بحث:قاعده لطف در کلام اسلامی: تفاوت میان نسخهها
جز (جایگزینی متن - ' ]]' به ' [[') |
(←پانویس) برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
||
(یک نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط یک کاربر دیگر نشان داده نشد) | |||
خط ۱۱: | خط ۱۱: | ||
*'''پاسخ:''' این اشکال از این رو پدید آمده است که به تعریف [[شیعه]] از [[لطف]] راه نیافته است. بنابر تعریف [[شیعه]]، [[لطف]]، [[قدرت]] [[بنده]] بر [[معصیت]] را از میان نمیبرد؛ بلکه او را به [[طاعت]] نزدیک میسازد و از [[معصیت]] دور میکند بیآنکه به [[اضطرار]] و [[الزام]] بینجامد<ref>[[فرهنگ شیعه (کتاب)|فرهنگ شیعه]]، ص 371-372.</ref>. | *'''پاسخ:''' این اشکال از این رو پدید آمده است که به تعریف [[شیعه]] از [[لطف]] راه نیافته است. بنابر تعریف [[شیعه]]، [[لطف]]، [[قدرت]] [[بنده]] بر [[معصیت]] را از میان نمیبرد؛ بلکه او را به [[طاعت]] نزدیک میسازد و از [[معصیت]] دور میکند بیآنکه به [[اضطرار]] و [[الزام]] بینجامد<ref>[[فرهنگ شیعه (کتاب)|فرهنگ شیعه]]، ص 371-372.</ref>. | ||
*2. آیا [[خداوند]]، [[کافران]] را نیز از [[لطف]] خویش بهرهمند میسازد؟ اگر پاسخ، آری است، سخنی [[باطل]] است؛ زیرا باید غرض [[لطف]] حاصل آید و حال آنکه [[کافر]] [[ایمان]] نیاورده است. اگر پاسخ، منفی است، یا بدین روی است که [[خداوند]] [[توانایی]] آن را ندارد و لازمه این، عجز [[خداوند]] و [[باطل]] است، و یا در همان حال که [[خداوند]] [[توانایی]] دارد، [[کافر]] را از آن بهرهمند نمیسازد که این اخلال به [[واجب]] و بر [[خداوند]] محال است<ref>شرح الاصول الخسمة، ۳۵۲.</ref><ref>[[فرهنگ شیعه (کتاب)|فرهنگ شیعه]]، ص 372.</ref>. | *2. آیا [[خداوند]]، [[کافران]] را نیز از [[لطف]] خویش بهرهمند میسازد؟ اگر پاسخ، آری است، سخنی [[باطل]] است؛ زیرا باید غرض [[لطف]] حاصل آید و حال آنکه [[کافر]] [[ایمان]] نیاورده است. اگر پاسخ، منفی است، یا بدین روی است که [[خداوند]] [[توانایی]] آن را ندارد و لازمه این، عجز [[خداوند]] و [[باطل]] است، و یا در همان حال که [[خداوند]] [[توانایی]] دارد، [[کافر]] را از آن بهرهمند نمیسازد که این اخلال به [[واجب]] و بر [[خداوند]] محال است<ref>شرح الاصول الخسمة، ۳۵۲.</ref><ref>[[فرهنگ شیعه (کتاب)|فرهنگ شیعه]]، ص 372.</ref>. | ||
*'''پاسخ:''' چنان که گذشت، معنای [[لطف]] آن نیست که غرض [[لطف]] ناگزیر حاصل آید. [[لطف]]، فیذاته، [[لطف]] است خواه [[هدف]] آن حاصل آید یا نه. اثر [[لطف]] آن است که [[مکلف]] را به [[طاعت]] نزدیک میسازد به گونهای که آن را بر [[معصیت]] ترجیح دهد. اینکه [[مکلف]] از [[لطف]] | *'''پاسخ:''' چنان که گذشت، معنای [[لطف]] آن نیست که غرض [[لطف]] ناگزیر حاصل آید. [[لطف]]، فیذاته، [[لطف]] است خواه [[هدف]] آن حاصل آید یا نه. اثر [[لطف]] آن است که [[مکلف]] را به [[طاعت]] نزدیک میسازد به گونهای که آن را بر [[معصیت]] ترجیح دهد. اینکه [[مکلف]] از [[لطف]] بهره [[نبرد]] و همچنان در [[معصیت]] مانَد، به خود او باز میگردد و نیروی اختیاری که از آن برخوردار است<ref>شرح الاصول الخسمة، ۳۵۳.</ref><ref>[[فرهنگ شیعه (کتاب)|فرهنگ شیعه]]، ص 372.</ref>. | ||
*3. إخبار از بهشتی بودن [[بنده]] (وعد) یا [[جهنمی]] بودن او ([[وعید]])، مفسده است؛ زیرا او را میفریبد و بر [[معصیت]] وامیدارد. بر [[خداوند]] محال است که چنین کند و این با [[وجوب لطف]] ناسازگار است<ref>شرح الاصول الخسمة، ۳۵۳.</ref><ref>[[فرهنگ شیعه (کتاب)|فرهنگ شیعه]]، ص 372.</ref>. | *3. إخبار از بهشتی بودن [[بنده]] (وعد) یا [[جهنمی]] بودن او ([[وعید]])، مفسده است؛ زیرا او را میفریبد و بر [[معصیت]] وامیدارد. بر [[خداوند]] محال است که چنین کند و این با [[وجوب لطف]] ناسازگار است<ref>شرح الاصول الخسمة، ۳۵۳.</ref><ref>[[فرهنگ شیعه (کتاب)|فرهنگ شیعه]]، ص 372.</ref>. | ||
*'''پاسخ:''' إخبار از بهشتی بودن [[بنده]]، [[اغوا]] و [[فریفتن]] نیست؛ زیرا ممکن است با الطافی همراه گردد که [[بنده]] را از انگیزه [[معصیت]] تهی کند و چون احتمال [[فریفتن]] از میان میرود، مفسده بودن مطلق نیز از میان میرود. إخبار از [[جهنمی]] بودن [[بنده]] نیز مفسده نیست. اگر إخبار برای [[جاهلی]] مانند [[ابولهب]] باشد، مفسده پیش نمیآید؛ زیرا وی درستی خبر [[پیامبر]] {{صل}} را [[باور]] ندارد تا إخبار سبب [[اصرار]] او بر [[کفر]] گردد. اگر إخبار برای کسی مانند [[ابلیس]] باشد که از درستی خبر [[پیامبر]] {{صل}} [[آگاه]] است، باز هم او را به [[اصرار]] به [[کفر]] نمیکشاند؛ زیرا او میداند که با [[اصرار]]، عقوبتش افزون میگردد<ref>همان، ۳۵۳.</ref><ref>[[فرهنگ شیعه (کتاب)|فرهنگ شیعه]]، ص 372.</ref>. | *'''پاسخ:''' إخبار از بهشتی بودن [[بنده]]، [[اغوا]] و [[فریفتن]] نیست؛ زیرا ممکن است با الطافی همراه گردد که [[بنده]] را از انگیزه [[معصیت]] تهی کند و چون احتمال [[فریفتن]] از میان میرود، مفسده بودن مطلق نیز از میان میرود. إخبار از [[جهنمی]] بودن [[بنده]] نیز مفسده نیست. اگر إخبار برای [[جاهلی]] مانند [[ابولهب]] باشد، مفسده پیش نمیآید؛ زیرا وی درستی خبر [[پیامبر]] {{صل}} را [[باور]] ندارد تا إخبار سبب [[اصرار]] او بر [[کفر]] گردد. اگر إخبار برای کسی مانند [[ابلیس]] باشد که از درستی خبر [[پیامبر]] {{صل}} [[آگاه]] است، باز هم او را به [[اصرار]] به [[کفر]] نمیکشاند؛ زیرا او میداند که با [[اصرار]]، عقوبتش افزون میگردد<ref>همان، ۳۵۳.</ref><ref>[[فرهنگ شیعه (کتاب)|فرهنگ شیعه]]، ص 372.</ref>. | ||
خط ۲۸: | خط ۲۸: | ||
*[[خواجه نصیر]] این تعبیر را دارد: {{عربی|الإمام لطف}}<ref>خواجه نصیر در تجرید الاعتقاد میگوید: {{عربی| الامام لطف فیجب نصبه علی الله تعالی تحصیلا للغرض }}. [[علامه حلی]] در شرح آن در کشف المراد میگوید: جمله الامام لطف، امر بدیهی است برای عقلا؛ زیرا وجود رهبری که انسان را به دوری از معصیت و اطاعت و انجام دادن صلاح و سعادت راهنمایی کند هر عقل سلیمی وجود آن را ضروری میداند.</ref>؛ مقصود وی این است که [[امامت]] هم نظیر [[نبوت]] از مسائلی است که [[تبیین]] و [[انتخاب]] آن از [[توان]] [[بشر]] بیرون است و از [[طریق وحی]] و تعیین [[الهی]] باید صورت گیرد؛ با این تفاوت که [[نبوت]] مستقیماً از [[ناحیه]] خداست، ولی [[امامت]]، تعیینی است از [[ناحیه]] [[پیغمبر]] از سوی [[خدا]]. | *[[خواجه نصیر]] این تعبیر را دارد: {{عربی|الإمام لطف}}<ref>خواجه نصیر در تجرید الاعتقاد میگوید: {{عربی| الامام لطف فیجب نصبه علی الله تعالی تحصیلا للغرض }}. [[علامه حلی]] در شرح آن در کشف المراد میگوید: جمله الامام لطف، امر بدیهی است برای عقلا؛ زیرا وجود رهبری که انسان را به دوری از معصیت و اطاعت و انجام دادن صلاح و سعادت راهنمایی کند هر عقل سلیمی وجود آن را ضروری میداند.</ref>؛ مقصود وی این است که [[امامت]] هم نظیر [[نبوت]] از مسائلی است که [[تبیین]] و [[انتخاب]] آن از [[توان]] [[بشر]] بیرون است و از [[طریق وحی]] و تعیین [[الهی]] باید صورت گیرد؛ با این تفاوت که [[نبوت]] مستقیماً از [[ناحیه]] خداست، ولی [[امامت]]، تعیینی است از [[ناحیه]] [[پیغمبر]] از سوی [[خدا]]. | ||
*علمای [[شیعه]] این مطلب را به [[لطف]] تعبیر کردهاند و مقصود این است که این مسئله برای [[هدایت]] [[بشر]] مفید و نوعی [[لطف]] خداست؛ چون راه [[بشر]] به سوی [[خدا]] بسته است، [[لطف الهی]] ایجاب میکند که از سوی او عنایتی شود<ref>مطهری، امامت و رهبری، ص۹۵ - ۹۲؛ همو، آشنایی با علوم اسلامی، ج۲، ص۷۶.</ref><ref>[[مسلم محمدی|محمدی، مسلم]]، [[فرهنگ اصطلاحات علم کلام (کتاب)|فرهنگ اصطلاحات علم کلام]]، ص ۱۶۲-۱۶۳.</ref>. | *علمای [[شیعه]] این مطلب را به [[لطف]] تعبیر کردهاند و مقصود این است که این مسئله برای [[هدایت]] [[بشر]] مفید و نوعی [[لطف]] خداست؛ چون راه [[بشر]] به سوی [[خدا]] بسته است، [[لطف الهی]] ایجاب میکند که از سوی او عنایتی شود<ref>مطهری، امامت و رهبری، ص۹۵ - ۹۲؛ همو، آشنایی با علوم اسلامی، ج۲، ص۷۶.</ref><ref>[[مسلم محمدی|محمدی، مسلم]]، [[فرهنگ اصطلاحات علم کلام (کتاب)|فرهنگ اصطلاحات علم کلام]]، ص ۱۶۲-۱۶۳.</ref>. | ||
==[[قاعده لطف]]== | |||
[[علمای شیعه]] در بحثهای [[کلامی]]، از راه [[دلیل لطف]]، [[لزوم]] [[نصب امام]] را [[اثبات]] کنند. آیا این دلیل تنها [[امامت]] نصبی [[معصوم]] را ثابت میکند یا برای اثبات [[حاکمیت]] نصبی هر [[حاکم]] و [[زمامداری]]، به کار میآید؟ | |||
===قاعده لطف نزد [[دانشمندان شیعه]]=== | |||
قاعده لطف نزد بیشتر علمای شیعه پذیرفته است و آن را چنین تعریف کردهاند: | |||
[[شیخ مفید]] میگوید: «[[لطف]] آن چیزی است که [[مکلف]] با آن به [[طاعت]] نزدیک و از [[معصیت]] دور میشود و بهرهای در اصل [[تمکین]] ندارد و به حد اِلجا هم نمیرسد»<ref>النکت الاعتقادیة، ص۳۱. {{عربی|اللطف هو ما يقرب المكلف معه إلى الطاعة و يبعد عن المعصية و لاحظ له في التمكين و لم يبلغ الالجا}}.</ref>. [[ابواسحاق نوبختی]]، گفته است: | |||
لطف عبارت است از امری که [[خداوند]] نسبت به مکلف انجام میدهد و مستلزم ضرر نمیباشد و از وقوع طاعت از مکلف، تحقق لطف معلوم میگردد و اگر لطف نبود وی [[اطاعت]] نمیکرد<ref>الیاقوت فی علم الکلام، ابراهیم نوبختی، ص۱۰۷. {{عربی|اللطف امر يفعله الله تعالى بالمكلف لا ضرر فيه يعلم عند وقوع الطاعة منه ولولاه لم يطع}}.</ref>. | |||
[[سید مرتضی]] در این باره گفته است: | |||
... لطف، چیزی است که با تحقق آن، [[مکلفان]] به طاعت و [[فضیلت]] روی میآورند و از [[پلیدی]] و [[تباهی]]، دوری میگزینند یا اینکه در اوضاع مناسبتری قرار میگیرند. پس نصب امام، در [[حق]] مکلفان، لطف است؛ زیرا آنان را به اجرای [[واجبات عقلی]] و ترک [[قبایح]] برمیانگیزد و [[حکمت الهی]] موجب میشود که مکلفان را از آن [[محروم]] نکند. این دعوی، از بدیهیات [[عقلی]] است و اگر کسی آن را [[انکار]] کند، چونان منکر بدیهیات است و [[شایستگی]] بحث و گفت و گوی [[علمی]] را از دست خواهد داد<ref>الذخیرة فی علم الکلام، مرتضی، شریف، ص۴۰۹-۴۱۰.</ref>. | |||
[[شیخ طوسی]] گفته است: «لطف در اصطلاح [[متکلمین]]، عبارت است از چیزی که به سوی [[فعل واجب]] میخواند و یا از [[عمل قبیح]] منصرف میکند»<ref>الاقتصاد فیما یتعلق بالاعتقاد، ص۷۷. {{عربی|و اللطف في عرف المتكلمين عبارة عما يدعو إلى فعل واجب أو يصرف عن قبيح}}.</ref>.<ref>[[سلیمان امیری|امیری، سلیمان]]، [[امامت و دلایل انتصابی بودن آن (کتاب)|امامت و دلایل انتصابی بودن آن]]، ص ۱۱۸.</ref> | |||
===[[قاعده لطف]] نزد [[دانشمندان]] [[معتزله]]=== | |||
معتزله «قاعده لطف» را پذیرفته و آن را درباره [[عدل الهی]] مطرح کردهاند. [[عبدالجبار]] گفته است: «[[لطف]] عبارت است از آنچه [[انسان]] به سبب آن، [[فعل واجب]] را برمیگزیند و از [[فعل قبیح]] اجتناب میکند یا به انجام [[واجب]] و ترک [[قبیح]] نزدیکتر میگردد»<ref>شرح الأصول الخمسة، القاضی عبدالجبار بن أحمد الهمذانی، ص۵۱۹ {{عربی|إن اللطف هو كل ما يختار عنده المرء الواجب و يتجنب عن القبيح، أو يكون عنده أقرب إما إلى اختيار الواجب أو إلى ترك القبيح}}.</ref>. | |||
از دید معتزله، [[لطف الهی]] موجب میشود که انسان از [[نیکی]] [[پیروی]] کند و از [[بدی]] بپرهیزد. [[لطف خدا]] شخص را به [[انتخاب]] [[اطاعت]] برمیانگیزد یا این انتخاب را بر او آسان میکند<ref>شرح الأصول الخمسة، القاضی عبدالجبار بن أحمد الهمذانی، ج۳۱، ص۹.</ref>. انسان اگر سرخوده رها شود، بر پایه [[امیال]] طبیعی خود عمل میکند. ازاینرو، لطف خدا همچون نیرویی او را به نیکی وا میدارد (سوق میدهد)<ref>شرح الأصول الخمسة، القاضی عبدالجبار بن أحمد الهمذانی، ص۵۲۴.</ref>. [[پاداش]] و [[کیفر]] تابع لطف الهیاند؛ زیرا لطف خداست که [[معرفت]] انسان را به اسباب پاداش و کیفر ممکن میسازد<ref>شرح الأصول الخمسة، القاضی عبدالجبار بن أحمد الهمذانی، ص۶۴.</ref>. از همین روی، افراد [[آگاه]] از [[خداوند]] میخواهند که در برابر بدی، به آنان لطف و [[رحمت]] [[عنایت]] کند. | |||
[[ابوعلی]] [[جبایی]] لطف را معادل [[احسان]] و [[هدایت]] میداند<ref>مقالات الاسلامیین، ابی الحسین اشعری، ج۲، ص۱۹۳.</ref>. عبدالجبار [[فرمانبرداری]] را از خداوند، برای دریافت لطف لازم میداند و لطف را در قصد و [[اختیار]] فاعل مؤثر میداند<ref>متشابه القرآن، القاضی عبدالجبار بن أحمد الهمذانی، ج۲، ص۷۲۰.</ref>. [[نیکوکاران]] از لطف الهی بهرهمند و [[گنهکاران]] از آن بیبهرهاند. اما اگر گنهکاران [[نیکوکار]] شوند، لطف الهی آنان را نیز دربرخواهد گرفت<ref>المغنی فی الإمامة، القاضی عبدالجبار بن أحمد الهمذانی، ج۳۱، صص ۹۳-۹۵.</ref>. | |||
عبدالجبار لطف را هر چیزی میداند که فاعل را [[یاری]] میکند تا از سر اختیار، در [[راه راست]] گام بردارد. [[لطف]] تنها به [[اعمال]] [[واجب]] محدود است<ref>المغنی فی الامه، ج۱۳، ص۱۹.</ref>. [[عبدالجبار]] [[معتقد]] بود اکنون که [[خدا]] بار [[اوامر]] خویش را بر دوش بندگانش نهاده است، پس باید آنان را در [[انتخاب]] خیر و [[تکلیف]] [[یاری]] کند<ref>المغنی فی الامه، ج۱۳، ص۷.</ref>. | |||
[[معتزله]] در اینکه لطف الزامی است یا نه، [[اختلاف]] کردهاند؛ [[بشر]] بن معتمر به لطف مقاومتناپذیر [[الهی]] معتقد است. به [[باور]] وی، خدا میتواند [[کافر]] را به [[ایمان آوردن]] و [[گناهکار]] را به [[توبه]] کردن برانگیزد و چنین شخصی [[شایسته]] برخورداری از [[پاداش]] کسی است که بدون این لطف مقاومتناپذیر، به همان کار دست میزند. بهرهمند شدن از این لطف به [[سود]] [[انسان]] است؛ اما [[خداوند]] همیشه چنین لطفی را ارزانی نمیدارد. آشکار است که خدا به عمل بر پایه آنچه برای [[آدمی]] شایستهتر و [[اصلح]] است [[مکلف]] نیست<ref>مقالات الاسلامیین، ص۲۴۶.</ref>. | |||
عبدالجبار الزامی بودن [[لطف الهی]] را با [[اختیار]] [[انسانی]] مغایر میداند و میافزاید که انسان همواره بر [[افعال]] خویش [[حاکم]] است. اگر انسان به [[نیکی]] عمل کند، خدا با لطف خود او را یاری میکند و اگر به [[بدی]] عمل کند، خدا او را از لطف خویش [[محروم]] میکند. به هر روی انسان مجبور نیست؛ بلکه در هر حال، مختار است<ref>شرح الاصول الخمسه، ص۵۲۰.</ref>. | |||
[[قاعده لطف]] از [[قواعد]] [[کلامی]] پذیرفته نزد [[متکلمان]] [[عدلیه]] و معتزله به شمار میرود که بر پایه آن، هر [[فعل خداوند]] که در [[سعادت]] [[مکلفان]] مؤثر است، بدون از دست رفتن اختیار آنان، ضروری و [[واجب عقلی]] و معلول لطف و [[عدل]] و [[حکمت خداوند]] است؛ چنانکه ترک آن با عدل و [[حکمت]] او سازگار نیست.<ref>[[سلیمان امیری|امیری، سلیمان]]، [[امامت و دلایل انتصابی بودن آن (کتاب)|امامت و دلایل انتصابی بودن آن]]، ص ۱۱۹.</ref> | |||
==قاعده لطف نزد [[دانشمندان]] [[اشاعره]]== | |||
اشاعره قاعده لطف را نمیپذیرند و [[مخالفت]] آنان در این باره از مخالفتشان با قاعده [[حسن و قبح عقلی]] و گرایشهای [[عقلی]] سرچشمه میگیرد. از سوی دیگر، با توجه به [[اعتقاد]] جبری اشاعره، بحث از قاعده لطف بدون بحث [[اختیار انسان]]، هیچ معنای روشنی ندارد. ازاینرو، [[قاضی عبدالجبار]]، به ناسودمندی بحث درباره [[قاعده لطف]] با [[اشاعره]] [[حکم]] کرده است: «از آنجا که [[لطف]] جز به [[اختیار انسان]] در فعل و ترک برنمیگردد و اشاعره قول به [[اختیار]] را از اساس رد کردهاند، پس گفت و گو با ایشان در این باب، وجهی ندارد»<ref>شرح الاصول الخمسه، صص ۲۰-۵۱۹.</ref>. | |||
باری، علمای اشاعره لطف را تعریف کردهاند؛ برای نمونه، ابوالبقاء [[اشعری]] میگوید: «لطف، کاری است که سبب [[رستگاری]] [[اخروی]] [[بنده]] به سبب [[اطاعت]] و [[ایمان]]، در آخر [[عمر]] او خواهد شد، نه اینکه با [[کفر]] و [[عصیان]] [[فاسد]] شود. این [[مذهب]] [[اهل سنت]] است!<ref>الکلیات معجم فی المصطلحات والفروق اللغویة، أبوالبقاء أیوب بن موسی الحسینی الکفوی الحنفی، ج۱، ص۷۹۷. {{عربی|و اللطف: ما يقع عنده صلاح العبد آخر عمره بطاعة الإيمان دون فساده بكفر و عصيان هذا مذهب أهل السنة}}.</ref>» [[تفتازانی]] لطف را در [[طاعت]] مؤثر میداند: «لطف و [[توفیق]]، [[قدرت]] داشتن بر اطاعت است و [[خذلان]]، قدرت یافتن بر [[معصیت]]»<ref>شرح المقاصد فی علم الکلام، ج۲، ص۱۵۹. {{عربی|المبحث الثاني اللطف و التوفيق قدرة الطاعة و الخذلان خلق قدرة المعصية}}.</ref>. | |||
اشاعره دو تعریف درباره لطف آوردهاند: | |||
# [[خداوند]] کاری انجام دهد ک، بنده، در پایان عمر [[هدایت]] شود و با ایمان از [[دنیا]] برود؛ | |||
# [[ایجاد قدرت]] در [[مکلف]] برای اجرای کار خوب. | |||
تعریف نخست، به دیدگاه [[معتزله]] درباره لطف شبیه است؛ اما اشاعره لطف عام را نمیپذیرند و آن را تنها دربرگیرنده کسانی میدانند که هدایت یافتهاند؛ برخلاف معتزله و [[عدلیه]] که به لطف عام [[الهی]] [[باور]] دارند. تعریف دوم، حتی نزد خود اشاعره پذیرفته نسیت. بسیاری از علمای اشاعره، درباره [[بعثت انبیا]]، به لطف باور دارند و این بر عدم [[التزام]] آنان به تعریف دوم لطف دلالت میکند. [[ملا علی قاری]] در این باره مینویسد: | |||
خداوند دو صفت لطف و [[قهر]] دارد و [[حکمت]] اقتضا دارد که [[ملک الملوک]]، این چنین باشد؛ زیرا هر کدام از آن دو از اوصاف کمال هستند و هیچکدام جای دیگری را نمیگیرد و هیچکدام بدون وجود دیگری تحقق پیدا نمیکند؛ همانطور که [[لذت]] بدون درد شناخته نمیشود و اشیاء توسط ضد، شناخته میشوند و برای هر کدام از [[لطف]] و [[قهر]]، مظاهری وجود دارد؛ بهشتیها و [[اعمال]] آنها، [[مظهر]] لطفند و فایده [[بعثت انبیا]] و کتب نیز به همین بهشتیها بازمیگردد<ref>مرقاة المفاتیح شرح مشکاة المصابیح، علی بن سلطان محمد الهروی ملا علی القاری، ج۱، ص۲۴۸. {{عربی|و تحقيق هذا المقام أن يقال: إن الله صفتي لطف و قهر، و الحكمة تقتضي أن يكون الملك سيما ملك الملوك كذلك إذ كل منها من أوصاف الكال و لا يقوم أحدهما مقام الآخر، ولا يتحقق كل منهما إلا بوجود الآخر كما لا تتبين اللذة إلا بالألم و بضدها تتبين الأشياء ولا بد لكل منهما من مظهر فالسعداء و أعمالهم مظاهر اللطف و فائدة بعثة الأنبياء و الكتب ترجع إليهم}}.</ref>. | |||
یعنی بعثت انبیا، نمونهای از [[لطف الهی]] به [[بهشتیان]] است. [[شهرستانی]] مینویسد: | |||
[[برگزیدن]] [[انبیا]] - با اینکه شبیه [[انتخاب]] چیزی توسط [[انسانها]] نیست - تنها متوجه به خیر است و نظر به صلاحی دارد که [[نظم]] عالم به آن صورت میگیرد و تمام عالم به وسیله آن قوام پیدا میکند؛ همگی از امر او صادر شده و به سوی امر اوست و به هیچ وجه در انتخاب آنها میل به [[فساد]] [عالم] نیست؛ بلکه درجه آنان فوق آن چیزی است که به اوهام انسانها برسد<ref>الملل و النحل، ج۲، ص۲۷. {{عربی|و اما الثاني فنقول أن اختيار الأنبياء لا مع ما أنه ليس من جنس اختيار البشر من وجه فهو متوجه إلى الخير مقصور على الصلاح الذي به نظام العالم و قوام الكل صادر عن الأمر صائر إلى الأمر لا يتطرق إلى اختيارهم ميل إلى الفساد بل و درجتهم فوق ما يبتدر إلى الأوهام}}.</ref>. | |||
یعنی [[انتخاب انبیا]]، برای قوام یافتن عالم، و به خیر و [[مصلحت]] عالم بوده است و هرگز موجب فساد نمیشود. [[تفتازانی]] [[نظریه]] [[معتزله]] و [[عدلیه]] را درباره [[بعثت انبیا]] نپذیرفته و آن را چنین را توجیه کرده است: | |||
تو [[آگاهی]] که این سخنان در اینجا، جز [[ترویج]] [[نظریه]] [[معتزله]] چیزی دیگری نیست؛ زیرا مقصود آنان از [[وجوب]] بر [[خدا]]، جز این نیست که ترک آن مخالف با [[حکمت]] است و مستحق [[مذمت]]؛ اما به نظر ما بعثت انبیا، [[لطف الهی]] و [[رحمت]] است که انجام دادن آن [[نیکو]] است، اما ترک کردن آن بد نیست و نظر ما در سایر [[الطاف]] نیز چنین است و هیچ ابتنایی بر [[شایستگی]] [[پیامبر]]{{صل}} و جمع شدن سایر شرایط در او ندارد. بلکه [[خداوند]] هر کس را بخواهد، مستحق این رحمت خود میگرداند و او بهتر میداند [[رسالت]] خویش را در کجا قرار دهد<ref>شرح المقاصد فی علم الکلام، ج۲، ص۱۷۴. {{عربی|و أنت خبير بأن في ترويج أمثال هذا المقال توسيع لمجال الاعتزال فإنهم لا يعنون بالوجوب على الله تعالى سوى أن تركه لقبحه محل بالحكمة و مظنة لاستحقاق المذمة فالحق أن البعثة لطف من الله تعالى و رحمة يحسن فعلها و لا يقبح تركها على ما هو المذهب في سائر الألطاف و لا تبتني على استحقاق من المبعوث و اجتماع أسباب و شروط فيه بل الله تعالى يختص برحمته من يشاء من عباده و هو أعلم حيث يجعل رسالته}}.</ref>.<ref>[[سلیمان امیری|امیری، سلیمان]]، [[امامت و دلایل انتصابی بودن آن (کتاب)|امامت و دلایل انتصابی بودن آن]]، ص ۱۲۱.</ref> | |||
==انواع [[لطف]]== | |||
===[[لطف مقرب]]=== | |||
لطف از دید اثر و [[اختیار]] [[مکلف]]، به «[[مقرب]]» و «محصل» تقسیم شده است. لطف مقرب، زمینه را برای تحقق یافتن [[تکلیف]] مکلف، فراهم میآورد؛ چنانکه مکلف در مقایسه با زمانی که چنین لطفی در کار نیست، به اجرای [[تکالیف]] نزدیکتر میشود. البته این لطف به اجرای تکلیف، نمیانجامد. | |||
[[علامه حلی]] درباره لطف مقرب میگوید: «لطف آن است که مکلف به وسیله آن، به انجام [[طاعت]] نزدیک، و از انجام [[معصیت]] دور میگردد که هیچ بهرهای از [[قدرت]] و [[تمکین]] ندارد این لطف مقرب است»<ref>کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ص۴۴۴. {{عربی|اللطف هو ما يكون المكلف معه أقرب إلى فعل الطاعة و أبعد من فعل المعصية، ولم يكن له حظ في التمكين و لم يبلغ حد الإلجاء... هذا اللطف المقرب}}.</ref>. [[تفتازانی]] نیز میگوید: | |||
[[لطف]] انجام کاری است که [[بنده]] را به سوی [[اطاعت]] نزدیک کرده و از [[معصیت]] دور میکند، اما او را مجبور به کار خوب یا ترک بد نمیکند و به این کار، [[لطف مقرب]] گویند<ref>شرح المقاصد فی علم الکلام، ج۲، ص۱۶۳. {{عربی|اللطف و هو فعل يقرب العبد إلى الطاعة و يبعده عن المعصية لا إلى حد الإلجاء و يسمى اللطف المقرب}}.</ref>.<ref>[[سلیمان امیری|امیری، سلیمان]]، [[امامت و دلایل انتصابی بودن آن (کتاب)|امامت و دلایل انتصابی بودن آن]]، ص ۱۲۳.</ref> | |||
===[[لطف محصل]]=== | |||
بنابر لطف محصل، [[تکلیف]] [[مکلف]] مختارانه تحقق مییابد؛ یعنی [[فعل طاعت]] از مکلف مختار سرمیزند<ref>کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ص۴۴۴. {{عربی|و هو ما يحصل عنده الطاعة من المكلف على سبيل الاختيار}}.</ref>. تفتازانی میگوید: | |||
... یا کاری که سبب میشود بنده اطاعت کند و به این کار، لطف محصل گویند؛ مانند [[روزی دادن]] و [[عمر]] دادن و [بهرهمندی از] وسایل و کامل کردن [[عقل]] و اقامه [[ادله]] و چیزهایی مانند آنها<ref>شرح المقاصد فی علم الکلام، ج۲، ص۱۶۳. {{عربی|أو يحصل الطاعة فيه و يسمى المحصل و ذلك كالأرزاق و الآجال و القوى و الآلات و إكمال العقل و نصب الأدلة و ما يشبه ذلك}}.</ref>. | |||
لطف مقرب و محصل، هر دو [[داعی]] تکلیفند، اما داعویت لطف محصل، به اندازهای است که به تحقق تکلیف میانجامد و لطف مقرب، چنین نیست. این تقسیمبندی بر پایه نوع لطف [[استوار]] نیست، بلکه بر پایه عمل مکلف استوار است؛ یعنی در هر دو صورت، زمینه اجرای خیر را [[خداوند]] فراهم کند. اما مکلف یا با [[اختیار]] خود به کار میخیر میرسد یا نمیرسد. به هر روی، [[لطف خداوند]] او را فراگرفته است.<ref>[[سلیمان امیری|امیری، سلیمان]]، [[امامت و دلایل انتصابی بودن آن (کتاب)|امامت و دلایل انتصابی بودن آن]]، ص ۱۲۴.</ref> | |||
== منابع == | |||
{{منابع}} | |||
# [[پرونده:IM010560.jpg|22px]] [[سلیمان امیری|امیری، سلیمان]]، [[امامت و دلایل انتصابی بودن آن (کتاب)|'''امامت و دلایل انتصابی بودن آن''']] | |||
{{پایان منابع}} | |||
==پانویس== | ==پانویس== | ||
{{یادآوری پانویس}} | {{یادآوری پانویس}} | ||
{{پانویس2}} | {{پانویس2}} |
نسخهٔ کنونی تا ۱۸ مهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۱۰:۴۳
مقدمه
- کلمه "لطف" معانی فراوانی دارد؛ مانند نرمی در کار و کردار، مدارا، خوش رفتاری، مودت، نیکویی و نیکو کرداری، نازکی، چیزی که حواس درکش نتوانند و هدیه از سر محبت[۱][۲].
- لطف در اصطلاح علم کلام، چیزی است که مکلف را به طاعت نزدیکتر میکند و از معصیت دورتر میسازد به شرط آنکه از وسایل انجام کار نباشد و به اضطرار نیز نرسد. دیدگاههای متعددی درباره قاعده لطف و خاستگاه آن میان متکلمان مسلمان وجود دارد. برخی قاعده لطف را لازمه حکمت الهی میدانند و بر آناند که وقتی دانستیم خداوند حکیم است، لازمه حکمت آن است که بر بندگان لطف کند؛ زیرا اگر لطف نباشد، غرض از تکلیف یا حتی خلقت حاصل نمیآید و این بر خداوند حکیم محال است[۳]. برخی دیگر، لطف را از جود و کرم خدا میدانند نه از عدل او و معتقدند، لطف از آن رو بر خدا لازم است که او جواد و کریم است نه آنکه عادل است[۴]. برخی نیز لطف را لازمه عدل الهی میدانند[۵]. گروهی از متکلمان، قاعده لطف را از دلایل لزوم بعثت پیامبران میشمارند[۶][۷].
نظریه شیعه
- لطف بر دو گونه است:
- لطف محصل: عبارت است از مبادی و مقدماتی که هدف خلقت بر آنها استوار است. خلقت از گذر لطف محصل از بیهودگی و لغو میرهد؛ به گونهای که بدون آن، فعل الهی بدون غایت و عبث میشود. از این گونه لطف است بعثت پیامبران، بیان تکالیف و قدرت بخشیدن بر انجام تکالیف. وجوب لطف محصل در نظر آنان که خداوند را حکیم میدانند، تردیدناپذیر است[۸][۹].
- لطف مقرب: عبارت است از آنچه برآورنده غرض تکلیف است. با نبود لطف مقرب، غرض تکلیف حاصل نمیآید؛ مانند وعد، وعید، تشویق و تهدید که بنده را بر طاعت بر میانگیزد و از گناه باز میدارد[۱۰]. لطف مقرب در توانایی و قدرت بندگان برای طاعت یا معصیت دخلی ندارد. آنان میتوانند طاعت کنند یا روی به معصیت نهند. قدرت بر تکالیف، در گرو آن است که بندگان، آنها را به واسطه پیامبران بازشناسند و از ابزارهای مادی نیز بهرهمند باشند و فرض بر این است که چنین مقدمات و وسایلی حاصل است. متکلمان در این باره که آیا لطف مقرب بر خداوند واجب است یانه، به اختلاف افتادهاند. نظریه امامیه بر آن است که اگر برآورده شدن غرض تکلیف، بر لطف خداوند متوقف است، لطف بر او لازم است[۱۱].
- قرآن کریم و روایات بزرگان معصوم (ع) نیز بر این حقیقت گواهی میدهند[۱۲]. از آیات و روایات بر میآید که آنچه شوق بنده را به طاعت بر میانگیزد و او را از معصیت دور میدارد، بر آوردنش بر خداوند واجب است؛ زیرا بدین سان، تکالیف از بیهودگی و لغو میرهند. مراد از وجوب بر خداوند آن نیست که بندگان بر او حاکمیت دارند؛ بلکه مراد این است که اوصاف کمالی خداوند- مانند حکمت و عدالت- موجد و موجب لطفاند. این بدان سبب است که افعال خداوند، مظاهر صفات اویند؛ همان سان که صفات الهی، مظاهر ذات متعالی اویند. از این دیدگاه، لطف خداوند بر دو گونه است: یکی لطفی که به نحو عام در ادای تکالیف بیشترینه مکلفان دخیل است و این لطف از باب حکمت بر خداوند واجب است. دوم، لطفی که بر ادای تکالیف شماری اندک از مکلفان مؤثر است و این لطف از جود و فضل الهی سرچشمه میگیرد بیآنکه بر او واجب باشد[۱۳][۱۴].
اشکالات مخالفان قاعده لطف
- 1. اگر لطف بر خداوند واجب باشد، هیچ گناهکاری در جهان وجود نخواهد داشت؛ زیرا هیچ مکلفی نیست مگر آنکه خداوند میتواند به لطف خویش او را از گناه دور بدارد؛ اما بسیارند مکلفانی که راه گناهکاری در پیش گرفتهاند[۱۵][۱۶].
- پاسخ: این اشکال از این رو پدید آمده است که به تعریف شیعه از لطف راه نیافته است. بنابر تعریف شیعه، لطف، قدرت بنده بر معصیت را از میان نمیبرد؛ بلکه او را به طاعت نزدیک میسازد و از معصیت دور میکند بیآنکه به اضطرار و الزام بینجامد[۱۷].
- 2. آیا خداوند، کافران را نیز از لطف خویش بهرهمند میسازد؟ اگر پاسخ، آری است، سخنی باطل است؛ زیرا باید غرض لطف حاصل آید و حال آنکه کافر ایمان نیاورده است. اگر پاسخ، منفی است، یا بدین روی است که خداوند توانایی آن را ندارد و لازمه این، عجز خداوند و باطل است، و یا در همان حال که خداوند توانایی دارد، کافر را از آن بهرهمند نمیسازد که این اخلال به واجب و بر خداوند محال است[۱۸][۱۹].
- پاسخ: چنان که گذشت، معنای لطف آن نیست که غرض لطف ناگزیر حاصل آید. لطف، فیذاته، لطف است خواه هدف آن حاصل آید یا نه. اثر لطف آن است که مکلف را به طاعت نزدیک میسازد به گونهای که آن را بر معصیت ترجیح دهد. اینکه مکلف از لطف بهره نبرد و همچنان در معصیت مانَد، به خود او باز میگردد و نیروی اختیاری که از آن برخوردار است[۲۰][۲۱].
- 3. إخبار از بهشتی بودن بنده (وعد) یا جهنمی بودن او (وعید)، مفسده است؛ زیرا او را میفریبد و بر معصیت وامیدارد. بر خداوند محال است که چنین کند و این با وجوب لطف ناسازگار است[۲۲][۲۳].
- پاسخ: إخبار از بهشتی بودن بنده، اغوا و فریفتن نیست؛ زیرا ممکن است با الطافی همراه گردد که بنده را از انگیزه معصیت تهی کند و چون احتمال فریفتن از میان میرود، مفسده بودن مطلق نیز از میان میرود. إخبار از جهنمی بودن بنده نیز مفسده نیست. اگر إخبار برای جاهلی مانند ابولهب باشد، مفسده پیش نمیآید؛ زیرا وی درستی خبر پیامبر (ص) را باور ندارد تا إخبار سبب اصرار او بر کفر گردد. اگر إخبار برای کسی مانند ابلیس باشد که از درستی خبر پیامبر (ص) آگاه است، باز هم او را به اصرار به کفر نمیکشاند؛ زیرا او میداند که با اصرار، عقوبتش افزون میگردد[۲۴][۲۵].
احکام قاعده لطف
- باید میان لطف و مورد لطف مناسبتی باشد بدین معنا که حصول لطف، انگیزهای برای مورد لطف فراهم آوَرَد. در غیر این صورت، ترجیح بلا مرجح پیش میآید.
- لطف نباید به حد الزام برسد؛ زیرا در این صورت با تکلیف و اختیار بندگان ناسازگار است.
- مکلف باید به اجمال یا تفصیل از لطف آگاهی یابد؛ زیرا اگر به لطف و مورد لطف و مناسبت آنها آگاه نباشد، در او انگیزه پدید نمیآید.
- لطف باید بر حسن فعل مورد لطف بیفزاید.
- واجب نیست که فعل مورد لطف، امری معین باشد؛ بلکه روا است که مکلف میان دو امر مخیر باشد به گونهای که هر یک از آنها از مصلحت مطلوب نصیب بَرَد و بتواند بر جای دیگری بنشیند؛ مانند کفارات روزه[۲۶][۲۷].
قاعده لطف در فرهنگ اصطلاحات علم کلام
- لطف، به معنای مقرب به طاعت و مبعد از معصیت تعریف میشود. "قاعده لطف" از دلایل عقلی بر ضرورت امامت از طرف خداست که از مستندات اساسی متکلمان شیعه دراینباره است[۲۸].
- لطف و انتخاب اصلح، بحثی است میان اشاعره و معتزله، مبنی بر اینکه آیا لطف به معنای انتخاب اصلح برای حال بندگان، بر نظام عالم حاکم است یا خیر.
- معتزله، لطف را به عنوان تکلیف و وظیفه برای خداوند لازم و واجب میدانند، و اشاعره، لطف و انتخاب اصلح را منکر هستند.
- قاعده لطف از نظر شیعه، به معنای لطف الهی و اصلی از اصول است که تقریباً میتوان گفت که دلیل عقلی شیعه در باب امامت است و فروع اصل عدل و اصل حسن و قبح عقلی به حساب میآید.
- خواجه نصیر این تعبیر را دارد: الإمام لطف[۲۹]؛ مقصود وی این است که امامت هم نظیر نبوت از مسائلی است که تبیین و انتخاب آن از توان بشر بیرون است و از طریق وحی و تعیین الهی باید صورت گیرد؛ با این تفاوت که نبوت مستقیماً از ناحیه خداست، ولی امامت، تعیینی است از ناحیه پیغمبر از سوی خدا.
- علمای شیعه این مطلب را به لطف تعبیر کردهاند و مقصود این است که این مسئله برای هدایت بشر مفید و نوعی لطف خداست؛ چون راه بشر به سوی خدا بسته است، لطف الهی ایجاب میکند که از سوی او عنایتی شود[۳۰][۳۱].
قاعده لطف
علمای شیعه در بحثهای کلامی، از راه دلیل لطف، لزوم نصب امام را اثبات کنند. آیا این دلیل تنها امامت نصبی معصوم را ثابت میکند یا برای اثبات حاکمیت نصبی هر حاکم و زمامداری، به کار میآید؟
قاعده لطف نزد دانشمندان شیعه
قاعده لطف نزد بیشتر علمای شیعه پذیرفته است و آن را چنین تعریف کردهاند: شیخ مفید میگوید: «لطف آن چیزی است که مکلف با آن به طاعت نزدیک و از معصیت دور میشود و بهرهای در اصل تمکین ندارد و به حد اِلجا هم نمیرسد»[۳۲]. ابواسحاق نوبختی، گفته است: لطف عبارت است از امری که خداوند نسبت به مکلف انجام میدهد و مستلزم ضرر نمیباشد و از وقوع طاعت از مکلف، تحقق لطف معلوم میگردد و اگر لطف نبود وی اطاعت نمیکرد[۳۳].
سید مرتضی در این باره گفته است: ... لطف، چیزی است که با تحقق آن، مکلفان به طاعت و فضیلت روی میآورند و از پلیدی و تباهی، دوری میگزینند یا اینکه در اوضاع مناسبتری قرار میگیرند. پس نصب امام، در حق مکلفان، لطف است؛ زیرا آنان را به اجرای واجبات عقلی و ترک قبایح برمیانگیزد و حکمت الهی موجب میشود که مکلفان را از آن محروم نکند. این دعوی، از بدیهیات عقلی است و اگر کسی آن را انکار کند، چونان منکر بدیهیات است و شایستگی بحث و گفت و گوی علمی را از دست خواهد داد[۳۴]. شیخ طوسی گفته است: «لطف در اصطلاح متکلمین، عبارت است از چیزی که به سوی فعل واجب میخواند و یا از عمل قبیح منصرف میکند»[۳۵].[۳۶]
قاعده لطف نزد دانشمندان معتزله
معتزله «قاعده لطف» را پذیرفته و آن را درباره عدل الهی مطرح کردهاند. عبدالجبار گفته است: «لطف عبارت است از آنچه انسان به سبب آن، فعل واجب را برمیگزیند و از فعل قبیح اجتناب میکند یا به انجام واجب و ترک قبیح نزدیکتر میگردد»[۳۷]. از دید معتزله، لطف الهی موجب میشود که انسان از نیکی پیروی کند و از بدی بپرهیزد. لطف خدا شخص را به انتخاب اطاعت برمیانگیزد یا این انتخاب را بر او آسان میکند[۳۸]. انسان اگر سرخوده رها شود، بر پایه امیال طبیعی خود عمل میکند. ازاینرو، لطف خدا همچون نیرویی او را به نیکی وا میدارد (سوق میدهد)[۳۹]. پاداش و کیفر تابع لطف الهیاند؛ زیرا لطف خداست که معرفت انسان را به اسباب پاداش و کیفر ممکن میسازد[۴۰]. از همین روی، افراد آگاه از خداوند میخواهند که در برابر بدی، به آنان لطف و رحمت عنایت کند. ابوعلی جبایی لطف را معادل احسان و هدایت میداند[۴۱]. عبدالجبار فرمانبرداری را از خداوند، برای دریافت لطف لازم میداند و لطف را در قصد و اختیار فاعل مؤثر میداند[۴۲]. نیکوکاران از لطف الهی بهرهمند و گنهکاران از آن بیبهرهاند. اما اگر گنهکاران نیکوکار شوند، لطف الهی آنان را نیز دربرخواهد گرفت[۴۳]. عبدالجبار لطف را هر چیزی میداند که فاعل را یاری میکند تا از سر اختیار، در راه راست گام بردارد. لطف تنها به اعمال واجب محدود است[۴۴]. عبدالجبار معتقد بود اکنون که خدا بار اوامر خویش را بر دوش بندگانش نهاده است، پس باید آنان را در انتخاب خیر و تکلیف یاری کند[۴۵].
معتزله در اینکه لطف الزامی است یا نه، اختلاف کردهاند؛ بشر بن معتمر به لطف مقاومتناپذیر الهی معتقد است. به باور وی، خدا میتواند کافر را به ایمان آوردن و گناهکار را به توبه کردن برانگیزد و چنین شخصی شایسته برخورداری از پاداش کسی است که بدون این لطف مقاومتناپذیر، به همان کار دست میزند. بهرهمند شدن از این لطف به سود انسان است؛ اما خداوند همیشه چنین لطفی را ارزانی نمیدارد. آشکار است که خدا به عمل بر پایه آنچه برای آدمی شایستهتر و اصلح است مکلف نیست[۴۶]. عبدالجبار الزامی بودن لطف الهی را با اختیار انسانی مغایر میداند و میافزاید که انسان همواره بر افعال خویش حاکم است. اگر انسان به نیکی عمل کند، خدا با لطف خود او را یاری میکند و اگر به بدی عمل کند، خدا او را از لطف خویش محروم میکند. به هر روی انسان مجبور نیست؛ بلکه در هر حال، مختار است[۴۷]. قاعده لطف از قواعد کلامی پذیرفته نزد متکلمان عدلیه و معتزله به شمار میرود که بر پایه آن، هر فعل خداوند که در سعادت مکلفان مؤثر است، بدون از دست رفتن اختیار آنان، ضروری و واجب عقلی و معلول لطف و عدل و حکمت خداوند است؛ چنانکه ترک آن با عدل و حکمت او سازگار نیست.[۴۸]
قاعده لطف نزد دانشمندان اشاعره
اشاعره قاعده لطف را نمیپذیرند و مخالفت آنان در این باره از مخالفتشان با قاعده حسن و قبح عقلی و گرایشهای عقلی سرچشمه میگیرد. از سوی دیگر، با توجه به اعتقاد جبری اشاعره، بحث از قاعده لطف بدون بحث اختیار انسان، هیچ معنای روشنی ندارد. ازاینرو، قاضی عبدالجبار، به ناسودمندی بحث درباره قاعده لطف با اشاعره حکم کرده است: «از آنجا که لطف جز به اختیار انسان در فعل و ترک برنمیگردد و اشاعره قول به اختیار را از اساس رد کردهاند، پس گفت و گو با ایشان در این باب، وجهی ندارد»[۴۹]. باری، علمای اشاعره لطف را تعریف کردهاند؛ برای نمونه، ابوالبقاء اشعری میگوید: «لطف، کاری است که سبب رستگاری اخروی بنده به سبب اطاعت و ایمان، در آخر عمر او خواهد شد، نه اینکه با کفر و عصیان فاسد شود. این مذهب اهل سنت است![۵۰]» تفتازانی لطف را در طاعت مؤثر میداند: «لطف و توفیق، قدرت داشتن بر اطاعت است و خذلان، قدرت یافتن بر معصیت»[۵۱]. اشاعره دو تعریف درباره لطف آوردهاند:
- خداوند کاری انجام دهد ک، بنده، در پایان عمر هدایت شود و با ایمان از دنیا برود؛
- ایجاد قدرت در مکلف برای اجرای کار خوب.
تعریف نخست، به دیدگاه معتزله درباره لطف شبیه است؛ اما اشاعره لطف عام را نمیپذیرند و آن را تنها دربرگیرنده کسانی میدانند که هدایت یافتهاند؛ برخلاف معتزله و عدلیه که به لطف عام الهی باور دارند. تعریف دوم، حتی نزد خود اشاعره پذیرفته نسیت. بسیاری از علمای اشاعره، درباره بعثت انبیا، به لطف باور دارند و این بر عدم التزام آنان به تعریف دوم لطف دلالت میکند. ملا علی قاری در این باره مینویسد: خداوند دو صفت لطف و قهر دارد و حکمت اقتضا دارد که ملک الملوک، این چنین باشد؛ زیرا هر کدام از آن دو از اوصاف کمال هستند و هیچکدام جای دیگری را نمیگیرد و هیچکدام بدون وجود دیگری تحقق پیدا نمیکند؛ همانطور که لذت بدون درد شناخته نمیشود و اشیاء توسط ضد، شناخته میشوند و برای هر کدام از لطف و قهر، مظاهری وجود دارد؛ بهشتیها و اعمال آنها، مظهر لطفند و فایده بعثت انبیا و کتب نیز به همین بهشتیها بازمیگردد[۵۲].
یعنی بعثت انبیا، نمونهای از لطف الهی به بهشتیان است. شهرستانی مینویسد: برگزیدن انبیا - با اینکه شبیه انتخاب چیزی توسط انسانها نیست - تنها متوجه به خیر است و نظر به صلاحی دارد که نظم عالم به آن صورت میگیرد و تمام عالم به وسیله آن قوام پیدا میکند؛ همگی از امر او صادر شده و به سوی امر اوست و به هیچ وجه در انتخاب آنها میل به فساد [عالم] نیست؛ بلکه درجه آنان فوق آن چیزی است که به اوهام انسانها برسد[۵۳]. یعنی انتخاب انبیا، برای قوام یافتن عالم، و به خیر و مصلحت عالم بوده است و هرگز موجب فساد نمیشود. تفتازانی نظریه معتزله و عدلیه را درباره بعثت انبیا نپذیرفته و آن را چنین را توجیه کرده است: تو آگاهی که این سخنان در اینجا، جز ترویج نظریه معتزله چیزی دیگری نیست؛ زیرا مقصود آنان از وجوب بر خدا، جز این نیست که ترک آن مخالف با حکمت است و مستحق مذمت؛ اما به نظر ما بعثت انبیا، لطف الهی و رحمت است که انجام دادن آن نیکو است، اما ترک کردن آن بد نیست و نظر ما در سایر الطاف نیز چنین است و هیچ ابتنایی بر شایستگی پیامبر(ص) و جمع شدن سایر شرایط در او ندارد. بلکه خداوند هر کس را بخواهد، مستحق این رحمت خود میگرداند و او بهتر میداند رسالت خویش را در کجا قرار دهد[۵۴].[۵۵]
انواع لطف
لطف مقرب
لطف از دید اثر و اختیار مکلف، به «مقرب» و «محصل» تقسیم شده است. لطف مقرب، زمینه را برای تحقق یافتن تکلیف مکلف، فراهم میآورد؛ چنانکه مکلف در مقایسه با زمانی که چنین لطفی در کار نیست، به اجرای تکالیف نزدیکتر میشود. البته این لطف به اجرای تکلیف، نمیانجامد. علامه حلی درباره لطف مقرب میگوید: «لطف آن است که مکلف به وسیله آن، به انجام طاعت نزدیک، و از انجام معصیت دور میگردد که هیچ بهرهای از قدرت و تمکین ندارد این لطف مقرب است»[۵۶]. تفتازانی نیز میگوید: لطف انجام کاری است که بنده را به سوی اطاعت نزدیک کرده و از معصیت دور میکند، اما او را مجبور به کار خوب یا ترک بد نمیکند و به این کار، لطف مقرب گویند[۵۷].[۵۸]
لطف محصل
بنابر لطف محصل، تکلیف مکلف مختارانه تحقق مییابد؛ یعنی فعل طاعت از مکلف مختار سرمیزند[۵۹]. تفتازانی میگوید: ... یا کاری که سبب میشود بنده اطاعت کند و به این کار، لطف محصل گویند؛ مانند روزی دادن و عمر دادن و [بهرهمندی از] وسایل و کامل کردن عقل و اقامه ادله و چیزهایی مانند آنها[۶۰]. لطف مقرب و محصل، هر دو داعی تکلیفند، اما داعویت لطف محصل، به اندازهای است که به تحقق تکلیف میانجامد و لطف مقرب، چنین نیست. این تقسیمبندی بر پایه نوع لطف استوار نیست، بلکه بر پایه عمل مکلف استوار است؛ یعنی در هر دو صورت، زمینه اجرای خیر را خداوند فراهم کند. اما مکلف یا با اختیار خود به کار میخیر میرسد یا نمیرسد. به هر روی، لطف خداوند او را فراگرفته است.[۶۱]
منابع
پانویس
- ↑ مفردات الفاظ القرآن، ۴۵۰؛ لغتنامه دهخدا، ۱۲/ ۱۷۳۷۶.
- ↑ فرهنگ شیعه، ص 370.
- ↑ الالهیات، ۳/ ۵۸.
- ↑ اوائل المقالات، ۲۵.
- ↑ اوائل المقالات، ۲۵.
- ↑ الالهیات، ۳/ ۵۱.
- ↑ فرهنگ شیعه، ص 370.
- ↑ الالهیات، ۳/ ۵۱.
- ↑ فرهنگ شیعه، ص 370-371.
- ↑ کشف المراد، ۳۵۱؛ ارشاد الطالبین، ۲۷۷؛ الالهیات، ۳/ ۵۲.
- ↑ فرهنگ شیعه، ص 371.
- ↑ ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا فِي قَرْيَةٍ مِّن نَّبِيٍّ إِلاَّ أَخَذْنَا أَهْلَهَا بِالْبَأْسَاء وَالضَّرَّاء لَعَلَّهُمْ يَضَّرَّعُونَ ﴾؛ سوره اعراف، آیه ۹۴ و ﴿وَقَطَّعْنَاهُمْ فِي الأَرْضِ أُمَمًا مِّنْهُمُ الصَّالِحُونَ وَمِنْهُمْ دُونَ ذَلِكَ وَبَلَوْنَاهُمْ بِالْحَسَنَاتِ وَالسَّيِّئَاتِ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ﴾؛ آیه ۱۶۸؛ ﴿رُّسُلاً مُّبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ لِئَلاَّ يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَكَانَ اللَّهُ عَزِيزًا حَكِيمًا ﴾؛ سوره نساء، آیه ۱۶۵، بحارالانوار، ۵/ ۳۱۶.
- ↑ الالهیات، ۳/ ۵۶.
- ↑ فرهنگ شیعه، ص 371.
- ↑ شرح الاصول الخسمة، ۵۲۳؛ الالهیات، ۳/ ۵۶.
- ↑ فرهنگ شیعه، ص 372.
- ↑ فرهنگ شیعه، ص 371-372.
- ↑ شرح الاصول الخسمة، ۳۵۲.
- ↑ فرهنگ شیعه، ص 372.
- ↑ شرح الاصول الخسمة، ۳۵۳.
- ↑ فرهنگ شیعه، ص 372.
- ↑ شرح الاصول الخسمة، ۳۵۳.
- ↑ فرهنگ شیعه، ص 372.
- ↑ همان، ۳۵۳.
- ↑ فرهنگ شیعه، ص 372.
- ↑ کشف المراد، ۳۵۴ و ۳۵۵.
- ↑ فرهنگ شیعه، ص 373.
- ↑ جهت مطالعه بیشتر مراجعه شود به فصل چهارم کتاب امامت در بینش اسلامی، با عنوان قاعده لطف و وجوب امامت، تألیف علی ربانی گلپایگانی که این بحث را با تمام جوانب و شبهات آن طرح و بررسی کرده است.
- ↑ خواجه نصیر در تجرید الاعتقاد میگوید: الامام لطف فیجب نصبه علی الله تعالی تحصیلا للغرض . علامه حلی در شرح آن در کشف المراد میگوید: جمله الامام لطف، امر بدیهی است برای عقلا؛ زیرا وجود رهبری که انسان را به دوری از معصیت و اطاعت و انجام دادن صلاح و سعادت راهنمایی کند هر عقل سلیمی وجود آن را ضروری میداند.
- ↑ مطهری، امامت و رهبری، ص۹۵ - ۹۲؛ همو، آشنایی با علوم اسلامی، ج۲، ص۷۶.
- ↑ محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۱۶۲-۱۶۳.
- ↑ النکت الاعتقادیة، ص۳۱. اللطف هو ما يقرب المكلف معه إلى الطاعة و يبعد عن المعصية و لاحظ له في التمكين و لم يبلغ الالجا.
- ↑ الیاقوت فی علم الکلام، ابراهیم نوبختی، ص۱۰۷. اللطف امر يفعله الله تعالى بالمكلف لا ضرر فيه يعلم عند وقوع الطاعة منه ولولاه لم يطع.
- ↑ الذخیرة فی علم الکلام، مرتضی، شریف، ص۴۰۹-۴۱۰.
- ↑ الاقتصاد فیما یتعلق بالاعتقاد، ص۷۷. و اللطف في عرف المتكلمين عبارة عما يدعو إلى فعل واجب أو يصرف عن قبيح.
- ↑ امیری، سلیمان، امامت و دلایل انتصابی بودن آن، ص ۱۱۸.
- ↑ شرح الأصول الخمسة، القاضی عبدالجبار بن أحمد الهمذانی، ص۵۱۹ إن اللطف هو كل ما يختار عنده المرء الواجب و يتجنب عن القبيح، أو يكون عنده أقرب إما إلى اختيار الواجب أو إلى ترك القبيح.
- ↑ شرح الأصول الخمسة، القاضی عبدالجبار بن أحمد الهمذانی، ج۳۱، ص۹.
- ↑ شرح الأصول الخمسة، القاضی عبدالجبار بن أحمد الهمذانی، ص۵۲۴.
- ↑ شرح الأصول الخمسة، القاضی عبدالجبار بن أحمد الهمذانی، ص۶۴.
- ↑ مقالات الاسلامیین، ابی الحسین اشعری، ج۲، ص۱۹۳.
- ↑ متشابه القرآن، القاضی عبدالجبار بن أحمد الهمذانی، ج۲، ص۷۲۰.
- ↑ المغنی فی الإمامة، القاضی عبدالجبار بن أحمد الهمذانی، ج۳۱، صص ۹۳-۹۵.
- ↑ المغنی فی الامه، ج۱۳، ص۱۹.
- ↑ المغنی فی الامه، ج۱۳، ص۷.
- ↑ مقالات الاسلامیین، ص۲۴۶.
- ↑ شرح الاصول الخمسه، ص۵۲۰.
- ↑ امیری، سلیمان، امامت و دلایل انتصابی بودن آن، ص ۱۱۹.
- ↑ شرح الاصول الخمسه، صص ۲۰-۵۱۹.
- ↑ الکلیات معجم فی المصطلحات والفروق اللغویة، أبوالبقاء أیوب بن موسی الحسینی الکفوی الحنفی، ج۱، ص۷۹۷. و اللطف: ما يقع عنده صلاح العبد آخر عمره بطاعة الإيمان دون فساده بكفر و عصيان هذا مذهب أهل السنة.
- ↑ شرح المقاصد فی علم الکلام، ج۲، ص۱۵۹. المبحث الثاني اللطف و التوفيق قدرة الطاعة و الخذلان خلق قدرة المعصية.
- ↑ مرقاة المفاتیح شرح مشکاة المصابیح، علی بن سلطان محمد الهروی ملا علی القاری، ج۱، ص۲۴۸. و تحقيق هذا المقام أن يقال: إن الله صفتي لطف و قهر، و الحكمة تقتضي أن يكون الملك سيما ملك الملوك كذلك إذ كل منها من أوصاف الكال و لا يقوم أحدهما مقام الآخر، ولا يتحقق كل منهما إلا بوجود الآخر كما لا تتبين اللذة إلا بالألم و بضدها تتبين الأشياء ولا بد لكل منهما من مظهر فالسعداء و أعمالهم مظاهر اللطف و فائدة بعثة الأنبياء و الكتب ترجع إليهم.
- ↑ الملل و النحل، ج۲، ص۲۷. و اما الثاني فنقول أن اختيار الأنبياء لا مع ما أنه ليس من جنس اختيار البشر من وجه فهو متوجه إلى الخير مقصور على الصلاح الذي به نظام العالم و قوام الكل صادر عن الأمر صائر إلى الأمر لا يتطرق إلى اختيارهم ميل إلى الفساد بل و درجتهم فوق ما يبتدر إلى الأوهام.
- ↑ شرح المقاصد فی علم الکلام، ج۲، ص۱۷۴. و أنت خبير بأن في ترويج أمثال هذا المقال توسيع لمجال الاعتزال فإنهم لا يعنون بالوجوب على الله تعالى سوى أن تركه لقبحه محل بالحكمة و مظنة لاستحقاق المذمة فالحق أن البعثة لطف من الله تعالى و رحمة يحسن فعلها و لا يقبح تركها على ما هو المذهب في سائر الألطاف و لا تبتني على استحقاق من المبعوث و اجتماع أسباب و شروط فيه بل الله تعالى يختص برحمته من يشاء من عباده و هو أعلم حيث يجعل رسالته.
- ↑ امیری، سلیمان، امامت و دلایل انتصابی بودن آن، ص ۱۲۱.
- ↑ کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ص۴۴۴. اللطف هو ما يكون المكلف معه أقرب إلى فعل الطاعة و أبعد من فعل المعصية، ولم يكن له حظ في التمكين و لم يبلغ حد الإلجاء... هذا اللطف المقرب.
- ↑ شرح المقاصد فی علم الکلام، ج۲، ص۱۶۳. اللطف و هو فعل يقرب العبد إلى الطاعة و يبعده عن المعصية لا إلى حد الإلجاء و يسمى اللطف المقرب.
- ↑ امیری، سلیمان، امامت و دلایل انتصابی بودن آن، ص ۱۲۳.
- ↑ کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ص۴۴۴. و هو ما يحصل عنده الطاعة من المكلف على سبيل الاختيار.
- ↑ شرح المقاصد فی علم الکلام، ج۲، ص۱۶۳. أو يحصل الطاعة فيه و يسمى المحصل و ذلك كالأرزاق و الآجال و القوى و الآلات و إكمال العقل و نصب الأدلة و ما يشبه ذلك.
- ↑ امیری، سلیمان، امامت و دلایل انتصابی بودن آن، ص ۱۲۴.