قناعت در اخلاق اسلامی: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۲: | خط ۲: | ||
| موضوع مرتبط = قناعت | | موضوع مرتبط = قناعت | ||
| عنوان مدخل = قناعت | | عنوان مدخل = قناعت | ||
| مداخل مرتبط = [[قناعت در لغت]] - [[قناعت در حدیث]] - [[قناعت در نهج البلاغه]] - [[قناعت در اخلاق اسلامی]] - [[قناعت در معارف و سیره نبوی]] - [[قناعت در معارف دعا و زیارات]] - [[قناعت در معارف و سیره سجادی]] | | مداخل مرتبط = [[قناعت در لغت]] - [[قناعت در حدیث]] - [[قناعت در نهج البلاغه]] - [[قناعت در اخلاق اسلامی]] - [[قناعت در معارف و سیره نبوی]] - [[قناعت در معارف دعا و زیارات]] - [[قناعت در معارف و سیره سجادی]] - [[قناعت در معارف و سیره معصوم]] | ||
| پرسش مرتبط = | | پرسش مرتبط = | ||
}} | }} |
نسخهٔ کنونی تا ۷ نوامبر ۲۰۲۴، ساعت ۰۹:۵۸
مقدمه
قناعت، ملکهای است که صاحب خود را قادر میسازد تا در خواستنیها، تنها به اندازه نیاز خود اکتفا کرده؛ از دستاندازی به بیشتر از آن، چشم پوشد.
توضیح آنکه هر انسانی را تمایلاتی است، که به حکم عقل و شرع میباید آن را برآورده سازد. حال اگر انسان در برآورده ساختن آن خواستهها و نیازها، به اندازه نیاز اکتفا ورزد، قانع خوانده میشود؛ امّا اگر در همین زمینه زیادهروی کرده به بیشتر از حدّ لازم دست اندازد، او را "حریص" مینامند؛ نیز اگر در این زمینهها کندی ورزد و به نیازهای خود به اندازه کافی پاسخ نگوید، او را "سست" و "ضعیف" مینامند.
بنابراین، انسان قانع کسی است که در برآورده ساختن غرائز و خواستههای خود اعتدال ورزد، و از تندروی و کندروی دست کشد.
این صفت در شمار اخلاقهای برتر انسانی است، که سعادت دو دنیای صاحب خود را تضمین مینماید؛ از این رو قانعان در دنیا و آخرت در آسودگی بوده از بسیاری از پرتگاهها نجات مییابند. هر چند قناعت عنوان عامی است که میانهروی در تمامی خواستهها را شامل میشود، اما در دانش اخلاق معمولاً درباره ثروت و اعتدال در جمعآوری آن کاربرد مییابد؛ حال اگر آدمی به ملکه اعتدال دست یابد، به قناعت دست یافته است. از این سخن، دو نکته آشکار میشود[۱].
تفاوت میان قناعت و حدّ کفاف
قناعت همان رضایت به حدّ کفاف نمیباشد، هر چند اخلاقیان معمولاً این دو را مترادف هم دانستهاند، امّا به نظر ما این سخن صحیح نمینماید؛ چه گاهی از اوقات برخی از قانعان به ثروتی بسیار بیشتر از حدّ کفاف خود دست مییابند، امّا به حرص دچار نمیشوند؛ همانگونه که برخی از کسانی که تنها حدّکفاف زندگی خود را در دست دارند، قانع نبوده به ده برابر آن نیز قناعت نمیکنند. از این رو به نظر ما قناعت و کفاف نه مترادفند، نه باهم ملازمند، و نه بر یکدیگر ترتب خواهند داشت.
آری! همانگونه که پیش از این نیز متذکّر شدهایم، عموم فضائل با یکدیگر، و نیز عموم رذائل با یکدیگر از نوعی همراهی برخوردارند؛ از این رو قناعت، زهد، بینیازی از داشتههای مردم، کفاف و رضایت به آنچه در دست انسان است، از نوعی همراهی و ملازمت برخوردار میباشد، این امّا به معنای همانندی آنها نیست[۲].
تفاوت میان قناعت و زهد
در میان اخلاقپژوهان، مشهور چنان شده است که قناعت از شاخههای زهد و مصادیق آن است؛ همانگونه که حرص نیز از شاخههای دنیادوستی و مصادیق آن است. این سخن نیز صحیح نیست، چه هرچند معمولاً قناعت با زهد و حرص با دنیاپرستی همراه است، امّا میان این امور نیز تفاوتی واضح بهچشم میآید. به نظر ما زهد، گسستن از دنیا و خواستنیهای آن است؛ و قناعت، رضایت به آنچه مورد حاجت انسان میباشد و دست شستن از آنچه بیش از آن است. پر واضح است که نه عقلاً بین این موارد ملازمهای در کار است، و نه حصول هریک بر وجود آن دیگری مترتّب خواهد بود.
به هر روی صفت قناعت را برتر از دنیا و تمامی داشتههای آن دانستهاند. امام صادق (ع) در این زمینه میفرمایند: "اگر انسان قانع قسم یاد کند که مالک هردو دنیا است، دروغ نگفته و خداوند او را در این سخن تصدیق میفرماید" [۳]. این حدیث، بهخوبی نشان میدهد که قانعان، هر دو عالم را بهسبب این صفت شایسته بهدست آوردهاند[۴].
آثار صفت قناعت
- میانهروی: قناعت، میانهروی در امور را در پی خواهد داشت؛ و میانهروی از نظر قرآن کریم، در شمار صفات مؤمنان قرار دارد: ﴿وَالَّذِينَ إِذَا أَنْفَقُوا لَمْ يُسْرِفُوا وَلَمْ يَقْتُرُوا وَكَانَ بَيْنَ ذَلِكَ قَوَامًا﴾[۵].
- پرهیز از نابودکردن سرمایه: قناعت، آدمی را از اتراف -: صرف مال در اموری که مورد رضایت حضرت حق نیست- که در شمار صفات فاسقان و بدکاران است، باز میدارد: ﴿وَإِذَا أَرَدْنَا أَنْ نُهْلِكَ قَرْيَةً أَمَرْنَا مُتْرَفِيهَا فَفَسَقُوا فِيهَا فَحَقَّ عَلَيْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْنَاهَا تَدْمِيرًا﴾[۶].
- پرهیز از هوا و هوس و آرزوهای دراز: قناعت، انسان را از هوا و هوس و آرزوهای دراز - که پیامبر اکرم (ص) و اهل بیت طاهرینش (ع) از آن به سختی بر امّت هراس داشتند- بازخواهد داشت. امیرالمؤمنین (ع) در این زمنیه میفرمایند: "بر شما از دو چیز میترسم: تبعیّت از هوی و هوس، و دور و دراز کردن آرزو. چه تبعیّت از هوسْ انسان را از حق باز میدارد، و آرزوی دور و دراز نیز آخرت را به دست فراموشی میسپارد" [۷].
- مبتلا نشدن به ترس و اندوه: قانعان، از ترس و اندوه بهدورند، و این صفت از منظر قرآن کریم در شمار صفات اولیاء خدا قرار دارد: ﴿أَلَا إِنَّ أَوْلِيَاءَ اللَّهِ لَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ﴾[۸].
- دلگرمی به وعدههای الهی: قانعان، به وعدههای الهی دلگرمند، و از وعیدهای شیطان نیز هراسناک نمیشوند؛ این دو صفت نیز در شمار صفات مؤمنین است: ﴿وَمَا مِنْ دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ إِلَّا عَلَى اللَّهِ رِزْقُهَا﴾[۹].
- مبتلا نشدن به ذلّت درخواست: قانعان، هیچگاه به ذلّت درخواست و عرض نیاز مبتلا نمیشوند، از این رو همواره نزد مردم محترم میباشند؛ و میدانیم که عزّت نیز در شمار صفات مؤمنین است: ﴿وَلِلَّهِ الْعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِينَ﴾[۱۰].
- برخورداری از زندگی انسانی: قانعان، از زندگی انسانی و حریصان از زندگی حیوانی برخوردارند. ظهور صفت حرص در حیوانات بسیار بارز است، و حریصان بهشدّت از این صفت برخوردار، و از آن در رنجند.
- بینیاز بودن: قانعان، همواره بینیازند، و هیچگاه به دیگران نیازمند نخواهند شد. امام باقر (ع) در این زمینه میفرمایند: [۴۵۱] « مَنْ قَنِعَ بِمَا رَزَقَهُ اللَّهُ فَهُوَ مِنْ أَغْنَى النَّاسِ»[۱۱]؛ "هرکس به آنچه که خداوند نصیبش فرموده قانع باشد، در شمار ثروتمندترین مردمان است".
- در امان بودن از خطر طغیان و سرکشی: قانعان، از خطر طغیان و سرکشی در مقابل خداوند- که خود چون کفر میباشد - در اَمانند: ﴿كَلَّا إِنَّ الْإِنْسَانَ لَيَطْغَى * أَنْ رَآهُ اسْتَغْنَى﴾[۱۲].
- پرهیز از افراط و تفریط: و از همه مهمتر آنکه، قناعت سدّی است که انسان را از فروافتادن در دو صفت افراط و تفریط باز داشته، او را از منحرف شدن به سوی یکی از این دو جهت حفظ مینماید.
توضیح آنکه انسان بدون تردید به قوّهای نیازمند است، که غرائز او را در حدّ اعتدال نگاه داشته او را از سرکشی بازدارد. این سدّ محکم را میتوان در این چند امر فرض نمود[۱۳].
عوامل کنترل غرائز انسان
- عقل: هرچند عقل بهخوبی میتواند این نقش را در زندگی آدمی به عهده گیرد، امّا کاربرد آن تنها در جایی است که تکبّر، غفلت، و یا موانع دیگر، نفسْ را از قوّه تعقّل روی گردان ننماید. از این رو، با تمام اهمّیتی که عقل در شریعت اسلام به خود اختصاص داده، امّا نمیتوان کاربرد آن را دائمی دانست.
- علم و دانش: هرچند دانش نیز میتواند همچون سدّی محکم به ایفای این وظیفه بپردازد، امّا سخنی که در مورد عقل بیان کردیم، در اینجا نیز جریان مییابد؛ از این رو کاربرد دانش نیز تنها محدود به مواردی است که غرائز انسان، مانع از توجّه او به علمش نشده باشد.
- وجدان و اندیشههای اخلاقی: سخنی که در دو مورد گذشته گفتیم، در اینجا نیز بدون هیچ تفاوتی جاری میشود.
- قانون: هر چند قانون از لوازم زندگی اجتماعی انسان بوده، اسلام نیز آن را تأیید فرموده است، امّا کاربرد آن نیز تنها تا هنگامی است، که طوفانهای غرائز انسان را از توجّه به آن غافل ننماید. گذشته از این، قانون معمولاً بهدست گروهی خاص وضع میشود، و بهدست گروهی خاص تفسیر میگردد، از این رو کاربرد آن نیز نه دائمی است و نه عمومی.
- تربیت: تربیت نیز نقشی اینگونه دارد، امّا تنها در صورتی مؤثّر است که گذشته از آنکه نفس در مقابل هیجان غرائز قرار نگیرد، امر تربیت نیز بر عهده صالحان باشد؛ ورنه اگر آنان که خود بنده دنیایند به تربیت دیگران بپردازند- همانگونه که در بخش بزرگی از دنیای امروز همین گونه است- اثری که از آن حاصل میشود، بسیار زیانبارتز و تلختر از آن است، که انسان رها شده و اصلاً به تربیت او توجّه نشود.
- نظارت عمومی: این نظارت، در اسلام با تمامی وجوهش مورد تأکید قرار گرفته است؛ قرآن کریم در اشاره به همین مطلب میفرماید: ﴿كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ﴾[۱۴]. ما پس از این، از این مهم سخن خواهیم داشت. در اینجا امّا، تنها اشاره میکنیم که نظارت عمومی نیز همچون تربیت بوده، تنها در برخی از حالات نتیجه مثبتی از آن بهدست خواهد آمد.
- ایمان: ایمان از تمامی آنچه گذشت محکمتر بوده، وظیفه سدبودن در مقابل غرائز لجام گسیخته را، بهتر انجام میدهد. قرآن کریم حتّی ایمان ناقص و گمان به قیامت را نیز در این زمینه نافع میشمارد: ﴿الَّذِينَ يَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلَاقُو رَبِّهِمْ وَأَنَّهُمْ إِلَيْهِ رَاجِعُونَ﴾[۱۵].
نکته مهم آن است که ایمان نیز گاه در مقابل طوفانهای غرائز عاجز شده، نمیتواند نقش خود را به صورت کامل ایفا نماید؛ بهویژه اگر ایمان، تنها علمی عقلی بوده، به جان و قلب آدمی رسوخ نکرده باشد؛ و پر واضح است که ایمان عموم مردمان، از همین نوع بوده در دل آنها خانه نگزیده است.
آری! ایمان قلبی است که به فرمایش امام صادق (ع): "مؤمن همچون کوه استوار است، که هیچ طوفانی او را به لرزش در نمیآورد" [۱۶]. با این همه امّا، تهذیب نفس از رذائل و زینت بخشیدن آن به فضائل، سدّی محکمتر از تمامی این موارد است؛ چه نفسی که به چنین مرتبهای رسیده است، کژی و ناراستیای در آن باقی نخواهد ماند، که بهواسطه آن نیازمند به سد و مانعی در برابر گناهان و طوفانهای غرائز باشد.
توضیح آنکه بهنظر ما، پیامبران (ع) نیز برای همان مبعوث شدهاند، که آدمی را به نفس پاکیزه غیرآلوده رهنمون شوند؛ قرآن کریم در این زمینه میفرماید: ﴿هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولًا مِنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ﴾[۱۷].
تهذیب، شیطان و یارانش را از قلب دور میکند؛ از این رو تمامی غرائز انسان به اعتدال رسیده طغیان آن غیر ممکن میگردد. بنابراین، نیازمند به سدّی دیگر نخواهد بود که او را از این طوفانها نجات بخشد.
آری! تخلیه جان از ناشایستها و آرایش آن به شایستهها، جز از راه تحصیل ایمان قلبی ممکن نیست؛ امّا چون این دو با هم در جان کسی پیدا شود، هریک بهخوبی به انجام وظیفه خود پرداخته آدمی را از تمامی شیطانهای جنّی و انسی حفظ مینماید.
در پایان، تنها اشاره میکنیم که قناعت از کلیدهای اصلی گشودن درب ایمان قلبی است، که از طریق آن میتوان به تهذیب نفس پرداخت. ما پس از این، توضیحی بیشتر در این زمینه ارائه خواهیم داد[۱۸].
عوامل قناعت
از آنجا که قناعت را میتوان زیر مجموعه زهد دانست، عوامل زهد بر قناعت نیز تأثیر میگذارد؛ زیرا قناعت در مقابل حرص قرار میگیرد و حرص از شاخههای حب دنیا است که با زهد و پارسایی منافات دارد. اینک به مواردی که میتوان با کلام حضرت بر آن تأکید کرد، اشاره میکنیم و آثار قناعت را که میتواند عامل مهم برگزیدن این سجیه اخلاقی باشد، در مباحث مربوط به آن یادآور میشویم.
عقل و دانایی
عقل، عامل مهمی در گزینش قناعت است. حضرت فرمود: «مَنْ عَقَلَ قَنِعَ»[۱۹]؛ «آنکه خردورزی دارد، قناعت پیشه میکند». عقل قناعت را به علت آثار ارزشمند آن و برجسته شدن نفس و بینیازی آن از غیر و قدرت یافتن درون آدمی برای تحمل کمبودها و صبر بر آنها، بر میگزیند و آن را به سود شخص میداند و گرچه در ظاهر، از امکانات ظاهری استفاده کمتری میکند، به جهت عاقبت آن، مورد پذیرش عقل است. هر اندازه سطح دانش شخص به جهان، نفس و غیر آن بیشتر شود و با عمق بیشتری به مسائل انسانی توجه کند، در پذیرش صفات پسندیده انسانی آمادگی بیشتری مییابد. حضرت میفرماید: «يَنْبَغِي لِمَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ أَنْ يَلْزَمَ الْقَنَاعَةَ وَ الْعِفَّةَ»[۲۰]؛ «آنکه خود را شناخت، سزاوار است با قناعت و عفت همراه باشد». درک عظمت نفس و تعلق آن با عالم ملکوت، بینیازی و بیرغبتی به امور دنیا را در پی دارد. حرص و عدم قناعت، ذلت نفس است که برای عاقل پذیرفتنی نیست[۲۱]. نفس با عزت سازگار است که در پرتو قناعت حاصل میشود؛ بنابراین، عامل مهم قناعت، شناخت نفس، دنیا، آخرت و آفریدگار یکتا است که در بحث زهد به تأثیر آنها اشاره شد[۲۲].
عفیف بودن نفس
عفیف کسی است که عقل او بر خواستههایش نظارت میکند و استفاده او را از مشتهیات و منهیات متعادل میسازد. عفیف مراقب است که در دام شَرَه و بیباکی در بهرهمندی از لذایذ قرار نگیرد و در بهرهمندی از حداقلهای لازم زندگی نیز تفریط نکند و خمود او را نگیرد. عفیف، فرشتهخو و ارزش او در رتبه مجاهدان شهید است[۲۳]. عفیف بر انجام امری توانا است؛ ولی خودداری میکند و افسار نفس در کف او قرار دارد. تحقق چنین صفتی، قناعت را پدید میآورد. فرمود: «ثَمَرَةُ الْعِفَّةِ الْقَنَاعَةُ»[۲۴]؛ «نتیجه عفت، قناعت است»[۲۵].
فراوانی یاد مرگ و آخرت
آنکه معاد را پیش چشم دارد و به عاقبت و حساب و کتاب مینگرد، در استفاده از مواهب دنیا به مقدار کم قناعت میکند. امام فرمود: «وَ مَنْ أَكْثَرَ مِنْ ذِكْرِ الْمَوْتِ رَضِيَ مِنَ الدُّنْيَا بِالْيَسِيرِ»[۲۶]؛ «هر کس فراوان به یاد مرگ باشد، به مقدار کم از دنیا راضی میشود».
یاد مرگ، نابودکننده خوشیها و لذتها است، حب دنیا را میزداید، آدمی را به کفاف و عفاف میخواند، بهرهبرداری گزاف از نعمتها را محدود میکند و دلخوشی انسان را به غیر دنیا متوجه میسازد. در کنار این عوامل اصلی و ریشهای میتوان به عوامل فرعی نیز توجه کرد. رفتار قناعتآمیز حاکمان صالح، در ایجاد و گسترش روحیه قناعت در جامعه، نقش اساسی دارد؛ زیرا جامعه به رهبر خود مینگرد. حضرت فرمود: برای هر پیروی، امامی است که به او اقتدا میکند و با نور علم او روشن میشود و پیشوای شما از دنیای خود به دو جامه فرسوده و دو قرص نان خوردنی بسنده کرده است و شما بر آن توانا نیستید؛ ولی مرا به پارسایی و کوشش و پاکدامنی و درستی یاری کنید[۲۷].[۲۸]
آثار قناعت
قناعت به معنای رضایت آدمی به چیزی است که دارد و طمع نورزیدن به آنچه در دست دیگران است. گاه شخص به سبب عدم امکان و نبود امری، به آنچه دارد قناعت میورزد و گاه با اختیار، به مقدار نیاز بسنده میکند و از بهرهمندی بیشتر میپرهیزد. از آنجا که برخی مطالب ذکر شده در بحث زهد، با قناعت هم مرتبط است، سعی میشود ضمن برشمردن آثار اصلی و مهم قناعت، حتی المقدور از تکرار پرهیز شود؛ پس آثار اقتصادی، اجتماعی و اخلاقی را با هم ذکر میکنیم.
عزت نفس در بینیازی از دیگران
حضرت، قناعت را به صفاتی چون عز، عفاف، غنا، و رأس الغنی[۲۹] وصف کرده است. شخص با برخورداری از قناعت و رضایت به آنچه دارد، از دیگران بینیاز میشود و دست درخواست به سوی دیگری نمیگشاید؛ همانگونه که طمع، ذلت نفس را در پی دارد و آدمی را برده میکند: «الطَّمَعُ رِقٌ مُؤَبَّدٌ»[۳۰]؛ انسان قانع، آزاد است؛ هرچند برده و فقیر باشد؛ ولی شخص طمعورز، برده و ذلیل است[۳۱].[۳۲]
غنا و استغنا
انسان غنی آن است که به دیگران نیاز نداشته باشد و قناعت موجب بینیازی از دیگران میشود. بر همین اساس، حضرت، قانع را ثروتمند میداند؛ هرچند از نظر برخورداری به کم بسنده کرده باشد. طمعکار فقیر است؛ زیرا سیر نمیشود و همیشه در پی رفع نیاز خود است؛ ولی قانع نیاز خود را برطرف میسازد.
قناعت هم ثروتمندی و هم موجب ثروتمندی به معنای ظاهری آن است. هرگاه شخص، قناعت ورزد و هر آنچه را دارد، مصرف نکند، زمینه پسانداز و کسب ثروت و گسترش اموال پدید میآید؛ ولی شخص غیرقانع آنچه را به دست میآورد؛ مصرف میکند نه آنکه برای فردای خود پسانداز کند. امیرمؤمنان (ع) فرمود: «قناعت، گنج و ثروتی پایان ناپذیر و برای دارا بودن کافی است»[۳۳].[۳۴]
برخورداری از حیات طیب و سعادت آخرتی
حضرت، حیات طیب را در آیه ﴿مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاةً طَيِّبَةً وَلَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ﴾[۳۵]، به قناعت تفسیر کرد[۳۶] و فرمود: «الْقَنَاعَةُ أَهْنَأُ عَيْشٍ»[۳۷]؛ «قناعت، گواراترین نوع زندگی است». انسان قانع، شکرگزار آفریدگار متعال است و به روزی او بسنده میکند، عزت خود را نگه میدارد و برای برخورداری از دنیا، دین خود را در معرض خطر کسب حرام قرار نمیدهد. قانع به سبب کمی روزی دچار غم و اندوه نمیشود. او با آبرومندی زندگی، و طبع بلند خود را حفظ میکند. اینها، همراه با آثار دیگر قناعت، حیات طیب است. کسی که به روزی کم خدا قناعت میکند، خدا نیز از عمل کم او راضی میشود و این سعادت آخرتی است[۳۸].[۳۹]
توانایی بر انفاق مال
قانع از آنچه به دست میآورد، در حد نیاز بهره میگیرد و برای کمک به دیگران از مازاد آن استفاده میکند. قناعت، باعث کم مصرفی برای خود شخص است، نه آنکه قانع در کسب ثروت از راه حلال و انفاق مازاد، کاهلی کند. حضرت فرمود: «مَا أَحْسَنَ الْإِنْسَانَ أَنْ يَقْنَعَ بِالْقَلِيلِ وَ يَجُودَ بِالْجَزِيلِ»[۴۰]؛ «چه انسان نیکویی است آنکه به کم قناعت میکند و زیادی را میبخشد». البته ممکن است روایت به گونه دیگری ترجمه شود: «چه انسان نیکویی است آنکه هر گاه کم دارد، قانع است و هرگاه زیاد دارد، میبخشد»؛ ولی برداشت بالا نیز با متن روایت سازگاری دارد؛ به ویژه که این دو امر در کنار هم آمده، و گویا یکی زمینه دیگری است. بر این اساس، قناعت باعث بهبود وضع فقیران و نیازمندان میشود و ضمن پرهیز از مصرف بیش از حد لازم، به گسترش رفاه عمومی نیز کمک میکند. انفاق فقط با تمکن مالی تحقق نمییابد؛ بلکه مهم، قطع علاقه از مال است که شخص قانع، عزت خود را از این قطع رابطه به دست میآورد[۴۱].
تحمل در مصیبتهای زندگی
قانع که در مقابل خواستههای خود مقاومت میکند و صبر خود را روز به روز افزایش میدهد، در مصیبتهای زندگی تحمل بیشتری دارد؛ زیرا تن خود را به آسایش و رفاه زدگی عادت نداده است؛ بنابراین، احتمال شکست در زندگی جهت پیشبرد مقاصد آن، او را از صحنه عمل خارج نمیسازد.
چنین کسی هرگاه کاری را مثبت تشخیص داد، آن را انجام میدهد؛ چراکه به حداقل ثمردهی هم راضی است؛ بنابراین، برای عملکرد او محدودیتی وجود ندارد. انسان رفاهزده، از هر اقدام، عملی را میطلبد؛ وگرنه حاضر به خطر کردن نیست؛ ولی شخص قانع که برای تحمل مصیبتها آمادگی دارد، هرگونه خطر را در زندگی میپذیرد. امیر مؤمنان (ع) فرمود: «إِنَّكُمْ إِنْ قَنِعْتُمْ حُزْتُمُ الْغَنَاءَ، وَ خَفَّتْ عَلَيْكُمْ مُؤَنُ الدُّنْيَا»[۴۲]؛ «اگر قناعت پیشه سازید، به ثروتمندی میرسید و مخارج دنیا بر شما آسان میشود».
شخص قانع برای بهرهمندی از متاع دنیا، به خروج از رفتارهای انسانی راضی نمیشود و فقدان نعمت عزتمند را بر نعمت همراه با منت ترجیح میدهد. چه انسانهایی که به سبب بیصبری بر درآمد کم، به دریوزگی نزد اصحاب زر و زور رفتند و به انسانهایی ستم کردند تا خود نانی به حرام به کف آرند[۴۳].
روحیه قناعت و عمل به دین
نیازهای زودگذر زندگی بر انسان چیره میشود و او را بر خروج از مسیر اعتدال و دینمداری ترغیب میکند، قانون را زیر پا میگذارد و حق خدا و خلق را مراعات نمیکند؛ ولی مؤمن واقعی فقدان نعمت را تحمل میکند و خود را در مسیر حرام قرار نمیدهد. او خود را برای مال دنیا یا کسب مقام و وجهه دنیایی یا شهرت در جامعه نمیفروشد. حضرت فرمود: «اقْنَعُوا بِالْقَلِيلِ مِنْ دُنْيَاكُمْ لِسَلَامَةِ دِينِكُمْ فَإِنَّ الْمُؤْمِنَ الْبُلْغَةُ الْيَسِيرَةُ مِنَ الدُّنْيَا تُقْنِعُهُ»[۴۴]؛ «برای حفظ و سلامت دین خود، به کم از دنیا قناعت کنید که مقدار لازم دنیا برای مؤمن کافی است»[۴۵].
قناعت و زیبایی در کسب و کار
از آثار قناعت آن است که شخص در انتخاب کسب و کار و نحوه عمل به آن، از مسیر درست دور نمیافتد و کار او سبب ضرر و زیان به دیگران یا نادیده گرفتن حق عمومی نمیشود. امام فرمود: «ثَمَرَةُ الْقَنَاعَةِ الْإِجْمَالُ فِي الْمُكْتَسَبِ وَ الْعُزُوفُ عَنِ الطَّلَبِ»[۴۶]؛ «ثمرة قناعت، اعتدال در کسب و کار، و بیزاری از درخواست است».
قانع، درآمدی پاک و پاکیزه را به دست میآورد که به غیر حلال آغشته نیست و از منت دیگران هم به دور است. شاید بتوان از جمله «الْإِجْمَالُ فِي الْمُكْتَسَبِ» استفاده کرد که مؤمن قانع در بهرهبرداری از طبیعت، راهی را در پیش میگیرد که به اسراف و تبذیر منابع منجر نشود. اگر تولیدکننده کالا است، تولیدی او استحکام مناسب دارد. از مواد اولیه به گونهای بهرهبرداری میکند که ضایعات در کمترین حد باشد. برای کسب سود بیشتر، از تقلب و نیرنگ در کار خودداری میکند. در بحرانهای اقتصادی، در صدد احتکار و اجحاف به مردم نیازمند برنمیآید. قناعت، باعث عمل به دستورهای الزامی و آداب کسب و کار میشود و بدون تردید، این ویژگی اثر بسیار شگرفی بر مباحث اقتصادی خواهد گذاشت که در دیگر مباحث به آن اشاره خواهد شد[۴۷].
قناعت و اصلاح نفس
امام علی (ع) فرمود: «أَعْوَنُ شَيْءٍ عَلَى صَلَاحِ النَّفْسِ الْقَنَاعَةُ»[۴۸]؛ «قناعت، بهترین وسیله برای اصلاح نفس است». طمع و حرص، انسان را به نابودی میکشاند. آدمی بر اثر حرص، خود را میفروشد و زیر بار هر ذلتی میرود، ترس از مقابله بر او چیره میشود. حق را زیر پا میگذارد و بردگی هر متکبر را میپذیرد؛ ولی روحیه قناعت، اراده او را تقویت میکند و با آن، عزت نفس خود را باز مییابد. طمع، چشم باطن را کور میکند و حجاب بزرگی بر عقل و دست و پای انسان است. فرمود: «أَكْثَرُ مَصَارِعِ الْعُقُولِ تَحْتَ بُرُوقِ الْمَطَامِعِ»[۴۹]؛ «عقلها بیشتر در درخشش طمعها زمین میخورند». «كَيْفَ يَسْتَطِيعُ صَلَاحَ نَفْسِهِ مَنْ لَا يَقْنَعُ بِالْقَلِيلِ»[۵۰]. گویا بدون قناعت و ترک طمع، اصلاح نفس امکان ندارد که حضرت شگفتزده میشود از کسی که در صدد اصلاح نفس باشد؛ ولی روحیه قناعت نداشته باشد. امام درباره عظمت یکی از برادران دینی خود میفرماید: کوچکی دنیا در چشمش نزد من بزرگ مینمود و از حکومت شکم خود خارج بود؛ پس به آنچه نمییافت، میل پیدا نمیکرد و اگر مییافت، در مصرف آن زیادهروی نمینمود[۵۱].[۵۲]
قناعت و آرامش روانی و اجتماعی
«مَنِ اقْتَصَرَ عَلَى بُلْغَةِ الْكَفَافِ فَقَدِ انْتَظَمَ الرَّاحَةَ وَ تَبَوَّأَ خَفْضَ الدَّعَةِ وَالرَّغْبَةُ مِفْتَاحُ النَّصَبِ وَ مَطِيَّةُ التَّعَبِ»[۵۳]؛ «آنکه بر روزی کفاف بسنده کند، آسایش مییابد و در گشایش زندگی قرار میگیرد، و طمع و میل، کلید سختیها و مرکب مرارتها است». قناعت به روزی، انسان را از رنج و سختی در یافتن آنچه روزی او نبوده، باز میدارد و تشویش و نگرانی را از او دور میکند. قناعت درگیریهای اجتماعی بر سر متاع دنیا را از بین میبرد و کینهها را نابود میکند. نزاعهای اجتماعی که هدر رفتن سرمایه عمر، فکر، مال، نیرو، سلامت و... را در پی دارد، با قناعت و دوری از طمع نابود میشود. اجتماعی که به قناعت دست یابد، آسایش خواهد دید و برای امور بیارزش، بحران پدید نمیآورد.[۵۴]
قناعت و همنشینی با محرومان
همانگونه که در بحث زهد گذشت، روحیه زهد و ترک دنیا، زمینه هماهنگی انسان با ضعیفان جامعه را در پوشش، تغذیه و... فراهم میسازد. خداوند به پیامبر میفرماید: همیشه خویش را با کمال شکیبایی به محبت آنان که صبح و شام خدا را میخوانند و رضای او را میطلبند، وادار و یک لحظه از آن فقیران چشم مپوش که به زینتهای دنیا روی آوری[۵۵].
قناعت موجب زندگی ساده در مصرف میشود و انسان را از طبقه متوسط یا از فقیران، دور نمیسازد. پیامبر مأمور شده تا همنشین مؤمنان فقیر باشد. بدین جهت، او و دیگر انبیا در نهایت سادگی و در سطح مردم فقیر میزیستند. این بحث به طور گسترده در بخش زهد آمد و گفته شد که برخورداری از روحیه زهد و قناعت برای حاکمان عدل ضرورت دارد[۵۶].
منابع
پانویس
- ↑ مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی ج۲، ص۲۷۹ ـ ۲۸۰.
- ↑ مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی ج۲، ص ۲۸۰.
- ↑ « لَوْ حَلَفَ الْقَانِعُ بِتَمَلُّكِهِ عَلَى الدَّارَيْنِ لَصَدَّقَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِذَلِكَ»؛ مصباح الشَّریعه، چاپ بیروت، ص۲۰۲.
- ↑ مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی ج۲، ص ۲۸۰-۲۸۱.
- ↑ «و آنان که چون بخشش کنند نه گزافکاری میکنند و نه تنگ میگیرند و (بخشش آنها) میانگینی میان این دو، است» سوره فرقان، آیه ۶۷.
- ↑ «و چون بر آن شویم که (مردم) شهری را نابود گردانیم به کامروایان آن فرمان میدهیم و در آن نافرمانی میورزند پس (آن شهر) سزاوار عذاب میگردد، آنگاه یکسره نابودش میگردانیم» سوره اسراء، آیه ۱۶.
- ↑ « إِنَّمَا أَخَافُ عَلَيْكُمُ اثْنَتَيْنِ اتِّبَاعَ الْهَوَى وَ طُولَ الْأَمَلِ أَمَّا اتِّبَاعُ الْهَوَى فَإِنَّهُ يَصُدُّ عَنِ الْحَقِّ وَ أَمَّا طُولُ الْأَمَلِ فَيُنْسِي الْآخِرَةَ»؛ اصول کافی، ج۲، ص۳۲۰.
- ↑ «آگاه باشید که دوستان خداوند نه بیمی خواهند داشت و نه اندوهگین میشوند» سوره یونس، آیه ۶۲.
- ↑ «و هیچ جنبندهای در زمین نیست مگر که روزیاش بر خداوند است» سوره هود، آیه ۶.
- ↑ «با آنکه فراپایگی تنها از آن خداوند و پیامبر او و مؤمنان است» سوره منافقون، آیه ۸.
- ↑ اصول کافی، ج۲، ص۱۳۹.
- ↑ «حاشا؛ انسان سرکشی میورزد * چون خود را بینیاز بیند» سوره علق، آیه ۶-۷.
- ↑ مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی ج۲، ص۲۸۱ ـ ۲۸۴.
- ↑ «شما بهترین گروهی بودهاید که (به عنوان سرمشق) برای مردم پدیدار شدهاید؛ به کار پسندیده فرمان میدهید و از (کار) ناپسند باز میدارید» سوره آل عمران، آیه ۱۱۰.
- ↑ «همان کسان که میدانند به لقای پروردگارشان خواهند رسید و به سوی او باز میگردند» سوره بقره، آیه ۴۶.
- ↑ « الْمُؤْمِنُكَالْجَبَلِ الرَّاسِخِ لَا تُحَرِّكُهُ الْعَوَاصِفُ».
- ↑ «اوست که در میان نانویسندگان (عرب)، پیامبری از خود آنان برانگیخت که بر ایشان آیاتش را میخواند و آنها را پاکیزه میگرداند و به آنان کتاب (قرآن) و فرزانگی میآموزد و به راستی پیش از آن در گمراهی آشکاری بودند» سوره جمعه، آیه ۲.
- ↑ مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی ج۲، ص۲۸۴ ـ ۲۸۷.
- ↑ آمدی، عبدالواحد، غررالحکم، شرح خوانساری، ج۵، ص۱۵۰.
- ↑ آمدی، عبدالواحد، غررالحکم، شرح خوانساری، ج۶، ص۴۴۱.
- ↑ آمدی، عبدالواحد، غررالحکم، شرح خوانساری، ج۴، ص۳۵۱ و ج۱، ص۱۶۳.
- ↑ رضایی، مجید، مقاله «زهد و قناعت»، دانشنامه امام علی ج۷، ص ۱۷۶.
- ↑ نهج البلاغه، حکمت ۴۷۴، ص۵۵۹.
- ↑ آمدی، عبدالواحد، غررالحکم، شرح خوانساری، ج۳، ص۳۳۱.
- ↑ رضایی، مجید، مقاله «زهد و قناعت»، دانشنامه امام علی ج۷، ص ۱۷۷.
- ↑ نهج البلاغه، حکمت ۳۴۹.
- ↑ نهج البلاغه، نامه ۴۵، ح۴۱۷.
- ↑ رضایی، مجید، مقاله «زهد و قناعت»، دانشنامه امام علی ج۷، ص ۱۷۷.
- ↑ آمدی، عبدالواحد، غررالحکم، شرح خوانساری، ج۱، ص۱۵، ۲۵، ۴۷، ۱۸۲، ۲۷۸، ۲۹۱، ۳۳۵، ۳۴۱، ۳۶۹.
- ↑ نهج البلاغه، حکمت ۱۸۰، ص۵۰۱.
- ↑ آمدی، عبدالواحد، غررالحکم، شرح خوانساری، ج۱، ص۳۶۹ و ۱۱۳؛ نهج البلاغه، حکمت ۱، ص۴۶۹.
- ↑ رضایی، مجید، مقاله «زهد و قناعت»، دانشنامه امام علی ج۷، ص ۱۸۹.
- ↑ نهج البلاغه، حکمت ۲۲۹، ص۵۰۸ و حکمت ۳۷۱، ص۵۴۰.
- ↑ رضایی، مجید، مقاله «زهد و قناعت»، دانشنامه امام علی ج۷، ص ۱۹۰.
- ↑ «کسانی از مرد و زن که کار شایستهای کنند؛ و مؤمن باشند، بیگمان آنان را با زندگانی پاکیزهای زنده میداریم و به یقین نیکوتر از آنچه انجام میدادند پاداششان را خواهیم داد» سوره نحل، آیه ۹۷.
- ↑ نهج البلاغه، حکمت ۲۲۹، ص۵۰۸.
- ↑ آمدی، عبدالواحد، غررالحکم، شرح خوانساری، ج۱، ص۲۳۲ و ج۲، ص۳۸۳.
- ↑ آنچه آمده، از احادیث متعدد حضرت در مورد قناعت است. ر.ک: آمدی، عبدالواحد، غررالحکم، شرح خوانساری، ج۲، ص۲۵۹؛ ج۳، ص۶۷ و ۱۵۷؛ ج۶، ص۹۷.
- ↑ رضایی، مجید، مقاله «زهد و قناعت»، دانشنامه امام علی ج۷، ص ۱۹۰.
- ↑ آمدی، عبدالواحد، غررالحکم، شرح خوانساری، ج۶، ص۹۷.
- ↑ رضایی، مجید، مقاله «زهد و قناعت»، دانشنامه امام علی ج۷، ص ۱۹۱.
- ↑ آمدی، عبدالواحد، غررالحکم، شرح خوانساری، ج۳، ص۶۷.
- ↑ رضایی، مجید، مقاله «زهد و قناعت»، دانشنامه امام علی ج۷، ص ۱۹۱.
- ↑ آمدی، عبدالواحد، غررالحکم، شرح خوانساری، ج۲، ص۲۵۹.
- ↑ رضایی، مجید، مقاله «زهد و قناعت»، دانشنامه امام علی ج۷، ص ۱۹۲.
- ↑ آمدی، عبدالواحد، غررالحکم، شرح خوانساری، ج۳، ص۳۳۰.
- ↑ رضایی، مجید، مقاله «زهد و قناعت»، دانشنامه امام علی ج۷، ص ۱۹۲.
- ↑ آمدی، عبدالواحد، غررالحکم، شرح خوانساری، ج۲، ص۴۳۶.
- ↑ نهج البلاغه، حکمت ۲۱۹.
- ↑ آمدی، عبدالواحد، غررالحکم، شرح خوانساری، ج۴، ص۵۶۰.
- ↑ نهج البلاغه، حکمت ۲۸۹.
- ↑ رضایی، مجید، مقاله «زهد و قناعت»، دانشنامه امام علی ج۷، ص ۱۹۳.
- ↑ نهج البلاغه، حکمت ۳۷۱؛ همچنین ر.ک: نهج البلاغه، حکمت ۲۷۳؛ آمدی، عبدالواحد، غررالحکم، شرح خوانساری، ج۵، ص۱۵۸-۲۰۹.
- ↑ رضایی، مجید، مقاله «زهد و قناعت»، دانشنامه امام علی ج۷، ص ۱۹۳.
- ↑ ﴿وَاصْبِرْ نَفْسَكَ مَعَ الَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَدَاةِ وَالْعَشِيِّ يُرِيدُونَ وَجْهَهُ وَلَا تَعْدُ عَيْنَاكَ عَنْهُمْ تُرِيدُ زِينَةَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَلَا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَنْ ذِكْرِنَا وَاتَّبَعَ هَوَاهُ وَكَانَ أَمْرُهُ فُرُطًا﴾ «و با آنان که پروردگار خویش را سپیدهدمان و در پایان روز به شوق لقای وی میخوانند خویشتنداری کن و دیدگانت از آنان به دیگران دوخته نشود که زیور زندگی این جهان را بجویی و از آن کس که دلش را از یاد خویش غافل کردهایم و از هوای (نفس) خود پیروی کرده و کارش تباه است پیروی مکن» سوره کهف، آیه ۲۸.
- ↑ رضایی، مجید، مقاله «زهد و قناعت»، دانشنامه امام علی ج۷، ص ۱۹۴.