حکومت دینی: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
 
(۵۹ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۶ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{خرد}}
{{ولایت}}
{{نبوت}}
{{مدخل مرتبط
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
| موضوع مرتبط = حکومت
: <div style="background-color: rgb(252, 252, 233); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">این مدخل از زیرشاخه‌های '''[[حکومت]]''' است. "'''[[حکومت]]'''" از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:</div>
| عنوان مدخل  = حکومت دینی
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
| مداخل مرتبط = [[حکومت دینی در فرهنگ و معارف انقلاب اسلامی]]  
: <div style="background-color: rgb(255, 245, 227); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">[[حکومت در قرآن]] | [[حکومت در حدیث]] | [[حکومت در کلام اسلامی]] | [[حکومت در عرفان اسلامی]]</div>
| پرسش مرتبط  =
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
}}
: <div style="background-color: rgb(206,242, 299); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل '''[[حکومت (پرسش)]]''' قابل دسترسی خواهند بود.</div>
'''حکومت دینی'''، [[حکومتی]] است که تمامی ارکان آن بر اساس دین شکل گرفته و [[قوانین]] و مقررات اجرایی آن برگرفته از احکام دینی باشد و نیز آرا و منویات شخص [[حاکم]] در امر [[حکومت]] دخالت نداشته، بلکه شخصیت حقوقی اوست که در چارچوب [[قوانین الهی]] و در راستای [[مصالح عمومی]] [[حکومت]] می‌کند. در حکومت دینی تمرکز [[قدرت]] [[دست]] هیچ کس نبوده و [[حاکم]]، تنها مجری [[قوانین الهی]] است.
<div style="padding: 0.4em 0em 0.0em;">


==رابطه [[توحید]] با حکومت دینی==
== مقدمه ==
*توحید، به معنای یگانه دانستن خداوند، دارای مراتبی است که مهمترین مراتب آن شامل توحید ذاتی، صفاتی و افعالی است . آنچه که در این تحقیق به مناسبت موضوع آن مورد توجه قرار گرفته است، توحید افعالی می‌‏باشد که به معنای فاعلیت تام و مستقل خداوند در اثر گذاری بر عالم است .
در [[نظام]] [[عقیدتی]] [[اسلام]]، حکومت دینی، [[حکومتی]] است که تمامی ارکان آن بر [[اساس دین]] شکل گرفته و [[قوانین]] و مقررات اجرایی آن برگرفته از [[احکام دینی]] باشد<ref>{{متن قرآن|لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَأَنْزَلْنَا الْحَدِيدَ فِيهِ بَأْسٌ شَدِيدٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَلِيَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ وَرُسُلَهُ بِالْغَيْبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِيٌّ عَزِيزٌ}} «ما پیامبرانمان را با برهان‌ها (ی روشن) فرستادیم و با آنان کتاب و ترازو فرو فرستادیم تا مردم به دادگری برخیزند و (نیز) آهن را فرو فرستادیم که در آن نیرویی سخت و سودهایی برای مردم است و تا خداوند معلوم دارد چه کسی در نهان، (دین) او و پیامبرانش را یاری می‌کند؛ بی‌گمان خداوند توانمندی پیروزمند است» سوره حدید، آیه ۲۵؛ کتاب البیع، ج۲، ص۴۶۴؛ نهج البلاغة، حکمت، ۲۴۴.</ref> و نیز آرا و منویات شخص [[حاکم]] در امر [[حکومت]] دخالت نداشته، بلکه [[شخصیت حقوقی]] اوست که در چارچوب [[قوانین الهی]] و در راستای [[مصالح عمومی]] [[حکومت]] می‌کند<ref>{{متن قرآن|إِنَّا أَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِتَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ بِمَا أَرَاكَ اللَّهُ وَلَا تَكُنْ لِلْخَائِنِينَ خَصِيمًا}} «ما این کتاب (آسمانی) را بر تو، به حق فرو فرستاده‌ایم تا در میان مردم بدانچه خداوند به تو نمایانده است داوری کنی و طرفدار خائنان مباش» سوره نساء، آیه ۱۰۵.</ref>. در حکومت دینی تمرکز [[قدرت]] [[دست]] هیچ کس نبوده و [[حاکم]]، تنها مجری [[قوانین الهی]] است<ref>کتاب البیع، ج۲، ص۴۶۱؛ تنبیه الامة وتنزیه المله، ص۴۳-۴۵؛ دراسات فی ولایة الفقیه، ج۱، ص۱۰-۸.</ref>؛ زیرا در [[جهان‌بینی اسلامی]]، این فقط [[خدای متعال]] است که صلاحیت [[قانون‌گذاری]] دارد<ref>{{متن قرآن|قُلْ إِنِّي عَلَى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّي وَكَذَّبْتُمْ بِهِ مَا عِنْدِي مَا تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ يَقُصُّ الْحَقَّ وَهُوَ خَيْرُ الْفَاصِلِينَ}} «بگو: بی‌گمان من از پروردگارم برهانی (روشن) دارم و شما آن را دروغ شمرده‌اید؛ آنچه آن را شتابناک می‌جویید نزد من نیست؛ داوری جز با خداوند نیست (که) حق را پی می‌گیرد و او بهترین جداکنندگان (حق از باطل) است» سوره انعام، آیه ۵۷.</ref>. [[حاکم]]، در [[قوانین]] موضوعه و [[احکام ثانوی]] نیز در چارچوب [[قوانین الهی]] [[حکم]] صادر می‌کند. در برخی از تعابیر، حکومت دینی به معنای [[حکومت]] [[دینداران]] آمده است. بنابراین دیدگاه، رعایت [[قوانین اسلامی]] از مشخصه‌های حکومت دینی نخواهد بود؛ بلکه تنها وجود [[شهروندان]] [[متدین]] در [[صدق]] حکومت دینی، کافی است<ref>[[اباصلت فروتن|فروتن، اباصلت]]، [[علی اصغر مرادی|مرادی، علی اصغر]]، [[واژه‌نامه فقه سیاسی (کتاب)|واژه‌نامه فقه سیاسی]]، ص ۸۵.</ref>.
*توحید افعالی، با توجه به اقسام کلی افعال خداوند، به شاخه‏‌های مختلف تقسیم می‏گردد که مهمترین آن، توحید در ربوبیت است . ربوبیت نیز دارای شؤون و مراتب مختلفی است که مهمترین آن، توحید در تشریع و توحید در ولایت و حاکمیت و توحید در اطاعت است.
*ربوبیت تشریعی که همان توحید در تشریع است، مربوط به افعال اختیاری و اراده انسان می‏شود به این معنا که تنها خداوند است که حق قانونگذاری برای انسانها را دارد؛ چون تنها اوست که به مصالح و مفاسد واقعی انسانها احاطه و آگاهی کامل دارد.
*قسم دیگر توحید افعالی، توحید در ولایت و حاکمیت است که به دو بخش تکوینی و تشریعی تقسیم می‏‌گردد. با توجه به معنای ولایت، که سرپرستی و حق سرپرستی است. توحید در ولایت؛ یعنی خداوند حق سرپرستی بر تمام موجودات و مخلوقات خود را دارد و اگر این سرپرستی که با تصرف او همراه است در طبیعت و با اسباب غیر عادی باشد ولایت تکوینی است که به ربوبیت تکوینی باز می‏گردد و اگر تصرف و تاثیرگذاری خداوند بر افعال و رفتار انسانها باشد ولایت تشریعی است. بنابراین ولایت تشریعی خداوند؛ یعنی تصرف در افعال انسانها توسط کسی است که حق این تصرف را داراست که البته تحقق این حق با پذیرش ولایت او توسط مردم و متابعت از خداوند امکان‏پذیر است که با توحید در اطاعت قابل اثبات است. بعد از تبیین ربوبیت تشریع و ولایت تشریعی و توحید در اطاعت، نوبت‏ به ارتباط آنها با حکومت دینی می‏رسد که روشن گردید بین توحید در ربوبیت و حکومت دینی ملازمه است.
*زیرا ربوبیت تشریع همان جعل و وضع قانون است و ولایت تشریعی همان اجرای قانون الهی در زندگی انسانهاست و بهترین قانون بدون مجری شایسته و برترین مجری بدون قانون خوب، کار آمد نخواهد بود.
*خداوند برای تحقق عینی ولایت‏خود، باید تشریع خود را به آگاهی مردم برساند و سپس در جامعه اجرا نماید. این کار باید توسط واسطه‏ای میان خدا و مردم انجام شود، حال این واسطه چه کسی است، باید با اذن و معرفی خود خداوند باشد و خداوند این مسؤولیت را به عهده خلیفه خود قرار داده است. خلیفه الهی در درجه اول پیامبران هستند و در مرتبه بعد [[ائمه]] و سپس در زمان غیبت معصوم به عهده فقهای واجد شرایط می‏باشد؛ یعنی [[پیامبر]] از خداوند ماذون است تا تشریع الهی را برای مردم بیان کند و نیز اجازه دارد از طرف خداوند این قوانین را در جامعه پیاده کند و چون پیاده کردن قوانین خداوند، نیازمند ابزار مناسب آن است، خداوند شان حکومت و ولایت را به او داده تا با تشکیل حکومت و به دست گرفتن ابزار لازم، نسبت ‏به اجرای قوانین سیاسی و اجتماعی خداوند اقدام کند و چون اجرای تشریع الهی مربوط به تمام زمانهاست، بعد از او هم به مجری قانون که ماذون باشد نیاز است که این اذن با استفاده از آیات و روایات مستفیضه و متواتره، به [[ائمه]] منتقل شده و آنان نیز دارای شان مرجعیت دینی و زعامت ‏سیاسی هستند و در زمان غیبت نیز این مناصب با استفاده از ادله عقلی و نقلی به فقیه واجد شرایط انتقال می‏یابد.  
*سیره عملی پیامبران و [[ائمه]] نیز مؤید همین ادعاست؛ زیرا اکثر جهادها و مبارزات آنان برای تحقق همین معنا از توحید بوده است .
*بنابراین، اعتقاد به تمام مراتب توحید، به خصوص ربوبیت و ولایت تشریعی، بدون اعتقاد به حکومت دینی امکان‏پذیر نیست و حکومت دینی هم یعنی اجرای تشریع خداوند در جامعه توسط کسی که ماذون از طرف خداست.
*بنابراین، دیدگاه‏های دیگر که این معنا را بر نمی‌‏تابند و دین را از سیاست جدا می‏دانند و اینکه حاکم چه کسی باشد یا چه قوانینی را اجرا کند را به رای و قرار داد مردم می‏دانند، مردود است<ref>[[غفار شاهدی|شاهدی، غفار]]، [[توحید و حکومت دینی (مقاله)|توحید و حکومت دینی]]، [[حکومت اسلامی (نشریه)|فصلنامه حکومت اسلامی]]، ص:۳۲۹ تا ۳۶۹.</ref>


==ملازمه میان [[توحید در ربوبیت]] و حکومت دینی ==
== رابطه توحید با حکومت دینی ==
* آیا یکتا پرستی، به عنوان یک مفهوم و برداشت نظری، می‏تواند در زندگی انسان و به ویژه در خط دادن به حاکمیت‏سیاسی در دنیای آدمیان مؤثر باشد؟ پاسخ به این پرسش مستلزم ارائه تصویری روشن از حضور خداوند در عالم انسانی و دنیای بشری است و اینکه آیا حضور خداوند حضور جنبی و بدون کارایی است‏یا اینکه اساسی و پویا و تاثیر گذار می‏باشد؟ حقیقت این است که اسلام در صدد آن نبوده است تا مساله توحید را بعد تجریدی بدهد تا هیچ ارتباطی با زندگی آدمی و مسایل روز مره او نداشته باشد بلکه به عکس، سعی کرده تا جامعه اسلامی را از مسیرهای توحید، به خصوص توحید افعالی، به پیش ببرد.
{{همچنین|توحید}}
*اما اینکه چگونه می‏تواند جامعه اسلامی را از مسیرهای توحید افعالی به پیش ببرد پاسخ آن، از مباحث مربوط به توحید افعالی روشن می‏شود؛ زیرا در مباحث گذشته بیان شد که از شؤون ربوبیت‏ خداوند توحید در تشریع، ولایت تشریعی "توحید در حاکمیت" و توحید در اطاعت است; یعنی مبنای جهان بینی توحیدی<ref>[[غفار شاهدی|شاهدی، غفار]]، [[توحید و حکومت دینی (مقاله)|توحید و حکومت دینی]]، [[حکومت اسلامی (نشریه)|فصلنامه حکومت اسلامی]]، ص:۳۲۹ تا ۳۶۹.</ref>:
«توحید»، به معنای [[یگانه‌دانستن خداوند]]، دارای مراتبی است که مهمترین مراتب آن شامل [[توحید ذاتی]]، صفاتی و افعالی است. آنچه که در این تحقیق به مناسبت موضوع آن مورد توجه قرار گرفته است، [[توحید افعالی]] است که به معنای فاعلیت تام و مستقل [[خداوند]] در اثرگذاری بر عالم است.
#تشریع قوانین بر اساس توحید در تشریع، حق خداوند است .
#اداره امور انسانها و تصرف در نفوس و اموال و افعال آنان از کانال اعمال قوانین خداوند بر طبق توحید در حاکمیت اولا و بالذات در انحصار اوست<ref>[[غفار شاهدی|شاهدی، غفار]]، [[توحید و حکومت دینی (مقاله)|توحید و حکومت دینی]]، [[حکومت اسلامی (نشریه)|فصلنامه حکومت اسلامی]]، ص:۳۲۹ تا ۳۶۹.</ref>.
#اطاعت از خداوند و تن دادن به ولایت تشریعی او، بر اساس توحید در اطاعت، مخصوص خداوند است . بنابراین، دخالت در تمام امور انسانها از اختیارات ویژه مدبر و ولی حقیقی بشر است که این دخالت تنها در شکل حکومت دینی امکان‏پذیر است؛ زیرا حکومت دینی یعنی حکومتی که قوانین آن از طرف خداوند بوده و مجریان آن منصوب از طرف او باشند و مردم نیز از دستورات حاکمان منصوب الهی که بر اساس قانون خداوند صادر می‏شود اطاعت نمایند .
*البته تحقق عینی ولایت و حاکمیت تشریعی خداوند، که با انسانها سر و کار دارد، با دو شرط امکان‏پذیر است<ref>[[غفار شاهدی|شاهدی، غفار]]، [[توحید و حکومت دینی (مقاله)|توحید و حکومت دینی]]، [[حکومت اسلامی (نشریه)|فصلنامه حکومت اسلامی]]، ص:۳۲۹ تا ۳۶۹.</ref>:
#ابلاغ تشریع الهی یعنی تشریع الهی و تقنین او به مردم برسد و مردم از آن آگاه شوند .
#اجرای تشریع الهی یعنی تشریع الهی بعد از آگاهی مردم از آن، در زندگی فردی و اجتماعی آنان اجرا و پیاده شود<ref>[[غفار شاهدی|شاهدی، غفار]]، [[توحید و حکومت دینی (مقاله)|توحید و حکومت دینی]]، [[حکومت اسلامی (نشریه)|فصلنامه حکومت اسلامی]]، ص:۳۲۹ تا ۳۶۹.</ref>.
*با توجه به اینکه انجام و اعمال این دو شرط که مستلزم تصرف در امور مردم به طور مستقیم است از طرف خداوند معقول نیست . بنابراین، باید به صورت غیر مستقیم توسط منصوبین خاص یا عام او صورت گیرد .
*برای تحقق عینی ولایت و حاکمیت تشریعی خداوند دو شرط لازم است که عبارتند از:


===شرط اول: ابلاغ تشریع الهی===
[[توحید افعالی]]، با توجه به اقسام کلی [[افعال خداوند]]، به شاخه‏‌های مختلف تقسیم می‏گردد که مهمترین آن، [[توحید در ربوبیت]] است. [[ربوبیت]] نیز دارای [[شؤون]] و مراتب مختلفی است که مهمترین آن، [[توحید در تشریع]] و [[توحید در ولایت]] و [[توحید در حاکمیت|حاکمیت]] و [[توحید در اطاعت]] است.
* خداوند چگونه مردم را از تشریع خود آگاه می‏سازد؟ آیا این آگاهی ممکن است؟ یا باید به شکل دیگری باشد؟
*در پاسخ به این پرسش باید گفت‏برای اینکه خداوند مردم را از تشریع خود آگاه کند تا بتوانند به آن دسترسی پیدا کنند، به چند صورت متصور است<ref>[[غفار شاهدی|شاهدی، غفار]]، [[توحید و حکومت دینی (مقاله)|توحید و حکومت دینی]]، [[حکومت اسلامی (نشریه)|فصلنامه حکومت اسلامی]]، ص:۳۲۹ تا ۳۶۹.</ref>:
#نزول کتاب آسمانی فقط (بدون واسطه) .
#نزول کتاب آسمانی با واسطه ملائکه .
#نزول کتاب آسمانی با واسطه جن .
#نزول کتاب آسمانی با واسطه انسانهای متوسط .
#نزول کتاب آسمانی با واسطه انسانهای کامل "[[انبیا]]"<ref>[[غفار شاهدی|شاهدی، غفار]]، [[توحید و حکومت دینی (مقاله)|توحید و حکومت دینی]]، [[حکومت اسلامی (نشریه)|فصلنامه حکومت اسلامی]]، ص:۳۲۹ تا ۳۶۹.</ref>.
*تنها راه ممکن و معقول در میان راههای مذکور، راه پنجم است .  
*[[صدر المتالهین]] در این مورد می‏فرماید:{{عربی|اندازه=150%|" ذلک القانون هو الشرع و لابد من شارع یعین لهم منهجا یسلکونه لانتظام معیشتهم فی الدنیا یسن لهم طریقا یصلون به الی الله و یفرض علیهم ما یذکرهم امر الآخرة ... و لا بد ان یکون انسانا لان مباشرة الملک لتعلیم الانسان علی هذا الوجه مستحیل و درجة باقی الحیوانات انزل من هذه‏‏"}} <ref>الشواهد الربوبیه، ص‏۳۶۰.</ref><ref>[[غفار شاهدی|شاهدی، غفار]]، [[توحید و حکومت دینی (مقاله)|توحید و حکومت دینی]]، [[حکومت اسلامی (نشریه)|فصلنامه حکومت اسلامی]]، ص:۳۲۹ تا ۳۶۹.</ref>.
*توضیح و تکمیل این کلام ملاصدرا، در بیان یکی از علمای معاصر آمده و ایشان می‏‌نویسد: "و پوشیده نیست که این غرض "ارشاد و تزکیه مردم با اعمال و رفتار" به مجرد نزول آنچه که به او نیاز دارند، به صورت کتاب آسمانی و یا نزول آن بر بندگانی که از نظر تزکیه در حد میانه‏ای هستند یا به نزول آن بر غیر جنس بشر مانند ملائکه حاصل نمی‏شود؛ چون مردم در صورت‏های مذکور، یا الگو نمی‏‌یابند یا گمان می‏کنند که طهارت و تزکیه از خصیصه‏‌های جنس دیگر است که برای انسان، رسیدن به آن ممکن نیست‏به همین جهت پیامبران از جنس انسان قرار داده شدند، خداوند هم در سوره آل عمران به آن اشاره کرده است"<ref>{{عربی|اندازه=120%|" و غیر خفی ان هذا الفرض لا یحصل بمجرد نزول مایحتاج الیه من السماء بصورة کتاب سماوی فقط او بنزول ذلک علی عباده المتوسطین او بنزول ذلک غیر جنسهم کالملائکة لان الناس فی هذه الصورة، اما ان لا یجدوا الاسوة و اما ان یزعموا ان الطهارة و التزکیة من خصائص الجنس الآخر و لا یمکن للانسان ان ینال الی ذلک‏» . و لمثل هذا جعل المرسلین من جنس الانسان، کما قال عزوجل: «لقد من الله علی المؤمنین اذ بعث فیهم رسولا من انفسهم یتلوا علیهم آیاته و یزکیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمة و ان و جعلهم مصطفین من الاخیار‏‏"}}؛ خرازی، محسن، بدایة المعارف الالهیه، ج‏۱، ص‏۲۲۶، مرکز مدیریت‏حوزه علمیه، چاپ پنجم، قم، ۱۴۱۳ </ref><ref>[[غفار شاهدی|شاهدی، غفار]]، [[توحید و حکومت دینی (مقاله)|توحید و حکومت دینی]]، [[حکومت اسلامی (نشریه)|فصلنامه حکومت اسلامی]]، ص:۳۲۹ تا ۳۶۹.</ref>.
*بنابراین، ابلاغ تشریع الهی باید از طریق غیر خدا، که همان انسانی از جنس بشر است، صورت گیرد که البته این انسان هم باید برگزیده الهی و از انسانهای کامل باشد؛ همچنانکه کلام [[امام صادق]]{{ع}} در پاسخ کسی که اثبات [[نبوت]] را از وی خواسته بود مؤید این ادعاست: "ما، چون ثابت کردیم خدایی حکیم خالق ماست و بس و الا و متعالی‏تر از آن است که دست کسی به او برسد و بتواند با او گفتگو کند، می‏دانیم که باید فرستادگانی در میان مردم داشته باشد که از جانب او سخن بگویند و خواست‏خدا را بیان کنند و ..." <ref>{{عربی|اندازه=120%|" قال: انا لما اثبتنا ان لنا خالقا صانعا متعالیا عنا و عن جمیع ما خلق و کان ذلک الصانع حکیما متعالیا لم یجز ان یشاهده خلقه و لا یلامسوه، فیباشرهم و یباشروه و یحاجهم و یحاجوه، ثبت ان له سفراء فی خلقه، یعبرون عنه الی خلقه و عباده ... و هم الانبیاء علیهم السلام و صفوته من خلقه، حکماء و مؤدبین بالحکمة، مبعوثین بها غیر شارکین للناس علی مشارکتهم فی الخلق و الترکیب فی شی‏ء من احوالهم مؤیدین من عند الحکیم العلیم بالحکمة ثم ثبت ذلک فی کل دهر و زمان مما اتت‏به الرسل و الانبیاء من الدلائل و البراهین لکیلا تخلو ارض الله من حجة‏‏"}}؛ کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، دارالمتعارف للمطبوعات، بیروت ۱۴۱۱، ج‏۱، ص‏۱۶۸.</ref><ref>[[غفار شاهدی|شاهدی، غفار]]، [[توحید و حکومت دینی (مقاله)|توحید و حکومت دینی]]، [[حکومت اسلامی (نشریه)|فصلنامه حکومت اسلامی]]، ص:۳۲۹ تا ۳۶۹.</ref>.
*با توجه به مطالب مذکور ثابت می‏شود که خداوند باید بر اساس ولایت تشریعی خود، راههای هدایت انسانها و معرفت صحیح به خدا را که در تشریع او وجود دارد و برای مردم جعل شده است، در اختیار آنان قرار دهد تا انسانها با متابعت از آن به سعادت برسند، طبیعی است که ابلاغ آن مستقیما توسط خداوندی که قابل مشاهده نیست معقول نمی‌‏باشد.
*بنابراین، باید به وسیله برگزیدگان خود که از جنس بشر و از انسان کامل می‏باشند؛ یعنی [[انبیا]] این هدف را محقق سازد که ارسال رسل به منظور دریافت و ابلاغ [[وحی]] به وسیله شان رسالت آنان، به همین منظور است<ref>[[غفار شاهدی|شاهدی، غفار]]، [[توحید و حکومت دینی (مقاله)|توحید و حکومت دینی]]، [[حکومت اسلامی (نشریه)|فصلنامه حکومت اسلامی]]، ص:۳۲۹ تا ۳۶۹.</ref>.  


===شرط دوم: اجرای تشریع الهی===
[[ربوبیت تشریعی]] که همان [[توحید در تشریع]] است، مربوط به [[افعال]] اختیاری و [[اراده انسان]] می‏‌شود به این معنا که تنها [[خداوند]] است که [[حق]] قانونگذاری برای [[انسان‌ها]] را دارد؛ چون تنها اوست که به [[مصالح]] و [[مفاسد]] واقعی [[انسان‌ها]] احاطه و [[آگاهی]] کامل دارد.
* تشریع و قانونگذاری توسط خداوند و ابلاغ آن به مردم، بخشی از تدبیر امور انسانهاست که از شؤون ربوبیت الهی است اما تکمیل آن با تشکیل حکومت و پذیرش آن توسط مردم امکان‏پذیر است تا در سایه آن، قوانین الهی حفظ و اجرا گردد و ولایت تشریعی خداوند تحقق یابد. حال این پرسش اساسی مطرح می‏شود که تشکیل حکومت و اجرای قانون در مورد دیگران توسط چه کسی باید انجام گیرد؟ آیا خداوند خود مستقیما ولایت تشریعی خود را اعمال می‏کند یا راه دیگری برای آن وجود دارد؟ آنچه مسلم است، این است که معقول نیست‏خداوند به عنوان حاکم حقیقی، حاکمیت جامعه را مستقیما انجام دهد یا اینکه فرشته یا جنی برای حاکمیت جامعه بشری بفرستد؛ زیرا تحقق حاکمیت در جوامع بشری برای اجرای احکام، نیازمند تعامل و ترابط ملموس و مادی و طبیعی با آحاد جامعه است و چنین ارتباطی از سوی خداوند و فرشتگاه امکان ندارد{{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|وَقَالُواْ لَوْلا أُنزِلَ عَلَيْهِ مَلَكٌ وَلَوْ أَنزَلْنَا مَلَكًا لَّقُضِيَ الأَمْرُ ثُمَّ لاَ يُنظَرُونَ وَلَوْ جَعَلْنَاهُ مَلَكًا لَّجَعَلْنَاهُ رَجُلاً وَلَلَبَسْنَا عَلَيْهِم مَّا يَلْبِسُونَ}}﴾}}<ref> و گفتند: چرا بر او فرشته‌ای فرو فرستاده نشد؟ و اگر فرشته‌ای می‌فرستادیم کار تمام بود و دیگر مهلت نمی‌یافتند و اگر او را فرشته‌ای می‌گرداندیم، او را (به گونه) مردی در می‌آوردیم و باز هم بر آنان همان اشتباهی را که می‌کردند پیش می‌آوردیم؛ سوره انعام، آیه: ۸- ۹.</ref><ref>[[غفار شاهدی|شاهدی، غفار]]، [[توحید و حکومت دینی (مقاله)|توحید و حکومت دینی]]، [[حکومت اسلامی (نشریه)|فصلنامه حکومت اسلامی]]، ص:۳۲۹ تا ۳۶۹.</ref>
*[[علامه طباطبایی]] می‏فرمایند: "جای شک و تردید نیست که خدای آفرینش، که از هر جهت‏ بالاتر از تصور ماست، مانند ما تفکر اجتماعی ندارد و این سازمان قراردادی آقایی و بندگی و فرمانروایی و فرمانبری و امر و نهی و مزد و پاداش در بیرون از زندگی اجتماعی ما وجود ندارد و دستگاه خدایی همانا دستگاه آفرینش است!"<ref>طباطبایی، محمد حسین، شیعه در اسلام، دفتر انتشارات اسلامی چاپ دهم، ۱۳۷۹ ص‏۱۹۳.</ref>
*بنابراین، باید راه دیگری برای اجرای قوانین الهی وجود داشته باشد، چون جامعه به حاکمی از جنس بشر نیاز دارد تا نظام جامعه را حفظ کند و قوانین الهی را اجرا کند اما این حاکم چه کسی است؟
*با توجه به اینکه اجرای قانون در مورد دیگران نوعی دخالت در حیطه اختیارات آنان است، از این رو به صرف اینکه قانون برگرفته از دستورات دینی باشد کافی نیست تا هر کس بتواند آن را در مورد دیگران به اجرا درآورد. کسی چنین صلاحیت را دارا است که از حق فرمانروایی و الزام و دستور برخوردار باشد. هیچ انسانی و هیچ دستگاهی نمی‌‏تواند حکمی را بر دیگران جاری کند مگر آنکه ثابت‏ شود از چنین حقی برخوردار است‏یا دارای مشروعیت است، چون بر مبنای جهان بینی توحیدی، حق حاکمیت و ولایت در انحصار خداست<ref>[[غفار شاهدی|شاهدی، غفار]]، [[توحید و حکومت دینی (مقاله)|توحید و حکومت دینی]]، [[حکومت اسلامی (نشریه)|فصلنامه حکومت اسلامی]]، ص:۳۲۹ تا ۳۶۹.</ref>.
*یکی از علمای معاصر می‏‌نویسد: {{عربی|اندازه=150%|" ان اعمال الحکومة و الحاکمیة فی المجتمع لا تنفک عن التصرف فی النفوس و الاموال و تنظیم الحریات و تحدیدها احیانا و التسلط علیها و لا یقوم بذالک عدوانا و بما ان جمیع الناس سواسیة امام الله و الکل مخلوق له بلا تمییز فلا ولایة لاحد علی احد بالذات بل الولایة لله المالک الحقیقی الانسان و الکون و الواهب له الوجود و الحیاة فلا یصح لاحد الامرة علی العباد الاباذنه‏‏"}} <ref>سبحانی، جعفر، الاسماء الثلاثة الا هو الرب و العاده، ص‏۳۱ .</ref><ref>[[غفار شاهدی|شاهدی، غفار]]، [[توحید و حکومت دینی (مقاله)|توحید و حکومت دینی]]، [[حکومت اسلامی (نشریه)|فصلنامه حکومت اسلامی]]، ص:۳۲۹ تا ۳۶۹.</ref>
*بنابراین، مفهوم حق حاکمیت الهی، این است که دخالت در امور دیگران، از اختیارات انحصاری خالق و مدبر و ولی حقیقی انسانهاست و خداوند این ولایت را از طریق اذنی که به فرد یا گروه خاصی می‏دهد، اعمال می‏کند نه آنکه خود به شکل انسان‏ها در آید و بر آنان حکم براند، لذا در [[قرآن کریم]] از جعل حکومت‏ برای [[حضرت داود]] یاد شده است و وی از سوی خداوند اجازه می‏‌یابد که در میان مردم حکم براند{{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|يَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِيفَةً فِي الأَرْضِ فَاحْكُم بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَلا تَتَّبِعِ الْهَوَى فَيُضِلَّكَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ إِنَّ الَّذِينَ يَضِلُّونَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ بِمَا نَسُوا يَوْمَ الْحِسَابِ}}﴾}}<ref> ای داود! ما تو را در زمین خلیفه (خویش) کرده‌ایم پس میان مردم به درستی داوری کن و از هوا و هوس پیروی مکن که تو را از راه خداوند گمراه کند؛ به راستی آن کسان که از راه خداوند گمراه گردند، چون روز حساب را فراموش کرده‌اند، عذابی سخت خواهند داشت؛ سوره ص، آیه: ۲۶.</ref><ref>[[غفار شاهدی|شاهدی، غفار]]، [[توحید و حکومت دینی (مقاله)|توحید و حکومت دینی]]، [[حکومت اسلامی (نشریه)|فصلنامه حکومت اسلامی]]، ص:۳۲۹ تا ۳۶۹.</ref>
*[[امام خمینی]] نیز در این باره می‌‏نویسد:{{عربی|اندازه=150%|" نعم: انما یجب طاعتهم لاجل امر الله تعالی بما فی قوله: «اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم‏» و لجعل السلطنة و الولایة لهم من قبله تعالی و لو لا ذلک لم تجب لان السلطنة و الولایة مختصة بالله تعالی بحسب حکم العقل فهو تعالی مالک الامر و الولایة بالذات من غیر جعل و هی لغیره تعالی بجعله و نصبه‏‏"}} <ref>امام خمینی، المکاسب المحرمه، ج‏۲، ص‏۱۶۰ .</ref>. چه کسانی از اذن تشریعی خداوند برخوردارند؟  با توجه به معنای توحید افعالی خداوند، آیا کسی در اجرای قوانین و تشریع الهی "ولایت و حکومت" دارای اذن تشریعی است‏یا خیر؟
*برای پاسخ به این پرسش، دو دیدگاه کلی در میان متفکران اسلامی مطرح است:
#خداوند به هیچ کس اذن تشریعی خاص نداده و اجرای قوانین را به عهده خود مردم گذاشته است . "با قبول اصل تشریع الهی، اجرای آن را حق مردم می‏دانند که از طرف خداوند به آنان داده شده است".
#خداوند به [[انبیا]] و [[ائمه]] اذن خاص و به فقهای واجد شرایط اذن عام داده است<ref>[[غفار شاهدی|شاهدی، غفار]]، [[توحید و حکومت دینی (مقاله)|توحید و حکومت دینی]]، [[حکومت اسلامی (نشریه)|فصلنامه حکومت اسلامی]]، ص:۳۲۹ تا ۳۶۹.</ref>.
*'''بررسی دیدگاه اول:'''
*طرفداران این دیدگاه خود به دو گروه تقسیم می‏شوند:
#تفویض عام؛ یعنی خداوند حق ولایت‏خود را در تمام زمانها به مردم واگذار کرده است .
#تفویض خاص؛ یعنی فقط در زمان غیبت، این حق به مردم واگذار شده است .
*'''مبنای طرفداران تفویض عام:''' مبنای این گروه بر می‏گردد به این مساله که اساساً شان [[انبیا]] تنها شان [[رسالت]] و [[نبوت]] است؛ یعنی وظیفه آنان جز دریافت و تلقی [[وحی]] و ابلاغ آن به مردم نیست اما اینکه علاوه بر ابلاغ [[وحی]]، وظیفه اجرای آن در جامعه نیز بر عهده آنان باشد؛ یعنی شان [[ولایت]] و [[امامت]] هم داشته باشند، از نظر این دیدگاه قابل اثبات نیست و اگر [[پیامبر اسلام]] یا برخی [[انبیا]] با تشکیل حکومت ‏به اعمال [[ولایت]] پرداختند از باب ضرورت بوده است نه وظیفه<ref>[[غفار شاهدی|شاهدی، غفار]]، [[توحید و حکومت دینی (مقاله)|توحید و حکومت دینی]]، [[حکومت اسلامی (نشریه)|فصلنامه حکومت اسلامی]]، ص:۳۲۹ تا ۳۶۹.</ref>.
*با توجه به این مبنا، طرفداران این دیدگاه می‌‏گویند، خداوند اجرای قوانین خود را به عهده خود مردم گذاشته است تا با اختیار آزاد خود، به هر شکلی که خود می‏‌پسندند آن را در جامعه اجرا نمایند . بنابراین، اینکه حاکم چه کسی باشد یا چگونه قوانین را اجرا کند به رای و قرارداد مردم بستگی دارد، چون خداوند بشر را در این امور آزاد گذاشته و دخالتی نکرده است؛ یعنی هدف [[انبیا]] تمام مراتب توحید نبود بلکه در حد توحید ذات و یا صفات و برخی شؤون توحید ربوبی خلاصه می‏شد و به مرحله ولایت تشریعی و ربوبیت تشریعی که کمال توحید است نمی‏‌رسید. *بنابراین، بحث از حکومت دینی و دخالت دین خدا در سیاست‏ سالبه بانتفاء موضوع است و در نتیجه حکومت مبنا و خاستگاه توحیدی ندارد<ref>[[غفار شاهدی|شاهدی، غفار]]، [[توحید و حکومت دینی (مقاله)|توحید و حکومت دینی]]، [[حکومت اسلامی (نشریه)|فصلنامه حکومت اسلامی]]، ص:۳۲۹ تا ۳۶۹.</ref>.
*یکی از طرفداران این دیدگاه می‏گوید: "عمل و رسالت پیامبران در دو چیز خلاصه می‌‏شود:
#انقلاب عظیم و فراگیر علیه خود محوری انسانها برای سوق دادن آنها به سوی آفریدگار جهانیان
#اعلام دنیای آینده جاودان، بی‏نهایت‏بزرگتر از دنیای فعلی" <ref>بازرگان، مهدی، آخرت و خدا هدف بعثت انبیا، کیان، سال پنجم، شماره‏۲۸ آذرودی بهمن ۱۳۷۴، ص‏۴۸و ۵۶ و ۵۷ .</ref>. ایشان در ادامه می‏گوید: "وقتی به قرآن می‏نگریم، می‏بینیم احراز حکومت‏یا سلطنت از طرف حضرت خاتم انبیا و بعضی از پیامبران یهود، عمومیت‏ به همه پیامبران نداشته و با توجه به تعداد کثیر انبیای غیر حاکم، یک امر استثنایی محسوب می‏شود و اصولا [[نبوت]] و حکومت دو امر یا دو شغل کاملا مجزا و متفاوت با دو منشا یا دو مبنای مختلف غیر قابل تلفیق در یکدیگر بوده و در آن مراجعه و مصالحه و مشورت با مردم را شدیدا منع و بلکه ملامت می‏کند"<ref>بازرگان، مهدی، آخرت و خدا هدف بعثت انبیا، کیان، سال پنجم، شماره‏۲۸ آذرودی بهمن ۱۳۷۴، ص‏۴۸و ۵۶ و ۵۷ .</ref><ref>[[غفار شاهدی|شاهدی، غفار]]، [[توحید و حکومت دینی (مقاله)|توحید و حکومت دینی]]، [[حکومت اسلامی (نشریه)|فصلنامه حکومت اسلامی]]، ص:۳۲۹ تا ۳۶۹.</ref>.
*یکی دیگر از طرفداران این دیدگاه می‌‏نویسد: "خلاصه، رایی که ما در باره شیوه حکومت کردن اتخاذ می‏کنیم، بر روی رای مان، در باب اینکه حکومت ‏حق کیست تاثیر می‏گذارد. اگر گفتیم شیوه موفق حکومت این است که ناظرانی بیرونی بر کار حاکم نظارت کند، در این صورت حقوق خاصی را برای مردم قائل شده‏ایم و مردم با این حقوق، با تکالیفی که در عزل حاکم پیدا می‏کنند، در انتخاب حاکم هم دخالت‏ خواهند کرد و به این پرسش که چه کسی باید حکومت کند جواب خواهند داد کسی می‏تواند حکومت کند که ما او را بر می‏گزینیم‏"<ref>سروش، عبدالکریم، تحلیل مفهوم حکومتی دینی، دین و حکومت، انتشار رسا، ص‏۱۷۰ .</ref><ref>[[غفار شاهدی|شاهدی، غفار]]، [[توحید و حکومت دینی (مقاله)|توحید و حکومت دینی]]، [[حکومت اسلامی (نشریه)|فصلنامه حکومت اسلامی]]، ص:۳۲۹ تا ۳۶۹.</ref>.
*در نقد این دیدگاه باید گفت: لازمه پذیرش این دیدگاه نفی ربوبیت و ولایت تشریعی خداوند و در نتیجه نفی توحید کامل است، چون همانگونه که حق قانونگذاری در انحصار خداوند است و او باید پیامبرانی را برگزیند و با دادن مقام نبوت و رسالت‏به آنان، تشریع خود را به اطلاع مردم برساند، اجرای تشریع نیز در انحصار اوست و او باید برای اجرای تشریع خود افرادی را برگزیند و با دادن مقام امامت و ولایت‏به آنان، قوانین خود را در جامعه پیاده کند . بنابراین، دخالت غیر خدا "مردم" در انتخاب مجریان، بدون اذن الهی، با ولایت تشریعی خداوند منافات دارد، در حالی‏که توحید کامل آن است که معتقد به ملازمه بین اصل [[نبوت]] و رسالت‏ با اصل [[امامت]] و [[ولایت‏]] باشیم<ref>[[غفار شاهدی|شاهدی، غفار]]، [[توحید و حکومت دینی (مقاله)|توحید و حکومت دینی]]، [[حکومت اسلامی (نشریه)|فصلنامه حکومت اسلامی]]، ص:۳۲۹ تا ۳۶۹.</ref>.
*[[امام خمینی]] در وصیت نامه سیاسی - الهی خویش در طرد این دیدگاه می‌‏نویسند: "آنچه گفته شده و می‏شود که [[انبیا]] و اولیا و بزرگان از آن احتراز می‏کردند و ما نیز باید چنین کنیم اشتباه تاسف‌‏آوری است که نتایج آن به تباهی کشیدن ملت‏های اسلامی و باز کردن راه برای استعمارگران خونخوار است" <ref>وصیت نامه سیاسی - الهی حضرت امام خمینی، سروش ملکوتی صص‏۲۵ و ۲۶ .</ref><ref>[[غفار شاهدی|شاهدی، غفار]]، [[توحید و حکومت دینی (مقاله)|توحید و حکومت دینی]]، [[حکومت اسلامی (نشریه)|فصلنامه حکومت اسلامی]]، ص:۳۲۹ تا ۳۶۹.</ref>
*یکی دیگر از علمای معاصر نیز در نقد این دیدگاه می‏نویسد: "[[پیامبر اسلام]] علاوه بر پیشوایی دین، رهبر سیاسی نیز به شمار می‏آمد و این سمت را بر خاسته از نبوت خویش می‏دانست ... بنابراین کوته نظری است که برخی پنداشته‏اند [[پیامبر اسلام]] به دلیل [[پیامبر]] بودن، زعامت‏ سیاسی امت را بر عهده نگرفت ‏بلکه چون مردم او را شایسته‏‌ترین خود دیدند، برای این سمت‏ برگزیدند" <ref>معرفت، محمد هادی، ولایت فقیه، مؤسسه فرهنگ انتشارات التمهید، چاپ اول، قم . </ref><ref>[[غفار شاهدی|شاهدی، غفار]]، [[توحید و حکومت دینی (مقاله)|توحید و حکومت دینی]]، [[حکومت اسلامی (نشریه)|فصلنامه حکومت اسلامی]]، ص:۳۲۹ تا ۳۶۹.</ref>.
*به علاوه اعتقاد به توحید افعالی؛ یعنی اعتقاد به تلازم بین تمام شاخه‏‌های توحید افعالی که نتیجه فهم این اعتقاد این است که آموزه توحید در اسلام، نظامی کاملا منسجم و سازوار است؛ به گونه‏ای که تک تک اجزای آن، با یکدیگر همخوانی و هماهنگی دارد. از این رو، عدم پذیرش هر یک از اجزای این مجموعه هماهنگ، به دلیل تلازم موجود بین آنها، به نوعی تناقض و ناسازگاری خواهد انجامید. بنابراین، نمی‏توان ربوبیت تکوینی خدا را پذیرفت، اما ربوبیت تشریعی او را انکار کرده یا به صورت ناقص و در حد تشریع امور اخروی خلاصه کرد و تشریع الهی در امور سیاسی و اجتماعی را منکر شد و آن را بدون دلیل بر عهده مردم گذاشت. زیرا حق تشریع در امور سیاسی توسط مردم و حق تصرف در امور عمومی مردم برای اجرای قوانین و حکومت‏ بدون دخالت‏ خداوند نیازمند دلیل و پشتوانه عقلی و نقلی است که موجود نیست‏ بلکه در مقابل، برای اذن تشریعی پیامبران و [[ائمه]]{{عم}}، ادله زیادی وجود دارد که با بیان آنها در ضمن دیدگاه دوم ضعف و سستی ادعای اول بیشتر روشن می‏گردد<ref>[[غفار شاهدی|شاهدی، غفار]]، [[توحید و حکومت دینی (مقاله)|توحید و حکومت دینی]]، [[حکومت اسلامی (نشریه)|فصلنامه حکومت اسلامی]]، ص:۳۲۹ تا ۳۶۹.</ref>.
*'''مبنای طرفداران تفویض خاص:''' این گروه معتقدند که در عصر غیبت دلیل خاص وجود ندارد که خداوند ولایت‏ خویش را به غیر معصوم واگذار کرده باشد و چون اصل بر عدم ولایت است، بنابراین، حق ولایت‏ خداوند به مردم واگذار می‏گردد تا بر اساس انتخاب خود این حق را اعمال نمایند و به حاکمان از طرف خویش وکالت دهند تا بر آنان حکومت نمایند . به عبارت دیگر، این نظریه که به نظریه انتخاب معروف است می‏گوید: در زمان حضور معصوم زمامداری به عهده آنان است و در زمان غیبت فقط صفات و شرایط افراد صالح توسط پیشوایان آسمانی تعیین گردیده و گزینش فردی از میان افراد صلاحیت‏‌دار به عهده رای اکثریت وا نهاده شده است . طبق نظریه انتخاب دخالت رای مردم در موضوع حاکم اسلامی و در ثبوت ولایت و حق اعمال آن در زمان غیبت‏به نحو شرطیت و جزء الموضوع است نه کاشفیت . یعنی انتخاب و رای مردم در ردیف شرایطی همچون فقاهت و عدالت قرار گرفته است . و با نبود آن مشروعیت فقیه "حاکم" از بین می‏رود<ref>[[غفار شاهدی|شاهدی، غفار]]، [[توحید و حکومت دینی (مقاله)|توحید و حکومت دینی]]، [[حکومت اسلامی (نشریه)|فصلنامه حکومت اسلامی]]، ص:۳۲۹ تا ۳۶۹.</ref>.
*این نظریه در مقابل نظریه انتصاب قرار دارد که می‏گوید: در شریعت اسلام هر کس واجد صلاحیت است، خداوند به او چنین حقی داده و او دارای ولایت است ولی نظر به اینکه در حکومت اسلامی تنها یکی از فقها می‏تواند اعمال ولایت کند انتخاب فقط برای شناسایی و تشخیص است اما بعد از آنکه فردی شناسایی شد، نمی‏توان گفت انتخاب به او ولایت داده است‏بلکه انتخاب صرفا برای تعیین صاحب حق است نه واگذاری حق<ref>[[غفار شاهدی|شاهدی، غفار]]، [[توحید و حکومت دینی (مقاله)|توحید و حکومت دینی]]، [[حکومت اسلامی (نشریه)|فصلنامه حکومت اسلامی]]، ص:۳۲۹ تا ۳۶۹.</ref>.
*طرفداران تفویض خاص که همان نظریه انتخاب است، برای اثبات مدعای خود ادله متعددی اقامه کرده‏‌اند که مشروح آنها در کتاب دراسات فی ولایة الفقیه <ref>منتظری، حسینعلی، دراسات فی ولایة الفقیه، فقه الدولة الاسلامیه، الدار الاسلام، بیروت، چاپ دوم، ۱۴۰۹، ج‏۱.</ref> آمده است که ما در این تحقیق، در صدد بیان آن نیستیم و تنها به این نکته اشاره می‏کنیم که ادله طرفداران نظریه انتخاب در صورتی قابل استناد است که دلیل بر نص و نصب رهبر و حاکم دینی از جانب خداوند در دست نباشد در حالی‏که معتقدیم هم ادله عقلی و هم نقلی برای انتصابی بودن ولایت فقیه در زمان غیبت وجود دارد که در ادامه بحث‏ به آنها خواهیم پرداخت. ضمن اینکه ادله مذکور در جای خود توسط طرفداران نظریه انتصاب پاسخ داده شده است<ref>[[غفار شاهدی|شاهدی، غفار]]، [[توحید و حکومت دینی (مقاله)|توحید و حکومت دینی]]، [[حکومت اسلامی (نشریه)|فصلنامه حکومت اسلامی]]، ص:۳۲۹ تا ۳۶۹.</ref>.
*در مجموع می‏‌توان گفت ‏با توجه به ادله طرفداران نظریه انتخاب مشروعیت ‏حکومت فقیه برخاسته از رای مردم است البته با دو رویکرد متفاوت:
*دسته‏ای از طرفداران نظریه انتخاب بر این باورند که فقیه واجد شرایط با انتخاب مردم مشروعیت الهی و ولایت پیدا می‏کند و حکم او نافذ می‏شود<ref>[[غفار شاهدی|شاهدی، غفار]]، [[توحید و حکومت دینی (مقاله)|توحید و حکومت دینی]]، [[حکومت اسلامی (نشریه)|فصلنامه حکومت اسلامی]]، ص:۳۲۹ تا ۳۶۹.</ref>.
*دسته دیگر بر این عقیده‌‏اند که با گزینش مردم، حاکم مشروعیت مردمی و قانونی پیدا می‏کند و وکیل مردم در اداره، امور است.
*دسته اول اگر بتوانند ادعای خویش را ثابت نمایند، کم و بیش از نظر آثار بیرونی و تصرف در امور و حوزه اختیارات و نفوذ حکم بسان ولایت انتصابی خواهند بود و اشتراکات زیادی با آن دارند. اما این ادعا قابل اثبات نیست<ref>[[غفار شاهدی|شاهدی، غفار]]، [[توحید و حکومت دینی (مقاله)|توحید و حکومت دینی]]، [[حکومت اسلامی (نشریه)|فصلنامه حکومت اسلامی]]، ص:۳۲۹ تا ۳۶۹.</ref>.
*دسته دوم که به وکالت فقیه معتقدند، پیامدها و آثاری را ملتزم می‏شوند که پای‏بندی به آنها بسیار مشکل و حتی غیر ممکن است که در جای خود بحث‏شده است. در نتیجه نظریه انتخاب با توجه به پیامدهای آن و ضعف استدلال، قابل اثبات و پذیرش نمی‏باشد که با بررسی دیدگاه دوم در ادامه بحث ضعف آن روشن‏تر می‏گردد<ref>[[غفار شاهدی|شاهدی، غفار]]، [[توحید و حکومت دینی (مقاله)|توحید و حکومت دینی]]، [[حکومت اسلامی (نشریه)|فصلنامه حکومت اسلامی]]، ص:۳۲۹ تا ۳۶۹.</ref>.
*'''بررسی دیدگاه دوم:'''
*این دیدگاه می‌‏گوید: خداوند در ولایت تشریعی به انبیا اذن خاص داده است و به فقهای واجد شرایط اذن عام، تا در حد حفظ مصالح اسلام و مسلمین و در محدوده قوانین الهی، اعمال ولایت نمایند؛ یعنی زمامداری انسان حق ویژه خداست که به وسیله منصوبان خدا؛ آنانکه با معیارها و الگوهای تعیین شده در ایدئولوژی الهی از همه کس منطبق ترند به مرحله تحقق در می‏آید و به وسیله آنان نظام الهی پاسداری و مقررات الهی اجرا می‏گردد: مبنای این دیدگاه این است که انبیا علاوه بر شان رسالت، دارای شان [[امامت]] و [[ولایت]] نیز می‏باشند و خداوند به آنان اذن داده تا علاوه بر ابلاغ تشریع الهی به مردم، آن را در جامعه اجرا نمایند و علاوه بر [[انبیا]] [[ائمه]]{{عم}} و فقهای واجد شرایط هم از شان [[امامت]] و [[ولایت]]‏ با اذن الهی برخوردار می‏‌باشند<ref>[[غفار شاهدی|شاهدی، غفار]]، [[توحید و حکومت دینی (مقاله)|توحید و حکومت دینی]]، [[حکومت اسلامی (نشریه)|فصلنامه حکومت اسلامی]]، ص:۳۲۹ تا ۳۶۹.</ref>.
*البته شان [[ولایت]] و [[امامت]] "حق سرپرستی و [[ولایت]] نه خود [[ولایت]]" یک شان اعتباری است که از جانب خداوند برای بعضی‌‏ها اعتبار و جعل شده است. بنابر این، چون حقیقی نیست ممکن است‏با عدم پذیرش و اطاعت مردم در حد قوه باقی بماند و به مرحله فعلیت نرسد. بنابراین لازمه اعمال ولایت تشریعی، پذیرش و اطاعت اختیاری مردم است البته مردم نیز بر اساس توحید در اطاعت، مکلف به اطاعت ولی شرعی می‏باشند {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|وَمَا أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلاَّ لِيُطَاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَّلَمُواْ أَنفُسَهُمْ جَاؤُوكَ فَاسْتَغْفَرُواْ اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُواْ اللَّهَ تَوَّابًا رَّحِيمًا}}﴾}}<ref> و ما هیچ پیامبری را نفرستادیم مگر برای آنکه به اذن خداوند از او فرمانبرداری کنند و اگر آنان هنگامی که به خویش ستم روا داشتند نزد تو می‌آمدند و از خداوند آمرزش می‌خواستند و پیامبر برای آنان آمرزش می‌خواست خداوند را توبه‌پذیر بخشاینده می‌یافتند؛ سوره نساء، آیه: ۶۴.</ref> برای توضیح بیشتر این دیدگاه، لازم است به موارد مختلف اذن تشریعی خداوند پرداخت<ref>[[غفار شاهدی|شاهدی، غفار]]، [[توحید و حکومت دینی (مقاله)|توحید و حکومت دینی]]، [[حکومت اسلامی (نشریه)|فصلنامه حکومت اسلامی]]، ص:۳۲۹ تا ۳۶۹.</ref>:
# [[اذن تشریعی خداوند به پیامبران]]؛
#[[اذن تشریعی خداوند به امامان]].


#[[اذن تشریعی خداوند به فقهای واجد شرایط]].
قسم دیگر [[توحید افعالی]]، [[توحید در ولایت]] و [[حاکمیت]] است که به دو بخش [[تکوینی]] و [[تشریعی]] تقسیم می‏‌گردد. با توجه به معنای [[ولایت]] که [[سرپرستی]] و [[حق سرپرستی]] است. [[توحید در ولایت]]؛ یعنی [[خداوند]] [[حق سرپرستی]] بر تمام موجودات و مخلوقات خود را دارد و اگر این [[سرپرستی]] که با [[تصرف]] او همراه است در [[طبیعت]] و با اسباب غیر عادی باشد [[ولایت تکوینی]] است که به [[ربوبیت تکوینی]] باز می‏گردد و اگر [[تصرف]] و تأثیرگذاری [[خداوند]] بر [[افعال]] و [[رفتار]] [[انسان‌ها]] باشد [[ولایت تشریعی]] است. بنابراین [[ولایت تشریعی]] [[خداوند]]؛ یعنی [[تصرف]] در [[افعال]] [[انسان‌ها]] توسط کسی است که [[حق]] این [[تصرف]] را داراست که البته تحقق این [[حق]] با [[پذیرش ولایت]] او توسط [[مردم]] و [[متابعت]] از [[خداوند]] امکان‏پذیر است که با [[توحید در اطاعت]] قابل [[اثبات]] است. بعد از [[تبیین]] [[ربوبیت]] [[تشریع]] و [[ولایت تشریعی]] و [[توحید در اطاعت]]، نوبت‏ به [[ارتباط]] آنها با حکومت دینی می‏‌رسد که روشن گردید بین [[توحید در ربوبیت]] و حکومت دینی ملازمه است.


==منابع==
زیرا [[ربوبیت]] [[تشریع]] همان [[جعل]] و وضع [[قانون]] است و [[ولایت تشریعی]] همان [[اجرای قانون]] [[الهی]] در [[زندگی]] انسان‌هاست و [[بهترین]] [[قانون]] بدون مجری [[شایسته]] و [[برترین]] مجری بدون [[قانون]] خوب، کار آمد نخواهد بود.
* [[پرونده:11424.jpg|22px]] [[غفار شاهدی|شاهدی، غفار]]، '''[[توحید و حکومت دینی (مقاله)|توحید و حکومت دینی]]'''، [[حکومت اسلامی (نشریه)|فصلنامه حکومت اسلامی]]؛


==پانویس==
[[خداوند]] برای تحقق [[عینی]] ولایت خود، باید [[تشریع]] خود را به [[آگاهی]] [[مردم]] برساند و سپس در [[جامعه]] [[اجرا]] نماید. این کار باید توسط واسطه‏‌ای میان [[خدا]] و [[مردم]] انجام شود، حال این واسطه چه کسی است، باید با [[اذن]] و معرفی خود [[خداوند]] باشد و خداوند این [[مسؤولیت]] را به عهده [[خلیفه]] خود قرار داده است. [[خلیفه الهی]] در [[درجه]] اول [[پیامبران]] هستند و در مرتبه بعد [[ائمه]] و سپس در زمان غیبتِ [[معصوم]] به عهده فقهای واجد شرایط است؛ یعنی [[پیامبر]] از [[خداوند]] ماذون است تا [[تشریع الهی]] را برای [[مردم]] بیان کند و نیز اجازه دارد از طرف [[خداوند]] این [[قوانین]] را در [[جامعه]] پیاده کند و چون پیاده کردن [[قوانین]] [[خداوند]]، [[نیازمند]] ابزار مناسب آن است، [[خداوند]] شان [[حکومت]] و [[ولایت]] را به او داده تا با [[تشکیل حکومت]] و به دست گرفتن ابزار لازم، نسبت ‏به [[اجرای قوانین]] [[سیاسی]] و [[اجتماعی]] [[خداوند]] [[اقدام]] کند و چون [[اجرای تشریع الهی]] مربوط به تمام زمان‌هاست، بعد از او هم به مجری [[قانون]] که ماذون باشد نیاز است که این [[اذن]] با استفاده از [[آیات]] و [[روایات]] مستفیضه و متواتره، به [[ائمه]] منتقل شده و آنان نیز دارای شان [[مرجعیت دینی]] و [[زعامت]] ‏سیاسی هستند و در [[زمان غیبت]] نیز این [[مناصب]] با استفاده از [[ادله عقلی]] و [[نقلی]] به [[فقیه]] واجد شرایط انتقال می‏‌یابد.
{{پانویس2}}
 
[[سیره عملی]] [[پیامبران]] و [[ائمه]] نیز مؤید همین ادعاست؛ زیرا اکثر جهادها و [[مبارزات]] آنان برای تحقق همین معنا از [[توحید]] بوده است.
 
بنابراین، [[اعتقاد]] به تمام [[مراتب توحید]]، به خصوص [[ربوبیت]] و [[ولایت تشریعی]]، بدون [[اعتقاد]] به حکومت دینی امکان‏پذیر نیست و حکومت دینی هم یعنی اجرای [[تشریع]] [[خداوند]] در [[جامعه]] توسط کسی که ماذون از طرف خداست.
 
بنابراین، دیدگاه‏های دیگر که این معنا را بر نمی‌‏تابند و [[دین]] را از [[سیاست]] جدا می‏دانند و اینکه [[حاکم]] چه کسی باشد یا چه قوانینی را [[اجرا]] کند را به رای و قرار داد [[مردم]] می‏دانند، مردود است<ref>[[غفار شاهدی|شاهدی، غفار]]، [[توحید و حکومت دینی (مقاله)|توحید و حکومت دینی]]، [[حکومت اسلامی (نشریه)|فصلنامه حکومت اسلامی]]، ص۳۲۹ تا ۳۶۹.</ref>
 
== ملازمه میان توحید در ربوبیت و حکومت دینی ==
{{همچنین|توحید در ربوبیت}}
آیا [[یکتاپرستی]]، به عنوان یک مفهوم و برداشت نظری، می‏تواند در [[زندگی]] [[انسان]] و به ویژه در خط دادن به حاکمیت سیاسی در دنیای [[آدمیان]] مؤثر باشد؟ پاسخ به این [[پرسش]] مستلزم ارائه تصویری روشن از حضور [[خداوند]] در عالم [[انسانی]] و دنیای بشری است و اینکه آیا حضور [[خداوند]] حضور جنبی و بدون کارایی است یا اینکه اساسی و پویا و تأثیر گذار است؟ [[حقیقت]] این است که [[اسلام]] در صدد آن نبوده است تا مسأله [[توحید]] را بعد تجریدی بدهد تا هیچ ارتباطی با [[زندگی]] [[آدمی]] و مسایل روزمره او نداشته باشد بلکه به عکس، [[سعی]] کرده تا [[جامعه اسلامی]] را از مسیرهای [[توحید]]، به خصوص [[توحید افعالی]]، به پیش ببرد.
 
اما اینکه چگونه می‏تواند [[جامعه اسلامی]] را از مسیرهای [[توحید افعالی]] به پیش ببرد پاسخ آن، از مباحث مربوط به [[توحید افعالی]] روشن می‏‌شود؛ زیرا در مباحث گذشته بیان شد که از [[شؤون]] ربوبیت‏ [[خداوند]] [[توحید در تشریع]]، [[ولایت تشریعی]] "[[توحید در حاکمیت]]" و [[توحید در اطاعت]] است؛ یعنی مبنای [[جهان]] بینی [[توحیدی]]:
# [[تشریع قوانین]] بر اساس [[توحید در تشریع]]، [[حق]] [[خداوند]] است.
# [[اداره امور]] [[انسان‌ها]] و [[تصرف]] در [[نفوس]] و [[اموال]] و [[افعال]] آنان از کانال [[اعمال]] [[قوانین]] [[خداوند]] بر طبق [[توحید در حاکمیت]] اولا و بالذات در انحصار اوست.
# [[اطاعت از خداوند]] و تن دادن به [[ولایت تشریعی]] او، بر اساس [[توحید در اطاعت]]، مخصوص [[خداوند]] است. بنابراین، دخالت در تمام امور [[انسان‌ها]] از اختیارات ویژه [[مدبر]] و ولی [[حقیقی]] [[بشر]] است که این دخالت تنها در شکل حکومت دینی امکان‏پذیر است؛ زیرا حکومت دینی یعنی [[حکومتی]] که [[قوانین]] آن از طرف [[خداوند]] بوده و مجریان آن [[منصوب]] از طرف او باشند و [[مردم]] نیز از [[دستورات]] [[حاکمان]] [[منصوب]] [[الهی]] که بر اساس [[قانون]] [[خداوند]] صادر می‏‌شود [[اطاعت]] نمایند.
 
البته تحقق [[عینی]] [[ولایت]] و [[حاکمیت]] [[تشریعی]] [[خداوند]]، که با [[انسان‌ها]] سر و کار دارد، با دو شرط امکان‏پذیر است:
# [[ابلاغ تشریع الهی]] یعنی [[تشریع الهی]] و تقنین او به [[مردم]] برسد و [[مردم]] از آن [[آگاه]] شوند.
# [[اجرای تشریع الهی]] یعنی [[تشریع الهی]] بعد از [[آگاهی]] [[مردم]] از آن، در [[زندگی فردی]] و [[اجتماعی]] آنان [[اجرا]] و پیاده شود<ref>[[غفار شاهدی|شاهدی، غفار]]، [[توحید و حکومت دینی (مقاله)|توحید و حکومت دینی]]، [[حکومت اسلامی (نشریه)|فصلنامه حکومت اسلامی]]، ص۳۲۹ تا ۳۶۹.</ref>.
 
در نگاهی تفصیلی به رابطه [[دین]] و [[حکومت]]، ۴ حالت در این زمینه فرض شده است:
# '''ارزش‌پسند:''' [[دین]]، تنها به اصول ارزشیِ [[حکومت]]، همچون [[تکلیف]] [[دولت]] در برابر [[مردم]]، مالكيّت [[اجتماعی]] [[بیت المال]]<ref>ر. ک: نظام الاسلام الحكم والدوله، ص ۲۹-۵۰.</ref>، [[مساوات]]، [[آزادی]]<ref>احیای فکر دینی، ص ۱۷۷.</ref>، با محوریّت اصل [[عدالت]] در همه موارد اشاره کرده است. مسائل ویژه شکل [[حکومت]]، به اوضاع ویژه [[صدر اسلام]] وابسته است<ref>هرمنوتیک کتاب و سنت، ص ۶۹.</ref>.
# '''آرمان‌پسند:''' پیوند [[دین]] با [[حکومت]] در بُعد [[جهان‌بینی]] خاصّ [[دینی]] است و [[حکومت]] باید در جهت [[خدمت]] به اهداف [[دینی]] [[قانون]] گذارد؛ بی‌آنکه در چگونگی قانونگذاری دخالت و حدود و [[تکالیف]] ویژه‌ای را معیّن کند<ref>جامعه مدنی و حاکمیت دینی، ص ۱۳۰.</ref>.
# '''پیوند دستوری محدود:''' [[دین]] با یادکرد اصول کلّی، بخشی از راهبردهای خاصّ [[حکومتی]] را نیز در نظر داشته و بخش دیگر را به عهده [[عقل]] و تجربه گذارده است<ref>زاد المسیر، ج ۲، ص ۵۷۸؛ الكشاف، ج ۲، ص ۶۲۸؛ سیاست و حکومت در قرآن، ص ۸۹.</ref>.
# '''پیوند دستوری جامع:''' مجموعه راهبردهای [[حکومتی]] را از [[دین]] می‌توان برداشت کرد<ref>النظريات السياسية الاسلاميه، ص ۲۸.</ref>. [[قرآن کریم]]، این کتاب جامع [[هدایت]]<ref>نک: الفواتح الإلهيه، ج ۱، ص ۴۳۵؛ زبدة التفاسير، ج ۳، ص ۵۹۹.</ref> {{متن قرآن|وَيَوْمَ نَبْعَثُ فِي كُلِّ أُمَّةٍ شَهِيدًا عَلَيْهِم مِّنْ أَنفُسِهِمْ وَجِئْنَا بِكَ شَهِيدًا عَلَى هَؤُلاء وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَانًا لِّكُلِّ شَيْءٍ وَهُدًى وَرَحْمَةً وَبُشْرَى لِلْمُسْلِمِينَ}}<ref> و (یاد کن) روزی را که در هر امّتی گواهی از خودشان بر آنان برانگیزیم و تو را بر اینان گواه آوریم و بر تو این کتاب را فرو فرستادیم که بیانگر هر چیز و رهنمود و بخشایش و نویدبخشی برای مسلمانان است؛ سوره نحل، آیه ۸۹.</ref> در بردارنده اصولی است که [[عقل‌ها]] بی‌نیاز از فراگیری آن نیستند<ref>نک: تفسیر ثعلبی، ج ۶، ص ۳۷؛ المیزان، ج ۷، ص ۸۱-۸۲.</ref>. بازکاوی ماهیّت [[حکومت]] که [[کامل‌ترین]] راه دستیابی به اهداف [[دین]] است و تجلّی‌گاه [[ولایت]] که شرط [[کمال دین]] خوانده شده {{متن قرآن|حُرِّمَتْ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةُ وَالدَّمُ وَلَحْمُ الْخِنزِيرِ وَمَا أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ بِهِ وَالْمُنْخَنِقَةُ وَالْمَوْقُوذَةُ وَالْمُتَرَدِّيَةُ وَالنَّطِيحَةُ وَمَا أَكَلَ السَّبُعُ إِلاَّ مَا ذَكَّيْتُمْ وَمَا ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ وَأَن تَسْتَقْسِمُواْ بِالأَزْلامِ ذَلِكُمْ فِسْقٌ الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُواْ مِن دِينِكُمْ فَلاَ تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الإِسْلامَ دِينًا فَمَنِ اضْطُرَّ فِي مَخْمَصَةٍ غَيْرَ مُتَجَانِفٍ لِّإِثْمٍ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ }}<ref>مردار و خون و گوشت خوک و آنچه جز به نام خداوند ذبح شده باشد و مرده با خفگی و مرده با ضربه و مرده با افتادن از بلندی و مرده از شاخ زدن حیوان دیگر و آنچه درندگان نیم‌خور کرده باشند- جز آن را که (تا زنده است) ذبح کرده‌اید- و آنچه بر روی سنگ‌های مقدّس (برای بت‌ها) قربانی شود و آنچه با تیرهای بخت‌آزمایی قسمت کنید (خوردن گوشت همه اینها) بر شما حرام و آنها (همه) گناه است؛ امروز کافران از دین شما نومید شدند پس، از ایشان مهراسید و از من بهراسید! امروز دینتان را کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را (به عنوان) آیین شما پسندیدم پس، هر که در قحطی و گرسنگی ناگزیر (از خوردن گوشت حرام) شود بی‌آنکه گراینده به گناه باشد بی‌گمان خداوند آمرزنده‌ای بخشاینده است؛ سوره مائده، آیه ۳.</ref>.<ref>تفسیر قمی، ج ۱، ص ۱۶۲؛ الکافی، ج ۱، ص ۱۹۸؛ نک: الدر المنثور، ج ۲، ص ۲۵۹.</ref> در کنار لحاظ [[دین]] که تشریعِ برآمده از [[فطرت]] {{متن قرآن|فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ}}<ref>بنابراین با درستی آیین روی (دل) را برای این دین راست بدار! بر همان سرشتی که خداوند مردم را بر آن آفریده است؛ هیچ دگرگونی در آفرینش خداوند راه ندارد؛ این است دین استوار اما بیشتر مردم نمی‌دانند؛ سوره روم، آیه ۳۰.</ref> و [[احیاگر]] [[معرفت]]<ref>نهج البلاغه شرح عبده، ج ۱، ص ۱۴.</ref> و اعمّ از هدایت‌های [[عقلانی]] و [[نقلی]] جریان‌پذیری [[آموزه‌های قرآنی]] بر متغیّرها و مدیریّت [[تغییر]] است<ref>تفسیر عیاشی، ج ۲، ص ۲۰۳؛ الغيبه، ص ۱۳۳.</ref> و نقش محوری شخص [[حاکم]] به عنوان امتداد بخش خطّ [[رسالت]] در حوزه استخراج و تطبيق [[معارف]] عمیق [[قرآنی]] {{متن قرآن|وَإِذَا جَاءَهُمْ أَمْرٌ مِّنَ الأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذَاعُواْ بِهِ وَلَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَإِلَى أُولِي الأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِينَ يَسْتَنبِطُونَهُ مِنْهُمْ وَلَوْلاَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ لاَتَّبَعْتُمُ الشَّيْطَانَ إِلاَّ قَلِيلاً}}<ref> و هنگامی که خبری از ایمنی یا بیم به ایشان برسد آن را فاش می‌کنند و اگر آن را به پیامبر یا پیشوایانشان باز می‌بردند کسانی از ایشان که آن را در می‌یافتند به آن پی می‌بردند و اگر بخشش و بخشایش خداوند بر شما نمی‌بود (همه) جز اندکی، از شیطان پیروی می‌کردید؛ سوره نساء، آیه ۸۳.</ref>.<ref>نک: تفسير مقاتل، ج ۱، ص ۳۹۳؛ احکام القرآن، جصاص، ج ۳، ص ۱۸۴.</ref> می‌تواند ما را به این دیدگاه پایبند سازد<ref>[[سید محسن کاظمی|کاظمی، سید محسن]]، [[حکومت (مقاله)|حکومت]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱۱ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۱۱، ص۲۷۰ - ۳۰۱.</ref>.
 
نگرش [[سکولاریسم]]، با استناد به خالی بودن [[دین]] از اصطلاحات [[حکومتی]]<ref>الاسلام و اصول الحكم، ص ۴۴-۴۵.</ref> و عدم امکان اشتمال [[دین]] به عنوان امری ثابت و کلّی بر [[سیاست]] که متغيّر نسبی و جزئی است<ref>نهضت امام خمینی، ج ۱، ص ۳۱۴.</ref>، یا ترتّب آفاتی چون ورود [[دین]] در بازی‌های [[سیاسی]]<ref>صحیفه نور، ج ۹، ص ۱۸۲.</ref>، [[قلمرو دین]] را تنها در امور شخصی دانسته و دیدگاه اخیر را به نقد می‌کشد. این دیدگاه در پاسخ به [[شبهه]] انحصار [[رسالت]] به [[انذار]] {{متن قرآن|أَوَلَمْ يَتَفَكَّرُواْ مَا بِصَاحِبِهِم مِّن جِنَّةٍ إِنْ هُوَ إِلاَّ نَذِيرٌ مُّبِينٌ}}<ref>آیا نیندیشیده‌اند (تا بدانند) که همنشین آنان به هیچ روی دیوانگی ندارد او جز بیم‌دهنده‌ای آشکار نیست؛ سوره اعراف، آیه ۱۸۴.</ref> یا سلب [[مسئولیّت]] [[حفاظت]] آن از [[پیامبر]] را<ref>الاسلام و اصول الحكم، ص ۱۴۷-۱۴۸، ۱۷۱.</ref> {{متن قرآن|مَّنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ وَمَن تَوَلَّى فَمَا أَرْسَلْنَاكَ عَلَيْهِمْ حَفِيظًا}}<ref> هر که از پیامبر فرمانبرداری کند بی‌گمان از خداوند فرمان برده است و هر که رو گرداند (بگو بگرداند) ما تو را مراقب آنان نفرستاده‌ایم؛ سوره نساء، آیه۸۰.</ref> در زمینه سلب [[مسئولیّت]] در قبال جلب اسباب خارج از [[اختیار]] می‌داند<ref>الميزان، ج ۵، ص ۵.</ref> افزون بر این، [[مسئولیّت]] [[انذار]] که از [[شئون]] [[امر به معروف و نهی از منکر]] است، شروطی می‌خواهد که تنها در سایه [[حکومت]] [[دین]] شدنی است و اصطلاحات [[سیاسی]] بسیار [[قرآن]] نیز بر اساس [[مبانی سیاسی]] مترقّی این [[کتاب]] [[تفسیر]] می‌گردند.
 
در مورد چالش [[ثبات]] [[دین]] و دگرگونی [[سیاست]] نیز با عطف عنان به [[سیاست]] متعالی و ارزش‌مدار و توجه به تمامی جوانب [[مادّی]] و [[معنوی]] در قانونگذاری، [[پذیرش]] [[عقل]] در [[حریم]] [[دین]] به عنوان یکی از منابع [[اجتهاد]] و [[استنباط]] [[احکام]] متغیّر از اصول ثابت، [[عنایت]] به رابطه علّی و معلولی [[احکام]] با [[مفاسد]] و [[مصالح]] واقعی و درجه‌بندی [[احکام]]، استعمال [[قواعد]] [[حاکم]] و ثانوی ـ مانند [[قاعده لاحرج]] و لاضرر ـ و اختیارات شخص [[حاکم]] [[جامعه اسلامی]]<ref>مجموعه آثار، ج ۳، ص ۱۹۰-۱۹۵، «ختم نبوت».</ref> از حکومت دینی [[دفاع]] شده است. در ناسازگاری اهداف و دستورهای [[دینی]] با [[زعامت سیاسی]] [[دین]] نیز اشکالاتی یاد شده است، همچون [[استبدادی]] و محدودیّت‌زایی و تعصّب‌آفرین بودن [[احکام]]، تمرکز [[قدرت]] و عدم [[تفکیک قوا]]، عدم کنترل بر [[رهبری]] و عدم توجه به [[رأی]] [[اکثریت]] [[مردم]] و [[محدودیت]] در ابراز [[عقیده]] حتّى برای [[پیامبر]] {{صل}} {{متن قرآن|إِنَّا أَنزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِتَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ بِمَا أَرَاكَ اللَّهُ وَلاَ تَكُن لِّلْخَائِنِينَ خَصِيمًا}}<ref>ما این کتاب (آسمانی) را بر تو، به حق فرو فرستاده‌ایم تا در میان مردم بدانچه خداوند به تو نمایانده است داوری کنی و طرفدار خائنان مباش؛ سوره نساء، آیه ۱۰۵.</ref>، اصل [[دینی]] [[زهدگرایی]] و [[گریز]] از [[دنیا]] و غیر [[انسانی]] بودن حکومت دینی به جهت احکامی مانند [[ولایت]]، تسليم، [[تبعیت]] و [[عبودیت]] که [[شخصیت]] و [[حقوق انسان]] را نادیده می‌گیرد<ref>ر. ک: از معرفت دینی تا حکومت دینی، ص ۱۰۲-۱۰۳.</ref> در پاسخ، این‌گونه اشکالات، برخاسته از بد فهمیدن [[دین]] و [[احکام]] و [[مصالح]] آنها و خلط [[ادیان]] با هم و [[اشتباه]] در تفسير [[سیاست]] یا [[حقوق انسان]] دانسته شده و گاه نیز مشکل از [[ناتوانی]] [[حکومت‌ها]] تلقی شده است که در [[مقام]] [[اجرا]] گاه مراد از حکومت دینی، [[حکومت]] [[حاکمان دینی]] است، بی‌آنکه [[تعالیم دینی]] در [[جامعه]] نهادینه شده باشند<ref>ر. ک: نظام الحكم فی الاسلام، ص ۱۷۸-۱۷۹؛ نیز: حياة الامام الحسين {{ع}}، ج ۲، ص ۳۶۶-۳۶۷.</ref>.<ref>[[سید محسن کاظمی|کاظمی، سید محسن]]، [[حکومت (مقاله)|حکومت]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱۱ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۱۱، ص۲۷۰ - ۳۰۱.</ref>
 
== جستارهای وابسته ==
{{مدخل وابسته}}
* [[حکومت]]
* [[اسباب بقای حکومت]]
* [[اسباب زوال حکومت]]
* [[اسقاط حکومت]]
* [[تشکیل حکومت الهی]]
* [[تغلب]]
* [[حفظ حکومت]]
* [[حق حکومت]]
* [[حکومت استبدادی]]
* [[حکومت اسلامی]]
* [[حکومت الهی]]
* [[حکومت باطل]]
* [[حکومت جمهوری]]
* [[حکومت حق]]
* [[حکومت در زمان غیبت]]
* [[حکومت دینی]]
* [[حکومت فقهی]]
* [[حکومت مردم بر مردم]]
* [[حکومت مطلقه]]
* [[حکومت پارلمانی]]
* [[دارالحکومة]]
* [[شورا در حکومت]]
* [[فقه حکومتی]]
* [[قضاوت]]
* [[قهر در حکومت]]
* [[قیام بر ضد حکومت]]
* [[کارگزاران حکومت]]
* [[مدارا در حکومت]]
* [[منصب حکومت]]
* [[هدف حکومت]]
* [[وظایف حکومت]]
* [[ولایت از نائب سلطان عادل]]
* [[ولایت فقیه]]
{{پایان مدخل وابسته}}
 
== منابع ==
{{منابع}}
# [[پرونده:11424.jpg|22px]] [[غفار شاهدی|شاهدی، غفار]]، '''[[توحید و حکومت دینی (مقاله)|توحید و حکومت دینی]]'''، [[حکومت اسلامی (نشریه)|فصلنامه حکومت اسلامی]]؛
# [[پرونده:11677.jpg|22px]] [[اباصلت فروتن|فروتن، اباصلت]]، [[علی اصغر مرادی|مرادی، علی اصغر]]، [[واژه‌نامه فقه سیاسی (کتاب)|'''واژه‌نامه فقه سیاسی''']]
# [[پرونده:000062.jpg|22px]] [[سید محسن کاظمی|کاظمی، سید محسن]]، [[حکومت - کاظمی (مقاله)|حکومت]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۱ (کتاب)|'''دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۱''']]
{{پایان منابع}}
 
== پانویس ==
{{پانویس}}
 
{{حکومت}}


[[رده:حکومت]]
[[رده:حکومت]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۴ اوت ۲۰۲۲، ساعت ۲۳:۵۰

حکومت دینی، حکومتی است که تمامی ارکان آن بر اساس دین شکل گرفته و قوانین و مقررات اجرایی آن برگرفته از احکام دینی باشد و نیز آرا و منویات شخص حاکم در امر حکومت دخالت نداشته، بلکه شخصیت حقوقی اوست که در چارچوب قوانین الهی و در راستای مصالح عمومی حکومت می‌کند. در حکومت دینی تمرکز قدرت دست هیچ کس نبوده و حاکم، تنها مجری قوانین الهی است.

مقدمه

در نظام عقیدتی اسلام، حکومت دینی، حکومتی است که تمامی ارکان آن بر اساس دین شکل گرفته و قوانین و مقررات اجرایی آن برگرفته از احکام دینی باشد[۱] و نیز آرا و منویات شخص حاکم در امر حکومت دخالت نداشته، بلکه شخصیت حقوقی اوست که در چارچوب قوانین الهی و در راستای مصالح عمومی حکومت می‌کند[۲]. در حکومت دینی تمرکز قدرت دست هیچ کس نبوده و حاکم، تنها مجری قوانین الهی است[۳]؛ زیرا در جهان‌بینی اسلامی، این فقط خدای متعال است که صلاحیت قانون‌گذاری دارد[۴]. حاکم، در قوانین موضوعه و احکام ثانوی نیز در چارچوب قوانین الهی حکم صادر می‌کند. در برخی از تعابیر، حکومت دینی به معنای حکومت دینداران آمده است. بنابراین دیدگاه، رعایت قوانین اسلامی از مشخصه‌های حکومت دینی نخواهد بود؛ بلکه تنها وجود شهروندان متدین در صدق حکومت دینی، کافی است[۵].

رابطه توحید با حکومت دینی

«توحید»، به معنای یگانه‌دانستن خداوند، دارای مراتبی است که مهمترین مراتب آن شامل توحید ذاتی، صفاتی و افعالی است. آنچه که در این تحقیق به مناسبت موضوع آن مورد توجه قرار گرفته است، توحید افعالی است که به معنای فاعلیت تام و مستقل خداوند در اثرگذاری بر عالم است.

توحید افعالی، با توجه به اقسام کلی افعال خداوند، به شاخه‏‌های مختلف تقسیم می‏گردد که مهمترین آن، توحید در ربوبیت است. ربوبیت نیز دارای شؤون و مراتب مختلفی است که مهمترین آن، توحید در تشریع و توحید در ولایت و حاکمیت و توحید در اطاعت است.

ربوبیت تشریعی که همان توحید در تشریع است، مربوط به افعال اختیاری و اراده انسان می‏‌شود به این معنا که تنها خداوند است که حق قانونگذاری برای انسان‌ها را دارد؛ چون تنها اوست که به مصالح و مفاسد واقعی انسان‌ها احاطه و آگاهی کامل دارد.

قسم دیگر توحید افعالی، توحید در ولایت و حاکمیت است که به دو بخش تکوینی و تشریعی تقسیم می‏‌گردد. با توجه به معنای ولایت که سرپرستی و حق سرپرستی است. توحید در ولایت؛ یعنی خداوند حق سرپرستی بر تمام موجودات و مخلوقات خود را دارد و اگر این سرپرستی که با تصرف او همراه است در طبیعت و با اسباب غیر عادی باشد ولایت تکوینی است که به ربوبیت تکوینی باز می‏گردد و اگر تصرف و تأثیرگذاری خداوند بر افعال و رفتار انسان‌ها باشد ولایت تشریعی است. بنابراین ولایت تشریعی خداوند؛ یعنی تصرف در افعال انسان‌ها توسط کسی است که حق این تصرف را داراست که البته تحقق این حق با پذیرش ولایت او توسط مردم و متابعت از خداوند امکان‏پذیر است که با توحید در اطاعت قابل اثبات است. بعد از تبیین ربوبیت تشریع و ولایت تشریعی و توحید در اطاعت، نوبت‏ به ارتباط آنها با حکومت دینی می‏‌رسد که روشن گردید بین توحید در ربوبیت و حکومت دینی ملازمه است.

زیرا ربوبیت تشریع همان جعل و وضع قانون است و ولایت تشریعی همان اجرای قانون الهی در زندگی انسان‌هاست و بهترین قانون بدون مجری شایسته و برترین مجری بدون قانون خوب، کار آمد نخواهد بود.

خداوند برای تحقق عینی ولایت خود، باید تشریع خود را به آگاهی مردم برساند و سپس در جامعه اجرا نماید. این کار باید توسط واسطه‏‌ای میان خدا و مردم انجام شود، حال این واسطه چه کسی است، باید با اذن و معرفی خود خداوند باشد و خداوند این مسؤولیت را به عهده خلیفه خود قرار داده است. خلیفه الهی در درجه اول پیامبران هستند و در مرتبه بعد ائمه و سپس در زمان غیبتِ معصوم به عهده فقهای واجد شرایط است؛ یعنی پیامبر از خداوند ماذون است تا تشریع الهی را برای مردم بیان کند و نیز اجازه دارد از طرف خداوند این قوانین را در جامعه پیاده کند و چون پیاده کردن قوانین خداوند، نیازمند ابزار مناسب آن است، خداوند شان حکومت و ولایت را به او داده تا با تشکیل حکومت و به دست گرفتن ابزار لازم، نسبت ‏به اجرای قوانین سیاسی و اجتماعی خداوند اقدام کند و چون اجرای تشریع الهی مربوط به تمام زمان‌هاست، بعد از او هم به مجری قانون که ماذون باشد نیاز است که این اذن با استفاده از آیات و روایات مستفیضه و متواتره، به ائمه منتقل شده و آنان نیز دارای شان مرجعیت دینی و زعامت ‏سیاسی هستند و در زمان غیبت نیز این مناصب با استفاده از ادله عقلی و نقلی به فقیه واجد شرایط انتقال می‏‌یابد.

سیره عملی پیامبران و ائمه نیز مؤید همین ادعاست؛ زیرا اکثر جهادها و مبارزات آنان برای تحقق همین معنا از توحید بوده است.

بنابراین، اعتقاد به تمام مراتب توحید، به خصوص ربوبیت و ولایت تشریعی، بدون اعتقاد به حکومت دینی امکان‏پذیر نیست و حکومت دینی هم یعنی اجرای تشریع خداوند در جامعه توسط کسی که ماذون از طرف خداست.

بنابراین، دیدگاه‏های دیگر که این معنا را بر نمی‌‏تابند و دین را از سیاست جدا می‏دانند و اینکه حاکم چه کسی باشد یا چه قوانینی را اجرا کند را به رای و قرار داد مردم می‏دانند، مردود است[۶]

ملازمه میان توحید در ربوبیت و حکومت دینی

آیا یکتاپرستی، به عنوان یک مفهوم و برداشت نظری، می‏تواند در زندگی انسان و به ویژه در خط دادن به حاکمیت سیاسی در دنیای آدمیان مؤثر باشد؟ پاسخ به این پرسش مستلزم ارائه تصویری روشن از حضور خداوند در عالم انسانی و دنیای بشری است و اینکه آیا حضور خداوند حضور جنبی و بدون کارایی است یا اینکه اساسی و پویا و تأثیر گذار است؟ حقیقت این است که اسلام در صدد آن نبوده است تا مسأله توحید را بعد تجریدی بدهد تا هیچ ارتباطی با زندگی آدمی و مسایل روزمره او نداشته باشد بلکه به عکس، سعی کرده تا جامعه اسلامی را از مسیرهای توحید، به خصوص توحید افعالی، به پیش ببرد.

اما اینکه چگونه می‏تواند جامعه اسلامی را از مسیرهای توحید افعالی به پیش ببرد پاسخ آن، از مباحث مربوط به توحید افعالی روشن می‏‌شود؛ زیرا در مباحث گذشته بیان شد که از شؤون ربوبیت‏ خداوند توحید در تشریع، ولایت تشریعی "توحید در حاکمیت" و توحید در اطاعت است؛ یعنی مبنای جهان بینی توحیدی:

  1. تشریع قوانین بر اساس توحید در تشریع، حق خداوند است.
  2. اداره امور انسان‌ها و تصرف در نفوس و اموال و افعال آنان از کانال اعمال قوانین خداوند بر طبق توحید در حاکمیت اولا و بالذات در انحصار اوست.
  3. اطاعت از خداوند و تن دادن به ولایت تشریعی او، بر اساس توحید در اطاعت، مخصوص خداوند است. بنابراین، دخالت در تمام امور انسان‌ها از اختیارات ویژه مدبر و ولی حقیقی بشر است که این دخالت تنها در شکل حکومت دینی امکان‏پذیر است؛ زیرا حکومت دینی یعنی حکومتی که قوانین آن از طرف خداوند بوده و مجریان آن منصوب از طرف او باشند و مردم نیز از دستورات حاکمان منصوب الهی که بر اساس قانون خداوند صادر می‏‌شود اطاعت نمایند.

البته تحقق عینی ولایت و حاکمیت تشریعی خداوند، که با انسان‌ها سر و کار دارد، با دو شرط امکان‏پذیر است:

  1. ابلاغ تشریع الهی یعنی تشریع الهی و تقنین او به مردم برسد و مردم از آن آگاه شوند.
  2. اجرای تشریع الهی یعنی تشریع الهی بعد از آگاهی مردم از آن، در زندگی فردی و اجتماعی آنان اجرا و پیاده شود[۷].

در نگاهی تفصیلی به رابطه دین و حکومت، ۴ حالت در این زمینه فرض شده است:

  1. ارزش‌پسند: دین، تنها به اصول ارزشیِ حکومت، همچون تکلیف دولت در برابر مردم، مالكيّت اجتماعی بیت المال[۸]، مساوات، آزادی[۹]، با محوریّت اصل عدالت در همه موارد اشاره کرده است. مسائل ویژه شکل حکومت، به اوضاع ویژه صدر اسلام وابسته است[۱۰].
  2. آرمان‌پسند: پیوند دین با حکومت در بُعد جهان‌بینی خاصّ دینی است و حکومت باید در جهت خدمت به اهداف دینی قانون گذارد؛ بی‌آنکه در چگونگی قانونگذاری دخالت و حدود و تکالیف ویژه‌ای را معیّن کند[۱۱].
  3. پیوند دستوری محدود: دین با یادکرد اصول کلّی، بخشی از راهبردهای خاصّ حکومتی را نیز در نظر داشته و بخش دیگر را به عهده عقل و تجربه گذارده است[۱۲].
  4. پیوند دستوری جامع: مجموعه راهبردهای حکومتی را از دین می‌توان برداشت کرد[۱۳]. قرآن کریم، این کتاب جامع هدایت[۱۴] ﴿وَيَوْمَ نَبْعَثُ فِي كُلِّ أُمَّةٍ شَهِيدًا عَلَيْهِم مِّنْ أَنفُسِهِمْ وَجِئْنَا بِكَ شَهِيدًا عَلَى هَؤُلاء وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَانًا لِّكُلِّ شَيْءٍ وَهُدًى وَرَحْمَةً وَبُشْرَى لِلْمُسْلِمِينَ[۱۵] در بردارنده اصولی است که عقل‌ها بی‌نیاز از فراگیری آن نیستند[۱۶]. بازکاوی ماهیّت حکومت که کامل‌ترین راه دستیابی به اهداف دین است و تجلّی‌گاه ولایت که شرط کمال دین خوانده شده ﴿حُرِّمَتْ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةُ وَالدَّمُ وَلَحْمُ الْخِنزِيرِ وَمَا أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ بِهِ وَالْمُنْخَنِقَةُ وَالْمَوْقُوذَةُ وَالْمُتَرَدِّيَةُ وَالنَّطِيحَةُ وَمَا أَكَلَ السَّبُعُ إِلاَّ مَا ذَكَّيْتُمْ وَمَا ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ وَأَن تَسْتَقْسِمُواْ بِالأَزْلامِ ذَلِكُمْ فِسْقٌ الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُواْ مِن دِينِكُمْ فَلاَ تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الإِسْلامَ دِينًا فَمَنِ اضْطُرَّ فِي مَخْمَصَةٍ غَيْرَ مُتَجَانِفٍ لِّإِثْمٍ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ [۱۷].[۱۸] در کنار لحاظ دین که تشریعِ برآمده از فطرت ﴿فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ[۱۹] و احیاگر معرفت[۲۰] و اعمّ از هدایت‌های عقلانی و نقلی جریان‌پذیری آموزه‌های قرآنی بر متغیّرها و مدیریّت تغییر است[۲۱] و نقش محوری شخص حاکم به عنوان امتداد بخش خطّ رسالت در حوزه استخراج و تطبيق معارف عمیق قرآنی ﴿وَإِذَا جَاءَهُمْ أَمْرٌ مِّنَ الأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذَاعُواْ بِهِ وَلَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَإِلَى أُولِي الأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِينَ يَسْتَنبِطُونَهُ مِنْهُمْ وَلَوْلاَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ لاَتَّبَعْتُمُ الشَّيْطَانَ إِلاَّ قَلِيلاً[۲۲].[۲۳] می‌تواند ما را به این دیدگاه پایبند سازد[۲۴].

نگرش سکولاریسم، با استناد به خالی بودن دین از اصطلاحات حکومتی[۲۵] و عدم امکان اشتمال دین به عنوان امری ثابت و کلّی بر سیاست که متغيّر نسبی و جزئی است[۲۶]، یا ترتّب آفاتی چون ورود دین در بازی‌های سیاسی[۲۷]، قلمرو دین را تنها در امور شخصی دانسته و دیدگاه اخیر را به نقد می‌کشد. این دیدگاه در پاسخ به شبهه انحصار رسالت به انذار ﴿أَوَلَمْ يَتَفَكَّرُواْ مَا بِصَاحِبِهِم مِّن جِنَّةٍ إِنْ هُوَ إِلاَّ نَذِيرٌ مُّبِينٌ[۲۸] یا سلب مسئولیّت حفاظت آن از پیامبر را[۲۹] ﴿مَّنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ وَمَن تَوَلَّى فَمَا أَرْسَلْنَاكَ عَلَيْهِمْ حَفِيظًا[۳۰] در زمینه سلب مسئولیّت در قبال جلب اسباب خارج از اختیار می‌داند[۳۱] افزون بر این، مسئولیّت انذار که از شئون امر به معروف و نهی از منکر است، شروطی می‌خواهد که تنها در سایه حکومت دین شدنی است و اصطلاحات سیاسی بسیار قرآن نیز بر اساس مبانی سیاسی مترقّی این کتاب تفسیر می‌گردند.

در مورد چالش ثبات دین و دگرگونی سیاست نیز با عطف عنان به سیاست متعالی و ارزش‌مدار و توجه به تمامی جوانب مادّی و معنوی در قانونگذاری، پذیرش عقل در حریم دین به عنوان یکی از منابع اجتهاد و استنباط احکام متغیّر از اصول ثابت، عنایت به رابطه علّی و معلولی احکام با مفاسد و مصالح واقعی و درجه‌بندی احکام، استعمال قواعد حاکم و ثانوی ـ مانند قاعده لاحرج و لاضرر ـ و اختیارات شخص حاکم جامعه اسلامی[۳۲] از حکومت دینی دفاع شده است. در ناسازگاری اهداف و دستورهای دینی با زعامت سیاسی دین نیز اشکالاتی یاد شده است، همچون استبدادی و محدودیّت‌زایی و تعصّب‌آفرین بودن احکام، تمرکز قدرت و عدم تفکیک قوا، عدم کنترل بر رهبری و عدم توجه به رأی اکثریت مردم و محدودیت در ابراز عقیده حتّى برای پیامبر (ص) ﴿إِنَّا أَنزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِتَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ بِمَا أَرَاكَ اللَّهُ وَلاَ تَكُن لِّلْخَائِنِينَ خَصِيمًا[۳۳]، اصل دینی زهدگرایی و گریز از دنیا و غیر انسانی بودن حکومت دینی به جهت احکامی مانند ولایت، تسليم، تبعیت و عبودیت که شخصیت و حقوق انسان را نادیده می‌گیرد[۳۴] در پاسخ، این‌گونه اشکالات، برخاسته از بد فهمیدن دین و احکام و مصالح آنها و خلط ادیان با هم و اشتباه در تفسير سیاست یا حقوق انسان دانسته شده و گاه نیز مشکل از ناتوانی حکومت‌ها تلقی شده است که در مقام اجرا گاه مراد از حکومت دینی، حکومت حاکمان دینی است، بی‌آنکه تعالیم دینی در جامعه نهادینه شده باشند[۳۵].[۳۶]

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. ﴿لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَأَنْزَلْنَا الْحَدِيدَ فِيهِ بَأْسٌ شَدِيدٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَلِيَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ وَرُسُلَهُ بِالْغَيْبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِيٌّ عَزِيزٌ «ما پیامبرانمان را با برهان‌ها (ی روشن) فرستادیم و با آنان کتاب و ترازو فرو فرستادیم تا مردم به دادگری برخیزند و (نیز) آهن را فرو فرستادیم که در آن نیرویی سخت و سودهایی برای مردم است و تا خداوند معلوم دارد چه کسی در نهان، (دین) او و پیامبرانش را یاری می‌کند؛ بی‌گمان خداوند توانمندی پیروزمند است» سوره حدید، آیه ۲۵؛ کتاب البیع، ج۲، ص۴۶۴؛ نهج البلاغة، حکمت، ۲۴۴.
  2. ﴿إِنَّا أَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِتَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ بِمَا أَرَاكَ اللَّهُ وَلَا تَكُنْ لِلْخَائِنِينَ خَصِيمًا «ما این کتاب (آسمانی) را بر تو، به حق فرو فرستاده‌ایم تا در میان مردم بدانچه خداوند به تو نمایانده است داوری کنی و طرفدار خائنان مباش» سوره نساء، آیه ۱۰۵.
  3. کتاب البیع، ج۲، ص۴۶۱؛ تنبیه الامة وتنزیه المله، ص۴۳-۴۵؛ دراسات فی ولایة الفقیه، ج۱، ص۱۰-۸.
  4. ﴿قُلْ إِنِّي عَلَى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّي وَكَذَّبْتُمْ بِهِ مَا عِنْدِي مَا تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ يَقُصُّ الْحَقَّ وَهُوَ خَيْرُ الْفَاصِلِينَ «بگو: بی‌گمان من از پروردگارم برهانی (روشن) دارم و شما آن را دروغ شمرده‌اید؛ آنچه آن را شتابناک می‌جویید نزد من نیست؛ داوری جز با خداوند نیست (که) حق را پی می‌گیرد و او بهترین جداکنندگان (حق از باطل) است» سوره انعام، آیه ۵۷.
  5. فروتن، اباصلت، مرادی، علی اصغر، واژه‌نامه فقه سیاسی، ص ۸۵.
  6. شاهدی، غفار، توحید و حکومت دینی، فصلنامه حکومت اسلامی، ص۳۲۹ تا ۳۶۹.
  7. شاهدی، غفار، توحید و حکومت دینی، فصلنامه حکومت اسلامی، ص۳۲۹ تا ۳۶۹.
  8. ر. ک: نظام الاسلام الحكم والدوله، ص ۲۹-۵۰.
  9. احیای فکر دینی، ص ۱۷۷.
  10. هرمنوتیک کتاب و سنت، ص ۶۹.
  11. جامعه مدنی و حاکمیت دینی، ص ۱۳۰.
  12. زاد المسیر، ج ۲، ص ۵۷۸؛ الكشاف، ج ۲، ص ۶۲۸؛ سیاست و حکومت در قرآن، ص ۸۹.
  13. النظريات السياسية الاسلاميه، ص ۲۸.
  14. نک: الفواتح الإلهيه، ج ۱، ص ۴۳۵؛ زبدة التفاسير، ج ۳، ص ۵۹۹.
  15. و (یاد کن) روزی را که در هر امّتی گواهی از خودشان بر آنان برانگیزیم و تو را بر اینان گواه آوریم و بر تو این کتاب را فرو فرستادیم که بیانگر هر چیز و رهنمود و بخشایش و نویدبخشی برای مسلمانان است؛ سوره نحل، آیه ۸۹.
  16. نک: تفسیر ثعلبی، ج ۶، ص ۳۷؛ المیزان، ج ۷، ص ۸۱-۸۲.
  17. مردار و خون و گوشت خوک و آنچه جز به نام خداوند ذبح شده باشد و مرده با خفگی و مرده با ضربه و مرده با افتادن از بلندی و مرده از شاخ زدن حیوان دیگر و آنچه درندگان نیم‌خور کرده باشند- جز آن را که (تا زنده است) ذبح کرده‌اید- و آنچه بر روی سنگ‌های مقدّس (برای بت‌ها) قربانی شود و آنچه با تیرهای بخت‌آزمایی قسمت کنید (خوردن گوشت همه اینها) بر شما حرام و آنها (همه) گناه است؛ امروز کافران از دین شما نومید شدند پس، از ایشان مهراسید و از من بهراسید! امروز دینتان را کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را (به عنوان) آیین شما پسندیدم پس، هر که در قحطی و گرسنگی ناگزیر (از خوردن گوشت حرام) شود بی‌آنکه گراینده به گناه باشد بی‌گمان خداوند آمرزنده‌ای بخشاینده است؛ سوره مائده، آیه ۳.
  18. تفسیر قمی، ج ۱، ص ۱۶۲؛ الکافی، ج ۱، ص ۱۹۸؛ نک: الدر المنثور، ج ۲، ص ۲۵۹.
  19. بنابراین با درستی آیین روی (دل) را برای این دین راست بدار! بر همان سرشتی که خداوند مردم را بر آن آفریده است؛ هیچ دگرگونی در آفرینش خداوند راه ندارد؛ این است دین استوار اما بیشتر مردم نمی‌دانند؛ سوره روم، آیه ۳۰.
  20. نهج البلاغه شرح عبده، ج ۱، ص ۱۴.
  21. تفسیر عیاشی، ج ۲، ص ۲۰۳؛ الغيبه، ص ۱۳۳.
  22. و هنگامی که خبری از ایمنی یا بیم به ایشان برسد آن را فاش می‌کنند و اگر آن را به پیامبر یا پیشوایانشان باز می‌بردند کسانی از ایشان که آن را در می‌یافتند به آن پی می‌بردند و اگر بخشش و بخشایش خداوند بر شما نمی‌بود (همه) جز اندکی، از شیطان پیروی می‌کردید؛ سوره نساء، آیه ۸۳.
  23. نک: تفسير مقاتل، ج ۱، ص ۳۹۳؛ احکام القرآن، جصاص، ج ۳، ص ۱۸۴.
  24. کاظمی، سید محسن، حکومت، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱۱، ص۲۷۰ - ۳۰۱.
  25. الاسلام و اصول الحكم، ص ۴۴-۴۵.
  26. نهضت امام خمینی، ج ۱، ص ۳۱۴.
  27. صحیفه نور، ج ۹، ص ۱۸۲.
  28. آیا نیندیشیده‌اند (تا بدانند) که همنشین آنان به هیچ روی دیوانگی ندارد او جز بیم‌دهنده‌ای آشکار نیست؛ سوره اعراف، آیه ۱۸۴.
  29. الاسلام و اصول الحكم، ص ۱۴۷-۱۴۸، ۱۷۱.
  30. هر که از پیامبر فرمانبرداری کند بی‌گمان از خداوند فرمان برده است و هر که رو گرداند (بگو بگرداند) ما تو را مراقب آنان نفرستاده‌ایم؛ سوره نساء، آیه۸۰.
  31. الميزان، ج ۵، ص ۵.
  32. مجموعه آثار، ج ۳، ص ۱۹۰-۱۹۵، «ختم نبوت».
  33. ما این کتاب (آسمانی) را بر تو، به حق فرو فرستاده‌ایم تا در میان مردم بدانچه خداوند به تو نمایانده است داوری کنی و طرفدار خائنان مباش؛ سوره نساء، آیه ۱۰۵.
  34. ر. ک: از معرفت دینی تا حکومت دینی، ص ۱۰۲-۱۰۳.
  35. ر. ک: نظام الحكم فی الاسلام، ص ۱۷۸-۱۷۹؛ نیز: حياة الامام الحسين (ع)، ج ۲، ص ۳۶۶-۳۶۷.
  36. کاظمی، سید محسن، حکومت، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱۱، ص۲۷۰ - ۳۰۱.