عصمت در لغت: تفاوت میان نسخهها
HeydariBot (بحث | مشارکتها) جز (وظیفهٔ شمارهٔ ۵) |
(←پانویس) |
||
خط ۱۹۸: | خط ۱۹۸: | ||
== پانویس == | == پانویس == | ||
{{پانویس}} | {{پانویس}} | ||
{{اصلی رده|عصمت در لغت}} | |||
[[رده:عصمت]] | [[رده:چیستی عصمت]] |
نسخهٔ ۹ اوت ۲۰۲۲، ساعت ۱۰:۵۱
عصمت دارای دو معنای لغوی است: یکی به معنای حفظ و نگهداری و دیگری به معنای مانع شدن؛ هرچند، معنای اول مناسبتر از اولی است و بیشتر لغویین آن را انتخاب کردهاند. برخی عصمت را به «وسیله باز داشتن» و «ابزار مصونیت» نیز معنا کردهاند.
مقدمه
عصمت، واژهای عربی و از ماده «عَصِمَ يَعْصِمُ» است و در لغت دو معنا برای آن ذکر شده؛ یکی: «مَسَکَ» به معنای حفظ و نگهداری[۱] و دیگری: «مَنَعَ» به معنای مانع شدن[۲].
حفظ و نگهداری
استعمال واژه عصمت در این معنا به ویژه هنگامی که این کلمه و مشتقات آن به خداوند اسناد داده شود مورد اتفاق لغتنویسان معروف زبان عربی است. خلیل بن احمد فراهیدی در کتاب«العین» میگوید: «عصمت، یعنی اینکه خداوند تو را از بدی حفظ کند»[۳]. بر این اساس، عَصَمَهُ، یعنی او را حفظ و نگهداری کرد[۴].
راغب اصفهانی نیز با استناد به آیه ﴿لَا عَاصِمَ الْيَوْمَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ إِلَّا مَنْ رَحِمَ﴾[۵] میگوید: «امروز، نگهدارنده و حافظی از امر خدا نیست»[۶]. خدای تعالی به گفته فرزند نوح به حضرت نوح اشاره کرده و میفرماید: ﴿قَالَ سَآوِي إِلَى جَبَلٍ يَعْصِمُنِي مِنَ الْمَاءِ﴾[۷]. حضرت نوح در پاسخ میگوید: ﴿لَا عَاصِمَ الْيَوْمَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ﴾[۸].
در این آیه، معنای «مسک» به معنای پیشگیری و نگهداری به وضوح مشاهده میشود؛ زیرا سخن فرزند نوح در پس این گمان است که کوه میتواند او را از غرق شدن حفظ کند؛ از اینرو با اطمینان کوه را وسیله حفظ و نگهداری خود برمیشمارد.
در آیهای دیگر آمده است: ﴿وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا وَلَا تَفَرَّقُوا﴾[۹]. ظهور آیه در این معناست که اگر امّت به حبلالله متمسّک شوند، ریسمان خداوند آنان را از گمراهی مصون خواهد داشت.
این واژه در «مسک» و «تمسّک» ظهور دارد؛ از اینرو برخی از تفاسیر در ذیل آیه، به نقل حدیث شریف ثقلین مبادرت کردهاند. در تفسیر مجمع البیان آمده است: ﴿وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ﴾ أي: تمسكوا به.... آنگاه شیخ طبرسی مینویسد: پیامبر خدا(ص) فرمود: «أَيُّهَا النَّاسُ إِنِّي قَدْ تَرَكْتُ فِيكُمْ حَبْلَيْنِ إِنْ أَخَذْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدِي أَحَدُهُمَا أَكْبَرُ مِنَ الْآخَرِ كِتَابُ اللَّهِ حَبْلٌ مَمْدُودٌ مِنَ السَّمَاءِ إِلَى الْأَرْضِ وَ عِتْرَتِي أَهْلُ بَيْتِي أَلَا وَ إِنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ»[۱۰]. ای مردم! همانا من در میان شما دو ریسمان باقی گذاردم که اگر به آن دو تمسک کنید، هرگز پس از من گمراه نخواهید شد که یکی از آن دو از دیگری بزرگتر است: یکی کتاب خداست که به مانند ریسمانی است که از آسمان به سوی زمین آویخته شده است و دومی خاندان و اهلبیت من هستند. آگاه باشید که آن دو هرگز از یکدیگر جدا نمیشوند تا اینکه در کنار حوض کوثر بر من وارد شوند.
در روایت دیگری امام صادق(ع) میفرماید: «نَحْنُ حَبْلُ اللَّهِ الَّذِي قَالَ ﴿وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا وَلَا تَفَرَّقُوا﴾[۱۱] وَ وَلَايَةُ عَلِيٍّ الْبَرُّ فَمَنِ اسْتَمْسَكَ بِهِ كَانَ مُؤْمِناً وَ مَنْ تَرَكَهُ خَرَجَ مِنَ الْإِيمَانِ»[۱۲]؛ ما همان ریسمان الاهی هستیم که خدای تعالی در قرآنش فرموده است: «همگی به رشته الاهی تمسک نمایید و متفرق نشوید» و ولایت علی(ع) همان نیکی است. پس هر کس به آن تمسک جوید، مؤمن است و آن کس که آن را ترک گوید از ایمان خارج است.
افزون بر این، در خود حدیث ثقلین نیز واژه «عصم» آمده است. آنجا که پیامبر اکرم(ص) فرمود: «تَرَكْتُ فِيكُمْ مَا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدِي إِنِ اعْتَصَمْتُمْ بِهِ: كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي»[۱۳]. همانا من در میان شما چیزی را قرار دادهام که اگر پس از من به آن تمسّک جویید هرگز گمراه نمیشوید و آن کتاب خدا و عترتم اهل بیتم هستند[۱۴]
منع و امتناع
ابنفارس میگوید: «عصم» ثلاثی مجرد و صحیح است که دلالت بر امساک و منع و ملازمت دارد و از همین باب است عصمت که دلالت بر معصوم بودن از گناه دارد[۱۵]. ابنمنظور نیز گفته است: «عصمت» در کلام عرب به معنی منع است و عصمت خداوند نسبت به بنده خود به این معنی است که او را از آنچه موجب هلاکت او است باز میدارد[۱۶]. زبیدی میگوید: «عصمت به معنای منع و بازداشتن (از چیزی) است کار و این سخن خداوند که ﴿لَا عَاصِمَ الْيَوْمَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ﴾[۱۷] هیچ بازدارندهای از کار خداوند نیست»[۱۸]. طریحی هم گفته است: عصمة الله للعبد یعنی منع کردن عبد از معصیت و عصمة الله من المکروه یعنی خداوند او را از ناگواریها حفظ کرد[۱۹].[۲۰]
منع کردن میتواند به دو صورت انجام گیرد:
- کسی دیگری را مجبور به ترک کاری کند؛ به نحوی که از او سلب اختیار شود.
- وسایل و مقدماتی برای او فراهم آورد که با اختیار خویش از انجام کاری امتناع ورزد. ابن فارس در مقاییس اللغه میگوید: و تقول العربُ: أعْصَمتُ فلاناً، أى هيّأتُ له شيئاً يعتصم بما نالته يدُه أى يلتجئ و يتمسَّك به[۲۱]. به تعبیر دیگر وقتی کسی میگوید: «من فلانی را از کاری بازداشتم»، هم با این میسازد که وی را با قهر و اجبار از انجام کاری باز داشته باشد و هم میتواند به این معنا باشد که مثلاً او را نصیحت کرده تا از انجام کاری اجتناب ورزد، و او نیز با اختیار خود به نصیحت عمل کرده باشد[۲۲].[۲۳]
وسیله باز داشتن
برخی عصمت را به معنای «وسیله باز داشتن» و «ابزار مصونیت» گرفتهاند؛ نه عمل بازداری. به عنوان مثال: اگر برای نجات شخص غریق، طنابی را به درون آب بیفکنیم، اگر طناب را گرفته نجات یابد، گفته میشود که این طناب برای او «عصمت» بود و به همین معنا، آیه شریفه ﴿وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا وَلَا تَفَرَّقُوا﴾[۲۴] را تفسیر کردهاند؛ یعنی ریسمان الهی را «عصمت» خویش قرار دهید[۲۵]. ابنمنظور، از زجاج نقل میکند: أَصْلُ العِصْمَةِ الحبْلُ. و كلُّ ما أَمْسَكَ شَيئاً فقد عَصَمَهُ[۲۶]؛ یعنی، لغت عصمت در اصل به معنای طناب و ریسمان وضع شده است، ولی سپس از این معنا توسعه یافته و برای هر چیزی که موجب امساک و حفظ چیز دیگری شود، به کار میرود[۲۷].
نتیجه
واژه «عصمت»، به معنای «گرفتن» و «نگهداری» مناسبتر از «مانع شدن» است. به همین جهت برخی لغویون «اعصم» را به معنای «مَسْک» دانسته و «اعتصام» را به «استمساک» معنا کرده است[۲۸]. تفاوت این دو معنا نیز آشکار است؛ چراکه «مَسْک» - یعنی گرفتن و نگهداری - اخص از «منع» است. گرفتن و نگهداری شخصی که بالای کوه است، هنگامی معنا پیدا میکند که حرکت او را از سوی پرتگاه باز دارند. اما «منع» هنگامی صادق است که شخص در معرض سقوط قرار گرفته باشد؛ ولی به جهتی راه او سد گردیده و از سقوط وی جلوگیری شود.
با توجه به همین تفاوت معنایی است که میتوان «عصمت» را نیرویی دانست که انسان را از حرکت به سوی خطا باز میدارد، نه آنکه فقط به هنگام لغزش مانع تحقق آن شود[۲۹].
عصمت در تعریف لغویون
کلمات لغویون درباره واژه عصمت عبارت است از:
۱. خلیل فراهیدی عصمت را به معنای دفع کردن دانسته و میگوید: العِصْمَة: أن يَعْصِمَك الله من الشر، أي: يدفع عنك. و اعْتَصَمْتُ بالله، أي: امتنعت به من الشر...[۳۰]. بر اساس این عبارت فعل عَصَمَ متعدی است و در حقیقت فعل کسی دیگر است و مطاوعه آن، همان اعْتَصَمَ یا اسْتَعْصَمَ است. خلیل در ادامه از حقیقت عصمت این گونه پرده برمیدارد که مُعْتَصم یا مُسْتَعْصم کسی است که به وسیله چیزی که همان «عصمت» است، چیزی از او دفع شود و به لحاظ فعل «عاصم» که همان اعطای «عصمت» است، به معتصم، معصوم گفته میشود. از اینرو، به غریقی که به چیزی چنگ میزند و نجات مییابد، معتصم و به شیء چنگ زده شده، «عصمت» گفته میشود. البته عصم آن هنگام که به باب افعال میرود، اگر به معنای لازم باشد، به معنای پناه بردن به چیزی برای منع شدن است و آن هنگام که متعدی باشد، به معنای آماده ساختن چیزی است که به وسیله آن، فعلی اعتصام رخ میدهد. خلیل بر این باور است که خود واژه عصمت در اصل به معنای قلاده است و جمع آن اعصام است. همچنین هر طنابی که به وسیله آن چیزی نگه داشته یا منع میشود، «عصام» نامیده میشود که جمع آن «عِصَم» است.
از تحلیل معنای عصمت - به ویژه با توجه به مثال غریق۔ برمیآید که به لحاظ لغوی، تا زمانی که معتصم از عصمت استفاده نکند، فعل عصم محقق نمیشود. از اینرو، اختیار شخص معتصم - به ویژه هنگامی که این واژه همراه با مفاهیمی همچون شر، گناه و سوء و مانند آن به کار میرود- در تحقق این فعل امری ضروری است؛ افزون بر آنکه تا شخص عاصم نیز کار خود را انجام ندهد، چنین امری محقق نخواهد شد. همچنین این فعل تنها برای دفع، منع یا حفظ از گناه یا شر به کار نمیرود، بلکه افزون بر آن میتواند برای هرگونه دفع، منع یا حفظ از خطر نیز به کار رود؛ چنان که خلیل فراهیدی غریقی را مثال میزند که به طناب چنگ میاندازد تا از خطر غرق شدن رهایی یابد، و دیگر لغویون آیه ﴿لَا عَاصِمَ الْيَوْمَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ﴾[۳۱] را مثال میزنند[۳۲]؛
۲. زبیدی و فیومی عصمت را به معنای منع دانستهاند[۳۳]. زبیدی اگرچه «عصمت» را به معنای منع و قلاده میداند، در توضیح معنای آن، بر مرادف بودن «عصم» با مفاهیمی همچون «اکتسب»، «منع» و «وقی» تأکید میورزد[۳۴] و همچون جوهری که حفظ را نیز از معانی عصمت دانسته است، بر متعدی بودن این فعل تأکید میکند، و آن گاه که گفته میشود: اعْتَصَمْتُ بِاللَّهِ به معنای آن است که به لطف خدا از معصیت منع شده است[۳۵]. ابن منظور نیز افزون بر آنها قلاده و طناب را نیز از معانی اسمی عصمت به شمار آورده است[۳۶]؛
۳. راغب اصفهانی[۳۷] و ابن فارس عصمت را به معنای خودداری و منع دانستهاند، و ابن فارس در ادامه مینویسد: عصم يدل على امساك و منع و ملازمة و المعنى في ذلك كله معنى واحد و من ذلك العصمة أن يعصم الله تعالى عبده من سوء يقع فيه و اعتصم العبد بالله تعالى اذا امتنع[۳۸]؛ «عصم بر امساک و منع دلالت دارد و با آن همراه است، و معنا در همه آنها یک چیز است و «العصمة»، از همین ریشه است؛ اینکه خداوند بندهاش را از شری که در آن واقع میشود، معصوم نگه میدارد، و اعتصم العبد بالله وقتی است که بنده ممتنع شود».
نگاهی کلی به نظریات اصحاب لغت، ما را به این نتیجه میرساند که اولاً، «عصم» به معنای بازداشتن است که فعلی متعدی است، فاعلش کسی دیگر است، و مطاوعه آن اعتصم یا استعصم... است، و در حقیقت عاصم و معتصم (مستعصم) دو نفرند؛ ثانیاً، عصمت، اسم آن چیزی است که فعل عصم به وسیله آن محقق میشود. از اینرو، به اموری همچون طناب و قلاده اطلاق شده است؛ ثالثاً، در عصمت یا بازداشتن، غالباً یا دائماً به بازداشتن از خطر توجه شده است؛ حال این خطر میتواند گناه باشد یا شری دیگر، مانند غرق شدن و...؛ رابعاً، در تحقق حقیقت عصمت - به ویژه در کاربردهایی که همراه با گناه، شر، سوء و مانند آن است- به هر معنایی (دفع، منع، حفظ) که در نظر گرفته شود، اختیار شخص معتصم امری پذیرفته شده است. به دیگر بیان، فرایند تحقق عصمت چنین است که معتصم به آنچه عاصم به او داده که همان «عصمت» است، چنگ میزند، و بدین ترتیب معنای فعلی عصمت تحقق مییابد؛ افزون بر آنکه تا زمانی که شخص عاصم، کار خود را انجام ندهد، باز هم معنای فعلی عصمت عملی نخواهد شد. در روایات نیز پیشوایان دینی برای تبیین معنای عصمت معصومان(ع) بر چنین فرایندی از حقیقت عصمت تأکید کردهاند. امام صادق(ع) در این باره فرمود: «الْمَعْصُومُ هُوَ الْمُمْتَنِعُ بِاللَّهِ مِنْ جَمِيعِ مَحَارِمِ اللَّهِ وَ قَالَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى: ﴿وَمَنْ يَعْتَصِمْ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِيَ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ﴾[۳۹]»[۴۰]؛ «معصوم کسی است که به وسیله (با استعانت از) خداوند از همه محارم الهی ممتنع میشود و خداوند فرمود: هر کس به خدا چنگ زند، به راه راست هدایت شده است». سخن امام صادق(ع)، به ویژه استناد آن به آیه قرآن مجید به زیبایی نشان میدهد که آنچه در روایات دینی و حتی در آیات قرآن کریم درباره حقیقت عصمت بیان شده است، بریده از معنای عرفی و لغوی آن نیست، و همه مؤلفههای معنایی عصمت، در معنای دینی آن نیز به چشم میخورد. امیرالمؤمنین(ع) نیز در یکی از خطبههای آغازین نهج البلاغه میفرماید: «أَحْمَدُهُ اسْتِتْمَاماً لِنِعْمَتِهِ... وَ اسْتِعْصَاماً مِنْ مَعْصِيَتِهِ»[۴۱]؛ «خداوند را ستایش میکنم برای تکمیل نعمتهای او... و ایمن ماندن از نافرمانیاش». در علم کلام نیز دستکم دو معنا برای عصمت ارائه شده است. بر اساس منابع کلامی موجود، میتوان مرحوم شیخ مفید را نخستین متکلم شیعی دانست که به تعریف عصمت پرداخته است. وی در این باره با بیان اینکه عصمت همان لطف و توفیق الهی است، میگوید: العصمة من الله تعالى لحججه هي التوفيق واللطف والاعتصام من الحجج بها عن الذنوب والغلط في دين الله تعالى[۴۲]؛ «عصمت از ناحیه خداوند، همان توفیق و لطف او برای حجتهای اوست، و اعتصام به این عصمت به وسیله حجج الهی برای حفظ دین خداوند از ورود گناهان و خطاها در آن است».
متکلمان امامیه قرنها عصمت را لطف تعریف کردهاند، و بزرگانی همچون سید مرتضی، شیخ طوسی، نوبختی، نباطی[۴۳] و مانند آنها در آثار خود آن را به کار بردهاند. افزون بر آن، متکلمان معتزلی نیز تعریف به لطف را در تعریفهای خود بیان کردهاند. برای نمونه میتوان به قاضی عبدالجبار معتزلی اشاره کرد که در کتاب معروف المغنی فصلی را با عنوان فصل في معنى وصف اللطف بأنه عصمة مطرح میکند[۴۴]، و ابن ابی الحدید معتزلی نیز مینویسد: قال اصحابنا العصمة لطف يمتنع المكلف عن فعله من القبيح اختيارا[۴۵]؛ «اصحاب ما گفتهاند که عصمت لطفی است که مکلف با انجام آن از روی اختیار از فعل قبیح خودداری میکند». پس از آنکه شیخ مفید عصمت را لطف تعریف کرد- که میتوان درحقیقت آن را متأثر از متون لغوی و روایی دانست - و دیگران آن را پذیرفتند، مرحوم خواجه نصیرالدین طوسی آن را به نقل از فلاسفه، ملکه نامید. وی در این باره مینویسد: انها ملكة لا يصدر عن صاحبها معها المعاصي و هذا على رأي الحكماء[۴۶]؛ «عصمت ملکهای است که با وجود آن، از صاحبش گناهان صادر نمیشود، و این بنا بر اندیشه حکماست».
پس از خواجه، برخی از متکلمان معاصر و متأخر از خواجه نیز این تعریف را در کتابهای خود ارائه کردند[۴۷]. با وجود این، باید توجه داشت که اگر چه معنای لغوی عصمت - مانند حفظ - به نوعی در این تعریف نیز به چشم میخورد، «معصومیت الهی» در آن به نوعی، تبدیل به «مصونیت» شده است. به دیگر بیان، بر اساس این تعریف، فاعل «عصم» همان فاعل «اعتصم» نیز است، و به بیان دقیقتر، در این تعریف، جایگاه فعل الهی برجسته نمیشود تا بر اساس آن مطاوعهای برای «عصم» تصور شود[۴۸].
واژههای همسو با عصمت
تنزیه
این کلمه در عبارتهای زیادی از دانشمندان اسلامی، برای بیان مفهوم عصمت یا رفع اشکالات پیرامون آن، وجود دارد و بسیاری از کتابها با همین عنوان نام گذاری شدهاند؛ مثلاً: تنزیه الانبیاء و الائمة از سید مرتضی، «تنزیه الانبیاء» از شیخ محمد باقر استرآبادی، «تنزیه الانبیاء و الائمه» از نجاشی، «تنزیه انبیاء» از شیخ مصطفی بغدادی، «تنزیه انبیاء از آدم تا خاتم» از محمد هادی معرفت، «تنزیه الانبیاء» از ابن علاء قشیری، «تنزیه الانبیاء» از جعفر ثقفی (ابومحمد البغدادی)، «تنزیه الانبیاء» از ابیحمیر، «تنزیه الانبیاء» از فیضالله ابن جعفر بغدادی، «تنزیه الانبیاء» از جلال الدین سیوطی، «تنزیه الانبیاء» از عبدالوهاب حسینی استرآبادی و «تنزیه الانبیاء» از محمد رضا غراوی نجفی.
بسیاری از کتابهای شیعه و سنی با این اسم مشهورند یا در آنها از کلمه تنزیه استفاده شده است که از حد شمارش خارج است.
واژه تنزیه که در عبارتهای دانشمندان، زیاد به کار گرفته شده، برای رساندن معنای عصمت و تأکید بر آن است. این واژه نام بسیاری از کتابها را به خود اختصاص داده، برای دفاع از عصمت انبیا و ائمه و تنزیه آنان از قبایح و منکرات به کار گرفته میشود. بنابراین اگر به جای مفهوم عصمت و معصوم، کلمه منزه به کار گرفته شود، همان معنا را بدون کاستی ارائه میکند؛ مثلاً اگر در عبارت ذیل دو کلمه معصوم و منزه را جایگزین کنیم و به جای "انبیا و ائمه اطهار از گناه و سهو و نسیان معصوم هستند" بگوییم که "انبیا و ائمه اطهار از گناه و سهو و نسیان منزهاند" میبینیم هیچ خللی در معنا ایجاد نشده است، لذا میتوانیم واژه تنزیه و مشتقات آن را بیانگر مفهوم عصمت بشماریم.
توفیق
واژه توفیق در بعضی از عبارتهای علما به عنوان مصداق عصمت یا مبیّن ماهیت عصمت به کار گرفته شده است؛ مثلاً جناب شیخ مفید میفرماید: "عصمت از جانب خداوند تعالی برای حجتهای الهی، توفیق و لطف است"[۴۹]. تفتازانی هم میگوید: "همانا لطف، اگر انجام طاعات و عبادات باشد توفیق نامیده میشود"[۵۰].
نقد: کلمه توفیق که در عبارتهای برخی از متکلمان شیعه و اهل سنت در بیان مصداق یا حقیقت عصمت به کار گرفته شده به تنهایی گویای بخشی از معنای عصمت است؛ مثلاً کسی که موفق به انجام عبادات گردد یا از گناهان اجتناب ورزد او را صاحب توفیق میدانند. البته کلمه توفیق، غالباً در موارد انجام طاعات و عبادات به کار گرفته میشود، لذا بهکارگیری واژه توفیق به جای عصمت فقط در عصمت عملی (انجام طاعات و اجتناب از معاصی) امکانپذیر است. از اینرو نمیتوانیم واژه توفیق را معادل کلمه عصمت بدانیم.
دارا بودن صدق، امانت، تبلیغ و فطانت
بعضی از دانشمندان اهل سنت، این چهار وصف را در توصیف عصمت انبیا ذکر میکنند و در مقابل، چهار وصف دیگر را از انبیا تنزیه میکنند، مثل کذب، عصیان، کتمان و غفلت. آنان در این باره میگویند: صدق، آن است که خبر پیامبران مطابق با واقع و نفسالامر باشد و هیچ دروغی از آنان صادر نشود. امانت، آن است که خداوند ظاهر و باطن آنان را از آنچه که او راضی نیست حفظ کند. تبلیغ، آن است که پیامبران تمام آنچه را که خداوند به آن فرمان داده بدون کتمان به مردم برسانند. فطانت، آن است که قدرت فهم پیامبران از همه مردم کاملتر باشد[۵۱].
نقد: چهار واژهای که بعضی از اهل سنت در وصف عصمت انبیا بهکار گرفتهاند تنها بیانگر عصمت انبیا در عصمت عملی و ابلاغ وحی و شریعت است، چون کلماتی مثل صدق در خبر و ابلاغ بدون کتمان و فطانت در فهم، مربوط به عصمت در تبلیغ شریعت است و امانت در عدم عصیان مربوط به عصمت عملی است که بخشی از عصمت را تشکیل میدهند. پس این چهار واژه، هرگز بیانگر عصمت از سهو و نسیان و عصمت علمی در بیان حوادث و قضایای خارجی نیست، لذا نمیتوانیم این واژهها را نه به تنهایی و نه به صورت جمعی (چهار واژه) معادل کلمه عصمت بشماریم.
تقوای مطلق، عدالت مطلق
دو اصطلاح فوق در برخی از عبارتهای علما، مثل سید مرتضی و محقق لاهیجی و بعضی از معاصرین مثل آیتالله جعفر سبحانی در کتاب"عصمة الانبیاء" آمده است؛ مثلاً سید مرتضی میفرماید: "عصمت از گناه، مرتبه عالی از مراتب گناه است و لذا تقوا عصمت نسبی است و عصمت، تقوای مطلق"[۵۲].
محقق لاهیجی میفرماید: عدالت میتواند مثل تقوا و عصمت دارای دو رتبه باشد؛ یکی عدالت مطلق که گناه، مطلقاً در آن مرتبه ممتنع است و دیگری عدالت نسبی که با آن، صدور گناه ممتنع نیست، لذا مراد ما از عصمت نیست مگر تأکید عدالت و وجوب بقای بر آن[۵۳].
دو مفهوم فوق که به عنوان بیانگر عصمت در عبارتهای متکلمین آمده است بسیار عالی و رساننده معنای عصمت در بعد عصمت عملی میباشد، چون تقوای مطلق همان انجام طاعات در تمام لحظههای زندگی و اجتناب از معاصی است که به سر حد امتناع وقوعی میرسد، ولی عصمت علمی و عصمت از سهو و نسیان را که غیر اختیاری است شامل نمیشود، زیرا تقوا در موارد اختیاری آن اطلاق میشود، ولی در موارد غیر اختیاری مثل موارد نسیان و عدم اشتباه در علوم و وقایع خارجی استعمال نگردیده است و اگر عصمت در نسیان و سهو و خطا و علوم (عصمت علمی) اطلاق میشود از باب این است که دارای پشتوانه قرآنی و روایی است نه به سبب استعمال لغوی آن. لذا استعمال واژه تقوای مطلق و عدالت مطلق به عنوان معادل واژه عصمت در عصمت عملی بدون اشکال است، ولی تمام حقیقت عصمت را بیان نمیکند، از این رو در اصطلاحات علما از دو واژه تقوای مطلق و عدالت مطلق برای تبیین عصمت علمی استفاده نشده است.
اصطفاء، اجتباء و اختیار
سه واژه فوق در قرآن و روایات و لغت و ادعیه دارای معنایی نزدیک به هم یعنی برگزیدن و انتخاب، استعمال گردیده است. اینک هر یک از این واژهها را جداگانه بررسی میکنیم.
اصطفاء: این کلمه در فرهنگ لغت عموماً به معنای اختیار آمده است. خلیل بن احمد فراهیدی در کتاب العین میگوید: الاصْطِفاء: الاختيار... و منه النبي المُصْطَفى، و الأنبياء المُصْطَفُونَ: إذا اختاروا[۵۴]. این واژه در قرآن به صورت مکرر به معنای اختیار و برگزیدن آمده است؛ مانند: ﴿وَلَقَدِ اصْطَفَيْنَاهُ فِي الدُّنْيَا...﴾[۵۵]. در روایت هم به معنای برگزیده و اختیار آمده است[۵۶].
اجتباء: این واژه هم در قرآن و روایات به صورت مکرر استعمال گردیده و در تمام موارد به معنای برگزیده، انتخاب و اختیار آمده است. هرآنچه در مورد کلمه اصطفاء گفتیم، در مورد کلمه اجتباء هم صدق میکند. در قرآن کریم آمده است که ﴿وَعَصَى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَى * ثُمَّ اجْتَبَاهُ رَبُّهُ فَتَابَ عَلَيْهِ وَهَدَى﴾[۵۷].
اختیار: کلمه اختیار هم در لغت و هم در اصطلاح قرآن و روایات به معنای برگزیدن و انتخاب آمده است و در بسیاری از مراتب به جهت قرابت معنایی به جای اصطفاء استفاده میشود. جوهری در کتاب قیم صحاح میگوید: الاختِيَارُ: الاصْطِفاءُ. و كذلك التَخَيُّرُ[۵۸].
این واژه در قرآن هم در موارد استعمال آن به معنای برگزیدن و انتخاب آمده است؛ مثلاً ﴿وَلَقَدِ اخْتَرْنَاهُمْ عَلَى عِلْمٍ عَلَى الْعَالَمِينَ﴾[۵۹].
در تحلیل این سه واژه میتوان گفت:
اولاً؛ سه واژه اصطفاء، اجتباء و اختیار اصطلاحاتی قرآنی و واژههایی عربیاند که اگر بخواهیم به جای کلمه عصمت، این سه واژه را به کار ببریم معنایی غیر از معنای لغوی آن فهمیده نمیشود، لذا نمیتوانند معادل مفهوم عصمت قرار گیرند.
ثانیاً: این واژهها که غالباً درباره انبیا و امامان در قرآن و روایات و ادعیه استفاده شده است، دلیل بر فهم معنای عصمت از این کلمات نمیگردد، چون:
یک. این واژهها در مورد غیر انبیا هم آمده و دلالت بر عصمت آنان نمیکند؛ مثل آیه ﴿وَلَقَدِ اخْتَرْنَاهُمْ عَلَى عِلْمٍ عَلَى الْعَالَمِينَ﴾[۶۰] که در مورد برتری قوم بنیاسرائیل و انتخاب آنان به عنوان کسانی است که کتاب آسمانی تورات بر آنان نازل گردیده است، اما هیچ دلالت عقلی و نقلی بر عصمت آن قوم وجود ندارد.
دو. واژه اصطفاء در مورد حضرت مریم(س) بر عصمت آن حضرت دلالت نمیکند، بلکه در آیه ﴿يَا مَرْيَمُ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاكِ وَطَهَّرَكِ﴾[۶۱]، عصمت را از کلمه ﴿طَهَّرَكِ﴾ میفهمیم و واژه اصطفاء به معنای قبولی نذر مادرش از طرف خداوند است.
سه. عصمت انبیا را از دلایل عقلی محکم و آیات و روایاتی که صریحاً بر عصمت انبیا دلالت میکنند استفاده میکنیم، نه این واژهها. لذا این سه واژه (اصطفاء، اجتباء و اختیار) نمیتوانند به عنوان بیانگر مفهوم عصمت قرار بگیرند. شاید بتوان گفت که عدم استفاده این مفاهیم به جای مفهوم عصمت در اصطلاح علما به جهت عدم گویایی آنها برای بیان معنای واژه عصمت باشد.
البته این واژهها در هر کجای قرآن و روایات که استفاده شده بر نوعی تفضیل و تقدم برای صاحبان این واژهها چه انبیا و امامان و چه غیر معصومین دلالت دارد.
اخیار، صالح، محسن
سه مفهوم فوق از اصطلاحات قرآن و ادعیه و روایات است که غالباً درباره انبیا و امامان استعمال گردیده است.
اخیار: اکثر واژهشناسان، اخیار را به نیکی و ضد شر معنا کردهاند. این کلمه در قرآن هم به معنای نیک و خوب آمده است؛ مثل: ﴿وَإِنَّهُمْ عِنْدَنَا لَمِنَ الْمُصْطَفَيْنَ الْأَخْيَارِ * وَاذْكُرْ إِسْمَاعِيلَ وَالْيَسَعَ وَذَا الْكِفْلِ وَكُلٌّ مِنَ الْأَخْيَارِ﴾[۶۲]. در روایات هم این کلمه به معنای نیک و خوب آمده است؛ چنانکه نبی مکرم اسلام(ص) میفرماید: "علی و اولادش از ائمه را دوست بدارید، چون آنها برگزیدگان و نیکان، و معصوم از هر گناهاند"[۶۳].
صالح: این واژه در آیات قرآن در موارد مختلف استعمال گردیده است که در تمام موارد، معنای شایسته و نیک در اعمال آمده است؛ مثل: ﴿...وَإِنَّهُ فِي الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ﴾[۶۴].
محسن: این واژه در قرآن، مکرر آمده و در تمام موارد آن به معنای نیکوکار و شایسته استعمال شده است؛ مثلاً: ﴿وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَاسْتَوَى آتَيْنَاهُ حُكْمًا وَعِلْمًا وَكَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ﴾[۶۵].
به هر حال، این سه مفهوم که در لغت و قرآن و روایت به صورت خلاصه آورده شد، تقریباً معنایی نزدیک به هم دارند و میتوانیم برای هر سه واژه معنای نیکو کار را اراده کنیم و اگر هر کدام از سه واژه فوق را به جای دیگری بگذاریم معنای مقصود فهمیده میشود.
در موارد استعمال عرف، مثلاً اگر به جای عبارت "حسن، مرد صالحی است" بگوییم "حسن از محسنین است" ظاهراً خللی در معنا ایجاد نمیشود. اما این سه واژه را نمیتوانیم به جای کلمه عصمت قرار دهیم، چون واژه عصمت، معنایی فراتر از سه واژه فوق را داراست، لذا میبینیم در قرآن کریم واژه محسنین هم در مورد انبیا و امامان آمده و هم در مورد اقوامی که دارای عصمت نیستند، حتی اگر انسانهای نیکوکار باشند؛ مثلاً ﴿اقْتُلُوا يُوسُفَ أَوِ اطْرَحُوهُ أَرْضًا يَخْلُ لَكُمْ وَجْهُ أَبِيكُمْ وَتَكُونُوا مِنْ بَعْدِهِ قَوْمًا صَالِحِينَ﴾[۶۶].
با توجه به این آیه میبینیم که کلمه صالح یا دو واژه دیگر که در مورد غیر انبیا و معصومین زیاد اطلاق میشود، هیچ دلالتی بر عصمت انبیا یا معصومین دیگر ندارد، بلکه فقط معنای لغوی آن، یعنی نیکوکاری را میشود از آن فهمید، لذا این سه واژه قابلیت تعادل با کلمه عصمت در هیچ بعد عملی و علمی ندارند.
صدق، مرتضی، هدی
این سه کلمه در قرآن کریم، و روایات و ادعیه درباره انبیای عظام و امامان معصوم به صورت مکرر آمده است که در ذیل از دیدگاه اهل لغت و اصطلاحات قرآن به صورت خلاصه بررسی میشود.
صدق: این کلمه و مشتقات آن، مثل صادق و صدیق، هم برای انبیا و امامان و هم برای افرادی که تالی تلو آنها بودهاند مثل حضرت مریم عذرا در قرآن کریم آمده است. این واژه در قرآن در هر مورد که استعمال شده به معنای راستگو و کسی است که عمل و گفتاری درست دارد، آمده است. اینک به دو نمونه از آیات قرآن اشاره میشود: ﴿وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ إِسْمَاعِيلَ إِنَّهُ كَانَ صَادِقَ الْوَعْدِ وَكَانَ رَسُولًا نَبِيًّا﴾[۶۷]. ﴿وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ إِدْرِيسَ إِنَّهُ كَانَ صِدِّيقًا نَبِيًّا﴾[۶۸].
مرتضی: این واژه و مشتقات آن، مثل ارتضی و رضی در قرآن و روایات، در مورد انبیا و امامان، در موارد مختلف استفاده شده است که به دو نمونه در لغت و قرآن اشاره میشود.
واژه مرضی در لغت و قرآن و روایات به معنای پسندیده آمده است، مثل: ﴿وَكَانَ يَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلَاةِ وَالزَّكَاةِ وَكَانَ عِنْدَ رَبِّهِ مَرْضِيًّا﴾[۶۹]. و در جایی دیگر هم فرمود: ﴿عَالِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا * إِلَّا مَنِ ارْتَضَى مِنْ رَسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا﴾[۷۰].
هدی: این واژه از اسماء و صفاتی است که خداوند در آیات قرآن، آنها را به خود نسبت داده است. در استعمالات قرآن نیز به هر کسی که وصف هدایت عطا میشود، از مردم خواسته شده تا از آنان پیروی کنند، لذا این واژه در استعمالات قرآن و روایات به معنای هدایت ترجمه شده است؛ از جمله: ﴿أُولَئِكَ الَّذِينَ هَدَى اللَّهُ فَبِهُدَاهُمُ اقْتَدِهْ...﴾[۷۱]. و نیز میفرماید: ﴿ذَلِكَ هُدَى اللَّهِ يَهْدِي بِهِ مَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ﴾[۷۲].
این سه واژه که در روایات و آیات قرآن هم آمده به نوعی دلالت بر شرافت و کمال دارد. ولی اینکه آیا میتوانند بیانگر مفهوم عصمت باشند و معنای آن را برسانند؟ نیازمند بررسی است: واژه هدی و مشتقات آن بر هدایت یافتن انبیا و امامان دلالت میکند، اما این واژه، عام است و در موارد زیاد به همه مردم خطاب میشود. بنابراین همانطور که اگر مردم موصوف، به صفت هدایت گردند، معنایش عصمت از گناه نیست، به همین تناسب اگر به انبیا وصف هدایت داده شد، دلالت ندارد که آنان در تمام ابعاد وجود، معصوماند.
اگر مردم مأمور اطاعت از انبیا هستند به علت اثبات عصمت آنان از راه معجزهها و دلایل عقلی و نقلی متقن است که ثابت کننده تمام ابعاد وجودی عصمت در آنان است، لذا واژه هدی در بیان هر دو بعد از عصمت، واژهای نارساست.
واژه ﴿ارْتَضَى﴾ و مشتقات آن نیز همانطور که علامه طباطبایی فرمودهاند در هر کجا که استفاده شود، به این معناست که آن شخص، برگزیده و پسندیده خداست، اما اینکه بر عصمت شخص دلالت کند، ظاهراً نادرست است. چون کلمه ﴿ارْتَضَى﴾ نه بر عصمت عملی شخص دلالت میکند و نه بر عدم اشتباه و نسیان، لذا تنها موردی که از این کلمه برداشت میشود این است که این واژه در هر کجا که استعمال گردد، میرساند که آن شخص صاحب فضیلت و کمال است و برگزیده و پسندیده خداوند است، نه چیز دیگر. واژه صدق و مشتقات آن نیز که هم درباره انبیا و امامان و هم درباره حضرت مریم عذرا آمده، به صورت مطلق به معنای راستگو و مطابقت عمل با گفتار با هم است[۷۳]. اگرچه رایحه عصمت عملی از این کلمه استشمام میشود، لکن اگر در یک عبارت به جای واژه عصمت، کلمه صادق یا صدیق را بگذاریم آنچه که از این کلمه میفهمیم همان معنای راستگویی است. پس این معنای عدم کذب، دلیل بر عدم گناه در هیچ لحظه نیست. اگر کلمه صدق را بر عصمت عملی در اجتناب مطلق از گناه حمل کنیم، یقیناً این واژه بر عدم سهو و نیسان دلالت نمیکند. شیخ طریحی در تفسیر آیه ﴿كُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ﴾[۷۴] میفرماید: الذين صدقوا في دين الله نية و قولا و عملا[۷۵]. این معنا با توجه به تمام قرائن آیه و شأن نزول و روایات استفاده میشود، وگرنه خود کلمه صادق فقط به معنای راستگو بودن است و "صدیق" هم که در مورد حضرت ادریس و حضرت مریم(ع) آمده است، دال بر راستگویی در تمام عمرشان است، نه عدم گناه و نسیان. در نهایت این واژگان در دو بعد عصمت عملی و علمی نارسا و ناتماماند.
مخلص، مطهر
دو واژه فوق و مشتقات آن دو در اصطلاحات قرآن و روایات در موارد مختلفی آمده که به بررسی آن در لغت و قرآن میپردازیم:
خالص: طریحی میگوید: كلُّ ما صفي و تَخَلَّصَ و لم يمتزج بغيره... و هذا يسمى إِخْلَاصاً[۷۶]. برخی نیز گفتهاند: خَلَصَ الشّيْءُ يَخْلُصُ، خُلُوصاً، أَي خالِصاً[۷۷]. همچنین درباره مفهوم مخلص گفته شده: الْمُخْلِصِينَ: الذين أَخْلَصُوا الطاعة لله، الْمُخْلَصِينَ الذين أَخْلَصَهُمُ الله لرسالته، خالصاً من الدنس[۷۸]. این واژه و مشتقات آن در قرآن کریم استفاده شده و به معنای خالص و پاک آمده است؛ مثلاً: ﴿إِنَّا أَخْلَصْنَاهُمْ بِخَالِصَةٍ ذِكْرَى الدَّارِ﴾[۷۹].
و در آیهای دیگر فرموده است: ﴿قَالَ فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ * إِلَّا عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ﴾[۸۰]. همچنین درباره حضرت موسی(ع) میفرماید: ﴿وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ مُوسَى إِنَّهُ كَانَ مُخْلَصًا﴾[۸۱].
طاهر: لغتشناسان در معنای آن گفتهاند: الطهارة مصدر طهر و طهر بمعنی النزاهة، و طهر نقيض النجاسة و الحيض و التطهير التنزه و الكف عن الاثم[۸۲]. این واژه و مشتقات آن در قرآن کریم به عنوان اسم یا وصف برای اشیاء و انسان قرار گرفته و در تمام موارد معنای نزاهت و پاکی از آن استفاده میشود؛ مثلاً: ﴿وَأَنْزَلْنَا مِنَ السَّمَاءِ مَاءً طَهُورًا﴾[۸۳]. یا این آیه که فرموده: ﴿رَسُولٌ مِنَ اللَّهِ يَتْلُو صُحُفًا مُطَهَّرَةً﴾[۸۴].
یا این آیه شریفه که میفرماید: ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا﴾[۸۵].
این واژه در روایات هم بارها به عنوان وصف انبیا و امامان آمده و به معنای نزاهت و پاکی آنان است؛ از جمله این حدیث: ابن عباس میگوید از رسول خدا(ص) شنیدم که فرمود: "من و علی و حسن و حسین و نه تن از فرزندان حسین از پاکان و معصومان هستیم"[۸۶].
دو واژه "مخلَصون و مُطهَّرون" که از نگاه اهل لغت و در اصطلاح قرآن به اجمال بررسی شد، از واژههایی است که قابلیت جانشینی برای کلمه عصمت را دارند. کلمه "اخلاص" به صیغه اسم مفعولی (مخلصون و مخلصین) به معنای این است که خداوند این انسانها را (انبیا و امامان) با هدایتها و نشان دادن آیات و نشانههای خاص خود و برهان و علم، خالص کرده است و آنان به درجهای از اخلاص و معرفت رسیدهاند که لحظهای به هوای نفس و اغوائات شیطانی توجهی ندارند و گناه و خطا در قاموس وجودشان نمیگنجد و شیطان را به درون آنان راهی نیست. همانطور که قرآن میفرماید: ﴿...وَلَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ * إِلَّا عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ﴾[۸۷].
علامه طباطبایی درباره مخلصین میفرماید: از شأن مخلصین این است که خداوند تعالی هرگونه فحشا و بدی را از آنان دور میکند که نه به گرد گناه میگردند و نه همّ به گناه دارند - و اینان را خداوند برای خود خالص کرده است و در وجود آنان تسویلات شیطان و نفس راه ندارد - و غیر از خدا به هیچ چیز، توجه نمیکنند. (و این همان عصمت است)[۸۸].
شایان ذکر است که واژه مخلص در بعد عصمت عملی، قابلیت تعادل با کلمه عصمت را دارد، اما در بعد علمی نمیتواند بار معنایی عصمت علمی را حمل کند. اما واژه ﴿مُطَهَّرُونَ﴾ که با هر صیغهای آمده، دلالت بر پاکی و نزاهت دارد.
این کلمه که در قرآن برای اهل بیت و حضرت مریم(ع) آمده است بر عصمت آنها نیز دلالت تام دارد، لذا اگر در یک عبارت به جای کلمه معصومان، واژه ﴿مُطَهَّرُونَ﴾ گذاشته شود خللی در معنای جمله پیش نمیآید. چنانکه در روایات زیادی کلمه «مُطَهَّرُونَ» همراه کلمه "مَعْصُومُونَ" آمده است؛ از جمله اعمش از امام صادق(ع) نقل میکند: «الْأَنْبِيَاءُ وَ الْأَوْصِيَاءُ لَا ذُنُوبَ لَهُمْ لِأَنَّهُمْ مَعْصُومُونَ مُطَهَّرُونَ»[۸۹].
در نتیجه این مباحث میتوان گفت که واژه طاهر و مشتقات آن میتوانند به عنوان معادل عصمت در عبارات قرار گیرند و تمام معنای عصمت را هم حمل میکنند، اما چهارده واژه دیگر یا اصلاً قابلیت تعادل با کلمه عصمت را ندارند یا مثل کلمات تقوا، عدالت و مخلصون، فقط عصمت عملی را در بر میگیرند»[۹۰].
پرسش مستقیم
منابع
پانویس
- ↑ راغب اصفهانی این معنا را برای واژه «عَصَمَ» آورده و میگوید: العصم: الإمساک و الاعتصام الاستمساک... (وقوله: «وَلَا تُمْسِکُوا بِعِصَمِ الْکَوَافِرِ» والعصام ما یعصم به ای یشد و عصمة الأنبیاء حفظه إیاهم؛ راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات، ص۵۶۹ ـ ۵۷۰ و عصم الله فلاناً من المکروه: ای حفظه و وقاه؛ یعنی خداوند فلانی را از مکروه حفظ کرده (عصمه) بعنی او را حفظ کرد و نگهداشت. المنجد، ص۱۵۰.
- ↑ ر.ک: فراهیدی،خلیل بن احمد، العین ج ۱ ص۳۱۴؛ فیروزآبادی، محمد بن یعقوب، قاموس محیط، ج۴، ص۱۵۱؛ الجوهری، اسماعیل بن حمّاد، الصحاح، ج۵، ص۱۹۸۶، ابن منظور، لسان العرب، ج۱۲، ص۴۰۳.
- ↑ العین، ج۱، ص۳۱۳.
- ↑ مصباح المنیر، جزء ۲، ص۷۴.
- ↑ «امروز هیچ پناهی از «امر» خداوند نخواهد بود جز (برای) آن کس که (خداوند بر او) بخشایش آورده باشد» سوره هود، آیه ۴۳.
- ↑ المفردات فی غریب القرآن، ص۳۳۷.
- ↑ «او گفت: آنک به کوهی پناه میجویم که مرا از آب نگاه میدارد» سوره هود، آیه ۴۳.
- ↑ «امروز هیچ پناهی از «امر» خداوند نخواهد بود» سوره هود، آیه ۴۳.
- ↑ «و همگان به ریسمان خداوند بیاویزید و مپرا کنید» سوره آل عمران، آیه ۱۰۳.
- ↑ تفسیر مجمع البیان، ج۲، ص۳۵۶.
- ↑ «و همگان به ریسمان خداوند بیاویزید و مپراکنید» سوره آل عمران، آیه ۱۰۳.
- ↑ تفسیر فرات الکوفی، ص۹۱.
- ↑ کنز العمال، ج۱، ص۱۸۷، ح۹۵۱، به نقل از ابن ابیشیبه و خطیب بغدادی.
- ↑ سلیمانیان، مصطفی، مقامات امامان، ص۲۰۷-۲۱۰؛ صفرزاده، ابراهیم، عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی ص۲۳؛ حسینی میلانی، سید علی، عصمت از منظر فریقین، ص ۱۴.
- ↑ معجم مقاییس اللغه، ج۴، ص۳۳۱.
- ↑ لسان العرب، ج۱۲، ص۴۰۴.
- ↑ «امروز هیچ پناهی از «امر» خداوند نخواهد بود» سوره هود، آیه ۴۳.
- ↑ زبیدی، تاج العروس، ج۸، ص۳۹۹؛ ابراهیم انیس و دیگران، معجم الوسیط، ص۶۰۵.
- ↑ مجمع البحرین، ج۶، ص۱۱۶.
- ↑ سلیمانیان، مصطفی، مقامات امامان، ص۲۰۷-۲۱۰؛ صفرزاده، ابراهیم، عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی ص۲۳.
- ↑ مقاییس اللغة، ج۴، ص۳۳۱.
- ↑ ر.ک: بحار الانوار، ج۱۷، ص۹۴، به نقل از: غرر و درر، سید مرتضی.
- ↑ محمدی، رضا، عصمت در قرآن ص۶-۱۲.
- ↑ «و همگان به ریسمان خداوند بیاویزید و مپرا کنید» سوره آل عمران، آیه ۱۰۳.
- ↑ اوائل المقالات، ص۶۶-۶۷.
- ↑ لسان العرب، ج۱۲، ص۴۰۵.
- ↑ شریفی، احمد حسین، یوسفیان، حسن، پژوهشی در عصمت معصومان ص۲۱.
- ↑ ر.ک: المفردات فی غریب القرآن، ص۳۳۶ ـ ۳۳۷.
- ↑ حسینی میلانی، سید علی، عصمت از منظر فریقین، ص ۱۴.
- ↑ خلیل بن احمد فراهیدی، العین، ج۱، ص۳۱۳.
- ↑ «او گفت: آنک به کوهی پناه میجویم که مرا از آب نگاه میدارد؛ (نوح) گفت: امروز هیچ پناهی از «امر» خداوند نخواهد بود جز (برای) آن کس که (خداوند بر او) بخشایش آورده باشد و موج میان آن دو افتاد و او از غرقشدگان گشت» سوره هود، آیه ۴۳.
- ↑ اعْتَصَمْتُ بالله، أي: امتنعت به من الشر. و اسْتَعْصَمْتُ، أي: أبيت. و أَعْصَمْتُ، أي: لجأت إلى شيء اعتصمت به... و أَعْصَمْت فلانا: هيأت له ما يَعْتَصِم به... و الغريق يَعْتَصِم بما تناله يده، أي: يلجأ إليه... و العَصَمَة: قلادة، و يجمع على أَعْصام... و كل حبل يُعْصَم به شيء فهو عِصام، و جمعه: عُصُم؛ (خلیل بن احمد فراهیدی، العین، ج۱، ص۳۱۳. نیز ر.ک: اسماعیل بن حماد جوهری، الصحاح، ج۵، ص۱۹۸۶؛ محمد بن مکرم بن منظور، لسان العرب، ج۹، ص۲۴۴-۲۴۶).
- ↑ محمد مرتضی زبیدی، تاج العروس، ج۸، ص۳۹۸-۳۹۹؛ احمد بن محمد فیومی، المصباح المنیر، ج۲، ص۴۱۴.
- ↑ محمد بن یعقوب فیروزآبادی، القاموس المحیط، ج۴، ص۲۱۲.
- ↑ اعْتَصَمْتُ بالله اي امتنعْتَ بلُطْفِه من المَعْصِية (اسماعیل بن حماد جوهری، الصحاح، ج۵، ص۱۹۸۶).
- ↑ العِصْمَةُ: المَنْعُ... الْحِفْظ، القِلادَة، الْحَبْل؛ (محمد بن مکرم بن منظور، لسان العرب، ج۹، ص۲۴۴-۲۴۶).
- ↑ حسین بن محمد راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، ص۳۳۶.
- ↑ احمد بن فارس، معجم مقاییس اللغه، ج۴، ص۳۳۱.
- ↑ «و چگونه کفر میورزید در حالی که آیات خداوند را برای شما میخوانند و پیامبر او در میان شماست و هر کس به خداوند پناه آورد به راهی راست راهنمایی شده است» سوره آل عمران، آیه ۱۰۱.
- ↑ محمد بن علی بن حسین (شیخ صدوق)، معانی الاخبار، ج۲، ص۱۳۲.
- ↑ سید رضی علم الهدی، نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، خطبه دوم، ص۴۲.
- ↑ محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، تصحیح اعتقادات الامامیة، ص۱۲۸.
- ↑ علی بن یونس نباطی بیاضی، الصراط المستقیم، تحقیق محمدباقر بهبودی، ج۱، ص۵۰. در ادامه این نوشتار با تعاریف شیخ مفید، سید مرتضی و شیخ طوسی از عصمت آشنا خواهیم شد.
- ↑ قاضی عبدالجبار اسد آبادی معتزلی، المغنی، ج۱۳، ص۱۵.
- ↑ عبدالحمید بن ابی الحدید معتزلی، شرح نهج البلاغه، ج۷، ص۸.
- ↑ خواجه نصیرالدین طوسی، تلخیص المحصل، ص۳۶۹. عضدالدین ایجی نیز این تعریف را به حکما نسبت میدهد (عضدالدین ایجی، شرح المواقف، ج۸ ص۲۸۰). البته مرحوم خواجه طوسی در موارد دیگری عصمت را لطف نیز تعریف کرده است (ر.ک: خواجه نصیر الدین طوسی، تلخیص المحصل، ص۵۲۵.).
- ↑ میثم بن علی ابن میثم بحرانی، النجاة فی یوم القیامة، ص۵۵؛ حسن بن یوسف علامه حلی، کشف المراد، تصحیح حسن حسن زاده آملی، ص۴۹۴.
- ↑ فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص۳۰.
- ↑ تصحیح اعتقادات الامامیه، ص۱۲۸.
- ↑ شرح مقاصد، ج۴، ص۳۱۲؛ ارشاد الطالبین الی نهج المسترشدین، ص۲۷۷.
- ↑ طاهر الجزائری، الجواهر الکلامیة فی العقیدة الأسلامیه، ص۵۶-۵۷.
- ↑ رسائل المرتضی، ج۳، ص۳۲۶.
- ↑ گوهر مراد، ص۴۶۴.
- ↑ العین، ج۷، ص۱۶۳؛ لسان العرب، ج۱۴، ص۴۶۳.
- ↑ «و چه کس جز آنکه سبک مغز است از آیین ابراهیم روی میگرداند؟ در حالی که ما او را در این جهان برگزیدهایم و بیگمان او در جهان واپسین از شایستگان است» سوره بقره، آیه ۱۳۰.
- ↑ بحار الأنوار، ج۲۵، ص۱۹۹؛ شیخ صدوق، عیون الأخبار، ص۲۶۷-۲۶۸.
- ↑ «و آدم با پروردگارش نافرمانی کرد و بیراه شد * سپس پروردگارش او را برگزید و او را بخشود و راهنمایی کرد» سوره طه، آیه ۱۲۱-۱۲۲.
- ↑ الصحاح، ج۲، ص۶۵۱.
- ↑ «و به یقین آنان را با دانایی بر جهانیان برگزیدیم» سوره دخان، آیه ۳۲.
- ↑ «و به یقین آنان را با دانایی بر جهانیان برگزیدیم» سوره دخان، آیه ۳۲.
- ↑ «و آنگاه فرشتگان گفتند: ای مریم! خداوند تو را برگزید و پاکیزه داشت و بر زنان جهان برتری داد» سوره آل عمران، آیه ۴۲.
- ↑ «و آنان نزد ما از گزیدگان نیکان بودند * و از اسماعیل و الیسع و ذو الکفل یاد کن و همه از نیکان بودند» سوره ص، آیه ۴۷-۴۸.
- ↑ بحارالانوار، ج۲۵، ص۱۹۳.
- ↑ «و بیگمان او [حضرت ابراهیم(ع)] در جهان واپسین از شایستگان است» سوره بقره، آیه ۱۳۰.
- ↑ «و چون [موسی(ع)] به برنایی خویش رسید و استواری یافت بدو (نیروی) داوری و دانشی بخشیدیم و بدینگونه به نیکوکاران پاداش میدهیم» سوره قصص، آیه ۱۴.
- ↑ «یوسف را بکشید یا به سرزمینی (دور) بیفکنید تا پدرتان تنها به شما روی آورد و پس از آن (خطا) گروهی شایسته باشید» سوره یوسف، آیه ۹.
- ↑ «و در این کتاب، اسماعیل را یاد کن که او درستپیمان و فرستادهای پیامبر بود» سوره مریم، آیه ۵۴.
- ↑ «و در این کتاب، ادریس را یاد کن که پیامبری بسیار راستگو بود» سوره مریم، آیه ۵۶.
- ↑ «و خانواده خود را به نماز و زکات فرمان میداد و نزد پروردگار خویش پسندیده بود» سوره مریم، آیه ۵۵.
- ↑ «او دانای نهان است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمیکند * جز فرستادهای را که بپسندد که پیش رو و پشت سرش، نگهبانانی میگمارد» سوره جن، آیه ۲۶-۲۷.
- ↑ «آنان کسانی هستند که خداوند رهنماییشان کرده است پس، از رهنمود آنان پیروی کن!» سوره انعام، آیه ۹۰.
- ↑ «این رهنمود خداوند است که هر یک از بندگان خود را بخواهد با آن رهنمون میشود» سوره انعام، آیه ۸۸.
- ↑ مجمع البحرین، ج۲، ص۵۹۵.
- ↑ «با راستگویان باشید!» سوره توبه، آیه ۱۱۹.
- ↑ مجمع البحرین، ج۲، ص۵۹۵.
- ↑ مجمع البحرین، ج۱، ص۶۸۰-۶۸۱.
- ↑ صحاح، ج۳، ص۱۰۳۷؛ لسان العرب، ج۷، ص۲۶؛ مختار الصحاح، ص۱۰۳.
- ↑ مجمع البحرین، ج۱، ص۶۸۰-۶۸۱.
- ↑ «و ما آنان را به ویژگییی که یادکرد رستخیز است، ویژه ساختیم» سوره ص، آیه ۴۶.
- ↑ «[شیطان] گفت: به ارجمندی تو سوگند که همگی آنان را گمراه خواهم کرد * بجز از میان آنان بندگان نابت را» سوره ص، آیه ۸۲-۸۳.
- ↑ «و در این کتاب از موسی یاد کن که ناب و فرستادهای پیامبر بود» سوره مریم، آیه ۵۱.
- ↑ العین، ج۴، ص۱۹؛ صحاح، ج۲، ص۷۲۷؛ لسان العرب، ج۴، ص۵۰۴؛ مجمع البحرین، ج۳، ص۶۶.
- ↑ «و از آسمان، آبی پاک فرو فرستادیم» سوره فرقان، آیه ۴۸.
- ↑ «(یعنی) پیامبری از سوی خداوند [فرستاده شد] تا کتب آسمانی پاک و منزه را بر آنان تلاوت کند» سوره بینه، آیه ۲.
- ↑ «جز این نیست که خداوند میخواهد از شما اهل بیت هر پلیدی را بزداید و شما را به شایستگی پاک گرداند» سوره احزاب، آیه ۳۳.
- ↑ بحارالانوار، ج۲۵، ص۲۰۱.
- ↑ «و همگان را از راه به در خواهم برد * بجز از میان آنان بندگان نابت را» سوره حجر، آیه ۳۹-۴۰.
- ↑ المیزان، ج۱۱، ص۱۳۰ و ج۱۴، ص۶۳.
- ↑ بحار الانوار، ج۲۵، ص۱۹۹.
- ↑ صفرزاده، ابراهیم، عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی ص ۵۸-۷۳.