احیای دین در معارف و سیره حسینی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

مقابله با اسلام‌ستیزی معاویه‌

در اینجا ناگزیریم طرح‌های شیطانی که معاویه پایه‌گذاری کرد و رخدادهای بزرگی را که در کنار آنها به وجود آمد به دلیل اینکه از مهم‌ترین‌ علل و اسباب قیام ابا عبدالله الحسین (ع) به‌شمار می‌آیند به نحو فشرده مورد بررسی قرار دهیم.

امام حسین (ع) خود بر وضعیت مسلمانان که از جنبه‌های اعتقادی و اخلاقی و اجتماعی و اقتصادی و سیاسی رو به تباهی رفته بودند شاهد و ناظر بود این تباهی به تمام معنا بخاطر سیاست‌های ناشی از تلاش‌های معاویه پدید آمد که در جهت تحمیل یزید با زور به عنوان خلیفه مسلمانان به اوج خود رسیده بود و امت را از مسیر واقعی اسلام دور ساخت. به همین دلیل امام حسین (ع) پس از هلاکت معاویه انقلاب بزرگ خویش را که به بیداری انسان‌ها و ایجاد عزم و اراده در امت انجامید، آغاز نمود. اکنون برخی از ارکان سیاست‌های جاهلی اموی که معاویه در اجرای آن بسیار کوشید از نظرتان می‌گذرد.[۱]

سیاست اقتصادی

سیاست تفرقه‌افکنی‌

سیاست زور و قدرت

هرزگی و گستاخی و احانت به ارزش‌های دینی

کینه‌توزی و دشمنی آشکار با پیامبر و اهل بیت

خشونت با شیعیان

مبانی احیاگری در نهضت امام حسین

در خصوص اصول و مبانی احیا و اصلاح، کلامی عمیق و زیبا از امام حسین (ع) وجود دارد، که می‌تواند راه‌گشای کار ما باشد. امام حسین (ع) حرکت اصلاحی خود را الگویی از سیره و روش پیامبر (ص) و علی (ع) می‌داند. امام در وصیت‌نامه خود که هنگام حرکت از مدینه به سوی مکه، برای محمد مشهور به این حنیفه نگاشت، هویت حرکت احیاگرانه و اصلاح‌طلبانه خود را بیان می‌کند.

آن حضرت پس از بیان عقیده خویش درباره توحید، نبوت و معاد می‌نویسد: «وَ أَنِّي لَمْ أَخْرُجْ أَشِراً وَ لَا بَطِراً وَ لَا مُفْسِداً وَ لَا ظَالِماً وَ إِنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإِصْلَاحِ فِي أُمَّةِ جَدِّي (ص) أُرِيدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَنْهَى عَنِ الْمُنْكَرِ وَ أَسِيرَ بِسِيرَةِ جَدِّي وَ أَبِي عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ (ع)»[۲]؛ «من از روی هوس، سرکشی، تبه‌کاری و ستمگری قیام نکردم، تنها به انگیزه اصلاح در امت جدم برخاستم. می‌خواهیم به نیکی‌ها فرمان دهم و از بدی‌ها باز دارم و روش جد خود و پدرم علی بن ابی طالب را دنبال کنم».

امام حسین (ع) در سخنرانی خود در سرزمین «منی» خود را مصلح معرفی و همان سخنان پدر بزرگوارش را تکرار می‌کند: «اللَّهُمَّ إِنَّكَ تَعْلَمُ أَنَّهُ لَمْ يَكُنْ مَا كَانَ مِنَّا تَنَافُساً فِي سُلْطَانٍ وَ لَا الْتِمَاساً مِنْ فُضُولِ الْحُطَامِ وَ لَكِنْ لِنُرِيَ الْمَعَالِمَ مِنْ دِينِكَ وَ نُظْهِرَ الْإِصْلَاحَ فِي بِلَادِكَ وَ يَأْمَنَ الْمَظْلُومُونَ مِنْ عِبَادِكَ وَ يُعْمَلَ بِفَرَائِضِكَ وَ سُنَنِكَ وَ أَحْكَامِكَ...»[۳].

«پروردگارا! تو می‌دانی این حرکت ما نه به خاطر رقابت بر سر حکومت و قدرت، و نه به منظور به دست آوردن مال دنیا است، بلکه به خاطر آن است که نشانه‌های دین تو را به مردم بنمایانم و اصلاحات را در کشور اسلامی اجرا کنم؛ تا بندگان ستمدیده‌ات از چنگال ظالمان در امان باشند و واجبات و احکام و سنت‌های تعطیل شده تو دوباره اجرا گردد».

امام حسین (ع) که این سخنرانی را در ایام حج در جمع صحابه بزرگ پیامبر و تابعین در زمان معاویه ایراد فرمودند، با صراحت از اصلاحات سخن می‌گوید و با همان صراحت و شفافیت، اصول و مبانی این حرکت اصلاحی را بیان می‌دارد. این اصول و مبانی در چهار اصل بنیادین بیان شده است. همین جمله‌های نورانی را علی (ع) در نهج البلاغه بیان فرمود و اهداف و انگیزه فعالیت‌های خود را بر این مبانی استوار می‌ساخت:

بازگشت به اصول واقعی اسلام

«لِنُرِيَ الْمَعَالِمَ مِنْ دِينِكَ‌»: «نشانه‌های محو شده راه خدا را - که همان اصول واقعی اسلام است- بازگردانیم». یعنی بازگشت به اسلام نخستین و اسلام راستین، بازگرداندن اصول محو شده، احیای آنچه از این نشانه‌ها محو گشته و یا کم رنگ شده، از بین بردن بدعت‌ها و جای‌گزین ساختن سنت‌های اصیل اسلامی یعنی اصلاح در فکرها و اندیشه‌ها و تحولی در روح‌ها و ضمیرها و قضاوت‌ها در زمینه خود اسلام.

تحول بنیادین در اوضاع زندگی مردم

«وَ نُظْهِرَ الْإِصْلَاحَ فِي بِلَادِكَ‌»؛ حاکم نمودن اصلاح در کشور. اصلاح اساسی و آشکار و چشم‌گیری که نظر هر بیننده را جلب نماید و علائم بهبودی وضع زندگی مردم در آن کاملاً هویدا باشد، را در شهرها و مجامع به عمل آوریم؛ یعنی تحولی بنیادین در اوضاع زندگی خلق خدا.

تحول بنیادین و اساسی در روابط اجتماعی

«يَأْمَنَ الْمَظْلُومُونَ مِنْ عِبَادِكَ‌»: ایجاد محیطی امن برای عبادگان خدا. بندگان مظلوم خدا از شر ظالمان امان پابند، و دست تطاول ستم‌کاران از سر ستمدیدگان کوتاه شود؛ یعنی اصلاح در روابط اجتماعی انسان‌ها.

تحولی ثمربخش و اسلامی در نظام‌های مدنی و اجتماعی

«وَ يُعْمَلَ بِفَرَائِضِكَ وَ سُنَنِكَ وَ أَحْكَامِكَ‌»[۴]. مقررات تعطیل‌شده خدا و قانون‌های نقض‌شده اسلام، بار دیگر به پا داشته شود و حاکم بر زندگی اجتماعی مردم گردد. شهید مطهری در این باره می‌فرماید: «هر مصلحی که موفق شود این چهار اصل را عمل سازد، افکار و اندیشه‌ها را متوجه اسلام راستین سازد و بدعت‌ها و خرافه‌ها را از مغزها بیرون براند، به زندگی عمومی از نظر تغذیه و مسکن و بهداشت و آموزش و پرورش سامان بخشد، روابط انسانی انسان‌ها را بر اساس برابری و برادری و احساس اخوت و همسانی برقرار سازد، و ساخت جامعه را از نظر نظامات و مقررات حاکم طبق الگوی خدایی اسلامی قرار دهد، به حداکثر موفقیت نائل آمده است»[۵].

امام حسین (ع) تأکید می‌کند که اصول مزبور، مخدوش و مغفول واقع شده‌اند. پس کسی را طلب می‌کند که برای سامان بخشیدن به ناهنجاری‌ها و احیای سنت‌ها و ارزش‌های مقدس جامعه عصر نبوی قیام کند، و البته این کار بزرگ، مصلحی خود ساخته و به دور از شائبه‌های قدرت پرستی، دنیا دوستی و رفاه‌طلبی می‌خواهد که امام در وصیت نامه مذکورش بر این مطلب تأکید می‌کند.[۶]

احیای آیین خدا و نجات اسلام از چنگال بدعت‌ها

به یقین نهضت خونینی همچون نهضت کربلا و استقبال امام حسین(ع) از همه حوادث شکننده آن و پذیرش شهادت خود، یاران و فرزندان و اسارت زنان و کودکانش، نمی‌تواند مسأله ساده‌ای باشد. باید مطمئن بود که آن امام بزرگوار و یاران گرانقدرش به دنبال هدفی مهم بودند که تقدیم جان و مال و پذیرش هر نوع سختی و آزار را برای آنان سهل و آسان می‌کرد. هدفی که والاتر از سرمایه‌های زندگی مردانی همچون حماسه‌سازان کربلا بود. قبلاً گذری به آیات قرآن می‌افکنیم تا دریابیم خداوند در چه زمانی چنین اجازه‌ای را به مسلمانان می‌دهد و برای رسیدن به چه هدفی، بذل جان و مال را لازم می‌شمرد. در جای جای قرآن کریم از قتال فِي سَبِيلِ اللَّهِ سخن به میان آمده است و به مجاهدان راه خدا بشارت‌ها داده و از آنان تجلیل شده است[۷]. یاد مردان خداپرستی را که همراه جمعی از پیامبران در راه خدا کشته شدند، گرامی داشته[۸] و از شهیدان راه خدا به عظمت یاد کرده است[۹]. در واقع قدر مشترک این آیات، تجلیل از جهادی است که هدف آن، تقویت دین خدا و اعلای کلمه حق باشد وَكَلِمَةُ اللَّهِ هِيَ الْعُلْيَا[۱۰].

آری؛ آنجا که آیین خدا به خطر افتد و خطر سلطه شرک و کفر و ظلم و الحاد بر جامعه اسلامی احساس شود، تقدیم جان و مال و مقام، کاری است والا و پر ارزش. در واقع، آیین خدا که راهگشای همه انسان‌ها به سوی سعادت جاویدان است به قدری مهم است که مردانی همچون امام حسین(ع) و یاران با ایمانش برای نجات آن از سلطه منافقان و دشمنان حق، هستی خویش را مخلصانه تقدیم می‌کنند. به تعبیر امام خمینی: «اسلام آن قدر عزیز است که فرزندان پیغمبر، جان خودشان را فدای اسلام کردند. حضرت سید الشهداء(ع) با آن جوان‌ها، با آن اصحاب، برای اسلام جنگیدند و جان دادند و اسلام را احیا کردند»[۱۱]. امیرمؤمنان علی(ع) در روایتی می‌فرماید: «فَإِذَا نَزَلَتْ نَازِلَةٌ فَاجْعَلُوا أَنْفُسَكُمْ دُونَ دِينِكُمْ‌»؛ «هنگامی که حادثه‌ای پیش آمد (که دین یا جان شما را تهدید می‌کند) جان خویش را فدا کنید، نه دینتان را»[۱۲]. تاریخ به خوبی گویای این حقیقت است که از عصر استیلای بنی‌امیه بر بلاد اسلامی، زحمات رسول خدا(ص) و تلاش مجاهدان صدر اسلام در نشر آیین خدا به تاراج رفت؛ ارزش‌های اسلامی زیر پا گذاشته شد؛ بدعت و فسق و فجور رایج گشت. سخن از محو نام رسول الله(ص) به میان آمد و تبعیض و بی‌عدالتی، ستم و بیدادگری، شکنجه و آزار مؤمنان، شاخصه این حاکمیت بود که در بخش گذشته شرح آن، با مدارک متقن گذشت. خط انحراف از اسلام ناب که از ماجرای سقیفه آغاز شد، در عصر استیلای معاویه شدت گرفت، ولی تلاش معاویه بر آن بود که با حفظ ظواهر دینی و در پس پرده نفاق، به مقاصد خویش برسد. هر چند، هر قدر سلطه او قوی‌تر می‌شد، جسارت و عقده‌گشایی‌های وی نیز، آشکارتر می‌گشت؛ ولی با این حال، همچنان عناوینی همچون «خال المؤمنین»، «صحابی رسول الله» و «کاتب وحی» را یدک می‌کشید، تا آنجا که در نظر بسیاری از مردم عامی، امام حسین(ع) و معاویه هر دو صحابی پیامبر بودند و اختلاف این دو با یکدیگر- به اصطلاح- مربوط به اختلاف در قرائت از دین و درگیری دو صحابی در نحوه برداشت از قرآن و سنت بود! از این رو، امام حسین(ع) در اواخر عمر معاویه، مبارزه خود را به گونه‌ای علنی آغاز می‌کند و با سخنرانی معروفش در سرزمین منا، در جمع گروهی از صحابه و تابعین و فرزندان آنان به افشاگری عملکرد معاویه می‌پردازد و زمینه یک قیام را فراهم می‌کند (شرح این سخنرانی در بخش آینده خواهد آمد).

همچنین نامه‌هایی که آن حضرت به معاویه می‌نویسد و با شجاعت تمام به نکوهش او می‌پردازد[۱۳]، همگی از این حقیقت حکایت دارد که امام(ع) مبارزه خود را آغاز کرده است؛ هر چند بر اساس پایبندی به صلح برادرش امام حسن(ع) دست به قیام مسلحانه نمی‌زند، ولی روشن است که امام(ع) قیام بزرگی را در نظر دارد و منتظر است پس از معاویه بدان اقدام کند. امام حسین(ع) در پاسخ نامه جمعی از مردم کوفه که برای همراهی و قیام، اعلام آمادگی کرده‌اند، نوشت: «فَأَلْصِقُوا بِالْأَرْضِ، وَ أخْفُوا الشَّخْصَ، وَ اکْتُمُوا الْهَوَی، وَ احْتَرِسُوا مِنَ الْأَظِنَّاءِ مَادَامَ ابْنُ هِنْدَ حَیّاً، فَإِنْ یَحْدُثْ بِهِ حَدَثٌ وَ أَنَا حَیٌّ یَأْتِکُمْ رَأْیِي»؛ «اکنون حرکتی انجام ندهید، و از آشکار شدن، دوری نمایید و خواسته خویش پنهان کنید و از حرکات شک برانگیز- تا زمانی که فرزند هند (معاویه) زنده است- پرهیز نمایید. اگر او مرد و من زنده بودم، تصمیم خود را به شما اعلام خواهم کرد»[۱۴]. معاویه با آن‌که از این ماجراها مطلع بود و گاه امام(ع) را تهدید می‌کرد، ولی از اقدام عملی و درگیر شدن با آن حضرت پرهیز داشت، اما روشن بود که این وضع پس از مرگ معاویه ادامه نخواهد یافت.

پس از مرگ معاویه شرایط تغییر کرد؛ چراکه از سویی، یزید به فسق و فجور و بی‌دینی شهره بود و از انجام هیچ گناهی حتی به صورت علنی پروا نمی‌کرد، و از سوی دیگر، یزید هیچ سابقه‌ای (هر چند به صورت ظاهر) در اسلام نداشت؛ جوانی خام، ناپخته و هوسران بود؛ به همین دلیل، میان صحابه و فرزندان آنان نیز دارای هیچ‌گونه امتیاز و مقبولیتی نبود و از سوی سوم، گروه زیادی از مردم کوفه برای همراهی با امام(ع) اعلام آمادگی کرده بودند. امام(ع) می‌دید اگر از این فرصت برای افشای چهره واقعی بنی‌امیه و یاری دین خدا استفاده نکند، دیگر نامی از اسلام و قرآن و رسول خدا(ص) باقی نخواهد ماند. امام حسین(ع) با هدف احیای دین خدا قیام و حرکت خویش را آغاز کرد؛ در مرحله نخست - اگر ممکن است- با تشکیل حکومت اسلامی و در غیر این صورت، با شهادت خود و یارانش به مقصود بزرگ خود برسد. به هر حال، می‌بایست دین از دست رفته و سنت فراموش شده رسول خدا(ص) را زنده کرد و چه کسی سزاوارتر از فرزند رسول خداست که پیش‌گام چنین حرکتی شود. امام حسین(ع) نخست با این جمله: «وَ عَلَى الْإِسْلَامِ السَّلَامُ إِذْ قَدْ بُلِيَتِ الْأُمَّةُ بِرَاعٍ مِثْلِ يَزِيدَ»؛ «زمانی که امت اسلامی گرفتار زمامداری مثل یزید شود، باید فاتحه اسلام را خواند»[۱۵]. تصریح کرد که با وجود خلیفه‌ای همچو یزید، فاتحه اسلام خوانده است و دیگر امیدی به بقای دین خدا در حکومت یزید نمی‌رود.

همچنین در نامه‌ای به جمعی از بزرگان بصره به بدعت‌های موجود در جامعه اشاره کرده، و هدفش را از قیام بر ضد حکومت یزید، احیای سنت و مبارزه با بدعت‌ها معرفی می‌کند. می‌فرماید: «وَ أَنَا أَدْعُوكُمْ إِلَى کِتَابِ اللَّهِ وَ سُنَّةِ نَبِيِّهِ صل فَإِنَّ السُّنَّةَ قَدْ أُمِيتَتْ وَ إِنَّ الْبِدْعَةَ قَدْ اُحْیِیَتْ وَ إِنِ اسْتَمِعُوا قَوْلِي وَ تُطِيعُوا أَمْرِي أَهْدِكُمْ سَبِيلَ الرَّشادِ»؛ «من شما را به کتاب خدا و سنت پیامبرش فرا می‌خوانم؛ چراکه (این گروه) سنت پیامبر را از بین برده و بدعت (در دین) را احیا کردند. اگر سخنانم را بشنوید و فرمانم را اطاعت کنید، شما را به راه راست هدایت می‌کنم»[۱۶]. آن‌گاه که در مسیر کربلا با «فرزدق» ملاقات می‌کند، به روشنی از بدعت‌ها و خلاف‌کاری‌های حاکمان شام و قیام برای نصرت دین خدا سخن می‌گوید: «یَا فَرَزْدَقُ إِنَّ هَؤُلَاءِ قَوْمٌ لَزِمُوا طَاعَةَ الشَّیْطَانِ، وَ تَرَکُوا طَاعَةَ الرَّحْمَانِ، وَ أَظْهَرُوا الْفَسَادَ فِي الْأَرْضِ، وَ أَبْطَلُوا الْحُدُودَ، وَ شَرِبُوا الْخُمُورَ، وَ اسْتَأْثَرُوا فِي أَمْوَالِ الْفُقَرَاءِ وَ الْمَسَاکِینَ، وَ أَنَا أَوْلَی مَنْ قَامَ بِنُصْرَةِ دِینِ اللهِ وَ إِعْزَازِ شَرْعِهِ، وَ الْجِهَادِ فِي سَبِیلِهِ، لِتَکُونَ کَلِمَةُ اللهِ هِیَ الْعُلْیَا»؛ «ای فرزدق! اینان گروهی‌اند که پیروی شیطان را پذیرفتند و اطاعت خدای رحمان را رها کردند و در زمین فساد را آشکار ساختند و حدود الهی را از بین بردند، باده‌ها نوشیدند و دارایی‌های فقیران و بیچارگان را ویژه خود ساختند و من از هر کس به یاری دین خدا و سربلندی آیینش و جهاد در راهش سزاوارترم. تا آیین خدا پیروز و برتر باشد»[۱۷]. تعبیراتی با این مضمون، در کلمات و خطابه‌های امام حسین(ع) بسیار دیده می‌شود، که در بخش آینده قسمت مهمی از آنها خواهد آمد؛ این مطلب را با جمله دیگری از آن حضرت پایان می‌دهیم: امام(ع) در خطبه‌ای که در مسیر کربلا در جمع لشکریان حرّ ایراد کرد، فرمود: «أَلَا تَرَوْنَ إِلَی الْحَقِّ لَا یُعْمَلُ بِهِ، وَ إِلَی الْبَاطِلِ لَا یُتَنَاهَی عَنْهُ، لِیَرْغَبَ الْمُؤْمِنُ فِي لِقَاءِ رَبِّهِ حَقّاً حَقّاً»؛ «آیا نمی‌بینید به حق عمل نمی‌شود و از باطل جلوگیری نمی‌گردد، در چنین شرایطی بر مؤمن لازم است راغب دیدار پروردگارش (شهادت) باشد»[۱۸]. امام حسین(ع) با این کلمات هم هدف خویش را از قیام و حرکتش بیان می‌کند و هم آمادگی خویش را برای شهادت در طریق مبارزه با باطل و احیای دین خدا اعلام می‌دارد.

بنابراین، روشن است که یکی از اهداف مهم قیام امام حسین(ع) احیای دین خدا، مبارزه با بدعت‌ها و مفاسد دستگاه بنی‌امیه و رهایی اسلام از چنگال منافقان و دشمنان خدا بود و در این راه موفقیت بزرگی نصیب آن حضرت شد، هر چند آن حضرت و یاران باوفایش به شهادت رسیدند، ولی تکانی به افکار خفته مسلمین دادند و لرزه بر اندام حکومت جباران افکندند، در نتیجه اسلام را زنده ساختند و از اضمحلال دستاوردهای نهضت نبوی(ص) جلوگیری کردند و مسلمانان را از حیرت و گمراهی نجات دادند. در زیارت معروف اربعین می‌خوانیم: «وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِيكَ لِيَسْتَنْقِذَ عِبَادَكَ مِنَ الْجَهَالَةِ وَ حَيْرَةِ الضَّلَالَةِ»؛ «او (حسین) خون پاکش را در راه تو نثار کرد، تا بندگانت را از جهالت و حیرت گمراهی نجات دهد». همچنین در روایتی از امام صادق(ع) آمده است: پس از شهادت امام حسین(ع) وقتی که ابراهیم بن طلحة بن عبیدالله، خطاب به امام سجاد(ع) گفت: «يَا عَلِيَّ بْنَ الْحُسَيْنِ مَنْ غَلَبَ»؛ «ای علی بن الحسین! چه کسی (در این مبارزه) پیروز شد؟!» امام(ع) فرمود: «إِذَا أَرَدْتَ أَنْ تَعْلَمَ مَنْ غَلَبَ وَ دَخَلَ وَقْتُ الصَّلَاةِ فَأَذِّنْ ثُمَّ أَقِمْ»؛ «اگر می‌خواهی بدانی چه کسی (یزید یا امام حسین(ع)) پیروز شده است، هنگامی که وقت نماز فرا رسید، اذان و اقامه بگو (آن گاه ببین چه کسانی ماندند و چه کسانی رفتند)»[۱۹]. امام چهارم(ع) می‌خواهد بگوید، هدف حکومت یزید محو نام رسول خدا(ص) بود، ولی امام حسین(ع) با شهادتش از این کار جلوگیری کرد، به هنگام اذان و اقامه همچنان نام محمد(ص) که نشانه بقای مکتب اوست برده می‌شود (و هر قدر زمان می‌گذرد این حقیقت آشکارتر می‌شود).[۲۰].

احیای دین

شاید گویاترین و رساترین سخن درباره شخصیت امام حسین(ع) سخن پیامبر(ص) است که می‌‌فرماید: حسین منی و انا من حسین؛ حسین از من و من از حسینم؛ [۲۱] چنانکه کامل‌ترین سخن درباره مقام و ماموریت آن حضرت(ع) ازسوی خداوند نیز سخن پیامبر(ص) است که می‌‌فرماید در عرش خداوند نوشته شده است: «اِنَّ الْحُسین مِصباحُ الْهُدی وَ سَفینَهُ الْنِّجاة»؛ حسین چراغ هدایت و کشتی نجات است. [۲۲] در بیان شخصیت آن حضرت(ص) می‌‌بایست به همین مقدار بسنده کرد که هر آنچه خداوند در قرآن در وصف پیامبر(ص) گفته است در حقیقت در توصیف انوار امامان معصوم(ع) نیز می‌‌باشد که جان و نفس پیامبر(ص) به فرموده خداوند در آیه ۶۱ سوره آل عمران[۲۳] می‌‌باشند؛ اما درباره ماموریت آن امامان(ع) باید گفت که حدوث اسلام به پیامبر(ص) و بقای آن به امامان معصوم(ع) است؛ ولی در این میان نقش امام حسین(ع) بسیار برجسته‌تر است؛زیرا ایشان ذبیح الهی است تا با ثارالله و قیام خونین الهی خود بقای اسلام را تضمین کند. از این رو گفته شده الإسلام محمدي الحدوث ، حسيني البقاء؛ یعنی اسلام با پیامبر حادث شد و باامام حسین(ع) بقا یافت.[۲۴].

محدودیت در شناخت شخصیت امام حسین(ع)

شناخت امامان معصوم(ع) بنا به اسبابی دشواراست؛ زیرا ایشان مظاهر اتم و اکمل خداوندی هستند. از نظر علمی این معنا اثبات شده که تعریف و حد منطقی زمانی امکان پذیر است که شخص احاطه علمی به تمام موضوع داشته باشد. از این رو خداوند بارها خودش را از هرگونه تعریف و توصیف مبرا و منزه می‌‌داند و با تعبیر سبحان و تسبیح و تقدیس بر آن است تا این معنا را تبیین کند که توصیف الهی بیرون از فهم و بیان بشر است. البته در برخی از آیات پس از آنکه به نفی هرگونه توصیفی می‌‌پردازد برای جلوگیری از توهم تعطیل، توصیفات برخی از انسان‌ها را روا و مجاز می‌‌شمارد؛ لذا می‌‌فرماید: سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا يَصِفُونَ * إِلَّا عِبَادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِينَ[۲۵] این عبارت به صراحت هرگونه تشبیه و تعطیل را مردود می‌‌شمارد و ضمن بیان اینکه همه بندگان از توصیف او عاجز و ناتوان هستند، ولی به همان صراحت اعلام می‌‌دارد که بندگان خالص شده خداوند توانایی دارند تا به توصیف خداوند بپردازند؛ زیرا شناخت ایشان، شناخت مظهر با اعراب از مظهر است. توصیف و عدم توصیف، ارتباط تنگاتنگی با شناخت و عدم شناخت دارد و هرچه شناخت، کامل‌تر و دقیق‌تر باشد، توصیف نیز کامل‌تر خواهد بود. از آن جایی که شناخت ما از امامان معصوم(ع) نمی‌تواند شناخت درست و کاملی باشد می‌‌بایست از خودشان یا دیگرانی بهره گیریم که توانایی احاطی و شناخت کامل دارند. از جمله می‌‌توان از توصیفات اهل عصمت و طهارت(ع) از پیامبر(ص) وامامان(ع) و همچنین خداوند در این باره بهره برد. در شناخت امام حسین(ع) نیز ما با این محدودیت مواجه هستیم، از این رو، بهتر است به آموزه‌های قرآنی و نیز روایات معصومان(ع) مراجعه کرد تا نسبت به ایشان شناختی هرچند نسبی پیدا کنیم.[۲۶].

امام حسین(ع) تجلی عشق و محبت

از ویژگی‌های قرآن آن است که کتاب هدایت است و هر چیزی را از این منظر تحلیل می‌‌کند. در این راستا حتی در بیان مسایل عقلانی به تحلیل عقلی بسنده نمی‌کند و همواره عقل و دل را در کنار هم قرار می‌‌دهد؛ زیرا ایمان از عناصر شناختی و احساسی بهره می‌‌برد و تحقق ایمان تنها به شناخت یا احساس نیست، بلکه زمانی ایمان در شخص تحقق می‌‌یابد که شناخت و عاطفه در کنار هم قرار گیرند. از این رو خداوند در آیه ۱۴ سوره نمل می‌‌فرماید: و جحدوا بها و استیقنتها انفسهم؛ با آنکه خودشان بدان یقین و قطع داشتند، انکار کردند؛ زیرا این قطع و یقین تنها شناخت بدون همراهی احساس و عاطفه بود و دل با عقل همراه نیست. زمانی ایمان تحقق می‌‌یابد که عقل و دل و شناخت و عاطفه در کنار هم قرار گیرند و پس از آن است که شخص باورمند و معتقد، رفتاری براساس شناخت و احساس خواهد داشت که از آن به نگرش نیز یاد می‌‌شود. قرآن گزارش می‌‌کند که اصول دعوت اسلام بر ایمان نهاده شده است که خود آن مبتنی بر عقل و دل و شناخت و عاطفه است. از این رو حتی در استدلال منطقی شیوه نتیجه‌گیری با آنچه در مکتب منطقی و فلسفی وود دارد، متفاوت است. به عنوان نمونه حضرت ابراهیم(ع) در مقام استدلال و برهان بر توحید، در مقام نتیجه‌گیری می‌‌فرماید: فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَا أُحِبُّ الْآفِلِينَ[۲۷] زیرا از نظر آن حضرت(ع) صرف استدلال منطقی و برهانی اصالت ندارد، بلکه شناخت و برهان حتی قطعی و یقینی زمانی ارزش و اصیل می‌‌شود که در زندگی بشر تأثیر گذار باشد؛ لذا آن را به حوزه دل و احساس می‌‌برد و می‌‌فرماید چون زوال پذیر است نمی‌تواند ربوبیتی داشته باشد که در زندگی من تأثیرگذار باشد. از این رو، تنها ربوبیتی را می‌‌پذیرم و دوست می‌‌دارم که زوال ناپذیر باشد.

این گونه است که در آموزه‌های وحیانی همواره شناخت علمی زمانی ارزش می‌‌یابد که در احساس و عواطف تأثیر بگذارد و به شکل ایمان ظهور یابد و در شکل عمل و رفتار تجلی کند. چنین نگرش نسبت به همه پدیده‌های هستی در آیات قرآنی دیده می‌‌شود؛ بر این اساس قرآن حتی اگر از دریچه علم و دانش به چیزی می‌‌نگرد آن را آیه و نشانه می‌‌شمارد و مرتبط با ملکوت آن معنا می‌‌کند؛ زیرا اصولاً هر پدیده ای بی‌توجه به ملکوت و آیه بودنش، معنایی ندارد و زمانی معنا می‌‌یابد که آیه دیده شود و به ملکوت آن نیز توجه شود[۲۸] در این صورت است که ارتباط میان عقل و دل و ربوبیت و محبت، آفریده و آفریدگار و پروردگار معنای خاصی می‌‌یابد. از نظر قرآن، آنچه ساری در هستی است، محبت و عشق الهی است و همه موجودات نسبت به این عشق و محبت الهی شناخت داشته و بدین سبب به خداوندشان گرایش طبیعی و ذاتی دارند. امام حسین(ع) نیز به عنوان مظهر نخست، اکمل و اتم خداوندی، سرشار از چنین عشق و محبتی به خدا و همه هستی است. از این رو درعاشورا می‌‌توان اوج همه زیبایی‌ها و عشق‌ها و محبت‌ها را در اوج حماسه‌ها و خون‌ها و شمشیرها و نیزه‌ها دید. مگر نه این است که اوج زیبایی‌ها و عشق و محبت‌ها بر اوج نیزه‌ها نشسته و عشق ورزی می‌‌کند؟ از نظر قرآن ایمان جز به عشق و محبت نیست؛ بر این اساس در روایات تفسیری آمده است: «هَلِ الْإِيمَانُ إِلَّا الْحُبُّ»؛ آیا ایمان جز محبت است. خداوند بر این اساس از اطاعت و پیروی محبتی و عشقی به پیامبر(ص) سخن به میان می‌‌آورد و می‌‌فرماید: قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ[۲۹] امام حسین(ع) مظهر عشق و محبت الهی است و اوج تجلی این محبت و عشق را می‌‌توان در کربلا و عاشورا و در میان حماسه خون و شمشیر دید؛ زیرا ایشان در آخرین لحظات زندگی‌اش عشق و محبت خویش را به بهترین شکل نشان می‌‌دهد. از نظر قرآن و آموزه‌های اسلامی، زندگی و فرصت کوتاه عمر از آن رو ارزش می‌‌یابد که برای بندگی و عبادت و کارهای خیر باشد. این معنا بارها در نیایش‌ها و ادعیه ماثور و دیگر روایات معتبر از جمله تعقیبات نماز بیان شده است تا به ما بیاموزند که عمر برای شدن‌ها و تحول‌های کمالی و دست یابی به اوصاف خدایی و متاله شدن است و تنها زندگی و مرگ را می‌‌توان برای این درخواست کرد که با زندگی به کمالات بیفزاید و با مرگ از شرور دنیا در امان ماند. امام حسین(ع) در کوتاه‌ترین فرصت ممکن از عمرشان، نشان می‌‌دهد که محبوب او چه چیزی است و انسان می‌‌بایست به چه چیزی از عمرش دل سپارد و بدان عشق ورزد و همه زندگی‌اش را مصروف آن کند. آن حضرت(ع) در شب عاشورا زمانی که می‌‌توان گفت، آخرین شب عشق ورزی است به عباس بن علی(ع) فرمود: «اِرْکَبْ بِنَفْسِی أَنْتَ ـ یا أَخِی»؛ برادرم، عباس! من به فدای تو؛ سوار شو، برو ببین چه خبر است! حضرت وقتی مقداری جلو رفت، دید که آنها قصد حمله دارند. گفتند: عصر تاسوعا باید کار یکسره بشود؛ یا تسلیم، یا جنگ. این پیام را وجود مبارک عباس بن علی(ع) از طرف آنها به وجود مبارک حسین بن علی(ع) رساند. حضرت در پاسخ فرمود: «اَنْ تُؤَخِّرَهُمْ اِلى غَدْوَةٍ وَتَدْفَعَهُمْ عَنّا الْعَشِيَّةَ لَعَلَّنا نُصَلّى لِرَبِّنَا الْلَّيْلَةَ وَنَدْعُوَهُ وَنَسْتَغْفِرَهُ، فَهُوَ يَعْلَمُ اَنِّى قَدْ كُنْتُ اُحِبُّ الصَّلاةَ لَهُ وَتِلاوَةَ كِتابِهِ وَكَثْرَةَ الدُّعاءِ وَالاِسْتِغْفارِ»؛ اگر توانستی یک امشبی را مهلت بگیری، بگیر، چون خدا می‌‌داند من نماز و نیایش بسیار و استغفار را دوست دارم.[۳۰] آن حضرت(ع) زندگی را به سه چیز دوست می‌‌دارد و از دشمن می‌‌خواهد تا اجازه دهد در آخرین دم از زندگی با این سه چیز باشد. این سه چیز، محبوب خدا و پیامبر(ص) است. پیامبر(ص) نیز می‌‌فرماید که نماز روشنی چشم من است.[۳۱]؛ چراکه نماز زیباترین و کامل‌ترین حالت عشق ورزی با خداست. اوج همه زیبایی‌ها و کمالات را می‌‌توان در نماز یافت؛ لذا خداوند بر نماز تاکید می‌‌کند و امامان(ع) به نماز عشق می‌‌ورزند حتی اگر تیرباران شوند. در این اوج عشق ورزی است که اگر تیر بر جسم و تن فرود آید یا تیر از تن برکنند، تفاوتی برایشان نیست؛ چون فانی در معشوق هستند و دیگر خودی نیست تا تیری باشد، تیر عشاق به قلب نشانه رفته و تمام جان و تن را بسوخته و در این سوزش عشق و عشق ورزی، از همه جز محبوب بی‌خبر است،؛ چراکه در کمال النقطاع است و متصل به خدا و باقی در فناست. اگر به آموز‌های قرآنی و روایی مراجعه شود به سادگی دانسته می‌‌شود که نیایش و دعا، اوج عشق ورزی با خداست و استغفار اوج بندگی. آثاری که برای استغفار گفته‌اند کم‌ترین آنها دفع و رفع بلا و جلب منفعت و محبت خداست؛ ولی برای عاشقان، استغفار یعنی تعظیم و تکریم خداوند جلال و جلیل؛ چراکه عاشق هم به معشوق عشق می‌‌ورزد و کمالاتش را می‌‌طلبد و هم از او حریم می‌‌گیرد،؛ چراکه می‌‌داند که در چه عظمت و جلال و جبروتی است؛ لذا حرمت حریم نگه داشتن است این استغفار عاشقان.[۳۲].

بقای اسلام، ماموریت الهی امام حسین(ع)

چنین شخصیت الهی می‌‌بایست، پاسدار بقای اسلام و خونش ضمانت آن باشد. این ذبیح الهی باید در کربلا سر بریده شود تا حقیقت بر نیزه‌ها به ترنم عاشقانه قرآن تجلی یابد. حلقه عاشقان، در طف کربلا گرد آمدند تا این پروانه‌های عاشق گرد شمع وجود حسین عشق ورزی کنند و درس عشق و عاشقی بیاموزند. صحنه کربلا بیش از حماسه، عشق ورزی‌ها دارد. هر صحنه جهادی و خونین آن، هزاران نکته باریک‌تر از مو را در لایه لایه‌های خود نهان کرده است. از این رو محور حماسه حسینی را عرفان و عشق دانسته‌اند. لطافت صحنه‌های جهادی آن، چنان با مهر و عشق آمیخته است که گویی هر تیر کمانی، ابروی چشمی است که بر دل عاشقان می‌‌نشیند و شقایق را پرپر می‌‌کند و هر زخم و زخمه شمشیر و نیزه‌ای، زخم رباب و میگون جام رب الارباب است که بر خاک داغ فرو می‌‌ریزد. این عاشقان، دل در گروه معشوق دارند و چون معشوق از ایشان تن خواسته بود، ایشان سرخوش از عشق و عشق ورزی، تن و جان بردند، و چون محبوب از ایشان تب خواسته بود ایشان مرگ پیشکش کردند. این گونه است که با عشق ایشان، عشق جاودانه شد؛ زیرا ایمان و اسلام چیزی جز عشق و حب نیست، و این گونه شد که اسلام به عشق ایشان جاودانه شد و عشق ایشان ضامن جاودانگی و بقای اسلام گشت.

امام حسین(ع) و یارانش هر یک خود حماسه ای از عشق خونین و عقل سرخ عاشقانه را رقم زدند تا مدعیان عشق از تکرار توجیهاتشان شرمگین شوند. امام حسین ماموریت داشت تا ذبیح الهی شود و با خون ثاراللهی خود، بقای اسلام را تضمین کند و گذشته را به آینده روشن مهدوی(ع) پیوند زند. آن حضرت(ع) درباره ماموریت خویش به اشکال گوناگون سخنانی را مطرح می‌‌کند. محور همه آنها، زنده نگه داشتن اسلام و احیای آن و اصلاح امت اسلام است؛ زیرا همه پیامبران(ع) مامور بودند تا اسلام را ابلاغ کنند و امتی اسلامی بسازند. امام حسین(ع) وارث همه پیامبران و اوصیا و اولیای الهی بود. زمانی که اسلام و امت به وی به عنوان امام معصوم الهی سپرده شد، وضعیت امت بسیار بحرانی و در ورطه هلاکت ابدی بود. اگر قیام امام حسین(ع) نبود، بلای بزرگ آسمانی همانند آنچه بر سر قوم نوح(ع) آمده بود، بر سر امت فرود می‌‌آمد. اما امام حسین(ع) همچون نوح(ع) کشتی از خود و اهل بیت(ع) ساخت تا امت را بر آن سوار کند و به ساحل نجات برساند. این کشتی بر شطی از خون روان شد و به نام خدا بِسْمِ اللَّهِ مَجْرَاهَا وَمُرْسَاهَا حرکت کند و بر ساحل نجات قرار گرفت. امام حسین(ع) درباره وضعیتی که اسلام و امت را در بر گرفته بود می‌‌فرماید: «دنیا دستخوش تغییرات فراوان شده است و متاسفانه این تحولات، غالباً به سوی تباهی است! کار پسندیده و معروف رها شده است و این پشت کردن به آن، به شکل رویه ای مستمر، در حال نهادینه شدن است. دیگر خبری از عمل پسندیده و نیک جز در حد ته مانده ای در ظرف نمانده! گویی از مرغزار خرم انسانیت- که همان دنیا است- جز مقدار کمی علف خشپکیده بر جای نیست، و این چراگاه مهم گویی از بیخ ویران شده است! آیا نمی‌بینید که حق فروگذار شده و از باطل جلوگیری نمی‌شود؟ باید مؤمن از این وضعیت مرگ و لقای الهی را بخواهد و من مرگ در این حال را جز سعادت و خوشبختی و زندگی با ستمگران را جز رنج و محنت نمی‌بینم». [۳۳]

در چنین حالتی است که برای اصلاح امت و بقای اسلام ناچار می‌‌شود تا قیامتی از خون برترین صالحان برپا کند. آن حضرت(ع) در این باره می‌‌فرماید: «إن کانَ دین مُحَمَّداً لَمْ یَستَقِم الَّا بِقَتلی فَیاسُیُوف خُذینی»، اگر دین محمد(ص) جز با مرگ من استوار نمی‌ماند پس ای شمشیرها بر من فرود آیید. در کربلا کسانی حضور یافتند که از همه چیز بریده و فرار الی الله داشتند و منقطع از همه و متصل به خدا بودند. از این رو حتی کسانی که قرض و دینی از حقوق دیگران بر عهده داشتند در آن محفل عاشقان حضور نیافتند تا خالصانه تنها برای خدا باشند و بتوانند حماسه ای از عرفان و خون به پا سازند که درخت اسلام را آبیاری کرد و میوه ولایت را پروراند و امت امام را ساخت.

هر یک از حاضران در صحنه کربلا انتخاب شوندگان الهی بودند؛ یکی را چون زهیر بن قین به سائقی می‌‌رانند و آن دیگری چون وهب مسیحی را به قائدی مجذوب می‌‌سازند. جامعیت کربلا همانند جامعیت امام و قرآن از همین کش و قوس‌های آن است. همه عاشقان چه به قائد و چه به سائق و چه مجذوب و چه محبوب در این محشر می‌‌مانند و همه ناخالصان از ماده و مادیت و قرض داران به سمت دنیا می‌‌روند. هر یک از آفریدگان و هنرمندان هنر عاشورایی، نمونه‌های ساخته شده حضرت عشق هستند. از این رو در این صحنه همه چیز در اوج قرار می‌‌گیرد تا عاشورا هم ذخیره هستی شود و هم ذخر و شرف اهل بیت(ع) گردد و خداوند بدان بر فرشتگان فخر فروشد. بر این اساس آن حضرت(ع) زینت هستی است. در مدینه المعاجز از حسین بن علی(ع) این روایت نقل شده که فرمود: «قال اتيت جدي رسول الله صلي الله عليه و آله فرأیت ابي بن كعب جالسا عنده، فقال جدي: مَرْحَباً يَا زَيْنَ اَلسَّمَاوَاتِ وَ اَلْأَرْضِ»؛ به نزد جدم رسول خدا(ص) رفتم و دیدم ابی بن کعب در نزد او نشسته است، چون جدم(ص) مرا دید فرمود: آفرین باد تو ای زینت آسمان‌ها و زمین! «فقال النبی صلي الله عليه و آله: یا أُبيُّ بنُ كَعبٍ، وَ الَّذي بَعَثَني بِالحَقِّ نَبيّا إنَّ الحُسَينَ بنَ عَليٍّ في السَّماءِ أكبَرُ مِنهُ في الأرضِ، وَ إنَّهُ لَمَكتوبٌ عَن يَمينِ عَرشِ اللّهِ عزّ و جلّ: مِصباحُ هُدىً وَ سَفينَةُ نَجاةٍ»؛ سپس رسول خدا فرمود: ای ابی بن کعب، سوگند به آن کسی که مرا به راستی مبعوث فرمود، حسین بن علی در آسمان‌ها بزرگ‌تر از آن است که در زمین است و اسم او در طرف راست عرش نوشته شده است که حسین چراغ هدایت و کشتی نجات است».[۳۴].

ولایت، حقیقت و باطن اسلام

آن حضرت(ع) با قیام خویش نشان داد که اسلام تنها ظواهر آن نیست، بلکه حقیقت اسلام همان ولایت است که در همه ابعاد از جمله عمل اجتماعی و سیاسی به شکل حکومت امام(ع) و اولوالامر تجلی و ظهور می‌‌یابد. اگر اهل اسلام همه احکام را به جا آورند ولی به اصل آن یعنی ولایت و امامت بی‌توجه باشند، هیچ از اسلام را انجام نداده‌اند؛ چراکه فاصله میان اسلام و ایمان همانند فاصله میان ظاهر و باطن است. حقیقت اسلام و باطن و ملکوت آن، همان ولایت و امامت است؛ لذا امامان معصوم(ع) بارها بر محوریت ولایت توجه داده‌اند و ایمان را به امامت معنا می‌‌کنند. در تفسیر امام حسین(ع) انسان یا در حزب الله است یا در حزب شیطان و طاغوت قرار می‌‌گیرد؛ چراکه حق، نقیض باطل و باطل نقیض آن است و میان آن دو نسبت سلب و ایجابی است. این بدان معناست که هر جا حق یافت شد باطل نیست و هر جا باطل باشد، حق، آنجا نیست. براین اساس انسان یا تحت ولایت حق است یا تحت ولایت باطل قرار می‌‌گیرد و حد میانه و وسطی نیست. پس کسی نمی‌تواند بگوید که من اهل اسلام و ایمان هستم ولی ولایت را نمی‌پذیرم.

این ولایت به سبب آنکه ولایت اطاعت و محبت است، نمی‌تواند نسبت به کسی باشد که حق محض نیست و چیزی از باطل را با خود دارد. از این رو خداوند حکم می‌‌کند که اطاعت اولوالامر همان اطاعت خدا و رسول است. این بدان معناست که اولوالامر دارای عصمت در فکر و قول و عمل است و در هیچ مرتبه ای گرفتار باطل و اشتباه و خطا و مانند آن نمی‌باشد. پس زمانی که ما از عصمت سخن می‌‌گوییم اوج آن را اراده می‌‌کنیم، ولی این بدان معنا نیست که عصمت در مراتب پایین‌تر نمی‌تواند موجب ولایت شود؛ براساس آموزه‌های قرآنی در هر مرتبه ای عصمت موجب ولایت است. از این رو مؤمنان که از مرتبه ای از عصمت برخوردار می‌‌باشند نسبت به یکدیگر ولایت دارند. ولایت امامان معصوم(ع) و عصمت ایشان کامل است؛ زیرا عصمت آنان، عصمت ذاتی شهودی عنایتی است و در مؤمنان، عصمت برهانی اکتسابی با عنایتی از نوع دیگر است؛ چراکه تزکیه تنها از سوی خداوند انجام می‌‌گیرد. ولایت فقیه که استمرار و مظهری از ولایت امامان(ع) می‌‌باشد از نوع اخیر ولی با مرتبه ای قوی‌تر است. از این رو گفته شده که انسان یا ولایت فقیه عادل جامع الشرایط و منصوب عام از سوی امام زمان(ع) را می‌‌پذیرد یا ولایت طاغوت را؛ چراکه کسی که از حق ولایت حق رو برگرداند به طور طبیعی به باطل گرائیده است. گرایش به باطل و ولایت آن و پشت کردن به حق و ولایت آن انگیزه قیام امام حسین(ع) بشمار می‌‌رود براین اساس او ماموریت الهی خویش را بسترسازی برای ولایت حق و تزلزل افکندن در ولایت باطل و طاغوت اعلام می‌‌کند. وظیفه ای که بر ماست که این چنین باشیم. به هر حال از آنچه گفته شد می‌‌توان نتیجه گرفت که حرکت حسینی برای حفظ اسلام ناب و اصلاح امت و رفتارهای آن و بازگشت به معروف و پسندیده‌هایی چون ولایت اهل حق و ابطال ولایت طاغوت بود.[۳۵].

منابع

پانویس

  1. حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۵ ص۱۲۲.
  2. بحارالانوار، ج۴۴، ص۳۲۹؛ فرهنگ جامع سخنان امام حسین (ع)، ص۳۳۰.
  3. فرهنگ جامع سخنان امام حسین (ع)، ص۳۱۳.
  4. «عمل به قوانین، احکام و سنت‌های تعطیل و فراموش شده.»
  5. مرتضی مطهری، نهضت‌های اسلامی در صد ساله اخیر، ص۷۰.
  6. باباپور، مهدی، مقاله «احیاگری و اصلاح‌طلبی در نهضت حسینی»، فرهنگ عاشورایی ج۱۰ ص ۵۷.
  7. آل عمران، آیه ۱۹۵؛ نساء، آیات ۷۴، ۹۵- ۹۶؛ توبه، آیات ۲۰- ۲۲، ۱۱۱ و آیات فراوان دیگر.
  8. وَكَأَيِّنْ مِنْ نَبِيٍّ قَاتَلَ مَعَهُ رِبِّيُّونَ كَثِيرٌ فَمَا وَهَنُوا لِمَا أَصَابَهُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَمَا ضَعُفُوا وَمَا اسْتَكَانُوا وَاللَّهُ يُحِبُّ الصَّابِرِينَ «و بسا پیامبرانی که همراه آنان توده‌های انبوه به نبرد (با دشمنان خداوند) پرداختند و در راه خداوند هر چه به ایشان رسید نه سست و نه ناتوان شدند و نه تن به زبونی سپردند؛ و خداوند شکیبایان را دوست می‌دارد» سوره آل عمران، آیه ۱۴۶.
  9. وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ * فَرِحِينَ بِمَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَيَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِينَ لَمْ يَلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ أَلَّا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ * يَسْتَبْشِرُونَ بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَفَضْلٍ وَأَنَّ اللَّهَ لَا يُضِيعُ أَجْرَ الْمُؤْمِنِينَ «و کسانی را که در راه خداوند کشته شده‌اند مرده مپندار که زنده‌اند، نزد پروردگارشان روزی می‌برند * به آنچه خداوند با بخشش خویش به آنان داده است شادمانند و برای کسانی که از پس آنها هنوز به آنان نپیوسته‌اند شاد می‌شوند که آنها نه بیمی خواهند داشت و نه اندوهگین می‌گردند * به نعمتی از خداوند و بخششی (از وی) شاد می‌شوند و اینکه خداوند پاداش مؤمنان را تباه نمی‌گرداند» سوره آل عمران، آیه ۱۶۹-۱۷۱.
  10. «و سخن خداوند است که فراتر است» سوره توبه، آیه ۴۰.
  11. صحیفه امام، ج۸، ص۱۵۱ (سخنرانی ۲۴/ ۳/ ۵۸).
  12. کافی، ج۲، ص۲۱۶، ح۲.
  13. این نامه را نیز در بخش چهارم (بخش رویدادها) بخوانید.
  14. انساب الاشراف، ج۳، ص۳۶۶.
  15. ملهوف (لهوف)، ص۹۹؛ بحارالانوار، ج۴۴، ص۳۲۶؛ فتوح ابن اعثم، ج۵، ص۲۴.
  16. تاریخ طبری، ج۴، ص۲۶۶؛ بحارالانوار، ج۴۴، ص۳۴۰.
  17. تذکرة الخواص، ص۲۱۷- ۲۱۸.
  18. تاریخ طبری، ج۴، ص۳۰۵؛ بحارالانوار، ج۴۴، ص۳۸۱.
  19. بحارالانوار، ج۴۵، ص۱۷۷.
  20. مکارم شیرازی، ناصر، عاشورا ریشه‌ها انگیزه‌ها رویدادها پیامدها ص ۲۲۳.
  21. کشف الغمه، ج ۲، ص۶
  22. ارشاد، شیخ مفید، قم: مؤسسه آل البیت الاحیاء التراث، ج ۲، ص۱۰۸؛ نیز بحار الانوار، ج ۳۶، ص۲۰۵
  23. فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ «بنابراین، پس از دست یافتن تو به دانش، به هر کس که با تو به چالش برخیزد؛ بگو: بیایید تا فرزندان خود و فرزندان شما و زنان خود و زنان شما و خودی‌های خویش و خودی‌های شما را فرا خوانیم آنگاه (به درگاه خداوند) زاری کنیم تا لعنت خداوند را بر دروغگویان نهیم» سوره آل عمران، آیه ۶۱.
  24. منصوری، خلیل، محبوب‌ها و مأموریت‌های امام حسین.
  25. «پاکا که خداوند است از آنچه وصف می‌کنند * مگر بندگان ناب خداوند،» سوره صافات، آیه ۱۵۹-۱۶۰.
  26. منصوری، خلیل، محبوب‌ها و مأموریت‌های امام حسین.
  27. «ناپدیدشوندگان را دوست نمی‌دارم» سوره انعام، آیه ۷۶.
  28. وَكَذَلِكَ نُرِي إِبْرَاهِيمَ مَلَكُوتَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ «و این‌گونه ما گستره آسمان‌ها و زمین را به ابراهیم می‌نمایانیم و (چنین می‌کنیم) تا از باورداران گردد» سوره انعام، آیه ۷۵.
  29. «بگو اگر خداوند را دوست می‌دارید از من پیروی کنید تا خداوند شما را دوست بدارد و گناهانتان را بیامرزد و خداوند آمرزنده‌ای بخشاینده است» سوره آل عمران، آیه ۳۱.
  30. اللهوف، ص۹۰
  31. مستدرک الوسائل، نوری، ج ۳، ص۴۲
  32. منصوری، خلیل، محبوب‌ها و مأموریت‌های امام حسین.
  33. بحارالانوار، ج ۴۴، ص۱۸۸
  34. منصوری، خلیل، محبوب‌ها و مأموریت‌های امام حسین.
  35. منصوری، خلیل، محبوب‌ها و مأموریت‌های امام حسین.