رحلت یا شهادت پیامبر خاتم: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
بدون خلاصۀ ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'اهل مدینه' به 'اهل مدینه')
 
(۴۷ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۹ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{خرد}}
{{مدخل مرتبط
{{نبوت}}
| موضوع مرتبط = پیامبر خاتم
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
| عنوان مدخل  =  
: <div style="background-color: rgb(252, 252, 233); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">این مدخل از زیرشاخه‌های بحث '''[[پیامبر خاتم]]''' است. "'''رحلت یا شهادت پیامبر خاتم'''" از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:</div>
| مداخل مرتبط = [[رحلت یا شهادت پیامبر خاتم در تاریخ اسلامی]] - [[رحلت یا شهادت پیامبر خاتم در معارف و سیره نبوی]] - [[رحلت یا شهادت پیامبر خاتم در معارف و سیره فاطمی]] - [[رحلت یا شهادت پیامبر خاتم در معارف و سیره علوی]]
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
| پرسش مرتبط  = پیامبر خاتم (پرسش)
: <div style="background-color: rgb(255, 245, 227); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;"> [[رحلت یا شهادت پیامبر خاتم در حدیث]] | [[رحلت یا شهادت پیامبر خاتم در نهج البلاغه]] |[[رحلت یا شهادت پیامبر خاتم در تاریخ اسلامی]]</div>
}}
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
: <div style="background-color: rgb(206,242, 299); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل '''[[رحلت یا شهادت پیامبر خاتم (پرسش)]]''' قابل دسترسی خواهند بود.</div>
<div style="padding: 0.4em 0em 0.0em;">


==مقدمه==
[[پیامبر خاتم]] {{صل}} در ۲۸ [[صفر]] سال یازدهم هجری و پس از ۲۳ سال [[مجاهدت]] و پس از چهارده روز [[بیماری]] رحلت فرمود. [[قبر]] ایشان در اتاقی قرار دارد که در آن درگذشت و [[علی]] {{ع}} [[غسل]] (و کفن کردن) و [[نماز]] و [[دفن]] آن حضرت {{صل}} را براساس وصیت پیامبر برعهده داشت.
روزهای پایانی [[عمر]] [[پیامبر خدا]]، روزهایی شگفت است و برای [[علی]]{{ع}}، آکنده از [[غم]]، سرشار از درد و مملو از [[رنج]]، و برای [[سیاستمداران]]، روزهای تلاش، چاره‌جویی و کوشش برای رقم‌زدن [[سیاست]] فردا و فرداها...
[[پیامبر]]{{صل}} [[فرمان]] داد تا سپاهی را برای [[نبرد]] با [[رومیان]] سامان دهند. [[سپاه]]، سامان یافت و چهره‌های برجسته‌ای در آن حضور یافتند و [[پیامبر]]{{صل}} خود [[پرچم]] را بست و به دست [[اسامه]] داد. جوان‌بودن [[فرمانده]]، بهانه‌ای به دست [[سیاستمداران]] داد تا با [[اعتراض]] به آن، انگیزه‌های اصلی خود را در تأخیر حرکت [[سپاه]] و [[سهل‌انگاری]] در آن، [[پنهان]] دارند. [[پیامبر]]{{صل}} در بستر [[بیماری]] از تب می‌سوخت. در آن حال و هوا، چون از سهل‌انگاری‌ها [[آگاهی]] یافت، از بستر به پا خاست و با تن رنجور، آهنگ [[مسجد]] کرد و [[مسلمانان]] را از پیامدهای [[ناهنجار]] سستی‌ها آگاهاند و آن‌گاه فرمود: [[سپاه اسامه]] را حرکت دهید<ref>الطبقات الکبری، ج ۲، ص ۱۸۹.</ref>.
اما سیاستبازان، با درنگی که بیش از پانزده روز طول کشید، عملًا از اعزام [[سپاه]]، جلوگیری کردند. [[پیامبر خدا]] که آخرین لحظات زندگانی را می‌گذرانْد، [[زره]] و [[پرچم]] خود را به [[علی]]{{ع}} بخشید و او را [[وصی]] خود قرار داد و در ضمنِ نجوایی طولانی، [[علوم]] بی‌شماری را به [[امیر مؤمنان]] انتقال داد و در حالی که آخرین جمله را بر زبان می‌راند که: "لا، مع الرفیق الأعلی‌"<ref>این جمله بدین معناست که پیامبر{{صل}}، خواستار خروج از دنیا و رفتن به پیشگاه الهی است.</ref> در آغوش [[علی]]{{ع}}، [[زندگی]] را بدرود گفت و [[روح]] مطهرش از روی سینه همبَر و همراهش، همگام و مدافع بی‌بدیل و رازدار بی‌نظیرش [[علی]]{{ع}} به سوی "رفیق اعلی" پر کشید. اکنون [[علی]]{{ع}} است و انبوه غمِ نشسته بر [[دل]]. [[علی]]{{ع}}، [[پیامبر خدا]] را با چشمانی اشکبار و [[قلبی]] آکنده از [[غم]] با [[یاری]] [[فرشتگان]] و [[فضل بن عباس]]، [[غسل]] داد و [[کفن]] کرد. سپس چهره [[پیامبر خدا]] را گشود و در حالی که سرشک از دیده جاری داشت، با صدایی شکسته در گلو که انبوه انبوه، [[اندوه]] و درد و [[رنج]] را فریاد می‌کرد، گفت:
[[پدر]] و مادرم فدایت باد! [[پاک]] زیستی و [[پاکیزه]] رفتی...<ref>الإرشاد، ج ۱، ص ۱۸۷.</ref>. و بر آن [[پیکر مطهر]]، [[نماز]] گزارد و سپس [[اصحاب]]، دسته دسته، بر آن پیکر [[پاک]]، [[نماز]] گزاردند. [[امام علی]]{{ع}} با [[همکاری]] [[اوس]] بن خولی و [[فضل بن عباس]]، [[پیکر مطهر]] [[پیامبر خدا]] را در همان جا که [[روح]] شریفش پر کشیده بود، به [[خاک]] سپرد.
* [[الإرشاد]]: [[امیر مؤمنان]]، در [[بیماری پیامبر]]{{صل}} هیچ گاه از او جدا نمی‌شد، جز به [[ضرورت]]. [یک بار] چون برای کاری بیرون رفت، [[پیامبر]]{{صل}} اندکی بهبود یافت و [[علی]]{{ع}} را ندید. پس در حالی که همسرانش پیرامونش بودند، فرمود: "[[برادر]] و همراهم را به نزدم فرا بخوانید" و دوباره بی‌حال گشته، ساکت شد. [[عایشه]] گفت: [[ابو بکر]] را نزدش بیاورید. او فرا خوانده شد و به نزد [[پیامبر]]{{صل}} آمد و بالای سر ایشان نشست. چون [[پیامبر]]{{صل}} چشمانش را گشود و او را دید، از او رو گردانید. [[ابو بکر]] برخاست و گفت: اگر با من کاری داشت، مرا از آن [[آگاه]] می‌کرد. هنگام بیرون رفتن [[ابو بکر]]، [[پیامبر]]{{صل}} سخنش را تکرار کرد و فرمود: "[[برادر]] و همراهم را به نزدم فرا بخوانید". [[حفصه]] گفت: [[عمر]] را برایش فرا بخوانید. او را فرا خواندند. چون حاضر شد و [[پیامبر]]{{صل}} او را دید، از وی نیز رو گردانید و او هم بازگشت. سپس [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: "[[برادر]] و همراهم را به نزدم فرا بخوانید". [[ام سلمه]] گفت: [[علی]] را برایش بیاورید که جز او را نمی‌خواهد. [[امیر مؤمنان]]، فرا خوانده شد و چون به او نزدیک شد، [[پیامبر]]{{صل}}، اشاره‌ای به او کرد. [[علی]]{{ع}} [[خم]] شد و [[پیامبر]]{{صل}} مدت زیادی با او [[نجوا]] کرد. سپس برخاست و در کناری نشست تا [[پیامبر]]{{صل}} به [[خواب]] رفت. [[مردم]] به او گفتند: ای [[ابو الحسن]]! چه چیزی با تو در میان نهاد؟ گفت: "[[هزار باب علم]] به من آموخت که هر کدامش [[هزار باب]] را بر من گشود و مرا به چیزی [[وصیت]] کرد که اگر [[خدا]] بخواهد، بدان [[اقدام]] می‌کنم". سپس [[پیامبر]]{{صل}} سنگین شد و به حال [[احتضار]] افتاد و [[امیر مؤمنان]]، نزدش بود. چون زمان آن رسید که [[جان]] از کالبدش به در رود، به [[علی]]{{ع}} فرمود: "ای [[علی]]! سرم را بر دامنت بگذار که [[امر الهی]] رسید و پس از بیرون رفتن جانم، آن را به دست گیر و به صورتت بکش. سپس مرا رو به [[قبله]] کن‌<ref>محتضر باید پیش از مرگ، رو به قبله باشد. از این رو محتمل است در عبارت، تصحیفی رخ داده باشدو یا عبارت، تأکید باشد. (م)</ref> و کار [[[غسل]] و کفن‌] مرا خود به عهده بگیر و پیش از همه [[مردم]] بر من [[نماز]] بگزار و از من جدا مشو تا مرا در [[گور]] [[نهی]] و از خدای‌ [[متعال]] [[یاری]] بخواه". [[علی]]{{ع}}، سرِ [[پیامبر]]{{صل}} را به دامن گرفت و ایشان از حال رفت. پس [[فاطمه]]{{س}} خود را بر او افکند و به صورتش می‌نگریست و ناله می‌زد و می‌گریست و می‌گفت: سپیدرویی که از ابرها با روی او [[باران]] می‌طلبند، [[فریادرس]] [[یتیمان]]، [[پناه]] بیوه‌زنان. پس [[پیامبر]]{{صل}} چشمانش را گشود و با آوای ضعیفی گفت: "دخترم! این گفته عمویت [[ابوطالب]] است. آن را مگو، بلکه بگو: "و [[محمد]]، جز [[پیامبری]] نیست که پیش از او هم پیامبرانی بوده‌اند. آیا اگر او بمیرد یا کشته شود، از [[عقیده]] خود باز می‌گردید؟""<ref>آل عمران، آیه ۱۴۴.</ref>. [[فاطمه]]{{س}} زمانی دراز گریست و [[پیامبر]]{{صل}} به او اشاره کرد که نزدیک آید. [[فاطمه]]{{س}} نزدیک شد و [[پیامبر]]{{صل}} [[رازی]] را به او گفت که چهره‌اش شکفت. سپس در حالی‌که دست راست [[امیر مؤمنان]] در زیر چانه [[پیامبر خدا]] بود، روحش پَر کشید. پس آن (دست) را بالا آورد و بر صورت خود کشید. سپس، او را رو به [[قبله]] نمود و چشمانش را بست و جامه‌اش را به رویش کشید و به [[تدبیر امور]] [[پیامبر]]{{صل}} پرداخت<ref>الإرشاد، ج ۱، ص ۱۸۵.</ref>.
* [[کنز العمال‌ (کتاب)|کنز العمال‌]]- به [[نقل]] از [[حذیفة بن یمان]]-: در [[بیماری]] منجر به فوت [[پیامبر خدا]] به نزدش رفتم. او را دیدم که به [[علی]]{{ع}} تکیه زده بود. خواستم [[علی]]{{ع}} را دور کنم و خود به‌جایش بنشینم. پس گفتم: ای [[ابوالحسن]]! می‌بینم که امشب خسته شده‌ای. کاش کنار می‌رفتی تا یاری‌ات می‌کردم! [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: "او را واگذار. او از تو به جایش سزاوارتر است"<ref>کنز العمال، ج ۱۶، ص ۲۲۸، ح ۴۴۲۶۶.</ref>. [[امام علی]]{{ع}}: [[پیامبر خدا]]، [[قبض روح]] شد، در حالی که سرش بر سینه من بود و جانش در کف دستم روان شد و آن را بر صورتم کشیدم و [[غسل]] او را عهده‌دار شدم و [[فرشتگان]]، یاورم بودند. در و دیوار [[خانه]] [[ضجه]] می‌زدند، فرشتگانی فرود می‌آمدند و گروهی دیگر به [[آسمان]] می‌رفتند. صدای همهمه آنان [لحظه‌ای‌] از گوشم [[قطع]] نشد که بر او [[درود]] می‌فرستادند تا آنکه او را در آرامگاهش به [[خاک]] سپردیم<ref>الإمام علی{{ع}}: {{متن حدیث|لَقَد قُبِضَ رَسولُ اللهِ{{صل}} وإن رَأسَهُ لَعَلی‌ صَدری، ولَقَد سالَت نَفسُهُ فی کفی فَأَمرَرتُها عَلی‌ وَجهی. ولَقَد وُلیتُ غُسلَهُ{{صل}} وَالمَلائِکةُ أعوانی، فَضَجتِ الدارُ وَالأَفنِیةُ؛ مَلَأٌ یهبِطُ، ومَلَأٌ یعرُجُ، وما فارَقَت سَمعی هَینَمَةٌ مِنهُم، یصَلونَ عَلَیهِ حَتی‌ وارَیناهُ فی ضَریحِهِ}} (نهج البلاغة، خطبه ۱۹۷).</ref><ref>[[محمد محمدی ری‌شهری|محمدی ری‌شهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین]]، ص ۹۱-۹۴.</ref>.
==درگذشت [[پیامبر]]==
پیامبر{{صل}} پس از ده سال اقامت در [[مدینه]]، به [[نقل]] [[کلینی]] در [[دوازدهم ربیع الاول]] [[روز]] [[دوشنبه]] در سن ۶۳سالگی درگذشت<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۴۳۹.</ref>. به نقل [[شیخ طوسی]] [[حضرت]] در روز دوشنبه دو روز باقی مانده از صفر در [[سال دهم هجری]] با مسمومیت در سن ۶۳سالگی از [[دنیا]] رفت<ref>شیخ مفید، المقنعه، ص۴۵۶؛ شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج۶، ص۲؛ علامه حلی، تحریر الأحکام الشرعیه، ج۲، ص۱۱۸.</ref>. به نقل صحیح و قول مشهور، پیامبر{{صل}} در [[سال یازدهم هجری]] درگذشت<ref>علی بن فخرالدین اربلی، کشف الغمة فی معرفة الأئمه، ج۱، ص۱۶؛ فضل بن حسن طبرسی، إعلام الوری، ج۱، ص۴۶؛ جواد کاظمی، مسالک الأفهام إلی آیات الأحکام، ج۳، ص۷۱.</ref>. [[قبر]] ایشان در اتاقی قرار دارد که در آن درگذشت و [[عایشه]] دختر [[ابی بکر بن ابی قحافه]] در آن [[زندگی]] می‌کرد. وقتی پیامبر درگذشت، [[اهل بیت]] او و حاضران از یارانش در [[محل دفن]] حضرت [[اختلاف]] کردند. برخی گفتند باید در [[بقیع]] [[دفن]] شود و دیگران گفتند در [[صحن]] [[مسجد]] دفن شود. [[علی]] [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} فرمود: [[خداوند]] پیامبرش را [[قبض روح]] نمی‌کند مگر در [[پاک‌ترین]] بقعه‌ها؛ پس لازم است در جایی دفن شود که در آن درگذشته است. جماعتی که آنجا بودند، بر سخن علی{{ع}} اتفاق کردند و ایشان را در اتاقش که ذکر شد، دفن کردند<ref>شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج۶، ص۲.</ref>.


[[عباس]] [[عموی پیامبر]] نزد علی{{ع}} آمد و گفت: [[مردم]] جمع شده‌اند که پیامبر{{صل}} را در بقیع دفن کنند و مردی بر ایشان [[نماز]] بخواند. امیرالمؤمنین{{ع}} به جانب مردم رفت و فرمود: ای مردم، پیامبر چه زنده باشد و چه مرده، [[رهبر]] است ایشان فرمود: من در جایی دفن می‌شوم که قبض روح شده باشم؛ سپس بر آن حضرت نماز خواند و [[دستور]] داد مردم ده نفر ده نفر بر ایشان نماز بخوانند و از [[خانه]] خارج شوند<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۴۵۱.</ref>. وقتی از [[امام باقر]]{{ع}} درباره چگونگی نماز بر [[پیامبر]]{{صل}} پرسیدند، فرمود: وقتی [[علی]]{{ع}} او را [[غسل]] داد و [[کفن]] کرد، در آنجا قرار داد و ده نفر وارد شدند در اطراف قرار گرفتند و علی در وسط آنان قرار گرفت و فرمود: “إنا لله و إنا الیه راجعون”. [[مردم]] هم [[آیه]] را تکرار کردند تا اینکه [[حضرت]] و [[مردم مدینه]] و منطقه [[عوالی]] بر پیامبر{{صل}} [[نماز]] خواندند<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۴۵۰.</ref>.
== حوادث روزهای آخر [[عمر]] [[پیامبر اکرم]] {{صل}} ==
به گفته [[امام باقر]]{{ع}} پیامبر به علی{{ع}} این‌گونه [[وصیت]] کرده بود: {{متن حدیث|يَا عَلِيُّ، ادْفِنِّي فِي هذَا الْمَكَانِ، وَ ارْفَعْ قَبْرِي مِنَ الْأَرْضِ أَرْبَعَ أَصَابِعَ، و رُشَّ عَلَيْهِ مِنَ الْمَاءِ}}<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۴۵۰.</ref>: “ای علی، مرا در این مکان [[دفن]] کن و قبرم را به اندازه چهار انگشت بالا قرار ده و بر آن آب بریز”. در روایتی دیگر آن حضرت ارتفاع [[قبر پیامبر]]{{صل}} را یک وجب و چهار انگشت ذکر کرده و [[دستور]] پاشیدن آب به آن داده شده است<ref>ابوالعباس عبدالله بن جعفر حمیری، قرب الإسناد، ص۱۵۵: {{متن حدیث|أَنَّ قَبْرَ رَسُولِ اللَّهِ{{صل}} رُفِعَ مِنَ الْأَرْضِ قَدْرَ شِبْرٍ وَ أَرْبَعِ أَصَابِعَ وَ رُشَّ عَلَيْهِ الْمَاءُ}}.</ref>.<ref>[[علی اکبر ذاکری|اکبر ذاکری، علی]]، [[درآمدی بر سیره معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه (کتاب)|درآمدی بر سیره معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه]]، ص ؟؟؟.</ref>
=== سپاه اسامه ===
{{اصلی|لشکر اسامه}}
روزهای پایانی [[عمر]] [[پیامبر خدا]]، روزهایی شگفت است، [[پیامبر]] {{صل}} [[فرمان]] داد تا سپاهی را برای [[نبرد]] با [[رومیان]] سامان دهند. [[سپاه]]، سامان یافت و چهره‌های برجسته‌ای در آن حضور یافتند و [[پیامبر]] {{صل}} خود [[پرچم]] را بست و به دست [[اسامه]] داد. جوان بودن [[فرمانده]]، بهانه‌ای به دست [[سیاستمداران]] داد تا با [[اعتراض]] به آن، انگیزه‌های اصلی خود را در تأخیر حرکت [[سپاه]] و [[سهل‌انگاری]] در آن، [[پنهان]] دارند. [[پیامبر]] {{صل}} در بستر [[بیماری]] از تب می‌سوخت. در آن حال و هوا، چون از سهل‌انگاری‌ها [[آگاهی]] یافت، از بستر به پا خاست و با تن رنجور، آهنگ [[مسجد]] کرد و [[مسلمانان]] را از پیامدهای [[ناهنجار]] سستی‌ها آگاهاند و آن‌گاه فرمود: [[سپاه اسامه]] را حرکت دهید، حتی متخلفان و خودداری کنندگان از این امر را [[لعن]] کرد و فرمود: {{متن حدیث| أَنْفِذُوا جَيْشَ أُسَامَةَ لَعَنَ اللَّهُ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْ جَيْشِ أُسَامَةَ}}<ref>نعمان بن محمد تمیمی مغربی، دعائم الاسلام، ج۱، ص۴۰؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۶، ص۵۲؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۱۸۶.</ref>.<ref>الطبقات الکبری، ج ۲، ص ۱۸۹.</ref>.<ref>[[محمد محمدی ری‌شهری|محمدی ری‌شهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین]]، ص ۹۱-۹۴؛ [[طلعت ده پهلوانی|ده پهلوانی، طلعت]]، [[رحلت پیامبر (مقاله)|رحلت پیامبر]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۳۸۱-۳۸۲.</ref>
 
=== آخرین نماز صبح ===
از وقایع روزهای آخر داستان نماز صبح حضرت است: بیماری [[خاتم انبیا]] {{صل}} هنگام شب، شدت گرفت. [[بلال]]، صبح نزد حضرت آمد و عرض داشت: "ای [[رسول خدا]]! وقت [[نماز صبح]] است". [[پیغمبر]] {{صل}} فرمود: "[[بیماری]]، تاب و توان را از من گرفته است. امروز دیگری با [[مردم]] [[نماز]] بخواند". [[عایشه]] گفت: "به [[ابوبکر]] بگویید ([[نماز]] بخواند)". [[حفصه بنت عمر]] گفت: "به [[عمر]] بگویید". [[رسول خدا]] {{صل}} با شنیدن سخن آن دو و دیدن [[حرص]] هر یک برای بلند کردن نام پدرشان، فرمود: "از این سخنان [[پرهیز]] کنید. شما مانند زنانی هستید که با [[یوسف]] همدم بودند (هر کدام می‌خواهید از این جریان سود ببرید)". سپس با اینکه از [[بی‌حالی]] نمی‌توانست روی پای خود بایستد، با شتاب برخاست. تا مبادا آن دو در [[نماز]] از ایشان پیشی بگیرند ـ و به کمک [[امیرمؤمنان]] {{ع}} و [[فضل بن عباس]] به [[مسجد]] آمد. [[ابوبکر]] که در [[محراب]] [[ایستاده]] بود. با اشاره حضرت از [[محراب]] خارج شد؛ سپس [[پیامبر]] به [[نماز]] ایستاد و با گفتن [[تکبیر]]، نمازی را که [[ابوبکر]] شروع کرده بود از سر گرفت<ref>قطب الدین راوندی، قصص الانبیاء، ص۳۵۸؛ شیخ مفید، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج۱، ص۱۸۲-۱۸۳؛ شیخ طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۲۶۵.</ref>.<ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[حوادث آخرین روزهای عمر پیامبر (مقاله)|حوادث آخرین روزهای عمر پیامبر]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۳۴۳-۳۴۴.</ref>
 
=== حدیث دوات و قلم ===
{{اصلی|حدیث دوات و قلم}}
حضرت پس از بازگشت از مسجد، به سبب [[سختی]] رفتن به [[مسجد]] و [[اندوه]] بسیار ناشی از سرپیچی [[مسلمانان]] در پیوستن به [[لشکر اسامه]]، از هوش رفت. پس از به هوش آمدن فرمود: "دوات و کتف بیاورید تا برای شما چیزی بنویسم که پس از من [[گمراه]] نشوید"<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۱۹۲-۱۹۳؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۸۷؛ مطهر بن طاهر مقدسی، البدء و التاریخ، ج۵ ص۶۰؛ ابن‌شهرآشوب، مناقب آل ابی‌طالب، ج۱، ص۲۳۵.</ref>. در برآوردن خواسته حضرت [[اختلاف]] شد. [[عمر]] گفت: "این [[مرد]] [[هذیان]] می‌گوید"<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۱۹۲-۱۹۳؛ عزالدین ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ص۳۲۰؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۸۷؛ شیخ طبرسی، إعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۲۶۵.</ref>. عده‌ای در [[تأیید]] [[عمر]] و عده‌ای علیه او سخن گفتند تا اینکه [[پیامبر]] {{صل}} بر اثر [[ناراحتی]] دوباره از هوش رفت. بعضی از حاضران پس از به هوش آمدن ایشان، سعی در [[اجابت]] خواسته حضرت داشتند؛ ولی او فرمود: "بعد از آن سخنان که گفتید نه (دیگر لازم نیست)<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۱۹۲-۱۹۳؛ عزالدین ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ص۳۲۰؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۸۷؛ شیخ طبرسی، إعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۲۶۵.</ref>؛ ولی شما را به [[نیکی]] درباره خاندانم سفارش می‌کنم". این را گفت و از [[مردم]] روی برگرداند<ref>شیخ مفید، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج۱، ص۱۸۴؛ شیخ طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۲۶۵-۲۶۶.</ref>، [[مردم]] نیز برخاستند و رفتند<ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[حوادث آخرین روزهای عمر پیامبر (مقاله)|حوادث آخرین روزهای عمر پیامبر]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۳۴۳-۳۴۴؛ [[طلعت ده پهلوانی|ده پهلوانی، طلعت]]، [[رحلت پیامبر (مقاله)|رحلت پیامبر]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۳۸۲-۳۸۳.</ref>.
 
=== [[پیامبر]] و انتقال [[هزار باب علم]] به [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} ===
{{همچنین ببینید|الف باب}}
[[شیخ مفید]] می‌نویسد: [[امیر مؤمنان]]، در [[بیماری پیامبر]] {{صل}} هیچ گاه از او جدا نمی‌شد، جز به [[ضرورت]]. [یک بار] چون برای کاری بیرون رفت، [[پیامبر]] {{صل}} اندکی بهبود یافت و [[علی]] {{ع}} را ندید. پس در حالی که همسرانش پیرامونش بودند، فرمود: "[[برادر]] و همراهم را به نزدم فرا بخوانید" و دوباره بی‌حال گشته، ساکت شد و زمانی که [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} به او نزدیک شد، [[پیامبر]] {{صل}}، اشاره‌ای به او کرد. [[علی]] {{ع}} [[خم]] شد و [[پیامبر]] {{صل}} مدت زیادی با او [[نجوا]] کرد. سپس برخاست و در کناری نشست تا [[پیامبر]] {{صل}} به [[خواب]] رفت. [[مردم]] به او گفتند: ای [[ابو الحسن]]! چه چیزی با تو در میان نهاد؟ گفت: "[[هزار باب علم]] به من آموخت که هر کدامش [[هزار باب]] را بر من گشود و مرا به چیزی [[وصیت]] کرد که اگر [[خدا]] بخواهد، بدان [[اقدام]] می‌کنم"<ref>[[محمد محمدی ری‌شهری|محمدی ری‌شهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین]]، ص ۹۱-۹۴؛ [[طلعت ده پهلوانی|ده پهلوانی، طلعت]]، [[رحلت پیامبر (مقاله)|رحلت پیامبر]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۳۸۲-۳۸۳.</ref>.
 
== زمان و مکان رحلت [[پیامبر خاتم]] ==
به نقل مشهور، پیامبر {{صل}} در 28 صفر [[سال یازدهم هجری]] و پس از ۲۳ سال [[مجاهدت]] و سپری کردن فراز و نشیب‌های فراوان در راه [[دعوت]] به سوی [[حق]]، پس از چهارده روز [[بیماری]]<ref>احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۱۳؛ مطهر بن طاهر مقدسی، البدء و التاریخ، ج۵ ص۵۶.</ref> و کسالت، [[رحلت]] فرمود<ref>علی بن فخرالدین اربلی، کشف الغمة فی معرفة الأئمه، ج۱، ص۱۶؛ فضل بن حسن طبرسی، إعلام الوری، ج۱، ص۴۶؛ جواد کاظمی، مسالک الأفهام إلی آیات الأحکام، ج۳، ص۷۱.</ref>. [[قبر]] ایشان در اتاقی قرار دارد که در آن درگذشت و [[عایشه]] دختر [[ابی بکر بن ابی قحافه]] در آن [[زندگی]] می‌کرد<ref>شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج۶، ص۲.</ref>. [[امام باقر]] {{ع}} فرمود: پیامبر به علی {{ع}} این‌گونه [[وصیت]] کرده بود: {{متن حدیث|يَا عَلِيُّ، ادْفِنِّي فِي هذَا الْمَكَانِ، وَ ارْفَعْ قَبْرِي مِنَ الْأَرْضِ أَرْبَعَ أَصَابِعَ، و رُشَّ عَلَيْهِ مِنَ الْمَاءِ}}<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۴۵۰.</ref>: “ای علی، مرا در این مکان [[دفن]] کن و قبرم را به اندازه چهار انگشت بالا قرار ده و بر آن آب بریز”<ref>[[علی اکبر ذاکری|اکبر ذاکری، علی]]، [[درآمدی بر سیره معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه (کتاب)|درآمدی بر سیره معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه]]، ص ۲۲۲؛ [[طلعت ده پهلوانی|ده پهلوانی، طلعت]]، [[رحلت پیامبر (مقاله)|رحلت پیامبر]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۳۸۱.</ref>.
 
== [[علی]] و [[رحلت پیامبر]] {{صل}} ==
در حالی که [[دست]] [[علی]] {{ع}}، زیر سر [[پیامبر]] {{صل}} بود، آن حضرت {{صل}} [[جان]] به [[جان]] آفرین [[تسلیم]] کرد. [[امام علی]] {{ع}} طبق [[وصیت]] [[رسول خدا]] {{صل}} دست‌هایش را به صورت آن حضرت و سپس بر صورت خود کشید و چشم‌های آن حضرت {{صل}} را بست و ایشان را به سوی [[قبله]] برگرداند و روپوش را بر روی [[بدن]] ایشان کشید. آنگاه برخاست تا بقیه [[کارها]] را انجام دهد<ref>الارشاد، شیخ مفید، ج۱، ص۱۸۷.</ref>.
 
از [[ابن عباس]] [[روایت]] شد: هنگامی که [[علی]] {{ع}} از [[غسل]] (و [[کفن]] کردن) آن حضرت {{صل}} فارغ شد، [[کفن]] سرتاسری را از صورت آن حضرت {{صل}} کنار زد و فرمود: "[[پدر]] و مادرم به فدایت؛ [[پاکیزه]] [[زندگی]] کردی و [[پاکیزه]] از [[دنیا]] رفتی. با [[رحلت]] تو، [[مقام نبوت]] و [[پیامبری]] [[قطع]] شد که با [[رحلت]] انبیای دیگر، چنین نشده بود. آن [[قدر]] [[مقام]] و [[منزلت]] یافتی که [[خداوند]] بر تو [[سلام]] و [[درود]] فرستاد و آن‌قدر وسعت نظر داشتی که همه [[مردم]] در مقابل تو مساوی شدند. اگر تو، مرا به [[صبر]] توصیه نکرده و از شیون و [[زاری]] [[نهی]] نفرموده بودی، [[اشک]] شیون و [[زاری]] جاری می‌کردم. [[پدر]] و مادرم به فدایت؛ ما را نزد پروردگارت به یادآور و به ما توجه خاص داشته باش". سپس [[خم]] شد و صورتش را بوسید و پارچه را به روی ایشان انداخت<ref>الامالی، شیخ مفید، ص۱۰۲.</ref>.
 
سپس [[علی]] {{ع}} به [[مردم]] [[دستور]] داد هر بار ده نفر به حجره وارد شوند و [[آیه]] {{متن قرآن|إِنَّ اللَّهَ وَمَلَائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِيمًا}}<ref>«خداوند و فرشتگانش بر پیامبر درود می‌فرستند، ای مؤمنان! بر او درود فرستید و به شایستگی (بدو) سلام کنید» سوره احزاب، آیه ۵۶.</ref> را بر حضرت {{صل}} بخوانند. آنها ده نفر ده نفر به حجره وارد می‌شدند و دور آن حضرت {{صل}} می‌ایستادند و [[امیرالمؤمنین علی]] {{ع}} وسط ایشان می‌ایستاد و [[آیه]] فوق را می‌خواند و سپس دیگران این [[آیه]] را تکرار می‌کردند تا اینکه [[اهل مدینه]] و اطراف آن بر حضرت {{صل}} [[صلوات]] فرستادند<ref> اصول کافی، کلینی، ج۱، ص۴۵۰.</ref>. وی می‌گوید: سپس [[علی]] {{ع}} به [[قبر]] وارد شد و [[کفن]] را از صورت [[رسول خدا]] {{صل}} کنار زد و گونه راست آن حضرت را در جهت [[قبله]] بر [[خاک]] گذاشت و سپس خشت‌های [[قبر]] را گذاشت و از [[قبر]] خارج شد و آنگاه [[خاک]] را بر روی [[قبر]] ریخت<ref>الارشاد، شیخ مفید، ج۱، ص۱۸۸.</ref>.<ref>[[حبیب عباسی| عباسی، حبیب]]، [[علی بن ابی‌طالب (مقاله)| مقاله «علی بن ابی‌طالب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۲۰۰-۲۰۲؛ [[طلعت ده پهلوانی|ده پهلوانی، طلعت]]، [[رحلت پیامبر (مقاله)|رحلت پیامبر]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۳۸۴-۳۸۵.</ref>
 
== جستارهای وابسته ==
{{جستارهای وابسته
| درگاه = پیامبر خاتم
}}
* [[سرگذشت تاریخی پیامبر خاتم|سرگذشت زندگی پیامبر خاتم]]
* [[پیامبر خاتم]]


== پرسش‌های وابسته ==
== پرسش‌های وابسته ==
* [[چه کسانی در روزهای پایانی عمر پیامبر خاتم حضور داشتند؟ (پرسش)]]
* [[چه کسانی در روزهای پایانی عمر پیامبر خاتم حضور داشتند؟ (پرسش)]]
{{پایان مدخل‌ وابسته}}


==منابع==
== منابع ==
# [[پرونده:13681148.jpg|22px]] [[محمد محمدی ری‌شهری|محمدی ری‌شهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|'''گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین''']].
{{منابع}}
# [[پرونده:42439.jpg|22px]] [[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[حوادث آخرین روزهای عمر پیامبر (مقاله)|حوادث آخرین روزهای عمر پیامبر]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|'''فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱''']]
# [[پرونده:42439.jpg|22px]] [[طلعت ده پهلوانی|ده پهلوانی، طلعت]]، [[رحلت پیامبر (مقاله)|رحلت پیامبر]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|'''فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱''']]
# [[پرونده:1100354.jpg|22px]] [[حبیب عباسی|عباسی، حبیب]]، [[علی بن ابی‌طالب (مقاله)| مقاله «علی بن ابی‌طالب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|'''دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱‌''']]
# [[پرونده:13681148.jpg|22px]] [[محمد محمدی ری‌شهری|محمدی ری‌شهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|'''گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین''']]
# [[پرونده:1100516.jpg|22px]] [[علی اکبر ذاکری|اکبر ذاکری، علی]]، [[درآمدی بر سیره معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه (کتاب)|'''درآمدی بر سیره معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه''']]
# [[پرونده:1100516.jpg|22px]] [[علی اکبر ذاکری|اکبر ذاکری، علی]]، [[درآمدی بر سیره معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه (کتاب)|'''درآمدی بر سیره معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه''']]
{{پایان منابع}}


==پانویس==
== پانویس ==
{{پانویس2}}
{{پانویس}}


{{پیامبر خاتم افقی}}
[[رده:تاریخ پیامبر خاتم]]
[[رده:مدخل]]
[[رده:معصوم]]
[[رده:نبوت]]
[[رده:رسالت]]
[[رده:پیامبر خاتم]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۲ فوریهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۰۹:۴۶

پیامبر خاتم (ص) در ۲۸ صفر سال یازدهم هجری و پس از ۲۳ سال مجاهدت و پس از چهارده روز بیماری رحلت فرمود. قبر ایشان در اتاقی قرار دارد که در آن درگذشت و علی (ع) غسل (و کفن کردن) و نماز و دفن آن حضرت (ص) را براساس وصیت پیامبر برعهده داشت.

حوادث روزهای آخر عمر پیامبر اکرم (ص)

سپاه اسامه

روزهای پایانی عمر پیامبر خدا، روزهایی شگفت است، پیامبر (ص) فرمان داد تا سپاهی را برای نبرد با رومیان سامان دهند. سپاه، سامان یافت و چهره‌های برجسته‌ای در آن حضور یافتند و پیامبر (ص) خود پرچم را بست و به دست اسامه داد. جوان بودن فرمانده، بهانه‌ای به دست سیاستمداران داد تا با اعتراض به آن، انگیزه‌های اصلی خود را در تأخیر حرکت سپاه و سهل‌انگاری در آن، پنهان دارند. پیامبر (ص) در بستر بیماری از تب می‌سوخت. در آن حال و هوا، چون از سهل‌انگاری‌ها آگاهی یافت، از بستر به پا خاست و با تن رنجور، آهنگ مسجد کرد و مسلمانان را از پیامدهای ناهنجار سستی‌ها آگاهاند و آن‌گاه فرمود: سپاه اسامه را حرکت دهید، حتی متخلفان و خودداری کنندگان از این امر را لعن کرد و فرمود: « أَنْفِذُوا جَيْشَ أُسَامَةَ لَعَنَ اللَّهُ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْ جَيْشِ أُسَامَةَ»[۱].[۲].[۳]

آخرین نماز صبح

از وقایع روزهای آخر داستان نماز صبح حضرت است: بیماری خاتم انبیا (ص) هنگام شب، شدت گرفت. بلال، صبح نزد حضرت آمد و عرض داشت: "ای رسول خدا! وقت نماز صبح است". پیغمبر (ص) فرمود: "بیماری، تاب و توان را از من گرفته است. امروز دیگری با مردم نماز بخواند". عایشه گفت: "به ابوبکر بگویید (نماز بخواند)". حفصه بنت عمر گفت: "به عمر بگویید". رسول خدا (ص) با شنیدن سخن آن دو و دیدن حرص هر یک برای بلند کردن نام پدرشان، فرمود: "از این سخنان پرهیز کنید. شما مانند زنانی هستید که با یوسف همدم بودند (هر کدام می‌خواهید از این جریان سود ببرید)". سپس با اینکه از بی‌حالی نمی‌توانست روی پای خود بایستد، با شتاب برخاست. تا مبادا آن دو در نماز از ایشان پیشی بگیرند ـ و به کمک امیرمؤمنان (ع) و فضل بن عباس به مسجد آمد. ابوبکر که در محراب ایستاده بود. با اشاره حضرت از محراب خارج شد؛ سپس پیامبر به نماز ایستاد و با گفتن تکبیر، نمازی را که ابوبکر شروع کرده بود از سر گرفت[۴].[۵]

حدیث دوات و قلم

حضرت پس از بازگشت از مسجد، به سبب سختی رفتن به مسجد و اندوه بسیار ناشی از سرپیچی مسلمانان در پیوستن به لشکر اسامه، از هوش رفت. پس از به هوش آمدن فرمود: "دوات و کتف بیاورید تا برای شما چیزی بنویسم که پس از من گمراه نشوید"[۶]. در برآوردن خواسته حضرت اختلاف شد. عمر گفت: "این مرد هذیان می‌گوید"[۷]. عده‌ای در تأیید عمر و عده‌ای علیه او سخن گفتند تا اینکه پیامبر (ص) بر اثر ناراحتی دوباره از هوش رفت. بعضی از حاضران پس از به هوش آمدن ایشان، سعی در اجابت خواسته حضرت داشتند؛ ولی او فرمود: "بعد از آن سخنان که گفتید نه (دیگر لازم نیست)[۸]؛ ولی شما را به نیکی درباره خاندانم سفارش می‌کنم". این را گفت و از مردم روی برگرداند[۹]، مردم نیز برخاستند و رفتند[۱۰].

پیامبر و انتقال هزار باب علم به امیرالمؤمنین (ع)

شیخ مفید می‌نویسد: امیر مؤمنان، در بیماری پیامبر (ص) هیچ گاه از او جدا نمی‌شد، جز به ضرورت. [یک بار] چون برای کاری بیرون رفت، پیامبر (ص) اندکی بهبود یافت و علی (ع) را ندید. پس در حالی که همسرانش پیرامونش بودند، فرمود: "برادر و همراهم را به نزدم فرا بخوانید" و دوباره بی‌حال گشته، ساکت شد و زمانی که امیرالمؤمنین (ع) به او نزدیک شد، پیامبر (ص)، اشاره‌ای به او کرد. علی (ع) خم شد و پیامبر (ص) مدت زیادی با او نجوا کرد. سپس برخاست و در کناری نشست تا پیامبر (ص) به خواب رفت. مردم به او گفتند: ای ابو الحسن! چه چیزی با تو در میان نهاد؟ گفت: "هزار باب علم به من آموخت که هر کدامش هزار باب را بر من گشود و مرا به چیزی وصیت کرد که اگر خدا بخواهد، بدان اقدام می‌کنم"[۱۱].

زمان و مکان رحلت پیامبر خاتم

به نقل مشهور، پیامبر (ص) در 28 صفر سال یازدهم هجری و پس از ۲۳ سال مجاهدت و سپری کردن فراز و نشیب‌های فراوان در راه دعوت به سوی حق، پس از چهارده روز بیماری[۱۲] و کسالت، رحلت فرمود[۱۳]. قبر ایشان در اتاقی قرار دارد که در آن درگذشت و عایشه دختر ابی بکر بن ابی قحافه در آن زندگی می‌کرد[۱۴]. امام باقر (ع) فرمود: پیامبر به علی (ع) این‌گونه وصیت کرده بود: «يَا عَلِيُّ، ادْفِنِّي فِي هذَا الْمَكَانِ، وَ ارْفَعْ قَبْرِي مِنَ الْأَرْضِ أَرْبَعَ أَصَابِعَ، و رُشَّ عَلَيْهِ مِنَ الْمَاءِ»[۱۵]: “ای علی، مرا در این مکان دفن کن و قبرم را به اندازه چهار انگشت بالا قرار ده و بر آن آب بریز”[۱۶].

علی و رحلت پیامبر (ص)

در حالی که دست علی (ع)، زیر سر پیامبر (ص) بود، آن حضرت (ص) جان به جان آفرین تسلیم کرد. امام علی (ع) طبق وصیت رسول خدا (ص) دست‌هایش را به صورت آن حضرت و سپس بر صورت خود کشید و چشم‌های آن حضرت (ص) را بست و ایشان را به سوی قبله برگرداند و روپوش را بر روی بدن ایشان کشید. آنگاه برخاست تا بقیه کارها را انجام دهد[۱۷].

از ابن عباس روایت شد: هنگامی که علی (ع) از غسلکفن کردن) آن حضرت (ص) فارغ شد، کفن سرتاسری را از صورت آن حضرت (ص) کنار زد و فرمود: "پدر و مادرم به فدایت؛ پاکیزه زندگی کردی و پاکیزه از دنیا رفتی. با رحلت تو، مقام نبوت و پیامبری قطع شد که با رحلت انبیای دیگر، چنین نشده بود. آن قدر مقام و منزلت یافتی که خداوند بر تو سلام و درود فرستاد و آن‌قدر وسعت نظر داشتی که همه مردم در مقابل تو مساوی شدند. اگر تو، مرا به صبر توصیه نکرده و از شیون و زاری نهی نفرموده بودی، اشک شیون و زاری جاری می‌کردم. پدر و مادرم به فدایت؛ ما را نزد پروردگارت به یادآور و به ما توجه خاص داشته باش". سپس خم شد و صورتش را بوسید و پارچه را به روی ایشان انداخت[۱۸].

سپس علی (ع) به مردم دستور داد هر بار ده نفر به حجره وارد شوند و آیه إِنَّ اللَّهَ وَمَلَائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِيمًا[۱۹] را بر حضرت (ص) بخوانند. آنها ده نفر ده نفر به حجره وارد می‌شدند و دور آن حضرت (ص) می‌ایستادند و امیرالمؤمنین علی (ع) وسط ایشان می‌ایستاد و آیه فوق را می‌خواند و سپس دیگران این آیه را تکرار می‌کردند تا اینکه اهل مدینه و اطراف آن بر حضرت (ص) صلوات فرستادند[۲۰]. وی می‌گوید: سپس علی (ع) به قبر وارد شد و کفن را از صورت رسول خدا (ص) کنار زد و گونه راست آن حضرت را در جهت قبله بر خاک گذاشت و سپس خشت‌های قبر را گذاشت و از قبر خارج شد و آنگاه خاک را بر روی قبر ریخت[۲۱].[۲۲]

جستارهای وابسته

پرسش‌های وابسته

منابع

پانویس

  1. نعمان بن محمد تمیمی مغربی، دعائم الاسلام، ج۱، ص۴۰؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۶، ص۵۲؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۱۸۶.
  2. الطبقات الکبری، ج ۲، ص ۱۸۹.
  3. محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین، ص ۹۱-۹۴؛ ده پهلوانی، طلعت، رحلت پیامبر، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص۳۸۱-۳۸۲.
  4. قطب الدین راوندی، قصص الانبیاء، ص۳۵۸؛ شیخ مفید، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج۱، ص۱۸۲-۱۸۳؛ شیخ طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۲۶۵.
  5. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، حوادث آخرین روزهای عمر پیامبر، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص۳۴۳-۳۴۴.
  6. محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۱۹۲-۱۹۳؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۸۷؛ مطهر بن طاهر مقدسی، البدء و التاریخ، ج۵ ص۶۰؛ ابن‌شهرآشوب، مناقب آل ابی‌طالب، ج۱، ص۲۳۵.
  7. محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۱۹۲-۱۹۳؛ عزالدین ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ص۳۲۰؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۸۷؛ شیخ طبرسی، إعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۲۶۵.
  8. محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۱۹۲-۱۹۳؛ عزالدین ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ص۳۲۰؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۸۷؛ شیخ طبرسی، إعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۲۶۵.
  9. شیخ مفید، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج۱، ص۱۸۴؛ شیخ طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۲۶۵-۲۶۶.
  10. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، حوادث آخرین روزهای عمر پیامبر، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص۳۴۳-۳۴۴؛ ده پهلوانی، طلعت، رحلت پیامبر، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص۳۸۲-۳۸۳.
  11. محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین، ص ۹۱-۹۴؛ ده پهلوانی، طلعت، رحلت پیامبر، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص۳۸۲-۳۸۳.
  12. احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۱۳؛ مطهر بن طاهر مقدسی، البدء و التاریخ، ج۵ ص۵۶.
  13. علی بن فخرالدین اربلی، کشف الغمة فی معرفة الأئمه، ج۱، ص۱۶؛ فضل بن حسن طبرسی، إعلام الوری، ج۱، ص۴۶؛ جواد کاظمی، مسالک الأفهام إلی آیات الأحکام، ج۳، ص۷۱.
  14. شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج۶، ص۲.
  15. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۴۵۰.
  16. اکبر ذاکری، علی، درآمدی بر سیره معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه، ص ۲۲۲؛ ده پهلوانی، طلعت، رحلت پیامبر، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص۳۸۱.
  17. الارشاد، شیخ مفید، ج۱، ص۱۸۷.
  18. الامالی، شیخ مفید، ص۱۰۲.
  19. «خداوند و فرشتگانش بر پیامبر درود می‌فرستند، ای مؤمنان! بر او درود فرستید و به شایستگی (بدو) سلام کنید» سوره احزاب، آیه ۵۶.
  20. اصول کافی، کلینی، ج۱، ص۴۵۰.
  21. الارشاد، شیخ مفید، ج۱، ص۱۸۸.
  22. عباسی، حبیب، مقاله «علی بن ابی‌طالب»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۱، ص:۲۰۰-۲۰۲؛ ده پهلوانی، طلعت، رحلت پیامبر، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص۳۸۴-۳۸۵.