ساخت بنا بر قبور اولیا: تفاوت میان نسخهها
(صفحهای تازه حاوی «{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = | عنوان مدخل = | مداخل مرتبط = | پرسش مرتبط = }} ==شبهه وهبیان در ساخت بنا بر قبور اولیا== وهابیان ادعا میکنند: ساختن بنا بر قبور مشروعیت ندارد و خلاف سخنان پیامبراکرم{{صل}} نه است. مسلم از ابوالهیاج نقل میکند: {{ع...» ایجاد کرد) برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
(←منابع) |
||
(۲ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۶: | خط ۶: | ||
}} | }} | ||
==شبهه | ==شبهه وهابیان در ساخت بنا بر قبور اولیا== | ||
وهابیان ادعا میکنند: ساختن [[بنا بر قبور]] [[مشروعیت]] ندارد و خلاف سخنان [[پیامبراکرم]]{{صل}} نه است. مسلم از ابوالهیاج نقل میکند: {{عربی|قال لي علي بن أبي طالب ألا و لا أبعثك على ما بعثني عليه رسول الله{{صل}} أن لا تدع تمثالا إلا طمسته قبرا مشرفا إلا سويته}}؛ [[علی بن ابیطالب]]{{ع}} به من فرمود: آیا نمیخواهی تو را به مأموریتی که پیامبرخدا{{صل}} مرا برای آن اعزام کرد، اعزام کنم و آن اینکه هیچ تصویر (ذی [[روحی]]) را وامگذار مگر آنکه آن را محو کنی و هیچ [[قبر]] بلندی را ترک مکن مگر آنکه آن را با [[زمین]] برابرسازی»<ref>صحیح مسلم، ج۳، ص۶۱.</ref>. | وهابیان ادعا میکنند: ساختن [[بنا بر قبور]] [[مشروعیت]] ندارد و خلاف سخنان [[پیامبراکرم]]{{صل}} نه است. مسلم از ابوالهیاج نقل میکند: {{عربی|قال لي علي بن أبي طالب ألا و لا أبعثك على ما بعثني عليه رسول الله{{صل}} أن لا تدع تمثالا إلا طمسته قبرا مشرفا إلا سويته}}؛ [[علی بن ابیطالب]]{{ع}} به من فرمود: آیا نمیخواهی تو را به مأموریتی که پیامبرخدا{{صل}} مرا برای آن اعزام کرد، اعزام کنم و آن اینکه هیچ تصویر (ذی [[روحی]]) را وامگذار مگر آنکه آن را محو کنی و هیچ [[قبر]] بلندی را ترک مکن مگر آنکه آن را با [[زمین]] برابرسازی»<ref>صحیح مسلم، ج۳، ص۶۱.</ref>. | ||
برابر این [[روایت]] و امثال آن، لازم است تمام بناهای آرامگاهها و گنبدها تخریب گردد؛ ولی برخی از [[مسلمانان]] با ساختن بنا و گنبد و بارگاه بر [[قبور]]، این [[فرمان پیامبر]]{{صل}} را نادیده میگیرند. آنان با ارتکاب این عمل دچار [[بدعت]] و [[شرک]] میشوند. | برابر این [[روایت]] و امثال آن، لازم است تمام بناهای آرامگاهها و گنبدها تخریب گردد؛ ولی برخی از [[مسلمانان]] با ساختن بنا و گنبد و بارگاه بر [[قبور]]، این [[فرمان پیامبر]]{{صل}} را نادیده میگیرند. آنان با ارتکاب این عمل دچار [[بدعت]] و [[شرک]] میشوند. | ||
خط ۵۱: | خط ۵۱: | ||
راوی دیگر این روایت شخصی است به نام [[ابووائل]] که نام اصلی وی [[شقیق بن سلمه اسدی کوفی]] است که از مخالفان [[امیرمؤمنان]] [[علی بن ابی طالب]]{{ع}} بوده است. بنا بر نقل [[ابن حجر]]، وقتی از وی پرسیدند: علی{{ع}} ما را [[دوست]] داری یا [[عثمان]] را؟ پاسخ داد: «روزگاری علی را دوست داشتم؛ ولی اکنون عثمان را دوست دارم»<ref>تهذیب التهذیب، ج۴، ص۳۱۷.</ref>. | راوی دیگر این روایت شخصی است به نام [[ابووائل]] که نام اصلی وی [[شقیق بن سلمه اسدی کوفی]] است که از مخالفان [[امیرمؤمنان]] [[علی بن ابی طالب]]{{ع}} بوده است. بنا بر نقل [[ابن حجر]]، وقتی از وی پرسیدند: علی{{ع}} ما را [[دوست]] داری یا [[عثمان]] را؟ پاسخ داد: «روزگاری علی را دوست داشتم؛ ولی اکنون عثمان را دوست دارم»<ref>تهذیب التهذیب، ج۴، ص۳۱۷.</ref>. | ||
اما خود | اما خود [[ابوالهیاج اسدی]]، نام وی [[حیّان بن حصین]] است، درباره وی همینقدر بس که در [[صحاح ششگانه]] جز همین [[روایت]]، هیچ روایت دیگری از وی وارد نشده است<ref>حاشیه السندی علیالنسائی، ج۴، ص۸۸.</ref>. | ||
[[ابنابیالحدید]] از قول وی نقل میکند که او [[خزانه]] دار [[عبیدالله بن زیاد]] در [[کوفه]] بوده است<ref>شرح نهجالبلاغه، ج۱۲، ص۲۲۳.</ref>. | [[ابنابیالحدید]] از قول وی نقل میکند که او [[خزانه]] دار [[عبیدالله بن زیاد]] در [[کوفه]] بوده است<ref>شرح نهجالبلاغه، ج۱۲، ص۲۲۳.</ref>. | ||
[[ذهبی]] در میزانالاعتدال نیز در نقد این [[راویان]] مطالبی مشابه آورده است که نشان میدهد این روایت از [[روایات ضعیف]] و غیرقابل استناد است؛ ولی چطور شده است [[وهابیان]] که به [[راحتی]] [[روایات]] [[قوی]] و مستند حتی [[متواتر]] را [[انکار]] میکنند اینجا که میرسند چشمشان را به روی تمام [[حقایق]] میبندند و به یک روایت فوق العاده [[ضعیف]] [[تمسک]] کرده، مباحث [[کلامی]] خود را بر آن [[استوار]] میسازند؟! | [[ذهبی]] در میزانالاعتدال نیز در نقد این [[راویان]] مطالبی مشابه آورده است که نشان میدهد این روایت از [[روایات ضعیف]] و غیرقابل استناد است؛ ولی چطور شده است [[وهابیان]] که به [[راحتی]] [[روایات]] [[قوی]] و مستند حتی [[متواتر]] را [[انکار]] میکنند اینجا که میرسند چشمشان را به روی تمام [[حقایق]] میبندند و به یک روایت فوق العاده [[ضعیف]] [[تمسک]] کرده، مباحث [[کلامی]] خود را بر آن [[استوار]] میسازند؟! | ||
خط ۹۲: | خط ۹۲: | ||
ساختن [[بنا بر قبور]] [[اولیای الهی]]، نه تنها اشکالی ندارد، بلکه ریشه در [[قرآن]] و [[حدیث]] و بنای عقلا دارد. این کار علاوه بر اظهار [[ادب]] و [[احترام]] نسبت به آنان، نوعی [[تعظیم شعائر الهی]] و از باب [[ترفیع بیوت]] اولیای الهی است.<ref>[[مهدی رستمنژاد|رستمنژاد، مهدی]]، [[پاسخ به شبهات وهابیان علیه شیعه (کتاب)|پاسخ به شبهات وهابیان علیه شیعه]] ص ۵۲۵-۵۳۷.</ref>. | ساختن [[بنا بر قبور]] [[اولیای الهی]]، نه تنها اشکالی ندارد، بلکه ریشه در [[قرآن]] و [[حدیث]] و بنای عقلا دارد. این کار علاوه بر اظهار [[ادب]] و [[احترام]] نسبت به آنان، نوعی [[تعظیم شعائر الهی]] و از باب [[ترفیع بیوت]] اولیای الهی است.<ref>[[مهدی رستمنژاد|رستمنژاد، مهدی]]، [[پاسخ به شبهات وهابیان علیه شیعه (کتاب)|پاسخ به شبهات وهابیان علیه شیعه]] ص ۵۲۵-۵۳۷.</ref>. | ||
==پرسش مستقیم== | |||
*[[آیا ساخت بنا بر قبور اولیا مشروعیت دارد؟ (پرسش)]] | |||
== منابع == | == منابع == |
نسخهٔ کنونی تا ۳ ژوئیهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۰۷:۴۷
موضوع مرتبط ندارد - مدخل مرتبط ندارد - پرسش مرتبط ندارد
شبهه وهابیان در ساخت بنا بر قبور اولیا
وهابیان ادعا میکنند: ساختن بنا بر قبور مشروعیت ندارد و خلاف سخنان پیامبراکرم(ص) نه است. مسلم از ابوالهیاج نقل میکند: قال لي علي بن أبي طالب ألا و لا أبعثك على ما بعثني عليه رسول الله(ص) أن لا تدع تمثالا إلا طمسته قبرا مشرفا إلا سويته؛ علی بن ابیطالب(ع) به من فرمود: آیا نمیخواهی تو را به مأموریتی که پیامبرخدا(ص) مرا برای آن اعزام کرد، اعزام کنم و آن اینکه هیچ تصویر (ذی روحی) را وامگذار مگر آنکه آن را محو کنی و هیچ قبر بلندی را ترک مکن مگر آنکه آن را با زمین برابرسازی»[۱]. برابر این روایت و امثال آن، لازم است تمام بناهای آرامگاهها و گنبدها تخریب گردد؛ ولی برخی از مسلمانان با ساختن بنا و گنبد و بارگاه بر قبور، این فرمان پیامبر(ص) را نادیده میگیرند. آنان با ارتکاب این عمل دچار بدعت و شرک میشوند.
پاسخ
در پاسخ، چند نکته قابل تذکر است:
نکته نخست: قرآن در داستان اصحاب کهف میفرماید آنان پس از آنکه از خواب طولانی سیصد و اندی ساله خود بیدار شدند و امرشان آشکار گردید، مردم شهر به سوی غار شتافتند و چون به آنجا رسیدند، اصحاب کهف را دوباره مرده یافتند. آنگاه قرآن میافزاید مردم شهر چون چنین دیدند دو گروه شدند: ﴿فَقَالُوا ابْنُوا عَلَيْهِمْ بُنْيَانًا رَبُّهُمْ أَعْلَمُ بِهِمْ قَالَ الَّذِينَ غَلَبُوا عَلَى أَمْرِهِمْ لَنَتَّخِذَنَّ عَلَيْهِمْ مَسْجِدًا﴾[۲]. چنانچه ملاحظه میشود این دو گروه در اصل ساختن بناء اختلافی نداشتند، فقط مؤمنان بر این باور بودند که مسجدی روی اجسادشان ساخته شود و دیگران میگفتند باید به عنوان بنای یادبود باشد.
قرآن این داستان را با لسان مدح نقل کرده و انتقادی هم از آن نکرده و این نکته بیانگر آن است که چنین کاری منع شرعی ندارد. به ویژه آنکه تعبیر به ﴿لَنَتَّخِذَنَّ عَلَيْهِمْ مَسْجِدًا﴾، نشان میدهد آنان چنین پیشنهادی را به عنوان یک حکم شرعی داده بودند. در هر حال از این تعابیر استفاده میشود که ساختن بنا بر قبور، بر خلاف تصور وهابیان، امری مشروع و مطابق دستور شرع است. مناجات و همچنین از این داستان استفاده میشود که ساختن بنا بر قبور انسانهای برجسته، از سنن و آداب اقوام گذشته نیز بوده است. آنان این کار را به عنوان یکی از راههای احترام و گرامیداشت بزرگان خود انجام میدادند.
نکته دوم: ساختن بنا بر قبور بزرگان یکی از مصادیق «ترفیع بیوت» است؛ بیوتی که خداوند خواسته است دارای رفعت و منزلت باشند. توضیح آنکه قرآن در آیه نور، خدا را به چراغی پرفروغ تشبیه میکند که بهسان ستارهای فروزان درخشان است، سپس در آیه بعد، جایگاه این چراغ را بیوتی (خانههایی) میداند که خدا خواسته است آن بیوت مورد احترام قرار گیرند و رفعت یابند. قرآن میفرماید: ﴿فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَيُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ يُسَبِّحُ لَهُ فِيهَا بِالْغُدُوِّ وَالْآصَالِ﴾[۳] روشناست که منظور از «بیوت» در این آیه، نمیتواند مساجد باشد؛ زیرا بیوت، از بیت به معنی جایی است که انسان در آن بیتوته کرده و شب را به پایان میرساند؛ ولی مسجد جای بیتوته نیست، از این رو به آن «بیت» گفته نمیشود. بلکه مقصود از «بیوت» در اینجا، خانههای اولیای الهی و انسانهای برجسته است که در آنجا، صبح و شام تسبیح الهی صورت میگیرد. در این که مراد از رفعت در این آیه چیست دو احتمال است: رفعت ظاهری و رفعت معنوی.
اگر رفعت ظاهری اراده شده باشد معنایش آن است که دیوار و سقف این خانهها را باید بالا برد و ارتفاع آن را بیشتر کرد؛ ولی از آنجا که چنین معنایی مناسب مقام نیست و در این آیه سخن از ذکر و تسبیح الهی است تناسب حکم و موضوع، مقتضی آن است که مراد از رفعت، رفعتِ معنوی باشد. در این صورت، مقصود از رفعت بیوت آن است که به این خانهها، با دیده تکریم و تعظیم نگریسته شود و آن مکانها مورد احترام قرار گیرد. روشن است یکی از مظاهر احترام نسبت به این خانهها، تعمیر بنای آن، تلاش به منظور جلوگیری از تخریب و انهدام آن و کوشش در حفظ و نگهداری آن است. حال پس از این مقدمه، باید از وهابیان پرسید: آیا خانه پیامبر(ص) جزو همان بیوتی نیست که به تصریح قرآن باید گرامی داشته شود و خداوند رخصت داده است تا رفعت یابد و بلندآوازه بماند؟! اگر چنین است، پس چگونه است که برابر فتوای آنان، چون پیامبر(ص) در همان خانه به خاک سپرده شد، باید تخریب گردد؟! آیا پس از دفن پیامبر(ص) حکم ترفیع بیوت نسخ شد؟!
نکته سوم: برابر اسناد روایی، هنگامی که آیه ﴿فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ﴾ نازل شد و پیامبر(ص) آن را در مسجد تلاوت کرد، یکی از یاران پیامبر(ص) پرسید: مقصود از این خانهها چیست؟ پیامبر(ص) فرمود: خانههای پیامبران. در این هنگام ابوبکر برخاست و با اشاره به خانه علی(ع) و فاطمه(س) پرسید: ای پیامبر(ص)! آیا این خانه (خانه علی و فاطمه) از همین خانههاست که خدا رخصت داده است تا منزلت آن رفعت یابد؟ پیامبراکرم(ص) فرمود: «نَعَمْ مِنْ أَفَاضِلِهَا»؛ «آری، آن خانه از برترین آنهاست»[۴]. حال پرسش آن است: چنین خانهای که به حکم الهی، از برترین خانههاست و باید گرامی داشته شود، چگونه پس از آنکه حضرت زهرا(س) به در آن خانه به خاک سپرده شد، باید تخریب شود؟ آیا حکم ناسخی نازل شده است؟!
برابر گزارشهای تاریخی، حضرت زهرا(س) در همان خانهای که میزیست و خدا را صبح و شام تسبیح میگفت، به خاک سپرده شد[۵]. اینک این خانه در مجموعه حجرات پیامبر(ص) در داخل مسجدالنبی تا به امروز باقی است. حال پس از دفن زهرای صدیقه تکلیف مسلمانان نسبت به این خانه چیست؟ آیا آنان باید به حکم قرآن، این خانه را به عنوان یکی از «بیوت ویژه» گرامی بدارند یا بنا به فتوای وهابیان آن را ویران سازند؟! آیا تخریب چنین اماکنی به معنی ترفیع این بیوت است؟! همچنین است محل قبر امام هادی(ع) و امام عسکری(ع) در سامرا، که براساس گزارشهای روایی و تاریخی این دو تن از اهلبیت(ع)، در خانه خود که جای مناجات و تسبیح آنان بوده است، به خاک سپرده شدهاند. حال مسلمانان چه کنند؟ آیا باید این خانهها را به حکم قرآن، از باب «ترفیع بیوت» گرامی بدارند یا بنا بر فتوای وهابیان آن را ویران سازند؟! کدامیک مطابق نصّ قرآن است؟! ترفیع یا تخریب؟!
نکته سوم: همانگونه که گذشت از آیه ۲۱ سوره کهف استفاده میشود که مردم انطاکیه از باب احترام به اصحاب کهف پیشنهاد دادند تا بنای یادبود یا مسجدی نزد قبورشان ساخته شود: ﴿فَقَالُوا ابْنُوا عَلَيْهِمْ بُنْيَانًا رَبُّهُمْ أَعْلَمُ بِهِمْ قَالَ الَّذِينَ غَلَبُوا عَلَى أَمْرِهِمْ لَنَتَّخِذَنَّ عَلَيْهِمْ مَسْجِدًا﴾[۶]. از این بیان به روشنی استفاده میشود که ساختن بنا بر قبور، خودش به معنی احترام به صاحب قبر، اظهار محبت و نشانه مهرورزی به او است. عمل مسلمانان در ساختن بنا بر قبور صالحان و فرزندان رسول خدا(ص)، گذشته از آنکه نوعی ادای ادب و احترام به آنهاست، اظهار مودت و نشانه محبت به آنان است، چیزی که همه مسلمانان از باب اجر رسالت پیامبر(ص) بدان مأمور شدهاند، قرآن فرمودهاند: ﴿قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى﴾[۷].
بیتردید احترام به اولیای الهی و تکریم مقام معنوی آنان و اظهار محبت و مودت نسبت به آنها، هیچ ارتباطی با موضوع شرک ندارد. اگر هر احترام و اظهار خضوعی شرک باشد، پس احترام و ادب در مقابل والدین هم باید چنین باشد. قرآن میفرماید: ﴿وَاخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ﴾[۸]. افزون بر آنکه شرک در جایی است که ملاک آن موجود باشد. در اینجا چه چیز ملاک شرک است؟ آیا اگر کسی بخواهد با ساختن بنا بر قبر امام حسین(ع) سبط شهید، نسبت به آن حضرت اظهار ادب کند و مهر و محبت خویش را به حضرتشان ابراز کند، مرتکب جرمی شده است یا به آیه قرآن در اظهار مودت به ذویالقربی پیامبر(ص) عمل کرده است؟!
نکته چهارم: اما روایتی که وهابیان از ابوالهیاج نقل کردهاند که پیامبر(ص) به تخریب قبور فرمان داده است، از چند نظر قابل مناقشه است:
الف) از لحاظ سندی: در سلسله سند این روایت پنج راوی حضور دارند که حداقل دو تن از آنها نزد بزرگان اهل سنت ضعیفاند. یکی سفیان ثوری است که بنا بر نقل ابن حجر از برخی[۹] و ذهبی،[۱۰] وی اهل «تدلیس» بود. دیگر حبیب بنابیثابت است که ابنحبان وی را مدلّس خوانده است. ذهبی نیز از ابنابی حاتم نقل کرده که اهل حدیث بر عدم سماع از حبیب اتفاق نظر دارند[۱۱].
راوی دیگر این روایت شخصی است به نام ابووائل که نام اصلی وی شقیق بن سلمه اسدی کوفی است که از مخالفان امیرمؤمنان علی بن ابی طالب(ع) بوده است. بنا بر نقل ابن حجر، وقتی از وی پرسیدند: علی(ع) ما را دوست داری یا عثمان را؟ پاسخ داد: «روزگاری علی را دوست داشتم؛ ولی اکنون عثمان را دوست دارم»[۱۲]. اما خود ابوالهیاج اسدی، نام وی حیّان بن حصین است، درباره وی همینقدر بس که در صحاح ششگانه جز همین روایت، هیچ روایت دیگری از وی وارد نشده است[۱۳]. ابنابیالحدید از قول وی نقل میکند که او خزانه دار عبیدالله بن زیاد در کوفه بوده است[۱۴]. ذهبی در میزانالاعتدال نیز در نقد این راویان مطالبی مشابه آورده است که نشان میدهد این روایت از روایات ضعیف و غیرقابل استناد است؛ ولی چطور شده است وهابیان که به راحتی روایات قوی و مستند حتی متواتر را انکار میکنند اینجا که میرسند چشمشان را به روی تمام حقایق میبندند و به یک روایت فوق العاده ضعیف تمسک کرده، مباحث کلامی خود را بر آن استوار میسازند؟!
ب) از لحاظ دلالت: گذشته از ضعف سندی، این روایت از حیث دلالت نیز هیچ دلالتی بر مدعای وهابیان ندارد؛ زیرا ظاهر تعبیر به «وَ لَا قَبْراً مُشْرِفاً إِلَّا سَوَّيْتَهُ»؛ هیچ قبر بلندی را وامگذار مگر آنکه آن را برابرسازی» بیانگر لزوم تسویه (مساویسازی) قبور است؛ اما اینکه به معنی عدم جواز بنا بر قبور باشد یا به معنی ممنوعیت ضریح و بارگاه باشد هیچ دلالتی بر این مسئله ندارد. ادعای وهابیان حرمت ساختن بنا و بارگاه و ضریح بر قبور است، درحالیکه این روایت درباره تسویه قبور است. روشن است که هیچ تلازمی بین این دو نیست.
نکته جالب توجه آنکه فعل «سوّی» هرگاه در مقایسه با دو شی باشد (یعنی برابرسازی دو چیز نسبت به یکدیگر) در آن صورت دو مفعولی آمده و مفعول دوم آن با حرف جز (مانند «با») همراه میگردد؛ مثلا اگر بنا بود در این روایت گفته شود که قبور را با زمین برابر ساز، لازم بود چنین تعبیر کند: إلا سويته بالأرض. در قرآن میخوانیم: ﴿إِذْ نُسَوِّيكُمْ بِرَبِّ الْعَالَمِينَ﴾[۱۵]. ولی اگر مقصود از تسویه، قائم به یک شی باشد و در مقایسه با شی دیگر نباشد، در آن صورت یک مفعولی میآید، چنانکه در این روایت یک مفعولی آمده است. در قرآن هم آمده است: ﴿الَّذِي خَلَقَ فَسَوَّى﴾[۱۶]. در این صورت که یک مفعولی میآید تسویه نسبت به خودش است نه نسبت به شی دیگر. حال از آنجا که در این روایت فعل سوی، به صورت یک مفعولی آمده است مقصود از آن تسطیح سطح قبور نسبت به خودش است در مقابل تسنیم (مانند پشت ماهی) آن؛ بنابراین اگر چنین روایتی صادر شده باشد مقصود از آن این است که امام به ابوالهیاج دستور داد تا قبوری را که به صورت پشت ماهی درآورده بودند، مسطح سازد نه آنکه آن را تخریب کند یا آن را با زمین برابر سازد.
از این روست که دانشمندان بزرگ اهل سنت از این روایت، همین معنی «تسطیح» را فهمیدند. قرطبی -از دانشمندان اهل سنت- مینویسد: قال علماؤنا: ظاهره منع تسنيم القبور؛ عالمان ما گفتهاند که ظاهر این حدیث، ممنوعیت تسنیم (مانند پشت ماهی کردن) قبور است»[۱۷]. جالب آنکه مسلم در صحیحش، عنوان بابی که این حدیث را در آن آورده است باب الأمر بتسوية القبر نامیده[۱۸] و این میرساند که وی از فعل سوی همین معنای تسطیح را فهمیده است. نووی - شارح حدیث - نیز مینویسد: «نباید قبر از زمین بلندتر یا سطح آن مسنم (پشت ماهی) باشد، بلکه باید یک وجب از زمین بلندتر و روی آن مسطَّح باشد»[۱۹].
نکته جالب توجه دیگر آنکه اگر مراد از تسویه در این حدیث همان باشد که وهابیان ادعا دارند، در آن صورت مساوی کردن قبر با زمین، خلاف اجماع همه مذاهب اسلامی است؛ زیرا برابر رأی همه فقهای اسلام، قبر باید یک وجب از زمین بلندتر باشد[۲۰]. قسطلانی - از دیگر عالمان اهل سنت - در شرح حدیث ابیالهیاج مینویسد: إنه لم يرد تسويته بالأرض و إنما أراد تسطيحه؛ مراد از تسویه، برابرسازی قبر با زمین نیست بلکه مراد تسطیح آن است»[۲۱]. اما روایتی که وهابیان از ابوالزبیر در تحریم ساختن بناء بر قبرها نقل کردهاند روایتی است که مسلم آن را در صحیح در باب النهي عن تخصيص القبر و البناء عليه به سه طریق از جابر نقل کرده است[۲۲]. طبق این روایت پیامبر(ص) از گچکاری و نشستن روی قبر و بنا کردن ساختمان بر آن نهی کرده؛ ولی این روایت، هم از حیث سند و هم از لحاظ متن، دارای اشکالاتی است: اما از حیث سند در سلسله اسناد این روایت افرادی چون ابنجریج، ابوالزبیر، حفص بن عنایت قرار دارند که بعضا از منظر علمای اهل سنت ضعیف هستند.
احمد بن حنبل در مورد حدیث ابنجریج میگوید: برخی از احادیث مرسلهای که ابنجریر از وی نقل میکند از موضوعات است. وی باکی نداشت که روایت را از کجا مییابد. ذهبی خود مینویسد: «وی تدلیس میکرد»[۲۳]. «ابوالزبیر» دیگر فردی که در سلسه سند است، نامش محمد بنمسلم بنتدرس آمدی است که دانشمندان رجال وی را تضعیف کردهاند. ترمذی مینویسد: «شعبه، ابوالزبیر مکی را تضعیف میکرد»[۲۴]. عبدالرحمان بنابیحاتم هم از پدرش نقل میکند که درباره ابوالزبیر گفت: «حدیث او نوشته میشود؛ ولی نمیتوان به آن احتجاج کرد»[۲۵]. «حفص بن غیاث» دیگر فردی که در سلسله سند این حدیث است، فردی است که به باور احمد بن حنبل، بین احادیث خلط میکرد[۲۶] و ابنسعد دربارهاش میگوید: «او در احادیث تدلیس مینمود»[۲۷].
اما اشکال دلالی حدیث اینست که نهی همیشه دلالت بر حرمت ندارد؛ از این رو فقها هم از این نهی حرمت را نفهمیده بلکه آن را حمل بر کراهت کردهاند. «سندی» از دانشمندان اهل سنت درباره این روایت معتقد است: «این حدیث صحیح است؛ ولی مورد عمل نیست؛ زیرا بزرگان اسلام - از شرق تا غرب - روی قبرها مینشستند»[۲۸]. «نووی» از شارحان صحیح مسلم مینویسد: «بناء روی قبر در ملک صاحب قبر، مکروه و در زمین وقفی حرام است». شافعی هم بر این مطلب تصریح کرده است: «اصحاب ما، گچ کاری قبور را مکروه میدانند»[۲۹]. تازه این مطلب، مربوط به قبور عموم انسانهاست که ساختن بنا بر قبور آنها، چیزی جز اتلاف مال و هدر دادن امکانات و زمین نیست؛ ولی ساختن بنا بر قبور اولیای الهی، که دارای فوائد و منافع فراوان مادی و معنوی است و از شعائر الهی به حساب میآید، تفاوت اساسی دارد.
نکته پنجم: ساختن بنا بر قبور غیر از ساختن بناء برای قبور است. وهابیان گاه چنان وانمود میکنند که مسلمانان برای اموات خود بارگاه و ساختمان میسازند، درحالیکه این یک مغالطه است؛ زیرا کسی این بناها را برای اموات نمیسازد بلکه این بناها برای زائرانی ساخته میشود که به قصد خواندن دعا و زیارت به این اماکن میآیند و باید از گرما و سرما در امان باشند. پس این بارگاهها و بناها ضمن آنکه نوعی حرمت گذاشتن در حقّ اولیای الهی و حفظ قبور آنها است، فایده اصلی آن برای زندههاست وگرنه هیچ فایدهای برای صاحب قبر ندارد.
نکته ششم: حفظ آثار و اماکن زیارتی، نشانه اصالت دین اسلام است. امروز ادیانی که آثار چندانی از آنها نمانده است بیشتر در معرض شک و تردید نسلهای بعدی قرار دارند. بدیهی است اگر آثار پیشوایان دین برای آیندگان حفظ شود، بر اطمینان قلبی و تقویت ایمان کسانی که در آینده میآیند افزوده میشود. اگر بنا باشد همه آثار پیامبر اسلام(ص) و پیشوایان دین تخریب شود، رفته رفته چیزی از اصالت اصل دین باقی نمیماند؛ ولی وقتی آیندگان میبینند اینجا محل ولادت پیامبر(ص)، اینجا خانه هجرت آن حضرت، این هم جای جنگش و اینهم جای قیام و قعودش و اینجا هم محل رحلت و دفنش، آن وقت چقدر دلشان به این دین و حقیقت آورندهاش گرم میگردد؟! همین مصالح موجب شده بود که مسلمانان صدر اسلام، اهتمام ویژهای برای حفظ این آثار داشتند، آنان حتی چاهی که پیامبر(ص) یک بار از آن آب نوشید را حفظ کردهاند یا اگر زیر درختی وضو گرفت آن را برای آیندگان نگهداری کردهاند. آنان در زمان فتحالفتوحها هیچوقت دنبال تخریب قبور پیشوایان سابق نبودهاند، مسلمانان وقتی وارد ایران شدند، قبور بزرگانی چون دانیال نبی(ع) در شوش را تخریب نکردند و حتی قبور پادشاهان ساسانی را در تخت جمشید و پاسارگاد که تا به امروز باقی است ویران ننمودند. آنان وقتی که وارد عراق شدند بارگاه پیامبرانی چون هود، صالح، یونس و ذوالکفل(ع) را ویران نکردند، آنگاه که خلیفه دوم به بیتالمقدس لشکر کشید قبور ابراهیم، اسحاق، یعقوب و یوسف(ع) را که همگی در آن دیار مدفون بودند و دارای نشانه و بارگاه بودند، ویران نساختند، با اینکه اینهمه در زمان صحابه پیامبر اتفاق افتاد، آیا آنان کمتر از مثل محمد بن عبدالوهاب از توحید میدانستند؟! آنان که مدعی بازگشت به سلف هستند، پس چرا در این مسائل از سلف پیروی نمیکنند؟
نکته هفتم: اگر بنای بر قبور اشکال دارد، پس چرا قبر پیامبر(ص) و دو خلیفه دارای بنا است؟! چرا آل سعود که به همه عالم لشکر میکشند و با بازی دادن جوانان ساده لوح، قبور صحابه و صالحان را به همین بهانه تخریب میکنند، کنار دستشان ساختمان قبر پیامبر(ص) را تخریب نمیکنند؟! اگر بهانه آنها این است که احداث بنا از ابتدا بر قبور حرام است ولی ابقای بنایی که از قبل بود اشکالی ندارد، سؤال میشود: پس چرا در جاهای دیگر به قهر و آدمکشی، قبور صالحانی که از قبل بوده را ویران میکنند؟! در صورتی که بنای بر آن قبور را نیز گذشتگان احداث کرده و فرض بر این است که پس از ایجاد، دیگر ابقای آن حرام نیست، آیا وهابیان پاسخی به این تناقض دارند؟! هرچند آنها بدشان نمیآید که روزی، به قبر رسول الله(ص) جسارت کرده، آهنگ ویرانی آن کنند، ولی آنها میدانند که با این عمل، با مخالفت عمومی جهان اسلام روبهرو خواهند شد.
ساختن بنا بر قبور اولیای الهی، نه تنها اشکالی ندارد، بلکه ریشه در قرآن و حدیث و بنای عقلا دارد. این کار علاوه بر اظهار ادب و احترام نسبت به آنان، نوعی تعظیم شعائر الهی و از باب ترفیع بیوت اولیای الهی است.[۳۰].
پرسش مستقیم
منابع
پانویس
- ↑ صحیح مسلم، ج۳، ص۶۱.
- ↑ «و بدینگونه (مردم را) از حال آنان آگاهانیدیم تا بدانند که وعده خداوند راستین است و در رستخیز تردیدی نیست؛ آنگاه (مردم) در کار خویش، میان هم کشمکش کردند؛ گفتند بنایی بر (غار) آنان بسازید (تا داستانشان آشکار نگردد)- پروردگارشان بر (احوال) آنان آگاهتر است» سوره کهف، آیه ۲۱.
- ↑ «(این چراغ) در خانههایی (است) که خداوند رخصت داده است تا والایی یابند و نامش در آنها برده شود؛ سپیدهدمان و دیرگاه عصرها در آنها او را به پاکی میستایند» سوره نور، آیه ۳۶.
- ↑ تفسیر الآلوسی، ج۱۸، ص۱۷۴؛ الکشف والبیان عن تفسیر القرآن، ج۷، ص١۰٧؛ الدر المنثور، ج۵، ص۵۰: «أخرج ابن مردويه عن مالك و بريدة قال: قرأ رسول الله هذه الآية (في بيوت...) فقام إليه(ع) رجل فقال: أي بيوت هذه يا رسول الله؟ فقال(ص): بيوت الأنبياء(ع). فقام إليه أبو بكر فقال: يا رسول الله! هذا البيت منها لبيت علي و فاطمة؟ قال: نعم، من أفاضلها».
- ↑ الکافی، ج۱، ص۴۶۱؛ وفاء الوفاء، ج۳، ص۹۰.
- ↑ «و بدینگونه (مردم را) از حال آنان آگاهانیدیم تا بدانند که وعده خداوند راستین است و در رستخیز تردیدی نیست؛ آنگاه (مردم) در کار خویش، میان هم کشمکش کردند؛ گفتند بنایی بر (غار) آنان بسازید (تا داستانشان آشکار نگردد)- پروردگارشان بر (احوال) آنان آگاهتر است» سوره کهف، آیه ۲۱.
- ↑ «این همان است که خداوند (آن را) به بندگانی از خویش که ایمان آورده و کارهای شایسته کردهاند مژده میدهد بگو: برای این (رسالت) از شما مزدی نمیخواهم جز دوستداری خویشاوندان (خود) را و هر کس کاری نیک انجام دهد برای او در آن پاداشی نیک بیفزاییم که خداوند آمرزندهای سپاسپذیر است» سوره شوری، آیه ۲۳.
- ↑ «و از سر مهر برای آنان به خاکساری افتادگی کن و بگو پروردگارا! بر آنان بخشایش آور چنان که آنها مرا در کودکی پروردند» سوره اسراء، آیه ۲۴.
- ↑ طبقات المدلسین، ص۳۲، رقم ۵۱.
- ↑ میزان الاعتدال، ج۲، ص۱۶۹، رقم ۳۳۲۲.
- ↑ تهذیب التهذیب، ج۲، ص۱۵۵ و ۱۵۶.
- ↑ تهذیب التهذیب، ج۴، ص۳۱۷.
- ↑ حاشیه السندی علیالنسائی، ج۴، ص۸۸.
- ↑ شرح نهجالبلاغه، ج۱۲، ص۲۲۳.
- ↑ «که شما را با پروردگار جهانیان برابر میداشتیم» سوره شعراء، آیه ۹۸.
- ↑ «آنکه آفرید و باندام ساخت،» سوره اعلی، آیه ۲.
- ↑ الجامع لأحکام القرآن، ج۱۱، ص۳۸۰.
- ↑ صحیح مسلم، ج۳، ص۶۱.
- ↑ شرح صحیح مسلم، ج۷، ص۳۶.
- ↑ الفقه علی المذاهب الاربعه، ج۱، ص۴۸۶.
- ↑ ارشاد الساری، ج۲، ص۴۷۷.
- ↑ صحیح مسلم، ج۳، ص۶۲.
- ↑ میزان الاعتدال، ج۲، ص۶۵۹.
- ↑ ر.ک: میزان الاعتدال، ج۴، ص۳۷ - ۳۹.
- ↑ تهذیب الکمال، ج۲۶، ص۴۰۸.
- ↑ سیر أعلام النبلاء، ج۹، ص۳۱.
- ↑ تهذیب التهذیب، ج۲، ص۳۵۹.
- ↑ حاشیة السنادی علیالنسائی، ج۴، ص۸۷.
- ↑ شرح صحیح مسلم، ج۷، ص۲۷.
- ↑ رستمنژاد، مهدی، پاسخ به شبهات وهابیان علیه شیعه ص ۵۲۵-۵۳۷.