آیا آدم پیامبر علم غیب داشت؟ (پرسش): تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
جز (جایگزینی متن - '==پرسش‌های مصداقی همطراز== {{پرسش‌های وابسته}} {{ستون-شروع' به '==پرسش‌های مصداقی همطراز== {{فهرست اثر}} {{ستون-شروع')
جز (جایگزینی متن - '==پاسخ‌های دیگر== {{یادآوری پاسخ}}' به '==پاسخ‌ها و دیدگاه‌های متفرقه== {{یادآوری پاسخ}}')
خط ۲۲: خط ۲۲:
:::::: «این جمله: {{متن قرآن|[[آیا آیه ۳۱ سوره بقره علم غیب معصوم را اثبات می‌کند؟ (پرسش)|وَعَلَّمَ آدَمَ الأَسْمَاء كُلَّهَا]]}} اشعار دارد بر اینکه اسماء نامبرده، و یا مسماهاى آنها موجوداتى زنده و داراى [[عقل]] بوده‏‌اند، که در پس پرده [[غیب]] قرار داشته‌‏اند، و به همین جهت [[علم]] به آنها غیر آن نحوه علمى است که ما به اسماء موجودات داریم، چون اگر از سنخ [[علم]] ما بود، باید بعد از آنکه [[آدم]] به [[ملائکه]] خبر از آن اسماء داد، [[ملائکه]] هم مثل [[آدم]] داناى به آن اسماء شده باشند، و در داشتن آن [[علم]] با او مساوى باشند، براى اینکه هر چند در این صورت [[آدم]] به آنان [[تعلیم]] داده، ولى خود [[آدم]] هم به [[تعلیم]] [[خدا]] آن را آموخته بود. پس دیگر نباید [[آدم]] اشرف از [[ملائکه]] باشد، و اصولا نباید [[احترام]] بیشترى داشته باشد، و [[خدا]] او را بیشتر گرامى بدارد، و اى بسا [[ملائکه]] از [[آدم]] برترى و [[شرافت]] بیشترى می‌داشتند و نیز اگر [[علم]] نامبرده از سنخ [[علم]] ما بود، نباید [[ملائکه]] بصرف اینکه [[آدم]] [[علم به اسماء]] دارد قانع شده باشند، و استدلالشان [[باطل]] شود، آخر در ابطال [[حجت]] [[ملائکه]] این چه استدلالى است؟ که [[خدا]] به یک [[انسان]] مثلا [[علم]] لغت بیاموزد، و آن‌گاه وى را به رخ [[ملائکه]] مکرم خود بکشد، و به وجود او [[مباهات]] کند، و او را بر [[ملائکه]] برترى دهد، با اینکه [[ملائکه]] آن [[قدر]] در بندگى او پیش رفته‌‏اند که، {{متن قرآن|لا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ}}<ref>«در گفتار بر او پیشی نمی‌جویند و آنان به فرمان وی کار می‌کنند»؛ سوره انبیاء، آیه ۲۷.</ref> آن‌گاه به این [[بندگان]] [[پاک]] خود بفرماید: که این [[انسان]] [[جانشین]] من و قابل [[کرامت]] من هست، و شما نیستید؟ آن‌گاه اضافه کند که اگر قبول ندارید، و اگر راست می‌‏گویید که [[شایسته]] [[مقام]] خلافتید، و یا اگر در خواست این [[مقام]] را می‌کنید، مرا از لغت‏‌ها و واژه‏‌هایى که بعدها [[انسان‌ها]] براى خود وضع می‌کنند، تا به وسیله آن یکدیگر را از منویات خود [[آگاه]] سازند، خبر دهید. علاوه بر اینکه اصلا [[شرافت]] [[علم]] لغت مگر جز براى این است که از راه لغت، هر شنونده‌‏اى به مقصد درونى و قلبى گوینده پى ببرد؟ و [[ملائکه]] بدون احتیاج به لغت و تکلم، و بدون هیچ واسطه‌‏اى [[اسرار]] قلبى هر کسى را می‌دانند، پس [[ملائکه]] یک کمالى ما فوق کمال تکلم دارند. و سخن کوتاه آنکه معلوم می‌شود آنچه [[آدم]] از [[خدا]] گرفت، و آن علمى که [[خدا]] به وى آموخت، غیر آن علمى بود که [[ملائکه]] از [[آدم]] آموختند، علمى که براى [[آدم]] دست داد، [[حقیقت]] [[علم به اسماء]] بود، که فرا گرفتن آن براى [[آدم]] ممکن بود، و براى [[ملائکه]] ممکن نبود، و [[آدم]] اگر [[مستحق]] و لایق [[خلافت]] خدایى شد، بخاطر همین [[علم به اسماء]] بوده، نه بخاطر خبر دادن از آن، و گر نه بعد از خبر دادنش، [[ملائکه]] هم مانند او با خبر شدند، دیگر جا نداشت که باز هم بگویند: ما علمى نداریم، {{متن قرآن|سُبْحَانَكَ لاَ عِلْمَ لَنَا إِلاَّ مَا عَلَّمْتَنَا}}<ref>«گفتند: پاکاکه تویی! ما دانشی جز آنچه تو به ما آموخته‌ای، نداریم»؛ سوره بقره، آیه ۳۲.</ref> پس از آنچه گذشت روشن شد، که [[علم به اسماء]] آن مسمیات، باید طورى بوده باشد که از حقایق و اعیان وجودهاى آنها [[کشف]] کند، نه صرف نام‌ها، که اهل هر زبانى براى هر چیزى می‌گذارند، پس معلوم شد که آن مسمیات و نامیده‏‌ها که براى [[آدم]] معلوم شد، حقایقى و موجوداتى خارجى بوده‏‌اند، نه چون مفاهیم که ظرف وجودشان تنها ذهن است، و نیز موجوداتى بوده‏‌اند که در پس پرده [[غیب]]، یعنى [[غیب]] [[آسمان‌ها]] و [[زمین]] [[نهان]] بوده‏‌اند، و عالم شدن به آن موجودات غیبى، یعنى آن طوری که هستند، از یک سو تنها براى موجود زمینى ممکن بوده، نه [[فرشتگان]] آسمانى، و از سوى دیگر آن [[علم]] در [[خلافت الهیه]] دخالت داشته است»<ref>[http://lib.eshia.ir/50081/1/181 ترجمه تفسیر المیزان، ج‏ ۱، ص ۱۸۱.]</ref>.
:::::: «این جمله: {{متن قرآن|[[آیا آیه ۳۱ سوره بقره علم غیب معصوم را اثبات می‌کند؟ (پرسش)|وَعَلَّمَ آدَمَ الأَسْمَاء كُلَّهَا]]}} اشعار دارد بر اینکه اسماء نامبرده، و یا مسماهاى آنها موجوداتى زنده و داراى [[عقل]] بوده‏‌اند، که در پس پرده [[غیب]] قرار داشته‌‏اند، و به همین جهت [[علم]] به آنها غیر آن نحوه علمى است که ما به اسماء موجودات داریم، چون اگر از سنخ [[علم]] ما بود، باید بعد از آنکه [[آدم]] به [[ملائکه]] خبر از آن اسماء داد، [[ملائکه]] هم مثل [[آدم]] داناى به آن اسماء شده باشند، و در داشتن آن [[علم]] با او مساوى باشند، براى اینکه هر چند در این صورت [[آدم]] به آنان [[تعلیم]] داده، ولى خود [[آدم]] هم به [[تعلیم]] [[خدا]] آن را آموخته بود. پس دیگر نباید [[آدم]] اشرف از [[ملائکه]] باشد، و اصولا نباید [[احترام]] بیشترى داشته باشد، و [[خدا]] او را بیشتر گرامى بدارد، و اى بسا [[ملائکه]] از [[آدم]] برترى و [[شرافت]] بیشترى می‌داشتند و نیز اگر [[علم]] نامبرده از سنخ [[علم]] ما بود، نباید [[ملائکه]] بصرف اینکه [[آدم]] [[علم به اسماء]] دارد قانع شده باشند، و استدلالشان [[باطل]] شود، آخر در ابطال [[حجت]] [[ملائکه]] این چه استدلالى است؟ که [[خدا]] به یک [[انسان]] مثلا [[علم]] لغت بیاموزد، و آن‌گاه وى را به رخ [[ملائکه]] مکرم خود بکشد، و به وجود او [[مباهات]] کند، و او را بر [[ملائکه]] برترى دهد، با اینکه [[ملائکه]] آن [[قدر]] در بندگى او پیش رفته‌‏اند که، {{متن قرآن|لا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ}}<ref>«در گفتار بر او پیشی نمی‌جویند و آنان به فرمان وی کار می‌کنند»؛ سوره انبیاء، آیه ۲۷.</ref> آن‌گاه به این [[بندگان]] [[پاک]] خود بفرماید: که این [[انسان]] [[جانشین]] من و قابل [[کرامت]] من هست، و شما نیستید؟ آن‌گاه اضافه کند که اگر قبول ندارید، و اگر راست می‌‏گویید که [[شایسته]] [[مقام]] خلافتید، و یا اگر در خواست این [[مقام]] را می‌کنید، مرا از لغت‏‌ها و واژه‏‌هایى که بعدها [[انسان‌ها]] براى خود وضع می‌کنند، تا به وسیله آن یکدیگر را از منویات خود [[آگاه]] سازند، خبر دهید. علاوه بر اینکه اصلا [[شرافت]] [[علم]] لغت مگر جز براى این است که از راه لغت، هر شنونده‌‏اى به مقصد درونى و قلبى گوینده پى ببرد؟ و [[ملائکه]] بدون احتیاج به لغت و تکلم، و بدون هیچ واسطه‌‏اى [[اسرار]] قلبى هر کسى را می‌دانند، پس [[ملائکه]] یک کمالى ما فوق کمال تکلم دارند. و سخن کوتاه آنکه معلوم می‌شود آنچه [[آدم]] از [[خدا]] گرفت، و آن علمى که [[خدا]] به وى آموخت، غیر آن علمى بود که [[ملائکه]] از [[آدم]] آموختند، علمى که براى [[آدم]] دست داد، [[حقیقت]] [[علم به اسماء]] بود، که فرا گرفتن آن براى [[آدم]] ممکن بود، و براى [[ملائکه]] ممکن نبود، و [[آدم]] اگر [[مستحق]] و لایق [[خلافت]] خدایى شد، بخاطر همین [[علم به اسماء]] بوده، نه بخاطر خبر دادن از آن، و گر نه بعد از خبر دادنش، [[ملائکه]] هم مانند او با خبر شدند، دیگر جا نداشت که باز هم بگویند: ما علمى نداریم، {{متن قرآن|سُبْحَانَكَ لاَ عِلْمَ لَنَا إِلاَّ مَا عَلَّمْتَنَا}}<ref>«گفتند: پاکاکه تویی! ما دانشی جز آنچه تو به ما آموخته‌ای، نداریم»؛ سوره بقره، آیه ۳۲.</ref> پس از آنچه گذشت روشن شد، که [[علم به اسماء]] آن مسمیات، باید طورى بوده باشد که از حقایق و اعیان وجودهاى آنها [[کشف]] کند، نه صرف نام‌ها، که اهل هر زبانى براى هر چیزى می‌گذارند، پس معلوم شد که آن مسمیات و نامیده‏‌ها که براى [[آدم]] معلوم شد، حقایقى و موجوداتى خارجى بوده‏‌اند، نه چون مفاهیم که ظرف وجودشان تنها ذهن است، و نیز موجوداتى بوده‏‌اند که در پس پرده [[غیب]]، یعنى [[غیب]] [[آسمان‌ها]] و [[زمین]] [[نهان]] بوده‏‌اند، و عالم شدن به آن موجودات غیبى، یعنى آن طوری که هستند، از یک سو تنها براى موجود زمینى ممکن بوده، نه [[فرشتگان]] آسمانى، و از سوى دیگر آن [[علم]] در [[خلافت الهیه]] دخالت داشته است»<ref>[http://lib.eshia.ir/50081/1/181 ترجمه تفسیر المیزان، ج‏ ۱، ص ۱۸۱.]</ref>.


==پاسخ‌های دیگر==
==پاسخ‌ها و دیدگاه‌های متفرقه==
{{یادآوری پاسخ}}
{{یادآوری پاسخ}}
{{جمع شدن|۱. آیت‌الله سبحانی؛}}
{{جمع شدن|۱. آیت‌الله سبحانی؛}}

نسخهٔ ‏۱۴ نوامبر ۲۰۱۹، ساعت ۰۴:۲۱

الگو:پرسش غیرنهایی

آیا آدم پیامبر علم غیب داشت؟
موضوع اصلیبانک جامع پرسش و پاسخ علم غیب
مدخل اصلیعلم غیب

آیا آدم پیامبر(ع) علم غیب داشت؟ یکی از سؤال‌های مصداقی پرسشی تحت عنوان «آیا همه پیامبران علم غیب داشته‌اند؟» است. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤال‌های مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی علم غیب مراجعه شود.

عبارت‌های دیگری از این پرسش

پاسخ به این پرسش

علامه طباطبایی
علامه طباطبایی در کتاب «المیزان» در این‌باره گفته‌ است:
«این جمله: ﴿وَعَلَّمَ آدَمَ الأَسْمَاء كُلَّهَا اشعار دارد بر اینکه اسماء نامبرده، و یا مسماهاى آنها موجوداتى زنده و داراى عقل بوده‏‌اند، که در پس پرده غیب قرار داشته‌‏اند، و به همین جهت علم به آنها غیر آن نحوه علمى است که ما به اسماء موجودات داریم، چون اگر از سنخ علم ما بود، باید بعد از آنکه آدم به ملائکه خبر از آن اسماء داد، ملائکه هم مثل آدم داناى به آن اسماء شده باشند، و در داشتن آن علم با او مساوى باشند، براى اینکه هر چند در این صورت آدم به آنان تعلیم داده، ولى خود آدم هم به تعلیم خدا آن را آموخته بود. پس دیگر نباید آدم اشرف از ملائکه باشد، و اصولا نباید احترام بیشترى داشته باشد، و خدا او را بیشتر گرامى بدارد، و اى بسا ملائکه از آدم برترى و شرافت بیشترى می‌داشتند و نیز اگر علم نامبرده از سنخ علم ما بود، نباید ملائکه بصرف اینکه آدم علم به اسماء دارد قانع شده باشند، و استدلالشان باطل شود، آخر در ابطال حجت ملائکه این چه استدلالى است؟ که خدا به یک انسان مثلا علم لغت بیاموزد، و آن‌گاه وى را به رخ ملائکه مکرم خود بکشد، و به وجود او مباهات کند، و او را بر ملائکه برترى دهد، با اینکه ملائکه آن قدر در بندگى او پیش رفته‌‏اند که، ﴿لا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ[۱] آن‌گاه به این بندگان پاک خود بفرماید: که این انسان جانشین من و قابل کرامت من هست، و شما نیستید؟ آن‌گاه اضافه کند که اگر قبول ندارید، و اگر راست می‌‏گویید که شایسته مقام خلافتید، و یا اگر در خواست این مقام را می‌کنید، مرا از لغت‏‌ها و واژه‏‌هایى که بعدها انسان‌ها براى خود وضع می‌کنند، تا به وسیله آن یکدیگر را از منویات خود آگاه سازند، خبر دهید. علاوه بر اینکه اصلا شرافت علم لغت مگر جز براى این است که از راه لغت، هر شنونده‌‏اى به مقصد درونى و قلبى گوینده پى ببرد؟ و ملائکه بدون احتیاج به لغت و تکلم، و بدون هیچ واسطه‌‏اى اسرار قلبى هر کسى را می‌دانند، پس ملائکه یک کمالى ما فوق کمال تکلم دارند. و سخن کوتاه آنکه معلوم می‌شود آنچه آدم از خدا گرفت، و آن علمى که خدا به وى آموخت، غیر آن علمى بود که ملائکه از آدم آموختند، علمى که براى آدم دست داد، حقیقت علم به اسماء بود، که فرا گرفتن آن براى آدم ممکن بود، و براى ملائکه ممکن نبود، و آدم اگر مستحق و لایق خلافت خدایى شد، بخاطر همین علم به اسماء بوده، نه بخاطر خبر دادن از آن، و گر نه بعد از خبر دادنش، ملائکه هم مانند او با خبر شدند، دیگر جا نداشت که باز هم بگویند: ما علمى نداریم، ﴿سُبْحَانَكَ لاَ عِلْمَ لَنَا إِلاَّ مَا عَلَّمْتَنَا[۲] پس از آنچه گذشت روشن شد، که علم به اسماء آن مسمیات، باید طورى بوده باشد که از حقایق و اعیان وجودهاى آنها کشف کند، نه صرف نام‌ها، که اهل هر زبانى براى هر چیزى می‌گذارند، پس معلوم شد که آن مسمیات و نامیده‏‌ها که براى آدم معلوم شد، حقایقى و موجوداتى خارجى بوده‏‌اند، نه چون مفاهیم که ظرف وجودشان تنها ذهن است، و نیز موجوداتى بوده‏‌اند که در پس پرده غیب، یعنى غیب آسمان‌ها و زمین نهان بوده‏‌اند، و عالم شدن به آن موجودات غیبى، یعنى آن طوری که هستند، از یک سو تنها براى موجود زمینى ممکن بوده، نه فرشتگان آسمانى، و از سوى دیگر آن علم در خلافت الهیه دخالت داشته است»[۳].

پاسخ‌ها و دیدگاه‌های متفرقه

 با کلیک بر «ادامه مطلب» پاسخ باز و با کلیک بر «نهفتن» بسته می‌شود:  

پرسش‌های مصداقی همطراز

پرسش‌های وابسته

َ

منبع‌شناسی جامع علم غیب معصوم

َ

پانویس

 با کلیک بر فلش ↑ به محل متن مرتبط با این پانویس منتقل می‌شوید:  

  1. «در گفتار بر او پیشی نمی‌جویند و آنان به فرمان وی کار می‌کنند»؛ سوره انبیاء، آیه ۲۷.
  2. «گفتند: پاکاکه تویی! ما دانشی جز آنچه تو به ما آموخته‌ای، نداریم»؛ سوره بقره، آیه ۳۲.
  3. ترجمه تفسیر المیزان، ج‏ ۱، ص ۱۸۱.
  4. خدا همه اسم‌ها حقایق موجودات را به آدم(ع) آموخت، سپس آن "حقایق" را بر فرشتگان عرضه کرد و گفت: از اسامی این حقایق به من خبر دهید اگر راستگو هستید، * آنان گفتند: ما تو را تسبیح می‌کنیم، ما از چیزی آگاه نیستیم جز آنچه تو به ما آموخته‌ای، تویی توانا و حکیم». خداوند به آدم(ع) گفت: آدم! اسامی این حقایق را به فرشتگان بگو. هنگامی که آدم(ع) فرشتگان را از آن اسامی آگاه ساخت، خداوند به فرشتگان خطاب کرد و گفت: من به شما نگفتم که از "غیب" آسمان‌ها و زمین آگاهم و آنچه را آشکار کنید و پنهان نمایید می‌دانم؛ سوره بقره، آیه ٣١ - ٣٣.
  5. به تفسیر المیزان، ج١، ص ۱۱۵ - ١٢٢ مراجعه شود.
  6. آگاهی سوم یا علم غیب، ص ۹۰ و ۹۱
  7. تسنیم، ‏ج ۳ - ص ۲۵۰.
  8. و همه نام‌ها را به آدم آموخت سپس آنان را بر فرشتگان عرضه کرد و گفت: اگر راست می‌گویید نام‌های اینان را به من بگویید.گفتند: پاکاکه تویی! ما دانشی جز آنچه تو به ما آموخته‌ای، نداریم، بی‌گمان تویی که دانای فرزانه‌ای.فرمود: ای آدم! آنان را از نام‌های اینان آگاه ساز! و چون آنان را از نام‌های اینان آگاهانید فرمود: آیا به شما نگفته بودم که من نهان آسمان‌ها و زمین را می‌دانم و از آنچه آشکار می‌کنید و پوشیده می‌داشتید آگاهم؟؛ سوره بقره، آیه: ۳۱ - ۳۳.
  9. المیزان فی تفسیر القرآن فی تفسیر القرآن، ج۱، ص ۱۱۷.
  10. "فَإِنَ‏ الْعِلْمَ‏ الَّذِي‏ هَبَطَ بِهِ‏ آدَمُ‏ وَ جَمِيعَ‏ مَا فُضِّلَتْ‏ بِهِ‏ النَّبِيُّونَ‏ إِلَى‏ مُحَمَّدٍ خَاتَمِ‏ النَّبِيِّينَ‏ فِي‏ عِتْرَةِ مُحَمَّدٍ ص‏ فَأَيْنَ‏ يُتَاهُ‏ بِكُمْ‏ بَلْ‏ أَيْنَ‏ تَذْهَبُونَ‏‏ "؛ بحار الانوار، ج۲،ص ۲۰۹و ج۲۵، ص۳.
  11. علوم اهل بیت ویژگی‌ها ابعاد و مبادی آن، ص۸۸.