بدیل بن ورقاء خزاعی: تفاوت میان نسخهها
جز (جایگزینی متن - '{{صحابه}}' به '') |
جز (جایگزینی متن - 'ولیکن' به 'لکن') |
||
(۲ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط یک کاربر دیگر نشان داده نشد) | |||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = | عنوان مدخل = | مداخل مرتبط = [[بدیل بن ورقاء خزاعی در قرآن]] - [[بدیل بن ورقاء خزاعی در تاریخ اسلامی]]| پرسش مرتبط = }} | {{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = | عنوان مدخل = | مداخل مرتبط = [[بدیل بن ورقاء خزاعی در قرآن]] - [[بدیل بن ورقاء خزاعی در تاریخ اسلامی]]| پرسش مرتبط = }} | ||
==مقدمه== | == مقدمه == | ||
بدیل بن ورقاء خزاعی، از [[اصحاب]] [[مکی]] [[پیامبر]] و بزرگ [[قبیله]] [[خزاعه]] بود<ref>معجم رجال الحدیث، خوئی، ج۳، ص۲۷۵؛ الثقات، ابن حبان، ص۳۴.</ref>. درباره [[تاریخ]] [[تولد]] او اطلاع دقیقی در دست نیست اما در [[حجة الوداع]] حضور داشته<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۴، ص۲۲۰.</ref> و هنگام [[فتح مکه]] نود و هفت سال داشته است<ref>قاموس الرجال، شوشتری، ج۲، ص۲۵۵.</ref>. | بدیل بن ورقاء خزاعی، از [[اصحاب]] [[مکی]] [[پیامبر]] و بزرگ [[قبیله]] [[خزاعه]] بود<ref>معجم رجال الحدیث، خوئی، ج۳، ص۲۷۵؛ الثقات، ابن حبان، ص۳۴.</ref>. درباره [[تاریخ]] [[تولد]] او اطلاع دقیقی در دست نیست اما در [[حجة الوداع]] حضور داشته<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۴، ص۲۲۰.</ref> و هنگام [[فتح مکه]] نود و هفت سال داشته است<ref>قاموس الرجال، شوشتری، ج۲، ص۲۵۵.</ref>. | ||
وی از قبیله خزاعه بود که مطابق مفاد [[صلح]] [[نامه]] [[حدیبیه]]، هم [[پیمان]] [[مسلمانان]] بودند<ref>تاریخ نامه طبری، بلعمی، ج۳، ص۲۵۱.</ref> و پیامبر{{صل}} طی نامهای که به بدیل نوشت، قبیله خزاعه و بدیل را ستود و به [[اسلام]] [[دعوت]] کرد<ref>اسد الغابه، ابن اثیر، ج۱، ص۲۰۳؛ الاصابه، ابن حجر، ج۱ ص۴۱۰.</ref>. | وی از قبیله خزاعه بود که مطابق مفاد [[صلح]] [[نامه]] [[حدیبیه]]، هم [[پیمان]] [[مسلمانان]] بودند<ref>تاریخ نامه طبری، بلعمی، ج۳، ص۲۵۱.</ref> و پیامبر {{صل}} طی نامهای که به بدیل نوشت، قبیله خزاعه و بدیل را ستود و به [[اسلام]] [[دعوت]] کرد<ref>اسد الغابه، ابن اثیر، ج۱، ص۲۰۳؛ الاصابه، ابن حجر، ج۱ ص۴۱۰.</ref>. | ||
قبیله خزاعه [[قبل از هجرت]]، پیامبر{{صل}} را [[یاری]] میکردند و بعد از پیامبر{{صل}} به [[تشیع]] معروف شدند <ref>اعیان الشیعه، امین عاملی، ج۴، ص۵۳۹.</ref> و در [[روز]] فتح مکه، [[خانه]] بدیل و [[رافع]] ([[غلام]] [[آزاد]] کردهاش) از خانههای [[امن]] به شمار میرفت<ref>الاصابه، ابن حجر، ج۱، ص۴۰۹؛ اعیان الشیعه، امین عاملی، ج۳، ص۵۵۰.</ref>. او در [[جنگ حنین]] به [[فرمان پیامبر]]{{صل}} [[مأمور]] بردن [[اسیران]] از [[حنین]] به جعرانه بود و [[وظیفه]] حراست از [[غنائم]] را نیز به عهده داشت. در [[آمادهسازی]] مقدمات [[جنگ تبوک]] نیز بدیل از کسانی بود که به فرمان پیامبر{{صل}} نزد [[قبایل]] رفتند تا آنان را برای جنگ تبوک آماده کنند <ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۴، ص۲۲۰-۲۲۱.</ref>. | قبیله خزاعه [[قبل از هجرت]]، پیامبر {{صل}} را [[یاری]] میکردند و بعد از پیامبر {{صل}} به [[تشیع]] معروف شدند <ref>اعیان الشیعه، امین عاملی، ج۴، ص۵۳۹.</ref> و در [[روز]] فتح مکه، [[خانه]] بدیل و [[رافع]] ([[غلام]] [[آزاد]] کردهاش) از خانههای [[امن]] به شمار میرفت<ref>الاصابه، ابن حجر، ج۱، ص۴۰۹؛ اعیان الشیعه، امین عاملی، ج۳، ص۵۵۰.</ref>. او در [[جنگ حنین]] به [[فرمان پیامبر]] {{صل}} [[مأمور]] بردن [[اسیران]] از [[حنین]] به جعرانه بود و [[وظیفه]] حراست از [[غنائم]] را نیز به عهده داشت. در [[آمادهسازی]] مقدمات [[جنگ تبوک]] نیز بدیل از کسانی بود که به فرمان پیامبر {{صل}} نزد [[قبایل]] رفتند تا آنان را برای جنگ تبوک آماده کنند <ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۴، ص۲۲۰-۲۲۱.</ref>. | ||
از [[فرزندان]] او [[نافع بن بدیل]]، پیش از [[پدر]]، و در [[نبرد بئر معونه]] به [[شهادت]] رسید<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۴، ص۲۲۰؛ تاریخ الطبری، طبری، ص۵۴۹.</ref>. [[عبدالله بن بدیل]] در [[غزوات]] حنین و [[تبوک]] و [[طائف]] حضور داشت<ref>الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۱، ص۱۵۰؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۱، ص۲۰۳.</ref> و همچنین فاتح [[همدان]] و [[اصفهان]]<ref>تاریخ الطبری، طبری، ج۴، ص۱۳۸.</ref> و کرمان در [[زمان]] [[عمر بن خطاب]] بود <ref>تاریخ الطبری، طبری، ج۴، ص۱۸۰؛ تاریخ ابن خلدون، ابن خلدون، ج۲، ص۵۶۶.</ref> و در [[صفین]] در زمره [[یاران امام علی]]{{ع}} به شهادت رسید<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۴، ص۲۲۰.</ref>. [[برادر]] او [[عبدالرحمان بن بدیل]] نیز در [[صفین]] [[شهید]] شد<ref>اعیان الشیعه، امین عاملی، ج۱، ص۴۵۶.</ref>. [[حبیب بن بدیل]] از جمله دوازده نفری بود که [[شهادت]] دادند که [[حدیث غدیر]] را از [[پیامبر]]{{صل}} شنیدهاند <ref>اعیان الشیعه، امین عاملی، ج۴، ص۵۳۹.</ref>. | از [[فرزندان]] او [[نافع بن بدیل]]، پیش از [[پدر]]، و در [[نبرد بئر معونه]] به [[شهادت]] رسید<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۴، ص۲۲۰؛ تاریخ الطبری، طبری، ص۵۴۹.</ref>. [[عبدالله بن بدیل]] در [[غزوات]] حنین و [[تبوک]] و [[طائف]] حضور داشت<ref>الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۱، ص۱۵۰؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۱، ص۲۰۳.</ref> و همچنین فاتح [[همدان]] و [[اصفهان]]<ref>تاریخ الطبری، طبری، ج۴، ص۱۳۸.</ref> و کرمان در [[زمان]] [[عمر بن خطاب]] بود <ref>تاریخ الطبری، طبری، ج۴، ص۱۸۰؛ تاریخ ابن خلدون، ابن خلدون، ج۲، ص۵۶۶.</ref> و در [[صفین]] در زمره [[یاران امام علی]] {{ع}} به شهادت رسید<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۴، ص۲۲۰.</ref>. [[برادر]] او [[عبدالرحمان بن بدیل]] نیز در [[صفین]] [[شهید]] شد<ref>اعیان الشیعه، امین عاملی، ج۱، ص۴۵۶.</ref>. [[حبیب بن بدیل]] از جمله دوازده نفری بود که [[شهادت]] دادند که [[حدیث غدیر]] را از [[پیامبر]] {{صل}} شنیدهاند <ref>اعیان الشیعه، امین عاملی، ج۴، ص۵۳۹.</ref>. | ||
در منابع [[حدیث]] [[شیعه]] و [[سنی]]، بدیل در زمره [[راویان]] آمده و چند [[روایت]] [[حدیبیه]]، [[فتح مکه]] و حمل [[اسیران]] [[حنین]] و روایتی درباره [[روزه]] نگرفتن در [[حجة الوداع]] از او [[نقل]] شده است <ref>الامالی، شیخ طوسی، ج۱، ص۳۸۵.</ref><ref>[[فرهاد علیزاده|علیزاده، فرهاد]]، [[بدیل بن ورقا - علیزاده (مقاله)|مقاله «بدیل بن ورقا»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۴ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۴، ص۴۱-۴۲.</ref>. | در منابع [[حدیث]] [[شیعه]] و [[سنی]]، بدیل در زمره [[راویان]] آمده و چند [[روایت]] [[حدیبیه]]، [[فتح مکه]] و حمل [[اسیران]] [[حنین]] و روایتی درباره [[روزه]] نگرفتن در [[حجة الوداع]] از او [[نقل]] شده است <ref>الامالی، شیخ طوسی، ج۱، ص۳۸۵.</ref><ref>[[فرهاد علیزاده|علیزاده، فرهاد]]، [[بدیل بن ورقا - علیزاده (مقاله)|مقاله «بدیل بن ورقا»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۴ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۴، ص۴۱-۴۲.</ref>. | ||
==بدیل؛ [[نماینده]] [[اهل مکه]]== | == بدیل؛ [[نماینده]] [[اهل مکه]] == | ||
وقتی [[رسول خدا]]{{صل}} در [[خواب]] دید که به [[زیارت]] [[خانه خدا]] رفته است، [[تصمیم]] گرفت به قصد [[عمره]] به زیارت [[کعبه]] برود. پس با عدهای از [[یاران]] به سوی [[مکه]] حرکت کرد. | وقتی [[رسول خدا]] {{صل}} در [[خواب]] دید که به [[زیارت]] [[خانه خدا]] رفته است، [[تصمیم]] گرفت به قصد [[عمره]] به زیارت [[کعبه]] برود. پس با عدهای از [[یاران]] به سوی [[مکه]] حرکت کرد. | ||
بدیل بن ورقا که پیامبر{{صل}} دوره [[جاهلیت]] در [[کارها]] با او [[مشورت]] میکرد و بسیار به او علاقه داشت، به عنوان نماینده اهل مکه با جمعیتی از [[فامیل]] [[خزاعه]] [[خدمت]] [[حضرت]] رسید و گفت: "شما درباره [[جنگ]] با [[قوم]] خودت که سران [[عرب]] هستند، فریفته شدهای؛ به [[خدا]] قسم! من افراد [[آبرومندی]] را همراه تو نمیبینم؛ به علاوه آن چنان که میبینم شما هیچ گونه سلاحی هم ندارید". [[ابوبکر]] در پاسخ گفت: "تو فلان [[لات]] را میخوری!» بدیل گفت: "اگر این نبود که بر گردن من حقی داری، پاسخت را میدادم؛ به خدا قسم هیچ کس نمیتواند این [[اتهام]] را به ما بزند. ما همواره [[دوست]] داشتهایم که [[محمد]] [[پیروز]] شود ولی حالا میبینم که [[قریش]] با همه افراد و [[اموال]] خود به قصد جنگ با شما به منطقه بلدح بیرون آمدهاند و همه دامهای خود را هم همراه آوردهاند، و درباره [[اطعام]] [[لشکر]] بر یکدیگر پیشی میگیرند. هر کس که پیش آنها میآید به خوبی از او [[پذیرایی]] میکنند؛ و بدین وسیله خود را برای جنگ با شما تقویت میکنند؛ بنابراین تصمیم خود را بگیرید و درست بیندیشید"<ref>المغازی، واقدی، ج۲، ص۵۸۱.</ref>. بدیل در ادامه افزود: "[[کعب بن لوی]] و [[عامر بن لوی]] را به همراه [[زن]] و مرد و کوچک و بزرگ پشت سر گذاشتم". [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: "ما برای [[جنگ]] نیامده ایم بلکه آمده ایم تا [[عمره]] به جا آوریم؛ جنگهای پشت سر هم، [[قریش]] را از پای درآورده است، اگر مایل باشند با ایشان قرار داد ترک جنگ [[امضا]] کنیم و به دیگران بپردازیم؛ اگر [[پیروز]] شدم، ایشان هم آنچه دیگران کردند، بکنند و اگر [[شکست]] خوردم، نظر آنان تأمین شده است؛ و اگر به این هم [[راضی]] نشوند به آن خدایی که [[جان]] من در دست اوست با ایشان میجنگم هر چند تنها بمانم تا آنکه خواسته [[خدای متعال]] برآورده شود". | بدیل بن ورقا که پیامبر {{صل}} دوره [[جاهلیت]] در [[کارها]] با او [[مشورت]] میکرد و بسیار به او علاقه داشت، به عنوان نماینده اهل مکه با جمعیتی از [[فامیل]] [[خزاعه]] [[خدمت]] [[حضرت]] رسید و گفت: "شما درباره [[جنگ]] با [[قوم]] خودت که سران [[عرب]] هستند، فریفته شدهای؛ به [[خدا]] قسم! من افراد [[آبرومندی]] را همراه تو نمیبینم؛ به علاوه آن چنان که میبینم شما هیچ گونه سلاحی هم ندارید". [[ابوبکر]] در پاسخ گفت: "تو فلان [[لات]] را میخوری!» بدیل گفت: "اگر این نبود که بر گردن من حقی داری، پاسخت را میدادم؛ به خدا قسم هیچ کس نمیتواند این [[اتهام]] را به ما بزند. ما همواره [[دوست]] داشتهایم که [[محمد]] [[پیروز]] شود ولی حالا میبینم که [[قریش]] با همه افراد و [[اموال]] خود به قصد جنگ با شما به منطقه بلدح بیرون آمدهاند و همه دامهای خود را هم همراه آوردهاند، و درباره [[اطعام]] [[لشکر]] بر یکدیگر پیشی میگیرند. هر کس که پیش آنها میآید به خوبی از او [[پذیرایی]] میکنند؛ و بدین وسیله خود را برای جنگ با شما تقویت میکنند؛ بنابراین تصمیم خود را بگیرید و درست بیندیشید"<ref>المغازی، واقدی، ج۲، ص۵۸۱.</ref>. بدیل در ادامه افزود: "[[کعب بن لوی]] و [[عامر بن لوی]] را به همراه [[زن]] و مرد و کوچک و بزرگ پشت سر گذاشتم". [[پیامبر]] {{صل}} فرمود: "ما برای [[جنگ]] نیامده ایم بلکه آمده ایم تا [[عمره]] به جا آوریم؛ جنگهای پشت سر هم، [[قریش]] را از پای درآورده است، اگر مایل باشند با ایشان قرار داد ترک جنگ [[امضا]] کنیم و به دیگران بپردازیم؛ اگر [[پیروز]] شدم، ایشان هم آنچه دیگران کردند، بکنند و اگر [[شکست]] خوردم، نظر آنان تأمین شده است؛ و اگر به این هم [[راضی]] نشوند به آن خدایی که [[جان]] من در دست اوست با ایشان میجنگم هر چند تنها بمانم تا آنکه خواسته [[خدای متعال]] برآورده شود". | ||
بدیل گفت: "آنچه فرمودی به قریش و [[اهل مکه]] [[ابلاغ]] میکنم". سپس نزد قریش رفته و آنان را از [[تصمیم]] قطعی پیامبر و [[آگاه]] کرد<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۲، ص۷۳؛ تاریخ الطبری، طبری، ج۲، ص۶۲۵؛ الخصائص الکبری، سیوطی، ج۱، ص۳۹۹.</ref><ref>[[فرهاد علیزاده|علیزاده، فرهاد]]، [[بدیل بن ورقا - علیزاده (مقاله)|مقاله «بدیل بن ورقا»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۴ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۴، ص۴۲-۴۳.</ref>. | بدیل گفت: "آنچه فرمودی به قریش و [[اهل مکه]] [[ابلاغ]] میکنم". سپس نزد قریش رفته و آنان را از [[تصمیم]] قطعی پیامبر و [[آگاه]] کرد<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۲، ص۷۳؛ تاریخ الطبری، طبری، ج۲، ص۶۲۵؛ الخصائص الکبری، سیوطی، ج۱، ص۳۹۹.</ref><ref>[[فرهاد علیزاده|علیزاده، فرهاد]]، [[بدیل بن ورقا - علیزاده (مقاله)|مقاله «بدیل بن ورقا»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۴ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۴، ص۴۲-۴۳.</ref>. | ||
==بدیل و [[طلب]] باری از پیامبر{{صل}}== | == بدیل و [[طلب]] باری از پیامبر {{صل}} == | ||
چون [[رسول خدا]]{{صل}} در [[حدیبیه]] با قریش [[پیمان]] [[صلح]] بست، قبیله [[خزاعه]]، [[کافر]] و [[مؤمن]]، هم [[عهد]] او شدند و [[قبیله]] [[بنی بکر]] هم با قریش عهد بستند. هنگامی که مردانی از قبیله بنی بکر به قبیله خزاعه حمله بردند و افرادی از قبیله خزاعه به [[خانه]] [[بدیل بن ورقاء]] [[پناه]] بردند، پیمان شکسته شد <ref>تاریخ الطبری، طبری، ج۳، ص۴۵؛ تاریخ ابن خلدون، ابن خلدون، ج۲، ص۴۵۷.</ref>. | چون [[رسول خدا]] {{صل}} در [[حدیبیه]] با قریش [[پیمان]] [[صلح]] بست، قبیله [[خزاعه]]، [[کافر]] و [[مؤمن]]، هم [[عهد]] او شدند و [[قبیله]] [[بنی بکر]] هم با قریش عهد بستند. هنگامی که مردانی از قبیله بنی بکر به قبیله خزاعه حمله بردند و افرادی از قبیله خزاعه به [[خانه]] [[بدیل بن ورقاء]] [[پناه]] بردند، پیمان شکسته شد <ref>تاریخ الطبری، طبری، ج۳، ص۴۵؛ تاریخ ابن خلدون، ابن خلدون، ج۲، ص۴۵۷.</ref>. | ||
در این حال، بدیل بن ورقاء که [[رئیس]] [[قوم]] خزاعه بود، با جماعتی دیگر از خزاعه قصد رفتن به [[مدینه]] کردند تا به [[خدمت]] پیامبر{{صل}} برسند و او را آگاه سازند و از ایشان [[یاری]] بخواهند. پیش از آنکه [[بدیل بن ورقاء]] روانه شود، فردی را فرستاد تا به پیامبر{{صل}} خبر دهد. چون آن [[مرد]] ([[عمرو بن سالم]]) به مدینه رسید، پیامبر{{صل}} با [[اصحاب]] خود در [[مسجد]] نشسته بود. او پیش از آنکه بنشیند، [[رجز]] خواند و پیامبر{{صل}} را از [[نقض عهد]] قریش آگاه کرد. پیامبر{{صل}} به او فرمود: "بنشین ای [[عمرو]] و آسوده باش که [[یاری]] خواهی شد". پس از مدتی [[بدیل بن ورقاء]] و همراهان به [[مدینه]] رسیدند<ref>السیرة النبویه، ابن هشام، ج۲، ص۳۹۴؛ مجمع البیان فی تفسیر القرآن، طبرسی، ج۱۰، ص۸۴۵.</ref> و پس از بیان [[شکایت]] خود از [[پیامبر]]{{صل}} به یاری خواستند. پیامبر{{صل}} نیز به آنان پاسخ گفت. پس در این هنگام ابری در [[آسمان]] نمایان شد، پیامبر{{صل}} آن را به فال [[نیک]] گرفت و فرمود: "این [[ابر]]، مقدمه [[پیروزی]] بنی کعب است"<ref>تاریخ الطبری، طبری، ج۳، ص۴۵.</ref> و در ادامه فرمودند: "[[ابوسفیان]] برای محکم کردن [[پیمان]] میآید و دست خالی باز میگردد". پس پیامبر{{صل}} در حالی که اطراف [[لباس]] خود را جمع میکرد، برخاست، در حالی که میفرمود: و "سمینار [[خدا]] کا مرا وار یاری [[مقاوم]] نکند سارا اگر بنی کعب را یاری نکنم. همچنان که خود را یاری میدهم". | در این حال، بدیل بن ورقاء که [[رئیس]] [[قوم]] خزاعه بود، با جماعتی دیگر از خزاعه قصد رفتن به [[مدینه]] کردند تا به [[خدمت]] پیامبر {{صل}} برسند و او را آگاه سازند و از ایشان [[یاری]] بخواهند. پیش از آنکه [[بدیل بن ورقاء]] روانه شود، فردی را فرستاد تا به پیامبر {{صل}} خبر دهد. چون آن [[مرد]] ([[عمرو بن سالم]]) به مدینه رسید، پیامبر {{صل}} با [[اصحاب]] خود در [[مسجد]] نشسته بود. او پیش از آنکه بنشیند، [[رجز]] خواند و پیامبر {{صل}} را از [[نقض عهد]] قریش آگاه کرد. پیامبر {{صل}} به او فرمود: "بنشین ای [[عمرو]] و آسوده باش که [[یاری]] خواهی شد". پس از مدتی [[بدیل بن ورقاء]] و همراهان به [[مدینه]] رسیدند<ref>السیرة النبویه، ابن هشام، ج۲، ص۳۹۴؛ مجمع البیان فی تفسیر القرآن، طبرسی، ج۱۰، ص۸۴۵.</ref> و پس از بیان [[شکایت]] خود از [[پیامبر]] {{صل}} به یاری خواستند. پیامبر {{صل}} نیز به آنان پاسخ گفت. پس در این هنگام ابری در [[آسمان]] نمایان شد، پیامبر {{صل}} آن را به فال [[نیک]] گرفت و فرمود: "این [[ابر]]، مقدمه [[پیروزی]] بنی کعب است"<ref>تاریخ الطبری، طبری، ج۳، ص۴۵.</ref> و در ادامه فرمودند: "[[ابوسفیان]] برای محکم کردن [[پیمان]] میآید و دست خالی باز میگردد". پس پیامبر {{صل}} در حالی که اطراف [[لباس]] خود را جمع میکرد، برخاست، در حالی که میفرمود: و "سمینار [[خدا]] کا مرا وار یاری [[مقاوم]] نکند سارا اگر بنی کعب را یاری نکنم. همچنان که خود را یاری میدهم". | ||
سپس به [[منزل]] همسرش، [[میمونه]]، داخل شد و فرمود: "برای من آبی حاضر کن". سپس [[غسل]] کرد و در این حال نیز میفرمود: "من یاری نشوم اگر بنی کعب را یاری نکنم"<ref>المغازی، واقدی، ج۲، ص۷۹۱؛ السیرة النبویه، ابن هشام، ج۲، ص۳۹۴؛ مجمع البیان فی تفسیر القرآن، طبرسی، ج۱۰، ص۸۴۵.</ref>. در هنگام بازگشت، ابوسفیان، بدیل را در عسفان دید اما بدیل آنچه را که اتفاق افتاده بود، از او پنهان داشت<ref>تاریخ الطبری، طبری، ج۳، ص۵۴؛ مجمع البیان فی تفسیر القرآن، طبرسی، ج۱۰، ص۸۴۵؛ تاریخ ابن خلدون، ابن خلدون، ج۲، ص۴۵۷.</ref><ref>[[فرهاد علیزاده|علیزاده، فرهاد]]، [[بدیل بن ورقا - علیزاده (مقاله)|مقاله «بدیل بن ورقا»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۴ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۴، ص۴۳-۴۴.</ref>. | سپس به [[منزل]] همسرش، [[میمونه]]، داخل شد و فرمود: "برای من آبی حاضر کن". سپس [[غسل]] کرد و در این حال نیز میفرمود: "من یاری نشوم اگر بنی کعب را یاری نکنم"<ref>المغازی، واقدی، ج۲، ص۷۹۱؛ السیرة النبویه، ابن هشام، ج۲، ص۳۹۴؛ مجمع البیان فی تفسیر القرآن، طبرسی، ج۱۰، ص۸۴۵.</ref>. در هنگام بازگشت، ابوسفیان، بدیل را در عسفان دید اما بدیل آنچه را که اتفاق افتاده بود، از او پنهان داشت<ref>تاریخ الطبری، طبری، ج۳، ص۵۴؛ مجمع البیان فی تفسیر القرآن، طبرسی، ج۱۰، ص۸۴۵؛ تاریخ ابن خلدون، ابن خلدون، ج۲، ص۴۵۷.</ref><ref>[[فرهاد علیزاده|علیزاده، فرهاد]]، [[بدیل بن ورقا - علیزاده (مقاله)|مقاله «بدیل بن ورقا»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۴ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۴، ص۴۳-۴۴.</ref>. | ||
==[[نامه]] پیامبر{{صل}} به بدیل== | == [[نامه]] پیامبر {{صل}} به بدیل == | ||
[[سلمه]]، فرزند بدیل، میگوید: پدرم، بدیل، نامه ای به من سپرد که به خط [[علی بن ابی طالب]]{{ع}} بود، و گفت: "شما را به [[حفظ]] این نامه سفارش میکنم؛ تا وقتی که این نامه در میان شماست در خیر و [[خوشی]] خواهید بود؛ زیرا این نامه [[رسول خدا]]{{صل}} است که به ما نوشته است" و مضمون آن نامه چنین است: "به [[نام خداوند]] [[بخشنده]] [[مهربان]]؛ از طرف [[محمد]]، [[فرستاده خدا]]، به [[بدیل بن ورقاء]] و اشراف و بزرگان قبیلة [[بنی عمرو]]؛ [[حمد]] و ثنا خدایی را که به جز او خدایی نیست، به سوی شما [[هدیه]] میکنم. هیچگاه با شما [[مخالفت]] نکردهام و در [[حمایت]] شما [[حقوق]] من [[حفظ]] شده است. شما در نزد من [[عزیز]] ترین [[مردم]] تهامهاید، و از نظر [[خویشاوندی]]، شما نزدیکترین [[خویشان]] هستید و برای [[مهاجرین]] از شما همان گونه بودهام که برای خود هستم؛ هر چند از [[سرزمین]] اصلی خود (تهامه) [[هجرت]] کردهاند و جز در موقع [[حج]] و [[عمره]] در [[مکه]] نیستند داشت؛ و اگر در [[اسلام]] بیاورید، حقوق شما حفظ میشود و از طرف من هراسی نخواهید داشت و در [[سختی]] قرار نمیگیرید»<ref>مکاتیب الرسول، احمدی میانجی، ج۳، ص۱۲۵.</ref><ref>[[فرهاد علیزاده|علیزاده، فرهاد]]، [[بدیل بن ورقا - علیزاده (مقاله)|مقاله «بدیل بن ورقا»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۴ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۴، ص۴۵.</ref>. | [[سلمه]]، فرزند بدیل، میگوید: پدرم، بدیل، نامه ای به من سپرد که به خط [[علی بن ابی طالب]] {{ع}} بود، و گفت: "شما را به [[حفظ]] این نامه سفارش میکنم؛ تا وقتی که این نامه در میان شماست در خیر و [[خوشی]] خواهید بود؛ زیرا این نامه [[رسول خدا]] {{صل}} است که به ما نوشته است" و مضمون آن نامه چنین است: "به [[نام خداوند]] [[بخشنده]] [[مهربان]]؛ از طرف [[محمد]]، [[فرستاده خدا]]، به [[بدیل بن ورقاء]] و اشراف و بزرگان قبیلة [[بنی عمرو]]؛ [[حمد]] و ثنا خدایی را که به جز او خدایی نیست، به سوی شما [[هدیه]] میکنم. هیچگاه با شما [[مخالفت]] نکردهام و در [[حمایت]] شما [[حقوق]] من [[حفظ]] شده است. شما در نزد من [[عزیز]] ترین [[مردم]] تهامهاید، و از نظر [[خویشاوندی]]، شما نزدیکترین [[خویشان]] هستید و برای [[مهاجرین]] از شما همان گونه بودهام که برای خود هستم؛ هر چند از [[سرزمین]] اصلی خود (تهامه) [[هجرت]] کردهاند و جز در موقع [[حج]] و [[عمره]] در [[مکه]] نیستند داشت؛ و اگر در [[اسلام]] بیاورید، حقوق شما حفظ میشود و از طرف من هراسی نخواهید داشت و در [[سختی]] قرار نمیگیرید»<ref>مکاتیب الرسول، احمدی میانجی، ج۳، ص۱۲۵.</ref><ref>[[فرهاد علیزاده|علیزاده، فرهاد]]، [[بدیل بن ورقا - علیزاده (مقاله)|مقاله «بدیل بن ورقا»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۴ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۴، ص۴۵.</ref>. | ||
==بدیل در فتح مکه== | == بدیل در فتح مکه == | ||
بدیل میگوید: در [[فتح مکه]] [[عباس]]، [[عموی پیامبر]]، مرا به حضور [[رسول خدا]]{{صل}} برد و گفت: "یا [[رسول الله]]! امروز هر که را به شرفی مفتخر کردید ولی دایی شما، بدیل، باید [[خانه]] نشین باشد و به او کاری واگذار نمیکنید؟" [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: "ای بدیل! ابروهایت را بالا بزن". من ابروها را که چشمم را پوشانده بود، بالا زدم و نقاب را از صورت کنار زدم. پیامبر{{صل}} دید که بخشی از محاسنم سیاه است، فرمود: "چند سال داری؟" گفتم: ۹۷ سال. [[حضرت]] تبسمی کرد و فرمود: "[[خدا]] بر [[جمال]] و زیباییات بیفزاید و به تو و فرزندانت خیر دهد؛ | بدیل میگوید: در [[فتح مکه]] [[عباس]]، [[عموی پیامبر]]، مرا به حضور [[رسول خدا]] {{صل}} برد و گفت: "یا [[رسول الله]]! امروز هر که را به شرفی مفتخر کردید ولی دایی شما، بدیل، باید [[خانه]] نشین باشد و به او کاری واگذار نمیکنید؟" [[پیامبر]] {{صل}} فرمود: "ای بدیل! ابروهایت را بالا بزن". من ابروها را که چشمم را پوشانده بود، بالا زدم و نقاب را از صورت کنار زدم. پیامبر {{صل}} دید که بخشی از محاسنم سیاه است، فرمود: "چند سال داری؟" گفتم: ۹۷ سال. [[حضرت]] تبسمی کرد و فرمود: "[[خدا]] بر [[جمال]] و زیباییات بیفزاید و به تو و فرزندانت خیر دهد؛ لکن رسول خدا {{صل}} نزدیک شصت سال دارد و [[پیری]] به سراغش آمده است". | ||
سپس فرمود: "شترت را سوار شو و به میان جمعیت برو و بگو که این روزها [[روز]] [[خوردن و آشامیدن]] است. شترم را سوار شده و از میان خیمههای [[یاران پیامبر]]{{صل}} میگذشتم و با صدای بلندی که داشتم، میگفتم: من فرستاده رسول خدا{{صل}} هستم؛ امروز روز خوردن و آشامیدن است<ref>قاموس الرجال، شوشتری، ج۲، ص۲۵۵-۲۵۶؛ الاصابه، ابن حجر، ج۱، ص۴۰۹-۴۱۰. اما در روایات دیگر آمده است که چنین ندایی در روز عید قربان در حجة الوداع بوده است؛ لذا به نظر میرسد این دو روز با یکدیگر در این خبر خلط شده و یوم الفتح و یوم الذبح یکی گرفته شده است. (یوسفی غروی).</ref><ref>[[فرهاد علیزاده|علیزاده، فرهاد]]، [[بدیل بن ورقا - علیزاده (مقاله)|مقاله «بدیل بن ورقا»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۴ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۴، ص۴۵-۴۶.</ref>. | سپس فرمود: "شترت را سوار شو و به میان جمعیت برو و بگو که این روزها [[روز]] [[خوردن و آشامیدن]] است. شترم را سوار شده و از میان خیمههای [[یاران پیامبر]] {{صل}} میگذشتم و با صدای بلندی که داشتم، میگفتم: من فرستاده رسول خدا {{صل}} هستم؛ امروز روز خوردن و آشامیدن است<ref>قاموس الرجال، شوشتری، ج۲، ص۲۵۵-۲۵۶؛ الاصابه، ابن حجر، ج۱، ص۴۰۹-۴۱۰. اما در روایات دیگر آمده است که چنین ندایی در روز عید قربان در حجة الوداع بوده است؛ لذا به نظر میرسد این دو روز با یکدیگر در این خبر خلط شده و یوم الفتح و یوم الذبح یکی گرفته شده است. (یوسفی غروی).</ref><ref>[[فرهاد علیزاده|علیزاده، فرهاد]]، [[بدیل بن ورقا - علیزاده (مقاله)|مقاله «بدیل بن ورقا»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۴ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۴، ص۴۵-۴۶.</ref>. | ||
==سرانجام بدیل== | == سرانجام بدیل == | ||
از [[تاریخ]] [[مرگ]] وی اطلاع دقیقی در دست نیست، فقط میتوان گفت پیش از [[رسول اکرم]]{{صل}} درگذشته است <ref>الاصابه، ابن حجر، ج۱، ص۴۰۸.</ref><ref>[[فرهاد علیزاده|علیزاده، فرهاد]]، [[بدیل بن ورقا - علیزاده (مقاله)|مقاله «بدیل بن ورقا»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۴ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۴، ص .</ref>. | از [[تاریخ]] [[مرگ]] وی اطلاع دقیقی در دست نیست، فقط میتوان گفت پیش از [[رسول اکرم]] {{صل}} درگذشته است <ref>الاصابه، ابن حجر، ج۱، ص۴۰۸.</ref><ref>[[فرهاد علیزاده|علیزاده، فرهاد]]، [[بدیل بن ورقا - علیزاده (مقاله)|مقاله «بدیل بن ورقا»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۴ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۴، ص.</ref>. | ||
== جستارهای وابسته == | == جستارهای وابسته == | ||
خط ۵۵: | خط ۵۴: | ||
== پانویس == | == پانویس == | ||
{{پانویس}} | {{پانویس}} | ||
{{صحابه مهاجر به مدینه}} | {{صحابه مهاجر به مدینه}} | ||
[[رده:بدیل بن ورقاء خزاعی]] | [[رده:بدیل بن ورقاء خزاعی]] | ||
[[رده:اعلام]] | [[رده:اعلام]] | ||
[[رده:اصحاب پیامبر]] | [[رده:اصحاب پیامبر]] |
نسخهٔ کنونی تا ۱۸ اکتبر ۲۰۲۲، ساعت ۱۴:۱۳
مقدمه
بدیل بن ورقاء خزاعی، از اصحاب مکی پیامبر و بزرگ قبیله خزاعه بود[۱]. درباره تاریخ تولد او اطلاع دقیقی در دست نیست اما در حجة الوداع حضور داشته[۲] و هنگام فتح مکه نود و هفت سال داشته است[۳].
وی از قبیله خزاعه بود که مطابق مفاد صلح نامه حدیبیه، هم پیمان مسلمانان بودند[۴] و پیامبر (ص) طی نامهای که به بدیل نوشت، قبیله خزاعه و بدیل را ستود و به اسلام دعوت کرد[۵].
قبیله خزاعه قبل از هجرت، پیامبر (ص) را یاری میکردند و بعد از پیامبر (ص) به تشیع معروف شدند [۶] و در روز فتح مکه، خانه بدیل و رافع (غلام آزاد کردهاش) از خانههای امن به شمار میرفت[۷]. او در جنگ حنین به فرمان پیامبر (ص) مأمور بردن اسیران از حنین به جعرانه بود و وظیفه حراست از غنائم را نیز به عهده داشت. در آمادهسازی مقدمات جنگ تبوک نیز بدیل از کسانی بود که به فرمان پیامبر (ص) نزد قبایل رفتند تا آنان را برای جنگ تبوک آماده کنند [۸].
از فرزندان او نافع بن بدیل، پیش از پدر، و در نبرد بئر معونه به شهادت رسید[۹]. عبدالله بن بدیل در غزوات حنین و تبوک و طائف حضور داشت[۱۰] و همچنین فاتح همدان و اصفهان[۱۱] و کرمان در زمان عمر بن خطاب بود [۱۲] و در صفین در زمره یاران امام علی (ع) به شهادت رسید[۱۳]. برادر او عبدالرحمان بن بدیل نیز در صفین شهید شد[۱۴]. حبیب بن بدیل از جمله دوازده نفری بود که شهادت دادند که حدیث غدیر را از پیامبر (ص) شنیدهاند [۱۵].
در منابع حدیث شیعه و سنی، بدیل در زمره راویان آمده و چند روایت حدیبیه، فتح مکه و حمل اسیران حنین و روایتی درباره روزه نگرفتن در حجة الوداع از او نقل شده است [۱۶][۱۷].
بدیل؛ نماینده اهل مکه
وقتی رسول خدا (ص) در خواب دید که به زیارت خانه خدا رفته است، تصمیم گرفت به قصد عمره به زیارت کعبه برود. پس با عدهای از یاران به سوی مکه حرکت کرد.
بدیل بن ورقا که پیامبر (ص) دوره جاهلیت در کارها با او مشورت میکرد و بسیار به او علاقه داشت، به عنوان نماینده اهل مکه با جمعیتی از فامیل خزاعه خدمت حضرت رسید و گفت: "شما درباره جنگ با قوم خودت که سران عرب هستند، فریفته شدهای؛ به خدا قسم! من افراد آبرومندی را همراه تو نمیبینم؛ به علاوه آن چنان که میبینم شما هیچ گونه سلاحی هم ندارید". ابوبکر در پاسخ گفت: "تو فلان لات را میخوری!» بدیل گفت: "اگر این نبود که بر گردن من حقی داری، پاسخت را میدادم؛ به خدا قسم هیچ کس نمیتواند این اتهام را به ما بزند. ما همواره دوست داشتهایم که محمد پیروز شود ولی حالا میبینم که قریش با همه افراد و اموال خود به قصد جنگ با شما به منطقه بلدح بیرون آمدهاند و همه دامهای خود را هم همراه آوردهاند، و درباره اطعام لشکر بر یکدیگر پیشی میگیرند. هر کس که پیش آنها میآید به خوبی از او پذیرایی میکنند؛ و بدین وسیله خود را برای جنگ با شما تقویت میکنند؛ بنابراین تصمیم خود را بگیرید و درست بیندیشید"[۱۸]. بدیل در ادامه افزود: "کعب بن لوی و عامر بن لوی را به همراه زن و مرد و کوچک و بزرگ پشت سر گذاشتم". پیامبر (ص) فرمود: "ما برای جنگ نیامده ایم بلکه آمده ایم تا عمره به جا آوریم؛ جنگهای پشت سر هم، قریش را از پای درآورده است، اگر مایل باشند با ایشان قرار داد ترک جنگ امضا کنیم و به دیگران بپردازیم؛ اگر پیروز شدم، ایشان هم آنچه دیگران کردند، بکنند و اگر شکست خوردم، نظر آنان تأمین شده است؛ و اگر به این هم راضی نشوند به آن خدایی که جان من در دست اوست با ایشان میجنگم هر چند تنها بمانم تا آنکه خواسته خدای متعال برآورده شود".
بدیل گفت: "آنچه فرمودی به قریش و اهل مکه ابلاغ میکنم". سپس نزد قریش رفته و آنان را از تصمیم قطعی پیامبر و آگاه کرد[۱۹][۲۰].
بدیل و طلب باری از پیامبر (ص)
چون رسول خدا (ص) در حدیبیه با قریش پیمان صلح بست، قبیله خزاعه، کافر و مؤمن، هم عهد او شدند و قبیله بنی بکر هم با قریش عهد بستند. هنگامی که مردانی از قبیله بنی بکر به قبیله خزاعه حمله بردند و افرادی از قبیله خزاعه به خانه بدیل بن ورقاء پناه بردند، پیمان شکسته شد [۲۱].
در این حال، بدیل بن ورقاء که رئیس قوم خزاعه بود، با جماعتی دیگر از خزاعه قصد رفتن به مدینه کردند تا به خدمت پیامبر (ص) برسند و او را آگاه سازند و از ایشان یاری بخواهند. پیش از آنکه بدیل بن ورقاء روانه شود، فردی را فرستاد تا به پیامبر (ص) خبر دهد. چون آن مرد (عمرو بن سالم) به مدینه رسید، پیامبر (ص) با اصحاب خود در مسجد نشسته بود. او پیش از آنکه بنشیند، رجز خواند و پیامبر (ص) را از نقض عهد قریش آگاه کرد. پیامبر (ص) به او فرمود: "بنشین ای عمرو و آسوده باش که یاری خواهی شد". پس از مدتی بدیل بن ورقاء و همراهان به مدینه رسیدند[۲۲] و پس از بیان شکایت خود از پیامبر (ص) به یاری خواستند. پیامبر (ص) نیز به آنان پاسخ گفت. پس در این هنگام ابری در آسمان نمایان شد، پیامبر (ص) آن را به فال نیک گرفت و فرمود: "این ابر، مقدمه پیروزی بنی کعب است"[۲۳] و در ادامه فرمودند: "ابوسفیان برای محکم کردن پیمان میآید و دست خالی باز میگردد". پس پیامبر (ص) در حالی که اطراف لباس خود را جمع میکرد، برخاست، در حالی که میفرمود: و "سمینار خدا کا مرا وار یاری مقاوم نکند سارا اگر بنی کعب را یاری نکنم. همچنان که خود را یاری میدهم".
سپس به منزل همسرش، میمونه، داخل شد و فرمود: "برای من آبی حاضر کن". سپس غسل کرد و در این حال نیز میفرمود: "من یاری نشوم اگر بنی کعب را یاری نکنم"[۲۴]. در هنگام بازگشت، ابوسفیان، بدیل را در عسفان دید اما بدیل آنچه را که اتفاق افتاده بود، از او پنهان داشت[۲۵][۲۶].
نامه پیامبر (ص) به بدیل
سلمه، فرزند بدیل، میگوید: پدرم، بدیل، نامه ای به من سپرد که به خط علی بن ابی طالب (ع) بود، و گفت: "شما را به حفظ این نامه سفارش میکنم؛ تا وقتی که این نامه در میان شماست در خیر و خوشی خواهید بود؛ زیرا این نامه رسول خدا (ص) است که به ما نوشته است" و مضمون آن نامه چنین است: "به نام خداوند بخشنده مهربان؛ از طرف محمد، فرستاده خدا، به بدیل بن ورقاء و اشراف و بزرگان قبیلة بنی عمرو؛ حمد و ثنا خدایی را که به جز او خدایی نیست، به سوی شما هدیه میکنم. هیچگاه با شما مخالفت نکردهام و در حمایت شما حقوق من حفظ شده است. شما در نزد من عزیز ترین مردم تهامهاید، و از نظر خویشاوندی، شما نزدیکترین خویشان هستید و برای مهاجرین از شما همان گونه بودهام که برای خود هستم؛ هر چند از سرزمین اصلی خود (تهامه) هجرت کردهاند و جز در موقع حج و عمره در مکه نیستند داشت؛ و اگر در اسلام بیاورید، حقوق شما حفظ میشود و از طرف من هراسی نخواهید داشت و در سختی قرار نمیگیرید»[۲۷][۲۸].
بدیل در فتح مکه
بدیل میگوید: در فتح مکه عباس، عموی پیامبر، مرا به حضور رسول خدا (ص) برد و گفت: "یا رسول الله! امروز هر که را به شرفی مفتخر کردید ولی دایی شما، بدیل، باید خانه نشین باشد و به او کاری واگذار نمیکنید؟" پیامبر (ص) فرمود: "ای بدیل! ابروهایت را بالا بزن". من ابروها را که چشمم را پوشانده بود، بالا زدم و نقاب را از صورت کنار زدم. پیامبر (ص) دید که بخشی از محاسنم سیاه است، فرمود: "چند سال داری؟" گفتم: ۹۷ سال. حضرت تبسمی کرد و فرمود: "خدا بر جمال و زیباییات بیفزاید و به تو و فرزندانت خیر دهد؛ لکن رسول خدا (ص) نزدیک شصت سال دارد و پیری به سراغش آمده است".
سپس فرمود: "شترت را سوار شو و به میان جمعیت برو و بگو که این روزها روز خوردن و آشامیدن است. شترم را سوار شده و از میان خیمههای یاران پیامبر (ص) میگذشتم و با صدای بلندی که داشتم، میگفتم: من فرستاده رسول خدا (ص) هستم؛ امروز روز خوردن و آشامیدن است[۲۹][۳۰].
سرانجام بدیل
از تاریخ مرگ وی اطلاع دقیقی در دست نیست، فقط میتوان گفت پیش از رسول اکرم (ص) درگذشته است [۳۱][۳۲].
جستارهای وابسته
- محمد بن بدیل بن ورقاء خزاعی (فرزند)
- نافع بن بدیل بن ورقاء خزاعی (فرزند)
- عثمان بن بدیل بن ورقاء خزاعی (فرزند)
- عبدالله بن بدیل ورقاء خزاعی (فرزند)
- عبدالرحمان بن بدیل ورقاء خزاعی (فرزند)
- حبیب بن بدیل بن ورقاء خزاعی (فرزند)
منابع
پانویس
- ↑ معجم رجال الحدیث، خوئی، ج۳، ص۲۷۵؛ الثقات، ابن حبان، ص۳۴.
- ↑ الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۴، ص۲۲۰.
- ↑ قاموس الرجال، شوشتری، ج۲، ص۲۵۵.
- ↑ تاریخ نامه طبری، بلعمی، ج۳، ص۲۵۱.
- ↑ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۱، ص۲۰۳؛ الاصابه، ابن حجر، ج۱ ص۴۱۰.
- ↑ اعیان الشیعه، امین عاملی، ج۴، ص۵۳۹.
- ↑ الاصابه، ابن حجر، ج۱، ص۴۰۹؛ اعیان الشیعه، امین عاملی، ج۳، ص۵۵۰.
- ↑ الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۴، ص۲۲۰-۲۲۱.
- ↑ الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۴، ص۲۲۰؛ تاریخ الطبری، طبری، ص۵۴۹.
- ↑ الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۱، ص۱۵۰؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۱، ص۲۰۳.
- ↑ تاریخ الطبری، طبری، ج۴، ص۱۳۸.
- ↑ تاریخ الطبری، طبری، ج۴، ص۱۸۰؛ تاریخ ابن خلدون، ابن خلدون، ج۲، ص۵۶۶.
- ↑ الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۴، ص۲۲۰.
- ↑ اعیان الشیعه، امین عاملی، ج۱، ص۴۵۶.
- ↑ اعیان الشیعه، امین عاملی، ج۴، ص۵۳۹.
- ↑ الامالی، شیخ طوسی، ج۱، ص۳۸۵.
- ↑ علیزاده، فرهاد، مقاله «بدیل بن ورقا»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۴، ص۴۱-۴۲.
- ↑ المغازی، واقدی، ج۲، ص۵۸۱.
- ↑ الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۲، ص۷۳؛ تاریخ الطبری، طبری، ج۲، ص۶۲۵؛ الخصائص الکبری، سیوطی، ج۱، ص۳۹۹.
- ↑ علیزاده، فرهاد، مقاله «بدیل بن ورقا»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۴، ص۴۲-۴۳.
- ↑ تاریخ الطبری، طبری، ج۳، ص۴۵؛ تاریخ ابن خلدون، ابن خلدون، ج۲، ص۴۵۷.
- ↑ السیرة النبویه، ابن هشام، ج۲، ص۳۹۴؛ مجمع البیان فی تفسیر القرآن، طبرسی، ج۱۰، ص۸۴۵.
- ↑ تاریخ الطبری، طبری، ج۳، ص۴۵.
- ↑ المغازی، واقدی، ج۲، ص۷۹۱؛ السیرة النبویه، ابن هشام، ج۲، ص۳۹۴؛ مجمع البیان فی تفسیر القرآن، طبرسی، ج۱۰، ص۸۴۵.
- ↑ تاریخ الطبری، طبری، ج۳، ص۵۴؛ مجمع البیان فی تفسیر القرآن، طبرسی، ج۱۰، ص۸۴۵؛ تاریخ ابن خلدون، ابن خلدون، ج۲، ص۴۵۷.
- ↑ علیزاده، فرهاد، مقاله «بدیل بن ورقا»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۴، ص۴۳-۴۴.
- ↑ مکاتیب الرسول، احمدی میانجی، ج۳، ص۱۲۵.
- ↑ علیزاده، فرهاد، مقاله «بدیل بن ورقا»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۴، ص۴۵.
- ↑ قاموس الرجال، شوشتری، ج۲، ص۲۵۵-۲۵۶؛ الاصابه، ابن حجر، ج۱، ص۴۰۹-۴۱۰. اما در روایات دیگر آمده است که چنین ندایی در روز عید قربان در حجة الوداع بوده است؛ لذا به نظر میرسد این دو روز با یکدیگر در این خبر خلط شده و یوم الفتح و یوم الذبح یکی گرفته شده است. (یوسفی غروی).
- ↑ علیزاده، فرهاد، مقاله «بدیل بن ورقا»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۴، ص۴۵-۴۶.
- ↑ الاصابه، ابن حجر، ج۱، ص۴۰۸.
- ↑ علیزاده، فرهاد، مقاله «بدیل بن ورقا»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۴، ص.