آیا پیامبر خاتم علم غیب داشت؟ (پرسش)

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
آیا پیامبر خاتم علم غیب داشت؟
موضوع اصلیبانک جامع پرسش و پاسخ علم غیب
مدخل اصلیعلم غیب

آیا پیامبر خاتم (ص) علم غیب داشت؟ یکی از سؤال‌های مصداقی پرسشی تحت عنوان «آیا همه پیامبران علم غیب داشته‌اند؟» است. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤال‌های مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی علم غیب مراجعه شود.

عبارت‌های دیگری از این پرسش

پاسخ جامع اجمالی

مقدمه

پیروان امامیه بر اساس دسته‌ای از آیات قرآن کریم، معتقد به آگاهی رسول خدا(ص) از غیب هستند با این وجود ظاهر دسته‌ای دیگر از آیات، آگاهی از غیب را از ایشان نفی می‌نمایند؛ در نگاه نخست ممکن است چنین برداشت شود که آیات ۱۰۱ سوره توبه[۱]، ۸۸ اعراف[۲]، ۲۵ جن[۳]، ۴۹ هود[۴] و برخی آیات دیگر[۵] در شمار آیاتی هستند که آگاهی رسول خدا(ص) از غیب را نفی می‌نمایند. تأمل در این آیات نشان می‌دهد که علم غیب مراتب و درجاتی دارد که بخشی از آن تنها در اختیار خداست و هیچ کس را به آگاهی از آن راهی نیست و بخشی دیگر غیبی است که خدای متعال آن را به بندگان برگزیده خود آن هم بر اساس شرایط و موقعیت هر فرد تعلیم داده است.در ادامه به تفصیل به پاسخ این پرسش می‌پردازیم.

معناشناسی غیب و علم غیب

معنای لغوی

«غیب» در لغت به امری که از حس (باطنی و ظاهری) پوشیده باشد، اطلاق شده است، خواه آن چیز هم اکنون تحقق یافته باشد یا بعد از این تحقق پیدا کند؛ ‌این واژه در مقابلِ شهود (شهادت) است به‌ معنای چیزی که با حواس قابل درک باشد[۶]. بنابراین معنای لغوی، اگر در کاربری عرفی عام - و نه اصطلاحی - «علم غیب» گفته شود، یعنی: «علم به هر چیزی که غایب از حواس بشری باشد»؛ چه علومی که قرآن و حدیث و کتب مفسران و متکلمان آن را «علم غیب» نامیده است و چه علومی که قرآن و حدیث و این کتب آن را «علم به غیب» نمی نامند.

معنای اصطلاحی

غیب در دایره‌ای خارج از عرف عام اهل لغت، اصطلاحی است که هم در قرآن کریم و حدیث معصومان از آن یاد شده و هم در آثار تفسیری و اعتقادی:

  1. اصطلاح قرآن و حدیث: واژه «غیب» در کاربری‌های آیات قرآن کریم و روایات، دو استعمال دارد؛ یکی: همان استعمال لغوی (امور پنهان از حواس) و دیگری: معنایی خاص‌تر از معنای لغوی است که تنها شامل اموری می‌‌شود که خدای متعال آگاهی از آنها را تنها به خود اختصاص داده و احدی از مخلوقاتش اعم از انبیاء، ملائکه و غیر ایشان را نیز از آن مطلع نکرده است که اصطلاحاً به آنها، «امور مستأثر» می‌‌گویند[۷]. اما واژه «علم غیب» در استعمالات قرآنی برای علم به هر غیبی اطلاق نشده است؛ بلکه به یکی از دو معنای ذیل آمده؛ کاربری اول: به علم ذاتی و استقلالی به امور غیبی؛ یعنی: علمی که از کسی گرفته نشده (علم غیر مستفاد)[۸]، و کاربری دوم: به خصوص علوم مختص به خدای تبارک و تعالی که در تعبیر روایات، علم مستأثر نامیده شدند[۹]. در این اصطلاح، علم به غیب فقط به علوم اختصاصی خداوند متعال (علم مکنون و مستأثر) که ذاتی بوده و اکتسابی نیستند اطلاق می‌شود و به علم دیگران اگرچه به تعلیم الهی یا اعطای او باشد غیب گفته نمی‌شود[۱۰].
  2. اصطلاح مفسران و متکلمان: واژه «غیب» در آثار تفسیری و اعتقادی نیز به دو گونه استعمال شده است؛ یکی: همان استعمال لغوی (امور پنهان از حواس)[۱۱]. این معنا هم شامل غیب مطلق و غیب نسبی می‌‌شود و هم شامل غیب به معنای «امور مستأثر» و امور غیر آن. و دیگری: معنای خاص که تنها به اموری اشاره دارد که دانستن آنها فقط در اختیار خدای تبارک و تعالی است (امور مستأثر). اما واژه «علم غیب» در استعمالات مفسران و متکلمان به همان دو معنایی که در اصطلاح قرآنی گذشت استفاده شده است. بنابر این، علم غیب در کاربری اول خود گاهی به کیفیت خاصی از دانش اطلاق می‌شود که ذاتی و غیرتبعی بوده و از دیگران فراگیری نشده باشد (یعنی مستفاد نباشد)[۱۲] و در کاربری دوم خود گاهی به خصوص علوم خاص الهی اطلاق شده است. لذا در این اصطلاح (چه در کاربری اول و چه در کاربری دوم) نیز، علم به غیب، مختص ذات خداوند است و به علم غیر خدا - هرچند ویژه باشد - به صورت مطلق «علم غیب» گفته نمی‌شود[۱۳]؛ بلکه به طور شایع، از لفظ «اطلاع بر مغیبات»[۱۴] یا «اِخبار از غیب»[۱۵] استفاده کرده‌اند. البته این بدان معنا نیست که مفسران یا متکلمان علم غیب را در معنای لغوی استفاده نکرده‌اند[۱۶] و بی‌شک، در این کاربری لغوی، دقت علمی رعایت نشده و باعث ایجاد شبهه نیز گشته است[۱۷].

اقسام علم غیب

با نگاه به اقسام امور غیبی

  1. علم به غیب مطلق: به حقیقت و واقعیت ناشناخته‌ای «غیب مطلق» گفته می‌شود که اطلاع از آن جز از راه دریافت علم از خدای متعال برای هیچ کس، در هیچ زمان و شرایطی امکان پذیر نیست[۱۸]. این غیب مطلق نیز بر دو گونه است: نخست: غیبی است که تنها برای برخی از برگزیدگان خود آشکار می‌‌کند: ﴿عَالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا * إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ[۱۹]. از جمله موارد این غیب: اموری که عقلاً تعلّق ادراکات حسی یا ادراکات عقلی به آنها ممکن نیست؛ مانند: ذات خدا یا برخی از نشانه‌های او؛ همچون: وحی، فرشتگان، بهشت و جهنم و رستاخیز که همه آنها از حواس ما غایب‌اند[۲۰]. دوم: غیبی است که نزد خود نگاه داشته و مختص ذات اوست. به این غیب مطلق دوم، «غیب مستأثر» یا «علم مستأثر» می‌‌گویند: ﴿إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَيُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَيَعْلَمُ مَا فِي الْأَرْحَامِ وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ مَاذَا تَكْسِبُ غَدًا وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ[۲۱]؛ لذا آگاهی از این نوع از غیب، «علم به غیب مطلق» نامیده می‌شود که در اصل مختص خدای تبارک و تعالی است، اما مانعی عقلی یا نقلی از دادن جزئیاتی از آن به برخی برگزیدگان الهی وجود ندارد؛ البته به مخلوق تعلیم‌یافته از این علم، در تعبیر قرآن و روایات، صفت «عالم به غیب» داده نمی‌شود؛ بلکه لفظ «اطلاع بر مغیبات» یا «اِخبار از غیب» به‌کار رفته است.
  2. علم به غیب نسبی: به حقیقت و واقعیت ناشناخته‌ای گفته می‌شود که برای بعضی از انسان‌ها غیب و برای بعضی دیگر آشکار به شمار می‌‌روند؛ یعنی: در مقایسه با شخص یا مکان یا زمان خاص غیب است، اما در برابر شخص یا مکان و زمان دیگر آشکار باشد یا به آشکار مبدل شود؛ مثلاً: اگر پیامبری از وجود غذایی در خانه شخص خبر می‌دهد برای خود پیامبر(ص) امر غیبی است؛ زیرا در خانه آن شخص حضور ندارد و از راهی دیگر نیز از اشیاء موجود در آن خانه اطلاع نیافته است. اما برای خود آن شخصی که در آن مکان زندگی می‏‌کند و از محتویات آن آگاه است، امری آشکار خواهد بود[۲۲]. این نوع از غیب می‌‌تواند مربوط به گذشته باشد که برای مردمان آن زمان آشکار بوده اما برای زمان ما غیب است؛ مثلاً: داستان حضرت یوسف(ع) که جزئیات آن را خدای متعال به پیامبر خاتم(ص) وحی کرده است: ﴿ذَلِكَ مِنْ أَنْبَاءِ الْغَيْبِ نُوحِيهِ إِلَيْكَ[۲۳] و می‌‌تواند مربوط به آینده باشد که برای حاضران در زمان خاص غیب بوده اما در زمان آینده که رخ می‌‌دهد آشکار می‌‌شود؛ مثلاً: زمان رحلت حضرت سلیمان(ع) برای جنیانی که برای او کار می‌‌کردند غیب بود اما پس از این رخداد آشکار شد: ﴿فَلَمَّا قَضَيْنَا عَلَيْهِ الْمَوْتَ مَا دَلَّهُمْ عَلَى مَوْتِهِ إِلَّا دَابَّةُ الْأَرْضِ تَأْكُلُ مِنْسَأَتَهُ فَلَمَّا خَرَّ تَبَيَّنَتِ الْجِنُّ أَنْ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ الْغَيْبَ مَا لَبِثُوا فِي الْعَذَابِ الْمُهِينِ[۲۴].[۲۵] لذا آگاهی از این نوع از غیب، با مسامحه و بدون اعمال دقت علمی می‌توان آن را «علم به غیب نسبی» اطلاق کرد.

با نگاه به عالِم به آن

  1. علم غیب ذاتی (علم غیب مستقل): مراد از مستقل یا ذاتی بودن علم اینکه آگاهی و احاطه به امور غیبی دارنده این علم از کسی گرفته نشده و نیاموخته؛ بلکه به طور استقلالی از ذات خود دارد. این‌گونه از آگاهی و احاطه تنها به خداوند متعال اختصاص دارد و هیچ آفریده‌ای این ویژگی را ندارد. خدای متعال درباره این نحوه از علم می‌فرماید: ﴿قُل لّا يَعْلَمُ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ الْغَيْبَ إِلاَّ اللَّهُ[۲۶]. بنابر این، علم خداوند به اموری که ما به آنها «غیب» می‌گوییم، از این قبیل است؛ زیرا تنها ذات باری تعالی به همه هستی احاطه وجودی و علمی دارد. البته چنین علمی ازلی و ابدی و نامتناهی است.
  2. علم غیب اکتسابی (علم غیب تبعی): این علم، در مقابل علم غیب ذاتی قرار دارد. مراد از تبعی یا اکتسابی بودن علم اینکه اطلاع دارنده این دانش از امور غیبی از ذات خود نمی‌خیزد؛ بلکه دانشی است که از دیگری گرفته شده و از راه تعلیم الهی به دست می‌آید. این علم با این ویژگی‌ها قطعاً علمی غیر مستقل، غیرذاتی، مقید به اراده الهی و نسبت به علم الهی محدود است. این‌گونه از آگاهی‌ها علومی هستند که خدای متعال به برخی برگزیدگان خود عنایت می‌‌کند؛ در قرآن کریم فرمود: ﴿عَالِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا * إِلَّا مَنِ ارْتَضَى مِنْ رَسُولٍ[۲۷]. اطلاق «علم غیب» به اینچنین علمی تنها از باب مسامحه و عدم اعمال دقت است؛ و گرنه در اصطلاح قرآن و حدیث به چنین دانشی «علم غیب» گفته نمی‌شود. بهترین نامی که برای اینگونه از علم‌ها به کار رفته «اطلاع از مغیبات» یا «اخبار از غیب» است. بنابر این، این علم تنها در مواردی که خدای متعال اذن دهد و با تعلیم الهی به رسولان، فرشتگان و اولیای الهی داده می‌‌شود. قرآن کریم مملو از خبرهای غیبی پیامبران و غیر پیامبران است و آگاهی از غیب هر کدام به جهت مراتب با دیگری متفاوت است[۲۸].

با نگاه به اختصاصی بودن علم

بر اساس چند روایت از امام باقر(ع) و امام صادق(ع)[۲۹] می‌‌توان علم غیب را بر دو گونه تقسیم کرد:

  1. علم غیب مکفوف (علم غیب مستأثر): یعنی علمی که خدای متعال آن را مخصوص خود قرار داده و بنا نیست به کسی داده شود؛ به یکی از دو دلیل؛ یکی: اینکه اصولاً آگاهی از این علم در توان مخلوقات و ممکنات نیست و عقلاً موجود محدود ناتوان از دریافت علم نامحدود است. دیگری: اینکه برفرض که این علم از لحاظ عقلی امکان اعطای به دیگری داشته باشد، اما اراده الهی بر این تعلق گرفته که داده نشود. از این علم در روایت به علم خاص، علم مکفوف، علم موقوف، علم مخزون، علم مکنون و علم مستأثر یاد شده است.
  2. علم غیب مبذول: یعنی علمی که در اصل از آن خدای متعال است (چون علم غیب مختص اوست) اما به دلایلی به برخی از برگزیدگان الهی داده شده است. این علم به معنای علمی است که در عرصۀ جهان هستی به مرحلۀ ظهور رسیده یا خواهد رسید. آنچه در جهان پهناور هستی تحقق پذیرفته است، مصداق‌های علم مبذول است و آنچه بعداً نیز اتفاق خواهد افتاد، در قلمرو مصداق‌های علم مبذول جای دارد. در روایت آمده است که بداء الهی نیز در این علم واقع می‌شود. از این علم در روایت به علم عام، علم مبذول، و علم محمول نام برده شده است[۳۰].

انحصار علم غیب ذاتی و مطلق به خداوند

بر اساس دسته‌ای از آیات قرآن کریم، علم به غیب، تنها در اختیار خداوند و مختص به اوست؛ زیرا تنها اوست که احاطۀ همه جانبه بر تمامی عالم دارد. علم خدا به زمان، مکان و یا حالت خاصی منحصر نمی‌شود، جز او کسی عالم به غیب نیست و در حقیقت، همه چیز نسبت به او مشهود است. آیاتی همچون ﴿وَعِندَهُ مَفَاتِحُ الْغَيْبِ لاَ يَعْلَمُهَا إِلاَّ هُوَ[۳۱]، ﴿وَيَقُولُونَ لَوْلاَ أُنزِلَ عَلَيْهِ آيَةٌ مِّن رَّبِّهِ فَقُلْ إِنَّمَا الْغَيْبُ لِلَّهِ فَانتَظِرُواْ إِنِّي مَعَكُم مِّنَ الْمُنتَظِرِينَ[۳۲]، ﴿قُل لّا يَعْلَمُ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ الْغَيْبَ إِلاَّ اللَّهُ وَمَا يَشْعُرُونَ أَيَّانَ يُبْعَثُونَ[۳۳]، ﴿هُوَ اللَّهُ الَّذِي لا إِلَهَ إِلاَّ هُوَ عَالِمُ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ هُوَ الرَّحْمَنُ الرَّحِيمُ[۳۴] و ... از این جمله‌اند.

مراد از غیب در این آیات همان علم غیب ذاتی و مطلق است که جز خدای متعال، دیگران دستیابی به آن ندارند[۳۵].

امکان دسترسی غیر خدا به غیب تبعی و محدود

بر اساس برخی آیات مانند: ﴿عَالِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا إِلَّا مَنِ ارْتَضَى مِنْ رَسُولٍ[۳۶] و ﴿وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيُطْلِعَكُمْ عَلَى الْغَيْبِ وَلَكِنَّ اللَّهَ يَجْتَبِي مِنْ رُسُلِهِ مَنْ يَشَاءُ[۳۷]، برخی از برگزیدگان الهی می‌توانند از علم غیب برخوردار باشند گرچه اصل برخورداری از این علم، منحصر در خدای متعال است؛ لکن قرآن کریم اطلاع از امور غیبی که توسط خدای متعال به برگزیدگان اعطا می‌شود را "علم غیب" نمی‌نامد بلکه با تعبیر ﴿یُظْهِرُ عَلَی غَیْبِهِ﴾ و امثال آن از این علم یاد می‌کند که به معنای آگاهی و اطلاع بر این غیب است و این نشانه تفاوت بین این دو واژه و عنوان در کاربری‌های قرآن کریم است.

روشن است که مراد از علم غیب در این آیات، علم غیب، تبعی، محدود و اکتسابی است؛ چراکه هیچ‌کس‌ جز خدا به علم غیب به صورت ذاتی و استقلالی دسترسی‌ نداشته و علومی که‌ از جانب‌ خدا به‌ غیر عنایت‌ شده‌، از ناحیۀ او بوده‌ و تمام‌ موجودات‌ هر یک‌ در حدّ خود و به‌ نوبۀ خود دارای علم‌ هستند، منتها به‌ تعلیم و رضایت خدا و با تأییدات او. در این‌ صورت‌ بین‌ آیاتی که‌ علم‌ غیب‌ را منحصر به‌ خدا می‌دانند‌ و آیاتی که‌ رسولان‌ الهی را نیز عالم‌ به‌ غیب‌ می‌‌دانند، تنافی و تضادّی نیست‌‌،؛ چراکه اولا انبیا به غیب مطلق و نامحدود دسترسی‌ نداشته و بیش از ظرفیت محدود وجودی‌ خود نمی‌‏توانند از آن عالم نامحدود استفاده کنند؛ ثانیا در همان استفاده‏‌های‌ محدود خود نیز استقلال ندارند و علومشان بالذات نیست بلکه به تأییدات و افاضات پروردگار جهان نیازمندند. به عبارت دیگر علم آنها به غیب، تبعی است و نه ذاتی و استقلالی؛ لذا می‌‌توان گفت: در مواردی که پیامبر و امام، علم غیب را از خود نفی می‌کنند مانند: ﴿قُل لاَّ أَقُولُ لَكُمْ عِندِي خَزَائِنُ اللَّهِ وَلا أَعْلَمُ الْغَيْبَ[۳۸]، منظورشان، علم غیب ذاتی و مطلق است، نه علم غیب تبعی و مقید که به تعلیم خداوند است[۳۹].

بله براساس حقیقت و چیستی غیب در قرآن و روایات که غیب تنها به آن دسته از علومی اطلاق شده که اختصاص به خدای متعال داشته و خداوند نیز احدی را از آن مطلع نکرده مگر با اراده خود، به علومی که برگزیدگان الهی به واسطه تعلیم او از خزانه علم خداوند آگاه می‌شوند علم غیب گفته نمی‌شود، بلکه غیب تنها علومی است که اختصاص به خدای متعال دارد و طبق این معنا دیگران دسترسی به آن ندارند. با این بیان جمع میان آن دسته از آیات و روایاتی که علم غیب را منحصر در خدا می‌دانند با دسته‌ای که به آگاهی اولیای الهی از غیب اشاره دارند، چنین است که مراد از آیات و روایات دسته اول همان علومی است که مختص خداوند است و احدی از آن مطلع نیست و مراد از دسته دوم، آن دسته از علوم فراطبیعی و غیراکتسابی آنهاست که خدای متعال از علم خود در اختیارشان گذاشته و در اصطلاح قرآن به آن غیب گفته نمی‌شود. هرچند به لحاظ لغوی و نسبت به دیگران، این بخش نیز غیب نامیده می‌شود[۴۰].

برخورداری پیامبراکرم(ص) از علم غیب

همانگونه که گذشت در قرآن مجید آیاتی وجود دارد که آشکارا آگاهی پیامبران و برخی از بندگان خاص خدا، از امور پنهانِ از حس را تصدیق می‌کند. روشن است که یکی از این پیامبران و بلکه خاتم و افضل آنان پیامبر اکرم(ص) هستند بنابراین اگر برخورداری از علم غیب و آگاهی از آن برای یکی از انبیا به اثبات برسد، به طریق اولی برای آن حضرت به اثبات خواهد رسید.

ادله آگاهی پیامبراکرم(ص) از غیب

براساس برخی ادله عقلی و نقلی می‌توان آگاهی پیامبر اکرم (صل الله علیه و آله) از علم غیب را به اثبات رساند که در ادامه به برخی از آنها اشاره می‌شود.

دلایل نقلی

ادله قرآنی

گذشته از آیاتی که به طور عام به برخورداری انبیا و برخی از اولیای الهی از علم غیب تصریح می‌نمایند، آیاتی از قرآن نیز کریم به طور خاص بر آگاهی پیامبراکرم(ص) از غیب دلالت داشته و بیان می‌کنند که آن حضرت از طریق وحی به برخی اموری غیبی آگاه شده و به تمام اسرار و رموز قرآن کریم و علوم غیبی مستور در آن نیز عالم بود. برخی از این آیات عبارت‌اند از:

  1. ﴿وَمَا كُنْتَ بِجَانِبِ الْغَرْبِيِّ إِذْ قَضَيْنَا إِلَى مُوسَى الْأَمْرَ وَمَا كُنْتَ مِنَ الشَّاهِدِينَ وَلَكِنَّا أَنْشَأْنَا قُرُونًا فَتَطَاوَلَ عَلَيْهِمُ الْعُمُرُ وَمَا كُنْتَ ثَاوِيًا فِي أَهْلِ مَدْيَنَ تَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِنَا وَلَكِنَّا كُنَّا مُرْسِلِينَ وَمَا كُنْتَ بِجَانِبِ الطُّورِ إِذْ نَادَيْنَا وَلَكِنْ رَحْمَةً مِنْ رَبِّكَ لِتُنْذِرَ قَوْمًا مَا أَتَاهُمْ مِنْ نَذِيرٍ مِنْ قَبْلِكَ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ[۴۱]، در این آیه خداوند متعال سرگذشت حضرت موسی و فرعون را بیان کرده و اخباری را مطرح نموده که حدود دو هزار سال از وقوع آنها ‌گذشته است. روشن است که خبر دادن پیامبراکرم(ص) از آن اخبار، چیزی جز آگاهی آن حضرت به تعلیم الهی و به واسطه وحی از غیب نیست.
  2. ﴿وَإِذْ أَسَرَّ النَّبِيُّ إِلَى بَعْضِ أَزْوَاجِهِ حَدِيثًا فَلَمَّا نَبَّأَتْ بِهِ وَأَظْهَرَهُ اللَّهُ عَلَيْهِ عَرَّفَ بَعْضَهُ وَأَعْرَضَ عَن بَعْضٍ فَلَمَّا نَبَّأَهَا بِهِ قَالَتْ مَنْ أَنبَأَكَ هَذَا قَالَ نَبَّأَنِيَ الْعَلِيمُ الْخَبِيرُ[۴۲]، بر اساس این آیه رسول خدا(ص) بی‌آنکه در کنار همسر خود باشد و از نزدیک شاهد بازگویی راز خود باشد، از آن مطلع شد و همین امر شگفتی همسرش را پدید آورد تا جایی که از رسول خدا از منشأ این آگاهی پرسید و آن حضرت تأیید کرد خداوند او را از این راز باخبر کرده است. آیه به خوبی نشان می‏دهد رسول خدا(ص) با تعلیم الهی می‏تواند از اسرار غیبی آگاه شود[۴۳]. به عبارتی دیگر دقت در مجموع آیه، به خصوص جملۀ آخر ﴿نَبَّأَنِیَ الْعَلِیمُ الْخَبِیرُ﴾ به روشنی گواهی می‌دهد خداوند پیامبر خاتم(ص) را از غیر راه وحی قرآنی از پس پرده غیب آگاه ساخته بود[۴۴].
  3. ﴿وَمَا صَاحِبُكُمْ بِمَجْنُونٍ وَلَقَدْ رَآهُ بِالْأُفُقِ الْمُبِينِ وَمَا هُوَ عَلَى الْغَيْبِ بِضَنِينٍ[۴۵]، این آیه ضمن تکذیب نسبت ناروای جنون درباره پیامبر اکرم(ص) و تنزیه پیامبر از بخل ورزیدن نسبت به آگاهی‌های غیبی، اطلاع پیامبر را نسبت به غیب به طور اجمال و مشاهده فرشته به طور صریح بیان می‌کند و بدین ترتیب بر اصل آگاهی پیامبر از غیب دلالت دارد. تمام آیات و داستان‌هایی که خداوند متعال برای پیامبر(ص) بیان می‌‌کند و ایشان را از اخبار غیبی آگاه می‌‌سازد، دلیل بر آگاهی ایشان از علم غیب و خبرهای پنهانی است[۴۶].
  4. ﴿غُلِبَتِ الرُّومُ فِي أَدْنَى الْأَرْضِ وَهُمْ مِنْ بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَيَغْلِبُونَ فِي بِضْعِ سِنِينَ لِلَّهِ الْأَمْرُ مِنْ قَبْلُ وَمِنْ بَعْدُ وَيَوْمَئِذٍ يَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ[۴۷]، این آیه مشتمل نیز بر خبر غیبی غلبه مسلمانان بر رومیان است که پیامبر اکرم(ص) از آن خبر داده است.
  5. ﴿لَقَدْ صَدَقَ اللَّهُ رَسُولَهُ الرُّؤْيَا بِالْحَقِّ لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ إِن شَاء اللَّهُ آمِنِينَ مُحَلِّقِينَ رُؤُوسَكُمْ وَمُقَصِّرِينَ لا تَخَافُونَ فَعَلِمَ مَا لَمْ تَعْلَمُوا فَجَعَلَ مِن دُونِ ذَلِكَ فَتْحًا قَرِيبًا[۴۸]. این آیات نیز دال بر فتح مکه است در زمانی که مسلمانان هنوز دارای چنین قدرتی نبودند، اما خداوند پیامبر خود را از آن آگاه کرده است[۴۹].
ادله روایی

در برخی از روایات نیز دربارۀ خبرهای پیامبر خاتم(ص) از غیب مواردی بیان شده است مانند:

  1. خبر ایشان از کشته شدن عمار یاسر به دست ستمگران[۵۰].[۵۱]
  2. یا آنجا که رسول اکرم(ص) به علی(ع) فرمود: "تو با پیمان‌‌شکنان و ستمکاران و شورشگران نبرد خواهی کرد»[۵۲].
  3. همچنین حضرت خبر از جنگ زبیر با علی {{ع} داد که این امر نیز محقق شد[۵۳].
  4. یکی دیگر از خبرهای غیبی پیامبر اکرم(ص)، خبر از غیبت امام زمان(ع) است: ابو بصیر از امام صادق(ع) نقل می‌کند که حضرت از پدرانش روایت کردند که پیامبر خدا(ص) فرمود: "مهدی، از فرزندان من است. نام او، نام من وکنیه او، کنیه من است. شبیه‌ترین مردم به من در خلقت و اخلاق است. غیبت او و حیرت مردم چنان خواهد بود که مردم از دینشان گمراه می‌شوند و در این هنگام، او مانند شهابی نورافشانی می‌آید و زمین را از عدل و داد پرمی‌کند، همان گونه که از ظلم و ستم پر شده است"[۵۴].
  5. اخبار غیبی دیگری نیز از رسول خدا روایت شده است اخباری همچون: خبر از مرگ ابوذر در تنهایی؛ خبر از مسلط شدن بنی امیه بر جان و مال و مردم؛ خبر فتح عراق، شام، بیت المقدس، مصر، ایران؛ خبر از شکست دولت عرب در برابر هلاکو که در قرن سوم هجری رخ داد و...[۵۵].

دلیل عقلی

پیامبر اکرم(ص) برای تمامی افراد عالم بر انگیخته شده و لذا نه تنها شریعت آن حضرت باید کامل بوده و در هر عصر و زمانی و برای هر قوم و گروهی قابل اجرا باشد بلکه صاحب آن شریعت نیز باید به خصوصیات افراد و نفوس آنان، تا روز قیامت آگاه باشد و الا رسالت او ناقص و اصلاح و عدالت گستری او فراگیر نخواهد بود. بنابراین پیامبر خاتم(ص) باید احاطۀ غیبی نه تنها به احکام و موضوعات آنها داشته باشد، بلکه از موضوعات خارجی نیز مطلع باشد. پیامبر هم از راه عادی، علومی را به دست آورده بود و هم از راه غیر عادی و علم غیب، منتها با توجه به اینکه دنیا دار تکلیف است و ایشان همانند سایر مردم، مکلّف به تکالیف الهی بودند، نه علوم غیر عادی مگر در مواردی که خداوند به آنها اجازه می‌داد، از علوم غیر عادی برای اعجاز و اثبات حق بودن دعوت یا دعوا استفاده می‌کردند[۵۶].

پاسخ به آیات نافی برخورداری پیامبراکرم از علم غیب

با این حال دسته‌ای دیگر از آیات نیز در قرآن کریم هستند که در نگاه نخست گویا برخورداری پیامبراکرم (ص) از غیب را انکار می‌نمایند. وجه جمع میان این آیات با آیات گذشته چنین است که اصل برخورداری آن حضرت از غیب را پذیرفته و نفی یا انکار علم غیب را در آیات نافیه، به علم غیب ذاتی، استقلالی و غیر تعلیمی حمل می‌نماییم.

نتیجه گیری

در قرآن کریم دو دسته آیات پیرامون آگاهی از غیب وجود دارد. دسته ای این علم را تنها مختص خداوند می‌دانند و دسته‌ای دیگر آگاهی از آن را برای برخی برگزیدگان الهی و با اذن و رضایت خدای متعال، ممکن می‌دانند. تأمل در این آیات نشان می‌دهد علم غیب مراتب و درجاتی دارد که بخشی از آن تنها در اختیار خداست و هیچ کس را به آگاهی از آن راهی نیست و بخشی دیگر غیبی است که خدای متعال آن را به بندگان برگزیده خود آن هم بر اساس شرایط و موقعیت هر فرد تعلیم داده است. حال با توجه به آنکه یکی از این پیامبران برگزیده الهی و بلکه خاتم و افضل آنان، پیامبر اکرم(ص) است بنابراین اگر برخورداری از علم غیب و آگاهی از آن برای یکی از انبیا به اثبات برسد، به طریق اولی برای آن حضرت به اثبات خواهد رسید. گذشته از آیاتی که به طور عام به برخورداری انبیا و برخی از اولیای الهی از علم غیب تصریح می‌نمایند، آیاتی از قرآن نیز به طور خاص بر آگاهی پیامبراکرم(ص) از غیب دلالت داشته و بیان می‌کنند که آن حضرت از طریق وحی به برخی اموری غیبی آگاهی داشته است. گذشته از آیات، روایات بسیاری نیز موجود است که متضمن اخبار غیبی آن حضرت در امور مختلف است. با این حال دسته‌ای دیگر از آیات نیز در قرآن کریم هستند که در نگاه نخست گویا برخورداری پیامبراکرم از غیب را انکار می‌نمایند. وجود چنین آیاتی موجب شده تا برخی در برخورداری پیامبراکرم از غیب تردید نموده و احیاناً آن را انکار نمایند. حال آنکه وجه جمع میان این آیات با آیات گذشته چنین است که اصل برخورداری آن حضرت از غیب را پذیرفته و مراد از علم غیب را در در آیات نافیه، علم غیب ذاتی، استقلالی و غیر تعلیمی می‌دانیم.

پاسخ‌ها و دیدگاه‌های متفرقه

۱. آیت‌الله حسینی میلانی؛
آیت‌الله سید محمد هادی حسینی میلانی در کتاب «دیدگاه‌های علمی» در این‌باره گفته‌است: «به تعلیم خداوند متعال، حضرت ختمی مرتبت (ص) و ائمه هدی (ع) دارای علم ما کان و علم ما هو کائن إلی یوم القیامة هستند و نیز خداوند متعال، تنزیل و تأویل آنچه به او وحی فرموده که تماما عالم اکبر و کتاب آفاقی و انفسی منطوی در اوست، تعلیم فرموده و از آن حضرت به اوصیای او (ع) رسیده است و مراد از علم غیبی که در آیات مقدسه از غیر حق تعالی سلب شده و نیز بر حَسَب بعضی روایات از ائمه سلب شده، علم ذاتی است که اختصاص به ذات مقدس ربوبی دارد و سایر موجودات به اعطای او تعالی و تقدس می‌باشد»[۵۷].
۲. آیت‌الله سبحانی؛
آیت‌الله جعفر سبحانی در کتاب‌های «آگاهی سوم یا علم غیب»، «منشور جاوید» و «راهنمای حقیقت» در این باره گفته است:

«در قرآن مجید آیاتی وجود دارد که آشکارا آگاهی پیامبران و برخی از بندگان خاص خدا را از امور پنهان از حس، تصدیق می‌کند و هیچ فرد مسلمانی که قرآن را وحی آسمانی می‌داند پس از دقت در مفاد آنها، نمی‌تواند در این مسأله تردید داشته باشد.(...) ﴿وَإِذْ أَسَرَّ النَّبِيُّ إِلَى بَعْضِ أَزْوَاجِهِ حَدِيثًا فَلَمَّا نَبَّأَتْ بِهِ وَأَظْهَرَهُ اللَّهُ عَلَيْهِ عَرَّفَ بَعْضَهُ وَأَعْرَضَ عَن بَعْضٍ فَلَمَّا نَبَّأَهَا بِهِ قَالَتْ مَنْ أَنبَأَكَ هَذَا قَالَ نَبَّأَنِيَ الْعَلِيمُ الْخَبِيرُ[۵۸]. دقت در مجموع آیه، به خصوص جمله آخر ﴿نَبَّأَنِيَ الْعَلِيمُ الْخَبِيرُ به روشنی گواهی می‌دهد که خداوند او را از غیر راه وحی قرآنی از پس پرده غیب آگاه ساخته بود.[۵۹] صحیح بخاری و مسلم و کتاب‌‌های سیره، مالامال از گزارش‌‌های غیبی است که پیامبر (ص) از آنها خبر داده است که فقط به عنوان نمونه دو مورد را یادآور می‌‌‌شویم: (۱): آن‌گاه که عمار یاسر با پشتی مالامال از سنگ برای ساختن مسجد حضور پیامبر خدا (ص) رسید، عرض کرد: "ای رسول خدا! آنان مرا با این بار سنگین به حد مرگ رساندند". حضرت از زنده ماندن او خبر داد و گفت: این‌ها قاتل تو نیستند، مرگ تو به دست گروهی شورش‌گر و متجاوز است. «وَیْحَ عَمّارٍ تَقتُلُه الفِئةُ الباغیةُ یَدعُوهُم إلی الجَنَّةِ وَ یَدعُونَه إلَی النّارِ».[۶۰]؛ (۲): پیامبر (ص) به علی (ع) فرمود: «تُقاتِلُ النّاکثینَ وَ القاسِطینَ وَ المارِقینَ»[۶۱]»[۶۲].

«قرآن پیامبر گرامی را انسان آگاه از غیب معرفی می‏‌کند، به طور مسلم این آگاهی از درون ذات او نجوشیده بلکه مانند دیگر علوم و آگاهی‌‏های او، از برون بر او القا شده؛ و به وسیله وسائل، از پس پرده غیبت به اذن الهی گزراش می‌‏دهد. از آنجا که گروهی از بی‌‏خبران از مقام اولیا آگاهی پیامبر از غیب، یک نوع الوهیت تصور کرده‌‏اند و چنین وانمود می‏‌کنند که آگاهی از غیب از آن خدا است و کسی در این وصف شریک و همتای او نیست، لازم است قدری در این مورد به صورت موجز سخن بگوییم تا حقیقت روشن گردد ولی اجمالاً یادآور می‌‏شویم: آنچه که از آن خدا بوده و نشانه الوهیت است علم نامحدود و بی‏پایان اوست، نه علم محدود و مکتسب از دیگری! و علوم اولیای الهی از مقوله دوم است نه از مقوله اولی. اکنون وقت آن رسیده با آیاتی که بر آگاهی پیامبر (ص) از پشت پرده غیب گواهی می‌‏دهند آشنا شویم. و در این مورد به ذکر چند آیه بسنده می‌‏کنیم: (۱): ﴿عَالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا* إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا[۶۳]. مفاد آیه بسیار روشن است و به خوبی می‌فهماند که علم غیب، از خدا است و او فرستادگان خود را از غیب آگاه می‌‏کند. (۲): ﴿وَمَا صَاحِبُكُم بِمَجْنُونٍ* وَلَقَدْ رَآهُ بِالأُفُقِ الْمُبِينِ* وَمَا هُوَ عَلَى الْغَيْبِ بِضَنِينٍ[۶۴]. بنابراین به خوبی از آیه بر می‌‏آید که خداوند رسول گرامی خود را توسط فرشته وحی بر غیب آگاه کرده است؛ (...) از آیاتی که تا اینجا نقل شد، به خوبی استفاده می‌‏شود پیامبر اکرم (ص) بسان دیگر پیامبران الهی چون آدم، نوح ، یعقوب ، یوسف ، صالح، داوود، سلیمان و عیسی، از غیب ، خبر می‌‏داد»[۶۵].

«خبر شهادت امیرالمؤمنین (ع) به دست بدبخت ترین انسان‌ها: پیامبر خاتم (ص) در حالی که اشک در دیدگان او حلقه زده بود، به امام علی (ع) فرمود: در چنین ماهی (ماه رمضان) خون تو حلا‌ل شمرده می‌شود. من می‌بینم که در حال نماز به دست بدبخت‌ترین انسان‌های تاریخ، کشته می‌شوی. او همانند پی‌کننده ناقه صالح سنگدل است، ضربتی برسرت می‌زند و محاسنت را از خون سرت رنگین می‌کند.

مرگ ابوذر در تنهایی: ابوذر در یکی از جنگ‌ها از ارتش اسلا‌م عقب ماند، هرچه برمرکب خود فشار آورد که از جای برخیزد، سودی نبخشید، شتر را رها کرد و اثاث سفر را برپشت خود نهاد، و به راه افتاد تا هرچه زودتر به مسلمانان برسد. ارتش اسلا‌م در نقطه‌ای به دستور پیامبر منزل کرده و به استراحت پرداخته بودند، ناگهان سیاهی شخصی که با بار گران پیاده می‌آمد، از دور نمایان شد. یک نفر از یاران رسول خدا از دور او را شناخت و به پیامبر گفت: این مرد تنها می‌آید، ابوذر است، در این لحظه پیامبر فرمودند: خدا ابوذر را رحمت کند که تنها راه می‌رود، تنها می‌میرد و تنها برانگیخته می‌شود. آینده نشان داد که خبر پیامبر عین واقع بود، زیرا وی در بیابان (ربذه) در تبعید، دور از اجتماع در کنار دختر خویش با وضع رقّت‌باری جان سپرد. این دو نمونه از خبرهای غیبی پیامبر گرامی است که مطرح گردید. هرگونه ذکر خبرهای غیبی پیامبر به کتابی مستقل نیاز دارد. براین اساس، اولیای الهی براثر صفای باطن، به اذن الهی از آینده خبر می‌دهند و چه بسا به خاطر محدَّث بودن، پرده از چهره غیب بردارند»[۶۶].
۳. آیت‌الله م‍ح‍م‍دی‌ ری‌ش‍ه‍ری‌؛
آیت‌الله محمد م‍ح‍م‍دی‌ ری‌ش‍ه‍ری‌ در دو کتاب «دانشنامهٔ امام مهدی» و «شرح زیارت جامعه کبیره» در این باره گفته است:

«خبر دادن پیامبر (ص) از غیبت امام مهدی (ع): «عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنِ الصَّادِقِ (ع) عَنْ آبَائِهِ (ع) قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص): الْمَهْدِيُّ مِنْ وُلْدِي اسْمُهُ اسْمِي وَ كُنْيَتُهُ كُنْيَتِي أَشْبَهُ النَّاسِ بِي خَلْقاً وَ خُلْقاً تَكُونُ لَهُ غَيْبَةٌ وَ حَيْرَةٌ حَتَّى يَضِلَّ الْخَلْقُ عَنْ أَدْيَانِهِمْ فَعِنْدَ ذَلِكَ يُقْبِلُ كَالشِّهَابِ الثَّاقِبِ فَيَمْلَؤُهَا عَدْلًا وَ قِسْطاً كَمَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْرا»[۶۷]، «عَنْ صَالِحِ بْنِ عُقْبَةَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ الْبَاقِرِ (ع) عَنْ آبَائِهِ (ع) قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص): الْمَهْدِيُّ مِنْ وُلْدِي تَكُونُ لَهُ غَيْبَةٌ وَ حَيْرَةٌ تَضِلُّ فِيهَا الْأُمَمُ يَأْتِي بِذَخِيرَةِ الْأَنْبِيَاءِ فَيَمْلَؤُهَا عَدْلًا وَ قِسْطاً كَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْما»[۶۸]، «عَنِ الْهَرَوِيِّ عَنِ الرِّضَا (ع) عَنْ آبَائِهِ (ع) قَالَ: قَالَ النَّبِيُّ (ص): وَ الَّذِي بَعَثَنِي بِالْحَقِّ بَشِيراً لَيَغِيبَنَّ الْقَائِمُ مِنْ وُلْدِي بِعَهْدٍ مَعْهُودٍ إِلَيْهِ مِنِّي حَتَّى يَقُولَ أَكْثَرُ النَّاسِ مَا لِلَّهِ فِي آلِ مُحَمَّدٍ حَاجَةٌ وَ يَشُكُّ آخَرُونَ فِي وِلَادَتِهِ فَمَنْ أَدْرَكَ زَمَانَهُ فَلْيَتَمَسَّكْ بِدِينِهِ وَ لَا يَجْعَلْ لِلشَّيْطَانِ إِلَيْهِ سَبِيلًا بِشَكِّهِ فَيُزِيلَهُ عَنْ مِلَّتِي وَ يُخْرِجَهُ مِنْ دِينِي فَقَدْ أَخْرَجَ أَبَوَيْكُمْ مِنَ الْجَنَّةِ مِنْ قَبْلُ وَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ جَعَلَ الشَّياطِينَ أَوْلِياءَ لِلَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ»[۶۹]، «بِإِسْنَادِ التَّمِيمِيِّ عَنِ الرِّضَا (ع) عَنْ آبَائِهِ (ع) قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص): لَا تَقُومُ السَّاعَةُ حَتَّى يَقُومَ الْقَائِمُ الْحَقُّ مِنَّا وَ ذَلِكَ حِينَ يَأْذَنَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ لَهُ وَ مَنْ تَبِعَهُ نَجَا وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْهُ هَلَكَ اللَّهَ اللَّهَ عِبَادَ اللَّهِ فَأْتُوهُ وَ لَوْ عَلَى الثَّلْجِ فَإِنَّهُ خَلِيفَةُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ خَلِيفَتِي»[۷۰][۷۱].

«آگاهی از غیب، برای پیامبر (ص) متصور است و بر خلاف توهم پاره‌ای از اهل سنت که حتی دانش غیبی پیامبر (ص) را هم برنمی‌تابند، برگزیدگان عالم با اراده الهی، از غیب با خبر خواهند شد. آنچه قطعی است، این که آنان، این دانش را برای هدایت مردم به کار می‌برند و زندگی شخصی خود را بر اساس معلومات غیبی خویش، بنا نمی‌کنند[۷۲].
۴. آیت‌الله جوادی آملی؛
آیت الله عبدالله جوادی آملی در کتاب «پیامبر رحمت» در این‌باره گفته است: «رسول خدا (ص) گستره زمان و حرکت تاریخ را در نور دیده است و برای علم او حدی نیست. گذشته را می‌بیند چنانکه آینده را می‌نگرد. چیزی در جهان امکان یافت نمی‌شود، جزآنکه پیامبر بر آن آگاه است؛ او در مرحله عقل بر عالم عقول، در نشئه مثال بر عالم مثال و کتاب محو و اثبات، و در نشئه طبیعت بر جهان طبیعت مسلط است. النفس فی وحدتها کل القوی او که انسان کامل است کل جهان است که در جایی تعبیه شده»[۷۳].
۵. حجت الاسلام و المسلمین خسروپناه؛
حجت الاسلام و المسلمین دکتر عبدالحسین خسروپناه در کتاب «کلام نوین اسلامی» در این باره گفته است:

«علامه شعرانی، بیست و هفت خبر غیبی که قرائن بر صحت آنها بسیار است را نقل و از آنها دفع شبهه نموده‌اند. برخی از این موارد عبارت‌اند از:

  1. خبر دادن از مرگ نجاشی پادشاه حبشه و نماز خواندن بر او با جماعت بسیاری از صحابه؛
  2. خبر فتح عراق، شام، بیت المقدس، مصر، ایران و ... و سفارشاتی در چگونگی برخورد با ساکنان آن دیارها در زمانی که هرگز تصور چنین فتح گسترده‌ای نمی‌رفت؛
  3. خبر از شکست دولت عرب در برابر هلاکو که در قرن سوم هجری رخ داد؛
  4. خبر برآمدن آتش از زمین حجاز که در سال ۶۵۴ تحقق یافت؛
  5. خبر از خروج عایشه در برابر امام علی (ع) و سفارش به امام علی (ع) نسبت به مدارا با او؛
  6. خبر از جنگ امیرالمؤمنین (ع) با مارقان، ناکثان و قاسطان؛
  7. خبر از انحراف ذوالخویصره و جنگ او با امیر مؤمنان (ع)؛
  8. خبر از کشته شدن کسرا توسط پسرش شیرویه که موجب اسلام آوردن بازان پادشاه یمن پس از اثبات صدق آن شد؛
  9. خبر از خورده شدن عهدنامه قریش توسط موریانه و باقی ماندن نام خدا در آن که سبب رفع محاصره در شعب ابی طالب شد».[۷۴][۷۵]».
۶. حجج الاسلام و المسلمین مطهری و کاردان؛
حجج الاسلام و المسلمین احمد مطهری و غلام رضا کاردان در کتاب «ع‍ل‍م‌ پ‍ی‍ام‍ب‍ر و ام‍ام‌ در ق‍رآن‌» در این‌باره گفته‌اند: «آیات ﴿وَمَا صَاحِبُكُم بِمَجْنُونٍ * وَلَقَدْ رَآهُ بِالأُفُقِ الْمُبِينِ * وَمَا هُوَ عَلَى الْغَيْبِ بِضَنِينٍ ضمن تکذیب نسبت ناروای جنون درباره پیامبر اسلام و تنزیه پیامبر از بخل ورزیدن نسبت به آگاهی‌های غیبی، اطلاع پیامبر را نسبت به غیب به طور اجمال و مشاهده فرشته به طور صریح بیان می‌کند و بدین ترتیب بر اصل آگاهی پیامبر از غیب دلالت دارد» [۷۶].
۷. حجت الاسلام و المسلمین رضایی اصفهانی؛
حجت الاسلام و المسلمین دکتر رضایی اصفهانی در کتاب «تفسیر قرآن مهر» در این‌باره گفته‌ است:

«قرآن کریم در آیات چهل و چهارم تا چهل و ششم سوره قصص به عدم حضور پیامبر (ص) در وقایع تاریخی و اخبار دقیق او از آنها برای بیدار باش و هوشیاری مردم اشاره می‌کند و می‌فرماید: ﴿وَمَا كُنتَ بِجَانِبِ الْغَرْبِيِّ إِذْ قَضَيْنَا إِلَى مُوسَى الأَمْرَ وَمَا كُنتَ مِنَ الشَّاهِدِينَ وَلَكِنَّا أَنشَأْنَا قُرُونًا فَتَطَاوَلَ عَلَيْهِمُ الْعُمُرُ وَمَا كُنتَ ثَاوِيًا فِي أَهْلِ مَدْيَنَ تَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِنَا وَلَكِنَّا كُنَّا مُرْسِلِينَ وَمَا كُنتَ بِجَانِبِ الطُّورِ إِذْ نَادَيْنَا وَلَكِن رَّحْمَةً مِّن رَّبِّكَ لِتُنذِرَ قَوْمًا مَّا أَتَاهُم مِّن نَّذِيرٍ مِّن قَبْلِكَ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ [۷۷]

قرآن کریم در سوره‌های مختلف از جمله سوره قصص، سرگذشت موسی و فرعون را بیان کرده و گاهی صحنه‌هایی را بیان کرده که هیچ کس در آن صحنه حضور نداشته است؛ برای مثال، گفت‌وگوی خدا با موسی از میان درخت درشب تاریک و نیز ماجرای گفت‌وگوی موسی و شعیب در مدین و امثال آن را به طور دقیق و ریز بیان کرده است که این نوعی اخبار غیبی و رازگویی است.

قرآن اخبار صحنه‎هایی را بیان کرده که حدود دو هزار سال از آنها می‌گذشته و پیامبر اسلام (ص) درآن صحنه‌ها نبوده و از آنها اطلاعی نداشته است، و همین مطلب دلیل رازگویی و حقانیّت قرآن و پیامبر (ص) است که مطالبی را بیان می‌کند که جز از راه وحی قابل دست‌رسی نیست.

هدف بیان این قصه‌ها و اخبار غیبی آن است که مشرکان مکه و مخالفان اسلام آنها را بشنوند و به حقانیّت پیامبر و قرآن پی ببرند و از خواب غفلت بیدار شوند و این رحمتی دیگر از جانب خداست که می‌خواهد مردم را هدایت کند.

در این آیات بیان شده که هیچ هشدارگری قبل از پیامبر (ص) برای مردم مکه معاصر پیامبر (ص) نیامده است؛ چراکه صدها سال از عصر ابراهیم و اسماعیل و مسیح (ع) می‌گذشت و در مکه پیامبری مبعوث نشده بود و در نتیجه مردم مکه گرفتار جهل و فساد و شرک شده بودند. در نتیجه:

  1. اخبار غیبی پیامبر (ص) دلیل حقانیّت او و قرآن است.
  2. اخبار غیبی و هشدارگری پیامبران، رحمتی از جانب خداست؛ از آنها برای غفلت‌زدایی و بیداری استفاده کنید»[۷۸].
۸. حجت الاسلام و المسلمین جزیری احسائی؛
حجت الاسلام و المسلمین علی جزیری احسائی در کتاب «دفع الریب عن علم الغیب» در این‌باره گفته‌ است: «آیه ﴿ذَلِكَ مِنْ أَنبَاء الْغَيْبِ نُوحِيهِ إِلَيْكَ وَمَا كُنتَ لَدَيْهِمْ إِذْ أَجْمَعُواْ أَمْرَهُمْ وَهُمْ يَمْكُرُونَ[۷۹] داستان حضرت نوح (ع) و ماجرای کفیل شدن زکریا برای حضرت مریم و حیله برادران حضرت یوسف را از اخبار غیبی می‌داند که خداوند به پیامبر (ص) خود خبر داده است. پس این آیه و آیاتی از این قبیل بر آگاه بودن انبیای الهی از اخبار الهی بواسطه اخبار خداوند دلالت دارند»[۸۰].
۹. حجت الاسلام و المسلمین نصیری؛
حجت الاسلام و المسلمین محمد حسین نصیری در پایان‌نامه کارشناسی‌ارشد خود با عنوان«گستره علم امام از دیدگاه آیات و روایات» در این‌باره گفته است: «قرآن در سوره تحریم گزارش کرده است که روزی پیامبر اکرم (ص) با یکی از همسران خود سخن سری را بازگفت، اما آن همسر آن راز را با دیگران در میان گذاشت و هنگامی که آن حضرت ماجرای بازگویی سر خود را با آن همسر خود در میان گذاشت، او با تعجب پرسید که پیامبر (ص) از کجا با خبر شد و آن حضرت فرمود که خداوند او را از این ماجرا مطلع ساخته است: ﴿وَإِذْ أَسَرَّ النَّبِيُّ إِلَى بَعْضِ أَزْوَاجِهِ حَدِيثًا فَلَمَّا نَبَّأَتْ بِهِ وَأَظْهَرَهُ اللَّهُ عَلَيْهِ عَرَّفَ بَعْضَهُ وَأَعْرَضَ عَن بَعْضٍ فَلَمَّا نَبَّأَهَا بِهِ قَالَتْ مَنْ أَنبَأَكَ هَذَا قَالَ نَبَّأَنِيَ الْعَلِيمُ الْخَبِيرُ [۸۱] بر اساس این آیه رسول خدا (ص) بی‌آن که در کنار همسر خود باشد و از نزدیک شاهد بازگویی راز خود باشد، از آن مطلع شد و همین امر شگفتی همسرش را پدید آورد و او از منشأ این آگاهی پرسید و آن حضرت تایید کرد که خداوند او را از این راز باخبر کرده است. این آیه به خوبی نشان می‏دهد که رسول خدا (ص) با تعلیم الهی می‏تواند از اسرار غیبی آگاه شود»[۸۲].
۱۰. حجت الاسلام و المسلمین ایمانی؛
حجت الاسلام و المسلمین احد ایمانی در «وبگاه بهترین سخن‌ها» در پاسخ به این پرسش آورده است: «نبی اکرم از طریق وحی بر اموری غیبی آگاه می‌شد. پس اگر آن جناب به قرآن کریم علم داشت ، یقیناً به علوم غیبی مستور در آن نیز عالم بود. و شکّی نیست که آن حضرت به تمام اسرار و رموز قرآن علم داشته است؛ چون اگر فرض کنیم که آن حضرت به تمام اسرار قرآن علم نداشته دو حالت وجود خواهد داشت یا غیر او هم به آن اسرار علم ندارد یا غیر آن حضرت به آن اسرار علم دارد. فرض اوّل محال است چون لازم می‌آید خدا با نازل نمودن آن اسرار ، که هیچکس آنها را نخواهد فهمید، کار لغوی انجام داده باشد؛ و خداوند حکیم منزّه از انجام کار لغو می‌باشد. فرض دوم نیز محال است چون لازمه‌اش افضلیّت غیر رسول الله بر آن حضرت می‌باشد؛ در حالی که اوّلاً محال است افراد یک امّت از پیامبر خودشان افضل باشند؛ ثانیاً اجماع مسلمین و روایات متواتر، دلالت بر این دارند که آن حضرت اشرف و افضل مخلوقات می‌باشد. پس نتیجه می‌گیریم که آن حضرت بر تمام اسرار قرآن کریم علم داشته است»[۸۳].
۱۱. حجت الاسلام و المسلمین سبحانی؛
حجت الاسلام و المسلمین دکتر سید محمد جعفر سبحانی در کتاب «منابع علم امامان شیعه» در این‌باره گفته‌ است:

«آياتى وجود دارد كه مشتمل بر خبرهاى غيبى است و پيامبر اسلام (ص) از آن خبر داده است؛ مانند:

﴿غُلِبَتِ الرُّومُ فِي أَدْنَى الأَرْضِ وَهُم مِّن بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَيَغْلِبُونَ فِي بِضْعِ سِنِينَ لِلَّهِ الأَمْرُ مِن قَبْلُ وَمِن بَعْدُ وَيَوْمَئِذٍ يَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ[۸۴].

﴿إِنَّ الَّذِي فَرَضَ عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لَرَادُّكَ إِلَى مَعَادٍ قُل رَّبِّي أَعْلَمُ مَن جَاءَ بِالْهُدَى وَمَنْ هُوَ فِي ضَلالٍ مُّبِينٍ [۸۵].

﴿لَقَدْ صَدَقَ اللَّهُ رَسُولَهُ الرُّؤْيَا بِالْحَقِّ لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ إِن شَاء اللَّهُ آمِنِينَ مُحَلِّقِينَ رُؤُوسَكُمْ وَمُقَصِّرِينَ لا تَخَافُونَ فَعَلِمَ مَا لَمْ تَعْلَمُوا فَجَعَلَ مِن دُونِ ذَلِكَ فَتْحًا قَرِيبًا [۸۶]»[۸۷].
۱۲. حجت الاسلام و المسلمین ایزدخواه و خانم نیری؛
حجت الاسلام و المسلمین محمد ابراهیم ایزدخواه و خانم عصمت نیری در مقاله «بررسی تفسیری آیات انحصار و شمول علم غیب پیامبران» در این‌باره گفته‌اند: «رسول گرامی (ص) پیش از ماه رمضان خطبه‌ای پیرامون این ماه و برتری‌های آن ایراد کردند. در پایان علی (ع) برخاست و گفت: ای رسول خدا با ارزش‌ترین کار در این ماه چیست؟ رسول خدا فرمود: ورع و پرهیز از محرمات و گناهان، این جمله را فرمود و به گریه افتاد؛ علی (ع) گفت: چرا گریه می‌کنید؟ فرمود: برای آنچه در چنین ماهی برای تو پیش می‌آید. گویا می‌بینم که در حال نماز هستی و شقی‌ترین مردم همتای کشنده شتر صالح، محاسن تو را به خون سرت رنگین می‌کند. خبر از مرگ ابوذر در تنهایی، خبر از جنگ زبیر با علی و خبر از جنگ علی با سه گروه ستمکار. بنابراین جای هیچ تردیدی باقی نمی‌ماند که پیامبران الهی یا عده ای خاص از دیگر بندگان خدا از طریق عبودیت و بندگی خالصانه راه ارتباط به عالم ماورای حس را پیدا کرده و از غیب خبر داده‌اند»[۸۸].
۱۳. حجت الاسلام و المسلمین خوش‌باور؛
حجت الاسلام و المسلمین داوود خوش‌باور، در پایان‌نامه در پایان‌نامه کارشناسی ارشد خود با عنوان «علم غیب از دیدگاه فریقین» در این‌باره گفته‌ است:

«پیامبر (ص) مبعوث بر تمام افراد عالم است. چنین شریعتی طبعاً باید کامل باشد، در هر عصر و زمانی و برای هر قوم و دسته‌ای قابل اجرا باشد. و نیز صاحب آن شریعت به خصوصیات افراد و نفوس آنان، تا روز قیامت، آگاه باشد، در غیر این صورت رسالت او ناقص و اصلاح و عدالت گستری او فراگیر نخواهد بود. در نتیجه، باید پیامبر (ص) احاطه غیبی نه تنها به احکام و موضوعات آنها داشته باشد، بلکه از موضوعات خارجی نیز مطلع باشد. پیغمبر اکرم (ص) و ائمه (ع) از دو علم برخوردارند: علومی که از راههای عادی به دست می‌آید و علومی که از راههای غیر عادی و غیر متعارف به دست می‌آید. با توجه به اینکه دنیا نشئه تکلیف است و آن پیشوایان نور نیز همانند سایر مردم، مکلّف به تکالیف الهی بودند، مکلّف به استفاده از علوم غیر عادی نبودند و تنها باید طبق علم عادی رفتار می‌کردند. البته در مواردی که خداوند به آنها اجازه می‌داد، از علوم غیر عادی برای اعجاز و اثبات حق بودن دعوت یا دعوا استفاده می‌کردند. پس استفاده از علوم غیر عادی به اذن خاص الهی بستگی داشت، نه به اراده خودشان. چون آن ذوات نورانی در تمام ابعاد علمی و عملی، معصوم و مصون بودند و اراده آنان تابع اراده الهی بوده است.

  1. خبر کشته شدن حضرت امیر (ع) در حال نماز رسول گرامی (ص) پیش از ماه رمضان خطبه‌ای پیرامون این ماه و برتری‌های آن ایراد کردند. در پایان علی (ع) برخاست و گفت : ای رسول خدا (ص) با ارزش ترین کار در این ماه چیست؟ رسول خدا (ص) فرمود: ورع و پرهیز از محرمات و گناهان، این جمله را فرمود و به گریه افتاد؛ علی (ع) گفت: چرا گریه می‌کنید؟ فرمود: برای آنچه در چنین ماهی برای تو پیش می‌آید. گویا می‌بینم که در حال نماز هستی و شقی‌ترین مردم همتای کشنده شتر صالح، محاسن تو را به خون سرت رنگین می‌کند. علی (ع) عرض کرد: آیا هنگامی که کشته می‌شوم از سلامت دین برخوردارم؟ فرمود: آری! پیامبر (ص) در این سخن، از کشته شدن علی (ع) و این که این حادثه در ماه رمضان پیش می‌آید و نیز در حال نماز واقع خواهد شد خبر داد و هر کدام از اینها یک خبر غیبی مستقل به شمار می‌آید.
  2. در جنگ تبوک شتر ابوذر از راه رفتن باز ماند و ابوذر از ارتش اسلام عقب افتاد. مقداری معطل شتر شد اما دید اگر بخواهد بیش از این معطل شتر شود بیشتر عقب می‌ماند این بود که شتر را رها کرد و اثاث سفر را برداشت و به راه افتاد تا خود را به ارتش اسلام برساند. ارتش در نقطه‌ای برای استراحت فرود آمده بودند ناگهان سیمای شخصی که پیاده و تنها می‌آمد، نمایان شد، کسی از مسلمانان به رسول خدا (ص) گفت: ببینید شخصی از دور تنها و پیاده می‌آید، حضرت فرمود: امید است ابوذر باشد. هنگامی که خوب نگاه کردند دیدند ابوذر است با خوشحالی زیاد گفتند: ای رسول خدا (ص)! به خدا سوگند ابوذر است؛ رسول خدا (ص) فرمود: خدا ابوذر را رحمت کند تنها راه می‌رود و تنها می‌میرد و تنها برانگیخته می‌شود. سالیان درازی گذشت‌، حوادث نامطلوبی برای اسلام و مسلمین پیش آمد از جمله این که همه مسلمین شاهد بودند که ابوذر به دستور عثمان به بیابان "ربذه" دور از اجتماع و آبادی تبعید شد و در همان جا با وضع رقت باری جان سپرد. کاروانی از آنجا عبور می‌کرد. از مرگ ابوذر مطلع شدند. یکی از یاران پیامبر (ص) عبداالله بن مسعود در آن کاروان بود. همین که آن منظره را دید گریه کنان گفت: راست گفت رسول خدا (ص) که فرمود: ای ابوذر! تنها راه می‌روی و تنها می‌میری و تنها زنده می‌شوی و سرانجام ابوذر با کوشش آن کاروان در همان بیابان به خاک سپرده شد.
  3. پیامبر (ص) به همسرش عایشه گفت: گویا می‌بینم که به قصد جنگ با علی (ع) از "حوأب" عبور می‌کنی و سگ‌های آنجا در برابر تو پارس می‌کنند. تو با علی (ع) نبرد می‌کنی در حالی که در این نبرد ستمگری. ای عایشه! مبادا چنین کنی..
  4. نبرد حضرت امیر (ع) با سه گروه در آینده: پیامبر (ص) از آینده تاریک امت آگاه بود و از پیدایش فرقه‌های پیمان‌شکن و ستمگر و مرتد خبر داد و به علی (ع) یاد‌آوری کرد که تو با این سه گروه نبرد خواهی کرد، تو با گروه پیمان‌شکن و گروه ستمگر و گروه منحرف نبرد خواهی کرد‌. مورخین در تاریخ ثبت نموده‌اند که بعد از حدود سی‌سال، امام علی (ع) با ناکثین اهل جمل، به اغوای طلحه و زبیر و به رهبری عایشه، قاسطین اتباع معاویه و عمرو عاص در واقعه صفین و مارقین خوارج نهروان جنگید.
  5. کشته شدن عمار یاسر به دست گروهی ستمگر. عمار یاسر، جوان نیرومند مسلمان برای ساختن مسجد با آوردن سنگ، به مسلمین کمک می‌کرد، دیگران از سادگی او سوء استفاده کرده و بیش از مقدار تحمل وی بر او بار می‌کردند. عمار نزد پیامبر (ص) آمد و گفت: ای رسول خدا اینان مرا کشتند و بیش از تواناییم به من تحمیل می‌کنند. پیامبر (ص) با دست خود خاک‌هایی که بر پشت او بود پاک کرد و از این راه، به او اظهار لطف نمود و سپس فرمود: اینان تو را نمی‌کشند. گروه ستمگری تو را خواهند کشت: این خبر غیبی رسول گرامی اسلام (ص) در جنگ صفین جامه تحقق پوشید و همان طور که حضرت خبرداده بود عمار در رکاب امیر مؤمنان (ع) به دست هواداران معاویه که گروه ستمگر و "فئه باغیه" بودند به شهادت رسید. و پس از کشته شدن عمار ولوله عجیبی در لشکر معاویه افتاد، زیرا این خبر غیبی پیامبر (ص) را همه شنیده بودند و با کشته شدن عمار به دست ارتش معاویه، واضح شد که ارتش او همان گروهی هستند که پیامبر (ص) آنان را به عنوان " گروه ستمگر " یاد کرده است و نیز روشن شد که امام علی (ع) و یاران او بر حق هستند و همین پیشآمد موجب شد که برخی از آنان که حاضر نبودند به علی (ع) در این جنگ کمک کنند از تردید و دو دلی به در آمده و به ارتش آن حضرت پیوستند.
  6. نبرد زبیر با حضرت امیر (ع) از روی ستمگری در جنگ جمل علی به زبیر گفت: آیا به خاطر داری که یک روز من و تو در سقیفه با گروهی از انصار بودیم و رسول خدا (ص) به تو گفت: آیا علی (ع) را دوست داری؟ پاسخ دادی چه چیز مانع دوستی من نسبت به علی است؟ حضرت فرمود: به زودی بر او شورش می‌کنی و با او می‌جنگی در حالی که تو ستمگری ... زبیر کلام علی (ع) را تصدیق کرد.
  7. مسلط شدن بنی امیه بر جان و مال و مردم: پیامبر (ص) از آینده تاریک جامعه اسلامی و تسلط فرزندان امیه بر مردم، خبر می‌دهد و می‌فرماید: "هنگامی که بنی امیه به سی تن برسند سرزمین‌های اسلامی را از آن خود می‌سازند و ولایت و حکومت بین آنان دست به دست می‌گردد و بندگان خدا را برده خود قرار می‌دهند و آیین الهی راتخریب می‌کنند " وقتی ابوذر غفاری این خبر را برای عثمان نقل کرد وی به خود لرزید و کسی را دنبال علی (ع) فرستاد تا از صحت و استواری این خبر آگاه گردد. علی (ع) در مجلس عثمان، ابوذر را تصدیق کرد و فرمود: این خبر را از پیامبر (ص) شنیده‌ام. این گفتار پیامبر (ص) در زمان زمامداری عثمان و پس از وی در زمان معاویه و یزید و دیگران به روشنی تحقق یافت و حکومت اموی در دوران‌های مختلف چه در زمان عثمان و چه در زمان معاویه و چه در زمان آل مروان چهره تاریخ اسلام و انسانیت را سیاه کرد. حاکمان اموی اموال عمومی و بیت المال را غارت کرده و دارای کاخ‌های وسیع و مزرعه‌های فراوان و نقدینه‌های حیرت‌زا بودند و با مسلمانان به همچون برده معامله می‌کردند»[۸۹].
۱۴. آقای مولوی کاشانی؛
آقای مولوی کاشانی در کتاب «تضاد عقاید حنفیت با وهابیت» در این باره گفته است:

«ابن عمر می‌گوید: رسول خدا (ص) فرمودند: خداوند دنیا را برای من بالا برد و من به دنیا و بدانچه تا قیامت در آن صورت خواهد گرفت هم چنان که به کف دست خود می‌نگرم، نظر می‌کنم[۹۰]. مفهوم از این حدیث معرفتی است که نسبت به علم الهی جزیی است چون در تمام لحظات و زمان‌ها استمرار ندارد و نیز به همه حالات پدیده‌ها از قبض و بسط، زندگی و مرگ، فقر و غنا، عزت و ذلت، شب و روز، خورشید و ماه و ستارگان، آسمان و زمین و آن چه در آن است از همه چیز احاطه ندارد. همچنان که نسبت به هر ذره از ذرات جهان از بالای عرش تا زیر زمین که نهایتی برای علم بدان نیست، محیط نمی‌باشد (...)

طبرانی اس سلمی‌ همسر ابی رافع نقل می‌کند: من با رسول خدا (ص) بودم، حضرت فرمود: هم اکنون مردی از بهشتیان بر شما ظاهر می‌شود در همین زمان صدای حرکت پایی شنیدم ناگهان علی بن ابی طالب (ع) را نزد خود یافتیم[۹۱]. ابن سعید می‌گوید: همراه رسول خدا (ص) بودیم که کفش آن حضرت پاره شد. علی (ع) از ما عقب ماند تا کفش آن حضرت را تعمیر کند. رسول خدا (ص) کمی‌راه پیمودند سپس فرمودند: شخصی از شما بر سر تأویل قرآن خواهد جنگید همان‌گونه که من برای تنزیل آن جنگیدم. ابوبکر گفت: آن شخص منم؟ حضرت فرمود: نه. عمر گفت: من هستم؟ فرمود: نه، بلکه همان کسی است که به ترمیم کفش مشغول است[۹۲]. ابی الاسود می‌گوید: عبداله بن سلام بر علی (ع) وارد شد در حالی که آن حضرت پای خود را در رکاب شتر نهاده و آماده حرکت به سوی عراق بود. به ایشان گفت: به عراق مرو؛ چرا که اگر آنجا روی با شمشیر از تو پذیرایی کنند. حضرت فرمود: به خدا سوگند، پیش از تو رسول خدا (ص) این را به من خبر داده است[۹۳]. عماد بن یاسر می‌گوید: نبی اکرم (ص) به علی (ع) فرمود: بدبخت‌ترین مردم کسی است که بر فرقت ضربه وارد کند تا جایی که ریشت به خون سرت آغشته گردد[۹۴]. جابر بن سمره می‌گوید: حضرت رسول خدا (ص) به علی (ع) فرمودند: تو مؤمنی هستی که به خلافت خواهی رسید و کشته می‌شوی و ریشت به خون سرت رنگین خواهد شد[۹۵].

از ابن عباس روایت شده است که: وقتی سوره شریفه نصر نازل شد حضرت رسول خدا (ص) دخترش فاطمه (س) را به حضور طلبید و فرمود: دخترم! مرگ من نزدیک شده است. سپس فاطمه (س) گریست. حضرت به او فرمود: گریه نکن! زیرا تو نخستین کسی از اهل بیت (ع) من هستی که به من ملحق می‌شوی. آن گاه فاطمه (س) خندید. برخی از همسران پیامبر گرامی‌(ص) او را نگریستند و گفتند: دیدیم که ابتدا گریان و سپس شادمان شدی. در جواب فرمود: پدرم در آغاز خبر از مرگ خود داد من نیز گریه کردم، پس از آن فرمود که من زودتر از سایر خاندانش به او ملحق می‌شوم. از این خبر خندیدم[۹۶]. و بنا به روایت صحیح فاطمه (س) پس از پیامبر گرامی‌(ص) بیش از شش ماه در قید حیات نبود.

بخاری از ابی بکره نقل می‌کند که رسول خدا (ص) درباره فرزندش حسن (ع) فرمود: این پسرم آقا و سرور است، امید است خداوند به واسطه ی او بین دو گروه بزرگ از مسلمانان آشتی دهد[۹۷]. و همین گونه هم شد، زیرا پس از آن که علی (ع) به شهادت رسید بیش از چهل هزار نفر از مردم با فرزندش حسن (ع) بیعت کردند و پیمان بستند در راه او از بذل جان نیز دریغ ننمایند آنها نسبت به او مطیع‌تر بودند تا پدرش. ایشان مدت هفت ماه بر عراق، خراسان و ماوراء النهر خلافت کرد. سپس معاویه به سوی او لشکر کشی کرد. وقتی در ناحیه انبار دو سپاه به هم رسیدند حضرت حسن (ع) دانست که جنگ به وقوع می‌پیوندد و بسیاری از مردم کشته خواهند شد، معاویه نیز از این امر آگاهی داشت. با تلاش عده‌ای بین آن دو صلح واقع شد و بدین وسیله خون مسلمانان حفظ شد و گفته رسول خدا (ص) محقق گردید.

حاکم و بیهقی از ام الفضل دختر حارث نقل می‌کنند که می‌گوید: روزی حضرت حسین (ع) را به نزد پیامبر اکرم (ص) بردم و او را در دامان آن حضرت گذاشتم سپس توجه خود را از من برگرداند، ناگهان از چشمان مبارکش اشک جاری شد و سپس فرمود: جبرییل بر من نازل شد و به من خبر داد که به همین زودی امتم پسرم را شهید خواهند کرد و خاک سرخی برایم آورد[۹۸].

ابو نعیم از ام سلمه روایت می‌کند که: حسن (ع) و حسین (ع) در خانه من به بازی مشغول بودند که جبرییل نازل شد و با اشاره به حسین (ع) و خطاب به پیامبر (ص) گفت: ای محمد (ص)! امت تو این فرزندت را خواهند کشت و مقداری خاک به آن حضرت داد. حضرت آن را بویید و سپس فرمود: بوی کرب و بلا است. ای ام سلمه هرگاه این خاک تبدیل به خون شد، بدان که پسرم کشته شده است، من هم آن را در شیشیه‌ای جای دادم[۹۹].

ابن عساکر از محمد بن عمر بن حسن نقل می‌کند که: ما همراه حسین بن علی (ع) در کنار نهر کربلا بودیم. آن حضرت نگاهی به شمر بن ذی الجوشن انداخت سپس فرمود: خدا و رسولش راست گفتاراند که رسولش فرمود: گویا می‌بینم سگ سیاهی که نقطه‌های سفیدی در بدن دارد خون اهل بیتم را با اطراف زبانش می‌بلعد. شمر به مرض پیسی گرفتار بود و در بدنش لکه‌های سفید وجود داشت.

از انس بن مالک روایت شده است که: فرشته باران از پروردگار خود اجازه خواست تا نبی اکرم (ص) را زیارت کند؛ خدای متعال هم اذن داد و این ملاقات در روزی که نوبت به حضور آن حضرت در منزل ام سلمه از همسران پیامبر (ص) بود صورت گرفت. آن حضرت به ام سلمه فرمودند: در خانه را ببند و نگذار کسی وارد شود. در همان حال که آن بانوی گرامی‌ نگهبانی می‌داد حضرت حسین (ع) رسید و خواست وارد شود. وقتی ام سلمه مانع شد آن حضرت با اصرار داخل شد و به حضور پیامبر (ص) رسید. آن حضرت نیز او را در بر گرفت و بوسید. فرشته عرض کرد: او را دوست می‌داری؟ حضرت فرمود: آری. فرشته گفت امتت او را خواهند کشت. و اگر بخواهی مقتل او را به تو نشان می‌دهم. آن گاه آن مکان را در منظر او قرار داد و خاک سرخی آورد، ام سلمه آن را گرفت و در جامه ی خود قرار داد. ثابت بنایی می‌گوید: در بین ما این چنین گفته می‌شد که آن خاک کربلا بوده است[۱۰۰]. و در روایت دیگری آمده است ام سلمه گفت: پیامبر خدا (ص) مشتی خاک سرخ به من داد و فرمود: این خاک از سرزمینی است که خون فرزندم در آن بر زمین خواهد ریخت؛ پس هر گاه این خاک تبدیل به خون شد بدان که او کشته شده است. ام سلمه می‌گوید: من آن را در شیشه‌ای که نزدم بود گذاشتم و همیشه می‌گفتم: روزی که این خاک تبدیل به خون شود روز بزرگی است، و همان‌گونه که پیامبر (ص) فرموده بودند فرزندش امام حسین (ع) در کربلا شهید شد. این مکان به طف نیز معروف است [۱۰۱].

در این حدیث معجزه دیگری هم نمودار است و آن گزارش از حیات ام سلمه تا بعد از شهادت امام حسین (ع) است و همین گونه هم شد. حاکم و بیهقی از ام سلمه روایت کرده‌اند که: پیامبر اکرم (ص) از قیام و شورش برخی از همسران خود خبر داد. عایشه خندید. حضرت به او فرمود: ای حمیرا! به درستی بنگر که تو آن شخص نباشی. سپس متوجه امام علی بن ابی طالب (ع) شد و فرمود: اگر بر او تسلط یافتی با او مدارا کن. و در روایت دیگری آمده است که حضرت رسول خدا (ص) به حضرت علی (ع) فرمود بین تو و عایشه حادثه‌ای پیش خواهد آمد وقتی این امر اتفاق افتاد او را به جایگاه امن خودش بازگردان[۱۰۲].

از ابن عباس روایت شده است که پیامبر (ص) خطاب به همسران خویش فرمود: کدام یک از شما بر آن شتر سرخ انبوه موی سوار خواهید شد؟ آن شخص از شما بر حکومت حق خروج می‌کند تا این که سگان حوئب بر او حمله کنند پیرامون او عده زیادی کشته می‌شوند و او از آن واقعه خلاصی می‌یابد[۱۰۳].

احمد بن حنبل و دیگران از قیس روایت کرده اند که: وقتی عایشه به منطقه بنی عامر رسید، سگ‌های آنجا پارس کردند. از نام آن مکان پرسید، گفتند: اسم آن حوئب است. او گفت: من باید برگردم. زبیر گفت: نه! به پیش حرکت کن تا مردم تو را ببینند و خداوند بدین وسیله بینشان صلح بر قرار کند. پاسخ داد: راهی جز بازگشت، به مصلحت خود نمی‌بینم. از رسول خدا (ص) شنیدم که فرمود: چه گونه خواهد بود عمل و سرنوشت آن شخص از شما وقتی سگ‌های حوئب بر او نهیب و فریاد زنند؟[۱۰۴].

شعبی به روایت بیهقی می‌گوید: زن‌های پیامبر (ص) به آن حضرت گفتند: کدام یک از ما زودتر به شما خواهیم پیوست؟ فرمود: دست بلند‌ترین شما. آنان شروع به مقابله و اندازه‌گیری ذراع‌های خود کردند تا بلند دست‌ترین آنها معلوم شود. وقتی زینت وفات یافت دانستند که او این گونه بوده است[۱۰۵][۱۰۶].
۱۵. پژوهشگران پایگاه اطلاع‌رسانی حوزه؛
پژوهشگران پایگاه اطلاع‌رسانی حوزه، در پاسخ به این پرسش آورده‌اند:

«روایاتی در کتاب‌های روایی و تاریخی وجود دارد که پیامبر اکرم (ص) از برخی از حوادثی که در آینده (دوره حضرت علی) رخ می‌دهد، خبر داده‌اند. در این جا به برخی از این روایات اشاره می‌شود:

  1. پیش‌گویی پیامبر اکرم (ص) در صلح حدیبیه، پس از توافق بر سر اصول صلح‌نامه، هنگامی که علی (ع) به املای پیامبر، متن پیمان را می‌نوشت، نماینده قریش با نوشتن "بسم الله الرحمن الرحیم" در بالای پیمان‌نامه، و نیز نگارش عنوان "رسول الله" به دنبال نام پیامبر مخالفت کرد و مذاکره بر سر این موضوع به طول انجامید، و سرانجام رسول خدا بنا به مصالحی که این پیمان در برداشت، ناگزیر موافقت کرد و به علی (ع) که از پاک کردن عنوان رسول الله اکراه داشت، فرمود: چنین وضعی برای تو نیز پیش خواهد آمد و ناچار به آن تن خواهی داد. این پیش‌گویی با حذف عنوان امیر المؤمنین (ع) از آخر نام علی در جریان حکمیت در جنگ صفین، به اصرار معاویه، عینیت یافت.
  2. پیامبر اکرم (ص)، در روایتی خطاب به امّ سلمه، همسر خویش، اسامی مخالفان و جنگ‏ کنندگان با حضرت را چنین معرفی می‌‏کند: «یا امّ سلمه، هذا علی والله، قاتل القاسطین و الناکثین و المارقین بعدی‏» [۱۰۷]. در روایت دیگری، پیامبر (ص)، خصوصیات بیش‏تری از اسامی مزبور ارائه می‌‏دهد و در پاسخ سؤال امّ سلمه، که این سه گروه مخالف چه کسانی هستند، فرمود: ناکثان کسانی هستند که در مدینه با حضرت بیعت می‌‏کنند، اما در بصره آن را می‌‏شکنند؛ قاسطان معاویه و اصحابش در شام هستند. اما مارقان اصحاب نهروان هستند. روایاتی به این مضمون از، عمار یاسر و ابو ایّوب انصاری هم گزارش شده‏‌است.
  3. پیامبر (ص)، به صراحت و به طور خاص، درباره حکمرانی معاویه و نشستن وی بر منبر رسول خدا هشدار داده و از امّت خویش خواسته بود که در این صورت، به قتل معاویه دست بزنند.
  4. وقتی حضرت پیامبر اکرم (ص)، غنایم جنگی را تقسیم می‌‏کرد، برای تشویق مشرکان تازه مسلمان، به آنان مقداری سهم بیش‏تری اعطا کرد. این تقسیم حضرت مورد اعتراض حرقوص، از بنیان‌گذاران خوارج، قرار گرفت و پیامبر را متهم به عدم رعایت عدالت کرد. حضرت در پاسخ وی فرمود :اگر عدالت پیش من نباشد، در کجا خواهد بود؟ نکته مهم، هشدار حضرت است که فرمود: وی (حرقوص) پیروانی خواهد داشت که در امر دین تعمّق و تعصّب جاهلانه خواهند داشت. آنان از دین خارج می‌‏شوند؛ مانند خارج شدن تیر از کمان، که اشاره به جنگ خوارج است»[۱۰۸].
۱۶. پژوهشگران پایگاه جامع ادیان؛
پژوهشگران پایگاه جامع ادیان، در پاسخ به این پرسش آورده‌اند:

«مسلمانان در راستای والا شمردن جایگاه پیامبر گرامی اسلام و با توجه به آیات قرآن، حضرت رسول (ص) را دارای علم غیب می‌دانند. این در حالی است که وهابیت با بهر‌ه‌گیری از برخی از آیات قرآن، درصدد است که علم غیب را از پیامبر سلب کرده و او را مانند دیگر انسان‌ها نشان دهد. به عنوان مثال، ناصر القفاری با توجه به آیه ﴿قُل لاَّ أَمْلِكُ لِنَفْسِي نَفْعًا وَلاَ ضَرًّا إِلاَّ مَا شَاء اللَّهُ وَلَوْ كُنتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لاَسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ وَمَا مَسَّنِيَ السُّوءُ إِنْ أَنَاْ إِلاَّ نَذِيرٌ وَبَشِيرٌ لِّقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ[۱۰۹]. مدعی است که پیامبر علم غیب ندارد. اما تأیید علم غیب برای رسولان و به‌خصوص برای پیامبر (ص)، به صراحت در دیگر آیات قرآن بیان شده است. خداوند در این‌باره می‌فرماید: ﴿عَالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا* إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا[۱۱۰]. این آیه به صراحت علم غیب برای دیگران را ثابت می‌کند. افزون بر این آیه، خداوند در آیه‌ای دیگر نیز به یکی از مصادیق علم غیب از پیامبران اشاره می‌کند و درباره حضرت عیسی (ع) می‌فرماید: ﴿وَأُبْرِئُ الأَكْمَهَ وَالأَبْرَصَ وَأُحْيِي الْمَوْتَى بِإِذْنِ اللَّهِ وَأُنَبِّئُكُم بِمَا تَأْكُلُونَ وَمَا تَدَّخِرُونَ فِي بُيُوتِكُمْ إِنَّ فِي ذَلِكَ لآيَةً لَّكُمْ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ[۱۱۱]. در این آیه، حضرت عیسی (ع) از آن‌چه مردم می‌خورند و در خانه‌های خود نگه می‌دارند، خبر می‌دهد و این نشان از علم غیب وی است.

با توجه به بررسی آیات، باید گفت که این آیات در مقام تعیین چارچوب محدوده اعتقادی علم غیب برای غیر خداوند هستند و در جمع بین این آیات باید گفت: در آیاتی که علم غیب نهی شده است، مراد از آن، علم غیب استقلالی است که فقط از آن خداست و در آیاتی که علم غیب تأیید شده است، علم غیب اذنی (اجازه‌ای) است. در تأیید این مطلب به کلامی از آلوسی، یکی از عالمان اهل‌سنت اشاره می‌شود. وی می‌فرماید: علم غیبی که از غیر خداوند، نفی شده است، علم غیب ذاتی است؛ اما دیگران نیز به این علم غیب دست پیدا کرده‌اند.

بنابراین پیامبر دارای علم غیب است؛ اما با این قید که این فضیلت از جانب خداوند به وی عطا شده است و به‌صورت استقلالی نیست»[۱۱۲].
۱۷. پژوهشگران پایگاه تحقیقاتی السنة.
پژوهشگران پایگاه تحقیقاتی السنه، در پاسخ به این پرسش آورده‌اند:

«روایاتی چند از اخبار غیبی پیامبر (ص):مسلم بن حجاج در صحیحش بابی دارد به نام «اخبار النبی (ص) فیما یکون الی قیام الساعه» که در آن روایت زیر به چشم می‌خورد:«صَلَّى بِنَا رَسُولُ اللَّهِ (ص) الْفَجْرَ وَصَعِدَ الْمِنْبَرَ، فَخَطَبَنَا حَتَّى حَضَرَتِ الظُّهْرُ، فَنَزَلَ فَصَلَّى ثُمَّ صَعِدَ الْمِنْبَرَ، فَخَطَبَنَا حَتَّى حَضَرَتِ الْعَصْرُ ثُمَّ نَزَلَ، فَصَلَّى ثُمَّ صَعِدَ الْمِنْبَرَ، فَخَطَبَنَا حَتَّى غَرَبَتِ الشَّمْسُ، فَأَخْبَرَنَا بِمَا كَانَ وَبِمَا هُوَ كَائِنٌ فَأَعْلَمُنَا أَحْفَظُنَا»[۱۱۳].

بخاری در صحیحش چنین روایت می‌کند: عدی بن حاتم گفت: در محضر رسول خدا (ص) بودیم که مردی آمد و از مشکلات و سختی‌ها شکایت کرد، پس شخص دیگری آمد و از راهزنی شکایت نمود؛ پس رسول خدا (ص) فرمود: آیا تا به حال حیره را دیده‌ای؟ گفتم: ندیده‌ام؛ ولی برایم تعریف کرده‌اند. فرمود: اگر عمرت دراز شود، خواهی دید زنی در هودج از حیره برای طواف خانه کعبه حرکت می‌کند؛ در حالی که از احد جز خدا نمی‌ترسد. در دل خود گفتم: پس دزدان طی که سبب داغ شدن شهرها نا امنی شهرها شده‌اند کجا هستند! و فرمود: اگر عمرت طولانی شود، فتح گنج‌های کسری را خواهی دید[۱۱۴]. باز در صحیح بخاری آمده است: پیامبر (ص) فرمود: آیا من را در مقابل خود اینجا می‌بینید؟ قسم به خدا خشوع و رکوع شما بر من پنهان نیست! من شما را از پشت سر خویش می‌بینم![۱۱۵]. و در صحیح مسلم آمده است که آن حضرت فرمود:سوگند به خدا! که من همانطور که پیش رویم را می‌بینم، پشت سرم را نیز می‌بینم[۱۱۶]»[۱۱۷].

پرسش‌های مصداقی همطراز

پرسش‌های وابسته

پانویس

  1. ﴿وَمِمَّنْ حَوْلَكُمْ مِنَ الْأَعْرَابِ مُنَافِقُونَ وَمِنْ أَهْلِ الْمَدِينَةِ مَرَدُوا عَلَى النِّفَاقِ لَا تَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ سَنُعَذِّبُهُمْ مَرَّتَيْنِ ثُمَّ يُرَدُّونَ إِلَى عَذَابٍ عَظِيمٍ«و از پیرامونیان شما از تازیان بیابان‌نشین و از اهل مدینه منافقانی هستند که به دورویی خو کرده‌اند؛ تو آنان را نمی‌شناسی ما آنها را می‌شناسیم؛ به زودی آنان را دوبار عذاب خواهیم کرد سپس به سوی عذابی سترگ برده می‌شوند» سوره توبه، آیه ۱۰۱. ممکن است گفته شود بر اساس این آیه پیامبر اکرم(ص) نه تنها از حوادث گذشته و آینده بلکه مانند هر انسان عادی دیگری حتی از احوال مردم زمان و اوضاع شهر خود نیز آگاهی کامل نداشت؛ به همین دلیل است که خداوند می‌فرماید: «تو آنها را نمی‌شناسی»
  2. ﴿قُلْ لَا أَمْلِكُ لِنَفْسِي نَفْعًا وَلَا ضَرًّا إِلَّا مَا شَاءَ اللَّهُ وَلَوْ كُنْتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لَاسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ وَمَا مَسَّنِيَ السُّوءُ إِنْ أَنَا إِلَّا نَذِيرٌ وَبَشِيرٌ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ«بگو من برای خود سود و زیانی در دست ندارم جز آنچه خداوند بخواهد و اگر غیب می‌دانستم خیر بسیار می‌یافتم و (هیچ) بلا به من نمی‌رسید؛ من جز بیم‌دهنده و مژده‌آور برای گروهی که ایمان می‌آورند نیستم» سوره اعراف، آیه ۱۸۸. ممکن است گفته شود در این آیه خدای متعال آگاهی از غیب را با به دست آوردن خیر کثیر و دفع ضرر و زیان از رسول خدا(ص) مرتبط دانسته و در عین حال این علم را از آن حضرت نفی نموده است. به عبارت دیگر این آیه درصدد بیان این مطلب است که آن حضرت به طور کلی از علم به غیب برخوردار نبوده است، چه به صورت استقلالی و چه عرضی و تبعی؛ چراکه اگر آن حضرت از چنین علمی برخوردار بود، می‌توانست در زندگی خود خیر بیشتری کسب نموده و به تبع، از وارد آمدن برخی آسیب‌ها به خویش جلوگیری می‌‌کرد، در حالی که تاریخ گویای آن است که آسیب‌های بسیاری متوجه پیامبراکرم(ص) شده است. مانند شکسته شدن دندان مبارک ایشان در جنگ احد و وارد آمدن جراحات متعدد بر پیکر آن حضرت، ریخته شدن خاکستر بر سر ایشان و....
  3. ﴿قُلْ إِنْ أَدْرِي أَقَرِيبٌ مَا تُوعَدُونَ أَمْ يَجْعَلُ لَهُ رَبِّي أَمَدًا«بگو: نمی‌دانم آیا آنچه به شما وعده می‌دهند نزدیک است یا پروردگارم برای آن زمانی دراز می‌نهد؟» سوره جن، آیه ۲۵. ممکن است گفته شود از آنجا که خدای متعال در این آیه از پیامبر خود درخواست کرده تا درباره زمان وقوع قیامت اظهار بی‌اطلاعی و عدم علم نماید، پس گویا این آیه در صدد نفی علم غیب از رسول خدا(ص) بوده و آگاهی آن حضرت از غیب را از اساس چه به صورت استقلالی و چه تبعی و مستفاد از جانب خدا، نفی می‌نماید؛ چراکه اگر آن حضرت به تعلیم الهی از زمان وقوع قیامت آگاه بود نباید خدای متعال چنین درخواستی از او می‌نمود بلکه به آن حضرت می‌فرمود که به مردم بگو: "هرچند خدا مرا از این مسئله آگاه کرده است اما این علمی سرّی است که نمی‌تواند بیان شود".
  4. ﴿تِلْكَ مِنْ أَنْبَاءِ الْغَيْبِ نُوحِيهَا إِلَيْكَ مَا كُنْتَ تَعْلَمُهَا أَنْتَ وَلَا قَوْمُكَ مِنْ قَبْلِ هَذَا فَاصْبِرْ إِنَّ الْعَاقِبَةَ لِلْمُتَّقِينَ«این از خبرهای غیب است که ما به تو وحی می‌کنیم؛ تو و قومت پیش از این آنها را نمی‌دانستید پس شکیبا باش که سرانجام (نیکو) از آن پرهیزگاران است» سوره هود، آیه ۴۹. ممکن است گفته شود خدای متعال این آیه را پس از نقل داستان حضرت نوح(ع)، بیان فرموده که بر اساس آن پیامبر اسلام(ص) درباره داستان حضرت نوح چیزی نمی‌دانست پیش از آنکه این داستان در قرآن بر وی نازل شود. خداوند نیز این موضوع را با اضافه کردن عبارت «پیش از این نه تو این [داستان] را می‌دانستی و نه قوم تو» روشن ساخته است. حال می‌گوییم اگر خدای متعال در این آیه تنها رسول خود را به عدم آگاهی از آن داستان خطاب قرار داده و فرموده بود: «تو (ای پیامبر!) این داستان را نمی‌دانستی». این احتمال وجود داشت که برخی این آیه را درباره عالم ذر یا عالم ارواح بدانند. در حالی که خدای متعال با بیان قید «نه تو و نه قوم تو این داستان را پیش از این نمی‌دانستند» به این نکته اشاره می‌نماید که سخن در این آیه درباره این دنیا است و نه قلمرو دیگری از جهان و این نشان می‌دهد که پیامبر(ص) نسبت به قرآن پیش از نزولش در این دنیا، آگاهی نداشته است. بر این اساس می‌توان گفت این آیه یکی از آیات نافی علم غیب از پیامبر است.
  5. مثل: سوره انعام، ۵۰؛ سوره اعراف، ۱۸۸؛ سوره احقاف، ۹؛ سوره شوری، ۵۲؛ سوره ملک، ۲۶ و...
  6. فراهیدی، خلیل بن احمد، «کتاب العین»، ‌ج۴، ص ۴۵۴؛ ازهری، محمد بن احمد، تهذیب اللغه، ج۳، ص۱۰۶؛ جوهری، ابونصر، الصحاح، ج۱، ص۲۹؛ ابن فارس، احمد، معجم مقاییس اللغه، ج۴، ص۴۰۳؛ ثعالبی، ابومنصور، فقه اللغه، ص۲۴؛ ابن سیده، علی بن اسماعیل، المخصص، ج۳، ص۵۶؛ راغب اصفهانی، حسین بن محمد، ‌«المفردات»، ص ‌۶۱۶؛ ابن‌منظور، محمد بن مکرم، «لسان العرب»، ‌ج۱، ص ۶۵۴؛ طریحی، «مجمع البحرین»، ج۲، ۱۳۵ ـ ۱۳۴؛ ‌زبیدی، سید مرتضی، تاج العروس، ج۲، ص۲۹۵.
  7. در روایتی امیرالمؤمنین(ع) فرمود: «همانا برای خداوند متعال دو علم وجود دارد؛ علمی که آن را ویژه خود قرار داده و کسی را نسبت به آن مطلع نساخته است، نه پیامبری از پیامبران و نه فرشته‌ای از فرشتگان و این همان فرمایش خداوند متعال در قرآن کریم است که فرمود: ﴿إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَيُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَيَعْلَمُ مَا فِي الْأَرْحَامِ وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ مَاذَا تَكْسِبُ غَدًا وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ و علمی که فرشتگان او از آن آگاهی دارند قطعا مورد آگاهی محمد(ص) و آل محمد(ع) است و آنچه ایشان از آن آگاهی دارند قطعا مرا نسبت به آن آگاه فرموده است، بزرگ از ما و کوچک از ما تا روز قیامت از آن مطلع هستند: «إِنَّ لِلَّهِ عِلْمَيْنِ عِلْمٌ اسْتَأْثَرَ بِهِ فِي غَيْبِهِ فَلَمْ يُطْلِعْ عَلَيْهِ نَبِيّاً مِنْ أَنْبِيَائِهِ وَ لَا مَلَكاً مِنْ مَلَائِكَتِهِ وَ ذَلِكَ قَوْلُ اللَّهِ تَعَالَى: إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَ يُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَ يَعْلَمُ ما فِي الْأَرْحامِ وَ ما تَدْرِي نَفْسٌ ما ذا تَكْسِبُ غَداً وَ ما تَدْرِي نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ (سوره لقمان، آیه۳۴). وَ لَهُ عِلْمٌ قَدِ اطَّلَعَ عَلَيْهِ مَلَائِكَتُهُ فَمَا اطَّلَعَ عَلَيْهِ مَلَائِكَتُهُ فَقَدِ اطَّلَعَ عَلَيْهِ مُحَمَّدٌ وَ آلُهُ وَ مَا اطَّلَعَ عَلَيْهِ مُحَمَّدٌ وَ آلُهُ فَقَدْ أَطْلَعَنِي عَلَيْهِ يَعْلَمُهُ‏ الْكَبِيرُ مِنَّا وَ الصَّغِيرُ إِلَى أَنْ تَقُومَ السَّاعَةُ»»؛ صفار، محمد بن حسن، «بصائر الدرجات»، ص ١٣١.
  8. به عنوان مثال، امام علی(ع) در جواب کسی که پرسید: «آیا به تو علم غیب داده شده است؟» فرمود: «ای برادر کلبی! این علم غیب نیست، بلکه علمی است که از صاحب علم آموخته شده است»: «لَيْسَ هُوَ بِعِلْمِ غَيْبٍ وَ إِنَّمَا هُوَ تَعَلُّمٌ مِنْ ذِي عِلْمٍ»؛ نهج البلاغه، خطبه ۱۲۸.
  9. روایت «إِنَّ لِلَّهِ عِلْمَيْنِ عِلْمٌ اسْتَأْثَرَ بِهِ فِي غَيْبِهِ..»» در بالا اشاره شده.
  10. به عنوان مثال: سدیر - از یاران نزدیک امام صادق(ع) - نقل می‌کند من، ابوبصیر، یحیی بزّار و داود بن‌ کثیر در مجلسی بودیم که حضرت با حالت غضبناک وارد شد و فرمود: «تعجب از اقوامی که گمان می‌کنند ما علم غیب می‌دانیم، در حالی که من قصد تنبیه کنیزم را داشتم و او فرار کرد و من نمی‌دانم در کدامیک از اتاق‌هاست...»: «یَا عَجَباً لِأَقْوَامٍ یَزْعُمُونَ أَنَّا نَعْلَمُ اَلْغَیْبَ مَا یَعْلَمُ اَلْغَیْبَ إِلاَّ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَقَدْ هَمَمْتُ بِضَرْبِ جَارِیَتِی فُلاَنَةَ فَهَرَبَتْ مِنِّی فَمَا عَلِمْتُ فِی أَیِّ بُیُوتِ اَلدَّارِ هِیَ ...»؛ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۲۵۷. همچنین: ابن مغیره می‌‏گوید: من به اتفاق یحیی‌ بن عبدالله بن حسین خدمت حضرت ابو الحسن(ع) بودیم، یحیی‌ عرض کرد: فدایت شوم! مردم گمان می‌‏کنند شما علم به غیب دارید، امام فرمود: سبحان‏‌ اللَّه! ای‌ یحیی‌! دست خودت را بر من بگذار، به خدا سوگند! از این نسبت تمام موهای‌ بدنم راست شد، نه به خدا سوگند، ما غیب نمی‌‏دانیم و هرآنچه نقل می‌کنیم از رسول خداست»: «عَنِ ابْنِ الْمُغِیرَةِ قَالَ: کُنْتُ عِنْدَ أَبِی الْحَسَنِ(ع)أَنَا وَ یَحْیَی بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحُسَیْنِ فَقَالَ یَحْیَی جُعِلْتُ فِدَاکَ إِنَّهُمْ یَزْعُمُونَ أَنَّکَ تَعْلَمُ الْغَیْبَ فَقَالَ سُبْحَانَ اللَّهِ ضَعْ یَدَکَ عَلَی رَأْسِی فَوَ اللَّهِ مَا بَقِیَتْ فِی جَسَدِی شَعْرَةٌ وَ لَا فِی رَأْسِی إِلَّا قَامَتْ قَالَ ثُمَّ قَالَ لَا وَ اللَّهِ مَا هِیَ إِلَّا رِوَایَةٌ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ ص»؛ مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج۲۵، ص۲۹۳.
  11. به عنوان مثال: شیخ طوسی (م۴۶۰ق) گفته است: «ما غاب عن الحواس. طوسی، محمد بن حسن، التبيان، ص۶، ص۲۲۵. و راغب اصفهانی (م۵۰۲ق) گفته است: «استُعمل في كلّ غائب عن الحاسّة... ما لا يقع تحت الحواس و لا تقتضيه بداهة العقول وإنّما يعلم بخبر الأنبياء عليهم السلام». راغب اصفهانی، حسين بن محمد، المفردات فى غريب القرآن، ص۶۱۶. ​ابن عربی (م۵۴۲ق) نیز گفته است: «وحقيقته ما غاب عن الحواس». ابن عربی، محمد بن عبدالله، احكام القرآن، ج۱، ص۱۵.
  12. قاضى شوشترى (م۱۰۱۹ق) گفته است: «وفرق بين علم الغيب الذي لا يعلمه إلا الله تعالى وبين ما ادعيناه؛ فإن المراد بعلم الغيب هو العلم الذي لا يكون مستفاداً من سبب يفيده، وذلك إنما يصدق على الله تعالى؛ إذ كل ما علم من عداه تعالى فهو مستفاد من جوده؛ إما بواسطة، أو بغير واسطة؛ فلا يكون علم غيب» شوشترى، سید نورالله، احقاق الحق و ازهاق الباطل، ص٢٠۴.
  13. شیخ مفید (م۴۱۳ق) در همین راستا گفته است: «فأما إطلاق القول عليهم بأنهم يعلمون الغيب فهو منكر بين الفساد؛ لأن الوصف بذلك إنما يستحقه من علم الأشياء بنفسه لا بعلم مستفاد، وهذا لا يكون إلا الله عز وجل» مفید، محمد بن محمد، أوائل المقالات، ص۶۷. همچنین قاضى شوشترى (م۱۰۱۹ق) گفته است: «فلا يصح لغير الله تعالى أن يقال أنه يعلم الغيب ... وبالجملة: لا يجوز أن يقال لأحد فلان يعلم الغيب؛ نعم الإخبار بالغيب بتعليم الله تعالى جايز» شوشترى، سید نورالله، احقاق الحق و ازهاق الباطل، ص٢٠۴.
  14. به عنوان مثال: ابن میثم بحرانی (م۶۹۹ق) گفته است: «الفصل الثاني: في بيان اطلاعه عليه السلام على المغيبات، وتمكنه من خوارق العادات، وفيه بحثان: البحث الأول: في اطلاعه على الأمور الغيبية». بحرانی، ابن میثم، شرح مئة كلمة لأمير المؤمنين، ص٢٣٧. همچنین: سید هاشم بحرانی (م۱۱۰۷ق) گفته است: «والأئمة صلوات الله عليهم أجمعين؛ لأنّ الله سبحانه وتعالى لمّا أطلعهم على غيبه بما ينزل في ليلة القدر ..». بحرانی، سید هاشم، ینابیع المعاجز، ص۱۷۵.
  15. به عنوان مثال: شیخ مفید، سید مرتضی، طبرسی، محقق حلی و تعداد عدیدی از مفسران و متکلمان شیعه از همین تعبیر استفاده کرده‌اند. ر.ک: مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ج٢، ص۱۹۴؛ علم الهدی، سید مرتضی، رسائل المرتضى، ج۱، ص۴۱۷؛ طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری، ج۱، ص۳۳۵-۳۴۶؛ حلی، جعفر بن حسن، المسلک فی اصول الدین، ص۱۸۷-۲۴۴.
  16. به عنوان مثال: سید هاشم بحرانی (م۱۱۰۷ق) گفته است: «والأئمة صلوات الله عليهم؛ لأنّ الله سبحانه وتعالى لمّا أفادهم علوماً زائدةً على علم الحلال والحرام، والعلوم والزائدة سائر العلوم، فلا ريب أن من سائر العلوم الزائدة، العلوم بالغيب». بحرانی، سید هاشم، ینابیع المعاجز، ص۱۶۷. همچنین شیخ محمد حسن مظفر (م۱۳۷۶ق) گفته است: «ويشهد لعلمه (أي: الإمام علي) بالغيب: إيصاؤه بدفنه خفية». مظفر، محمد حسن، دلائل الصدق، ج۶، ص۳۶۹-۳۷۰.
  17. ر.ک: جزیری احسائی، علی، دفع الریب عن علم الغیب، ص۴۵-۵۷؛ مسعودی، سید محمد علی، تفاوت نگرش علم کلام و حدیث به علم غیب، ص ۸؛ افتخاری، سید ابراهیم، بررسی مقایسه‌ای شئون امامت در مکتب قم و بغداد، ص ۱۲۶الی ۱۲۹.
  18. ر.ک. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج ۲۶، ص ۱۷۳؛ جوادی آملی، عبدالله، ادب فنای مقربان، ج ۳، ص ۴۱۴، مطهری، احمد، کاردان، غلامرضا، علم پیامبر و امام در قرآن، ص ۱۰؛ فاضل لنکرانی، محمد و اشراقی، شهاب الدین، پاسداران وحی، ص ۱۶۷؛ مصطفوی، سیدحسن، مروی، احمد، دلایل عقلی و نقلی علم غیب امام معصوم، فصلنامه قبسات، ص ۱۳ و ۱۵؛ الهی، عباس، تحلیل دیدگاه علامه طباطبایی درباره غیب و شهود، ماهنامه معرفت، شماره ۲۱۶، ص ٢۶.
  19. «او دانای نهان است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمی‌کند. جز فرستاده‌ای را که بپسندد» سورۀ جن، آیات ۲۷-۲۸.
  20. ر.ک: تحریری، محمد باقر، «جلوه‌های لاهوتی»، ج ۱، ص ۱۵۷.
  21. «بی‌گمان، تنها خداوند است که دانش رستخیز نزد اوست و او باران را فرو می‌فرستد و از آنچه در زهدان‌هاست آگاه است و هیچ کس نمی‌داند فردا چه به دست خواهد آورد و هیچ کس نمی‌داند در کدام سرزمین خواهد مرد؛ بی‌گمان خداوند دانایی آگاه است» سوره لقمان، آیه ٣۴.
  22. ر.ک: نصیری، محمد حسین، گستره علم امام از دیدگاه آیات و روایات، ص۲۶.
  23. «این از خبرهای نهانی است که به تو وحی می‌کنیم» سوره آل عمران، آیه ۴۴.
  24. «و چون مرگ او را مقرّر داشتیم جز موریانه آنان را به مرگ وی رهنمون نشد که عصایش را می‌خورد و چون به رو درافتاد پریان دریافتند که اگر غیب می‌دانستند در آن رنج خوارکننده نمی‌ماندند» سوره سبأ، آیه ۱۴.
  25. ر.ک. غرویان، محسن، میرباقری، سیدمحمدحسین، غلامی، محمدرضا، بحثی مبسوط در آموزش عقاید، ج ۲، ص ۲۴؛ نادم، محمد حسن، علم غیب از نگاه عقل و وحی، ص ۱۰۱؛ انسان، محمد امین، امامت در استنادهای قرآنی امام رضا، ص ۶۵ و ۶۶؛ رضوانی، علی اصغر، شیعه‌شناسی و پاسخ به شبهات، ج ۱، ص ۵۴۲
  26. «بگو: جز خداوند کسی در آسمان‌ها و زمین غیب را نمی‌داند و درنمی‌یابند که چه هنگام برانگیخته خواهند شد» سوره نمل، آیه ۶۵.
  27. «او دانای نهان است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمی‌کند * جز فرستاده‌ای را که بپسندد» سوره جن، آیه ۲۶-۲۷.
  28. ر.ک: خاتمی، سید احمد، در آستان امامان معصوم، ج ۱، ص ۹۵ ـ ۹۸؛ نادم، محمد حسن، علم غیب از نگاه عقل و وحی، ص ۱۰۱؛ سبحانی، جعفر، پاسخ جوان شیعی به پرسش‌های وهابیان، ۳۲۳؛ غرویان، محسن، میرباقری، سید محمد حسین، غلامی، محمدرضا، بحثی مبسوط در آموزش عقاید، ج ۲، ص ۲۵؛ رضایی اصفهانی، محمد علی، تفسیر قرآن مهر، ج ۷، ص ۳۱۹؛ رفیعی، ناصر، علم غیب ائمه، دو فصلنامه مطالعات اهل بیت‌شناسی، ص ۱۴؛ مهدی فر، حسن، علوم اهل بیت ویژگی‌ها ابعاد و مبادی آن، ص ۲۴؛ شاکر، محمد تقی، منابع علم امام در قرآن و روایات، ص ۱۲۱ ـ ۱۲۳؛ موسوی، سید امین، گستره علم غیب از دیدگاه ادیان ابراهیمی، ص ۳۷؛ مهدی فر، حسن، علوم اهل بیت ویژگی‌ها ابعاد و مبادی آن، ص ۲۴
  29. در روایتی از امام باقر(ع) آمده است: «إِنَّ لِلَّهِ تَعَالَى عِلْماً خَاصّاً وَ عِلْماً عَامّاً فَأَمَّا اَلْعِلْمُ اَلْخَاصُّ فَالْعِلْمُ اَلَّذِي لَمْ يُطْلِعْ عَلَيْهِ مَلاَئِكَتَهُ اَلْمُقَرَّبِينَ وَ أَنْبِيَاءَهُ اَلْمُرْسَلِينَ وَ أَمَّا عِلْمُهُ اَلْعَامُّ فَإِنَّهُ عِلْمُهُ اَلَّذِي أَطْلَعَ عَلَيْهِ مَلاَئِكَتَهُ اَلْمُقَرَّبِينَ وَ أَنْبِيَاءَهُ اَلْمُرْسَلِينَ وَ قَدْ وَقَعَ إِلَيْنَا مِنْ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ»؛ «همانا برای خداوند دو گونه علم وجود دارد: "علم خاص" و "علم عام"؛ علم خاص او علمی است که حتی ملائکه مقرب درگاهش و انبیاء که فرستاده او به سوی بندگانند از آن بی اطلاع‌اند؛ اما علم عامش همان علمی است که ملائکه مقرب و پیامبران مرسل از آن مطلع‌اند و همان علم از ناحیه پیامبر اکرم(ص) به ما رسیده است» (صدوق، محمد بن علی، التوحید، ص ۱۳۸). در روایت دیگری از امام باقر(ع) آمده است: «إِنَّ لِلَّهِ عِلْمَيْنِ عِلْمٌ مَبْذُولٌ وَ عِلْمٌ مَكْفُوفٌ فَأَمَّا اَلْمَبْذُولُ فَإِنَّهُ لَيْسَ مِنْ شَيْءٍ يَعْلَمُهُ اَلْمَلاَئِكَةُ وَ اَلرُّسُلُ إِلاَّ وَ نَحْنُ نَعْلَمُهُ وَ أَمَّا اَلْمَكْفُوفُ فَهُوَ اَلَّذِي عِنْدَهُ فِي أُمِّ اَلْكِتَابِ إِذَا خَرَجَ نَفَذَ»؛ «همانا برای خدای عزوجل دو علم است: علم مبذول و علم مکفوف. امّا علم مبذول، پس هیچ علمی نیست که فرشتگان و رسولان آن را بدانند مگر اینکه ما آن را می‌دانیم و امّا مکفوف، علمی است که نزد خداوند عزوجلّ در امّ الکتاب است و آنگاه که خارج شود نافذ می‌شود»؛ صفار، محمد بن حسن، بصائرالدرجات، ج ۱، ص ۱۰۹. همچنین از امام صادق(ع) نقل است که فرمود: «إِنَّ لِلَّهِ عِلْمَيْنِ عِلْمٌ مَكْنُونٌ مَخْزُونٌ لاَ يَعْلَمُهُ إِلاَّ هُوَ مِنْ ذَلِكَ يَكُونُ اَلْبَدَاءُ وَعِلْمٌ عَلَّمَهُ مَلاَئِكَتَهُ وَرُسُلَهُ وَأَنْبِيَاءَهُ فَنَحْنُ نَعْلَمُهُ»؛ «همانا خداوند دو گونه علم دارد، علمی پوشانده شده و در مخفیگاه‌ الهی‌ که‌ جز او کسی از آن آگاهی ندارد و بداء از این علم است و علمی‌ که‌ به فرشتگان و رسل و پیامبران خویش آموخته است و ما آن را می‌دانیم»؛ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج ۱، ص ۳۶۱. در روایت دیگری از امام صادق (ع) نیز آمده است: «إِنَّ لِلَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى عِلْمَيْنِ عِلْماً أَظْهَرَ عَلَيْهِ مَلَائِكَتَهُ وَ أَنْبِيَاءَهُ وَ رُسُلَهُ فَمَا أَظْهَرَ عَلَيْهِ مَلَائِكَتَهُ وَ رُسُلَهُ وَ أَنْبِيَاءَهُ فَقَدْ عَلِمْنَاهُ وَ عِلْماً اسْتَأْثَرَ بِهِ فَإِذَا بَدَا لِلَّهِ فِي شَيْ‏ءٍ مِنْهُ أَعْلَمَنَا ذَلِكَ وَ عَرَضَ عَلَى الْأَئِمَّةِ الَّذِينَ كَانُوا مِنْ قَبْلِنَا»؛ «همانا، برای خدای تبارک و تعالی، دو علم هست. علمی که آن را بر ملائکه، انبیا و رسلش آشکار نموده است، پس هر آنچه را که بر ملائکه، رسولان و انبیائش آشکار کرده، علم آن را به ما داده است و علمی که به خودش اختصاص داده است، پس هر گاه در چیزی از آن، بدا حاصل شود، خداوند ما را به آن، عالم می‌کند در حالی که بر ائمه پیش از ما نیز عرضه شده است»؛ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج ۱، ص۲۵۵.
  30. ر.ک. مسعودی، سید محمد علی، تفاوت نگرش علم کلام و حدیث به علم غیب، ص ۸ ـ ۱۲؛ رحمان ستایش، محمد کاظم، شهیدی، روح الله، باز شناخت نظام اندیشگی نص گرایان و محدثان متقدم، ص ۱۲۳ ـ ۱۲۶؛ ابطحی، سید عبدالحمید، فرآیند آگاهی شیعیان از علم غیب امامان، فصلنامه امامت پژوهی، ش ۲، ص ۸۱؛ حکیمی، محمد رضا، نهج البلاغه کلام انسان هادی، ص ۷۵ و ۷۶؛ عابدی شاهرودی، علی، نظریه عدل جمعی الهی، مجله کیهان اندیشه، ش۵٢، س٩٣؛ شاه منصوری، عباس، ارتباط علم پیشین و اختیار عباد در آثار مرحوم میرزا مهدی اصفهانی، فصلنامه تخصصی مطالعات قرآن و حدیث سفینه، شماره۵٣، زمستان ١٣٩۵ش، ص١٢٠.
  31. «و كليدهاى غيب، تنها نزد اوست. جز او [كسى‌] آن را نمى‌داند» سوره انعام، آیه ۵۹.
  32. «و مى‌گويند: چرا معجزه‌اى از جانب پروردگارش بر او نازل نمى‌شود؟ بگو: «غيب فقط به خدا اختصاص دارد. پس منتظر باشيد كه من هم با شما از منتظرانم.» سوره یونس، آیه ۲۰.
  33. «بگو: هر كه در آسمانها و زمين است -جز خدا- غيب را نمى‌شناسند و نمى‌دانند كى برانگيخته خواهند شد؟» سوره نمل، آیه ۶۵.
  34. «اوست خدايى كه غير از او معبودى نيست، داننده غيب و آشكار است، اوست رحمت‌گر مهربان»؛ سوره حشر، آیه ۲۲.
  35. ر.ک: امینی، عبدالحسین، «الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب»، ج ۵ ص ۸۰؛ طباطبایی، سید محمد حسین، «ترجمه تفسیر المیزان»، ج ‏۲۰، ص ۸۶؛ نمازی شاهرودی، علی، «علم غیب - نمازی شاهرودی»، ص ۱۵۹؛ حسینی طهرانی، سید محمد حسین، «امام‌شناسی»، ج ۱۲، ص ۲۲۴؛ جوادی آملی، عبدالله، «تفسیر تسنیم»، ‏ج ۳۹، ص ۶۴۶؛ فاطمی نیا، سیدعبدالله، «فرهنگ انتظار»، ص ۴۴ ـ ۶۸؛ رفیعی، ناصر، «علم غیب ائمه»، دوفصلنامه مطالعات اهل بیت‌شناسی، ص ۱۷ و ۱۸؛ شاکر، محمد تقی، «منابع علم امام در قرآن و روایات»، ص ۱۲۱؛ موسوی، سید امین، «گستره علم غیب از دیدگاه ادیان ابراهیمی»، ص ۱۰۸ الی ۱۱۱؛ عرفانی، محمد نظیر، «بررسی علم غیب معصومان در تفاسیر فریقین»، ص ۱۶؛ پارسانسب، گل‌افشان، «پژوهشی در مقام علمی و مقام تحدیث حضرت فاطمه زهرا»، ص ۴۲؛ مغنیه، محمد جواد، «تفسیر کاشف»، ج ۳، ص ۲۰۱.
  36. «او دانای نهان است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمی‌کند جز فرستاده‌ای را که بپسندد» سوره جن، آیه ۲۶ و ۲۷.
  37. «و خداوند بر آن نیست که شما را از نهان آگاه گرداند اما خداوند از فرستادگان خویش هر که را بخواهد برمی‌گزیند» سوره آل عمران، آیه ۱۷۹.
  38. «بگو: من به شما نمی‌گویم که گنجینه‌های خداوند نزد من است و غیب نمی‌دانم» سوره انعام، آیه ۵۰.
  39. ر.ک: طباطبایی، سید محمد حسین، «ترجمه تفسیر المیزان»، ج ‏۲۰، ص ۸۶؛ قرشی، سید علی اکبر، «تفسیر احسن الحدیث»، ‏ج ۱، ص ۱۴۴؛ نوری همدانی، حسین، «خوارج از دیدگاه نهج البلاغه»؛ امینی، ابراهیم، «بررسی مسائل کلی امامت»، ص ۲۶۸؛ پارسانسب، گل‌افشان، «پژوهشی در مقام علمی و مقام تحدیث حضرت فاطمه زهرا»، ص ۴۲.
  40. ر.ک: مسعودی، سید محمد علی، «تفاوت کاربردهای کلامی و روایی واژه غیب در ترکیب اضافی علم غیب»، نخستین همایش ملی واژه‌پژوهی در علوم اسلامی، ص۵.
  41. «و هنگامی که ما فرمان (پیامبری) را به موسی سپردیم تو نه در سوی غربی (طور) و نه از حاضران بودی ولی ما نسل‌هایی پدید آوردیم که زمانی دراز بر آنان گذشت و تو در میان مردم مدین ساکن نبودی تا آیات ما را بر آنان بخوانی ولی ما فرستنده (ی تو به پیامبری) بودیم. و آنگاه که ندا سر دادیم تو در سوی (غربی) طور نبودی ولی (این وحی) بخشایشی از پروردگار توست تا به گروهی که پیش از تو بیم‌دهنده‌ای برای آنان نیامده است بیم دهی، باشد که پند گیرند.» سوره قصص، آیه۴۴ ـ۴۶
  42. « و آنگاه كه پيامبر به يكى از همسرانش سخنى را، نهانى گفت و چون او آن را (به همسر ديگر) خبر داد و خداوند پيامبر را از آن آگاه كرد وى بخشى از آن را (به همسران خود) گفت و در (گفتن) بخشى ديگر خوددارى ورزيد، پس هنگامى كه (پيامبر) آن (همسر رازگشا) را از اين (امر) باخبر ساخت (همسر) گفت: چه كسى تو را از اين (رازگشايى من) آگاه كرد؟ (پيامبر) گفت: خداوند داناى آگاه مرا با خبر ساخت» سوره تحریم، آیه ۳.
  43. نصیری، محمد حسین، گستره علم امام از دیدگاه آیات و روایات.
  44. ر.ک. سبحانی، جعفر، آگاهی سوم یا علم غیب، ص ۱۰۴ - ۱۰۵؛ نصیری، محمد حسین، گستره علم امام از دیدگاه آیات و روایات.
  45. «و همنشین شما، دیوانه نیست، و بی‌گمان او (- جبرئیل) را در افق روشن دیدار کرده است، و او در (رساندن) وحی، تنگ‌چشمی نمی‌ورزد.» سوره تکویر، آیه ۲۲ـ ۲۴
  46. ر.ک. سبحانی، جعفر، منشور جاوید، ص۲۲۸-۲۴۲؛ جزیری احسائی، علی، دفع الریب عن علم الغیب، ص٨٩؛ مطهری، احمد، کاردان، غلام رضا، ع‍ل‍م‌ پ‍ی‍ام‍ب‍ر و ام‍ام‌ در ق‍رآن‌، ص ۸۶.
  47. «رومیان شکست خوردند در نزدیک‌ترین سرزمین و آنان پس از شکستشان به زودی پیروز می‌گردند در چند سال؛ کار گذشته و آینده با خداوند است و در آن روز مؤمنان شاد می‌شوند» سوره روم، آیه ۲ ـ ۴
  48. «خداوند، به حق رؤیای پیامبرش را راست گردانیده است؛ شما اگر خداوند بخواهد با ایمنی، در حالی که سرهای خود را تراشیده و موها را کوتاه کرده‌اید، بی‌آنکه بهراسید به مسجد الحرام وارد می‌شوید بنابراین او چیزی را می‌دانست که شما نمی‌دانید» سوره فتح، آیه ۲۷.
  49. ر.ک. سبحانی، سید محمد جعفر، منابع علم امامان شیعه، ص ۷۸.
  50. «وَیْحَ عَمّارٍ تَقتُلُه الفِئةُ الباغیةُ یَدعُوهُم إلی الجَنَّةِ وَ یَدعُونَه إلَی النّارِ»؛ صحیح بخاری، کتاب الصلاة، باب التعاون فی بناء المسجد، ح۴۴۷.
  51. ر.ک. سبحانی، جعفر، منشور جاوید، ص۲۲۸-۲۴۲؛ خوش‌باور، داوود، علم غیب از دیدگاه فریقین، ص ۱۰۶ - ۱۰۹؛ جدال احسن، نقد و بررسی شبهات وهابیان، ص ۱۰۳.
  52. «تُقاتِلُ النّاکثینَ وَ القاسِطینَ وَ المارِقینَ»؛ مستدرک حاکم، ج۳، ص۱۴۰.
  53. ر.ک. ایزدخواه، محمد ابراهیم، نیری، عصمت، بررسی تفسیری آیات انحصار و شمول علم غیب پیامبران، فصلنامه مطالعات تفسیری، شماره۳۰، ص۸۸؛ خوش‌باور، داوود، علم غیب از دیدگاه فریقین، ص ۱۰۶ - ۱۰۹.
  54. «عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنِ الصَّادِقِ (ع) عَنْ آبَائِهِ (ع) قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص): الْمَهْدِیُّ مِنْ وُلْدِی اسْمُهُ اسْمِی وَ کُنْیَتُهُ کُنْیَتِی أَشْبَهُ النَّاسِ بِی خَلْقاً وَ خُلْقاً تَکُونُ لَهُ غَیْبَةٌ وَ حَیْرَةٌ حَتَّی یَضِلَّ الْخَلْقُ عَنْ أَدْیَانِهِمْ فَعِنْدَ ذَلِکَ یُقْبِلُ کَالشِّهَابِ الثَّاقِبِ فَیَمْلَؤُهَا عَدْلًا وَ قِسْطاً کَمَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْرا»؛ شیخ صدوق، کمال الدین: ص ۲۸۷، ح ۵، طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری، ج ۲ ص ۲۲۶، مجلسی، محمدباقر، بحار الأنوار: ج۵۱ ص ۷۲ ح ۱۶.
  55. ر.ک. سبحانی، جعفر، راهنمای حقیقت؛ ایزدخواه، محمد ابراهیم، نیری، عصمت، بررسی تفسیری آیات انحصار و شمول علم غیب پیامبران، فصلنامه مطالعات تفسیری، شماره۳۰، ص۸۸؛ خوش‌باور، داوود، علم غیب از دیدگاه فریقین، ص ۱۰۶ - ۱۰۹؛ خسروپناه، عبدالحسین، کلام نوین اسلامی، ج۲، ص۱۸۲؛ مولوی کاشانی، تضاد عقاید حنفیت با وهابیت.
  56. ر.ک. خوش‌باور، داوود، علم غیب از دیدگاه فریقین، ص ۱۰۶ - ۱۰۹.
  57. دیدگاه‌های علمی سید محمد هادی حسینی میلانی، ص۱۴۲.
  58. «پیامبر گرامی اسلام (ص) ، رازی را به یکی از همسران خود گفت و به او سفارش کرد که آن راز را فاش نکند ولی او، راز پیامبر را به دیگری گفت، خدا پیامبر را از جریان آگاه ساخت و به او خبر داد که همسرش، راز او را به دیگری گفته است پیامبر با این که آگاه شد همسرش همه راز را به دیگری گفته امّا به قسمتی از آن اشاره کرد و به قسمت دیگر اشاره نکرد یعنی به همسرش گفت از رازی که به تو سپردم فاش ساخته‌ای؟ همسرش او را تصدیق کرد و پرسید چه کسی تو را از این جریان آگاه ساخت؟ پیامبر (ص) فرمود: «نَبَّأَنی العَلیمُ الخَبیرُ»؛ خدای دانا و آگاه مرا باخبر ساخت». سوره تحریم، آیه ۳.
  59. آگاهی سوم یا علم غیب، ص ۱۰۴ و ۱۰۵
  60. «بیچاره عمار! گروه ستمگر او را می‌‌کشند عمار آنان را به بهشت ولی آنها او را به آتش دعوت می‌‌کنند»؛ صحیح بخاری، کتاب الصلاة، باب التعاون فی بناء المسجد، ح۴۴۷.
  61. «تو با پیمان‌‌شکنان و ستمکاران و شورشگران نبرد می‌کنی». مستدرک حاکم، ج۳، ص۱۴۰.
  62. جدال احسن: نقد و بررسی شبهات وهابیان، ص ۱۰۳
  63. «خدا دانای غیب است پس هیچ کس را بر غیب خویش آگاه نمی‏‌کند مگر بندگانی که مورد رضایت او باشند و آن بندگان عبارت انداز: فرستادگان او، و خدا برای فرستادگان خود از جلو و پشت سرشان، نگهبان قرار می‏‌دهد». سوره جن، آیه ۲۶و۲۷.
  64. «محمد (ص) دیوانه نیست و فرشته را در افق روشن دیده است و او بر غیب بخیل نیست (علم غیب را که بر او القاء می‏‌شود اگر صلاح باشد به شما می‌‏گوید و بخل نمی‌‏کند و از شما پوشیده نمی‌‏دارد». سوره تکویر، آیه ۲۲و۲۳و۲۴.
  65. منشور جاوید، ص۲۲۸-۲۴۲.
  66. راهنمای حقیقت.
  67. به نقل از ابو بصیر، از امام صادق (ع)، از پدرانش نقل کردند: که پیامبر خدا (ص) فرمود: مهدی، از فرزندان من است. نام او، نام من وکنیه او، کنیه من است. شبیه‌ترین مردم به من در خلقت و اخلاق است. غیبت او و حیرت مردم چنان خواهد بود که مردم از دین‌شان گم‌راه می‌شوند و در این هنگام، او به سان شهابی نورافشان می‌آید و زمین را از عدل و داد می‌آکند، همان‌گونه که از ظلم و ستم پر شده است؛ کمال الدین: ص ۲۸۷، ح ۵، اعلام الوری: ج ۲ ص ۲۲۶، بحار الأنوار: ج۵۱ ص ۷۲ ح ۱۶.
  68. به نقل از صالح بن عقبه، از پدرش، از امام محمد باقر (ع)، از پدرش زین العابدین (ع)، از پدرش امام حسین (ع)، از پدرش امام علی بن ابی طالب (ع) پیامبر خدا (ص) فرمود: مهدی، از فرزندان من است. غیبت و حیرتی دارد که مردمان در آن، گم‌راه می‌شوند. او اندوخته پیامبران را می‌آورد و زمین را از عدل و داد پر می‌کند، همان‌گونه که از ظلم و ستم پر شده است؛ کمال الدین: ص ۲۸۷، ح۵، اعلام الوری: ج ۲ ص ۲۲۶، بحار الأنوار: ج۵۱ ص ۷۲ ح ۱۷.
  69. به نقل از عبدالسلام بن صالح هروی، از امام علی بن موسی الرضا (ع)، از پدش، از پدرانش از امام علی (ع): پیامبر (ص) فرمود: سوگند به کسی که مرا بشارت دهنده به حق بر انگیخت، قائم از میان فرزندانم با عهدی که از من به او رسیده است، غایب می‌شود، تا آن جا که بیشتر مردم می گویند: خدا را با خاندان محمد، کاری نیست! و حتی برخی در تولد او نیز شک می کنند. پس هر کس به روزگار او می رسد، دینش را محکم نگاه دارد و به شیطان اجازه نفوذ ندهد که او را به شک اندازد و از دین و آیین من، بیرونش ببرد، که پیش تر نیز پدر و مادرتان (آدم و حوا) را از بهشت بیرون برد، و خداوند شیاطین را اولیای کسانی قرار داده که ایمان نمی‌آورند؛ کمال الدین: ص ۵۱، بحار الأنوار: ج۵۱ ص ۶۸ ح ۱۰.
  70. با سندش: پیامبر فرمود: قیامت برپا نمی‌شود، مگر قائم بر حق ما قیام کن، و این زمانی است که خداوند به او اجازه بدهد. هر کس از او پیروی کند، نجات می یابد و هر کس نافرمانی نماید، هلاک می‌شود. خدا را، خدا را، ای بندگان خدا! به سراغ او بروید، اگر چه از لابه لای یخ و برف باشد؛ چرا که او خلیفه خدای و خلیفه من است؛ عیون أخبار الرضا: ج ۲، ص ۵۹، ح ۲۳۰، کفایة الأثر: ص ۱۰۶، دلائل الإمامة: ص ۴۵۲ ح ۴۲، بحار الأنوار: ج۵۱ ص ۶۵ ح ۲.
  71. دانشنامهٔ امام مهدی، ج ۳، ص ۹۹ - ۱۰۳
  72. شرح زیارت جامعه کبیره
  73. پیامبر رحمت، ص۱۳۴
  74. راه سعادت ص ۸۶ - ۱۱۳.
  75. کلام نوین اسلامی ج۲ ص۱۸۲
  76. ع‍ل‍م‌ پ‍ی‍ام‍ب‍ر و ام‍ام‌ در ق‍رآن‌، ص ۸۶.
  77. «و [تو] در جانب غربی نبودی هنگامی که کار (نبوّت) را با موسی تمام کردیم؛ و از گواهان حاضر نیز نبودی. و لکن ما گروه‌هایی را پدید آوردیم، و دوران عمر آنان طولانی شد؛ و در میان ساکنان مَدْین اقامت نداشتی، تا از حال آنان آگاه شوی و آیات ما را بر آنان: مشرکان مکه بخوانی و پیروی کنی؛ و لکن ما فرستنده تو بودیم. و تو در جانب کوه طور نبودی، هنگامی که موسی را ندا دادیم؛ و لکن تو را آگاه کردیم به خاطر این که رحمتی از سوی پروردگارت باشد تا قومی را هشدار دهی که پیش از تو هیچ هشدارگری برای آنان نیامده است؛ باشد که آنان متذکّر شوند».
  78. تفسیر قرآن مهر؛ ج۱۵، ص۳۰۹.
  79. «(اى پيامبر) اين از خبرهاى نهانى است كه به تو وحى مى‏‌كنيم و تو هنگامى كه (برادران يوسف) بر كار خود هم‏داستان شدند و نيرنگ مى‌‏باختند نزد آنها نبودى»؛ آیه ۱۰۲ سوره یوسف.
  80. دفع الریب عن علم الغیب، ص٨٩.
  81. و آنگاه که پیامبر به یکی از همسرانش سخنی را، نهانی گفت و چون او آن را به همسر دیگرخبر داد و خداوند پیامبر را از آن آگاه کرد وی بخشی از آن را به همسران خود گفت و در گفتن بخشی دیگر خودداری ورزید، پس هنگامی که پیامبر آن همسر رازگشا را از این امر باخبر ساخت همسر گفت: چه کسی تو را از این رازگشایی من آگاه کرد؟ پیامبر گفت: خداوند دانای آگاه مرا با خبر ساخت؛ سوره هود، تحریم، آیه: ۳.
  82. گستره علم امام از دیدگاه آیات و روایات.
  83. وبگاه بهترین سخن‌ها
  84. رومیان شکست خوردند در نزدیک‌ترین سرزمین و آنان پس از شکستشان به زودی پیروز می‌گردند در چند سال؛ کار گذشته و آینده با خداوند است و در آن روز مؤمنان شاد می‌شوند؛ سوره روم، آیه: ۲ - ۴.
  85. بی‌گمان آن کس که قرآن را بر تو واجب کرده است تو را به بازگشتگاهی باز می‌گرداند؛ بگو: پروردگار من بهتر می‌داند چه کسی رهنمود آورده است و چه کسی در گمراهی آشکاری است؛ سوره قصص، آیه: ۸۵.
  86. خداوند، به حق رؤیای پیامبرش را راست گردانیده است؛ شما اگر خداوند بخواهد با ایمنی، در حالی که سرهای خود را تراشیده و موها را کوتاه کرده‌اید، بی‌آنکه بهراسید به مسجد الحرام وارد می‌شوید بنابراین او چیزی را می‌دانست که شما نمی‌دانید، از این رو پیش از آن پیروزی نزدیکی پدید آورد؛ سوره فتح، آیه: ۲۷.
  87. منابع علم امامان شیعه، ص ۷۸.
  88. بررسی تفسیری آیات انحصار و شمول علم غیب پیامبران، فصلنامه مطالعات تفسیری؛ شماره۳۰، ص ۸۸.
  89. علم غیب از دیدگاه فریقین؛ ص ۱۰۶ - ۱۰۹
  90. الفتن، ابن حماد، ج۱، ص ۲۷، ح۲؛ جمع الجوامع، ج۱، ص ۱۶۹ و کنز العمال، ج۱۱، ص ۳۷۸ح ۳۱۸۱۰.
  91. معجم الکبیر، ج۲۴، ص ۳۰۱ ح ۷۶۴ و مجمع الزوائد، ج۹، ص ۱۱۸.
  92. مستدرک حاکم، ج۳،ص ۱۲۳ و خصائص نسائی، ص ۱۶۶، ح ۱۵۶.
  93. مسند حمیدی، ج۱، ص ۵۳ و مستدرک حاکم، ج۱، ص ۱۴۰.
  94. مستدرک حاکم، ج۳، صص ۱- ۱۴۰ و دلائل النبوة، ابی نعیم.
  95. همان، ج۳، ص ۳۷۳ و خصائص کبری، ج۲، ص ۴۲۰.
  96. معجم الکبیر، ج۱۱، ص ۳۳۰، ح ۱۱۹۰۷.
  97. صحیح، بخاری، ج۳،ص ۲۴۴.
  98. مستدرک حاکم، ج۳، صص ۱۷۶- ۱۷۷ و دلایل النبوة، بیهقی، ج۶، صص ۹- ۴۶۸.
  99. معجم الکبیر، ج۳، ص ۱۱۴، ح ۲۸۱۷ و خصائص الکبری، سیوطی، ج۲، ص ۲۱۳.
  100. تاریخ مدینة الدمشق، ج۱۵، ص ۸۱۶.
  101. ذخائر العقبی، ص ۱۴۶.
  102. مستدرک حاکم، ج۳، ص ۱۱۹ و دلائل النبوة ، بیهقی، ج۶، ص ۴۱۱ و همچنین ر.ک: احادیث الغیبیة، ج۱،ح ۷۷.
  103. اعلام النبوده، ماوردی، ص ۱۸۱؛ البدایه و النهایه، ج۶، ص ۲۱۲ و احادیث الغیبه.
  104. مسند، احمد، ج۶، ص ۵۲و مسند، بن روایة، ج۳، ص ۸۹۱.
  105. دلایل النبوه، بیهقی، ج۶،ص ۳۷۱ و احادیث الغیبه، ص ۱، ح۱۲۹.
  106. تضاد عقاید حنفیت با وهابیت
  107. ای ام سلمه، این علی است، به خدا قسم او پس از من از بین برنده قاسطین و ناکثین و مارقین خواهد بود.
  108. پایگاه اطلاع‌رسانی حوزه
  109. «بگو: من مالک سود و زیان خویش نیستم، مگر آن‌چه را خدا بخواهد (و از غیب و اسرار نهان نیز خبر ندارم، مگر آن‌چه خداوند اراده کند) و اگر از غیب با خبر بودم، سود فراوانی برای خود فراهم می‌کردم، و هیچ بدی (و زیانی) به من نمی‌رسید، من فقط بیم‏‌دهنده و بشارت‏ دهنده‏‌ام برای گروهی که ایمان می‌آورند! (و آماده پذیرش حقند)» سوره اعراف آیه۱۸۸.
  110. «دانای غیب اوست و هیچ‌کس را بر اسرار غیبش آگاه نمی‌سازد، مگر رسولانی که آنان را برگزیده و مراقبینی از پیش‌رو و پشت سر برای آنها قرار می‌دهد» سوره جن آیه۲۶ و ۲۷.
  111. «و به اذن خدا، کورِ مادرزاد و مبتلایان به برص [پیسی‏] را بهبودی می‌بخشم و مردگان را به اذن خدا زنده می‌کنم و از آن‌چه می‌خورید، و در خانه‌های خود ذخیره می‌کنید، به شما خبر می‌دهم مسلماً در این‌ها، نشانه‌ه‏ای برای شماست، اگر ایمان داشته باشید!» سوره آل عمران آیه۴۹.
  112. پایگاه جامع ادیان
  113. صحیح مسلم - کتاب فتن - باب اخبار النبی فیما یکون الی قیام الساعه؛ ح ۵۱۵۳.
  114. «عَنْ عَدِيِّ بْنِ حَاتِمٍ، قَالَ: بَيْنَا أَنَا عِنْدَ النَّبِيِّ (ص) إِذْ أَتَاهُ رَجُلٌ فَشَكَا إِلَيْهِ الْفَاقَةَ، ثُمَّ أَتَاهُ آخَرُ فَشَكَا إِلَيْهِ قَطْعَ السَّبِيلِ، فَقَالَ: يَا عَدِيُّ هَلْ رَأَيْتَ الْحِيرَةَ، قُلْتُ: لَمْ أَرَهَا وَقَدْ أُنْبِئْتُ عَنْهَا، قَالَ: فَإِنْ طَالَتْ بِكَ حَيَاةٌ لَتَرَيَنَّ الظَّعِينَةَ تَرْتَحِلُ مِنْ الْحِيرَةِ حَتَّى تَطُوفَ بِالْكَعْبَةِ لَا تَخَافُ أَحَدًا إِلَّا اللَّهَ، قُلْتُ: فِيمَا بَيْنِي وَبَيْنَ نَفْسِي فَأَيْنَ دُعَّارُ طَيِّئٍ الَّذِينَ قَدْ سَعَّرُوا الْبِلَادَ وَلَئِنْ طَالَتْ بِكَ حَيَاةٌ لَتُفْتَحَنَّ كُنُوزُ كِسْرَى، قُلْتُ: كِسْرَى بْنِ هُرْمُزَ، قَالَ: كِسْرَى بْنِ هُرْمُزَ وَلَئِنْ طَالَتْ بِكَ حَيَاةٌ لَتَرَيَنَّ الرَّجُلَ يُخْرِجُ مِلْءَ كَفِّهِ مِنْ ذَهَبٍ أَوْ فِضَّةٍ يَطْلُبُ مَنْ يَقْبَلُهُ مِنْهُ، فَلَا يَجِدُ أَحَدًا يَقْبَلُهُ مِنْهُ وَلَيَلْقَيَنَّ اللَّهَ أَحَدُكُمْ يَوْمَ يَلْقَاهُ وَلَيْسَ بَيْنَهُ وَبَيْنَهُ تَرْجُمَانٌ يُتَرْجِمُ لَهُ، فَلَيَقُولَنَّ لَهُ أَلَمْ أَبْعَثْ إِلَيْكَ رَسُولًا فَيُبَلِّغَكَ، فَيَقُولُ: بَلَى، فَيَقُولُ: أَلَمْ أُعْطِكَ مَالًا وَأُفْضِلْ عَلَيْكَ، فَيَقُولُ: بَلَى فَيَنْظُرُ عَنْ يَمِينِهِ فَلَا يَرَى إِلَّا جَهَنَّمَ وَيَنْظُرُ عَنْ يَسَارِهِ فَلَا يَرَى إِلَّا جَهَنَّمَ، قَالَ: عَدِيٌّ سَمِعْتُ النَّبِيَّ (ص)، يَقُولُ: اتَّقُوا النَّارَ وَلَوْ بِشِقَّةِ تَمْرَةٍ فَمَنْ لَمْ يَجِدْ شِقَّةَ تَمْرَةٍ فَبِكَلِمَةٍ طَيِّبَةٍ، قَالَ: عَدِيٌّ فَرَأَيْتُ الظَّعِينَةَ تَرْتَحِلُ مِنْ الْحِيرَةِ حَتَّى تَطُوفَ بِالْكَعْبَةِ لَا تَخَافُ إِلَّا اللَّهَ وَكُنْتُ فِيمَنِ افْتَتَحَ كُنُوزَ كِسْرَى بْنِ هُرْمُزَ وَلَئِنْ طَالَتْ بِكُمْ حَيَاةٌ لَتَرَوُنَّ مَا، قَالَ: النَّبِيُّ أَبُو الْقَاسِمِ (ص) يُخْرِجُ مِلْءَ كَفِّهِ»؛ صحیح البخاری کِتَاب الْمَنَاقِبِ بَاب عَلَامَاتِ النُّبُوَّهِ فی الْإِسْلَامِ؛ ح ۳۳۵۰.
  115. «عن أبی هُرَیْرَهَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ (ص) قال هل تَرَوْنَ قِبْلَتِی هَا هُنَا فَوَاللَّهِ ما یَخْفَی عَلَیَّ خُشُوعُکُمْ ولا رُکُوعُکُمْ إنی لَأَرَاکُمْ من وَرَاءِ ظَهْرِی»؛ صحیح البخاری، کتاب الصلاه، ابواب استقبال القبله، بَاب عِظَهِ الْإِمَامِ الناس، ح ۴۰۸.
  116. «إنی والله لَأُبْصِرُ من وَرَائِی کما أُبْصِرُ من بَیْنِ یَدَیَّ»؛ صحیح مسلم، کتاب الصلاه، باب الأَمْرِ بِتَحْسِینِ الصَّلاَهِ وَإِتْمَامِهَا وَالْخُشُوعِ فِیهَا، ح ۶۴۷ .
  117. پایگاه تحقیقاتی السنة