.
- ↑ محدثی، جواد، فرهنگ عاشورا، ص ۳۴۹ و فرهنگنامه دینی، ص۱۵۶.
- ↑ این نقل، مربوط به مقتل الحسینِ مُقَرم است و در منابع کهن و معتبر، یافت نشد.
- ↑ در السرائر و مَقاتل الطالبیین آمده است که در زمان خلافت عثمان به دنیا آمده است.
- ↑ در سر السلسلة العلویة آمده است که: «اصحاب ما نمیپذیرند که کشته شده، علیِ بزرگتر باشد و این، صحیح است».
- ↑ در لباب الأنساب آمده: «بیشتر علما، بر این قول هستند که کشته شده در کربلا، علیِ بزرگتر (علی اکبر) است».
- ↑ گفتنی است علامه محمدتقی شوشتری، کتاب خود قاموس الرجال را در نقد کتاب تنقیح المقال مامقانی، نگاشته است.
- ↑ قاموس الرجال، ج۷، ص۴۱۹.
- ↑ گزارشهای یاد شده، به ترتیب سن مورد اشاره، عبارتاند از: الف - «در زمان خلافت عثمان، متولد شد»؛ ب - «دو سالْ مانده به پایان خلافت عثمان، متولد شد»؛ ج- «در وقت شهادت، ۲۵ ساله بود»؛ د - «در وقت شهادت، دوازده ساله بود»؛ ه - «در وقت شهادت، بیش از ده سال داشت».
- ↑ ظاهراً «ابن زیاد» صحیح است، چنان که در مصادر دیگر آمده است.
- ↑ «دَعا يَزيدُ - لَعَنَهُ اللّهُ - بِعَلِيِّ بنِ الحُسَينِ(ع)، فَقالَ: مَا اسمُكَ؟ فَقالَ: عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ. قالَ: أوَ لَم يَقتُلِ اللّهُ عَلِيَّ بنَ الحُسَينِ؟ قالَ: قَد كانَ لي أخٌ أكبَرُ مِنّي يُسَمّى عَلِيّا، فَقَتَلتُموهُ» (مقاتل الطالبیین، ص۱۱۹؛ نسب قریش، ص۵۸).
- ↑ محمدی ریشهری، محمد، گزیده دانشنامه امام حسین ص ۹۱.
- ↑ «اللَّهُمَّ اشْهَد عَلَى هَؤُلاءِ القَوْمِ، فَقَدْ بَرَزَ إلَيْهِمْ غُلَامٌ أَشْبَهُ النَّاسِ خَلْقاً وَ خُلُقاً وَ مَنْطِقَاً بِرَسُولِكَ مُحَمَّدٍ(ص)، كُنّا إذَا اشْتَقْنَا إلَى وَجْهِ رَسُولِكَ نَظَرْنَا إلَى وَجْهِهِ» (مقتل الحسین(ع)، خوارزمی، ج۲، ص۳۰).
- ↑ معالی السبطین، این مطلب را از شیخ جعفر شوشتری نقل کرده است؛ اما در هیچ یک از آثار مرحوم شوشتری یافت نشد.
- ↑ گفتنی است اصل زودتر آمدن زینب(س) بر بالین علی اکبر(ع) در برخی منابع معتبر آمده است و اشکال عمده، در بیان علّتی غیرواقعی برای ماجراست. مؤلّف معالی السبطَین میگوید: زینب(س) آمد تا امام(ع) از دنیا نرود!
- ↑ «دَعَا رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ الشّامِ عَلِيَّ بْنَ الحُسَيْنِ الأَكْبَرَ - وَاُمُّهُ آمِنَةُ بِنْتُ أَبِي مُرَّةَ بْنِ عُرْوَةَ بْنِ مَسْعُودٍ الثَّقَفِيِّ وَاُمُّهَا بِنْتُ أَبِي سُفْيَانَ بْنِ حَرْبٍ - فَقَالَ: إنَّ لَكَ بِأَمِيرِ المُؤْمِنِينَ قَرَابَةً وَرَحِمَاً، فَإِنْ شِئْتَ آمَنَّاكَ، وَامْضِ حَيْثُمَا أَحْبَبْتَ! فَقَالَ: أَمَا وَاللّهِ لَقَرَابَةُ رَسُولِ اللّهِ(ص) كَانَتْ أَوْلَى أَنْ تُرْعَى مِنْ قَرَابَةِ أَبِي سُفْيَانَ، ثُمَّ كَرَّ عَلَيْهِ وَهُوَ يَقُولُ: أَنَا عَلِيُّ بْنُ حُسَيْنِ بْنِ عَلِيّ / نَحْنُ وَ بَيتِ اللّهِ أَوْلَى بِالنَّبِيِّ / مِنْ شَمِرٍ وَ عُمَرٍ وَابْنِ الدَّعِيّ. قَالَ: وَأَقْبَلَ عَلَيْهِ رَجُلٌ مِنْ عَبْدِ القَيْسِ، يُقَالُ لَهُ: مُرَّةُ بْنُ مُنْقِذِ بْنِ النُّعْمَانِ فَطَعَنَهُ، فَحُمِلَ فَوُضِعَ قَرِيبَاً مِنْ أَبِيهِ. فَقَالَ لَهُ: قَتَلُوكَ يَا بُنَيَّ، عَلَى الدُّنْيَا بَعْدَكَ العَفَاءُ، وَضَمَّهُ أَبُوهُ إلَيْهِ حَتَّى مَاتَ. فَجَعَلَ الحُسَيْنُ(ع) يَقُولُ: اللّهُمَّ دَعَوْنَا لِيَنْصُرُونَا فَخَذَلُونَا وَقَتَلُونَا، اللّهُمَّ فَاحْبِسْ عَنْهُم قَطْرَ السَّمَاءِ، وَامْنَعْهُمْ بَرَكَاتِ الْأَرضِ، فَإِنْ مَتَّعْتَهُمْ إِلَى حِينٍ فَفَرِّقْهُمْ شِيَعَاً، وَاجْعَلْهُمْ طَرائِقَ قِدَدَاً، وَلَا تُرْضِ الوُلاةَ عَنْهُم أبَدَاً» (الطبقات الکبری (الطبقة الخامسة من الصحابة)، ج۱، ص۴۷۰).
- ↑ «كَانَ آخِرَ مَنْ بَقِيَ مَعَ الحُسَيْنِ(ع) مِن أَصْحَابِهِ سُوَيْدُ بْنُ عَمْرِو بْنِ أَبِي المُطَاعِ الخَثْعَمِيُّ، قَالَ: وَ كَانَ أوَّلَ قَتِيلٍ مِنْ بَنِي أَبِي طَالِبٍ يَومَئِذٍ عَلِيٌّ الأَكْبَرُ بْنُ الحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ(ع)، وَ اُمُّهُ لَيْلَى ابْنَةُ أَبِي مُرَّةَ بْنِ عُرْوَةَ بْنِ مَسْعُودٍ الثَّقَفِيِّ، وَ ذَلِكَ أنَّهُ أخَذَ يَشُدُّ عَلَى النَّاسِ وَ هُوَ يَقُولُ: أَنَا عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيّ / نَحْنُ وَ بَيْتِ اللَّهِ أَوْلَى بِالنَّبِيّ / تَاللَّهِ لَا يَحْكُمُ فِينَا ابْنُ الدَّعِيّ. قَالَ: فَفَعَلَ ذَلِكَ مِرَارَاً، فَبَصُرَ بِهِ مُرَّةُ بْنُ مُنْقِذِ بْنِ النُّعْمَانِ العَبْدِيُّ ثُمَّ اللَّيثِيُّ، فَقَالَ: عَلَيَّ آثَامُ العَرَبِ، إنْ مَرَّ بِي يَفْعَلُ مِثْلَ مَا كَانَ يَفْعَلُ إِنْ لَمْ اُثْكِلْهُ أَبَاهُ، فَمَرَّ يَشُدُّ عَلَى النَّاسِ بِسَيْفِهِ، فَاعْتَرَضَهُ مُرَّةُ بْنُ مُنْقِذٍ فَطَعَنَهُ فَصُرِعَ، وَاحْتَوَلَهُ النَّاسُ فَقَطَّعُوهُ بِأَسْيَافِهِمْ. قَالَ أَبُو مِخْنَفٍ: حَدَّثَنِي سُلَيْمَانُ بْنُ أَبِي رَاشِدٍ، عَنْ حُمَيدِ بْنِ مُسْلِمٍ الأَزدِيِّ، قَالَ: سَمَاعُ اُذْنِي يَوْمَئِذٍ مِنَ الحُسَيْنِ(ع) يَقُولُ: قَتَلَ اللّهُ قَوْمَاً قَتَلُوكَ يَا بُنَيَّ! مَا أَجْرَأَهُمْ عَلَى الرَّحْمَنِ، وَ عَلَى انْتِهَاكِ حُرْمَةِ الرَّسُولِ! عَلَى الدُّنْيَا بَعْدَكَ العَفَاءُ. قَالَ: وَكَأَنّي أنْظُرُ إلَى امْرَأَةٍ خَرَجَتْ مُسْرِعَةً كَأَنَّهَا الشَّمْسُ الطّالِعَةُ تُنَادِي: يَا اُخَيَّاه! وَ يَابْنَ اُخَيَّاه! قَالَ: فَسَأَلْتُ عَلَيْهَا، فَقِيلَ: هَذِهِ زَيْنَبُ ابْنَةُ فَاطِمَةَ ابْنَةِ رَسُولِ اللّهِ(ص)، فَجَاءَت حَتَّى أكَبَّتْ عَلَيْهِ، فَجَاءَهَا الحُسَيْنُ(ع) فَأَخَذَ بِيَدِهَا فَرَدَّهَا إلَى الفُسْطَاطِ. وَ أقبَلَ الحُسَيْنُ(ع) إلَى ابْنِهِ، وَ أَقبَلَ فِتْيَانُهُ إلَيْهِ، فَقَالَ: اِحْمِلُوا أَخَاكُمْ، فَحَمَلُوهُ مِنْ مَصْرَعِهِ حَتَّى وَضَعُوهُ بَيْنَ يَدَيِ الفُسُطَاطِ الَّذِي كَانُوا يُقَاتِلُونَ أَمَامَهُ» (تاریخ الطبری، ج۵، ص۴۴۶).
- ↑ «فَلَمَّا لَمْ يَبْقَ مَعَهُ إِلَّا أَهْلِ بَيْتِهِ خَرَجَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ(ع) وَ كَانَ مِنْ أَصْبَحِ النَّاسِ وَجْهاً وَ أَحْسَنِهِمْ خُلُقاً فَاسْتَأْذَنَ أَبَاهُ فِي الْقِتَالِ فَأَذِنَ لَهُ ثُمَّ نَظَرَ إِلَيْهِ نَظَرَةَ آيِسٍ مِنْهُ وَ أَرْخَى(ع) عَيْنَهُ وَ بَكَى ثُمَّ قَالَ اللَّهُمَّ اشْهَدْ فَقَدْ بَرَزَ إِلَيْهِمْ غُلَامٌ أَشْبَهُ النَّاسِ خَلْقاً وَ خُلُقاً وَ مَنْطِقاً بِرَسُولِكَ(ص) وَ كُنَّا إِذَا اشْتَقْنَا إِلَى نَبِيِّكَ نَظَرْنَا إِلَيْهِ فَصَاحَ وَ قَالَ يَا ابْنَ سَعْدٍ قَطَعَ اللَّهُ رَحِمَكَ كَمَا قَطَعْتَ رَحِمِي فَتَقَدَّمَ نَحْوَ الْقَوْمِ فَقَاتَلَ قِتَالًا شَدِيداً وَ قَتَلَ جَمْعاً كَثِيراً ثُمَّ رَجَعَ إِلَى أَبِيهِ وَ قَالَ يَا أَبَتِ الْعَطَشُ قَدْ قَتَلَنِي وَ ثِقْلُ الْحَدِيدِ قَدْ أَجْهَدَنِي فَهَلْ إِلَى شَرْبَةٍ مِنَ الْمَاءِ سَبِيلٌ فَبَكَى الْحُسَيْنُ(ع) وَ قَالَ: وَا غَوْثَاهْ يَا بُنَيَّ مِنْ أَیْنَ آتی بِالْمَاءِ قَاتِلْ قَلِيلًا فَمَا أَسْرَعَ مَا تَلْقَى جَدَّكَ مُحَمَّداً(ص) فَيَسْقِيَكَ بِكَأْسِهِ الْأَوْفَى شَرْبَةً لَا تَظْمَأُ بَعْدَهَا. فَرَجَعَ إِلَى مَوْقِفِ النُّزَّالِ وَ قَاتَلَ أَعْظَمَ الْقِتَالِ فَرَمَاهُ مُنْقِذُ بْنُ مُرَّةَ الْعَبْدِيُّ لَعَنَهُ اللَّهُ تَعَالَى بِسَهْمٍ فَصَرَعَهُ فَنَادَى يَا أَبَتَاهْ عَلَيْكَ السَّلَامُ هَذَا جَدِّي يُقْرِؤُكَ السَّلَامَ وَ يَقُولُ لَكَ عَجِّلِ الْقَدُومَ عَلَيْنَا ثُمَّ شَهَقَ شَهْقَةً فَمَاتَ فَجَاءَ الْحُسَيْنُ(ع) حَتَّى وَقَفَ عَلَيْهِ وَ وَضَعَ خَدَّهُ عَلَى خَدِّهِ وَ قَالَ قَتَلَ اللَّهُ قَوْماً قَتَلُوكَ مَا أَجْرَأَهُمْ عَلَى اللَّهِ وَ عَلَى انْتِهَاكِ حُرْمَةِ الرَّسُولِ(ص) عَلَى الدُّنْيَا بَعْدَكَ الْعَفَاءُ. قَالَ الرَّاوِي: وَ خَرَجَتْ زَيْنَبُ بِنْتُ عَلِيٍّ(ع) تُنَادِي يَا حَبِيبَاهْ يَا ابْنَ أَخَاهْ وَ جَاءَتْ فَأَكَبَّتْ عَلَيْهِ فَجَاءَ الْحُسَيْنُ(ع) فَأَخَذَهَا وَ رَدَّهَا إِلَى النِّسَاءِ ثُمَّ جَعَلَ أَهْلُ بَيْتِهِ(ع) يَخْرُجُ الرَّجُلُ مِنْهُمْ بَعْدَ الرَّجُلِ حَتَّى قَتَلَ الْقَوْمُ مِنْهُمْ جَمَاعَةً فَصَاحَ الْحُسَيْنُ(ع) فِي تِلْكَ الْحَالِ صَبْراً يَا بَنِي عُمُومَتِي صَبْراً يَا أَهْلَ بَيْتِي فَوَ اللَّهِ لَا رَأَيْتُمْ هَوَاناً بَعْدَ هَذَا الْيَوْمِ أَبَداً» (الملهوف، ص۱۶۶).
- ↑ محمدی ریشهری، محمد، گزیده دانشنامه امام حسین ص ۵۶۶- ۵۷۱.