احیای دین در معارف و سیره حسینی: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
خط ۱۵: خط ۱۵:
===سیاست تفرقه‌افکنی‌===
===سیاست تفرقه‌افکنی‌===
===سیاست زور و قدرت===
===سیاست زور و قدرت===
===هرزگی و گستاخی و احانت با ارزش‌های دینی===
===هرزگی و گستاخی و احانت به ارزش‌های دینی===
 
===کینه‌توزی و دشمنی آشکار با پیامبر و اهل بیت===
===کینه‌توزی و دشمنی آشکار با پیامبر و اهل بیت===
===خشونت با شیعیان===
===خشونت با شیعیان===

نسخهٔ ‏۱۶ اوت ۲۰۲۳، ساعت ۰۸:۱۰

مقابله با اسلام‌ستیزی معاویه‌

در اینجا ناگزیریم طرح‌های شیطانی که معاویه پایه‌گذاری کرد و رخدادهای بزرگی را که در کنار آنها به وجود آمد به دلیل اینکه از مهم‌ترین‌ علل و اسباب قیام ابا عبدالله الحسین (ع) به‌شمار می‌آیند به نحو فشرده مورد بررسی قرار دهیم.

امام حسین (ع) خود بر وضعیت مسلمانان که از جنبه‌های اعتقادی و اخلاقی و اجتماعی و اقتصادی و سیاسی رو به تباهی رفته بودند شاهد و ناظر بود این تباهی به تمام معنا بخاطر سیاست‌های ناشی از تلاش‌های معاویه پدید آمد که در جهت تحمیل یزید با زور به عنوان خلیفه مسلمانان به اوج خود رسیده بود و امت را از مسیر واقعی اسلام دور ساخت. به همین دلیل امام حسین (ع) پس از هلاکت معاویه انقلاب بزرگ خویش را که به بیداری انسان‌ها و ایجاد عزم و اراده در امت انجامید، آغاز نمود. اکنون برخی از ارکان سیاست‌های جاهلی اموی که معاویه در اجرای آن بسیار کوشید از نظرتان می‌گذرد.[۱]

سیاست اقتصادی

سیاست تفرقه‌افکنی‌

سیاست زور و قدرت

هرزگی و گستاخی و احانت به ارزش‌های دینی

کینه‌توزی و دشمنی آشکار با پیامبر و اهل بیت

خشونت با شیعیان

مبانی احیاگری در نهضت امام حسین

در خصوص اصول و مبانی احیا و اصلاح، کلامی عمیق و زیبا از امام حسین (ع) وجود دارد، که می‌تواند راه‌گشای کار ما باشد. امام حسین (ع) حرکت اصلاحی خود را الگویی از سیره و روش پیامبر (ص) و علی (ع) می‌داند. امام در وصیت‌نامه خود که هنگام حرکت از مدینه به سوی مکه، برای محمد مشهور به این حنیفه نگاشت، هویت حرکت احیاگرانه و اصلاح‌طلبانه خود را بیان می‌کند.

آن حضرت پس از بیان عقیده خویش درباره توحید، نبوت و معاد می‌نویسد: «وَ أَنِّي لَمْ أَخْرُجْ أَشِراً وَ لَا بَطِراً وَ لَا مُفْسِداً وَ لَا ظَالِماً وَ إِنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإِصْلَاحِ فِي أُمَّةِ جَدِّي (ص) أُرِيدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَنْهَى عَنِ الْمُنْكَرِ وَ أَسِيرَ بِسِيرَةِ جَدِّي وَ أَبِي عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ (ع)»[۲]؛ «من از روی هوس، سرکشی، تبه‌کاری و ستمگری قیام نکردم، تنها به انگیزه اصلاح در امت جدم برخاستم. می‌خواهیم به نیکی‌ها فرمان دهم و از بدی‌ها باز دارم و روش جد خود و پدرم علی بن ابی طالب را دنبال کنم».

امام حسین (ع) در سخنرانی خود در سرزمین «منی» خود را مصلح معرفی و همان سخنان پدر بزرگوارش را تکرار می‌کند: «اللَّهُمَّ إِنَّكَ تَعْلَمُ أَنَّهُ لَمْ يَكُنْ مَا كَانَ مِنَّا تَنَافُساً فِي سُلْطَانٍ وَ لَا الْتِمَاساً مِنْ فُضُولِ الْحُطَامِ وَ لَكِنْ لِنُرِيَ الْمَعَالِمَ مِنْ دِينِكَ وَ نُظْهِرَ الْإِصْلَاحَ فِي بِلَادِكَ وَ يَأْمَنَ الْمَظْلُومُونَ مِنْ عِبَادِكَ وَ يُعْمَلَ بِفَرَائِضِكَ وَ سُنَنِكَ وَ أَحْكَامِكَ...»[۳].

«پروردگارا! تو می‌دانی این حرکت ما نه به خاطر رقابت بر سر حکومت و قدرت، و نه به منظور به دست آوردن مال دنیا است، بلکه به خاطر آن است که نشانه‌های دین تو را به مردم بنمایانم و اصلاحات را در کشور اسلامی اجرا کنم؛ تا بندگان ستمدیده‌ات از چنگال ظالمان در امان باشند و واجبات و احکام و سنت‌های تعطیل شده تو دوباره اجرا گردد».

امام حسین (ع) که این سخنرانی را در ایام حج در جمع صحابه بزرگ پیامبر و تابعین در زمان معاویه ایراد فرمودند، با صراحت از اصلاحات سخن می‌گوید و با همان صراحت و شفافیت، اصول و مبانی این حرکت اصلاحی را بیان می‌دارد. این اصول و مبانی در چهار اصل بنیادین بیان شده است. همین جمله‌های نورانی را علی (ع) در نهج البلاغه بیان فرمود و اهداف و انگیزه فعالیت‌های خود را بر این مبانی استوار می‌ساخت:

بازگشت به اصول واقعی اسلام

«لِنُرِيَ الْمَعَالِمَ مِنْ دِينِكَ‌»: «نشانه‌های محو شده راه خدا را - که همان اصول واقعی اسلام است- بازگردانیم». یعنی بازگشت به اسلام نخستین و اسلام راستین، بازگرداندن اصول محو شده، احیای آنچه از این نشانه‌ها محو گشته و یا کم رنگ شده، از بین بردن بدعت‌ها و جای‌گزین ساختن سنت‌های اصیل اسلامی یعنی اصلاح در فکرها و اندیشه‌ها و تحولی در روح‌ها و ضمیرها و قضاوت‌ها در زمینه خود اسلام.

تحول بنیادین در اوضاع زندگی مردم

«وَ نُظْهِرَ الْإِصْلَاحَ فِي بِلَادِكَ‌»؛ حاکم نمودن اصلاح در کشور. اصلاح اساسی و آشکار و چشم‌گیری که نظر هر بیننده را جلب نماید و علائم بهبودی وضع زندگی مردم در آن کاملاً هویدا باشد، را در شهرها و مجامع به عمل آوریم؛ یعنی تحولی بنیادین در اوضاع زندگی خلق خدا.

تحول بنیادین و اساسی در روابط اجتماعی

«يَأْمَنَ الْمَظْلُومُونَ مِنْ عِبَادِكَ‌»: ایجاد محیطی امن برای عبادگان خدا. بندگان مظلوم خدا از شر ظالمان امان پابند، و دست تطاول ستم‌کاران از سر ستمدیدگان کوتاه شود؛ یعنی اصلاح در روابط اجتماعی انسان‌ها.

تحولی ثمربخش و اسلامی در نظام‌های مدنی و اجتماعی

«وَ يُعْمَلَ بِفَرَائِضِكَ وَ سُنَنِكَ وَ أَحْكَامِكَ‌»[۴]. مقررات تعطیل‌شده خدا و قانون‌های نقض‌شده اسلام، بار دیگر به پا داشته شود و حاکم بر زندگی اجتماعی مردم گردد. شهید مطهری در این باره می‌فرماید: «هر مصلحی که موفق شود این چهار اصل را عمل سازد، افکار و اندیشه‌ها را متوجه اسلام راستین سازد و بدعت‌ها و خرافه‌ها را از مغزها بیرون براند، به زندگی عمومی از نظر تغذیه و مسکن و بهداشت و آموزش و پرورش سامان بخشد، روابط انسانی انسان‌ها را بر اساس برابری و برادری و احساس اخوت و همسانی برقرار سازد، و ساخت جامعه را از نظر نظامات و مقررات حاکم طبق الگوی خدایی اسلامی قرار دهد، به حداکثر موفقیت نائل آمده است»[۵].

امام حسین (ع) تأکید می‌کند که اصول مزبور، مخدوش و مغفول واقع شده‌اند. پس کسی را طلب می‌کند که برای سامان بخشیدن به ناهنجاری‌ها و احیای سنت‌ها و ارزش‌های مقدس جامعه عصر نبوی قیام کند، و البته این کار بزرگ، مصلحی خود ساخته و به دور از شائبه‌های قدرت پرستی، دنیا دوستی و رفاه‌طلبی می‌خواهد که امام در وصیت نامه مذکورش بر این مطلب تأکید می‌کند.[۶]

احیای آیین خدا و نجات اسلام از چنگال بدعت‌ها

به یقین نهضت خونینی همچون نهضت کربلا و استقبال امام حسین(ع) از همه حوادث شکننده آن و پذیرش شهادت خود، یاران و فرزندان و اسارت زنان و کودکانش، نمی‌تواند مسأله ساده‌ای باشد. باید مطمئن بود که آن امام بزرگوار و یاران گرانقدرش به دنبال هدفی مهم بودند که تقدیم جان و مال و پذیرش هر نوع سختی و آزار را برای آنان سهل و آسان می‌کرد. هدفی که والاتر از سرمایه‌های زندگی مردانی همچون حماسه‌سازان کربلا بود. قبلاً گذری به آیات قرآن می‌افکنیم تا دریابیم خداوند در چه زمانی چنین اجازه‌ای را به مسلمانان می‌دهد و برای رسیدن به چه هدفی، بذل جان و مال را لازم می‌شمرد. در جای جای قرآن کریم از قتال فِي سَبِيلِ اللَّهِ سخن به میان آمده است و به مجاهدان راه خدا بشارت‌ها داده و از آنان تجلیل شده است[۷]. یاد مردان خداپرستی را که همراه جمعی از پیامبران در راه خدا کشته شدند، گرامی داشته[۸] و از شهیدان راه خدا به عظمت یاد کرده است[۹]. در واقع قدر مشترک این آیات، تجلیل از جهادی است که هدف آن، تقویت دین خدا و اعلای کلمه حق باشد وَكَلِمَةُ اللَّهِ هِيَ الْعُلْيَا[۱۰].

آری؛ آنجا که آیین خدا به خطر افتد و خطر سلطه شرک و کفر و ظلم و الحاد بر جامعه اسلامی احساس شود، تقدیم جان و مال و مقام، کاری است والا و پر ارزش. در واقع، آیین خدا که راهگشای همه انسان‌ها به سوی سعادت جاویدان است به قدری مهم است که مردانی همچون امام حسین(ع) و یاران با ایمانش برای نجات آن از سلطه منافقان و دشمنان حق، هستی خویش را مخلصانه تقدیم می‌کنند. به تعبیر امام خمینی: «اسلام آن قدر عزیز است که فرزندان پیغمبر، جان خودشان را فدای اسلام کردند. حضرت سید الشهداء(ع) با آن جوان‌ها، با آن اصحاب، برای اسلام جنگیدند و جان دادند و اسلام را احیا کردند»[۱۱]. امیرمؤمنان علی(ع) در روایتی می‌فرماید: «فَإِذَا نَزَلَتْ نَازِلَةٌ فَاجْعَلُوا أَنْفُسَكُمْ دُونَ دِينِكُمْ‌»؛ «هنگامی که حادثه‌ای پیش آمد (که دین یا جان شما را تهدید می‌کند) جان خویش را فدا کنید، نه دینتان را»[۱۲]. تاریخ به خوبی گویای این حقیقت است که از عصر استیلای بنی‌امیه بر بلاد اسلامی، زحمات رسول خدا(ص) و تلاش مجاهدان صدر اسلام در نشر آیین خدا به تاراج رفت؛ ارزش‌های اسلامی زیر پا گذاشته شد؛ بدعت و فسق و فجور رایج گشت. سخن از محو نام رسول الله(ص) به میان آمد و تبعیض و بی‌عدالتی، ستم و بیدادگری، شکنجه و آزار مؤمنان، شاخصه این حاکمیت بود که در بخش گذشته شرح آن، با مدارک متقن گذشت. خط انحراف از اسلام ناب که از ماجرای سقیفه آغاز شد، در عصر استیلای معاویه شدت گرفت، ولی تلاش معاویه بر آن بود که با حفظ ظواهر دینی و در پس پرده نفاق، به مقاصد خویش برسد. هر چند، هر قدر سلطه او قوی‌تر می‌شد، جسارت و عقده‌گشایی‌های وی نیز، آشکارتر می‌گشت؛ ولی با این حال، همچنان عناوینی همچون «خال المؤمنین»، «صحابی رسول الله» و «کاتب وحی» را یدک می‌کشید، تا آنجا که در نظر بسیاری از مردم عامی، امام حسین(ع) و معاویه هر دو صحابی پیامبر بودند و اختلاف این دو با یکدیگر- به اصطلاح- مربوط به اختلاف در قرائت از دین و درگیری دو صحابی در نحوه برداشت از قرآن و سنت بود! از این رو، امام حسین(ع) در اواخر عمر معاویه، مبارزه خود را به گونه‌ای علنی آغاز می‌کند و با سخنرانی معروفش در سرزمین منا، در جمع گروهی از صحابه و تابعین و فرزندان آنان به افشاگری عملکرد معاویه می‌پردازد و زمینه یک قیام را فراهم می‌کند (شرح این سخنرانی در بخش آینده خواهد آمد).

همچنین نامه‌هایی که آن حضرت به معاویه می‌نویسد و با شجاعت تمام به نکوهش او می‌پردازد[۱۳]، همگی از این حقیقت حکایت دارد که امام(ع) مبارزه خود را آغاز کرده است؛ هر چند بر اساس پایبندی به صلح برادرش امام حسن(ع) دست به قیام مسلحانه نمی‌زند، ولی روشن است که امام(ع) قیام بزرگی را در نظر دارد و منتظر است پس از معاویه بدان اقدام کند. امام حسین(ع) در پاسخ نامه جمعی از مردم کوفه که برای همراهی و قیام، اعلام آمادگی کرده‌اند، نوشت: «فَأَلْصِقُوا بِالْأَرْضِ، وَ أخْفُوا الشَّخْصَ، وَ اکْتُمُوا الْهَوَی، وَ احْتَرِسُوا مِنَ الْأَظِنَّاءِ مَادَامَ ابْنُ هِنْدَ حَیّاً، فَإِنْ یَحْدُثْ بِهِ حَدَثٌ وَ أَنَا حَیٌّ یَأْتِکُمْ رَأْیِي»؛ «اکنون حرکتی انجام ندهید، و از آشکار شدن، دوری نمایید و خواسته خویش پنهان کنید و از حرکات شک برانگیز- تا زمانی که فرزند هند (معاویه) زنده است- پرهیز نمایید. اگر او مرد و من زنده بودم، تصمیم خود را به شما اعلام خواهم کرد»[۱۴]. معاویه با آن‌که از این ماجراها مطلع بود و گاه امام(ع) را تهدید می‌کرد، ولی از اقدام عملی و درگیر شدن با آن حضرت پرهیز داشت، اما روشن بود که این وضع پس از مرگ معاویه ادامه نخواهد یافت.

پس از مرگ معاویه شرایط تغییر کرد؛ چراکه از سویی، یزید به فسق و فجور و بی‌دینی شهره بود و از انجام هیچ گناهی حتی به صورت علنی پروا نمی‌کرد، و از سوی دیگر، یزید هیچ سابقه‌ای (هر چند به صورت ظاهر) در اسلام نداشت؛ جوانی خام، ناپخته و هوسران بود؛ به همین دلیل، میان صحابه و فرزندان آنان نیز دارای هیچ‌گونه امتیاز و مقبولیتی نبود و از سوی سوم، گروه زیادی از مردم کوفه برای همراهی با امام(ع) اعلام آمادگی کرده بودند. امام(ع) می‌دید اگر از این فرصت برای افشای چهره واقعی بنی‌امیه و یاری دین خدا استفاده نکند، دیگر نامی از اسلام و قرآن و رسول خدا(ص) باقی نخواهد ماند. امام حسین(ع) با هدف احیای دین خدا قیام و حرکت خویش را آغاز کرد؛ در مرحله نخست - اگر ممکن است- با تشکیل حکومت اسلامی و در غیر این صورت، با شهادت خود و یارانش به مقصود بزرگ خود برسد. به هر حال، می‌بایست دین از دست رفته و سنت فراموش شده رسول خدا(ص) را زنده کرد و چه کسی سزاوارتر از فرزند رسول خداست که پیش‌گام چنین حرکتی شود. امام حسین(ع) نخست با این جمله: «وَ عَلَى الْإِسْلَامِ السَّلَامُ إِذْ قَدْ بُلِيَتِ الْأُمَّةُ بِرَاعٍ مِثْلِ يَزِيدَ»؛ «زمانی که امت اسلامی گرفتار زمامداری مثل یزید شود، باید فاتحه اسلام را خواند»[۱۵]. تصریح کرد که با وجود خلیفه‌ای همچو یزید، فاتحه اسلام خوانده است و دیگر امیدی به بقای دین خدا در حکومت یزید نمی‌رود.

همچنین در نامه‌ای به جمعی از بزرگان بصره به بدعت‌های موجود در جامعه اشاره کرده، و هدفش را از قیام بر ضد حکومت یزید، احیای سنت و مبارزه با بدعت‌ها معرفی می‌کند. می‌فرماید: «وَ أَنَا أَدْعُوكُمْ إِلَى کِتَابِ اللَّهِ وَ سُنَّةِ نَبِيِّهِ صل فَإِنَّ السُّنَّةَ قَدْ أُمِيتَتْ وَ إِنَّ الْبِدْعَةَ قَدْ اُحْیِیَتْ وَ إِنِ اسْتَمِعُوا قَوْلِي وَ تُطِيعُوا أَمْرِي أَهْدِكُمْ سَبِيلَ الرَّشادِ»؛ «من شما را به کتاب خدا و سنت پیامبرش فرا می‌خوانم؛ چراکه (این گروه) سنت پیامبر را از بین برده و بدعت (در دین) را احیا کردند. اگر سخنانم را بشنوید و فرمانم را اطاعت کنید، شما را به راه راست هدایت می‌کنم»[۱۶]. آن‌گاه که در مسیر کربلا با «فرزدق» ملاقات می‌کند، به روشنی از بدعت‌ها و خلاف‌کاری‌های حاکمان شام و قیام برای نصرت دین خدا سخن می‌گوید: «یَا فَرَزْدَقُ إِنَّ هَؤُلَاءِ قَوْمٌ لَزِمُوا طَاعَةَ الشَّیْطَانِ، وَ تَرَکُوا طَاعَةَ الرَّحْمَانِ، وَ أَظْهَرُوا الْفَسَادَ فِي الْأَرْضِ، وَ أَبْطَلُوا الْحُدُودَ، وَ شَرِبُوا الْخُمُورَ، وَ اسْتَأْثَرُوا فِي أَمْوَالِ الْفُقَرَاءِ وَ الْمَسَاکِینَ، وَ أَنَا أَوْلَی مَنْ قَامَ بِنُصْرَةِ دِینِ اللهِ وَ إِعْزَازِ شَرْعِهِ، وَ الْجِهَادِ فِي سَبِیلِهِ، لِتَکُونَ کَلِمَةُ اللهِ هِیَ الْعُلْیَا»؛ «ای فرزدق! اینان گروهی‌اند که پیروی شیطان را پذیرفتند و اطاعت خدای رحمان را رها کردند و در زمین فساد را آشکار ساختند و حدود الهی را از بین بردند، باده‌ها نوشیدند و دارایی‌های فقیران و بیچارگان را ویژه خود ساختند و من از هر کس به یاری دین خدا و سربلندی آیینش و جهاد در راهش سزاوارترم. تا آیین خدا پیروز و برتر باشد»[۱۷]. تعبیراتی با این مضمون، در کلمات و خطابه‌های امام حسین(ع) بسیار دیده می‌شود، که در بخش آینده قسمت مهمی از آنها خواهد آمد؛ این مطلب را با جمله دیگری از آن حضرت پایان می‌دهیم: امام(ع) در خطبه‌ای که در مسیر کربلا در جمع لشکریان حرّ ایراد کرد، فرمود: «أَلَا تَرَوْنَ إِلَی الْحَقِّ لَا یُعْمَلُ بِهِ، وَ إِلَی الْبَاطِلِ لَا یُتَنَاهَی عَنْهُ، لِیَرْغَبَ الْمُؤْمِنُ فِي لِقَاءِ رَبِّهِ حَقّاً حَقّاً»؛ «آیا نمی‌بینید به حق عمل نمی‌شود و از باطل جلوگیری نمی‌گردد، در چنین شرایطی بر مؤمن لازم است راغب دیدار پروردگارش (شهادت) باشد»[۱۸]. امام حسین(ع) با این کلمات هم هدف خویش را از قیام و حرکتش بیان می‌کند و هم آمادگی خویش را برای شهادت در طریق مبارزه با باطل و احیای دین خدا اعلام می‌دارد.

بنابراین، روشن است که یکی از اهداف مهم قیام امام حسین(ع) احیای دین خدا، مبارزه با بدعت‌ها و مفاسد دستگاه بنی‌امیه و رهایی اسلام از چنگال منافقان و دشمنان خدا بود و در این راه موفقیت بزرگی نصیب آن حضرت شد، هر چند آن حضرت و یاران باوفایش به شهادت رسیدند، ولی تکانی به افکار خفته مسلمین دادند و لرزه بر اندام حکومت جباران افکندند، در نتیجه اسلام را زنده ساختند و از اضمحلال دستاوردهای نهضت نبوی(ص) جلوگیری کردند و مسلمانان را از حیرت و گمراهی نجات دادند. در زیارت معروف اربعین می‌خوانیم: «وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِيكَ لِيَسْتَنْقِذَ عِبَادَكَ مِنَ الْجَهَالَةِ وَ حَيْرَةِ الضَّلَالَةِ»؛ «او (حسین) خون پاکش را در راه تو نثار کرد، تا بندگانت را از جهالت و حیرت گمراهی نجات دهد». همچنین در روایتی از امام صادق(ع) آمده است: پس از شهادت امام حسین(ع) وقتی که ابراهیم بن طلحة بن عبیدالله، خطاب به امام سجاد(ع) گفت: «يَا عَلِيَّ بْنَ الْحُسَيْنِ مَنْ غَلَبَ»؛ «ای علی بن الحسین! چه کسی (در این مبارزه) پیروز شد؟!» امام(ع) فرمود: «إِذَا أَرَدْتَ أَنْ تَعْلَمَ مَنْ غَلَبَ وَ دَخَلَ وَقْتُ الصَّلَاةِ فَأَذِّنْ ثُمَّ أَقِمْ»؛ «اگر می‌خواهی بدانی چه کسی (یزید یا امام حسین(ع)) پیروز شده است، هنگامی که وقت نماز فرا رسید، اذان و اقامه بگو (آن گاه ببین چه کسانی ماندند و چه کسانی رفتند)»[۱۹]. امام چهارم(ع) می‌خواهد بگوید، هدف حکومت یزید محو نام رسول خدا(ص) بود، ولی امام حسین(ع) با شهادتش از این کار جلوگیری کرد، به هنگام اذان و اقامه همچنان نام محمد(ص) که نشانه بقای مکتب اوست برده می‌شود (و هر قدر زمان می‌گذرد این حقیقت آشکارتر می‌شود).[۲۰].

منابع

پانویس

  1. حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۵ ص۱۲۲.
  2. بحارالانوار، ج۴۴، ص۳۲۹؛ فرهنگ جامع سخنان امام حسین (ع)، ص۳۳۰.
  3. فرهنگ جامع سخنان امام حسین (ع)، ص۳۱۳.
  4. «عمل به قوانین، احکام و سنت‌های تعطیل و فراموش شده.»
  5. مرتضی مطهری، نهضت‌های اسلامی در صد ساله اخیر، ص۷۰.
  6. باباپور، مهدی، مقاله «احیاگری و اصلاح‌طلبی در نهضت حسینی»، فرهنگ عاشورایی ج۱۰ ص ۵۷.
  7. آل عمران، آیه ۱۹۵؛ نساء، آیات ۷۴، ۹۵- ۹۶؛ توبه، آیات ۲۰- ۲۲، ۱۱۱ و آیات فراوان دیگر.
  8. وَكَأَيِّنْ مِنْ نَبِيٍّ قَاتَلَ مَعَهُ رِبِّيُّونَ كَثِيرٌ فَمَا وَهَنُوا لِمَا أَصَابَهُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَمَا ضَعُفُوا وَمَا اسْتَكَانُوا وَاللَّهُ يُحِبُّ الصَّابِرِينَ «و بسا پیامبرانی که همراه آنان توده‌های انبوه به نبرد (با دشمنان خداوند) پرداختند و در راه خداوند هر چه به ایشان رسید نه سست و نه ناتوان شدند و نه تن به زبونی سپردند؛ و خداوند شکیبایان را دوست می‌دارد» سوره آل عمران، آیه ۱۴۶.
  9. وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ * فَرِحِينَ بِمَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَيَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِينَ لَمْ يَلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ أَلَّا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ * يَسْتَبْشِرُونَ بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَفَضْلٍ وَأَنَّ اللَّهَ لَا يُضِيعُ أَجْرَ الْمُؤْمِنِينَ «و کسانی را که در راه خداوند کشته شده‌اند مرده مپندار که زنده‌اند، نزد پروردگارشان روزی می‌برند * به آنچه خداوند با بخشش خویش به آنان داده است شادمانند و برای کسانی که از پس آنها هنوز به آنان نپیوسته‌اند شاد می‌شوند که آنها نه بیمی خواهند داشت و نه اندوهگین می‌گردند * به نعمتی از خداوند و بخششی (از وی) شاد می‌شوند و اینکه خداوند پاداش مؤمنان را تباه نمی‌گرداند» سوره آل عمران، آیه ۱۶۹-۱۷۱.
  10. «و سخن خداوند است که فراتر است» سوره توبه، آیه ۴۰.
  11. صحیفه امام، ج۸، ص۱۵۱ (سخنرانی ۲۴/ ۳/ ۵۸).
  12. کافی، ج۲، ص۲۱۶، ح۲.
  13. این نامه را نیز در بخش چهارم (بخش رویدادها) بخوانید.
  14. انساب الاشراف، ج۳، ص۳۶۶.
  15. ملهوف (لهوف)، ص۹۹؛ بحارالانوار، ج۴۴، ص۳۲۶؛ فتوح ابن اعثم، ج۵، ص۲۴.
  16. تاریخ طبری، ج۴، ص۲۶۶؛ بحارالانوار، ج۴۴، ص۳۴۰.
  17. تذکرة الخواص، ص۲۱۷- ۲۱۸.
  18. تاریخ طبری، ج۴، ص۳۰۵؛ بحارالانوار، ج۴۴، ص۳۸۱.
  19. بحارالانوار، ج۴۵، ص۱۷۷.
  20. مکارم شیرازی، ناصر، عاشورا ریشه‌ها انگیزه‌ها رویدادها پیامدها ص ۲۲۳.